قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

فصل اول

چيستي دين‌پـژوهي

ضرورت تعريف دين

وقتي با مخاطبي روبه‌رو هستيم و مي‌خواهيم مطلبي را براي او اثبات کنيم ـ خواه نسبت به آن مطلب بي‏تفاوت باشد، خواه موضع مخالف داشته باشد ـ بايد در مقام بحث و گفت‌وگـو مفاهيم مشترکي با او داشته باشيم. اگر مفاهيم مشترکي بين ما و او وجود نداشته باشد، مثل اين خواهد بود که دو نفر بخواهند با هم صحبت کنند، ولي هرکدام به زباني صحبت کند که ديگري نمي‏فهمد. روشن است که اين بحث به جايي نخواهد رسيد و اين کار عقلايي نيست. بحث و گفت‌وگو که به غرض فهماندن و فهميدن است، وقتي مي‌تواند نتيجه عقلايي داشته باشد که گوينده و شنونده زبان مشترکي داشته باشند. البته گاهي اصل زبان با هم تفاوت دارد، مثل اينکه زبان يکي فارسي و زبان ديگري عربي است؛ گاهي نيز اصطلاحاتي که آن دو به کار مي‌برند متفاوت است. در اين صورت نيز بحث به نتيجه نخواهد رسيد. وقتي گوينده واژه‌اي را به کار مي‌برد و از آن معناي خاصي را مطابق با يک اصطلاح اراده مي‌کند، اما شنونده براي آن واژه اصطلاح ديگري دارد و از آن معناي ديگـري ـ اعم يا اخص يا مغاير ـ اراده مي‌کند، باز اين بحث نتيجه‌اي ندارد و تفاهم حاصل نمي‌شود. بنابراين ضرورتاً بايد بر واژه‏هايي که درباره آنها بحث مي‌کنند، تفاهم داشته باشند؛ اگر لفظي داراي دو يا چند اصطلاح است، پيش‌تر بايد با هم توافق کنند که بر اساس فلان اصطلاح بحث مي‏کنند.

با توجه به اين مقدمه، وقتي مي‌خواهيم درباره مسائلي که مـربوط به دين است بحث کنيم ـ مانند اينکه آيا اصلاً دين ضرورت دارد يا ندارد، قلمرو دين کجاست و تا کجا گسترش دارد، راه پژوهش در دين و روش دين‌پژوهي چيست ـ ابتدا بايد درباره واژه «دين» و معناي آن به توافق برسيم. در غير اين صورت، اگر ما از واژه دين معنايي اراده کنيم و طرف مقابل چيز ديگري از آن بفهمد، بحث ما هيچ نتيجه‏اي نخواهد داشت. البته ممکن است طرف مقابل اصطلاح ديگري غير از اصطلاح ما داشته باشد و معناي ديگري از اين واژه قصد کند، اما در بحث، يا بايد بر اصطلاح او توافق کنيم، يا بر اصطلاح ما، يا بر اصطلاح سومي. بنابراين، اگر انگيزه ما براي بحث طبق يک اصطلاح است، کسي که مي‌خواهد با ما بحث کند، بايد در آن اصطلاح با ما توافق کند؛ يا اگر او پرسشي دارد و مي‏گويد من طبق اين اصطلاح پرسش دارم، در آن صورت ما بايد با او موافقت کنيم و بحث را بر اساس اصطلاح مورد پذيرش او انجام دهيم.

در بحث‌هاي عمومي که مخاطب خاصي مد نظر نيست و در واقع، با مخاطب‌هاي بالقوه زيادي روبه‌رو هستيم، مي‌توانيم دين را مطابق اصطلاحي که مصداق آن را دين اسلام مي‌دانيم، معرفي و اثبات کنيم.

