قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
براي‌شنيدن‌صداي‌جلسه‌كليك‌كنيد13.8 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در شرح دعاي وداع با ماه رمضان در تاريخ 31/3/94، مطابق با چهارم ماه مبارک رمضان 1436 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

 

قضا و قدر در نظام احسن

 

وَ قَضَاؤُكَ خِيَرَةٌ؛ «و اجراي تو بهترين است.»

مسأله قضا و قدر

مضمون اين جمله اين است: خدايا! تو براي قضاي خويش چيزي را انتخاب مي‌کني که آن گزينه برتر و بهترين است. اين جمله از دعا ممکن است قدري ابهام داشته باشد، چراکه بحث در باره آن بحثي عميق است و در جاهاي ديگر هم کم مطرح شده است. ازاين‌رو لازم است قدري درباره اين جمله توضيح دهيم. ابهامي که دارد اين است که منظور از قضاي الهي چيست؟ دايره قضا تا کجاست؟ ارتباط قضا با افعال انسان چگونه است؟ آيا قضاي الهي با اختيار انسان منافات ندارد؟ مي‌دانيم که تعبير قضا و قدر به اين صورتي که در بحث‌هاي ما مطرح مي‌شود در واقع از ادبيات ديني سرچشمه گرفته است. حتي اين مفهوم در ادبيات فلسفي هم به اين صورت مطرح نبوده است. اين تعبير را انبيا مطرح کردند و در کتاب‌هاي آسماني وارد شد و بعد اهل معقول هم به تفسير آن پرداختند.

قرآن کريم مي‌فرمايد: وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛1 «و هنگامي که قضاي خداوند به چيزي تعلق گيرد تنها به آن امر مي‌کند که باش و آن هم به وجود مي‌آيد.» اما اين آيه بر اين دلالت ندارد که قضاي الهي شامل همه چيز مي‌شود. همچنين اين آيه دلالتي ندارد بر اين‌که آيا امور اختياري انسان هم مورد قضا و قدر هست يا نه. اما آيات و روايات ديگري هست که به‌خصوص در مورد قدر تصريح مي‌کنند که همه چيز مشمول قدر است. مانند اين آيه شريفه که مي‌فرمايد: إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ.2 آيا شيء شامل افعال ما هم مي‌شود؟ آيا حوادثي که براي ما اتفاق مي‌افتند شيء محسوب مي‌شوند؟

حکمت طرح مسأله قضا و قدر

اصولا اين سوال هم مطرح مي‌شود که چرا اديان اين تعبير را مطرح کردند؛ تعبيري که موجب سوالاتي براي مردم مي‌شود و گاهي هم ممکن است بدآموزي‌هايي داشته باشد؟

پاسخ اجمالي اين است: حکمت طرح مساله قضا و قدر، ارتقاي معرفت انسان نسبت به خدا و صفات و افعال الهي است. زيرا سعادت حقيقي انسان در سايه تقرب به خداست و تقرب بدون معرفت محقق نمي‌شود. هر قدر شناخت انسان به خدا بيشتر باشد بهتر مي‌تواند عبادت کند و به خدا تقرب پيدا نمايد. ازاين‌رو يکي از اهداف بزرگ انبيا معرفي درست خدا، صفات الهي و افعال الهي به بشر بوده است.

