قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

فصل3

نسبت‌هاي مفهومي علم و دين

اکنون که اصطلاحات مختلف علم و دين را في‌الجمله بررسي کرديم، نوبت به اين سؤال مي‌رسد که انواع رابطه‌هاي ممکن ميان اين دو مفهوم چيست؟ براي پاسخ به اين سؤال، بايد قلمرو هر يک مشخص شود تا حوزه‌هاي اختصاصي هريک و نيز حوزة مشترک ميان آن دو معلوم گردد. روشن است كه اگر با دو پديده سروكار داشته باشيم كه قلمروهايي كاملاً مستقل و بي‌ارتباط با يكديگر دارند،‌ به اين معنا خواهد بود که رابطة ميان آنها از نوع «تباين» است. بنابر اين فرض، سخن گفتن از تعامل اين دو يا جستجو از معنايي معقول براي «علم ديني» منتفي خواهد شد. ولي اگر اين دو به مثابة دايره‌هايي متقاطع باشند، به اين معناست که با دو پديده مواجهيم که دو حوزة مستقل و يک حوزة مشترک ميان آن دو وجود دارد. اشتراک دو حوزة معرفتي ممکن است به‌دليل اشتراک در موضوع، مسائل، روش، يا هدف باشد. در هر صورت، وجود

اشتراک و هم‌پوشي ميان آنها موجب مي‌شود تا امکان تعارض يا تعامل در حوزة مشترک فراهم آيد، و در شرايطي که اين دو حوزة‌ معرفتي با يکديگر تعامل داشته‌باشند، سخن گفتن از «علم ديني» موجّه خواهد بود.

با توجه به معاني و اصطلاحات گوناگوني که براي علم و دين بيان شد، روشن مي‌شود که هم واژه علم و هم واژه دين معاني متعددي دارند. در ميان بسياري از اصطلاحات علمْ وجه مشترکي يافت نمي‌شود، و بنابراين حکم مشترک لفظي را پيدا مي‌کنند.(1)دربارة واژة دين نيز وضع به همين منوال است. از اين‌رو، تعيين قلمرو آنها به‌صورت مطلق ممکن نيست، بلکه تصميم‌گيري و قضاوت در اين‌باره بستگي به تعيين اصطلاح و تعريفي دارد که براي هر يک از اين دو واژه مد نظر قرار مي‌دهيم. درنتيجه، بايد جدولي ترسيم کرد و در آن، روابط هريک از معاني مختلف علم را با هر يک از معاني دين تعيين نمود. از حاصل‌ضرب اين معاني


1 . مشترک لفظي در برابر مشترک معنوي است و به الفاظي اشاره دارد که براي نشان دادن چند معناي بي ارتباط با يکديگر وضع شده‌اند، مانند واژة «شير» در فارسي که هم بر شير خوراکي دلالت دارد، و هم بر شير درنده، و هم ... . از سوي ديگر، مشترک معنوي واژه‌اي است که هرچند معناهايي مختلف را نمايندگي مي‌کند، ولي در ميان اين معناها وجه مشترکي وجود دارد که مي‌توان گفت اين لفظ اصالتاً براي حکايت از همان جنبة مشترک وضع شده است، مانند واژة «علم» که باوجود معاني اصطلاحي متعدد (به برخي از مهم‌ترين آنها اشاره کرديم)، مي‌توان گفت وجه مشترک همة آنها «آگاهي و معرفت» است.

