قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.62 مگابایت
قسمت دوم2.68 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ويژگي‌هاي مبغوض‌‏ترين انسان‏ها نزد خداوند «6»

اختلاف و انحراف در شناخت حق

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 12/02/86 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

در جلسات گذشته بيان شد كه مبغوض‏ترين مخلوقات نزد خدا كساني هستند كه عالم حقيقي نيستند و به علم تظاهر مي‏كنند و گاهي علاوه بر اين تظاهر، بر مسند قضاوت تكيه مي‏زنند و بدون آگاهي از احكام قضايي يا جزايي اسلام به قضاوت در ميان مردم مي‏پردازند: «تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ1»؛ خون‏هاي‏؛ ناحقي كه در اثر قضاوت نادرست آن‏ها ريخته شده از ستم اين قضاوتها فرياد مي‏زند. «وَ تَعَجُّ مِنْهُ الْمَوَارِيث»؛ در اثر اين نوع قضاوت حق ورثه درست ادا نمي‏شود و ناله آن‏ها هم بلند مي‏شود. نزد چنين اشخاصي قرآن اگر درست معنا و تفسير شود بي ارزش‏ترين كالاست و اگر تحريف شود، معنايش تغيير داده شود و قرائتي جديد براي آن ارائه شود خيلي گران‏بها است. حضرت در يكي از خطبه‌ها مي‏فرمايند: «إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْ‏ءٌ أَخْفَي مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ2»؛ زماني خواهد آمد كه در آن زمان چيزي مخفي‏تر از حق و آشكارتر از باطل نيست. «وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَي اللَّهِ وَ رَسُولِه»؛ هيچ چيزي بيشتر از دروغ بستن بر خدا و پيامبر او نيست. آن قدر دروغ بر خدا و پيغمبر مي‏بندند كه از خبرهاي راست شايع‏تر مي‏شود. «وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ3»؛ نزد اهل آن زمان‏؛ هيچ چيز كسادتر از قرآن نيست در صورتي كه درست تلاوت و تفسير شود، «وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِه»؛ اما اگر تحريف شود خيلي پرمشتري و پر قيمت است. «وَ لَا فِي الْبِلَادِ شَيْ‏ءٌ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوف»؛ در ميان مردم هيچ چيز ناشناخته‏تر از معروف و كار خوب نيست، «وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَر»؛ و با هيچ چيز چون منكرات آشنا نيستند. «فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُه»؛ حاملين قرآن كه بايد قرآن را حفظ و نگهداري كنند، قرآن را رها مي‏كنند و آن را به فراموشي مي‏سپارند. «فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّان»؛ در چنين جامعه‏اي قرآن و اهل قرآن دو چيز تبعيد شده هستند، يعني از جامعه رخت بربسته‏اند و در ميان جامعه جايي ندارند. هيچ كس به اين‏ها پناه نمي‏دهد. «لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِم»؛ قرآن همراه مردم است اما مردم همراه آن نيستند. آن‏ها قرآن را در جيب و خانه خود نگه مي‏دارند، اما از نظر اعتقادي و عملي همراه قرآن نيستند. «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَي الْفُرْقَة»؛ چنين جامعه‏اي بر اختلاف اجماع كرده‏اند، يعني گويا توافق كرده‏اند كه با هم اختلاف داشته باشند. «وَ افْتَرَقُوا عَلَي الْجَمَاعَة»؛ اين‏ها از جماعتي كه حق هستند، و اندكند، پراكنده شده و جدا افتاده‏اند. «كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُم»؛ رفتار اين‏ها با قرآن طوري است كه گويا اين‏ها امام و پيشواي قرآن هستند و كتاب دنباله‏رو آن‏هاست. هر چه آن‏ها مي‏گويند، قرآن بايد آن را تصديق كند نه اين كه قرآن هر چه مي‏گويد، آن‏ها بايد تأييد كنند! «فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُه»؛ از قرآن جز نامي نزد آن‏ها باقي نمانده است. «وَ لَا يَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ4»؛ آن‏ها قرآن را خوب خطاطي و تزيين مي‏كنند، اما از محتواي قرآن خبري نيست.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَه»؛ بدانيد هرگز راه درست را نخواهيد شناخت مگر اين كه ترك كنندگان آن و كج‏راهان را بشناسيد. اگر مي‏خواهيد بدانيد راه صحيح و حق كدام است بايد اهل باطل را بشناسيد. اين تعبير خيلي عجيب است كه تنها راه شناخت رشد، شناخت كج‌روان است. «وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَه»؛ هرگز شما به پيماني كه با قرآن داريد وفا نمي‏كنيد مگر كساني را كه پيمانشان را با قرآن شكستند، بشناسيد. اگر شناختيد كه چه كساني نسبت به قرآن پيمان‏شكني كردند آن وقت مي‏توانيد پيمان خود را با قرآن حفظ كنيد و نسبت به آن وفادار باشيد. «فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِه»؛ اگر مي‏خواهيد حق را بشناسيد به سراغ اهل آن برويد و از آن‏ها جويا شويد «فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْل»؛ كساني كه اهل رشد و هدايت هستند زندگي علم هستند، يعني علم با آن‏ها زنده است. اگر آن‏ها نباشند علم مرده است و با وجود آن‏ها جهل مي‏ميرد. «هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِم»؛ آن‏ها وقتي قضاوت مي‏كنند و حكمي صادر مي‏كنند گوياي آن است كه سرمايه هنگفتي از علم و معنويت دارند. سكوت آن‏ها دليل منطق آن‏هاست. ظاهرشان از باطن‏شان حكايت مي‏كند. «لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيه»؛ نه رفتارشان مخالفتي با دين دارد و نه خودشان با هم اختلافي دارند.
