- جلسه اول؛ چشمانداز دعاي وداع با ماه رمضان
- جلسه دوم؛ رازگويي با بينياز مهربان
- جلسه سوم؛ قضا و قدر در نظام احسن
- جلسه چهارم؛ شکر بنده از خدا و شکر خدا از بنده
- جلسه پنجم؛ رنجهاي ظاهري، رحمتهاي باطني
- جلسه ششم؛ کاخ رحمت با دروازهاي به نام توبه
- جلسه هفتم؛ پرسودترين معامله
- جلسه هشتم؛ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ
- جلسه نهم؛ دعوتهاي الهي؛ اسباب سعادت
- جلسه دهم؛ رحمتهاي معنوي
- جلسه يازدهم؛ شريفترين شب در شريفترين ماه
- جلسه دوازدهم؛ خداي نزديک
- جلسه سيزدهم؛ جايگاه و چرايي وداع با ماه رمضان
- جلسه چهاردهم؛ بزرگترین ماه خدا و عید دوستان خدا
- جلسه پانزدهم؛ گفتگوی عاشقانه با ماه رمضان
- جلسه شانزدهم؛ انعکاس دلبستگيها در آينه ماه رمضان
- جلسه هفدهم؛ لطايفي درباره شب قدر
- جلسه هجدهم؛ علم امام
- جلسه نوزدهم؛ ولايت خدا بر اهل ماه رمضان
- جلسه بيستم؛ آداب بندگي
- جلسه بيستويکم؛ نعمتهايي که ميتوانند نقمت شوند
- جلسه بيستودوم؛ بلندپروازی حکیمانه در مقام دعا
- جلسه بيستوسوم؛ توبه نصوح
- جلسه بيستوچهارم؛ لطايفي درباره صلوات
- جلسه بيستوپنجم؛ چرا صلوات بفرستيم؟
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايشنيدنصدايجلسهكليككنيد | 11.27 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباح يزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در شرح دعاي وداع با ماه رمضان در تاريخ 11/4/94، مطابق با پانزدهم ماه مبارک رمضان 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
بزرگترین ماه خدا و عید دوستان خدا
تحليلي از وداع با موجودات غيرذيشعور
وداع کردن با دوستان، نزديکان و ذويالحقوق، يکي از آداب اجتماعي است که در همه جوامع مرسوم است و در اسلام هم امضا شده و رهبران اسلام يعني پيغمبر اکرم و ائمه اطهار صلواتاللهعليهمأجمعين به اين رسم اجتماعي عمل ميکردهاند. در جلسه گذشته به اصل مسأله وداع و فوايد آن اشاراتي داشتیم و حاصل اين شد که وقتي انسان به کسي علاقه دارد و در شرف اين است که مدتي او را نبيند، تمرکز و توجه خاصي پيدا ميکند و اين توجه باعث ميشود که عواطفش نسبت به او تثبيت شود، و درنتيجه لوازم عواطفش هم مانند ياد کردن و قدرداني بر آن مترتب گردد. با لحاظ اين فوايد و مصالح است که عُقلا رسم اجتماعي وداع را بنا مينهند و اقوام و ملل هم آن را رعايت ميکنند.
يکي از فوايد وداع، نوعي حقشناسي نسبت به طرف مقابل است. براي مثال وداع هنگام رفتن کسي که براي مدتي در محلی خدمت کرده يا با افراد آن محل روابط دوستانهای داشته، در حقيقت نوعي قدرشناسي از او و نوعي احترام به او است. به همين جهت در مقام وداع سخناني گفته ميشود که دلالت بر همين حقشناسي دارند، مانند «شما به ما لطف کرديد!»، «زحمت کشيديد!»، «چهقدر حضور شما براي ما مفيد بود!» و مانند آنها. طرف مقابل هم از اين قدرشناسي و احترام خوشحال ميشود و تشکر ميکند و انگيزه پيدا ميکند که اگر توانست بار ديگر به آنان خدمت کند.
