- مقدمه
- درس اول:مقام رضا و توكّل
- درس دوم:منزلت توكل و رضايت به قضاى الهى
- درس سوم:محبت الهى و راه رسيدن به آن
- درس پنجم:خصلتهاى رهيافته گان به بهشت و ميراث گرسنگى و سكوت
- درس ششم:لزوم توجه به نماز و درك حضور خداوند
- درس هفتم:امتيازات اولياى الهى
- درس هشتم:لزوم دوستى و محبت به فقرا و مستمندان
- درس نهم:عدم تبعيت از خواهش هاى نفسانى
- درس دهم:نكوهش دنيا و دنياگرايان
- درس يازدهم:اوصاف اهل آخرت(1)
- درس دوازدهم:اوصاف اهل آخرت(2)
- درس سيزدهم:اوصاف اهل آخرت(3)
- درس چهاردهم:مقام و معرفت زاهدان
- درس پانزدهم:نقش ارزشى روزه و سكوت
- درسشانزدهم:مؤمنين رهيافته به يقين و باريابى به رضوان حق
- درس هفدهم:ويژگى هاى زندگى گوارا و پايدار
- درس هجدهم:موفقيت در آزمون الهى، و عنايات ويژه خداوند
- درسنوزدهم:مقام عابدان و رسولان الهى و نقش عقل مندى، ياد خدا و گريز از غفلت
- درس بيستم:چگونگى محبت به خدا
درس هفتم
امتيازات اولياى الهى
ـ ياد خدا و تكلم با او، بهترين لذت اولياى خدا
امتيازات اولياى الهى
در ادامه حديث معراج، خداوند در خطاب به پيامبرش مىفرمايد:«يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ في الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤ فَوْقَ لُؤْلُؤ وَ دُرَّة فَوْقَ دُرَّة لَيْسَ فيها قَصْمٌ ولا وَصْلٌ. فيها الْخَواصُ أَنْظُرُ اِلَيْهِمْ كُلَّ يَوْم سَبْعينَ مَرَّةً فَاُكَلِّمُهُم كُلَّما نَظَرْتُ اِلَيْهِمْ وَ اَزيدُ فى مِلْكِهِمْ سَبْعينَ ضِعْفاً وَ اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُ الْجَنّةِ بِالطّعامِ والشَّرابِ، تَلَّذَّذُوا اُولئِكَ بِذِكْرى وَ كَلامى وَ حَديثى. قالَ: يا رَبِّ؛ ما عَلامَةُ اُولئِكَ؟ قالَ مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا اَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ»
«اى احمد؛ در بهشت قصرى است كه از لؤلؤ و دُر و مرواريد ساخته شده و آنها روى هم انباشته شدهاند و شكستگى و گرهى ندارند. در اين قصر خاصان درگاه من بسر مىبرند و هر روز هفتاد بار به آنها مىنگرم و با ايشان سخن مىگويم و به وسعت و گستره ملكشان هفتاد برابر مىافزايم و آنگاه كه اهل بهشت از طعام و شراب بهشتى لذت مىبرند، آنان از ياد، سخن و كلام من لذت مىبرند.پيامبر گرامى اسلام سؤال مىكند: خداوندا؛ علامت و نشانه آنها چيست؟ خداى متعال در جواب مىفرمايد: آنان زندانيانى هستند كه زبانهاى خود را از پرحرفى و شكم خود را از پرخورى زندانى و حبس كردهاند»سخنى كه برايشان مفيد نيست نمىگويند و از غذايى كه بىفايده است و براى تكامل آنها سودى ندارد و باعث نيرو گرفتن بر عبادت و طاعت خدا نمىشود، به شدت پرهيز مىكنند. بنابراين اگر سخنى مىگويند در جهت رضاى خداست و نيز براى انجام وظيفه، تغذيه مىكنند.