توحيد که مهم‌ترين معرفت است و اثبات و تبيين آن بزرگ‌ترين هدف انبيا مي‌باشد شامل توحيد در ذات و توحيد در صفات و توحيد در افعال مي‌شود. درباره ذات خدا و صفات خدا خيال ما راحت است که نه تنها ما بلکه هيچ مخلوق ديگري کنه آن‌ها را درک نمي‌کند و ما هم طمعي به اين امر نداريم. بعد از بحث‌هاي بسيار طولاني و تخصصي سرانجام اعتراف مي‌کنيم که حتي کنه صفات را هم نمي‌توانيم بشناسيم. اما در ابتدا به نظر مي‌رسد که افعال خدا را به خوبي درک مي‌کنيم. براي مثال گمان مي‌کنيم رازق بودن خدا را به خوبي مي‌فهميم. اما وقتي دقت مي‌کنيم مي‌بينيم حتي کنه افعال الهي را نمي‌توانيم درک کنيم. توحيد افعالي به اين معنا که فعل خدا به نحوي شامل همه موجودات شود ابهام‌هايي دارد که همه افراد نمي‌توانند به‌درستي آن را درک کنند. حضرت ابراهيم عليه‌السلام که يکي از بزرگ‌ترين انبياي الهي با مقاماتي والا است يکي از درخواست‌هايش از خدا اين بود که رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي؛3 او از خدا درخواست کرد که به من نشان بده چگونه مرده را زنده مي‌کني. کسي مثل حضرت ابراهيم عليه‌السلام با آن مقامات، کنه اين فعل خدا را نمي‌داند و از خدا درخواست مي‌کند که اين حقيقت را به من نشان بده. رسول گرامي اسلام صلي‌الله‌عليه‌وآله هم مي‌فرمايد: ما عرفناک حق معرفتک.4 شايد معنايش اين باشد که ما تو را آن طور که تو خودت را مي‌شناسي نمي‌توانيم بشناسيم.

حکمت نزول آيات متشابه

خداي متعال براي اين‌که معرفت انسان را بالا ببرد پيغمبران، کتاب‌هاي آسماني و اولياي خود را فرستاد. اما آيا امکان دارد که همه آن معارف والا را توسط رسولان و کتب آسماني بيان کند؟ جلسه گذشته عرض کردم حتي خدا هم وقتي بخواهد يک حقيقتي را بيان کند بايد با مفاهيم و الفاظي که براي ما قابل فهم است بيان کند تا ما بتوانيم آن را بفهميم. اما مشکل اين‌جاست که بيان حقايق، آن‌ چنان‌که خدا آن‌ها را مي‌داند شدني نيست. خدا عاجز نيست بلکه اين کار شدني نيست. به ناچار در اين زمينه آیات متشابه نازل شده‌اند تا هر کسي به اندازه معرفتش چيزي از آن‌ها دريابد. اين يکي از هنرهاي بزرگ تعليم و تربيت است که کتب آسماني به‌خصوص قرآن کريم آن را عهده‌دار شده است و انسان‌ها را با سطوح مختلف استعدادي آموزش مي‌دهد. گاهي الفاظي را به صورتي بيان مي‌کند که هر کسي در حد فهم خودش معنايي از آن مي‌فهمد و از آن‌جا که ممکن است برخي اشتباه کنند جلوي اشتباه آن‌ها را از راه ديگر و با بيان آياتي محکم مي‌گيرد. (هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ ...وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ)5 اساسا کار آيات متشابه همين است که مطالبي را که همه مردم در يک سطح نمي‌توانند درک کنند طوري بيان مي‌کنند که هر کسي بتواند سطحي از آن معنا را درک کند. همين روش در بيانات انبيا و ائمه اطهار سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين هم به کار گرفته شده است. به همين جهت است که گاه مي‌بينيم اهل‌بيت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين يک پرسش را به صورت‌هايي مختلف به اصحاب خويش پاسخ گفته‌اند. از جمله همين مسأله قضا و قدر است. در نهج‌البلاغه درباره قضا و قدر آمده است: بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوه؛‏6 «درياي ژرفي است واردش نشويد که غرق مي‌شويد.» اما اهل‌بيت‌ عليهم‌السلام براي بعضي اصحاب تفسيرهايي از اين مسأله را بيان کرده‌اند.

