قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

فصل دوم

اهميت و ضرورت دين‌پژوهي

 

دين‌پژوهي براي ما اهميت بسيار زيادي دارد و امروز جامعه به‌شدت به آن نياز دارد. البته اين نياز، به جامعه ما اختصاص ندارد، بلکه در جوامع غربي حتي به شکل بسيار عميق‏تري مطرح است. برخي از خود آنان نيز که کمابيش فطرت سالمي دارند و واقعاً دلشان براي ارزش‌هاي انساني مي‏سـوزد ـ که البته کم نيستند ـ درصددند که در ايـن زمينه فعاليت‌هايـي انجـام دهند و به ايـن کار علاقـه دارند؛ ولي منابعي که ما در اختيار داريم و راه‌هايي که براي ما وجود دارد، مانند قرآن، سنت و بخشي از حکمت متعاليه که محور اصلي آن را مباحث خداشناسي تشکيل مي‌دهد، به‌آساني در دسترس آنها قرار نمي‌گيرد. ازاين‌رو، در درجه اول بايد براي پاسخ‌گويي به نياز جامعه اسلامي خودمان و ديگر کشورهاي اسلامي، و سپس براي پاسخ‌گويي به نيازهاي جهاني بکوشيم. اين مسئله‏اي است بسيار جدي و گمان نمي‌کنم که هيچ‌يک از ما در اين زمينه عذري داشته باشيم.

ضرورت و اهميت دين‌پژوهي، تابع اهميت خود دين است؛ هرچه دين براي ما مهم باشد، مطالعه و پژوهش درباره آن هم اهميت خواهد داشت. اين وابستگي و ارتباط تا اندازه‌اي است که حتي براي رد دين و اثبات بي­نيازي به آن هم بايد دين‌پژوهي کرد؛ يعني کسي که هيچ ديني را نمي‌پذيرد و در مقـام رد و انکار هر نوع ديني است، ناگزير از مطالعه و پژوهش درباره دين ـ دست‌کم با رويکـرد برون‌ديني ـ خواهـد بود. بنابراين، همه براهيني را که اثبات‌کننده ضرورت وجود دين براي زندگي

انسان‌اند، مي‌توان براي اثبات لزوم مطالعه و پژوهش درباره آن به‌منظور شناخت همه ابعادش به کار برد. به‌عبارت‌ديگر، اگر دين براي زندگي انسان لازم است، شناخت آن هم براي هرچه بهتر عمل کردن به آن ضروري خواهد بود. البته عکس اين قضيه معتبر نيست؛ يعني همه دلايلي را که براي اثبات ضرورت دين‌پژوهي اقامه شده‌اند، نمي‌توان اثبات‌کننده اهميت و ضرورت دين هم دانست؛ زيرا در اين صورت، دليل يا دلايلي که براي اثبات عدم نيازمندي به دين وجود دارند، بايد ضرورت نداشتن دين‌پژوهي را نيز اثبات کنند؛ درحالي‌که همان‌گونه‌که گفتيم، اقامه دليل بر بي‌نيازي از دين، خود نوعي دين‌پژوهي است.

انگيزه‌هاي پژوهش در دين

يکي از ويژگي‌هاي رواني انسان، گرايش فطري و غريزي به شناختن حقايق و آگاهي از واقعيت‌هاست که از آغاز کودکي در هر انساني ظاهر مي‌شود و تا پايان عمر، ادامه دارد. همين فطرت حقيقت­جويي که گاهي «حس کنجکاوي» ناميده مي‌شود، مي‌تواند انسان را وادارد تا درباره مسائلي که در چهارچوب دين مطرح مي‌شوند بينديشد و درصدد شناختن دين حق برآيد. بنابراين، غريزه حقيقت‌جويي، نخستين عاملي است که انسان را براي بررسي همه مسائل، از جمله مسائل ديني و شناختن دين حق برمي‌انگيزاند.

عامل ديگري که رغبت انسان را به شناختن حقايق تقويت مي‌کند اين است که رسيدن به خواسته‌هاي ديگر که هرکدام متعلق يک يا چند گرايش فطري ديگر (غير از گرايش به شناخت حقايق) است، در گرو شناخت‌هاي خاصي است؛ چنان‌که بهره‌مندي از نعمت‌هاي گوناگون مادي و دنيوي، وامدار تلاش‌هاي علمي است و پيشرفت علوم تجربي، در دستيابي انسان به خواسته‌هايش بسيار کمک مي‌کند. در صورتي که دين نيز بتواند به تأمين خواسته‌ها و منافع و مصالح انسان کمک کند و جلو زيان­ها و خطرها را بگيرد، براي وي مطلوب خواهد بود و غريزه سودجويي و گريز از زيان، عامل ديگري براي پژوهش درباره دين، شمرده خواهد شد.

