قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس چهاردهم:

جریان‌شناسي گروه‌هاي منحرف فکری انقلاب اسلامی

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود که پس از پایان درس بتواند:

1. تحليلي از افکار و اقدامات جريانات مارکسيستي در زمان نهضت ارائه دهد؛

2. جريان منافقين خلق را معرفي و دلايل انحراف آن‌ها را تشريح کند؛

3. ويژگي‌ها و انحرافات منافقين نوين (جبههٔ ملي) را بازگو نمايد.

 

 

 

 

فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِين؛(1) مى‏بينى كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است در [دوستى] با آنان [کفار و بيگانگان] شتاب مى‏ورزند مى‏گويند مى‏ترسيم به ما حادثه ناگوارى برسد اميد است ‏خدا از جانب خود فتح يا امر ديگرى را پيش آورد تا [در نتيجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشته‏اند پشيمان گردند. و كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند آيا اينان بودند كه به خداوند سوگندهاى سخت مى‏خوردند كه جداً با شما هستند؟ اعمالشان تباه شد و زيانكار گرديدند.

1. مقدمه

قبل از شکل‌گيري انقلاب اسلامي، تلاش‌هايي براي دور نگه داشتن متدينان از صحنهٔ سياست انجام مي‌گرفت و حتي چنين تبليغ مي‌‌شد که کسي که مؤمن و متدين باشد در امور سياسي دخالت نمي‌کند و فرهنگي ايجاد شده بود که واژهٔ «آخوند سياسي» يک دشنام محسوب مي‌گرديد و همين امر متدينان و روحانيت را از وارد شد ن در عرصهٔ


1. مائده (5)، 52 و 53.

سياست باز مي‌داشت. تا اين‌که کم‌کم گروه‌هاي کوچک سياسي در بين متدينان به وجود آمد. از جمله جمعيت مشهور فدائيان اسلام که البته يک گروه بسيار کوچک ولي در عين حال مصمم و محکم بودند. حزب ملل اسلامي نيز بعد از کودتاي 28 مرداد با تعداد اندكي به وجود آمد که بعد از مدتي لو رفتند و متلاشي گرديدند.

در کنار اين احزاب و گروه‌هاي کوچک، گروه‌هاي ديگري وجود داشتند که در ابتداي يا در طول مسير حرکت خود، به انحراف کشيده شده، درصدد برآمدند تا مبارزهٔ اسلام‌خواهي مردم ايران را نيز دچار انحراف نمايند. جا دارد به برخي از اين گروه‌ها و جريانات منحرف اشاره شود تا شناسايي آن‌ها از يکديگر و متمايز ساختن آن‌ها از طرفدارن اصيل انقلاب تسهيل گردد. قابل ذکر است از همان آغاز نهضت اسلامي، اين جريانات حرکت رو به رشد انقلاب اسلامي را تحت تأثير قرار مي‌دادند و در مقاطعي باعث سير نزولي در اين حرکت مي‌شدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز اين گروه‌ها همچنان به فعاليت خود ادامه دادند و برخي از آن‌ها هم‌اينک نيز مسير انحرافي خود را مي‌پيمايند. در این درس به برخی از این گروه‌ها و جريانات اشاره خواهد شد تا خوانندهٔ اين نوشتار نسبت به جریانات سیاسی آن زمان، اطلاعی اجمالی به دست آورد.

2. جريانات مارکسيستي

بعد از شهريور 1320 دولت قوى‌اي در ايران وجود نداشت. در هر گوشه از اين سرزمين، هر كس براى خود فعاليت مي‌كرد و حزب توده، که داراي گرايشات مارکسيستي بود، نيز از همان زمان رشد چشمگيري پيدا کرد. در آن زمان، كتاب‌ها، مجلات و روزنامه‌هايي در زمينه مسايل ماترياليستي و دياليكتيك، كه زيربناي مکتب ماركسيسم بود، توسط سران اين حزب چاپ و در سطح وسيعي منتشر مي‌گرديد و از اين طريق، مادي‌گرايى در جامعه

ترويج مي‌شد. از اين رو، در آن دوران، افكار ماركسيستى، از افكار فلسفي‌اش گرفته تا افكار اعتقادى، اجتماعى و اقتصادي، بسيار رواج داشت و بهترين کتب مربوط به ادبيات آن عصر نيز مخصوص آن‌ها بود و کرسي‌هاي بسياري را در دانشگاه‌ها اشغال كرده بودند.