         دين

 

 

علم

احساس تعلق و وابستگي

اعتقاد به امر قدسي

اعتقاد به ماوراء طبيعت و ارتباط با آن

مجموعه باورها و ارزش‌هاي رفتاري

محتواي کتاب و سنت

دين

الهي حق

اعتقادات و ارزش‌هاي معطوف به سعادت

اعتقاد جزمي

تباين

عموم و خصوص مطلق

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

شناخت

مطابق با واقع

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص مطلق

عموم و خصوص    من وجه

شناخت حصولي مطابق با واقع

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

شناخت حصولي كلي مطابق با واقع

تباين

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

شناخت حصولي كلي و دستورالعمل‌هاي مناسب

تباين

تباين

عموم و خصوص مطلق

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

شناخت حصولي كلي حقيقي

تباين

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

شناخت حصولي تجربي

تباين

تباين

تباين

عموم و خصوص    من وجه

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

شناخت پديده‌هاي مادي با هر روشي

تباين

تباين

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

مجموعة مسائل به مثابه بستر تلاش

براي شناخت حصولي

تباين

تباين

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

عموم و خصوص    من وجه

3.1. تباين

همان‌گونه که ملاحظه مي‌شود، اولين نوع رابطه ميان اصطلاحات مختلف علم و دين، «تباين» است. بر اساس اصطلاح اول دين (احساس تعلق و وابستگي)، هيچ‌گونه حيثيت و شأن معرفتي و شناختاري براي دين فرض نشده است، و به همين دليل، هيچ‌گونه وجه مشترکي با هيچ‌يک از معاني و اصطلاحات علم پيدا نمي‌کند. دين به معناي «اعتقاد به امر قدسي» نيز به اين دليل که يک اعتقاد جزئي (و شخصي) است، هنگامي که با علم به معناي «شناخت حصولي کلي» مقايسه شود، وجه مشترکي با آن نمي‌يابد و لذا رابطة ميان آن دو «تباين» خواهد بود. از اين جهت، آن‌دسته از اصطلاحات علم که مشتمل بر شناخت حصولي کلي‌اند همين رابطه را با اين معناي دين دارند، خواه شناخت کلي مطلق باشد، يا مقيد به حقيقي بودن، تجربي بودن، و يا همراه بودن با دستورالعمل‌ها. اين معناي دين با اصطلاحاتي از علم که در شناخت‌ امور مادي محصور شده است نيز بيگانه است و هيچ نقطة تلاقي ميان آنها يافت نمي‌شود. همچنين، اصطلاح اخير علم که به مجموعة مسائل مرتبط با هم اختصاص يافته است نمي‌تواند با دين به معناي اعتقاد به امر قدسي، که يک شناخت جزئي است و مي‌تواند در يک گزاره خلاصه شود، اصطکاک يا اشتراک داشته باشد، و ميان آنها رابطة تباين برقرار است. از سوي ديگر، دين به معناي «اعتقاد به ماوراء طبيعت و ارتباط با آن» با علم در اصطلاحاتي که آن را در پديده‌هاي مادي محصور مي‌کند تباين دارد،‌ خواه روش تجربي در آن قيد شده باشد يا نه.

در خصوص اصطلاحاتي از دين و علم که به تباين ميان آن دو مي‌انجامد، طبيعتاً بحث از رابطة ميان آنها به همينجا ختم مي‌شود و سؤالي بيشتر براي بررسي و پاسخ‌گويي باقي نمي‌ماند. هنگامي که فرض شود علم و دين مانند دو دايرة مستقل و جدا از يک‌ديگرند، به اين معناست که اين دو اصطلاح داراي دو قلمرو کاملاً جداگانه و مستقل‌اند و در نتيجه در هيچ نقطه‌اي با هم اشتراک پيدا نمي‌کنند، و هيچ بخشي از يکي با هيچ نقطه‌اي از ديگري هم‌پوشي ندارد. از اين‌رو، آنها نه مي‌توانند مستقيماً ادعاهاي يک‌ديگر را اثبات يا نفي کنند، و نه قادر خواهند بود در اثبات يا نفي مدعاها به يکديگر کمک نمايند. البته حتي در اين فرض نيز نبايد احتمال تعامل‌ها يا تعارض‌هاي غيرمستقيم را ناديده گرفت؛ به اين معنا که در برخي مسائل، يکي مباني ديگري را تأمين کند، و يا مسائلي طرح نمايد که ديگري بتواند از زاوية ديد خود به آنها پاسخ دهد. مثلاً اعتقاد به امر قدسي باور به امري جزئي است و از اين جهت،‌ با علم به معناي شناخت حصولي کلي تباين دارد، اما همين اعتقاد مي‌تواند منشأ طرح مسائلي کلي از اين قبيل باشد: «آيا امر قدسي در پديده‌هاي مادي تأثير دارد؟»، «آيا براي تبيين حقايق هستي مي‌توان از اين اعتقاد کمک گرفت؟»، و ... . پاسخ به اين پرسش‌هاي کلي، گزاره‌هايي کلي خواهد بود که مصاديقي از شناخت حصولي کلي، و در نتيجه مصاديقي از علم به اين معنا خواهند بود. ولي اين‌گونه ارتباط طولي و غيرمستقيم اصالتاً محل بحث در رابطة علم و دين نيست، هرچند منعي از پرداختن به اين مسائل نيز وجود ندارد.

