قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هشتم

 

 

لزوم دوستى و محبت به فقرا و مستمندان

 

 

‌‌‌‌‌‌ـ ويژگى‌هاى مستمندان مؤمن و خدادوست

‌‌‌‌‌‌ـ دارايى و فقر، وسائل امتحان و آزمايش

‌‌‌‌‌‌ـ همنشينى با فقيران

 

 

 

 

لزوم دوستى و محبت به فقرا و مستمندان

«يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الَْمحَبَّةَ لِلّهِ هِىَ الَْمحَبَّةُ لِلْفُقَراءِ وَ التَّقَرُّبُ اِلَيْهِم. قالَ وَ مَنِ الْفُقَراءُ؟ قالَ اَلَذّينَ رَضُوا بِالْقَليلِ وَ صَبَرُوا عَلى الجُوعِ وَشَكَرُوا عَلَى الرَّخاءِ وَ لَمْ يَشْكوُا جُوعَهُمْ وَ لا ظَمَائَهُمْ وَ لَمْ‌يَكْذِبُوا بِاَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ‌يَغْضِبُوا عَلى رَبِّهِمْ وَ لَمْ‌يَغْتَمُّوا عَلى ما فاتَهُمْ وَ لَمْ يَفْرَحُوا بِما آتاهُمْ.

يا اَحْمَدُ؛ مَحَبَّتى مَحَبَّةُ الفُقَراءِ فَأَدْنِ الْفُقَراءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ وَاَبْعِدِ الاَْغْنِياءَ وَ اَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنكَ فَاِنَّ الْفُقَراءَ اَحِبّائى»

اى محمد؛ محبت خدايى، همان محبت به فقرا و همنشينى با آنان است.

پيامبر سؤال كرد: فقرا كيانند؟ فرمود: آنان كه به كم و اندك راضى و قانعند و بر گرسنگى صابر و شكيبا و برخوشى شاكرند. از گرسنگى و تشنگى شكايت نمى‌كنند و هرگز دروغ نمى‌گويند و بر خداى خويش خشم نمى‌گيرند و بر از دست داده‌ها اندوهگين و بر آنچه به دست مى‌آورند شادمان نمى‌شوند.

اى محمد؛ محبت به من، محبت به فقراست. پس همنشين و هم‌مجلس فقرا باش و از ثروتمندان و اغنيا و همنشينى با آنان دورى كن كه فقرا دوستان من هستند.

‌‌‌در جمله: «انّ المحبّة للّه» دو احتمال وجود دارد:

‌‌‌احتمال اول:«لام» در اللّه براى تزيين است، بنابراين جمله به اين معناست كه محبت به خدا، همان محبت به فقراست.

‌‌‌احتمال دوم «لام» براى تزيين و زايد نيست، بلكه در معناى اصلى خود به كار رفته، بنابراين جمله چنين معنا مى‌شود: محبتى كه براى خداست، همان محبت به فقراست.

ويژگى‌هاى مستمندان مؤمن و خدادوست

مشخصّه‌هاى فقرايى كه محبت به آنها محبت به خداست:

‌‌‌1ـ «اَلَذّينَ رَضُوا بِالْقَليلِ» كسانى كه به كم و اندك راضى‌اند.

‌‌‌برخى حتى اگر تهى‌دست نيز باشند طماع و آزمندند، دلشان مى‌خواهد ثروتمند باشند و بهره شايان از دنيا ببرند و اگر دستشان مى‌رسيد، فراوان از نعمت‌هاى دنيا بهره مى‌بردند و به كم و اندك راضى نمى‌شدند؛ ولى دستشان نمى‌رسد ـ دوستى اين قسم فقيران مطلوب نيست، بلكه دوستى فقيرانى مطلوب و محبت به آنها محبت به خداست كه به كمِ دنيا راضى و قانع شده‌اند و چشم به نعمت‌هاى دنيا و مال مردم، ندوخته‌اند.

‌‌‌2ـ «وَ صَبَرُوا عَلَى الْجُوع» ويژگى دوم: تحمل و صبر بر نادارى و بى‌تابى نكردن بر گرسنگى است.