با توجه به جمله اول اين فراز از حديث شريف معراج كه ويژگىهاى يكى از قصرهاى بهشتى در آن ذكر شده، پيداست كه ما نمىتوانيم از حقايق جهان آخرت تصوّر دقيق و روشنى داشته باشيم. ويژگىهاى آن جهان با حقايق اين عالم متفاوت است و ما با تصوّرات و ادراكات و تخيّلاتى كه داريم، نمىتوانيم به حقيقت و چگونگى آن واقف گرديم: آنچه ما از رنگها و شكلها و خواصّ يك موجود تصور مىكنيم، در ارتباط با امورى است كه در اين جهان، از طريق حواس پنجگانه خود، با آنها تماس داريم و از اين طريق حقيقتشان را درك كردهايم، در حالى كه نظام آن جهان بكلّى با نظام اين جهان متفاوت است. ما هيچ حقيقتى از آن عالم را احساس نمىكنيم، چون حقايق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهى نيست.ويژگىها و خصوصيّاتى كه از جهان و عالم آخرت در روايات و آيات بيان شده، تنها شماى مبهمى از آن عالم را براى ما ترسيم مىكنند و از شباهتهاى محدودى كه آن عالم با جهان ما دارد و از مقايسه نعمتهاى آن عالم با جهان خاكى، تصوير مبهمى از آن عالم به دست مىآوريم والاّ حواس و قواى ادراكى ما، ضعيفتر از آن است كه بتواند حقايق آن جهان را درك كند.يكى از ويژگىهايى كه در حديث بيان شده و ما درست نمىتوانيم آن را تصور كنيم، كاخى است كه از لؤلؤ و جواهرات ساخته شده و اين جواهرات به اندازهاى شفافند كه هيچ لكّه و گرهى بر روى آنها مشاهده نمىشود و بندبند نيستند! تعبيرى كه در اين روايت از آن كاخ شده، فراتر و والاتر از چيزى است كه ما تصوّر مىكنيم. در برخى از روايات، درباره خانههاى بهشتى آمده است كه از خشت طلا و نقره ساخته شدهاند و در جاى ديگر گفته شده كه در بهشت قصرهايى است كه درون آن از بيرون پيداست، همين كافى است كه ما بدانيم تمام كاخهاى عظيم دنيا كه تاكنون ساخته شده و يا بعد از اين ساخته خواهد شد، در برابر كاخهاى بهشت، كوخى بيش نيست. محقرترين و پستترين خانهها و قصرهاى بهشتيان، هزاران بار از بهترين كاخهاى دنيا دلپذيرتر است. در ميان آن كاخها يك كاخ ممتاز و برجسته وجود دارد كه ويژه خواص است. ساكنان اين كاخ به طعامها و شرابهاى بهشتى دلخوش نيستند، با اينكه
طعام و شرابهاى بهشتى بسيار ارزندهتر از خوردنىها و نوشيدنىهاى دنياست و كسانى كه داراى همت بلندند، از لذتهاى حرام دنيا چشم مىپوشند تا به آن طعامها و شرابهاى بهشتى برسند، ولى در ميان بهشتيان افرادى هستند كه هيچ توجهى به آنها ندارند ـ اينكه طعام و شراب بهشتى تا چه حد بر طعام و شراب دنيا امتياز دارد خود جاى بحث دارد، در اينباره قرآن كريم مىفرمايد: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(1)در جاى ديگر مىفرمايد:«يُسْقَوْنَ مِنْ رَّحيق مَخْتُوم. خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فى ذلِك فَلْيَتَنافَسِ المُتَنافِسُونَ»(2)به آنها شراب ناب سر به مهر بنوشانند كه به مشك مهر كردهاند و بر اين نعمتهاى بهشتى، بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند.
ياد خدا و تكلم با او بهترين لذّت اولياى خدا
به هر ترتيب گروهى از بهشتيان به طعام و شراب بهشتى كه خداوند براى بندگان خاص خود مهيا ساخته، توجّه و اعتنايى ندارند:
«اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُالْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا اُولئِكَ بِذِكْرى وَ كَلامى وَ حَديثى» لذت اين دسته از اهل بهشت به طعام و شراب بهشتى نيست، بلكه به ياد خداوند و گفتگوى با اوست.آنها در ذكر خدا و سخن گفتن با او چه يافتهاند كه باعث گرديده، به ديگر لذايذ اعتنايى نداشته باشند؟ براى توضيح مطلب و تقريب به ذهن، مثالى ذكر مىكنيم: اگر انسان سرسفرهاى بنشيند كه انواع و اقسام غذاهاى لذيذ و خوش طعم در آن چيدهاند، به گونهاى كه هر كدام لذتبخشتر از ديگرى است، مثلا يك نوع از اين غذاها 10 درجه لذت دارد، دوّمى 20 درجه، سوّمى 30 درجه و...، آيا شخص عاقل با وجود غذايى كه 100 درجه لذّت دارد، بدون هيچ دليل و مرجّحى، غذاى كم لذت را تناول مىكند؟! حال اگر چيزى باشد كه لذّتش از
1-الانسان/21.
2- المطففين/25.