دربارة دين به معناي «محتواي کتاب و سنت» و «دين الهي حق» دو نگاه مي‌توان داشت، که بر اساس هر يک از آنها، رابطة دين با اصطلاحات مختلف علم متفاوت خواهد شد. اولين نگاه اين است که دين در اين اصطلاحات اشاره به حقيقت نفس‌الامري دين باشد، و نه معرفت و شناخت انسان از آنها. بر اساس اين نگاه، نسبت دين با علم از جنس نسبت تباين خواهد بود. به تعبيري ديگر، دين در اين نگاه، هرچند مي‌تواند متعلَّق علم قرار گيرد، لکن خود از جنس علم و شناخت نيست، بلکه از جنس ديگر حقايق هستي است، و رابطه‌اش با علم رابطه‌اي معرفت‌شناختي است، مانند رابطه‌اي که حقايق فيزيکي يا متافيزيکي با نظريات مربوط دارند. نگاه دوم آن است که منظور از دين در اين دو اصطلاح را شناخت محتواي کتاب وسنت يا شناخت دين الهي حق بدانيم، البته شناختي که مطابق با واقعيت آنها باشد. در اين صورت، دين از جنس معرفت و علم خواهد بود و رابطة آن با اصطلاحات مختلف علم قابل سنجش است و مرزها، بلکه قلمروهايي مشترک با آنها خواهد يافت، که اغلب از جنس رابطة عموم و خصوص من‌وجه(1)است. تنها استثناء در اين مورد، رابطة اين دو اصطلاح دين با يکي از اصطلاحات علم به معناي


1 . رابطة ‌عموم و خصوص من وجه به رابطة ميان دو مفهوم گفته مي‌شود که در بعضي از مصاديقشان مشترک باشند، مانند رابطة ميان مفهوم‌هاي عالِم و متقي، زيرا برخي از عالمان متقي‌اند، ولي برخي ديگر متقي نيستند، همان‌طور که برخي از متقيان عالم نيستند.

«شناخت مطابق با واقع» است که از نوع رابطة عموم و خصوص مطلق(1)خواهد بود.

3.2. عموم و خصوص مطلق

رابطة عموم و خصوص مطلق را ميان اصطلاحي ديگر از علم و دين نيز مي‌توان يافت. دين به معناي «اعتقاد به امر قدسي» با علم به معناي «اعتقاد جزمي» چنين رابطه‌اي دارند، زيرا هر اعتقادي به امر قدسي، يک اعتقاد جزمي است، لکن هر اعتقاد جزمي، الزاماً اعتقاد به امر قدسي نخواهد بود. به ديگر سخن، قلمرو اعتقادات جزمي بسي فراخ‌تر از اعتقاد به امر قدسي است، و در نتيجه، دايرة مسائل علم به اين معنا، از دايرة مسائل دين به اين اصطلاح وسيع‌تر است، و دين به عنوان بخشي از مسائل علم تلقي مي‌شود. مصداق ديگر چنين رابطه‌اي، رابطة ميان دين به معناي دين الهي حق است با علم به معناي شناخت مطابق با واقع. روي اين فرض که منظور از دين الهي حق، همان معرفت حاکي از حقايق دين الهي حق و مطابق با آن باشد، روشن است که همة اين‌گونه معرفت‌ها در قلمرو شناخت مطابق با واقع قرار مي‌گيرند. در اين اصطلاح از علم، شناخت شامل شناخت‌هاي حضوري و حصولي، کلي و جزئي، اخباري و انشائي


