قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

فصل چهارم

اولويـت در پـژوهش

 

امروزه باوجود گسترش فوق­العاده علوم، و پيدايش موضوعات و مسائل بسيار زياد، همه آنها نيازمند مطالعه و تحقيق‌اند و پژوهش در آنها براي رفع نيازهاي مادي و معنوي، لازم و ضروري است؛ اما به‌دليل محدوديت عمر انسان و کافي نبودن آن براي پژوهش در حوزه‌هاي مختلف علوم و بررسي همه موضوعات و مسائل از يک‌سو، و فراهم نبودن امکانات لازم براي انجام اين کار از سوي ديگر، لازم است براي انجام پژوهش‌ها و مطالعات دست به گزينش زده، از ميان علوم مختلف و موضوعات گوناگون، دسته­اي را برگزيد و در آن به پژوهش پرداخت. عقل حکم مي‌کند که در اين گزينش، از مهم‌ترين و ضروري­ترين موضوعات آغاز کرده، اولويت را در آن رعايت کنيم. اکنون که نمي‌توانيم پاسخ‌گوي همه مسائل به‌طور کامل و وافي باشيم، بايد اولويت‌ها را تشخيص دهيم.

نخستين کاري که در اين زمينه لازم است، پرهيز از کارهاي موازي است. با اين نيروي کم و امکانات اندکي که در اختيار داريم، اگر بخواهيم چند مرکز مطالعاتي وتحقيقاتي داير کنيم که همه به يک شيوه و در يک موضوع پژوهش کنند، پيشرفت چنداني نداشته، به هدف خود دست نخواهيم يافت. البته پژوهش‌هاي متعدد درباره يک موضوع، خوب است، اما با توجه به مسئوليتي که ما در زمينه پاسخ‌گويي به نيازهاي مادي و معنوي خود و ديگران داريم، فرصتي براي اين کار

وجود نخواهد داشت، حتي اگر آن مسائل از مسائل ضروري باشند؛ زيرا مسائل ضروري و نياز ما در بخش­هاي ديگر، به قدري زياد است که انجام پژوهش‌هاي موازي موجب بر زمين ماندن بسياري از آنها و در نتيجه، برآورده نشدن نيازهاي جامعه خواهد شد.

روشن است که تشخيص اولويت‌ها و عمل بر طبق آن، نيازمند معيار و ضابطه عقلاني است. شايد نخستين چيزي که به مثابه معيار به ذهن مي‌آيد، اهميت و ارزش موضوع پژوهش باشد. بر اين اساس است که گفته مي‌شود: پژوهش درباره خدا در درجه اول از اولويت قرار دارد، زيرا موجودي برتر و مهم­تر از خدا وجود ندارد. بنابراين، بايد بحث درباره خدا را بر همه موضوعات ديگر مقدم داشت و همه اشکالاتي را که از آغاز تاکنون درباره خدا مطرح بوده است، بررسي کرد و پاسخ داد؛ اما به نظر مي‌رسد اين معيار، معيار کامل و کارسازي نيست. معيار حقيقي، نياز شديد جامعه به حل مسائلي است که اگر حل نشوند، ايمان مردم در معرض خطر خواهد بود. بايد مواضعي را که مردم در معرض لغزش‌اند تشخيص داد؛ لغزش‏هاي کليدي و بنياديني که اگر در آنها انحراف پيدا شود، کم‌کم به بسياري از مواضع ديگر هم سرايت مي‌کنند. شايد برخي از مسائل، به‌خودي‌خود چندان اهميت يا ضرورت نداشته باشند، اما به اين دليل که گام نخست انحراف و لغزش‌اند و با انحراف در آنها، سد ايمان و اعتقاد شکسته مي‌شود، اهميت آنها از مسائل ديگر بيشتر است. متأسفانه، اين نکته­اي است که کمتر به آن توجه مي‌شود.