ولي با توجه به گستره دايره دانستني‌ها و فراهم نبودن شرايط کافي براي شناختن همه حقايق، ممکن است انسان مسائلي را براي پژوهش برگزيند که حل آنها آسان‌تر و نتايج آنها محسوس‌تر و دست‌يافتني‌تر باشد و از بررسي مسائل مربوط به دين، به گمان اينکه حل آنها دشوار است يا نتايج علمي مهمي ندارد، خودداري کند. ازاين‌رو، بايد توضيح داده شود که مسائل ديني اهميت ويژه‌اي دارد؛ بلکه پژوهش درباره هيچ موضوعي به اندازه بررسي و پژوهش پيرامون اين موضوعات ارزش ندارد.

يادآوري مي‌کنيم که برخي از روان‌شناسان و روان­کاوان معتقدند که اساساً خداپرستي، يک خواست فطري مستقل است و منشأ آن را «حس ديني» مي‌نامند و آن را در کنار حس کنجکاوي، حس نيکي و حس زيبايي، بُعد چهارمي براي روح انساني به شمار مي‌آورند. ايشان با استفاده از شواهد تاريخي و ديرينه­شناسي، بيان مي‌کنند که خداپرستي همواره به‌گونه‌اي در ميان انسان‌ها وجود داشته است و همين همگاني و هميشگي بودن، نشانه فطري بودن آن است.

البته معناي عموميت گرايش فطري اين نيست که هميشه در همه افراد، زنده و بيدار باشد و انسان را آگاهانه به‌سوي مطلوب خودش برانگيزاند؛ بلکه ممکن است تحت تأثير عوامل محيطي و تربيت‌هاي نادرست، به‌صورت خفته و غيرفعال درآيد يا از راه درست خود منحرف شود؛ چنان‌که در غرايز ديگر نيز چنين خفتن­ها و سرکوفتگي­ها و انحراف‌ها، کمابيش يافت مي‌شود. طبق اين نظر، پي­جويي دين، داراي انگيزه فطري مستقلي است و نيازي به اثبات لزوم آن از راه دليل و برهان نيست.

اين بيان را مي‌توان با شواهدي از آيات و روايات مربوط به فطري بودن دين، کمابيش تأييد کرد؛ ولي ازآنجاکه تأثير اين گرايش فطري آگاهانه نيست، ممکن است کسي در مقام بحث و احتجاج، وجود چنين گرايشي را در خود انکار کند. ازاين‌رو، ما به اين بيان بسنده نمي‌کنيم و به اثبات اهميت پي­جويي دين از راه دليل عقلي مي‌پردازيم.

اهميت و ضرورت دين‌پژوهي

در ادامه به برخي از مهم‌ترين وجوه اهميت و ضرورت دين‌پژوهي اشاره مي‌کنيم:

1. روشن شد که گرايش فطري به شناخت حقايق از يک‌سو، و علاقه به دستيابي به منفعت، مصلحت و ايمني از زيان و خطر از سوي ديگر، انگيزه نيرومندي براي انديشيدن و تحصيل دانش‌ها و بينش‌هاي اکتسابي است. بنابراين، هنگامي که شخصي آگاه شود که در طول تاريخ، سلسله‌اي از انسان‌هاي برجسته ادعا کرده‌اند که از جانب آفريننده جهان براي هدايت بشر به‌سوي سعادت دو جهان برانگيخته شده‌اند و در راه رساندن پيام خويش و راهنمايي بشر از هيچ کوشش و تلاشي دريغ نورزيده‌ و هرگونه سختي و رنجي را تحمل کرده‌اند و حتي جان خود را نيز در راه اين هدف از دست داده‌اند، چنين شخصي با همان انگيزه يادشده، درصدد پژوهش پيرامون دين برمي­آيد، تا ببيند که آيا ادعاي پيامبران، درست و داراي دلايل منطقي کافي است يا نه؛ به‌ويژه هنگامي که آگاه شود دعوت ايشان دربردارنده بشارت به سعادت و نعمت ابدي، و انذار از شقاوت و عذاب جاوداني بوده است؛ يعني پذيرفتن دعوت ايشان، مستوجب منافع احتمالي بي‌نهايت، و مخالفت با ايشان مستوجب ضررهاي احتمالي بي‌نهايت است. چنين کسي براي تغافل و بي­تفاوتي به دين چه عذري مي‌تواند بياورد و درصدد پژوهش درباره آن برنيايد؟