روحانيت در آن زمان دچار ضعف جدي در اين زمينه بود؛ چراکه عملاً در حوزه‌هاي آن زمان، آنچه رواج داشت تنها فقه و اصول بود و بديهي است که تنها با چنين مباحثي نمي‌توان جواب اين همه مسايل را داد. شهيد مرتضي مطهرى(رحمه الله) از معدود افراد و شايد پيشگام در اين جهت بود که اين خطر را احساس كرد و سعى كرد در خدمت مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله)، چنين مباحثي را مطرح سازد و با ارائه راه‌حل صحيح براي چنين مسايلي، ذهن جامعه را از انحراف نجات دهد. کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم نتيجهٔ چنين مباحثي بود که پاسخ محکمي به نوشته‌هاي سران حزب توده به حساب مي‌آمد. اين مبارزهٔ با انديشهٔ مارکسيستي تا دوران نهضت همچنان استمرار داشت و حتي تا اوايل انقلاب هم ماركسيست‌ها به صورت‌هاى مختلف فعال بودند؛ به طوري که در اوايل انقلاب، در دانشگاه‌ها و مطبوعات حضور جدي داشتند و مناظراتي نيز در آن زمان ميان آنان و متدينين انجام مي‌گرفت.

ولي بايد اين نکته را به ياد داشت که از همان دوران نهضت، هيچ‌كس مانند شهيد مطهرى به ماهيت آنان پي نبرده بود و هرگز موافق مشارکت آنان در سرنوشت نهضت نبود. برخي معتقد بودند به جهت همسويي مارکسيست‌ها با انقلابيون در مبارزه با رژيم پهلوي، بايسته است که اختلافات اعتقادي خود را کنار گذاشته و در اين مسير همراه گردند. اما شهيد مطهري با اين مطلب مخالفت مي‌نمود و معتقد بود که بايد خط اسلام را از خط كفر جدا كرد؛ چراکه مبارزه ما براى اسلام است و نمى‌توان به بهانهٔ همراهي در يک نهضت، چشمان خود را از باورها و ارزش‌هاي اسلامي بست. شهيد مرتضي مطهري

در نهايت به دست همين افراد به شهادت رسيد. كسانى كه ايشان را ترور کردند، عناصري از گروه فرقان بودند که سردستهٔ آنان طلبه‌اى از مدرسه فيضيه بود که گرايشات ماركسيستى داشت.

سران حزب توده از نخبگان دوران رژيم محمدرضا شاه به شمار مي‌رفتند و با سياست‌هاي جاري کشور موافق نبودند و بنا را بر مبارزه گذاشته بودند. البته اگرچه حزب توده در يک مقطعي خودش هم در واقع؛ عامل و آلت دست استعمار شرق بود و کساني در بين آن‌ها بودند که گرايش به شوروي سابق داشتند و مي‌خواستند ايران به يک کشور سوسياليستي و يکي از اقمار شوروي تبديل شود، اما به هر حال افراد صادقي هم در ميان مارکسيست‌ها بودند که واقعاً براي رهايي از چنگال سلطه و استعمار انگليس و آمريکا راهي جز اين نمي‌ديدند که خودشان را به دامان شوروي بيندازند؛ يعني اين‌طور به آن‌ها القا شده بود که براي کشورهاي جهان سوم نظير ايران دو راه بيشتر وجود ندارد: يا بايد زير پرچم آمريکا باشند و يا زير پرچم شوروي تا بتوانند بر ضد ديگري مبارزه کنند.

در طيفي که گرايش چپي داشتند غير از حزب توده گروه‌هاي ديگري نيز مثل چريک‌هاي فدائي خلق، حزب کارگر، رستگار و انواع گروه‌ها و احزاب محلي در مناطقي همچون کردستان، آذربايجان، ترکمنستان و خوزستان وجود داشتند که وجه مشترک همهٔ آن‌ها گرايش مارکسيستي بود.

جريانات مارکسيستي، هرچند که روز به روز، دچار اُفول شدند، ليکن هم اينک نيز رگه‌هايي از آن‌ها در جمهوري اسلامي به فعاليّت خود ادامه مي‌دهند، آيا مي‌توانيد نمونه‌هايي را بيان کنيد که نشان‌دهندهٔ حضور برخي جريانات مارکسيستي در عرصه‌هاي مختلف، و به ويژه عرصه‌هاي فرهنگي کشور مي‌باشد. در اين زمينه، با دوستان خود به گفت‌وگو بنشينيد.

3. جریان منافقين خلق

يکي از خطرناك‌ترين جريانات انحرافي، كسانى بودند که در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام و انقلاب مى‌کردند، ليکن از پشت به آن‌ها خنجر مى‌زدند. نام «منافق» براي اين دسته از افراد، برازنده‌ترين نام است؛ هرچند آنان خود را با نام «مجاهدين خلق» معرفي مي‌کنند. اينان، در آغاز امر، به اسلام اظهار علاقه مى‌كردند و حتي پيش از پيروزى انقلاب اسلامي، در بين آن‌ها كسانى بودند كه محور كار و مطالعات خود را، بنا بر ادعاي خودشان، قرآن و نهج‌البلاغه قرار داده بودند.

