- مقدمه معاونت پژوهش
- مقدمه نگارنده
- بخش اول: درباره پژوهش
- فصل اول: اهميت و ضرورت پژوهش
- فصل دوم: انگيـزههاي پـژوهش
- فصل سوم: اخـلاق پـژوهش
- فصل چهارم: اولويـت در پـژوهش
- فصل پنجم: روشهـاي پـژوهش
- فصل ششم: آسيبشـناسي پـژوهش
- فصل هفتم: حـوزه و پژوهـش
- فصل هشتم: علـوم انسـانـي
- بخش دوم: دينپـژوهي
- فصل اول: چيستي دينپـژوهي
- فصل دوم: اهميت و ضرورت دينپژوهي
- فصل سوم: روششناسي دينپـژوهي
- فصل چهارم: نوانديشي ديني و روششناسي آن
- فصل پنجم: آسيبشناسي دينپـژوهي
- منابع
- نمـايههـا
فصل اول
اهميت و ضرورت پژوهش
دلايل متعددي ميتوان بر ضرورت پژوهش در عرصههاي گوناگون ارائه کرد که به برخي از آنها اشاره ميکنيم.
لزوم دستيابي به استقلال علمي و فکري
مقام معظم رهبري در يکي از ديدارهاي خود با دانشگاهيان فرمودند: يکي از برکات انقلاب اسلامي اين بود که به دانشجويان، دانشگاهيان و فرهيختگان قدرت اجتهاد و استقلال نظر داد. گو اينکه ما قدر اين نعمت را بهدرستي ندانستهايم و اکنون نيز بهدرستي در صدد تحليل اين قضيه نيستيم که چرا چنين شده است و چرا ما تاکنون آنگونهکه بايد و شايد، به موضوع پژوهش بها ندادهايم. اين خود مسئلهاي است شايسته بررسي که چرا با آن همه تأکيداتي که در کتاب و سنت و در سخنان عالمان، بزرگان و استادان درباره پژوهش وجود دارد، در اين دوران که ما بيش از هر چيز به آن نيازمنديم، کمتر به آن پرداختهايم.
يکي از ضعفهاي بنيادين در نظام آموزشي گذشته ما در سطح دانشگاهها، سيطره فرهنگ ترجمه بود. مطالب و نظريههايي که در دانشگاهها تدريس ميشد، اغلب از ديگران گرفته شده و ترجمه آثار آنان بود. حتي گاهي پس از آنکه نظريهاي در زادگاه خويش تضعيف يا ابطال شده و
ديگر پذيرفته نبود، ترجمه آن بهعنوان مطلب علمي به دانشجويان ارائه شده، چنين وانمود ميشد که يک کشف جديد علمي است.
در اوايل انقلاب که به فرموده حضرت امام(رحمه الله)، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه را تشکيل داديم و با استادان محترم دانشگاه درباره بازسازي علوم دانشگاهي بحثهايي داشتيم، خود استادان محترم ميفرمودند جزوهاي که در کلاس تدريس ميشود، همان جزوهاي است که بيش از پانزدهبار آن را تدريس کردهايم. روشن نيست مطالبي که اينگونه ارائه ميشود، در زادگاه خود چه اندازه مورد قبول باشد. سالياني است که اين نظريهها تغيير کرده و تعديل شدهاند و ما همچنان همان مطالب را بهطور کليشهاي مطرح ميکنيم.
در زمان گذشته، وقتي ترجمه کتابي به عنوان متن درسي در دانشگاه تدريس ميشد، استاد چنان فاتحانه به بيان آن ميپرداخت که دانشجو آن را همچون وحي آسماني پنداشته، گمان ميکرد حتماً بايد آن را بپذيرد و هيچ راه تشکيک هم در آن وجود ندارد؛ ولي کساني که کنجکاو و بيشتر اهل مطالعه بودند، ميدانستند که نظريههاي ديگري هم در گوشه و کنار جهان وجود دارد که مخالف اين نظريههاست؛ بهويژه نظريههاي جديدي که بعضاً حتي در خود زادگاه نظريه اول مطرح شده و رواج بيشتري پيدا کرده است.