اما ماه رمضان انسان عاقل و ذيشعوري نيست که ما با آن وداع کنيم و بگوييم شما بسيار براي ما زحمت کشيديد و ما قدر شما را ميدانيم و او هم خوشحال شود؛ بلکه وداع با ماه رمضان در واقع نوع ديگري از امور اعتباري است و آن اينکه انسانها در برخي موارد امور مربوط به عُقلا را به غير عقلا سرايت ميدهند و نوعي اعتبار جديد را در آنجا در نظر ميگيرند. حکمت و مصلحت اين نوع از اعتبار آن است که در اصل، حق موجود ذيشعوري که کارها به او مربوط است ادا گردد و از او تشکر شود، اما در ظاهر و در مقام گفت و شنود، مخاطب موجودي غيرعاقل است. اين اعتبار بدون در نظر گرفتن اين حقيقت است که همه موجودات به نحوي شعور و درک دارند (وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ)1. ما ميبينيم کساني هم که اين حقيقت را باور ندارند همين کار را انجام ميدهند.
سرّ آن اين است که وداع با اشياء هم در حقيقت يک نوع حقشناسي از صاحب آن شيء، آن مکان، زمان يا چيزي است که انسان از آن استفاده کرده است. وداع با ماه رمضان هم به همان اعتباري است که گاه عقلا براي اشياء، درک و شعور قائل ميشوند و به آنها اظهار محبت ميکنند. بنابراين در حقيقت، مخاطب اصلي وداع با ماه رمضان خداي متعال، آفريننده ماه رمضان و هدايت کننده انسان به برکات ماه رمضان و تکاليفش است. ولی به اين دليل که متعلق تکليف، ماه رمضان است آن را مخاطب قرار ميدهند. در حقيقت روي دل امام عليهالسلام با خداست و مشغول قدرداني از او است.
از دیگر فوايد وداع اين است که خود وداع کننده به اين حقيقت توجه پيدا ميکند که آن شخص يا آن چيزي که با آن وداع ميکند چه آثار و برکاتي داشته و در صدد حفظ آنها برميآيد. چون در صورتي انسان قدر نعمتهاي خدا را ميداند که به آثار و برکات آن نعمتها توجه داشته باشد. اگر از اين آثار غافل باشد ديگر وداع و ناراحت شدن از جدايي هم برايش معنا ندارد. اينها آثاري است که بر وداع مترتب ميشود و اگر عقلاي عالم چنين رسمي را جعل کردهاند به خاطر اين فوايد و مصالح است. امام سجاد عليهالسلام بر اساس این حقایق ميفرمايد: وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ، وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ، وَ الْحَقُّ الْمَقْضِيُّ؛ تو رفتي اما ما مديون تو مانديم و به عهد و ميثاقي که با تو بستيم پايبنديم. تو رفتي اما احترام تو هم چنان محفوظ است و ما آن را رعايت ميکنيم. معمولا در اينگونه عبارات وقتي اسم مفعول به کار ميرود، به معناي «من شأنه أن يفعل» است، يعني حق اين است که اين عمل انجام گيرد. بنابراين محفوظ يعني بايد محفوظ بماند، مرعيه يعني بايد رعايت شود، و مقضي يعني بايد ادا شود.
بزرگترین ماه خدا
امام عليهالسلام در ادامه دعا، ماه رمضان را مخاطب قرار ميدهد و با خطابها و سلامهاي خويش تفصيل اين عهد، حرمت و حق را بيان ميفرمايد. ازاينرو اين بخش از دعا را ميخوانيم تا از خلال اين سلامها بفهميم ماه رمضان چه حقهايي بر ما دارد و چگونه بايد آنها را حفظ کنيم.
فَنَحْنُ قَائِلُونَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ؛ اکنون که بنا است با ماه رمضان وداع کنيم ميگوييم: سلام بر تو اي بزرگترين ماه خدا و اي عيد اولياي خدا. امام عليهالسلام در اين سلام ماه رمضان را به دو صفت مورد خطاب و وداع قرار ميدهد؛ بزرگترين ماه خدا و عيد اولياي خدا. ميتوان گفت: ساير مطالبي که در خطابها و سلامهاي بعدي ذکر ميشود تفصيل همين دو تعبير است. دو صفت اصلي ماه رمضان در همين دو جمله نهفته است که ما بايد به آنها توجه داشته باشيم تا در مقام اداي حق اين ماه برآييم و قدرش را بدانيم و آثارش را حفظ کنيم. اول اينکه اين ماه بزرگترين ماه خداست. اگر ما اين وصف را بشناسيم بيشتر در مقام قدرداني برميآييم و طبعا هنگام جدايي از آن هم بيشتر ناراحت ميشويم.