آموزش گام به گام توحيد افعالي

مساله توحيد افعالي هم لايه‌هايي دارد. تصور عمومي ما (که گفتگوهاي عمومي‌ ما هم حکايت‌ از آن دارد) اين است که همه کارها کار خدا نيست، بلکه بعضي کارها کار خدا و بعضي کار ما و بعضي‌ هم کار طبيعت است. ولي وقتي وارد قرآن مي‌شويم مي‌بينيم که بيانات قرآن با اين فهم عمومي فرق مي‌کند. در قرآن کريم خداي متعال يک کار را هم به خودش نسبت مي‌دهد هم به مخلوقات. ما گمان مي‌کنيم که يک کار را يا بايد من انجام دهم يا خدا. اما قرآن مي‌گويد همين کاري که تو انجام مي‌دهي، خدا انجام مي‌دهد. به عبارت ديگر هم تو انجام مي‌دهي و هم خدا، و اين دو با هم تضادي ندارند. از منظر قرآن يک کار را هم خدا خلق کرده به تمام معناي کلمه و کار کار اوست و هم انسان، و ازاين‌رو او را پاداش مي‌دهد يا کيفر مي‌کند. اين دو با هم منافات ندارند. زيرا دو سطح از فاعليت هستند. يک فاعليتي براي خدا نسبت به همه هستي است (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ؛7 و خدا شما را و آن‌چه انجام مي‌دهيد خلق کرد)، و در سطح ديگر فاعليتي براي انسان است (تعملون؛ شما انجام مي‌دهيد).

خدا مي‌خواهد انسان‌هاي مؤمن را به گونه‌اي تربيت کند که به‌تدريج لياقت فهم اين حقيقت را پيدا کنند. براي اين منظور مراحلي را در نظر گرفته است؛ ابتدا اين حقيقت را متذکر مي‌شود که خداوند از کارهاي شما آگاهي دارد و نبايد گمان کنيد که اگر کاري را در پنهاني انجام داديد از علم خدا پنهان مي‌ماند. نه تنها خداوند از کارهاي بيروني شما آگاه است بلکه از خطورات دل‌هايتان و آن‌چه که قرار است در دل‌ شما خطور کند آگاه است (وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ8). در مرتبه دوم کمي بالاتر رفته، مي‌فرمايد: هر کاري شما انجام مي‌دهيد با اذن من انجام مي‌گيرد و بدون ‌اذن من هيچ کاري در عالم انجام نمي‌گيرد. فهم، پذيرش و ايمان به اين حقيقت کمي مشکل‌تر است. همين حقيقت را هر کسي به اندازه فهم خود درک و تفسير مي‌کند. ابتدا ممکن است گمان شود که خداوند اسبابي همچون دست، پا و ... را براي انجام کار در اختيار ما قرار داده است و معناي اين که تمام کارهاي ما به اذن او انجام مي‌گيرد،‌ همين است. اما وقتي انسان کمي وسيع‌تر آيات را بررسي مي‌کند مي‌بيند که اين اذن مخصوص اسباب نيست. قرآن مي‌فرمايد: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله؛9 نه تنها حيات مخلوقات به اذن خداست بلکه مرگ آن‌ها هم به دست خداست و حتي اگر کسي خودکشي کند باز هم مرگ او باذن الله است. حتي مي‌فرمايد: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ؛10 هيچ کس بي‌اذن خدا نمي‌تواند ايمان بياورد. با اين بيان‌ها کمي به اين حقيقت نزديک‌تر مي‌شويم که حضور خدا بسيار بيشتر از آن است که ما گمان مي‌کرديم. قرآن درباره خواست ما هم مي‌فرمايد: وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ؛11 خواست شما هم بدون خواست خدا پيدا نمي‌شود. در ملک خدا بي‌اذن خدا کسي کاري نمي‌تواند انجام دهد.