پس از انقلاب، بسياري از استادان محترم دانشگاه به خود اجازه دادند در برابر نظريههاي ديگران اظهار نظر کنند و گمان نکنند مطلبي که دانشمندي در امريکا، کانادا، انگلستان، فرانسه يا جاي ديگر ابراز کرده، وحي منزل است و اين است و جز اين نيست؛ بلکه توجه دارند که در همان کشورهاي غربي، بهويژه در حوزه علوم انساني، نظريههاي مخالفي هم وجود دارد. طبيعتاً در رشتههاي علوم پايه و علوم دقيقه، اختلافِنظرها کمتر است؛ ولي در علوم انساني اختلاف مکاتب گوناگون فراوان است. مکاتب مختلف در همه زمينههاي علوم انساني، نظريههاي بسيار متفاوتي دارند؛ براي نمونه، يکي از مکاتب روانشناسي، مکتب رفتارگرايي است که در رژيم گذشته بسيار رواج داشت و هنوز هم در برخي از دانشگاهها، کتابهاي همان مکتب تدريس
ميشود و گاه چنين وانمود ميشود که رفتارگرايي آخرين نظريه پذيرفتهشده در روانشناسي در زمينه رفتارشناسي است و ديگر جاي بحث ندارد؛ اين است و جز اين نيست. درحاليکه ميدانيم در کنار اين مکتب، مکتبهاي جديدي پيدا شدند و در خود امريکا که اين نظريه بسيار رواج يافت، نظريهها و مکاتب روانشناسي ديگري مطرح بودند؛ از جمله، روانشناسي کمال و نيز انسانگرايي، که روزبهروز رواج بيشتري مييابند. ولي هنوز هستند کساني که گمان ميکنند نظريه رفتارگرايي آخرين نظريه علمي در زمينه روانشناسي است. همين وضعيت، در جامعهشناسي، حقوق، علوم سياسي، مديريت، تعليم و تربيت، اقتصاد و ديگر رشتههاي علوم انساني نيز وجود دارد.
البته رهايي از فضاي فکري و فرهنگي حاکم بر گذشته، يک شرط دارد و آن اينکه در درجه اول استاد و در درجه دوم دانشجو به خود اجازه دهند که در نظريههاي روز اجتهاد و پژوهش کنند تا فرهنگ ما فرهنگ ترجمهاي نباشد؛ بلکه فرهنگ پژوهش و اجتهاد باشد. اين، نيازمند زمينهاي رواني است؛ يعني بايد اين خصلت در افراد تقويت شود که به خود اجازه انديشيدن و نقد نظريههاي ديگران را بدهند. طبعاً براي رشد در اين زمينه، استاد بايد در کلاس به دانشجو اجازه پرسش و اعتراض دهد تا روحيه انتقاد و بحث و اجتهاد در او تقويت شود. يکي از ويژگيهاي روشهاي تحصيل حوزوي، بهويژه در سطوح عالي و در درس خارج، اين است که شاگرد هنگام تدريس استاد بايد در همانجا اعتراض و اشکال کند. حضرت امام(رحمه الله) هنگام تدريس، اگر ميديدند کسي اعتراضي نميکند، ميفرمودند: آقايان ديشب خوابشان برده بود! مگر مطالعه نکردهاند؛ چرا کسي اشکال نميکند؟ طلبهها گاهي جزوههاي درسي و تقريرات خود را به استاد ارائه ميدادند تا اگر لازم بود، استاد اصلاح کند. گاهي پيش ميآمد طلبهاي جزوه درسي خود را کاملاً دقيق، منظم و تحقيقشده مينوشت، اما بااينحال، استاد تذکر ميداد که اشکال اين جزوه آن است که نويسنده اشکالي مطرح نکرده است؛ يعني مطلب را خوب نوشته، امّا جايي که بايد نقد کند، نکرده است. استادان حوزه اينگونه شاگردانشان را پرورش ميدادند، و تشويق ميکردند که خود نظر
بدهند، بينديشند و اجتهاد کنند. اين فرهنگ که در حوزههاي علميه رواج داشت، پس از انقلاب کمابيش به دانشگاهها نيز سرايت کرد؛ اما متأسفانه آنگونهکه بايد و شايد، هنوز کاملاً رايج نشده است و بسياري از مطالبي که تدريس ميشود، صرفاً ترجمه نظريههاي ديگران است. با وجود اين، تا اندازهاي اين راه گشوده شد تا دانشگاهيان عزيز ما به فرمايش مقام معظم رهبري از آن فرهنگ ترجمهاي خارج شده، به پژوهش بپردازند و به خود اجازه دهند که در برابر نظريههاي ديگران نظريهآفريني کنند؛ نه اينکه صرفاً مطالبي را از ديگران اقتباس و ترجمه کنند. تقويت خودباوري و روحيه اجتهاد و انتقاد، و استقلال در فکر و نظر، يکي از برکات انقلاب اسلامي براي دانشگاههاست.