به‌هرحال، بنا بر اولويت، نخست بايد معيار را تشخيص داد و قطعاً يکي از معيارها، نياز شديد جامعه به حل مسائلي است که اگر حل نشوند، ايمان مردم در خطر خواهد بود. به‌ويژه مسائلي وجود دارد که نه‌تنها پرداختن به آنها مصلحت الزام‌آوري براي جامعه اسلامي ندارد، بلکه مفسده‏اي هم خواهد داشت. برخي از بزرگاني که ما درگذشته به‌دليل علاقه‌اي که به انقلاب اسلامي داشتند بسيار به آنها اميدوار بوديم که بتوانند براي مصالح اسلام، به‌ويژه در خارج از ايران، خدماتي انجام دهند، گاهي چيزهايي مي‌گويند که نه‌تنها سودي براي اسلام ندارد، بلکه بين مسلمانان و بين شيعيان اختلاف ايجاد مي‌کند. من شخص بزرگي را مي­شناسم که بسيار به ايشان علاقه داشتم و

هنوز هم دارم. ايشان هم به من محبت داشتند؛ ولي انسان گاهي از بزرگان کج­سليقگي­هايي مي‌بيند که خيلي رنج­آور است. بنده در جايي خدمت ايشان رسيدم. ايشان از همان ابتدا که هنوز گفت‌وگوي زيادي انجام نشده بود، اين بحث را مطرح کرد که برخي پيامبر و امام را به‌گونه‌اي معرفي مي‏کنند که از حد يک انسان فراتر مي‌رود؛ درحالي‌که اين خلاف قرآن است. پيامبر هم بشر بود و اگر زن زيبايي مي‏ديد، خوشش مي‏آمد؛ قرآن مي‏فرمايد: وَلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ.(1) ايشان اين صحبت‏ها را مطرح مي‌کرد و من پيش خود آب مي‏شدم؛ در اين زماني که اين‌همه دشمن ما را فراگرفته‌ است و دشمنان مشترکي با آن کشور داريم، چرا ايشان چنين حرفي را در جلسه‏اي مطرح مي‌کند که پس از مدت­ها تشکيل شده است و معلوم نيست آيا در عمرمان دوباره چنين جلسه‌اي تشکيل شود. آيا مسئله‏اي مهم‏تر از اين وجود نداشت و ايشان بايد اين ايهام را ايجاد مي‌کرد که پيامبر(صلي الله عليه و آله) هم معصوم نبوده و در بعضي جاها تصريح شده است که اميرالمؤمنين(عليه السلام) در دعاي کميل به‌شدت گريه مي‌کرد و اينها همه نشان اين است که پيغمبر و امام هم گاهي مرتکب گناه مي‌شده‌اند؟ مسئله عصمت و مراتب عصمت مسائل تازه‏اي نيستند و از زمان خود ائمه(عليهم السلام) مطرح بوده‌اند. از اين گذشته، مگر اين مسئله در برابر انکار ضروريات دين و در مقابل اصل دين چقدر اهميت دارد؟

افزون بر اين، هيچ بعيد نيست ـ بلکه قطعاً ـ دشمن درصدد است که غيرمستقيم ما را به اموري سرگرم کند که مانع از پرداختن به مسائل اساسي مي‌شوند؛ اما اينکه اين کار را با چه عوامل و واسطه‌هايي انجام مي‌دهد، خدا مي‌داند. دست‌کم در اينکه ابليس همواره درصدد چنين کاري است، شکي نيست. اگر بتوان گفت که شياطين انس هنوز عقلشان نمي‏رسد يا ابزارش را ندارند ـ­که البته دارندـ ولي در اينکه ابليس در اين صدد است، شکي نداريم. چرا بايد بهانه به دست ابليس داد و وسيله‏اي براي او فراهم کرد تا بتواند ما را به اموري سرگرم کند که حتي اگر في‌نفسه درست هم باشند، چون مانع کارهاي مهم­تر شده، موجب اختلاف و دشمني بين دوستان و شيعيان مي‌شوند، طرح آنها رجحاني ندارد؟


1. احزاب (33)، 52.

امروز وضعيت برخي از دانشگاه‌هاي ما به‌گونه‌اي است که دانشجويان پس از فارغ­التحصيلي بي‏نماز مي‌شوند؛ اي کاش تنها بي‏نماز مي‏شدند، گاهي حتي منکر دين مي‌شوند. حال آيا من و شما مي‌توانيم در اينجا آسوده بنشينيم و درباره قصيده زنبوريه تحقيق کنيم؟ يا اينکه بايد به مسائل ديگري بيشتر اهميت بدهيم؟ قطعاً بايد در برنامه ‏ها، مطالعات و پژوهش‌هايمان تجديدنظر کنيم و بيشتر به آنچه اساس دين جوانان ما را از بين مي‌برد بپردازيم. تا اعتقادات درست نشود، نوبت به فروع نمي‏رسد. امروز، اصلي‌ترين مسائل ما با شبهه‌هايي روبه‌رو شده و ضروري‏ترين مسائل ما انکار مي‌شوند.