‌‌‌برخى از فقرا دايم آه و ناله سر مى‌دهند و از خدا گلايه مى‌كنند كه ما چه گناهى داشتيم كه به فقر و تنگدستى مبتلا شديم؛ ولى برخى وقتى به فقر مبتلا مى‌گردند ـ البته ابتلاى آنها به فقر، از روى كوتاهى و تقصير نيست، چون در آن صورت، مرتكب گناه شده‌اند؛ بلكه عوامل خارجى و حوادث طبيعى موجب فقر آنها گرديده است؛ سيل و زلزله‌اى رخ داده و هستى و زندگى آنها را نابود ساخته است ـ گر چه بر اثر فقر غذاى كافى و امكانات زندگى كافى به آنها نمى‌رسد، ولى آه و ناله سر نمى‌دهند و شكوه و گلايه نمى‌كنند و بر آن فقر صبر مى‌كنند؛ حتى سعى دارند فقر خود را پوشيده دارند و نمى‌گذارند ديگران از وضع آنها با خبر شوند:

«يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ...»(1)

از فرط عفاف چنانند كه هر كس از حال آنها بى‌خبر است، پندارد غنى و بى‌نيازند.

‌‌‌اينان در عين صبر و بردبارى، تلاش مى‌كنند احتياجى به مردم نداشته باشند و در حد ضرورت رزقى به دست آورند.

‌‌‌3ـ «وَ شَكَرُوا عَلَى الرَّخاءِ» و بر خوشى و نعمتى كه بدان‌ها رسد شاكرند.

‌‌‌وقتى خداوند به آنها نعمتى مى‌دهد و در گشايش زندگى و رفاه قرار مى‌گيرند، خداى را فراموش نمى‌كنند و به شكر او مى‌پردازند.


1. بقره/273.

‌‌‌4ـ «وَ لَمْ‌يَشْكُوا جُوعَهُمْ وَ لا ظَمَائَهُمْ» و از گرسنگى و تشنگى شكوه نمى‌كنند.

‌‌‌اين ويژگى لازمه و نتيجه صبر است؛ وقتى انسان صبر و تحمل پيشه سازد، پيش مردم از گرسنگى و تشنگى خويش شكايت نمى‌كند.

‌‌‌5ـ «وَ لَمْ‌يَكْذِبُوا بِاَلْسِنَتِهِمْ» و هرگز زبان خويش را به دروغ نمى‌آلايند.

‌‌‌برخى از فقرا براى كمك گرفتن از ديگران دروغ نيز مى‌گويند، خُرد را كلان مى‌نمايانند، نياز و مشكل خويش را چند برابر جلوه مى‌دهند، تا رأفت و ترحم و دلسوزى ديگران را به خود جلب كنند. بالطبع فقرا بيشتر در معرض اين خطرند كه در هنگام كمك خواستن از سايرين دروغ بگويند؛ ولى فقرايى كه محبوب خداوندند، هيچ گاه دروغ نمى‌گويند.

‌‌‌6ـ «وَ لَمْ‌يَغْضِبُوا عَلى رَبِّهِمْ» و بر خداى خويش خشم نمى‌گيرند.

‌‌‌وقتى بر فقر صبور و بردبارند و از آن شكوه نمى‌كنند، بر خدا نيز خشم نمى‌گيرند. نه تنها نزد مردم، آه و ناله سر نمى‌دهند و زبان به شكوه نمى‌گشايند، در دل نيز از خدا گله‌اى ندارند، حال يا معرفت و شناخت آنها به توحيد، به حدى رسيده كه مى‌دانند مصلحت مؤمن در چيزى است كه خدا بر او پيش آورده، يا اگر معرفت آنها به اين حد نرسيده باشد، لااقل مى‌دانند شكايت از خدا شايسته مؤمن نيست.

‌‌‌7ـ «وَ لَمْ‌يَفْرَحُوا بِما اتاهُمْ» و بر آنچه به دست آورده‌اند شادمان نمى‌شوند.

شرح و توضيح

‌‌‌دو ويژگى اخير، از ساير ويژگى‌ها مهم‌تر است و به معناى فرموده خداوند است كه:

«لِكَيْلا تَأْسَؤا عَلى ما فاتَكُمْ وَلاتَفَرَحُوا بِما اتاكُمْ»(1)

هرگز بر آنچه از دست شما رود دل تنگ نشويد و بر آنچه به شما رسد، خوشحال نگرديد.

