قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول1.65 مگابایت
قسمت دوم1.57 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اخلاص وعدالت، دو پايه سعادت

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 27/10/85 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

«‏قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَي عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بهِ لَايَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّها وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَها قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ‏»
در جلسات گذشته، بخشي از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه را در باره بهترين بندگان خدا توضيح داديم. در بخش پاياني اين خطبه، حضرت سه جمله بيان مي‏كنند كه هر سه فراز با واژه «قد»؛ شروع مي‏شود. «قد»؛ حرف تحقيق است و معناي آن اين است كه كار تحقيقاً و حتما بايد انجام گيرد و نتايجي كه براي بندگان خدا حاصل مي‏شود تا بهترين بنده خدا باشند، بر اين اوصاف و ويژگي‏ها مترتب است. اين قسمت تقريباً لبّ مطالبي است كه محبوب‏ترين بندگان خدا آن را دارا هستند.
در فراز اوّل حضرت مي‏فرمايد: بهترين بنده كسي است كه اخلاص را محور كار خود قرار دهد: «قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ‏». مهم‏ترين ويژگي آن‏ها اين است كه خود را براي خدا خالص كرده و در اين مقام برآمده‏اند كه در وجودشان هيچ سهمي براي غير خدا نباشد. خدا نيز آن‏ها را براي خود خالص كرده است.
در قرآن كريم گروهي از بندگان به نام «‏عِبادَ اللَّهِ الُْمخْلَصِينَ‏»1؛ نام‏گرفته‏اند. اين نام نشان دهنده آن است كه افزون بر تلاشي كه اين بندگان انجام مي‏دهند و خود را براي خدا خالص مي‏كنند «‏مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ‏»2؛ يعني دين خود را خالص مي‏كنند: «‏أَلا لِلَّهِ الدِّينُ‏؛ الْخالِصُ‏»3؛ ، خداوند نيز آن‏ها را براي خودش خالص مي‏كند و آن‏ها عنوان «مُخلَصين»؛ پيدا مي‏كنند و در موقعيّتي قرار مي‏گيرند كه شيطان هم طمعي در گمراهيشان ندارد. «‏وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ‏»4؛ شيطان هم گويا از ابتدا مي‏دانسته است كه‏؛ در ميان فرزندان آدم، كساني هستند كه خدا آن‏ها را براي خود خالص كرده است و او طمعي ندارد كه در آن‏ها تصرف كند، چرا كه سهمي براي غير خدا در وجود آن‏ها نيست. اين‏ها همان «مُخلَصين»؛ هستند.
كسي كه مي‏خواهد به چنين مقامي برسد و از كساني شود كه خدا آن‏ها را خالص كرده است، بايد آن چه را در توان دارد، فقط براي خدا به كار گيرد. اگر براي خود، زن و بچه يا براي مردم در مقابل خدا سهمي قايل باشد و به عنوان مثال، نماز و روزه را براي خدا انجام دهد و بقيّه كارهايش را براي خود، زن، بچّه، دوستان، خويشان و جامعه قرار دهد، وجودش خالص نيست. چنين كسي براي خدا سهمي قايل شده و بقيه سهم‏ها را ميان ديگران از جمله خودش تقسيم كرده است و ابتدا كار را از آن جهت كه دلش مي‏خواسته، نه از آن جهت كه خدا مي‏خواسته، انجام داده است.
كساني كه محبوب‏ترين بندگان خدا هستند، از ابتدا بنا مي‏گذارند وجودشان را وقف خدا كنند. اينان درك كرده‏اند كه بنده خدا هستند و تصميم گرفته‏اند آن چه از خدا است، به خدا برگردانند. آن‏ها مي‏دانند كه وجودشان مال خدا است و بنا مي‏گذارند كه وجودشان را براي خدا خالص كنند، يعني ديگري را در وجود خود شريك قرار ندهند، چون اگر در وجودشان ديگري را راه دهند، تصرّف عدواني و غاصبانه كرده‏اند. وقتي كسي بي‏جهت سهمي را كه مال خدا است، به ديگران بدهد مال خدا را غصب كرده است. به همين دليل، اين‏ها بنا مي‏گذارند وجود خود را براي خدا خالص كنند تا خدا به آن‏ها كمك كند و آنان را در اين راه موفّق بدارد، پس آن‏ها را براي خودش خالص كند.