1 . رابطة عموم خصوص مطلق به نوعي از رابطه ميان دو مفهوم اشاره دارد که همة مصاديق يکي (مفهوم خاص) در حيطة قلمرو ديگري (مفهوم عام) قرار مي‌گيرند، ولي عکس آن صادق نيست، مانند مفهوم‌هاي انسان و جان‌دار؛ چرا که همة انسان‌ها جان‌دارند، ولي برخي از جان‌داران انسان نيستند.

مي‌شود، و اجزاء معارف ديني هم از اين اقسام خارج نيستند. از سوي ديگر، همة شناخت‌هاي مطابق با واقع منحصر در شناخت‌هاي ديني نمي‌شوند، و در نتيجه، قلمرو علم گسترده‌تر از قلمرو دين خواهد بود.

3.3. عموم و خصوص من‌وجه

دين و علم در بقية اصطلاحات خود، گذشته از مسائل و قلمروهايي مستقل، داراي قلمروهايي مشترک نيز هستند، و به تعبير منطقي، رابطة ميان آنها رابطة عموم و خصوص من‌وجه است. آنها دايره‌هايي متقاطع را مي‌مانند که در کنار مسائل و موضوعات مستقل و منحصربه‌فرد خود، در بخشي ديگر ـ که جزء قلمرو مشترک هردو به حساب مي‌آيد ـ هم‌پوشي دارند. به‌عنوان مثال، اصطلاحي از علم را درنظر بگيريد که در محافل علمي و دانشگاهي بسيار رايج است و به شناخت‌ پديده‌هاي مادي با روش تجربي اختصاص يافته است. از سوي ديگر، نيز اگر دين را به معناي مجموعة باورها و ارزش‌هاي معطوف به سعادت بشر بدانيم، رابطة ميان اين دو عموم و خصوص من وجه خواهد بود. توضيح آن‌که، بر اساس تعريف، مسائل متافيزيکي و ماوراي تجربي، مانند آنچه به مرحلة زندگي بعد از مرگ و قيامت مربوط مي‌شود از قلمرو علم خارج است، ولي باورها و ارزش‌هايي که دين را تشکيل مي‌دهند همگي از اين سنخ مسائل‌اند، مانند اثبات وجود خدا، وحي، قيامت، و احکام شرعي تعبدي که همه مستقل از

حس و تجربه‌اند. اين مسائل در قلمرو دين جاي دارند و از قلمرو علم خارج‌اند.

از سوي ديگر، بسياري از مسائل علمي مستقيما با دين ارتباط ندارند و از مسائل اختصاصي علم تلقي مي‌شوند. نظريات مربوط به جدول تناوبي عناصر، تئوري‌هاي مربوط به ساختمان اتم‌ها، يا فرضيات دربارة چيستي و حقيقت نور در قلمرو دين به اين معنا نمي‌گنجند. معتقدان به اديان مختلف مي‌توانند در اين نظريات مشترک باشند، همان‌گونه که همة آنها مي‌توانند بدون تمسک به اعتقادات و ارزش‌هاي ديني خود، در اين نظريات مناقشه کنند. اين مسائل در حوزة اختصاصي علم تعريف مي‌شوند. گذشته از اين دو دسته مسائل اختصاصي، مسائلي نيز وجود دارند که ميان علم (به اين معنا) با دين (با اين تعريف) مشترک‌اند و هم علم و هم دين به نوعي دربارة اين مسائل اظهار نظر کرده‌، يا به خود حق مي‌دهند که دربارة آنها نظر دهند. نمونه‌اي از اين‌گونه مسائل را مي‌توان در اين آيه شريفه مشاهده کرد که مي‌فرمايد: «وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً»(1)دين اسلام به اين وسيله به ما مي‌آموزد که کم‌فروشي ضرر دارد و به همين دليل بد است و از آن نهي فرموده است، و تبيين مي‌کند که اگر با ترازوي صحيح کالا را بسنجيد برايتان بهتر است. رابطة ميان کم‌فروشي و زيان‌هاي دنيوي ـ مانند سلب اطمينان اعضاي جامعه از


1 . اسراء (17): 35.