آري، ممکن است کساني بر اثر تنبلي و راحت­طلبي نخواهند به خود زحمت پژوهش و بررسي بدهند، و يا به اين علت که پذيرفتن دين، محدوديت‌هايي را پيش مي‌آورد و ايشان را از پاره‌اي کارهاي دلخواهشان بازمي‌دارد، از پي‌جويي دين سر باز بزنند؛ اما چنين کساني بايد به عاقبت وخيم اين تنبلي و خودکامگي تن در دهند و سرانجام، عذاب هميشگي و شقاوت جاوداني را پذيرا شوند.

وضع چنين افرادي به‌مراتب بدتر از کودک بيمار ناداني است که از ترس داروي تلخ، از رفتن نزد پزشک خودداري مي‌کند و مرگ حتمي را به جان مي‌خرد؛ زيرا کودک، رشد عقلي کافي براي تشخيص سود و زيان ندارد؛ زيان مخالفت با دستورهاي پزشک هم بيش از محروميت از

بهره‌هاي چند روزه زندگي دنيا نيست؛ ولي انسان بالغ و آگاه، توان انديشيدن درباره سود و زيان و سنجيدن لذت­هاي زودگذر را با عذاب ابدي دارد.

به همين دليل، قرآن کريم چنين افراد غفلت‌پيشه‌اي را از چهارپايان هم گمراه­تر دانسته، درباره ايشان مي‌فرمايد: أُولَئِک کالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِک هُمُ الْغَافِلُونَ(1) و در جاي ديگر، آنان را بدترين جنبندگان معرفي مي‌کند: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ.(2)

حل يک شبهه

ممکن است کساني اين بهانه را دستاويز خود قرار دهند که تلاش براي حل يک مسئله، در صورتي مطلوب است که انسان، اميدي به يافتن راه حل آن داشته باشد، ولي ما چندان اميدي به نتيجه انديشيدن درباره دين و مسائل آن نداريم؛ ازاين‌رو ترجيح مي‌دهيم که وقت و نيروي خود را به کارهايي اختصاص ‌دهيم که اميد بيشتري به نتايج آنها داريم.

در برابر چنين کساني بايد گفت:

اولاً، اميد به حل مسائل بنيادين دين به‌هيچ‌روي کمتر از ديگر مسائل علمي نيست و مي‌دانيم که حل بسياري از مسائل علوم، در سايه ده‌ها سال تلاش پيگير دانشمندان ميسر شده است.

ثانياً، ارزش احتمال، تنها تابع مقدار احتمال نيست؛ بلکه بايد مقدار محتمل را نيز در نظر گرفت. مثلاً اگر احتمال سوددهي در يک کار اقتصادي پنج درصد و در کار ديگري ده درصد باشد، ولي مقدار سود محتمل در کار اول، يک ميليون ريال و در کار دوم، يک‌صد هزار ريال باشد، کار اول، پنج مرتبه بر کار دوم برتري خواهد داشت؛ با اينکه مقدار احتمال آن (پنج درصد)


1. اعراف (7)، 179. «آنان مانند چهارپايان، بلکه گمراه­ترند؛ آنان غافلان‌اند».

2. انفال (8)، 22. «همانا بدترين جنبندگان نزد خدا، کر و لال‌هايي هستند که حقايق را درک نمي‌کنند».