اينان به تدريج مسيري انحرافي در پيش گرفتند و در ابتداي اين مسير، گروهى از آن‌ها منشعب شد که با تغيير ايدئولوژي، گرايشات ماترياليستى را براي خود برگزيد. همين افراد بودند که حركت‌هاى تروريستى اول انقلاب را شکل دادند، ولي با گذشت سالياني از انقلاب اسلامي، عمدتاً از كشور گريختند و در كشورهاى مختلف اروپايى و بعضاً در كشورهاى همسايهٔ ايران مستقر شدند. به دليل مطرح بودن اين گروه در ابتداي نهضت اسلامي، جا دارد که شناخت بهتري از آن‌ها به دست آيد.

تاريخچه پيدايش منافقين كه در آن زمان‌ مجاهدين خلق ناميده مى‌شدند از اين قرار است كه بعد از شروع نهضت حضرت امام(رحمه الله) بر ضد حكومت دست‌نشانده پهلوى و بعد از تبعيد ايشان به تركيه و سپس به عراق، گروه‌هاى مختلفى درصدد مبارزه با دستگاه شاه برآمدند که بعضى آن‌ها از اول وابسته به خارج بودند مثل حزب توده كه پيش از اين در مورد آن‌ها توضيحاتي ارائه گرديد. ولى گروه‌هاى ديگرى بودند كه دست‌كم همه يا اكثر آن‌ها در ابتدا چنين وابستگى‌‌هايى نداشتند و كسانى بودند كه واقعاً با انگيزه مبارزه مستقل حركاتى را شروع كردند، اما بعضى از اين گروه‌ها از فعاليت‌هاى سياسى نااميد شدند و به فكر فعاليت مسلحانه افتادند.

مجاهدين خلق، يكى از اين گروه‌ها بود. در بين بنيانگذاران اين گروه، كم و بيش، کساني بودند كه واقعاً مسلمان بودند، نماز مى‌خواندند، عبادت خدا را مي‌کردند و حتي اهل انفاق و گذشت هم بودند، ولى از لحاظ شناخت مبانى فكرى و اعتقادى اسلام و ارزش‌هاى اسلامى ضعيف بودند. بيشتر اين‌ها دانشجويانى بودند كه در رشته‌هاى مختلف فنى و مهندسى فارغ‌التحصيل شده بودند و آماده فعاليت‌هاى سياسى بودند، ليکن چون مى‌ديدند فعاليت‌هاى حزبى و فعاليت‌هاى مسالمت‌آميز تحت فشار ساواك آن زمان راه به جايى نمى‌برد، به فكر فعاليت‌هاى مسلحانه افتادند.

اين گروه در آغاز فعاليت‌ خود ايدئولوژىاي را براى گروهشان تدوين و اهداف خود را از مبارزه تشريح کردند. براى اين كار كسانى درصدد برآمدند مطالعاتى در زمينه مسايل به‌اصطلاح مبارزه داشته باشند. به آن‌ها القا شده بود كه همين طور‌كه علوم مختلف متخصصانى دارد، علمى هم به نام مبارزه وجود دارد که متخصصان آن ماركسيست‌ها هستند و اگر كسى بخواهد با نظام‌هاى ديكتاتوري مبارزه كنند، بايد از ايده‌هاى ماركسيستى استفاده كند. از اين‌رو، با آن‌که مسلمان بودند، مدتى وقت خود را صرف مطالعه كتاب‌هاى ماركسيستى كردند. اندک اندک، برخي از آنان باب معاشرت با ماركسيست‌ها را باز كردند، به‌ويژه بعد از اين‌كه سران آن‌ها دستگير شدند و در زندان با ماركسيست‌ها همبند شدند.

زندان، محل مناسبي براي طرح كردن بحث‌هاى به اصطلاح ايدئولوژيک با مارکسيستها بود. آن‌ها ابتدا از اعتقادات اسلامي خود كم و بيش، دفاع مى‌كردند، ولى در اثر ضعف فكرى و اعتقادى در بحث با ماركسيست‌ها شكست خوردند و احساس كردند كه افكار ماركسيست‌ها از آن‌ها قوى‌تر و ايده‌هاى آن‌ها معتبرتر و كارآمدتر است. گروهى از همين سران مجاهدين، از آغاز تغيير موضع دادند و رسماً اعلام كردند كه ماركسيست هستند و با اسلام مخالف. گروه ديگرى با اين‌كه تحت تأثير واقع شده بودند، ولى به صلاح نديدند كه اعلام مخالفت با اسلام كنند. اينان اظهار داشتند ما اسلام را مى‌پذيريم، ليکن بايد در