يکديگر، ايجاد بدبيني افراد نسبت به يکديگر، فراهم‌شدن زمينه‌هاي اغراء و فريب، و مشکل‌شدن زندگي‌ اجتماعي ـ قابل تجربه است و علوم اجتماعي مي‌توانند با روش‌هاي خود اين رابطه را کشف کرده، به اين نتايج دست‌يابند.

اين در صورتي است که از يک‌سو روش تجربي در تعريف علم شرط شود، و از سوي ديگر، براي دين استفاده از روش يا منبعي خاص را شرط ندانيم. اما اگر تعاريف را تغيير دهيم و اصطلاحات ديگري از علم و دين را با يکديگر بسنجيم، چه بسا اين رابطه نيز دست‌خوش تغيير گردد. به عنوان مثال، اگر دين را در شناخت‌هايي خلاصه کنيم که از کتاب و سنت به دست آمده باشد، ديگر وجه مشترکي با علم به معناي شناختي که از راه تجربه کسب شده باشد نخواهد داشت و رابطة ميان آنها تباين خواهد بود، زيرا استفاده از کتاب و سنت با روش نقلي امکان‌پذير است، و معرفت تجربي هيچ ارتباطي با آن پيدا نمي‌کند.

در مواردي که رابطة عموم خصوص مطلق يا عموم و خصوص من‌وجه وجود دارد، امکان توافق علم و دين در توصيف حقايق مشترک، ارائة راه‌حل‌ دربارة معضلات مشترک، و انشاء احکام و دستورات براي رفتارهاي مربوط وجود دارد، همان‌گونه که امکان تعارض آنها در بعضي از اين مسائل دور از ذهن نيست. بنابراين، محل بحث و گفت‌وگو در مبحث رابطة علم و دين در ميان صاحب‌نظراني که در اين وادي وارد شده‌اند، عموماً اين دسته از معاني علم و دين است. جايي که ميان علم و دين تباين کلي برقرار

باشد،‌ به اين معناست که اين دو مسألة مشترکي ندارند، اصطکاکي با يکديگر پيدا نمي‌کنند، و هر يک بر قلمرو سرزميني خود حکمراني مي‌کنند بدون آن‌که ميان آنها مناقشه و درگيري رخ دهد. در اين صورت، اگر تعارض يا کشمکشي رخ دهد، ناشي از سوء تفاهم يا دخالت بي‌جا در قلمرو ديگري است که با ترسيم خطوط مرزي و تبيين قلمرو دخالت هر يک رفع مي‌شود. دسته‌اي از نظريات که کوشيده‌اند همة تعارض‌هاي ميان علم و دين را از راه خط‌کشي ميان قلمرو علم و دين حل کنند، در حقيقت بر اين پيش‌فرض استوار شده‌اند که ميان علم ودين مسئلة مشترکي وجود ندارد و همة مشکلات از ابهام در مرز ميان اين دو برمي‌خيزد. لازمة اين گروه از راه‌حل‌ها آن است که دين و علم را به يکي از معناهايي اختصاص دهند که رابطة ميان آنها جز تباين نباشد.(1)

3.4. قلمروشناسي علم و دين به معناي مختار

روشن است که بر اساس تعريفي که براي هر يک از علم و دين بپذيريم، قلمرو آنها نيز تغيير مي‌کند. همان‌گونه که گذشت، به نظر مي‌رسد کامل‌ترين و رساترين معنا براي دين معناي نهم است که اولاً، مصداق حقيقي آن اسلام است، و ثانياً، رسالت دين را هدايت بشر براي رسيدن به کمال نهايي و سعادت ابدي مي‌داند. بر اين اساس، دين به عنوان نقشة‌ راه دست يافتن به کمال نهايي و برنامة زندگي


1 . Cf. Ian G. Barbour, Religion in an Age of Science; The Gifford Lectures, 1989-1991, V. 1 (Harper, SanFrancisco, 1994), pp. 10-16.