‌‌‌براى آنها داشتن و نداشتن مال يكسان است، چنان دل بستگى به دنيا ندارند كه اگر چيزى به آنها برسد، خوشحال و مغرور شوند و اگر چيزى از دست دادند، چنان ناراحت شوند كه


1. الحديد / 23.

نتوانند خود را كنترل كرده و بر اعصابشان مسلط شوند. اينها نشانه كم ظرفيتى و ضعف ايمان است.

دارايى و فقر، وسائل امتحان و آزمايش

‌‌‌مؤمن بايد بى‌اعتناى به دنيا باشد، چرا كه اگر دنيا در اختيار انسان قرار گرفت، نعمت خداست و وسيله آزمايش انسان است و اگر از او باز گرفته شد، آزمايش ديگرى براى او پيش آمده و بلايى است كه بايد بر آن صبر كرد. البته صبر و بردبارى بر فقر، به اين معنا نيست كه انسان براى رفع فقر تلاش نكند، بلكه بدين معناست كه تا فقر برطرف نشده بر آن شكوه و بى‌تابى نكند.

‌‌‌در شرح فرازهاى اول حديث گفته شد: خداوند براساس حكمت و مصلحت، تقديراتى را بر بندگان خود قرار داده است و آن تقديرات، با انتخاب و اختيار افراد منافات ندارد؛ يعنى چنان نيست كه افراد مجبور باشند و اختيار از آنها سلب گردد. شرايطى فراهم مى‌آيد كه به هر كس قسمى و سهمى از نعمتها تعلق مى‌گيرد و خدا هر چه را براى هر كس صلاح بداند، دراختيارش مى‌گذارد و شكى نيست كه همه اينها وسيله آزمايش انسان است.

‌‌‌مؤمن، به اينكه مصلحت و خير او در چيزى است كه خدا بر او مقدر ساخته اطمينان دارد: اگر همه دنيا را دراختيار او بگذارد، براى او خير است و اگر او را به گرفتارى و شكنجه و ظلم ستمگران مبتلا كند؛ آنچنان به خدا حسن‌ظن دارد كه آن را خير مى‌بيند و احساس مى‌كند گرفتاريها و بلاها موجب نابود گشتن گناهان و بالا رفتن درجات او مى‌گردد. برخلاف تصور انسان كوته‌نظر. اگر خدا كسى را به فقر مبتلا مى‌كند، با او دشمنى ندارد و يا اگر ثروت انبوهى دراختيار كسى مى‌گذارد، از روى علاقه به او نيست.

‌‌‌انسان جاهلى كه از معارف دينى و تعاليم انبيا بى‌بهره است، وقتى به فقر مبتلا مى‌گردد، مى‌گويد خدا مرا تحقير كرده است و من نزد خدا بهايى نداشتم كه نگون‌بختم كرد.

«وَ اَمّا اِذا مَاابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزَقَهُ فَيَقُولُ رَبّى اَهانَن»(1)


1. فجر/16.

و چون (خداوند) براى آزمودن، او را تنگ روزى و فقير كرد، گويد خدا مرا خوار گردانيد.

در مقابل خدا مى‌فرمايد:

«فَاَمّا الاِْنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَكْرَمَهُ وَنَعَّمهُ فَيَقُولُ رَبّى اَكْرَمَن»(1)

و اما انسان، چون خدا او را به رنج و غمى گرفتار سازد، سپس به كرم خود او را نعمتى جهت آزمايش و امتحان بخشد، گويد؛ خدا مرا عزيز و گرامى داشته است.

‌‌‌قرآن علاوه براينكه فقر و دارايى را وسيله آزمايش معرفى مى‌كند، آنها را فرايند و برخاسته از علل و عواملى مى‌داند. چه بسا كسانى كه به فقر مبتلا مى‌شوند، فقر آنها بازتاب و مكافات اعمال زشت آنهاست و جزاى دنيايى رفتار آنهاست كه به فقرا رحم نمى‌كردند و به دنبال انباشت ثروت بودند و به ثروت خود مى‌باليدند.