يکي از دوستان ما که در کانادا در رشته پزشکي تحصيل کرده بود، نقل مي‌کرد تيمي از پزشکان و پژوهشگران کانادا در زمينه حيوان‏شناسي و زيست‌شناسي پروژه‏هاي مختلفي را در دست تحقيق داشتند؛ از جمله اينکه درباره فشار خون پرندگان و نسبت آن در ارتفاع چندصد متري با ارتفاع کمتر پژوهش مي‏کنند. اين، يک مسئله علمي و زمينه پژوهشي است و مسلماً از نبودش بهتر است. انسان هرچه بداند، بهتر از آن است که نداند؛ اما آيا واقعاً کاري مهم­تر از اينها نداريم؟ زمينه‌هاي پژوهشي، از نظر ارزشِ صَرف وقت و بودجه مساوي نيستند. درست است که همه آنها علم و کشف واقعيت­اند و حتي از تحقيق در بال مگس هم مي‌توانيم در زمينه خداشناسي استفاده کنيم ـ چراکه نشانه قدرت، عظمت و علم الهي است ـ اما آيا پژوهش در اين زمينه با زمينه‌هاي ديگر مساوي است؟ مسلماً پژوهش‌ها از نظر ارزش منافع و مصالحي که براي انسان‌ها در زندگي مادي و معنوي‌شان دارند، يک‌سان نيستند. پس بايد اولويتي را در نظر گرفت؛ ما عمر و امکانات محدودي داريم و نسبت به خيلي از ملت‌ها از نظر پژوهش‌هاي علمي عقب‏تريم و در برابر، مشکلات زندگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي‌مان بيشتر از برخي کشورهاي ديگر است؛ از سوي ديگر، نظام نوپايي داريم که تنها سي سال است برپا شده و در مقايسه با کساني که چند قرن است نظام جاافتاده و زمينه‌هاي پژوهشي فراواني دارند، کمبودهاي زيادي داريم؛ حال آيا درست است که بدون رعايت اولويت‌ها به پژوهش پرداخته، در هر زمينه‏اي که

پيش آمد، شروع به پژوهش و صرف وقت و بودجه کنيم؟ مسلماً اين کار درست نيست و چندان هم نياز به استدلال ندارد. مهم اين است که ملاکي براي ارزش‌گذاري و تعيين اولويت‌ها در نظر داشته باشيم.

شرايط زماني و مکاني در تعيين اولويت‌ها مؤثر است، ولي آنچه بيشتر تأثير دارد، جهان‌بيني و نوع نگرش ما به جهان و انسان است؛ اينکه ما عالم را چگونه مي‌بينيم، انسان را چه مي‌دانيم، مصالح و منافع او را چگونه تعريف مي‌کنيم و سود و زيانش را در چه مي‌دانيم، در تعيين اولويت‌ها نقش دارند. اگر سود و زيان انسان را صرفاً در بهره‌مندي از لذت‌هاي مادي بدانيم، عيناً همان راهي را بايد برويم که غربي‏ها رفتند؛ البته همه غربي‏ها هم به اين راه نرفته­اند، ولي مسير غالب در غرب، همين راه است.