شرافت الهی ماه رمضان
شهر الله (ماه خدا) به چه معنا است؟ وقتي ما کسي يا چيزي را به امري يا شخصي نسبت ميدهيم، اين نسبت دادنها انگيزههاي مختلفي دارند. براي مثال گاهي جزء شيءاي را به آن شيء نسبت ميدهيم و گاهي مضاف از ملابسات مضافالیه است. اما گاهي چنین نسبتی بدین خاطر است که میخواهیم قدر مضاف آشکار گردد. برای این منظور آن را به چيزي يا کسي که مقامی بسيار عالي و والا دارد نسبت میدهیم تا در سايه عظمت او قدر مضاف مشخص شود. به اين نسبت، اضافه تشريفی ميگويند. زيرا مضاف از مضافإليه کسب شرف ميکند. به مسجدالحرام بيتالله گفته شده است، اما روشن است که خدا اصلا احتياج به خانه ندارد بلکه اصلا امکان ندارد که در ظرف مکان جاي گيرد. اين نسبت براي بيان اهميت اين مکان براي شنوندگان است تا قدرش را بدانند. خداي متعال اين خانه را خانه خود خواند تا در سايه عظمت او، عظمت اين مکان درک شود. عين چنين نسبتي درباره زمان هم وجود دارد. زمانهايي که خدا خلق کرده خود بهتنهايي و بدون لحاظ امري ديگر شرافتي ندارند، بلکه مانند هر خاکي و هر مکاني ميمانند که في حد نفسه شرافت خاصي ندارند. اما برخي خاکها، چوبها، فلزها و ... به خاطر انتساب به حرمهاي ائمه اطهار سلاماللهعليهماجمعين شرف پيدا ميکنند. آنگاه همين اشياء ميتوانند به اذن خدا مريضها را شفا بدهند، يعني خداي متعال از راه اين اشياء بيماري را نجات ميدهد. اينها واقعيتهايي است که ما نميتوانيم حقيقتش را درست درک کنيم.
حضرت آيتالله خزعلي حفظهالله ميفرمودند: وقتي کربلايي کاظم (که به اعجاز الهي حافظ قرآن و آگاه از آثار آيات قرآن شد) به قم آمده بود، من روي يک تکه کاغذ دو «واو» نوشتم؛ يکي را به قصد نوشتن حرفي از قرآن و ديگري را به قصد نوشتن حرفي معمولي. کربلايي کاظم دست گذاشت روي آن که به نيت قرآن نوشته بودم و گفت: اين نور دارد ولي ديگري نور ندارد! مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائري رضواناللهعليه فرموده بودند: من کتاب جواهرالکلام را جلوي ايشان گذاشتم. ايشان که فردي بيسواد بود بر روي آيات قرآن دست میگذاشت و ميگفت اينها نور دارند ولي بقيه نوشتهها نور ندارند! بهراستي چه رابطهاي است بين نيت و نوشتن که حروفي شبيه هم با يک قلم و کاغذ نوشته ميشود، اما يکي نوراني است و ديگري بدون نور؟! اين حقايق را هم نبايد همه جا نقل کرد، چون برحي که نميتوانند آن را درک کنند تکذيب و مسخره ميکنند.
آنچه همه (حتي کفار) ميفهمند اين است که وقتي چيزي با شخصيت بزرگي نسبت پيدا ميکند، در سايه شرف و اهميت آن شخصيت، نزد عرف عقلا ارزش پيدا ميکند. از همينروست که خانه شخصيتهاي بزرگ اهميت پيدا ميکند و گاه جزء آثار فرهنگي و باستاني ميشود. مصالح اين خانهها با خانههاي ديگر فرقي ندارد، ولي ارزش اينها بهخاطر نسبتي است که با شخص ارزشمندي پيدا کردهاند. زمان هم ميتواند بهخاطر انتساب به شريفترين شريفهاي عالم، آن که مبدأ همه شرفها است يعني خداي متعال، شرافتي پيدا کند که ساير زمانها از آن شرافت محروم باشند.