‌‌‌هر رخدادى روى حساب و حكمت و مصلحت است؛ چنان نيست كه از اختيار خدا خارج باشد، يا خدا غافل گردد و در آن حال اوضاع به هم خورد و ناگاه آتش‌فشانى از كوهى فواره كشد و شهرى را نابود سازد! يا باران فراوانى ببارد و بر اثر سيل، خانه‌هاى مردم نابود گردد (و اينها در حال غفلت خداوند رُخ دهد)! مؤمن مى‌داند خداوند بر هر كارى قادر است و چيزى از دايره اراده، علم و اذن او خارج نيست و تدبير موجودات جهان، از كوچك و بزرگ، در دست اوست:

«يُدَّبِرُ الاَْمْرَ مِنَ السَّماءِ اِلَى الاَْرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ اِلَيْهِ ...»(2)

اوامر عالم را از آسمان تا زمين تدبير مى‌كند.

‌‌‌پس همه رخدادهاى خوشايند و ناخوشايند روى حساب است، ولى ما به آن آگاهى نداريم و نبايد هم بدان آگاه شويم، چون آنچه رخ مى‌دهد براى آزمايش ماست و اگر به علّت آن پى ببريم، آزمايش نتيجه‌اى نمى‌بخشد. آزمايش افراد ضعيف بايد با ابهام توأم باشد. ممكن است افراد قوى، از قبل مورد و مواد امتحان و آزمون را بدانند، ولى به حال آنها تفاوت نمى‌كند،


1. فجر / 15.

2. سجده /5

چون آنها از پس امتحان برمى‌آيند و نيز اگر از قبل بدانند چه مصيبتهايى بر آنها پيش مى‌آيد، ضررى به حال آنها نمى‌بخشد.

‌‌‌خداوند به انبيا و اولياى خود علومى تعليم داده است كه براساس آن، از قبل مى‌دانند، چه رخدادهايى براى آنها و يا ديگران رُخ خواهد داد و اين آگاهى بدانها زيان نمى‌رساند؛ البته آنها آنچه را مى‌دانند براى ديگران بازگو نمى‌كنند، ممكن است يك هزارم آن را براى برخى از اصحابشان بگويند، با توجه به اينكه گفتن آن مطالب برخلاف حكمت و مصلحت نيست و آگاهى به آنها، به مخاطبان زيان نمى‌رساند.

‌‌‌به عنوان مثال؛ وقتى استادى مى‌خواهد از شاگردان خود امتحان بگيرد، شاگردى كه در درس‌هايش موفق است و به خوبى همه مطالب را مى‌داند؛ دانستن يا ندانستن سؤالات امتحانى براى او يكسان است. انبيا و اولياى الهى چنانند كه از قبل مى‌دانند آزمون و امتحانشان چيست و در عمل، اين آگاهى تفاوتى به حال آنها نمى‌بخشد، چون آنها به آنچه وظيفه است و رضاى خدا در آن است عمل مى‌كنند؛ اما ديگران چنين نيستند: اگر از قبل مورد و مواد آزمون و امتحانشان را بدانند، تنها به آن مى‌پردازند و از مسائل ديگر چشم مى‌پوشند، بدين جهت مصلحت در اين است كه امتحان عموم مردم با ابهام توأم باشد.

‌‌‌گرچه ما نمى‌دانيم، چرا خداوند براى برخى فقر و براى برخى غنا و دارايى را مقدر ساخته، براى برخى بيمارى و گرفتارى‌هايى را پيش مى‌آورد و هنوز يكى را پشت سرنگذاشته ديگرى رخ مى‌دهد و براى ديگرى رفاه و آسايش را؛ ولى بالاجمال مى‌دانيم نه آن كس كه در اين دنيا، نعمت بيشترى بدو مى‌دهند محبوب‌تر است و نه اينكه هر كس به گرفتارى، فقر و ناراحتى‌ها مبتلا مى‌گردد، نزد خدا قرب و منزلتى ندارد و خدا به او اعتنا نمى‌كند؛ بلكه برعكس هر كه را خدا بيشتر دوست بدارد، بيشتر به بلا گرفتارش مى‌كند. در روايتى از على(عليه السلام) وارد شده:

«اَلْبَلاءُ لِلظّالِمْ اَدبٌ وَلِلْمُؤْمِنِ اِمْتِحانٌ وَلِلاَْنبياءِ دَرَجَّةٌ وَلِلاُْولياءِ كَرامَة»(1)

بلا و گرفتارى فرجام و مجازات ظالم است و امتحان براى مؤمن و براى انبيا رتبه و مقام است و براى اوليا كرامت است.