برخي از معيارها

1. مبنايي بودن مسئله

از جمله معيارهاي اولويت در پژوهش، مبنايي بودن مسئله تحقيق است. تا مسائل زيربنايي به‌درستي حل نشوند، مسائل روبنايي جاي خود را پيدا نمي‌کنند و هميشه در معرض آفت خواهند بود؛ همچون درخت بي‏ريشه‏اي که با هر بادي ممکن است از جا کنده شود. مسائل مبنايي رتبتاً بر مسائل روبنايي مقدم­اند. به‌صورت يک قاعده کلي مي‌توان گفت که فلسفه يک علم، از نظر رتبه بر خود آن علم مقدم است؛ يعني تا مبادي و اصول موضوعه يک علم به‌درستي تنقيح و حل نشوند، نوبت به خود آن علم و مسائلش نمي‌رسد. براي نمونه، در زمينه آموزش و پرورش، فلسفه آموزش و پرورش مقدم بر ديگر مسائل است؛ چنان‌که ممکن است بر اين فلسفه نيز فلسفه ديگري مقدم شود. به‌هرحال، يک ترتب منطقي ميان مسائل آموزش و پرورش از يک‌سو و فلسفه آن از سوي ديگر وجود دارد؛ به‌گونه‌اي‌که هرگونه برنامه‌ريزي براي ايجاد تحول و تکامل در اين علم بايد با توجه به مباني فلسفي آن تحقق پذيرد. البته منظور، مباني فلسفي در برابر

مباني ديني نيست؛ بلکه مقصود مسائلي است که سرشت و طبيعت آنها فلسفي است، حتي اگر از راه دين و وحي ثابت شوند؛ زيرا نوع دليل و برهاني که بر يک مسئله اقامه مي‌شود، ماهيت و ذات آن مسئله را تغيير نمي‌دهد. مثلاً اصل وجود خدا ذاتاً مسئله‌اي فلسفي است، حتي اگر با بيان قرآني فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ(1) آن را بازگو کنيم.

2. نياز جامعه

ما عادت کرده‌ايم که ارزش فعاليت‌هاي علمي را بر اساس آثار محسوس آنها ارزيابي کنيم. وقتي پژوهشي در زمينه‌اي علمي شکل مي‌گيرد و کشفي علمي يا اختراعي انجام مي‌شود، درصدديم ببينيم در زندگي مادي ما چه اندازه تأثير دارد؛ چه اندازه بر ثروت ما مي‏افزايد، چقدر از هزينه دولت کم مي‌کند و... . اينها نشانه ارزش يک ابتکار، يک اختراع و يک کشف علمي است. اما اگر فعاليت‌هاي علمي را با مقياس ديگري ارزشيابي کنيم، ارزش پژوهش در برخي از زمينه‌هاي علوم انساني، اظهار نظـر در بعضي از مسائل معنوي، و نظريه‏پردازي در زمينه‌هاي فلسفي ـ چه فلسفه محض و چـه فلسفه‏ هاي مضاف ـ ممکن است از اکتشافات علمي در زمينه‌هاي فيزيک، شيمي و ديگر علوم مادي کمتر نباشد. اگر مقياس درستي براي ارزشيابي فعاليت‌هاي علمي داشته باشيم، شهيد مطهري را بايد در صدر پژوهشگران اين دوران قرار دهيم. ديدگاه‌هاي عميقي که ايشان در رشته‌هاي مختلف علوم انساني و اسلامي ابراز کردند و پروراندند، شاگرداني که تربيت کردند، کتاب‌هايي که نوشتند و آثاري که از خود بر جاي گذاشتند، بسيار ارزشمندند و ارزش آنها بسيار فراتر از ابتکارات علوم مادي و طبيعي است.

يکي از دلايل موفقيت ايشان اين بود که فعاليت‌هاي علمي‏شان، همانند ديگر فعاليت‌هاي اجتماعي‏شان، بنا بر احساس وظيفه و در جهت رفع کمبودها و نيازمندي‌هاي جامعه بود. اجازه دهيد اين مطلب را اندکي توضيح دهم؛ با اينکه چندان نياز به توضيح ‏ندارد. ما دانشمنداني در


1. محمد (47)، 19.