نصف مقدار احتمال در کار دوم (ده درصد) است.(1) و چون منفعت احتمالي پي‌جويي دين بي‌نهايت است، هر‌چه احتمال دستيابي به نتيجه قطعي درباره آن ضعيف باشد، باز هم ارزش تلاش در راه آن، بيش از ارزش تلاش در هر راهي است که نتيجه محدودي داشته باشد. تنها در صورتي ترک پژوهش درباره دين عقلاً موجه است که انسان به نادرستي دين يا غير قابل حل بودن مسائل آن يقين داشته باشد؛ اما چنين قطع و يقيني از کجا به دست مي‌آيد؟!(2)

2. چنان‌که مي‌دانيم، وجود انسان از دو بعد روح و بدن تشکيل شده است و بخش اصيل و مهم‌تر وجود او، روح اوست. از سويي، کارها و رفتارهاي انسان را مي‌توان به دو دسته جوارحي و جوانحي تقسيم کرد. مقصود از اعمال جوارحي، کارهايي‌اند که انسان با اعضا و جوارح مادي بدن انجام مي‌دهد؛ مانند خوردن، دويدن، خوابيدن و سخن گفتن. البته اين کارها را در واقع روح و نفس انجام مي‌دهد؛ زيرا بدن به‌خودي‌خود و قطع نظر از نفس، جسم مادي بي­جاني بيش نيست؛ ولي بدون کمک بدن هم اين کارها انجام نخواهند شد. اما اعمال جوانحي، کارهايي‌اند که مستقيماً از نفس صادر مي‌شوند و اعضاي مادي بدن، يا در انجام آنها نقشي ندارند و يا نقش اِعدادي دارند؛ مانند تصور کردن، تصديق کردن و معتقد بودن. دراين‌ميان، مهم‌ترين مسائل براي يک انسان، مسائل مربوط به دسته دوم، يعني مسائل فکري و اعتقادي است؛ زيرا مربوط به بُعد اصيل و مهم‌تر وجود انسان‌اند. از جمله اين مسائل، مسائل مربوط به دين‌پژوهي است.

3. نسبت جهان آخرت به عالم دنيا نسبت بي‌نهايت با متناهي است. اين مطلب، هم با توجه به نتايج و آثار انديشه‌ها و کارهاي ما انسان‌ها صادق است؛ زيرا نه ثواب و پاداش در آن جهان با آثار مثبت رفتارهاي ما در اين جهان تناسب دارد و قابل مقايسه است و نه عقاب و عذاب آن با


1. 000/50 = 5% × 000/000/1

000/10= 10% × 000/100

5 = 000/10 ÷ 000/50

2. مطالب اين فصل تا اينجا عمدتاً از منبع ذيل اقتباس شده است: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج1، ص36ـ41.

آثار و پيامدهاي بد کارهاي ما؛ زيرا پاداش و عذاب در آخرت بي‌نهايت و نامحدودند، اما آثار انديشه‌ها و کارهاي ما در دنيا ـ ‌هرقدر هم که زياد باشندـ بالاخره محدود و متناهي‌اند؛ و هم با در نظر گرفتن ويژگي‌هاي وجودي خود اين دو جهان؛ زيرا عالم دنيا عالم مادي و زودگذر و ناپايدار است درحالي‌که جهان آخرت ابدي و جاوداني و فناناپذير است و ظرفيت‌ها و ويژگي‌هاي وجودي پديده‌هاي مادي و اين جهاني را نمي‌توان با ويژگي‌هاي آخرت مقايسه کرد. از سوي ديگر، فلسفه وجودي دين و هدف از تشريع آن، رسيدن انسان به سعادت و کمال اخروي است که البته دربردارنده سعادت دنيوي نيز هست؛ ولي فقط به منزله مقدمه و وسيله­اي براي سعادت اخروي. بنابراين مي‌توان گفت پژوهش درباره دين و مسائل مربوط به آن، از نظر اهميت و ارزش، بسيار فراتر از پژوهش‌هاي دنيوي و مطالعاتي است که با سعادت و کمال اخروي انسان ارتباط ندارند.

4. اهميت پژوهش درباره دين وقتي روشن مي‌شود که گذشته از مسائل فردي و نيازهاي شخصي به دين، به مسائل اجتماعي و اختلاف مکتب­ها و مسلک­ها نيز توجه کنيم. در اين روزگار که همه عالم بسان يک خانه شده است و هر صدايي که در هر نقطه‌اي ايجاد و هر نظري که اظهار شود، در تمام نقاط بازتاب مي‌يابد و امواج فکري که در گوشه و کنار دنيا، از سوي هر فرد، با هر مسلک و مذهبي ارائه مي‌شود، دير يا زود در تمام دنيا منتشر شده، به همه مردم مي‌رسد؛ بر مطبوعات و نشريات و حتي سخنراني­هاي مذهبي نيز اثر مي‌گذارد؛ و افرادي آگاهانه يا ناآگاهانه تحت تأثير اين‌گونه امواج فکري قرار مي‌گيرند. حال، به دليل اينکه همه اين امواج فکري درست نيستند و انسان را به ساحل امن رهبري نمي‌کنند، اگر آمادگي کافي براي دفاع از دين نداشته باشيم، از آنها تأثير پذيرفته، در دريايي از گمراهي غرق مي‌شويم.