اسلام اصلاحاتى انجام گيرد و پروتستانتيسم اسلامى شکل گيرد. بر اين اساس معتقد بودند که ما بايد نام خدا و دين و اسلام را بپذيريم، ولى از تأثير دين در مظاهر زندگى بپرهيزيم. از نظر آن‌ها مي‌بايست از اسلام و عقايد اسلامي تفاسير جديدي ارائه گردد و قرائت نوينى نسبت به مسايل اعتقادى اسلام عرضه شود. به تعبير آن‌ها، احكام اسلام تاريخمند است و هرچند اين احكام از طرف خدا نازل شده است و زماني عمل به آن لازم بود اما ديگر وقت آن احکام سپري گشته و به درد امروز نمى‌خورد.

آيا ميان اين مباحث و مباحثي که در حال حاضر، گاهي از سوي برخي از به اصطلاح انديشمندان و نويسندگان در داخل کشور مطرح مي‌شود، مشابهتي به نظر مي‌رسد يا نه؟ در صورتي که جواب مثبت است اين سخنان در حال حاضر از سوي چه کساني مطرح مي‌گردد؟

با پیروزی انقلاب اسلامی، از زندان آزاد شدند و به‌دليل آن‌که بسياري از آنان، در طول سال‌هاي مبارزه، آگاهى‌هايى پيدا كرده بودند و داراي مدارک دانشگاهى بودند، سعى كردند دانشگاه‌ها را به تصرف خود درآورند و همين كار را هم كردند و به‌همين خاطر در آغاز پيروزى انقلاب اسلامي، صحنه دانشگاه جولانگاه سران مجاهدين خلق بود. آنان از طريق نصب تلويزيون‌هاى مدار‌بسته در دانشگاه‌ها و نيز سخنراني در مراکز فرهنگي، فضاى فرهنگى كشور را در دست گرفتند و چون دم از اسلام و طرفدارى از دين مى‌زدند، بسيارى از مردم ساده و ناآگاه هم به آن‌ها علاقه‌مند شدند. مروجان اين جريان خود را طرفدار امام خميني(رحمه الله) معرفى مى‌كردند و حتي عکسي که سرکردهٔ منافقين، در کنار يکي از فرزندان امام (رحمه الله) قرار داشت را به در وديوارها مي‌زدند. آنان از اين طريق وانمود مى‌كردند كه با امام موافق و همراهند و اين اقدام، دامى براي انقلابيون بود تا آنان را فريب داده از حساسيت آن‌ها نسبت به اين جريان بکاهند.

از آن‌جا كه حركت‌هاى باطل سرانجام، فساد درونى خود را آشكار خواهند كرد، آنان به ترورهاى كور دست زدند. در همان زمان، در اقصي نقاط کشور و به ويژه در تهران، چهره‌هاى دينى، اعم از علما، ائمه جماعات، متدينين بازار و اقشار ديگري، به وسيله هواداران مجاهدين خلق ترور شدند و ناامنى فزاينده‌اي پديد آمد. کار به‌جايي کشيده شد که متدينين صبح كه از خانه بيرون مى‌آمدند، اميد برگشت نداشتند. حتى اشخاصى كه اصلا سر و كارى با انقلاب نداشتند، اما از قيافه‌اي مذهبى برخوردار بودند، به دست مجاهدين خلق ترور شدند. اين ترورها، خشم عمومى مردم را بر ضد آن‌ها برانگيخت و با افشاگري‌هايى كه از طرف ياران امام انجام گرفت، كار به جايى رسيد كه ديگر جايى براى حضور خود در كشور نديدند و به‌ويژه بعد از فرار بنى‌صدر به خارج، يكى پس از ديگرى به طور قاچاق از كشور خارج شدند و اغلب آن‌ها در فرانسه اقامت گزيدند و در همان جا شروع به فعاليت بر ضد نظام جمهوري اسلامي كردند.

بنابراين، گروه مجاهدين خلق در ابتدا با انگيزه ملى و اسلامى شکل گرفت ولى پس از مدتي، در اثر معاشرت با ماركسيست‌ها و نيز فقدان راهنماى فكرى دينى، به انحراف کشيده شدند؛ بعضي از آن‌ها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد كردند و بعضي ديگر هم، اگر چه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام مى‌كردند و به‌همين خاطر نام «منافق» به آن‌ها داده شد، زيرا در ظاهر، كم و بيش، اظهار طرفدارى از اسلام مى‌کردند و حتي در اجتماعاتشان در فرانسه، عراق و کشورهاي ديگر، سعى مي‌کردند خانم‌هايشان با روسري ظاهر شوند تا نشان دهند که مسلمانند و احكام اسلامي را رعايت مى‌كنند.