سعادت‌مندانه، اصالتاً تعهدي براي تبيين حقايق خارجي و عيني ندارد. البته بيان حقايقي که براي سعادت انسان ضروري بوده، راه ديگري براي درک و شناخت آنها وجود نداشته باشد نيز بخشي از هدف و وظيفة دين را تشکيل مي دهد. اين معارف شامل حقايقي دربارة تفاصيل مربوط به مبدأ، معاد، نبوت و مانند آن‌ها مي‌شود که به اصول اعتقادي دين مربوط مي‌شوند و ايمان و اعتقاد به آنها سنگ بناي سعادت جاودان را تشکيل مي‌دهد. اصول و کليات اعتقادات نيز اصالتاً با روش عقلي اثبات مي‌شوند و پيش از پذيرش و ورود به دين بايد تعيين تکليف شده باشند، ولي معرفت به بسياري از جزئيات و تفاصيل آنها راهي جز تبيين و تعليم توسط وحي ندارد. از اين تفاصيل که بگذريم، بخش اصلي دين به تبيين سيستم ارزشي اسلام تعلق دارد که رابطة افعال اختياري با سعادت را تعيين مي‌کند و مبناي دستورات عملي (اعم از عبادي، اخلاقي، و حقوقي) دين قرار مي‌گيرد. آنچه خارج از اين چارچوب در متون ديني مورد اشاره قرار گيرد، اموري جنبي است که نه بيان آنها به کمال دين مي‌افزايد، و نه عدم بيان آنها نقصي براي دين به‌شمار مي‌آيد.(1)

اموري که در دين به اين معنا جاي مي‌گيرند طيفي وسيع از مسائل فردي و اجتماعي، عبادي و تعاملي (معاملات به معناي عام) را شامل مي‌شوند. هم از اين‌روست که اسلام، برخلاف برخي اديان تحريف‌شده، تنها به مسائل فردي و احساسات دروني بسنده نکرده


1 . محمدتقي مصباح يزدي، «سلسله گفت و شنودهايي در مورد مباحث بنيادي علوم انساني، فصلنامه مصباح، س 2، ش 8 (زمستان 1372)، ص 18ـ19.

است، بلکه بخش عمده‌اي از معارف و دستورالعمل‌هاي خود را به امور اجتماعي و روابط انسان‌ها با يکديگر و تعامل آنها با جهان پيرامون اختصاص داده است.(1) اين حقيقت از آنجا نشأت مي‌گيرد که از ديدگاه اسلام، همة رفتارهاي اختياري انسان مي‌توانند در سعادت يا شقاوت ابدي او تأثيرگذار باشند و از اين رو بيان ارتباط آنها با سرنوشت ابدي انسان در حيطة وظايف و قلمرو دين قرار مي‌گيرد. نکتة قابل توجه آن که اين حقيقت نبايد موجب تلقي عاميانه‌اي گردد که در مورد هر مسأله و معضل فردي و اجتماعي بايد به دنبال دريافت نسخه‏اي ويژه و آماده از قرآن و حديث بود. اين نگرش عاميانه و غیرواقع‌بینانه به اسلام به دليل غفلت از اين نکتة اساسي شکل گرفته است که آنچه در دايرة دين (به اين معنا) قرار مي‌گيرد آن بخش از مسائل فردي و اجتماعي است که با هدف آفرينش انسان و سعادت (و شقاوت) وي ارتباط پيدا مي‌کند(2). به عبارت ديگر، بيان ارزش رفتارهاي انسان از جهت تأثيرگذاري آنها بر سعادت يا شقاوت انسان در حيطة وظايف دين قرار مي‌گيرد، و نه همة حيثيات و مسائل مربوط به انسان يا حتي افعال انساني.(3) از اين‌رو بيان واقعيات مربوط به حقايق فيزيکي و شيميايي، پديده‌هاي زمين‌شناختي و کيهاني،‌ ساختمان بدن انسان،‌