متأسفانه هم‌اکنون، به‌دليل کمي تعداد دانشمندان اسلامي و يا کم‌توجهي به مسائل، جامعه ما آمادگي لازم را براي رويارويي با چنين انديشه‌هاي مسموم و خطرناکي ندارد. احتمالاً برخي از روحانيان نيز آن‌گونه‌که بايدوشايد به تبيين حقايق براي مردم نپرداخته و نسل جوان را براي دفاع از حقايق دين و مباني ايدئولوژيک مجهز نکرده‌اند؛ در نتيجه، اکنون جوانان مسلمان دسته‌دسته

به مکتب­هاي انحرافي گرايش مي‌يابند. به‌ويژه در دانشگاه‌ها، با اينکه دانشجويان مسلمان با اعتقاد و تدين وارد دانشگاه مي‌شوند، زماني نمي‌گذرد که تحت تأثير امواج فکري انحرافي ـ‌که رهاورد غرب است‌ـ عقايدشان را از دست مي­دهند. شيطان‌هاي انسي و جني همواره ـ ­و حتي مي‌توان گفت از ابتداي ورود انسان به عالم دنيا­ـ در مسير تکامل و سعادت انسان‌ها کمين کرده، مترصد فرصتي براي گمراه کردن و فريفتن آنهايند. دراين‌ميان، آنچه براي آنها در درجه اول اهميت قرار دارد، مسائل فکري و عقيدتي است؛ زيرا رفتارهاي عملي انسان، در واقع نشئت گرفته و انعکاس يافته از باورهاي اوست. در ميان باورها نيز آنچه از همه مهم‌تر و اساسي­تر است، باورهاي ديني انسان است. به‌ويژه اينکه شبهه‌هايي که امروز متوجه دين است، فقط شبهه‌هاي جدلي و منطقي و عقلي نيست که با شيوه‌هاي قديمي و سنتي بتوان به آنها پاسخ داد؛ بلکه با انواع و اقسام شبهه‌ها و با شيوه‌هاي مختلف، و از زاويه‌ها و ابعاد گوناگون روان‌شناختي، جامعه‌شناختي، دين‏شناختي، تاريخي، فلسفي، کلامي، کلام جديد، فلسفه دين و رشته‌هاي ديگري که کمابيش با دين ارتباط دارند، به تخريب دين مي‌پردازند.(1)


1. در قديم براي دفاع از دين دو شيوه وجود داشت: شيوه کلامي و شيوه فلسفي. در شيوه کلامي که بيشتر جنبه جدلي داشت، بحث بر مبناي برخي اصول مسلّم، انجام مي­گرفت؛ اما در روش فلسفي، بحث آزادتر و عميق­تر بود و از خود مبادي آغاز مي‏شد. البته دايره بحث‌هاي فلسفي محدودتر بود و از نظر گستردگي، شامل همه مباحث ديني نمي‏شد؛ زيرا برخي از مباحث ديني جنبه شخصي يا دليل تعبدي دارند که آنها را نمي­توان با فلسفه اثبات کرد. به‌هرحال، اين دو شيوه مکمل هم بودند و از زمان مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي به‌تدريج با يکديگر اتحاد يافتند. سبک بحث­هاي کلامي، از هزار سال پيش تاکنون چندان تغييري نکرده است و مي­توان به‌تحقيق ادعا کرد که چينش بحث­ها، موضوعات و مسائل، و نحوه ورود و خروج آنها، با آنچه در هزار سال پيش وجود داشت يکي است. اما سبک شبهه‌افکني، ترديدآفريني و حمله‌هاي دشمنان بسيار تفاوت دارد و مطالبي که ما در کلام، فلسفه و ديگر رشته‏هاي علمي جزو بديهيات قلمداد مي‏کرديم و هيچ‌گاه به خود اجازه نمي‏داديم پرسشي درباره آنها مطرح کنيم، امروزه مورد شک و ترديد واقع شده­اند. دايره بديهيات و واضحات به‌تدريج محدودتر شد و قضايايي که مورد اتفاق و پذيرش همه بودند و به قضاياي فطري، مقتضاي عقل سليم يا بديهي تعبير مي­‌شدند، از يقيني بودن ساقط شدند. امروز حتي درباره محال بودن اجتماع نقيضين که بديهي­ترين بديهيات است و انسان گمان نمي‌کند هيچ انسان عاقلي بتواند آن را انکار کند، اشکالات جدي دارند. اين در حالي است که ما در روش پاسخ­گويي خود به آنها تغييري ايجاد نکرده و به همان روش سنتي خود ادامه داده­ايم. براي نمونه، مباحثي در کلام و فلسفه وجود دارند که روزگاري به آنها نياز بود و بحث مي‌شدند، اما امروز طرح آنها هيچ ضرورت و بلکه فايده­اي ندارد؛ درحالي‌که متون درسي و غيردرسي هنوز هم دربردارنده اين مباحث‌اند. 