هدف رسيدن به توحيد است اما اين بدان معنا نيست که انسان‌‌ها اراده و مسئوليت ندارند. هر کس مسئول کار خود است. فهم و درک جمع بين اين‌ها مشکل است. به همين سبب است که خداوند اين معارف را به‌تدريج و در سطوح مختلف بيان کرده است. البته با اين عقل و ذهني که ما داريم درک کنه فاعليت حقيقي خدا براي ما ممکن نيست مگر اين‌که خود از راه ديگري به ما بفهماند. اگر بندگان در مقابل هدايت‌هاي الهي قدرداني کنند به‌تدريج سطح فهم‌شان را بالا مي‌برد و غير از فهم و علم حصولي و مفهومي، چيزهاي ديگر هم به آن‌ها نشان مي‌دهد؛ چنان‌که مي‌فرمايد: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ.12 و اين‌گونه ابراهيم به مقام يقين رسيد (وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ).

تفاوت قضا و قدر

پس پاسخ اين سوال که اصلا خدا چرا مسأله قضا و قدر را مطرح کرد - مسأله‌اي که براي برخي بدآموزي دارد و از آن برداشت جبر مي‌کنند- اين است که يکي از اهداف طرح اين مسأله، تعليم توحيد افعالي است. خداي متعال از علم شروع کرد، بعد از‌ آن اذن و مشيت را بيان کرد و رسيد به بيان اين حقيقت که مهندسي عالم (تقدير) را خدا انجام داده است. منظور از تقدير اين است که خدا عالم را مهندسي کرده و بر اساس يک طرحي آن را آفريده است. چنان‌که يک مهندس وقتي مي‌خواهد ساختماني بسازد ابتدا طرح و نقشه آن را آماده مي‌کند. امام ابوالحسن‌الرضا عليه‌السلام مي‌فرمايد: هي الهندسه؛13 مقصود از قدر اين است که خدا عالم را اندازه‌گيري کرد. تا اين مرحله، درک مراحل توحيد افعالي چندان مشکل نيست. اما پس از اين به مرحله‌ ديگري مي‌رسد که درک آن مشکل مي‌شود و آن مرحله قضا است. قضا و قدر در اصطلاح قرآني مترادف نيستند. در روايات هم آمده است که قدر مقدم بر قضا است. قضا به معناي کار را يکسره کردن است. قضا بعد از اندازه‌گيري و فراهم شدن مقدمات است. اين جا که مي‌رسد درک مسأله مشکل مي‌شود و اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا ما کار را يکسره مي‌کنيم يا خدا؟ و اين دقيقا همان جايي است که ما گمان مي‌کنيم يا ما بايد کار را انجام دهيم يا خدا و اين دو نمي‌توانند جمع شوند.

اصل توحيد افعالي همين جاست که يکسره کردن، هم کار ما است و هم کار خدا، اما در دو سطح است. اين‌که مي‌گوييم در دو سطح است مقصود بيان اين حقيقت است که اين دو با هم تزاحمي ندارند، وگرنه حقيقت آن را نمي‌فهميم. اين کار يک نسبتي به من دارد و يک نسبتي به خدا و هر دو نسبت هم حقيقي و داراي آثاري هستند. ازاين‌رو است که در آيات قرآن مي‌بينيم گاه خداوند يک کار را به خود نسبت مي‌دهد و در جاي ديگر همان کار را به ديگري نسبت مي‌دهد. براي مثال در يک جا مي‌فرمايد: زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ14 و در جاي ديگر همين کار را به شيطان نسبت داده، مي‌فرمايد: وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ.15 اين نسبت به‌خاطر ارتباطي است که بين دو فاعل طولي است. گرچه ما نمي‌توانيم حقيقت آن را درک کنيم، اما به صورت اجمالي با مثال‌هايي مي‌توانيم آن را به ذهن نزديک کنيم.