1. بحارالأنوار، ج 67 (باب 12)، ص 235.

‌‌‌و نيز شاعر مى‌گويد:

هر كه در اين بزم مقرب‌تر است *** جام بلا بيشترش مى‌دهند

‌‌‌پس ملاك عزيز بودن و يا ذليل بودن نزد خدا، دارا بودن و نادارى نيست، بلكه ملاك عزيز بودن اين است كه انسان به وظيفه‌اش عمل كند: اگر پول‌دار است، در رابطه با مالش به وظيفه‌اش عمل كند و اگر تهى دست است، وظيفه‌اش در تحمل و صبر و شكرگزارى است.

‌‌‌خداوند متعال مى‌فرمايد:

«ما اَصابَ مِنْ مُّصيبَة فِى الاَْرْضِ وَلا فِى اَنْفُسِكُمْ اِلاّ فِى كِتاب مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّبْرَأَها اِنَّ ذلِكعَلَى اللّهِ يَسير»(1)

هر رنج و مصيبتى كه در زمين (از قحطى و آفت و فقر و ستم) يا از نفس خويش به شما رسد، همه در كتاب (لوح محفوظ) پيش از آنكه در دنيا ايجاد كنيم ثبت است و اين كار بر خدا آسان است.

‌‌‌تمام حوادث در «لوح محفوظ» خداوند ثبت گرديده و براساس نظم و تدبير عالمانه و حكيمانه الهى رُخ مى‌دهد. بديهى است براى خداوند كار دشوارى نيست كه از هزاران سال قبل، حوادث را تنظيم و تدبير كند؛ گذشته از آن براساس آنچه از معارف دينى دريافته‌ايم، زمان در حيطه فعل، اراده و علم الهى مطرح نيست و در محدوده وجود او زمان را راهى نمى‌باشد (زمان در گستره حركت موجودات مادى و براى تعيين مقدار حركت آنها كاربرد دارد و در محدوده وجود مجردات، زمان مطرح نمى‌گردد).

‌‌‌براى خداوند ديروز و امروز و فردا يكسان است، فرقى نمى‌كند امرى را از پيش مقدرسازد يا در هنگام خودش تقدير كند. اين ما هستيم كه نمى‌توانيم برنامه يقينى وقطعى براى آينده خود ترسيم كنيم، مطمئن نيستيم كه فردا چه مى‌شود و نيز نمى‌دانيم،تا فردا زنده‌ايم يا نه، يا سالم مى‌مانيم تا بتوانيم به برنامه خود عمل كنيم يا نهو نيز نمى‌دانيم شرايط كارى كه مى‌خواهيم انجام دهيم فراهم مى‌گردد يا نه. ولى براى خداوند متعال هيچ كارى دشوار نيست و همه عالم هستى براى او حضور دارد. تمام موجودات و


1. حديد /22.

حوادث جهان آفرينش، از ميليون‌ها سال قبل تا ميليون‌ها سال بعد همه يكسان در نزد خدا حاضرند.

‌‌‌با توجه به مطالب فوق، وقتى نعمتى به انسان مى‌رسد، نبايد به خود مغرور شود، چرا كه همه چيز روى حساب و برنامه دقيقى تنظيم شده و براى آزمايش انسان است و نيز اگر گرفتارى و مصيبتى بر او پيش مى‌آيد، نبايد بى‌تابى كند چرا كه آنچه رخ داده به مصلحت اوست.

‌‌‌خداوند مى‌خواهد انسان به كمال معنوى و روحى برسد و از علايم اين كمال و نيز انسان كامل اين است كه در برابر بود و نبود نعمتها حساس نيست. البته كار آسانى نيست كه داشتن و از دست دادن نعمت براى انسان يكسان باشد؛ ولى حداقل سعى كنيم در ابراز و اظهار حالت درونى خود افراط نكنيم. فكر نمى‌كنم اگر تمام دنيا را دراختيار ما بگذارند، با وقتى كه همه دنيا را از ما بگيرند يكسان باشد و تفاوتى در حال ما ايجاد نكند: ما اگر مقدار اندكى از مالمان از دست برود حواسمان پرت مى‌شود و حال خود را نمى‌فهميم، چه رسد كه يكباره هستى‌مان نابود گردد. لااقل سعى كنيم زياد ناراحت نشويم و مصيبتها را تحمل كنيم و خود را نبازيم.