سراسر دنيا داريم، از مليت‏ها و نژادهاي مختلف که در رشته‌هاي گوناگوني از علوم ‏پژوهش کرده‌اند و مي‏کنند؛ پژوهش‌هايي که واقعاً وقتي انسان به عمق کار آنها و استقامتشان در کار توجه مي‌کند، انگشت حيرت به دندان مي‌گيرد که چه حوصله‏اي داشتند و در اين زمينه‌ها چقدر کار کردند! شايد نقل يک داستان در اين زمينه سودمند باشد. جناب آقاي دکتر لگنهاوزن، استاد مسلمان شيعي امريکايي، نقل مي‌کردند که يک استاد امريکايي براي پژوهش پيرامون مطلبي در زمينه منطق که از ارسطو نقل شده است و ‏براي اينکه عمق مطلب و مقصود واقعي ارسطو را بفهمد، در سن هفتاد سالگي از امريکا به ‏يونان مهاجرت مي‌کند و دو سال زبان يوناني را به‌خوبي فرامي‌گيرد؛ سپس به آثار يوناني که به ارسطو نسبت داده شده‌اند، مراجعه مي‌کند و بر روي آنها کار مي‌کند تا معناي دقيق اصطلاح خاصي را که ارسطو به‌‏کار برده است بفهمد. پيرمردي هفتادساله از کشور خود مهاجرت مي‌کند و در اين سن زبان يوناني را ياد مي‌گيرد، براي اينکه مطلبي را که از ارسطو نقل شده و براي او مبهم بوده است، حل کند. اما پس از اينکه مقصود واقعي ارسطو را فهميد چه مي‌شود؟ اصلاً آيا اين مطلب درست است يا درست نيست؟! بر فرض که درست باشد؛ چه مشکلي را حل مي‌کند؟ او بدون توجه به اين مسائل و تنها براي ارضاي حس کنجکاوي و پژوهش اين کار را انجام داده است. عطشي دارد که مجهولي را بفهمد و آن را معلوم کند؛ چيزي را که ديگران نفهميده­اند و نتوانسته‌اند درست تبيين کنند، بتواند بيان کند. سخن گفتن از اين واقعيت آسان است؛ ولي من که هفتاد و چند سال سن دارم، مي‌توانم دشواري چنين کاري را بفهمم که شخصي در اين سن از کشور خود به ‏کشوري ديگري مهاجرت کند؛ آن هم براي زبان‏آموزي، و اتفاقاً زبان يوناني که تقريباً از مشکل‌ترين زبان‌هاست؛ آن هم به اين انگيزه‏ که عبارتي از ارسطو را بتواند درست معنا کند! نظير چنين فعاليت‌هاي علمي در ميان دانشمندان، فراوان و واقعاً تحسين‏برانگيز است و در مقام يک کار انساني، بسيار ارزشمند است و حقيقتاً بايد اين همت، اين علاقه به علم و کشف مجهولات، و اين روح‏کنجکاو و پژوهشگر را تحسين کرد. اما بايد پرسيد، اين کار براي انسانيت، براي خود او، براي جامعه ‏او و براي کل

بشريت چه فايده‌اي دارد؟ شايد اگر درست فکر کنيم، تقريباً پاسخش اين باشد که حاصل اين فوايد براي بشريت، نزديک به صفر است. اينکه ما بدانيم مقصود ارسطو از يک اصطلاح منطقي دقيقاً چه بـوده، جز اينکـه پژوهشـي است براي کشف مجهولي علمي ـ و البته از اين ديـد، بسيار کار ارزنده و تحسين‌برانگيزي است ـ چه فايده قابل توجهي مي‌تواند براي بشريت و براي خود انسان داشته باشد؟ با توجه به اينکه اصلاً ممکن است سخن ارسطو از اساس نادرست و باطل باشد. شايد تنها فايده آن ارضاي حس کنجکاوي و يک تمرين عقلاني براي خود شخص باشد؛ اما آيا در نزديک شدن او به هدف آفرينش هم نقشي دارد؟

اکنون اين کار را مقايسه کنيد با زحمات مرحوم آقاي ‏مطهري(رحمه الله) در کشف مجهولاتي که نياز جامعه بود و هنوز هم هست؛ آن هم نه نياز ساده، بلکه نياز حياتي جامعه. ‏براي درک بهتر حياتي بودن اين نياز بايد به اين نکته توجه داشته باشيم: کساني که از پژوهش‌ها، آموزه‌ها و درس‏هاي ايشان محروم بودند، به چه ورطه ‏هايي از گمراهي افتادند. من کساني را به اسم مي‏شناسم و از نزديک با آنها آشنا بودم که جوانان بسيار متدين، مؤدب، دوست‌داشتني و اهل عبادت بودند؛ اما بر اثر انحرافي فکري و عقيدتي کارشان به جايي رسيد که به ترور افراد و شخصيت­ها پرداختند و سرانجام هم به اعدام محکوم شدند. مرحوم مطهري با سخنراني­ها، کتاب‌ها و پژوهش‌هاي خود موجب نجات و هدايت بسياري از اين‌گونه افراد شد. ايشان در اين زمينه ممتاز بود؛ هم در شيوه بيان، هم در گزينش موضوعات پژوهش و هم در گستره معلومات. فرموده‌هاي ايشان، ‏بسياري از جوانان را از دام انحراف‌ها و گمراهي‏ها نجات داد.