1 . دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، تاریخ جامعه‌شناسی و تفکرات جامعه‌شناسی، [سلسله جزوات جامعه‌شناسي، ج8]، ص44.

2 . محمدتقي مصباح يزدي، پيش‏نيازهاي مديريت اسلامي، ص 285.

3. محمدتقي مصباح يزدي، نظريه سياسي اسلام، ج 1: 62.

بيماري و سلامت جسماني، آسيب‌هاي رواني و راه درمان آنها، و هزاران مسئلة‌ ديگر مانند آنها از وظايف دين به‌شمار نمي‌روند.

اين حقيقت، معناي صحيح جامعيت دين را تبيين مي‌کند، زيرا اولاً از منظر اسلام، خداوند حاكم بر جهان و انسان است و تعيين وظايف بندگان در حيطة اختيارات اوست. ثانياً اسلام ميان زندگي دنيا و زندگي آخرت پيوستاري را ترسيم مي‌کند كه بر اين اساس، آثار رفتارها و اعمال انسان در بهروزي يا سيه‌روزي او در زندگي آينده‌اش در همين دنيا و نيز در تكامل يا انحطاط او در آخرت نقش دارند. به دليل همين تأثير رفتارهاي اختياري انسان در كمال نهايي و سعادت ابدي است که اين دسته از رفتارهاي انسان رنگ ارزشي به خود مي‏گيرند، و از همين منظر وارد حوزة دين مي‌شوند. همين رابطة تنگاتنگ موجب مي‌شود تا از دين انتظار داشته باشيم كه درباره آنها قضاوت كند و نسبت به تأثير رفتارها در نتايج ابدي آنها در آخرت بشارت يا انذار دهد. کوتاهي در بيان اين دسته از مسائل نقصي براي دين به حساب مي‌آيد، و دين کامل بايد از اين منظر جامعيت داشته باشد. كوتاه سخن آن‏كه، وراي نتيجه دنيوي رفتارها، دين به آن جنبه از نتايج رفتارها نظر دارد كه موجب سعادت يا شقاوت ابدي مي‏شود(1). بنابراين همة عرصه‌هاي رفتاري انسان که به نوعي در حيطة عمل اختياري او قرار مي‌گيرند و با سعادت يا شقاوت او مربوط مي‌شوند زيرمجموعة احكام و ارزشهاي


1 . ر.ک: همان، ص 57ـ58.

دين محسوب مي‌شوند. دين از آن نظر که همه مسائل فردي و اجتماعي انسان را در برمي‏گيرد شامل روابط انسان با خدا، روابط انسان با انسان‏هاي ديگر در تمام عرصه‏هاي اجتماعي، تربيتي، مديريتي، اقتصادي، حقوقي، سياسي و بين‏المللي، و روابط انسان با طبيعت و محيط زيست مي‏شود و دربارة ارزش‌ها و بايد و نبايدهاي مربوط به آنها حکم و داوري مي‌کند.(1)