‌‌‌ما هر چه به دريافت اين روحيه نزديك شويم كه در برابر گرفتارى‌ها بردبار باشيم و در برابر نعمتها مغرورنگرديم، نزد خدا مقربتر و عزيزتر نيز مى‌گرديم و روحمان كمال بيشترى مى‌يابد و اگر چنين نباشيم، در واقع به نعمتهاى دنيا پايبنديم و بنده آن هستيم و تعلقمان به امور زود گذر و فانى دنياست و اين دليل ضعف ماست.

‌‌‌خدا مى‌خواهد ما را كامل گرداند و از وابستگى به امور پست دنيا نجات دهد، تا وارسته شويم و از جمله راههاى اين وارستگى، اين است كه توجه داشته باشيم كه گرفتارى‌هاى دنيا، همه براساس حساب و قضا و قدر الهى است و چيزى بى‌دليل و بى‌حساب رخ نمى‌دهد.

هم‌نشينى با فقيران

«يا اَحْمَدُ؛ مَحَبَّتى مَحَبَّةُ الْفُقَراءِ فَادْنِ الْفُقَراءَ و قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ»

اى محمد؛ دوستى من دوستى فقراست،پس هم‌نشين و هم مجلس فقرا باش.

‌‌‌فقراى وارسته و آزاده و بى‌اعتناى به جلوه‌ها و مظاهر دنيا، محبوب خدايند و محبت به آنها محبت به خداست و آنها، كسانى هستند كه به آن ويژگى‌هاى ارزشمندى كه ذكر شد، زينت يافته‌اند. خداوند به رسولش فرمان مى‌دهد: با اين فقرا معاشرت داشته باش و به مجلس و جمع آنها در آى و آنها را به خود نزديك ساز. اگر فقير و ثروتمندى در مجلسى بر تو وارد شدند، فقير را نزد خود بنشان و هيچ گاه فقيران را از خود مران و تا مى‌توانى به آنها محبت بورز، تا تو را مقرب خود سازم و بيشتر به من نزديك شوى.

«وَ اَبْعِدِ الاَْغْنِياءَ وَ اَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْكَ فَاِنَّ الْفُقَراءَ اَحِبّائى»

از ثروتمندان و اغنيا و هم‌نشينى با آنان دورى گزين كه فقرا دوستان من هستند.

‌‌‌در اينجا اين سؤال مطرح مى‌گردد كه چرا خداوند اين‌قدر روى محبت به فقرا تكيه دارد با اينكه مسلّم در بين فقرا انسانهاى ناشايست و بد يافت مى‌شوند و نيز در بين ثروتمندان انسانهاى پاك و شايسته يافت مى‌شوند؟ در جواب بايد گفت: محبت به هر فقيرى چنين امتياز و مزيتى ندارد و چنانكه در پاسخ خداوند به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گذشت، محبت به فقيرانى محبت به خداست كه آن ويژگى‌ها را داشته باشند و بديهى است اگر غنى و ثروتمندى بدانها متصف گردد، محبت به او نيز محبت به خداست: اگر در رفاه و وفور نعمت قرار گرفت، خداى را شكرگزارد و سرمست نعمتها نشود و نيز اگر نعمتى از دست داد بى‌تابى نكند.

در بين انبيا و اولياى الهى بودند افرادى كه توانمند و ثروتمند بودند، ولى به ثروت خود دلبستگى نداشتند. بود و نبود ثروت برايشان يكسان بود و آن را در راه صحيح خرج مى‌كردند. پس چنان نيست كه محبت هر فقيرى مطلوب باشد و هر ثروتمندى را از خود برانيم؛ بلكه ملاك خوبى و بدى و نزديك و دوربودن از خدا، داشتن يا نداشتن آن ويژگى‌هاست كه براى فقيران خداجو ذكر گرديد. اينكه چرا خداوند روى فقرا تكيه دارد و فرمود محبت من، محبت فقراست و نفرمود محبت به من محبت به صالحان و صابران و كسانى است كه به قضاى الهى راضيند و بر او توكل دارند؛ بدين جهت است كه اغنيا و ثروتمندان، بيشتر در معرض فساد و انحراف و طغيان قرار مى‌گيرند و عوامل دور شدن از خدا، در آنها بيشتر است، چنانكه خداوند فرمود:

«كَلاَّ اِنَّ الاِْنْسانَ لَيَطْغى. اَنْ رّاهُ اسْتَغْنى»(1)

هر آينه انسان به كفر و طغيان مى‌گرايد، وقتى كه به غنا و دارايى مى‌رسد.

‌‌‌كسى كه ثروتش فراوان است، ممكن است به آن متكى گردد و به خود ببالد؛ ولى فقير ثروتى ندارد كه به جهت آن تكبر كند. و بالاترين فسادها و ريشه كفر و عناد و شرك، كبر و خود بزرگ‌بينى است كه ثروتمند مبتلاى به آن است. از آنجا كه اغنيا و ثروتمندان بيشتر به فساد و انحراف اخلاقى، بخصوص كبر و غرور، مبتلا مى‌گردند، خداوند در ذيل آيه 23 از سوره الحديد، فرمود: «وَ اللّهُ لايُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور» خداوند دوستدار هيچ متكبر خودستايى نيست.

‌‌‌از آنجا كه خداوند آدمهاى افتاده و متواضع را دوست مى‌دارد و اكثر اغنيا به كبر و خودپسندى مبتلايند، مى‌توان گفت اكثر انسانهاى خوب و شايسته در بين فقرا هستند، لذا خداوند فرمود فقرا را دوست بدار، جز كسانى كه به كفر و عصيان و لجاجت مبتلايند و اگر مى‌فرمود: اغنيا را دوست بداريد جز بَدان آنها را، تخصيص اكثر لازم مى‌آمد؛ چون اكثر آنها بدند و به صفات ناشايست مبتلايند. از طرف ديگر گرچه ممكن است غنى مؤمن و شايسته باشد، ولى محبت ما به او، فقط براى خدا و به جهت صفات شايسته او نيست و جهات ديگر نيز در دوستى و محبت دخالت دارد. پس محبت تنها براى خدا نيست، لااقل در معرض اين است كه به جهات ديگر نيز آلوده گردد، چرا كه ثروتمندان جاذبه‌هاى ديگرى نيز دارند كه در زمره جاذبه‌هاى مادى و دنيايى است.

‌‌‌انسان به حسب طبيعت و ديدگاه پست و ابتدايى‌اش، مال و ثروت را يك ارزش مى‌داند و طبيعى است وقتى با ثروتمندى روبرو مى‌شود، به جهت مالش به او ارج مى‌نهد و او را بزرگ مى‌شمارد، چون در ژرفاى نهانش ثروت را دوست دارد و او را مهم و با ارزش مى‌شمارد. پس به طور طبيعى براى او عظمت و شخصيت قائل است و در برابرش خضوع مى‌كند و خود را خوار مى‌شمارد.

‌‌‌انسان بايد خيلى حسابگر و خود ساخته باشد كه اگر به مؤمن ثروتمندى برخورد، حساب


1. علق / 7ـ6.

ثروتمنديش را از ايمانش جدا كند و تنها به جهت ايمانش او را دوست بدارد، نه به جهت مال و دارايى‌اش. اگر چنين باشد كه انسان او را به جهت ارتباطش با خدا دوست بدارد، بايد فقيرى كه ايمانش بيشتر است و سر و وضع مناسبى ندارد، بيشتر دوست بدارد!

‌‌‌پس تكيه روى دوستى فقرا بدين جهت است كه آنها بيشتر با خدا ارتباط دارند و از طرف ديگر اگر در بين اغنيا مؤمنى نيز وجود داشته باشد، غالباً دوستى و محبت به او خالص نيست و با شائبه‌ها و انگيزه‌هاى مادى همراه است و خداوند محبتى كه خالصانه نباشد نمى‌پسندد؛ چون هر كس هر چه دارد از خداست و ديگران چيزى ندارند كه محبت به آنها در عرض محبت به خدا قرار گيرد.

***

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org