قابل ذکر است که در زمان اقامت در فرانسه از کمک‌هاي دولت فرانسه نيز استفاده مي‌کردند، اما پس از مدتي به دليل قطع كمك‌ها، آن کشور را ترک و به عراق منتقل شدند و در دوران جنگ تحميلي اين به اصطلاح طرفداران وطن، که درصدد تشكيل يک

دولت آزاد در ايران بودند، نقش ستون پنجم دشمن را ايفا کردند و براي دشمن متجاوز جاسوسي نمودند. وجود آن‌ها براي رژيم بعث عراق بسيار حائز اهميت بود؛ چراکه از بسياري آدرس‌هاي اماکن مهم و حياتي در ايران آگاه بودند و همين امر مي‌توانست کمک بزرگي براي دولت بعث عراق باشد. از اين رو، آن رژيم، پايگاه‌ها و اردوگاه‌هايى در اختيار آن‌ها گذاشت و كمك‌هاى مالى فراواني به آن‌ها کرد. منافقين با استفاده از کمک‌هايي که از جاهاي مختلف به آن‌ها مي‌شد، توانستند عده‌اى را آموزش نظامي دهند و آماده جنگيدن شوند. حتي کشورهايي مثل آمريکا سلاح‌هايى در اختيار آن‌ها گذاشتند و ارتش مجهزي را براي خود تشکيل دادند. سرانجام در آن زمان که احساس کردند مردم پس از 8 سال جنگ، خسته شده‌اند و آمادگي دفاع از خود را ندارند، با يك حمله ناگهانى به ايران تجاوز نمودند، به اين اميد که ظرف دو يا سه روز كشور را تصرف كنند. امام خميني(رحمه الله) بلافاصله دستور برخورد با آنان را صادر کرد و عمليات مرصاد براي سرکوبي منافقين متجاوز شکل گرفت. شکست آنان در اين عمليات، منجر به نااميدي آنان گرديد، هرچند هنوز نيز کمابيش به فعاليت مذبوحانه خود ادامه مي‌دهند.

4. منافقين نوين يا ملي‌گرايان

ازجريان پيشين خطرناک‌تر،جريان نفاق نوين است. اين جريان همان جريان جبهه ملى است که مجموعه‌اى از احزاب را تحت رهبرى دكتر محمد مصدق در زير چتر خود داشت.

البته استفاده از واژهٔ نوين به اعتبارمقايسهٔ آن گروه با مجاهدين خلق است وگرنه اين جريان منحرف نيز چيز تازه‌اي نيست و از آغاز پيروزى اين انقلاب، كم و بيش وجود داشت. درآن زمان بسياري از ايشان مصلحت خود را در اين ديدند كه تظاهر به انقلابى بودن كنند، پسوندهايي مانند«اسلامى» و «انقلابى» و نظاير آن‌ها را با خود يدك بكشند و چهره‌اي به ظاهر،

کاملاً اسلامي از خود ارائه دهند. اين گروه در دوران نهضت خود را به عنوان يك مسلمان انقلابى جا زدند، در حالى كه ايمانى به عقايد و ارزش‌هاي اسلامى نداشته و ندارند.

البته همهٔ آن‌ها در يك سطح نيستند، همان‌گونه که در صدر اسلام نيز منافقين از درجات مختلفى برخوردار بودند، ولى در اين جهت شريكند كه به زبان، از نظام موجود حاكم در كشور به عنوان يك نظام اسلامى طرفداري مى‌كنند ولي در دل اعتقادى به نظام اسلامى ندارند. ممكن است بعضى از آن‌ها اعتقادى ولو كمرنگ به خدا داشته باشند يا به اصل اين‌كه اسلام در چهارده قرن پيش از طرف خدا نازل شده و احكامى داشته است معتقد باشند، امّا به اين‌که در حال حاضر نيز بايد احكام اسلام را، آن هم در سطح جامعه، اجرا کرد و دين مبين اسلام داراي احكام سياسى اجتماعى نيز هست، اعتقادي ندارند.

قدر متيقّن اين جريان، انديشه‌های سكولاريستي است و هيچ يک باور ندارند که دين بايد نقشى در زندگى اجتماعى و سياسى مردم داشته باشد. ممکن است بعضى از آن‌ها اعتقادى به خدا و اصل اسلام داشته باشند، ليکن معتقدند که اين اصل اسلام، متعلق به چهارده قرن پيش بوده و تاريخ مصرف آن گذشته است. اين دسته از افراد، از آن‌جا که در اوائل انقلاب صريحاً اعتقاد خود را بروز نمي‌دادند و گاهى در لفّافه مطالبي را اظهار مي‌داشتند، براي ديگران به سختي قابل شناسايي بودند و تنها کساني به ماهيت آنان پي مي‌بردند که هوشمند و ريزبين بودند.