امروز در همه دنيا مراکز پژوهشي فراواني وجود دارد. کم نيستند کساني از ملت‏هاي گوناگون، زبان‌هاي مختلف و اديان متفاوت، که با دل و جان، عمرشان را در زمينه پژوهش صرف مي‏کنند. من برخي از آنها را از نزديک ديده­ام. براي نمونه، در سفري به کشور بلژيک با پروفسور مسلماني آشنا شدم به نام پروفسور عبدالحق که به مسائل فلسفي و عرفاني علاقه بسياري داشت. در آن ديدار از ايشان پرسيدم که الآن فعاليت‌هاي علمي ‏شما در چه زمينه‏اي

است؟ حقيقت اين است که گمان مي‌کردم چنين شخصي ـ يک پروفسور مسلمان در دانشگاه بلژيک ـ با وجود آشنايي با مباني فلسفي و عرفان اسلامي بايد هدف‌هاي بلندي داشته باشد و خدمات بزرگي بتواند براي اسلام و مسلمانان در اروپا انجام دهد. پرسيدم شما دنبال چه هستيد؟ چه کاري دوست‏ داريد انجام دهيد؟ زحمات شما در چه مسيري است؟ فکري کرد و گفت: من دلم مي‌خواهد سفري به کشورهاي ‏شمال افريقا داشته باشم و شهرهاي باستاني و حتي روستاهاي آنجا را ببينم تا اگر جزوه‏ يا کتابي خطي و نوشته‏اي از ابن‏عربي و ديگران هست بيابم و ترجمه و منتشر کنم. البته اين تأثير ‏فرهنگ اروپايي است و او مقصر نيست. بالاترين آرزوي او اين است که براي خدمت به علم و عرفان، به روستاها و جاهايي که احتمال مي‌دهد آثاري از ابن‌عربي وجود دارد سال‏ها مسافرت کند، به اين اميد که شايد ‏جزوه‌اي خطي که هنوز چاپ نشده است بيابد و او آن را ترجمه و منتشر کند تا خدمتي به فلسفه و عرفان کرده باشد. اين را مقايسه کنيد با خدماتي که آقاي مطهري با چند سخنراني انجام مي‏داد؛ البته ‏سخنراني‏هايي که به پشتوانه مطالعات فراوان، انديشه‌هاي عميق و توسل‌ها و تضرع‌ها بود؛ چنين سخنراني‌هايي باعث ‏مي‌شود هزاران نفر هدايت و به خدا نزديک شوند و از گمراهي نجات يابند.

اين اختلاف طرز فکر و بينش و فرهنگ اسلامي شيعي هدفمند با فرهنگ اروپايي است. بالاترين آرزوي کسي اين است که از راه ترجمه و نشر آثار ابن‌عربي به عالم علم و عرفان خدمتي کند؛ گمان مي‌کند بالاتر از اين ديگر خدمتي نيست. خوب، وقتي چنين چيزي پيدا شد، و چاپ شد، چه مي‌شود و چه اثري ‏دارد؟! چند نفر هدايت مي‌شوند؟ فرض کنيم حتي مطالبي بسيار بلند و عالي و از سنخ مطالب فتوحات مکيه ابن‌عربي باشد؛ به‌‌هرحال، چيزي شبيه همان مطالبي است که در فتوحات آمده است و فرضاً چند صفحه ديگر به فتوحات‏ اضافه شود. ثم ماذا؟

بنابراين يکي از معيارهاي انتخاب موضوعات و مسائل داراي اولويت، نياز مبرم جامعه اسلامي است؛ بايد ببينيم در اين زماني که ما مي‌توانيم به پژوهش بپردازيم، چگونه مي‌توانيم از اين راه بيشترين خدمت را به جامعه و مسلمانان جهان عرضه کنيم.