يكي از نكاتي كه در كلام حضرت روي آن تكيه شده، اين است كه عالم نمايان خودشان با هم اختلاف پيدا مي‏كنند و وجه اشتراكشان اين است كه همه اهل اختلاف هستند. آنها معيار صحيحي براي شناختن حق ندارند تا همه دور آن جمع شوند. هر كس تمايلات خاصي دارد. وقتي اختلاف پديد آمد حق گم مي‏شود. «فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال». در كلمات قصار حضرت اميرعليه‏السلام آمده است كه هيچ جا دو سخن با هم اختلاف ندارند مگر اين كه يا يكي يا هر دو سخن باطل باشد. وقتي آراي مختلف پديد آمد نشانه اين است كه همه ديدگاه‏ها بر حق نيستند.
توجه به اين نكته نيز حايز اهميت است كه مسائل نقلي متد خاصي دارد. اصول فقه كه به معناي روش‏شناسي تفقه است، نحوه استفاده از متون ديني را به ما ياد مي‏دهد. تجربه نشان مي‏دهد كه رسيدن به جواب قطعي در همه مسائل ديني ميسر نيست، البته اين نكته به مسائل ديني اختصاصي ندارد. امروزه علومي كه با روش‏هاي تجربي اثبات مي‏شود و بعضي به آن مي‏بالند و مدعي هستند علم حقيقي آن است كه با تجربه اثبات شود. در حالي كه يك نظريه تجربي اثبات مي‏شود و پس از چندي همان نظريه ابطال مي‏شود. اگر ما در علوم تعبّدي با يك منبع موثقي كه معصوم است حضوراً ارتباط پيدا كنيم و از او حكمي را بشنويم و يقين داشته باشيم كه آن معنايي كه او اراده كرده است فهميده‏ايم، مي‏توانيم يقين پيدا كنيم كه حكم خدا همان است كه از معصوم شنيده‏ايم. همچنين اگر حكمي به تواتر ثابت شد در آن شكّي نداريم، اما اگر در سند احتمال ضعفي وجود داشت يا دلالت كاملاً روشن نبود فقها بايد زحمت بكشند و تشخيص دهند كه كدام يك از روايت‏ها معتبرتر است و كدام يك دلالتش عقلايي‏تر است. در چنين جايي ممكن است فقيهي ديگر نظرش متفاوت باشد و خواه ناخواه اختلاف فتوا پيدا شود. از چنين اختلافي گريزي نيست. تا دسترسي به امام معصوم‏؛ عليهم‏السلام نداشته باشيم چاره‏اي جز پيمودن اين راه نيست. فقهابايد ده‏ها سال زحمت بكشند تا فتواي قوي‏تر را انتخاب كنند و اين تلاش ثواب جهاد في سبيل الله دارد. اين جا ديگر توقع نيست كه همه فقها فتوايشان يكي شود. اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام نيز قطعاً از چنين اختلافي شكايت نمي‏كند آنجا كه مي‏فرمايد: اي مردم چرا اختلاف داريد، بلكه جايي است كه به خاطر حضور معصوم مي‏توان رفع اختلاف كرد. در چنين جايي اختلاف مورد نكوهش قرار مي‏گيرد.
نكته ديگري كه در سخنان حضرت قابل تأمل بيشتر است اين است كه مي‏فرمايد هرگز حق را نمي‏شناسيد تا تاركان حق را بشناسيد. البته جايي كه مطلبي برهان عقلي دارد لزومي ندارد انسان نظريات باطل را بشناسد و ببيند چه كساني حرفهاي باطل مي‏زنند تا به درستي برهان عقلي پي ببرد. به عنوان مثال دانش آموزي كه راه حلّ يك مسأله رياضي ساده را مي‏خواهد به درستي بشناسد لزومي ندارد ببيند كساني كه مسأله را غلط حل كرده‏اند چه كار كرده‏اند. اما در مسائلي كه باطل به زبان و لباس حق تجسم مي‏يابد و افرادي حق و باطل را مخلوط مي‏كنند و باطل را با لباس زيبا حق جلوه مي‏دهند. اين جاها بايد دقت كرد تا فريب ظاهر را نخورد. كساني كه اهل فن نيستند درست نمي‏توانند حقيقت را تشخيص دهند. براي مقابله با لغزش بايد كساني را كه راه باطل مي‏روند، شناسايي كرد آن وقت است كه مي‏توان فهميد ديدگاه صحيح كدام است. حضرت امام (رضوان الله عليه) مي‏فرمودند وقتي سياستمداران و راديوهاي خارجي روي مسئله‏اي اصرار مي‏كنند، درست بايد عكس آن را عمل كرد چون آن‏ها دل‌سوز ما نيستند. اگر راهي را به ما ارائه مي‏دهند پيداست كه مي‏خواهند ما را فريب دهند. وقتي اهل باطل چيزي را تأييد مي‏كنند، انسان بايد بفهمد حق بر خلاف آنست؛ اگر استدلالي مي‏كنند بايد در صحت استدلالشان شك كرد. اگر اين‏ها اهل استدلال صحيح بودند خودشان اين همه انحرافات نداشتند و اين همه به فساد مبتلا نمي‏شدند. به همين جهت حضرت مي‏فرمايند: ما بايد اهل باطل را بشناسيم، چون اگر تاركان حق شناخته نشوند امور براي كساني كه متخصص نيستند، مشتبه مي‏شود. بايد بدانيم كساني كه تابع علي نيستند، دروغ مي‏گويند تا بتوانيم راه حق، راهي را كه علي پسند است پيدا كنيم.


1. نهج البلاغه، ص 59.

2. نهج البلاغه، ص‏؛ 204.

3. همان.

4. نهج البلاغه، ص 205.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org