حتي براي انتخاب رويکرد خود مبني بر درون‌ديني يا برون‌ديني بودن، ابتدا بايد بدانيم دين چيست تا روشن شود چه چيزي درون‌ديني است و چه چيزي برون‌ديني. اگر درباره چيستي دين با هم توافق نکنيم، چگونه مي‌توانيم بگوييم اين نظر درون‌ديني است يا برون‌ديني؟ پس ابتدا بايد قلمروي براي دين در نظر بگيريم و چيزي را دين بدانيم تا بتوانيم بگوييم اين درون دين است يا برون دين؛ دين سکولار است يا غيرسکولار؛ و... . تا وقتي که درباره چيستي دينِ مورد بحث توافق نکنيم، همه اين بحث‌ها بيهوده است و به مغالطه مي‌انجامد؛ زيرا ما چيزي مي‏گوييم و مخاطب چيز ديگري مي‏فهمد يا عمداً معناي ديگري اراده مي‌کند تا بحث را مخدوش کند.

بنابراين، موضوع بحث اين نيست که تعريف ما از دين درست است يا خير، و طرف مقابل، آن را قبول دارد يا نه؛ بلکه بحث درباره مفهوم تصوري است. مخاطب ممکن است بگويد: دين به اين معنا

باطل است و وجود خارجي ندارد، يا نبايد به آن پايبند شد و يا خرافه است؛ اين بحث تصديقي است؛ درحالي‌که صحبت ما دراين‌باره است که تعريفي ارائه کنيم تا مفهوم تصوريِ مورد پذيرش دو طرف به دست آيد. بنابراين، گرچه در تعريف دين از گزاره استفاده مي‌کنيم و گزاره قضيه‌اي تصديقي است، ولي مانند اين است که بگوييم انسان حيوان ناطق است؛ «حيوان ناطق» تعريف است و با آن نمي‏خواهيم چيزي را اثبات کنيم، همچنين مقصود از تعريف دينْ بيان اين مطلب است که وقتي واژه دين را به کار مي‌بريم، در اين فضاي بحث و تفاهم، اين معنا را اراده کرده‌ايم.

امروز کساني در دنيا عامدانه و مغرضانه يا به‌اشتباه و ناآگاهانه و يا به‌دلايل ديگر اجتماعي، تصورشان اين است که دين يک رابطه قلبي با خداست؛ يک امر باطني دروني است که انسان در ارتباط با خدا دارد. حقيقت دين همين است و به همين دليل، در حوزه معرفتي هيچ‌يک از علوم واقع نمي‌شود؛ امري شخصي است و اصلاً نمي‌توان آن را با چيز ديگري اثبات کرد؛ احساسي دروني است که در خود شخص پيدا مي‌شود. اگر پيدا شد، وجود دارد، وگرنه نمي‌توان آن را ايجاد کرد. اگر دين اين‌گونه تعريف شود، اصلاً بحث از اينکه روش پژوهش در دين چيست و به‌طورکلي دين‌پژوهي، بيهوده خواهد بود؛ زيرا اصلاً راه پژوهش ندارد؛ امور شخصي را که هرکسي در درون خودش درک مي‌کند، نمي‌توان براي کسي اثبات کرد؛ مگر اينکه طرف مقابل نيز همين احساس مشترک را داشته باشد. در آن صورت مي‌توانند در اين مسئله با هم گفت‌و‌گويي داشته باشند؛ ولي اين را نمي‌توان اثبات علمي دانست.

اين اشاره براي آن بود که روشن شود مسئله ريشه‏اي است و در مباحث ديگر تأثير دارد. اين کليد بحث است و اگر آن را نداشته باشيم، نمي‌توانيم وارد بحث‌هاي ديگر شويم.