ماه رمضان ويژگياي دارد که هيچ ماه ديگري ندارد. خداي متعال به واسطه نزول قرآن در اين ماه خواسته است مردم از رحمتهاي او بيشتر بهره ببرند. او درِ رحمت خويش را در اين ماه به روي مردم باز کرده و به همين خاطر فرموده: اين ماه «ماهِ من» است. نزول قرآن در اين ماه موجب شده که اين ماه تا پايان دنيا شرف پيدا کند و اين انتساب آثاري عيني دارد؛ از همان سنخ آثاري عيني که با قصد نوشتن کلمهاي از قرآن بر کلمات مترتب ميگردد. از ابتداي پيدايش عالم هستي تا انتهاي آن، تنها يک شب است که افتخار نزول قرآن نصيب آن شده است و هيچ وقت و زمان ديگري چنين افتخاري ندارد و آن شب قدري است که (به حسب روايت) کل قرآن در آن شب به بيتالمعمور نازل شده است (نَزَلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ2) و اين نزول هم ديگر تکرار نميشود (إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ3). آنچه تکرار ميشود نزول ملائکه است که با فعل مضارع در سوره قدر به آن اشاره شده است (تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ4). فعل مضارع دال بر استمرار است. اتفاقا در روايات با استناد به همين نکته بر وجود امام استدال شده، و گفته شده است حتما در هر زمان بايد کسي باشد که چنان لياقتي داشته باشد که در شب قدر ملائکه بر او نازل شوند. و او همان امام است.5
در وداع با ماه رمضان به این حقیقت توجه پیدا ميکنيم که خدای متعال زماني را نصيب ما کرد که بهترين زمان سال بود و در طول اين ماه شبي بود که از سي هزار شب افضل بود. یعنی اگر سي هزار شب در يک کفه ترازو گذاشته شود و شب قدر در کفته دیگر، شب قدر سنگینتر خواهد بود. قرآن میفرماید از هزار ماه بهتر (خَيْرٌ) است. نميگويد شب قدر مساوي با هزار ماه است. خدا چنین شبی را در اختيار ما گذاشت تا از آن استفاده کنيم. و در پایان این ماه میخواهیم با چنین ماهی وداع کنیم.
اشارهای به عظمت قرآن
بهراستي خود قرآن چه ارزش و عظمتي دارد که نزول آن چنين شرافتي به زمان ميدهد و آن کسي که نازلکننده قرآن است چه عظمتي دارد که کلامش منشأ چنين برکات و ارزشهايي ميشود؟! متخصصان ادبيات عرب درباره اين آيه شريفه (وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى)6 گفتهاند: جواب شرط محذوف است و معناي آيه اين است: وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا کذا، لکان هذا؛ اگر قرآني باشد که چنين خصوصياتي داشته باشد، آن همين قرآن است. يعني اين قرآن چنين ظرفيتي دارد که کوهها را به حرکت درآورد، مردگان را زنده کند و ... کساني که طيالارض دارند و در مدت زمانی کوتاه مسيري طولاني را طي ميکنند به برکت اين آيه قرآن است (أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ). اين قرآن که کاغذي است و مرکبي روي آن، يا وقتي آن را تلاوت ميکنيم هوايي است که از دهان ما خارج ميشود، چگونه چنان فضيلتي پيدا ميکند که بدون وضو نميتوان آن را مسح کرد و ميتواند مريضها را شفا دهد؟ همه اينها به خاطر انتسابي است که به آن قرآن دارد و حاکي از آن کلامي است که بر پيغمبر صلياللهعليهوآله نازل شد؛ همان صوتي که پيغمبر شنيد و همان خطي که به دست كِرَامٍ بَرَرَةٍ7 بود و حضرت فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ8 مشاهده فرمود. فکر نکنيد وقتي ميگوييم حاکي از آن قرآن است، اعتبارا و مجازي ميگوييم، بلکه رابطه آنها رابطهاي حقيقي است و به همين جهت اين نوشته نور پيدا ميکند و آنهايي که چشم باطنشان بينا باشد، نورش را ميبينند؛ ميبينند اين واوي که جزء قرآن است غير از آن واوي است که قرآن نيست.
اين ماه اين فضليتها را داشت و خدا آن را به امت اسلامي اختصاص داد و به ما هم اين افتخار را داد که جزء اين امت اسلامي باشيم. او بود که مقدماتي فراهم کرد (از اجداد، محيط تربيتی، خانواده، حکومت اسلامي و بسیاری از وسایل دیگر) که دست به دست هم دادند و ما با قرآن آشنا شديم. متأسفانه ما نعمتهاي خدا را فراموش ميکنيم. به عنوان نمونه، بنده در شهر يزد، که دارالعباده و يکي از شهرهاي مذهبي ايران است، به مدرسه ابتدایی میرفتم. درس قرآن غالبا معلم نداشت و باید خودمان آن را میخواندیم. يک بار کلمهاي را که نتوانسته بودم درست بخوانم، از هر کدام از معلمان پرسيدم نتوانستند آن آیه را از رو بخوانند، مگر يک معلم زرتشتي که نامش رستم بود و تنها او روخواني قرآن بلد بود، درحالي که معلمان مسلمان ما روخواني قرآن بلد نبودند! اين وضعیت دوران ستمشاهي بود. ولي امروز شما ملاحظه میکنید که ما در زمینه روخوانی قرآن، حفظ قرآن، قرائت قرآن، تجوید، تفسیر، شأن نزول آیات قرآن، مسابقات قرآنی و ... تا چه حد رشد کردهایم. نباید اين نعمتهای خدا را که به برکت انقلاب نصیب ما کرده فراموش کنيم. خداوند سايه مقام معظم رهبري را روز به روز پايندهتر بدارد که اين توفیق از برکات شخص ايشان است. این سطح از ترويج قرآن نصيب هيچ کس ديگری نشده، و وظيفه ماست که قدر این نعمت را بدانيم و از عامل آن قدرداني کنيم و شکرش را به جا آوريم.