در اينجا ذکر دو نکته لازم است: اول آن‌که ما معتقد نیستیم همة مطالبي که بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شده است و تمام آنچه پیامبر و ائمه معصومین علیهم‌السلام بیان فرموده‌اند، به ما رسیده است. گرچه همة وحي قرآني بدون کم کاست در اختيار ماست، ولي ممکن است در بيانات پيامبرگرامي اسلام و ائمه معصومين صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين مطالب زیادی بوده که در حوادث مختلف و با انگيزه‌هاي گوناگون به دست ما نرسیده باشد. بنابراین آنچه از معارف اسلامي در اختیار ماست کل اسلام نیست. دومين نکته آن است که آنچه مورد ادعای ماست ـ و ما خود را نسبت به آن ملتزم می‌دانیم ـ اين است که در اسلام واقعی، دربارة همة افعال اختياري انسان و رابطة آنها با هدف نهايي خلقت مطالبی کلی گفته شده است که با استناد به آن‌ها می‌توان همة احکام جزئی مربوط را استخراج و استنباط کرد؛ و هر کس به مباني، مقدمات، و روش‌هاي استنباط آگاه‌تر باشد، بهتر می‌تواند این کار را انجام دهد و فهم او


1 . ر.ک: همان، ص 19.

از اعتبار بيشتري برخوردار است. البته در مواردي بسيار نيز احکام مشخصي دربارة مسائل جزئي بيان شده است که بايد به آنها نيز ملتزم بود. مسألة مهم این است که در موضعی که دين وظیفة ما را تعیین کرده‌ است، برای تعیین تکلیف به دنبال منبع دیگری نباشیم.(1)بنابراين، آنچه گاهي به عنوان دين حداکثري(2)مطرح مي‌شود و مقصود از آن اشاره به فرضيه‌اي است که معتقد است همة مطالب دانستني دربارة هستي، چيستي، چرايي، و ارزش‌هاي خاص و عام ممکن را بايد از ميان الفاظ و عبارات کتاب و سنت استخراج نمود،‌ امري موهوم است و با تعاليم و مدعاي دين مبين اسلام سازگاري ندارد.

«علم» برحسب تعريف مورد قبول، مجموعه قضايايي است که از موضوع و محمولي تشکيل شده، پاسخي براي اثبات يا نفي مي‌طلبند. هر تلاشي در اين راه، تلاشي از سنخ آن علم به شمار مي‌رود که به تناسب علم مربوط نام هاي مختلفي بر آن مي‌نهند؛ فقاهت (در فقه)، تفلسف (در فلسفه)، و پژوهش علمي (در علوم تجربي). بنابر اين تعريف، اولاً، تک‌گزاره‌هايي که حاکي از واقعيات نفس‌الامري يا مبيّن روابط ارزشي باشند علم تلقي نمي‌شوند؛ ثانياً رشته‌هاي علمي که مشتمل بر گزاره‌هاي ارزشي و دستوري باشند در دايرة علوم جاي مي‌گيرند؛ ثالثاً روش علم منحصر در تجربه حسي نخواهد بود،


1 . ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، «علم و دین»، در مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی‌کردن علوم انسانی، 27آذر 78، ص121.

2 . Maximalism

بلکه مجموعة شناخت‌هايي که حول يک محور باشند مصداقي از علم به حساب مي‌آيند، خواه با روش عقلي حاصل شوند، يا با روش‌هاي نقلي، شهودي، يا تجربي).

 اما در مبحث رابطه علم ودين، منظور از «علم» که در عرض «دين» قرار مي‌گيرد و رابطه‌اش با دين مورد سؤال و کنکاش است،‌ قدري محدودتر از اين معناي وسيع درنظر گرفته مي‌شود. توضيح آن‌که موضوع مورد بحث در اين‌جا نسبت سنجي ميان معارفي است که از دين به دست مي‌آيد با دانش‌هايي که از ديگر منابع معرفت فراچنگ مي‌آيند. بنابراين، علمي که تماماً از دين استخراج شده باشد، هرچند در تعريف علم مي‌گنجد، ولي اين علم خود يک طرف نزاع است و طرف ديگر (که با عنوان «علم» به آن اشاره مي‌شود)، ساير معرفت‌هاي بشري قرار دارند. به ديگر سخن، ما در اين مبحث با اصطلاحي جديد از علم سروکار داريم و آن عبارت است از مجموعة قضايايي که از ديگر منابع معرفت (غير از دين) به دست آمده است.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org