چيستي دين

انديشمندان، به‌ويژه جامعه‌شناسان تعريف‌هاي زيادي براي دين ارائه کرده‌اند که بسياري از آنها با يکديگر در تعارض‌اند. در برخي از اين تعريف‌ها دايره دين چنان گسترده در نظر گرفته شده است که

حتي بت‌پرستي و بي‌خدايي هم نوعي دين دانسته شده است. بررسي اين تعريف‌ها در اينجا ضرورتي ندارد و موجب طولاني شدن کلام خواهد شد. آنچه براي ما مهم است، ارائه تعريفي است که بر دين اسلام منطبق شود. تعريفي که در اين زمينه معروف است و کم‌وبيش پذيرش عمومي يافته، تعريف سه‌عنصري دين است. بر پايه اين تعريف، دين از سه مؤلفه و عنصر بنيادي تشکيل شده است. بخشي از دين مربوط به اعتقادات است؛ يعني اصول پنج‌گانه دين: توحيد، معاد، نبوت، عدل و امامت و جزئيات آنها. مهم‌ترين و بنيادي‌ترين بخش دين، همين بخش است و تعبير «اصول دين» درباره آن، اشاره به اين است که اين بخش در واقع ريشه درخت دين را تشکيل مي‌دهد.

بخش دوم، ارزش‌هايي است که در يک دين معتبر است، به‌ويژه در زمينه اخلاق و ملکه‌هاي نفساني؛ مباحثي درباره اينکه چه چيزهايي خوب‌اند و چه چيزهايي بد. مثلاً شجاعت، فداکاري، عدالت و ظلم‌ستيزي خوب‌اند و اضداد اينها بدند.

بخش سوم، مقررات رفتاري است که از اين ارزش‌ها نشئت مي‌گيرند. وقتي قواعدي کلي در دست داشته باشيم و بر اساس آنها بفهميم چه چيزهايي خوب‌اند و چه چيزهايي بد، چه چيزهايي بايد باشند و چه چيزهايي نبايد، در آن صورت، مجموعه‌اي از مقررات و دستورات جزئي اجرايي نيز خواهيم داشت. اين دستورات را مي‌توان به دو بخش احکام فردي و احکام اجتماعي تقسيم کرد. احکام اجتماعي به نوبه خود شاخه‌هاي متعددي همچون خانواده، اقتصاد، حقوق، سياست، تجارت و روابط بين‌الملل را شامل مي‌شود.

بنابراين مي‌توان گفت: دين عبارت است از مجموعه عقايد، اخلاق و احکام. اگر بخواهيم اين سه بخش را در قالب علوم رسمي‌اي که عهده‌دار بررسي آنها هستند معرفي کنيم، بايد به‌ترتيب از سه علم کلام، اخلاق و فقه نام ببريم.

 

چيستي دين‌پژوهي

هرگونه مطالعه و پژوهش درباره دين به منظور رد يا دفاع از آن، آسيب‌شناسي آن، شناسايي

شبهه­هاي مربوط به آن، و ارائه راه‌حل و پاسخ به آنها، دين‌پژوهي ناميده مي‌شود. بر اين اساس مي‌توان گفت دين‌پژوهي با دو رويکرد کلي انجام مي‌شود: رويکرد درون‌ديني و رويکرد برون‌ديني. مقصود از رويکرد درون‌ديني اين است که فرد معتقد به دين، به منظور دفاع از آن به بررسي و مطالعه مسائل دروني دين بپردازد. در اينجا دين‌پژوه بر پايه يافته‌ها و دانسته‌هاي قبلي خود که برخي از آنها را از دين مورد نظر فراگرفته است، به بررسي و پژوهش درباره ديگر مسائل آن دين و حل آنها مي‌پردازد. اما در رويکرد دوم، پژوهشگر نگاه بيروني به دين دارد و وارد مسائل دروني دين نمي‌شود.

بر پايه اين تعريف، مسائل فلسفي و کلامي موجود در سنت اسلامي و مباحثي همچون کلام جديد، فلسفه دين، زبان دين، تاريخ اديان، معرفت‌شناسي ديني و به‌طورکلي، همه حوزه‌ها و رشته‌هاي علمي که به‌گونه‌اي با دين برخورد داشته و به آن مربوط باشند، جزو مسائل دين‌پژوهي شمرده مي‌شوند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org