اين كه كسي وجود خود را به خدا تقديم كند، خيلي كار بزرگي نكرده است. شما چنان چه مال كسي در دستتان باشد و او را به صاحبش برگردانيد، خيلي كار مهمّي نكرده‏ايد. آن چه ارزش شما را نشان مي‏دهد اين است كه باور داريد وجودتان مال خودتان نيست و خدا آن را به شما داده است. اگر كسي فهميد وجودش از خودش نيست و هستي خود را از خدا ديد، در اين مقام برمي‏آيد كه آن را به خدا تقديم كند.
اين لطف خداي متعال است كه كمك مي‏كند تا ما بفهميم همه وجودمان از او است. در ابتداي خطبه نيز حضرت به اين نكته اشاره كرد و فرمود: «‏إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَي نَفْسِه»؛ اگر كمك خدا نباشد هيچ كس توفيق انجام كاري را پيدا نمي‏كند. كساني كه درصدد برمي‏آيند مال خدا را به خودش برگردانند و وجودشان را براي خدا خالص كنند، اگر كمك خدا نباشد موفّق نمي‏شوند. وقتي اين‏ها درصدد كار خير برمي‏آيند و تصميم مي‏گيرند آن را انجام دهند، آن وقت است كه خدا كمك مي‏كند تا آن‏ها وجودشان را براي خدا خالص كنند.
وقتي وجودي براي خدا خالص شد، ديگر شيطان در آن سهمي ندارد و اين وجود گوهر گران بهايي مي‏شود كه از معادن دين خدا به حساب مي‏آيد. همان طور كه گوهرها، الماس، طلا، جواهرات و ياقوت را از معادن استخراج مي‏كنند، جواهرات دين نيز بايد از وجود چنين افرادي استخراج شود و كساني كه مي‏خواهند به گوهرهاي ناب دين دسترسي پيدا كنند، بايد سراغ اين‏ها بروند. اينان اوتاد زمين هستند. «‏فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِه»؛ اصل تعبير «اوتاد»؛ از امير المؤمنين(ع) است كه مي‏فرمايد: خدا بندگاني دارد كه اين‏ها را براي خودش خالص كرده است، و اين‏ها اوتاد زمين، يعني ميخ‏هاي آن هستند.
در قرآن كريم، خداوند منّان كوه‏ها را ميخ‏هاي زمين معرّفي كرده و فرموده است: «‏أَ لَمْ نَجْعَلِ الاَرْضَ مِهادا وَ الْجِبالَ أَوْتادا»5؛ . درخطبه اوّل نهج البلاغه كه حضرت داستان خلقت را بيان مي‏كند، مي‏فرمايد: خداوند كوه‏ها را خلق كرد تا زمين را از اضطراب و نوسان حفظ كند. بر اساس تعبير قرآن، كوه در زمين حكم ميخ را دارد. اگر اين كوه‏ها نباشد عواملي كه موجب زلزله و اضطراب مي‏شود، زود زمين را مي‏لرزاند. وجود اين كوه‏ها لرزش زمين را تعديل مي‏كند.
همان طور كه خداوند كوه‏ها را براي جلوگيري از اضطراب و تزلزل زمين خلق كرده، بندگاني نيز خلق كرده است كه براي صيانت مردم از بلاي الهي حكم ميخ را دارند. اگر اين‏ها نباشند خيلي اوضاع به هم مي‏ريزد. مردم مضطرب مي‏شوند، راه صحيح را پيدا نمي‏كنند و گناهانشان باعث بلاهاي فراواني مي‏شود. خداوند بندگان صالح، يعني انبيا، اوصيا و اوليا را كوه‏هاي زمين قرار داد تا مردم در دينشان اضطراب و تزلزل پيدا نكنند. چنين بندگاني هم دين مردم را حفظ مي‏كنند و هم مانع مي‏شوند از اين كه عذاب‏هايي بر آن‏ها نازل شود. در روايات فراواني آمده است كه وقتي مؤمن صالحي در قومي باشد، خدا به واسطه او بسياري از بلاها را از مردم برمي‏دارد. اين مؤمن محبوب خدا است و خدا او را براي خود خالص كرده است.
حال چگونه انسان مي‏تواند خود را خالص كند و چه معيار و مقياسي وجود دارد كه انسان ببيند كاري كه انجام مي‏دهد، براي خدا است يا براي خدا نيست؟
خداوند متعال دو معيار براي انسان قرار داده است كه يكي از آن دو فطري است، در درون انسان قرار دارد و انسان مي‏تواند بر اساس آن حقّ و باطل و خير و شر را تا حدود زيادي بشناسد. «‏وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»6. خداوند وقتي نفس انسان‏؛ را آراست، به او كار خوب و بد را الهام كرد، يعني يك زمينه فطري براي او قرار داد تا بتواند هم تقوا و هم ضدّ تقوا را بشناسد. هر انسان عاقلي به طور فطري از اين نيروي خدادادي استفاده مي‏كند.