خوردن و آشاميدن بيشتر است و نياز مبرمى نيز به خوردن و آشاميدن ندارد، بالطبع آن را انتخاب خواهد كرد.بنابراين عقلايى نيست كه انسان سر سفره از آنچه لذّت بيشترى دارد صرفنظر كرده و به غذاى بىارزشترى قناعت كند. قطعاً اولياى خدا از لذت خوردنىها و آشاميدنىهاى بهشتى بىخبر نيستند و صرفنظر كردن آنها علّتى ندارد، جز اينكه لذتى كه از ياد و سخن گفتن با خدا مىبرند، به مراتب بيش از طعام و شراب بهشتى است. براى توضيح و بيان فزونى لذت ياد و سخن گفتن با خدا، بايد گفت: وقتى شكم انسان سير است، اگر غذاى بسيار لذيذى نيز تناول كند، نه تنها لذت نمىبرد، بلكه ممكن است حالت تهوّع نيز به او دست دهد. انسان وقتى از غذا لذت مىبرد كه بدنش بدان احتياج دارد و گرسنگى نشانه احتياج بدن است و نيز زمانى كه تشنه است از نوشيدن آب خنك لذت مىبرد.اكنون مىتوان اين سؤال را مطرح كرد كه انسان به چه چيز بيشتر نيازمند است؟ طبيعى است بدن ما نياز به آب و غذا دارد و اين يك نياز مادّى و حيوانى است، بلكه از آنجا كه گياهان نيز به غذا احتياج دارند، مىتوان گفت نياز به غذا يك نياز نباتى است. اما انسانيت انسان به شكم نيست كه وقتى خالى شود و مواد غذايىاش تحليل رود، نياز انسانى پيدا كند، بلكه همانطور كه گفته شد نياز به غذا، نياز جسمانى و حيوانى است و هرچه نياز بيشتر باشد در صورت تأمين، لذّت بيشترى حاصل مىشود. بايد گفت: هيچ نيازى براى انسان برتر از نياز به خداوند نيست، چرا كه همه نيازها به وسيله يكى از نعمتهاى خدا تأمين مىشود و اين در حالى است كه همه عالم هستى با يك اراده او تحقق مىيابد:«اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(1)فرمان نافذ خدا چنان است كه چون آفرينش چيزى را اراده كند، به محض اينكه بگويد: موجود باش، بىدرنگ موجود مىشود.وجود همه عوالم هستى، ظهور اراده خداست و اگر لحظهاى اراده او قطع گردد، همه عوالم نابود خواهند شد. ما به مظاهر اراده الهى، از خورشيد و آسمان گرفته، تا زمين و آب و ساير
1. يس/82.
چيزهايى كه از آنها پديد مىآيد، نيازمنديم و مجموعه اينها به اذن و اراده الهى موجودند. وقتى نياز ما با يك لقمه نان كه در نظام آفرينش سرسوزنى هم به حساب نمىآيد برطرف مىشود و از آن لذّت مىبريم، پس احتياج ما به كسى كه تمام عوالم هستى به يك اراده او موجود مىگردد تا چه حد خواهد بود؟!ما اگر به هوا نياز داريم در واقع به خدا احتياج داريم كه آن را براى ما بيافريند و در اختيارمان قرار دهد؛ اگر احتياج به غذا داريم، در واقع به خدا احتياج داريم و نيز در ساير نيازمنديها، كه بشر هرگز از آنها خالى نيست و نمىتوان آنها را شماره كرد و حدّى برايشان معيّن ساخت. اگر انسان بتواند به كمك ابزارهاى دقيق علمى و با كامپيوترهاى پيشرفته، مقدار نياز خود را محاسبه كند، رقم عجيبى بدست مىآورد و تازه همه اينها وابسته و نيازمند به يك اراده الهى است؛ يعنى به يك فعل خداوند كه آن خود جلوه محدودى از ذات بىنهايت خداست. بنابراين هر اندازه ما فكر كنيم و به مغز خود فشار آورده و عقلمان را به كار اندازيم و از تمامى ابزارها و وسايل پيشرفته و مدرن دنيا بهره بگيريم، قادر نخواهيم بود ميزان نيازمان به خداوند را حساب كنيم.اگر ما اصل نياز و راه تأمين آن را درك كنيم، پى خواهيم برد كه چقدر مىتوان از ارتباط با خداوند لذّت برد. عالىترين لذتهاى دنيوى، نمود ضعيفى است از موجود بىنهايتى كه ما سراپا به او نيازمنديم. اگر نيازهايمان را مىشناختيم و مىدانستيم كه تنها او اين نيازها را برآورده مىكند، آن چنان لذّتى از رفع نيازها مىبرديم كه ساير لذّتها نزد ما ارزش نمىيافت. اهل بهشت اين دو چيز را خوب فهميدند: اينكه نيازهايشان چيست و تنها خدا نيازشان را برطرف مىكند.اهميّت اين جمله كه خدا مىفرمايد: «اَنْظُرُ اِلَيْهِمْ كُلَّ يَوْم سَبعينَ مَرَّةً» از آنجا روشن مىشود كه وقتى قرآن مىخواهد سختترين و بدترين عذابهايى را كه متوجه بندگان پست، منافق، لجوج و كسانى كه بالاترين جنايتها را مرتكب مىشوند و زيربار حق نمىروند و به ساحت مقدس الهى توهين مىكنند، بيان كند مىفرمايد:
«وَ لايُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلايَنْظُرُ اِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»(1)
1. آل عمران/77.