3. کمبود نيروي انساني در يک حوزه خاص

يکي ديگر از اولويت‌ها براي پژوهش در زمينه‌اي علمي اين است که داوطلب در آن زمينه کم باشد. وقتي در يک حوزه داوطلب کم شد، تکليف کساني که ژرف­نگرند و به ارزش و اهميت پژوهش در آن حوزه توجه دارند، سنگين­تر مي‌شود و همين، انگيزه‌اي مي‌شود براي اينکه در آن زمينه فعاليت بيشتري داشته باشند. حتي گاهي ممکن است رشته‌اي خيلي اولويت هم نداشته باشد، ولي چون در اين رشته داوطلب کم است؛ بايد به اين مسئله اهميت داد و اهرم‌هايي ايجاد کرد که افراد آن علوم را فرابگيرند. براي نمونه، در حوزه فقه، در زمينه مسائل جديد و مورد نياز جامعه امروز ما به اندازه کافي پژوهشگر و فقيه وجود ندارد. زماني بود و هنوز هم بسياري از افراد چنين فکر مي‌کنند که بالاترين وظيفه يک فقيه اين است که مثلاً کتاب طهارت را زيرورو کند و چندين جلسه درباره يک مسئله تحقيق و بحث کند تا شايد «احوطي» را «اقوي» و «اقوايي» را «احوط» کند و حاشيه‌اي به سخنان گذشتگان بزند. اگر کتاب‌هايي را که در مدت همين سي سال پس از انقلاب در زمينه فقه و اصول، در موضوع طهارت و نماز، در قم چاپ شده‌اند ببينيد، متوجه مي‌شويد که هنوز به بسياري از آنها مراجعه نشده است؛ درحالي‌که همه آنها با سهم امام چاپ شده‌اند. گويي غير از اين کاري براي فقيه نيست و فقاهت فقط همين است. براي اينکه روزي کمبود مرجع نداشته باشيم، بايد اين بحث‌ها و پژوهش‌ها را انجام دهيم. ولي امروز مي‌بينيم که آن‌قدر تکاليف واجب هست که شک مي‌کنيم اصلاً پرداختن به چنين پژوهش‌هايي جايز است يا خير. حتي به بخش­هاي مهمي از فقه جواهري بي‌مهري شده است، اما اکنون مورد نياز است و ما پاسخ روشني براي آنها نداريم. اگر به اندازه يک‌دهم نيروهايي که براي مسائل طهارت و نماز و دماي ثلاثه صرف شده‌اند، به مسائل مورد نياز جامعه مي‌پرداختيم، بسياري از مشکلات اجتماعي که امروز با آنها روبه‌رو هستيم وجود نمي­داشتند و يا دست‌کم، آسان­تر حل مي‌شدند.

4. مسائل ديني، اعتقادي و فرهنگي

نسبت عالم دنيا به جهان آخرت ـ همان‌گونه‌که مي‌دانيم ـ شبيه نسبت يک بـه بي‌نهايت اسـت. عالم

ماده متناهي و محدود است، ولي عالم آخرت نامتناهي است. از سوي ديگر، عالم ماده و دنيا فناپذير و ازبين‌رفتني است، درحالي‌که آخرت باقي و جاودانه است. ازاين‌رو، پژوهش درباره آخرت و مسائل مربوط به آن، در مقايسه با پژوهش‌هاي دنيوي و مطالعاتي که ارتباطي با سعادت و کمال اخروي انسان ندارند، ارزش و اهميت بيشتري دارد. اولويتي که انسانيت انسان را تأمين مي‌کند و با سعادت جاودانه او در ارتباط است، اولويت فرهنگ به معناي عام آن است؛ يعني آنچه باورها و ارزش‌هاي درست را در جامعه حفظ مي‌کند و رشد مي‌دهد. اولويت واقعي اين است. گرچه مسئله ضروريات زندگي، مانند سلامتي بدن، بهداشت و خوراک نيز ضروري­اند و اگر در اين زمينه‌ها دچار کمبود باشيم، بر تکامل معنوي و رشد روحاني ما تأثير خواهند گذاشت، اما به‌هرحال اينها جزو مسائل اضطراري­اي هستند که تنها در حد ضرورت بايد فراهم شوند؛ ولي آنچه بيش از همه اهميت اساسي دارد، معارف ديني است؛ جامعه بايد به‌گونه‌اي باشد که دين را بهتر بتواند بشناسد و تربيت ديني در آن رشد کند.