سرور در رمضان؛ شعاعی از دوستی خدا
وصف ديگر این ماه اين است که عيد اولياء خدا است. جشني است که هر سال تکرار ميشود. عيد به معنای روز سروري است که تکرار ميشود. دوستان خدا در ماه رمضان شاد و بانشاطاند و لبخند بر لب دارند و به یکدیگر بيشتر اظهار محبت ميکنند. اين وصف با وصف قبلی قدری تفاوت دارد. ماه رمضان شهر الله الاکبر است و به خدا انتساب دارد و شامل همه بندگانش ميشود. ماه رمضان باب رحمتی است که خداوند آن را به روی همه گشوده است و اگر کسي از آن بهرهای نبرد تقصير از خود او است، وگرنه خداوند این ماه را به اشخاص خاصی اختصاص نداده است. او حتی کسانی را که بزرگترين گناهان کبيره را هم مرتکب شده باشند دعوت کرده است. اگر کسی به این دعوت پاسخ ندهد خود کوتاهی کرده است. اما اين ماه عيد اولياء خدا است. همه مردم باور ندارند که اين ماه عيد است (که تفصيل این نکته خواهد آمد). برخی اصلا این ماه را دوست ندارند. میزان علاقه ما به این ماه بستگي به درک ما از اهمیت و منافع و مصالح این ماه دارد.
شب گذشته اشارهاي به این حقیقت کردم که منشأ رفتارهاي اختياري ما عاملی عاطفي است. انسان وقتي چيزي را دوست داشته باشد به طرف آن حرکت ميکند. کساني میتوانند اين ماه را عيد حساب کنند که آن را دوست بدارند. انسان وقتی به این ماه علاقهمند میشود که بداند ماه رمضان وسيلهاي برای نزدیک شدن به خدا و رحمت او است، و کسی خواهان نزدیک شدن به خدا میگردد که خدا را دوست داشته باشد. پس اصل همه اين علایق، شناخت خدا و دوستی با او است. این دوستی است که سبب دوستی ماه رمضان، دوستی قرآن، دوستی پیامبر و امامان و ... میشود، زیرا همه اینها به نحوی به خدای متعال انتساب پیدا میکنند. اگر محبت اصلی وجود داشته باشد شعاع آن به همه آنچه که منسوب به او است (گرچه با چند واسطه) سرایت میکند. اما اگر انسان از آن اصل بهرهاي نداشته باشد، آنچه دارد عاریهای خواهد بود و چیزهای عاریهای ثباتی ندارند.
دوستی خدا باید در باطن ما وجود داشته باشد. بهراستی چرا برخی از دوستی با خدا محروماند؟! مگر چه چيزي دوست داشتني وجود دارد که براي او نيست، و چه چيزي ما احتياج داشتهايم که او به ما نداده است، و چه وسيله خير و سعادتي است که براي ما فراهم نکرده باشد؟! اگر در اين باره درست فکر کنيم محبت خدا در دل ما ریشه پيدا میکند. در گام اول باید خدا ، صفات او، و برکات و رحمتهای او را بهتر بشناسيم تا او را بيشتر دوست بداريم. آنگاه دوستی او به چیزهاي ديگر، به اندازهاي که به او نسبت داشته باشند، سرایت خواهد کرد.
وصليالله علي محمد و آله الطاهرين
1. اسراء، 44.
2. الکافي، ج2 ص 629.
3. قدر، 1.
4. قدر، 4.
5. ر.ک: الکافی، ج1 ص244.
6. رعد، 31.
7. عبس، 16.
8. همان، 13.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org