بهطور کلي انساني که اهل مطالعه و پژوهش نباشد، در همه عرصههاي زندگي عقب ميماند؛ زيرا هيچگاه به فکر پيشرفت خود و درآمدن از رکود و عقبماندگي نميافتد. وقت انسان بسيار ارزشمند است؛ زيرا همه ثانيههاي عمر را ميتوان براي کشف حقيقت، خدمت به اسلام و در راه رضاي خداوند صرف کرد و اين ممکن نيست، مگر از راه تلاش و کوشش پيگير علمي و مطالعه و پژوهش مداوم.
درنورديدن مرزهاي دانش و گسترش آنها
پژوهش ابزاري است براي رشد و گسترش علم. علم عبارت است از مجموعه «مسائل»، و در واقع، هدف قريب و انگيزه آموزش و يادگيري آن علم، حل آن مسائل است. پژوهش راهي است که به حل اين مسائل ميانجامد و از همين راه، مسئلههاي جديدي نيز پيدا ميشود و بدين ترتيب علم گسترش مييابد. بنابراين، همان اندازه که علم و رشد و گسترش آن ارزش و اهميت دارد، پژوهش نيز اهميت و ضرورت خواهد داشت. در زمينه ارزش علم و نقش آن در سير تکاملي انسان ميتوان گفت:
علوم به دو بخش نظري و عملي تقسيم ميشوند. رابطه علوم عملي با سير تکاملي و
مقدمات آن نياز به توضيح ندارد و روشن است که تکامل آگاهانه انسان وابسته به آنهاست؛ اما علوم نظري، گرچه مستقيماً ارتباطي با سير تکاملي ندارند، برخي از آنها مانند علوم الهي در شناختن هدف به انسان کمک ميکنند و او بدون فراگيري اين علوم نميتواند به هدف برسد و در رسيدن به آرمانهاي بلند الهي و انساني ناکام ميماند؛
ديگر علوم نظري نيز هرچند مقدمه شناخت هدف يا راه رسيدن به آن نيستند، ميتوانند به شناختهاي لازم به گونهاي شايسته کمک کنند؛ بهويژه علومي که از اسرار و حکمتهاي آفرينش پرده برميدارند. علومي چون فيزيک، شيمي، فيزيولوژي و بيولوژي، گرچه مستقيماً به خداشناسي نميانجامند، از اين نظر که اندوختههاي انسان را درباره مخلوقات و اسرار آفرينش افزايش ميدهند و او را بر نظم و عظمت شگفتآور ساختمان موجودات آگاه ميسازند و راه را براي درک صفات و حکمت خدا هموار ميگردانند، ارزشمند خواهند بود. همچنين اين علوم ميتوانند در برآورده کردن نيازمنديهاي حياتي که خود ارزش مقدمي دارند، نقش مؤثري را ايفا کنند؛ و نيز به ما کمک ميکنند که نعمتهاي خداوند را بهتر بشناسيم و قدر آنها را بدانيم. بيشک بهرهمند شدن از اين نعمتها و آگاهي يافتن بر ارزش آنها ميتواند انگيزهاي براي شکر و عبادت خداوند باشد و بدينوسيله، با سعادت حقيقي انسان ارتباط مييابند.(1)
1. محمدتقي مصباح يزدي، به سوي خودسازي، ص299ـ301 (با تلخيص).
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org