در حوزه دين و مسائل و موضوعات مربوط به آن نيز بايد اولويت‌ها را در نظر گرفت. در اينجا دو نوع اولويت شايان توجه است: يکي اولويت شخصي و ويژه است؛ و ديگري اولويت بر حسب ترتب منطقي. اولويت‌هاي ويژه براي افراد خاص و در زمان و شرايط ويژه مطرح مي‌شود. گاهي انسان در محيطي خاص با شبهات ويژه‌اي روبه‌رو مي‌شود؛ يعني اقتضاي آن محيط و شرايط خاص اين است که درباره شبهات ويژه‌اي بحث و تحقيق شود؛ زيرا آن شبهات است که ذهن او را به خود مشغول کرده است. براي نمونه، بسياري از شبهه‌افکنان شبهاتي را مربوط به زنان مطرح مي‌کنند و مي‌خواهند احساسات آنان را تحريک کنند، يا مثلاً درباره حقوق اقليت­هاي مذهبي شبهاتي مطرح مي‌شود، مبني بر اينکه اسلام حقوق شما را پاي‌مال کرده يا حقوق سياسي، آزادي­هاي سياسي اجتماعي، و آزادي بيان را از شما سلب کرده است. بر اين اساس، براي هر گروهي يا در هر زماني يا در هر محيط خاصي ممکن است اولويت‌هاي ويژه‌اي مطرح شود.

گذشته از اين موارد، به لحاظ منطقي، شبهات اعتقادي از همه مهم­ترند و منطقاً اولويت با مسائل اعتقادي است؛ زيرا اگر انسان اعتقاد درستي به خدا، قيامت و وحي نداشته باشد، نوبت به مسائل ديگر نمي‏رسد. اگر کسي در اصل اينکه آيا قرآن کلام خدا است يا نه، شک داشته باشد، ديگر بحث و پژوهش در معنا و مقصود واقعي آيات جايي ندارد. بنابراين، در مقام پژوهش، نخست بايد اين مسئله را مطرح کنيم که آيا واقعاً قرآن کلام خداست يا نه؟ آيا خطابردار است يا خير؟ نقدپذير است يا نيست؟ اين اولويت منطقي است؛ زيرا نسبت به ساير موارد، ريشه و پايه است و بقيه، بر آن مترتب مي‌شوند.

البته معناي اين سخن آن نيست که ابعاد ديگر را فراموش کنيم و تنها سراغ باورها و ارزش‌ها برويم. انسان مجموعه‌اي است درهم‌تنيده که همه ابعادش بايد به‌طور متوازن پيشرفت کند. اگر در بخشي از آن نقص وجود داشته باشد، اين نقص خواه‌ناخواه به ابعاد ديگر سرايت مي‌کند. اگر ما اقتصاد سالم نداشته باشيم، فرهنگ سالم و آموزش و پرورش درستي هم نخواهيم داشت؛ دولت قوي و مقتدر هم نخواهيم داشت و همين‌طور چيزهاي ديگر. وقتي در کشوري مسئله دادگستري واقعيت خود را از دست داده باشد و مردم اميد نداشته باشند که بتوانند حق خود را به‌وسيله قوه قضائيه تأمين کنند، نشانه سقوط است، نه توسعه. اين ابعاد درهم‌تنيده­اند و تأثير و تأثر متقابل دارند. بنابراين، نمي‌توانيم براي اصلاح جامعه يکي از اين ابعاد را اصلاح کرده، بقيه را رها کنيم تا خودبه‌خود اصلاح شوند. بسياري معتقدند اگر اقتصاد را اصلاح کنيم، همه چيز خودبه‌خود درست مي‌شود؛ اين اشتباه است. پيشرفت اقتصاد، به پيشرفت آموزش و پرورش، فرهنگ، و دين وابسته است؛ وگرنه حقه‌بازي­ها، رباخواري­ها و چيزهاي ديگري در اقتصاد ليبرال وجود دارند که باعث سقوط مملکت خواهند شد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org