اينها به قدرى از رحمت خداوند دورند كه خدا با آنان سخن نمىگويد و به آنها نظرى نمىافكند.از اينجا بايد فهميد كه سخن نگفتن خداوند و نگاه نكردن او به بندگان چه عقوبت بزرگى است و برعكس نگاه كردن و سخن گفتن او چه رحمت بزرگى است. البته درك اين معنا امرى است مهم و قابل توجه. اتفاقاً اين مطلب را بچهها خوب درك مىكنند: وقتى يكى از دو بچهاى كه با هم دوستند و به يكديگر انس دارند، ديگرى را اذيّت كند، او اگر بخواهد دوستش را تنبيه و مؤاخذه كند، بالاترين كار اين است كه با او قهر مىكند. وقتى با او روبرو مىشود به او نگاه نمىكند و سربرمىگرداند، اگر حرف بزند جوابش را نمىدهد. اين براى بچههايى كه با هم انس دارند بدترين عقوبتهاست و هر قدر انس بيشتر باشد، اين عذاب دردناكتر خواهد بود. متأسفانه وقتى انسان بزرگتر مىشود، به جاى اينكه ادراكات لطيفش رشد كند، ادراكات حيوانىاش رشد مىكند. آن بچه با فطرت خود دريافته كه نگاه مهربان دوستش از همه لذّتهاى ديگر با ارزشتر است و ما چون تنها به شكم و زندگى حيوانى توجه داريم، اين نحو نيازها را درك نمىكنيم و غافليم از اينكه چه لذّتهايى براى ما مفيد است و خود را در حدّ حيوانات تنزّل دادهايم. لذّت ما به خوردن و آشاميدن و غرايز جنسى محدود گرديده است و از اينكه لذّتهاى انسانى چقدر با ارزشتر و لذّتبخشتر و لطيفتر است و اگر اندكى از آن نصيب انسان شود از لذّتهاى مادى و حيوانى صرفنظر مىكند، غفلت داريم.متأسفانه لذّتهاى مادى ما را به خود مشغول ساخته و از درك لذّتهاى معنوى و انسانى باز مىدارد و نمىگذارد انسان پى ببرد كه سر تا پا نياز به خداست و رابطه با خدا، بزرگترين لذّت براى انسان است و نيز باعث مىگردد كه او همواره به زندگى حيوانى توجه كند و از زندگى روحى و معنوى و در عين حال از ترقّى و تكامل محروم مىگردد.مايه تأسف است كه هرچه از زمان سپرى مىشود به جاى اينكه اوج بگيريم و به ملكوت نزديك شويم و از فرشتگان فراتر رويم و به مقام اولياى خدا دست يابيم، بيشتر در امور مادى فرو مىرويم، مثل حيوانى كه در گل فرو مىرود. اگر ما بخواهيم از اين حالت پست نجات پيدا كرده و از اين ذلّت رهايى يابيم، بايد تلاش كنيم، توجه و دلبستگىمان به دنيا و ماديات كم
شود. بديهى است، انسان به هرچه بيشتر توجه كند و بدان اُنس گيرد،از آن لذت بيشترى مىبرد.كسانى كه شب و روز سعى مىكنند كه غذاى لذيذترى پيدا كنند، وقتى مىشنوند در فلان جا غذاى لذيذى وجود دارد، بىدرنگ به دنبال آن رفته و خود را به آن مىرسانند. هر روز توجه آنها به خوردنىها و نوشيدنىها بيشتر مىشود و لذّتهايشان بيشتر به اينها منحصر مىگردد و ماوراى آن را درك نمىكنند. اگر انسان بخواهد خود را از اين حالت نجات دهد، بايد از لذايذ مادى صرفنظر كند، تا انس به ماديات كمتر شود، آنگاه توجه او به ماوراى ماده و لذايذ معنوى جلب مىگردد. چنانكه گفته شد، گروهى از اهل بهشت، در آخرت نيز به طعام و شراب بهشتى توجه ندارند؛ لذّت آنها در ياد خدا و شنيدن سخن اوست. لذّتشان در مشاهده آثار رحمت الهى است و اينكه خداوند به آنها عنايت دارد و با آنها سخن مىگويد و از احوالشان جويا مىشود.