اصولا احكام عقل عملي به حُسن عدل و قبح ظلم برمي‏گردد. راست گفتن يك نوع عدل و دروغ گفتن يك نوع ظلم است. كارهايي كه عقل مي‏فهمد خوب است و بايد آن را انجام داد، به نحوي به عدل برمي‏گردد، چون حقيقت عدل اين است كه بايد حقّ هر كسي را به او داد. اگر حقّ خدا را دادي عدل و اگر حقّ او را غصب كردي ظلم تحقق پيدا مي‏كند. عقل مي‏گويد: عدل خوب است، يعني حقّ هر كسي را بايد به او داد. اگر هيچ آيه‏اي هم نازل نشده بود، هيچ پيامبري نيامده بود و هيچ امام معصومي نداشتيم تا از راه تعبّد حكمي را بپذيريم، عقل مي‏گفت: حقّ هر كسي را بايد به او داد.
كسي كه مي‏خواهد خود را خالص كند، بايد مبناي كارش را رعايت عدل قرار دهد، حقّ هر صاحب حقّي را بدهد، به كسي ظلم نكند و بنا بگذارد تا در مقابل خدا عرض اندام نكند، چون او خدا است و هر چه هست، از او است. من چه حقّي دارم كه براي خودم سهمي قايل شوم؟ چشم، گوش، پا و قلب ما از او است. اگر آن را در مسيري كه او نمي‏خواهد، به كار گيريم، خلاف عدل است. قرآن مي‏فرمايد: «‏لاتُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم»7؛ شرك بد است، به خاطر اين كه ظلم است. غير از خدا كسي حق ّ ندارد در اين عالم عبادت و پرستش شود. عالم از آن او است. او بايد حاكم و مطاع باشد. اگر ما كسي را در كنار او قرار دهيم ظلم كرده‏ايم.
آن كه بنا مي‏گذارد در زندگي عدل را رعايت كند و حقّ هر كسي را بدهد، ابتدا حقّ خدا را مي‏پردازد. «‏قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَي عَنْ نَفْسِه»؛ چنين كسي اوّلين نتيجه‏اي كه از عدل مي‏گيرد، اين است كه با خود مي‏گويد: من حق ندارم به دل خواه خود عمل كنم، چون سرتاپاي وجودم حقّ خدا است. من حق ندارم براي خودم سهمي قايل شوم و بگويم: من اين كار را مي‏كنم، چون دلم مي‏خواهد! به عبارت ديگر چنين كسي «‏يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ‏»؛ بنا مي‏گذارد كه حق را بشناسد، توصيف و تبيين كند و بدان عمل نمايد. «‏لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا»؛ اينان هيچ سعادت و خيري را رها نمي‏كنند. هر جا بدانند خير و كمالي وجود دارد، به دنبال آن مي‏روند. حتي جايي كه گمان مي‏برند خيري وجود داشته باشد، دنبال مي‏كنند تا شايد خيري نصيب آنان شود.
اين يك راه براي شناخت اخلاص است، ولي اين راه كامل نيست، به خصوص كه نمي‏تواند جزئيّات را دقيقاً مشخص كند. به همين جهت در فراز دوم سخن، حضرت مي‏فرمايد: «‏قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِه»؛ بهترين بنده خدا كسي است كه اگر جايي مقتضاي عدل يا راه مرضي حضرت حق را نشناخت و در كسب كمال دچار ترديد شد، به سراغ كلام خدا مي‏رود و اختيار خود را به دست قرآن مي‏سپارد. «‏فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُه»؛ قرآن قائد و راهبر او مي‏شود. «قائد»؛ كسي است كه افسار مركبي را مي‏گيرد و مي‏كشاند و او به دنبالش مي‏آيد و «سايق»؛ كسي است كه از پشت سر مي‏راند. بهترين بنده كسي است كه افسار نفس خود را به دست قرآن مي‏دهد و به دنبال قرآن حركت مي‏كند و قرآن پيشواي او است. «‏يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُه»؛ قرآن هر جا بار بيندازد و منزل كند او نيز فرود مي‏آيد. يعني بهترين بنده خدا كاملاً اختيار خود را به دست اين پيشوا مي‏دهد و هر چه او بگويد انجام مي‏دهد.


1.؛ صافّات، 74.

2.؛ يونس، 22.

3.؛ زمر، 3.

4.؛ حجر، 39.

5.؛ نبأ، 7.

6.؛ شمس، 7.

7.؛ لقمان، 13.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org