امام هادي صلوات‌الله‌عليه در رساله مفصلي که در کتاب تحف العقول ذکر شده است، در رد جبر و تفويض مثالي مي‌زنند به اين مضمون: اگر کسي عبدي را بخرد و بعد زميني هم به او واگذار کند، با اين واگذاري عبد مالک آن زمين مي‌شود. اما آن عبد از ملکيت مولا خارج نشده است و به همين دليل هر چه هم داشته باشد مال مالک او است. واگذاري آن زمين به اين معناست که عبدهاي ديگر حق ندارند در آن تصرف کنند؛ اما مالک عبد، هم مالک عبد است و هم مالک آن زمين. چرا که زمين را به کسي بخشيده است که آن کس مال خودش است. اين دو مالکيت در طول يکديگر هستند. پس اين زمين هم براي عبد است هم در سطح بالاتري براي خود مولاست. با توجه به اين مثال، هر چه در عالم اتفاق مي‌افتد مشمول قضاي الهي است به اين معنا که حکم نهايي را بايد خدا صادر نمايد. در بعضي روايات آمده است که بعد از قضا امضاء است. بالاخره هر کاري که مي‌خواهد انجام بگيرد در نهايت بايد خدا آن را امضا کند.  

شکل‌گيري نظام احسن

امام سجاد عليه‌السلام در اين دعاي شريف مي‌فرمايد: آن‌چه را او يکسره و امضا مي‌کند چيزي است که در کليت اين نظام بهترين جا را دارد؛ يعني از اين بهتر نمي‌توان نظامي را طراحي و اجرا نمود. درک احسن بودن کليت نظام خلقت از عهده عقل خارج است، اما به صورت کلي عقل ما درک مي‌کند که چون خدا کمال محض است از او جز کمال صادر نمي‌شود. البته ما مي‌توانيم حکمت بسياري از مقدرات، قضاها و امضاهاي الهي را دريابيم. اگر مجموعه‌اي را به ما نشان دهند که هنرمند بزرگي آن را به‌صورت خارق‌العاده طراحي کرده باشد و بسياري از ظرافت‌هاي آن را درک کنيم اما برخي موارد را نتوانيم درک کنيم که چرا طراحي شده است، به خود اجازه مي‌دهيم که آن را به قصور توانايي خويش نسبت دهيم. تابلوي خلقت که از ازل تا ابد با رنگ‌آميزي‌هايي عجيب امتداد يافته که هر گوشه‌اي از آن سال‌ها عقلاي عالم را متحير خويش کرده است اولي است به اين‌که اگر حکمت طراحي گوشه‌اي از آن را نفهميديم آن را به قصور خويش نسبت دهيم. از ترکيب رنگ‌هاي گوناگون است که يک تابلوي زيبا آفريده مي‌شود. ممکن است کسي رنگ سياهي را در تابلويي زيبا ببيند و گمان کند که اگر رنگ ديگري جاي آن بود بهتر بود، غافل از اين‌که اين رنگ سياه اگر نباشد زيبايي رنگ‌هاي ديگر نمايان نمي‌شود. خداي متعال؛ کسي که أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ16، هر چه را آفريده در هر جايي با توجه به آن موقعيتي که در کل اين نظام دارد بهترين است. امام سجاد عليه‌السلام مي‌فرمايد: وَ قَضَاؤُكَ خِيَرَةٌ؛ آن‌چه مشمول قضاي کلي تو قرار گرفته آن چيزي است که در جايگاه خودش گزينه برتر است.

و صلي‌الله علي محمد و آله‌الطاهرين


1. بقره، 117.
2. قمر، 49.
3. بقره، 260.
4. بحارالانوار، ج68، ص23.
5. آل‌عمران، 7.
6. نهج‌البلاغه، للصبحي صالح، حکمت 287.
7. صافات، 96.
8. حديد، 6.
9. آل‌عمران، 145.
10. يونس،‌100.
11. انسان، 30.
12. انعام، 75.
13. الکافي، ج1، ص158.
14. نمل، 4.
15. نمل، 24.
16. سجده، 7.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org