كسانى كه در آخرت به طعام و شراب بهشتى و لذايذ ديگر توجهى ندارند، در دنيا نيز بدانها توجه نداشتهاند وگرنه چنانكه در دنيا به خوردنىها و نوشيدنىها علاقه مىداشتند، در آخرت نيز به خوردنىها و نوشيدنىهاى بهشتى علاقهمند مىبودند، چرا كه خواسته انسان در آخرت به مثابه خواسته دنيوى اوست. لذّتهايى كه در آخرت به افراد مىدهند، هم سنخ حالات و درخواستهاى دنيوى آنهاست. خداوند در قرآن مىفرمايد:«كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَة رِّزْقاً قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً...»(1)
و چون آنها (مؤمنين) را از ميوههاى بهشتى روزى دهند، گويند اين مانند ميوههايى است كه پيش از اين، در دنيا، به ما مىدادند و هر ميوه و خوردنى كه براى آنان بياورند به يكديگر شبيهاند.پس نعمتهايى كه در آخرت به انسان مىدهند، هم سنخ نعمتهايى است كه در دنيا به آن علاقه داشته است، چون اگر نعمتى به او بدهند كه مزه آن را درك نكرده باشد، قدرش را نمىداند و اين برايش نعمت نيست (نعمت براى هر كس، همان چيزى است كه بدو علاقه دارد).
1- بقره/25.
«وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الاَْنْفُسُ...»(1) در بهشت هر چه نفوس بدان ميل و اشتها دارند مهياست.كسانى همچون انبيا كه در آخرت لذّتشان در سخن گفتن با خداست، در دنيا دل به نعمتهاى حلال نمىبستند؛ چرا كه به دنبال لذّت بزرگترى بودند و طعام و غذاى روحشان از توجهات الهى تأمين مىگشت. گرچه در دنيا در حدى نبودند كه خدا با آنها سخن گويد و تنها انبيا چنين صلاحيتى داشتهاند: «وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْلِيماً ...»(2) و خدا با موسى به طور آشكار و روشن سخن گفت.مؤمنينى كه دوست داشتند با خدا سخن گويند و به اين كار عشق مىورزيدند و از سخن گفتن با مردم و سخنان بيهوده گريزان بودند، گرچه در دنيا چنين لياقتى نداشتند؛ ولى در آخرت به آرزوى خود خواهند رسيد.برخى وقتى وارد مجلس مىشوند، منتظرند حرفى به ميان آيد و مشغول سخن گفتن شوند و نيز هستند كسانى كه وقتى فرصت فرا مىرسد و مانعى براى خود نمىبينند، بىدغدغه به شكمچرانى مىپردازند و از شيرينىها و غذاهاى لذيذ لذّت مىبرند؛ ولى در مقابل هستند كسانى كه وقتى در محل خلوتى قرار مىگيرند، نفس راحتى مىكشند و مشغول مناجات با خدا مىشوند. آن گاه كه در اجتماع بودند، اشتغال به وظايف اجتماعى مانع توجه كامل به خدا مىگشت و اكنون فرصتى فراهم گشته كه با محبوب خود مناجات كنند. از اينجاست كه وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)سؤال مىكند: «ما عَلامَةُ اُولئِكَ؟» علامت و نشانه آنها چيست؟ خداوند در جواب مىفرمايد:«قَدْ سَجَنُوا اَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَبُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ» زبانشان را از سخنان بيهوده و شكمشان را از غذاى زيادى باز داشتند.آنها اگر سخن مىگويند براى اين است كه خدا پسندانه است و اگر غذا تناول مىكنند، به جهت خوشمزه بودنش نيست، بلكه از آن جهت است كه مرضىّ خداست و با آن توان مىيابند به اطاعت و عبادت خدا بپردازند.
1- زخرف/71.2-.
2- نساء/164.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org