بايد دانست که خطر اين جريان، به مراتب، از خطر دشمنان خارجي انقلاب بيشتر است و دشمنان بيروني نمي‌توانند بدون همراهي اين گروه‌ها به مقاصد خود دست يابند. از همين روست که امام خميني(رحمه الله) در مورد گروه‌هايي همچون نهضت آزادي، هشدار مي‌دهد و آنان را بدتر از منافقين و کفار مي‌داند. علي‌رغم اين‌که نخست‌وزير موقتى كه امام در همان ايام آغاز نظام جمهوري اسلامي انتخاب كرد، از همين گروه بود، ولى همين امر زمينه را فراهم

ساخت تا رفتار و ماهيت آنان، به تدريج، براي تمام مردم آشكار گردد. البته هنوز نيز گروه‌هايى اين خط مشي را مي‌پيمايند و تنها بدين جهت که بتوانند حرکت انحرافي آن گروه را دنبال کنند، با نام‌هاي ديگري به ميدان آمده‌اند که بايد مراقب آنان بود.

يکي از اقداماتي که اين جريان از ابتداي پيروزي نهضت اسلامي به دنبال آن بوده است، تحريف وقايع انقلاب به نفع خود است. اينان ارتباط امام خميني(رحمه الله) و اصل اين نهضت را منکر مي‌شوند و حرکت اسلامي مردم ايران را حرکتي ملي قلمداد مي‌کنند. از نظر اين جريان، اين حركت ملى، از تلاش جبههٔ ملى به رهبرى دكتر مصدق براى ملى كردن صنعت نفت آغاز شد و در مدت زماني اين حرکت‌هاي ملي صورت مي‌گرفت و گاهي نيز، از راه‌هايي همچون کودتاي 28 مرداد، سرکوب مي‌شد. از نظر اينان، هرچند يک روحاني به نام روح‌الله خميني اعلاميه‌هايي هم مي‌داد، ليکن اين حرکت، حرکتي ملي‌گرايانه بود که مردم براى اصلاح اقتصاد، افزايش ثروت و پيشبرد اهداف مادي‌شان صورت دادند و اين نهضت به هيچ وجه ربطى به دين نداشت.

اين جريان درصدد بود تا با تحريف تاريخ، نقش خود را پر رنگ جلوه دهد. اما تعابير مختلفي از امام خميني(رحمه الله) وجود دارد که به جهت تحريف اسلام، اين جبهه را جبههٔ مرتد دانسته است.(1) پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اينان در برابر لايحهٔ قصاص، که درصدد محقق ساختن احکام قصاص در جامعه بود، موضع گرفتند و اين لايحه را، که ريشه در آيات صريح قرآن کريم داشت، غيرانساني خواندند. در واقع، آنان احکام الهي را احکامي ضد انساني مي‌پنداشتند. امام در همان زمان در مقابل اين جريان به شدت ايستادند و سخنان صريحي عليه آنان ايراد فرمودند:

«من دو تا اعلاميه از جبههٔ ملي که دعوت به راهپيمايي کرده است، ديدم. در يکي از


1. امام خميني(رحمه الله)، صحيفهٔ امام (بيانات، پيام‌ها، مصاحبه‌ها، احکام، اجازات شرعي و نامه‌ها)، ج14، ص 461.

آن دو اعلاميه، جزء انگيزه‌اي که براي راهپيمايي قرار دادند، لايحهٔ قصاص است؛ يعني مردم را دعوت کردند که مقابل لايحهٔ قصاص بايستند... قضيهٔ قصاص در جاهايي از قرآن تصريح شده است و لايحهٔ قصاص، همين مسايل قرآن است و در اين راهپيمايي که مسلمانها را به اصطلاح خودشان دعوت کرده‌اند، دعوت کرده‌اند که مردم قيام کنند در مقابل قرآن، مردم قيام کنند در مقابل احکام ضروريهٔ اسلام. آن‌هايي که از بعض جبهه‌ها هستند، تکليفشان معلوم است. آن‌ها از اول هم از آن وقتي که جمهوري اسلامي تأسيس شده است، مسألهٔ اسلام پيش آن‌ها مطرح نبوده است و آنچه مطرح بوده است، اگر راست بگويند، همان ملي‌گرايي بوده است و من در اين هم شک دارم، براي اين‌که افرادي که سردستهٔ اين‌ها بودند، و به ملي‌گرايي معروف بودند، ما ديديم که بر ضد ملت اين‌ها قيام کردند، الان هم که در خارج هستند، دعوت مي‌کنند که بر ضد اين ملت، قدرت‌ها فعاليت کنند».(1)

بدين وسيله حكم ارتداد جبهه ملى از سوي امام صادر گرديد و از همان روز، اين جبهه، به جبهه مرتد شهرت يافت. در همان زمان بود که سران جبهه ملى، نظير لاهيجي، از ايران فرار كردند و به فرانسه، آمريكا و کشورهاي ديگر پناه بردند. اين جبهه هم اينک متشکل از گروه‌ها و احزاب مختلفي همچون حزب ملت، حزب پان ايرانيست، حزب نهضت آزادى و نظاير آن است.