بنابراين بر دين‌داران است که همت کرده، به‌منظور دفاع از دين درباره اين مسائل پژوهش کرده، ابعاد آن را روشن کنند و آن را گسترش دهند تا باورهاي بدعت‏آميز و ضدديني در جامعه رشد نکند؛ زيرا در اين صورت، باورهاي ديني کم­کم در بين مردم به خرافات تبديل مي‌شوند و آنها با ديده ترديد و حتي به مثابه مسائل خلاف ديني به آنها خواهند نگريست. اما دفاع از دين حـق، مستلـزم شناخت آن است و ازاين‌رو مطالعه و پژوهش درباره ابعاد مختلف دين ـ ­با توجه به اينکه دين مجموعه‌اي واحد و يک‌پارچه است و همه بخش­هاي آن با يکديگر در ارتباط‌اند و بر هم تأثير دارنـد­ـ به‌ويژه بخش اعتقادات آن ضروري اسـت. همچنين اين امـر براي هرچه بيشتر آشـنا شدن مردم با دين به‌منظور عمل کردن به دستورها و راهنمايي­هاي آن و رويارويي با تهاجماتي که بر ضد آن صورت مي‌گيرد و در نهايت، رسيدن به سعادت و کمال نهايي، اجتناب­ناپذير است.

البته وجوب پژوهش درباره مسائل اعتقادي، يک وجوب عقلي است؛ يعني اگر انسان پژوهش نکرد و اعتقاد باطلي پيدا کرد و به دين باطلي گرايش يافت، معذور نيست و از عذاب الهي نجات پيدا نخواهد کرد؛ اما اگر کسي پژوهش نکرد و اتفاقاً دين حقي را پذيرفت و به آن عمل کرد، اين موجب عذابش نمي‌شود، چون اين وجوب عقلي براي رفع عذر بود. نظير اين وجوب، وجوب تقليد براي کسي است که به مسائل ديني ناآگاه است. کسي که احکام ديني را نمي‌داند و خودش هم مجتهد نيست و نمي‌تواند پژوهش کند، عقل مي‏گويد در چنين جايي بايد از متخصص سؤال کند؛ مانند همه مسائل ديگري که اگر انسان نداند و به آن نياز داشته باشد، به متخصص رجوع مي‌کند. معناي وجوب تقليد اين نيست که اگر تقليد نکرد، به دليل تقليد نکردنش نيز گناه کرده است و عذاب مي‌شود، بلکه معنايش اين است که اگر تقليد نکرد و برخلاف واقع عمل کرد، معذور نيست. اين يک وجوب عقلي است؛ به اين معنا که اگر رفتارش خلاف واقع بود، معذور نيست. پژوهش در مسائل اعتقادي نيز همين‌گونه است؛ وجوب پژوهش يک وجوب عقلي است، براي اينکه مبادا انسان به امر خلاف واقع و به دين ناحقي معتقد شود؛ اما اگر اتفاقاً پژوهش نکرد

و به دين حق هم معتقد شد، مثل اينکه در خانواده مسلماني متولد شده و تحت تربيت والدين مسلمان، به دين حق گرويده باشد، او را به‌دليل پژوهش نکردنش سرزنش نمي‌کنند؛ زيرا وجوب پژوهش وجوب شرعي نيست، بلکه وجوب عقلي است، براي اينکه مبادا اعتقادي که پيدا مي‌کند باطل باشد؛ اما اگر اتفاقاً حق بود، مشکلي براي او ايجاد نمي‌شود.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org