بايد توجه داشت که اين جريان، از همان ابتداي نهضت نيز، به اسم مصلحت‌انديشي، پيشنهاد سازش با محمدرضا شاه را مطرح مي‌کردند. نظر آنان بر اين بود که امام خميني(رحمه الله) بهتر بود با شاه و سلطنت کنار آيد و در چارچوب حکومت شاه، خواسته‌هاي خود را بيان کند و فعاليت سياسى داشته باشد. اينان اظهار مي‌داشتند که ما با ايراد سخنرانى، نوشتن کتاب، ارائهٔ مباحث و اموري از اين قبيل زمينه را براي پيروزي در انتخابات فراهم


1. همان، ص 449.

مي‌سازيم و از اين طريق، حرف‌هايمان را به وسيله نمايندگانمان در مجلس مى‌زنيم و قانون را به گونه‌اي وضع مى‌كنيم كه مطلوبمان باشد و اين‌چنين اهداف خود را پيش مي‌بريم.

اما امام برخلاف اين ديدگاه معتقد بود بايد در اين کشور اسلام حاكم باشد و قوانين اسلام اجرا شود و در اين راه حتي بايد خود را فداى اسلام كرد. او به خوبي مي‌دانست که نه دستگاه شاه و نه اربابان او، هيچ‌گاه به خواسته‌هاى مردم تن درنمى‌دهند؛ زيرا آن‌ها به دنبال هوس‌هاى خويش هستند، نه عملي ساختن خواسته‌هاي مردم. سوء ‌استفاده‌هايي که درباريان و اطرافيان شاه از بيت‌المال داشتند، به حدي بود که هرگز حاضر نمي‌شدند از آن دست کشيده، منافع مردم را لحاظ کنند.

از اين‌رو در آن زمان که امام خميني(رحمه الله) در پاريس اقامت داشتند، گروهى از افراد منتسب به اين جريان، درصدد بودند تا خدمت ايشان رسيده، از ايشان تقاضا كنند که بپذيرد نايب‌السلطنه‌اى براى شاه تعيين شود تا به آنچه مقتضاى قانون اساسى آن زمان بود، عمل شود. يکي از اين افراد سيد جلال تهرانى بود كه در آن زمان، شخصيت بسيار برجسته سياسى كشور بود. نظر او اين بود که شاه استعفا دهد و هيأتى براى بررسى و تعيين نايب السلطنه و اجراى قانون اساسى بر طبق قانون اساسى قبلى تشكيل شود. اما امام در پاسخ به درخواست او براي ملاقات، با صراحت فرمودند که او بايد ابتدا اعتراف كند كه اين نظام نامشروع است و بايد از بين برود وگرنه اجازهٔ ملاقات به او داده نخواهد شد.

ناگفته نماند که امام از همان زمان که انحراف آنان بر ملا شد درصدد بود آن‌ها را جذب و از افتادن در دامان منحرفين و مرتدين بازدارد. امام خميني، اولين نخست‌وزير دولت موقت را از همين نهضت آزادي‌ها انتخاب كرد و مهندس مهدي بازرگان را به اين سِمَت گمارد تا به آنان مهلت دهد که خود را با انقلاب منطبق نمايند و خويشتن را اصلاح کنند. علت اين مهلت دادن هم اين بود که آنان خود را مسلمان مي‌دانستند و اهل نماز و

عبادت بودند و حتي اقداماتي نظير ساختن مسجد دانشگاه را در کارنامهٔ خود داشتند. اما به اين نکته توجه نداشتند که به صرف خواندن قرآن و نماز، اسلام حقيقي تحقق نمي‌يابد. بلکه اسلام حقيقي، تسليم بودن در برابر تمامي فرمان‌هاي خداوند است. کسي نمي‌تواند ادعاي اسلام حقيقي کند اما يکي از احکام الهي را قبول نداشته باشد. قرآن کريم نيز با صراحت اعلان داشته است:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَـئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا؛(1) كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مى‏ورزند و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و مى‏گويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم و مى‏خواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند، آنان در حقيقت كافرند و ما براى كافران عذابى خفت‏آور آماده كرده‏ايم. و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده و ميان هيچ كدام از آنان فرق نمى‏گذارند، به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مى‏كند و خدا آمرزنده مهربان است.

مروري بر سياست‌ها و موضع‌گيري‌هاي اين جريانات، پس از پيروزي انقلاب اسلامي داشته باشيد. آيا مي‌توانيد رگه‌هاي انحرافي جريانات مذکور را در حال حاضر در نظام جمهوري اسلامي، شناسايي کنيد؟ اين جريانات کدامند و هم اينک، موضع‌گيري آنان چگونه است؟ به نظر شما،‌ چرا همواره حضرت امام (رحمه الله) نسبت به نفوذ اين گروه در بدنهٔ نظام هشدار مي‌دادند؟


1. نساء (4)، 150 ـ 152.

5. خلاصه و نتيجه‌گيري

1. هرچند که نقش جريان پيرو خط امام (رحمه الله) در پيروزي انقلاب اسلامي کاملاً نمود دارد، ليکن شناخت جريانات انحرافي دوران شکل‌گيري نهضت نيز به ما کمک خواهد کرد تا اين جريان از آن جريان‌هاي منحرف بهتر و بيشتر باز شناخته شود.

2. زمينه‌هاي تقويت جريانات مارکسيستي در ايران با رشد حزب توده همراه است، حزبي که مروج مکتب مارکسيسم و اعتقادات ماترياليستي بود و در اين جهت مراکز علمي و فرهنگي کشور را تا مدتي به تسخير خود درآورده بود. البته از سوي برخي از روحانيون آن زمان تلاش‌هايي براي سست کردن بنيان‌هاي فکري و اعتقادي آنان شکل گرفت.

3. جريان منافقين خلق، يکي از خطرناك‌ترين جريانات انحرافي بودند که در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام و انقلاب مى‌کردند، ليکن از پشت به آن‌ها خنجر مى‌زدند.

4. گروه مجاهدين خلق در ابتدا با انگيزه ملى و اسلامى شکل گرفت، ولى پس از مدتي، در اثر معاشرت با ماركسيست‌ها و نيز فقدان راهنماى فكرى دينى، به انحراف کشيده شدند؛ بعضي از آن‌ها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد كردند و بعضي ديگر هم، اگر چه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام مى‌كردند و لذا نام «منافق» به آن‌ها داده شد. اينان پس از پيروزي انقلاب اسلامي راه خود را از انقلاب جدا کردند و به دشمنان نظام پيوستند.

5. خطرناک‌ترين جريان انحرافي، جريان نفاق نوين است که از همان ابتدا، خود را در قالب نام جبههٔ ملي مطرح ساخت. اينان به زبان، از نظام موجود حاكم در كشور به عنوان يك نظام اسلامى طرفداري مى‌كنند، ولي در دل اعتقادى به نظام اسلامى ندارند.

6. هيچ يک از منافقين نوين، بر اين باور نيستند که دين بايد نقشى در زندگى اجتماعى و سياسى مردم داشته باشد. امام خميني(رحمه الله) در مورد انحرافات گروه‌هايي همچون نهضت آزادي، به شدت هشدار مي‌دهد و آنان را بدتر از منافقين و کفار مي‌داند.

6. پرسش

1. چه عواملي موجب تقويت احزاب و گروه‌هاي مارکسيستي در ايران گرديد؟

2. جريانات مارکسيستي چه تفکراتي را دنبال مي‌کردند و چه تلاش‌هايي براي ناکام ماندن آن‌ها در اهدافشان صورت پذيرفت؟

3. جريان منافقين خلق را از ظهور تا افول تحليل نماييد و ويژگي‌هاي آن‌ها را بيان کنيد.

4. تحليلي از اقدامات جبههٔ ملي در طول مبارزات انقلاب اسلامي ارائه دهيد تا نقش آنان در نهضت را مشخص سازد.

5. آسيب‌ها و خطراتي را که جريان نفاق نوين مي‌تواند متوجه نظام اسلامي سازد، تشريح و راه‌هاي برخورد با اين آسيب‌ها را بيان نماييد.

7. منابعي براي مطالعهٔ بيشتر

1. پارسانيا، حميد، حديث پيمانه، پژوهشي در انقلاب اسلامي، قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، چ 1، 1376.

2. حسينيان، روح‌الله، چهارده سال رقابت ايدئولوژيک شيعه در ايران (1356 ـ 1343)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چ 1، 1383.

3. روحاني، سيد حميد، نهضت امام خميني، ج 3، تهران: مؤسسهٔ چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(رحمه الله)، چ 5، 1382.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org