قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

مسؤوليت ما در عرصه فرهنگ (1)

خدا را شكر مى‌كنم كه توفيق عنايت فرمود در جمع اساتيد متعهد و محترم حضور پيدا كردم. اميدوارم مبدئى باشد براى حركتى ميمون و مبارك در جهت انجام مسؤوليت ها و تكاليف بزرگ و سنگينى كه در اين دوران خاص بر عهده داريم. ابتدا اجازه مى‌خواهم مقدمه كوتاهى درباره اهميت اين مسؤوليت بيان كنم تا بعد به فضل الهى در جلسات آينده به بحث پيرامون موضوعاتى كه مدنظر برادران عزيز است، بپردازم.

در مكتب اسلام، اصلى وجود دارد بنام اصل توازن توانمندى با مسؤوليت؛ يعنى خداى متعال به هر اندازه به كسى نعمتى عطا كرده و توان و استعدادى به او داده، به همان اندازه از او مسؤوليت مى‌خواهد. موضوع مسؤوليت انسان، مقوله مهمى است كه بحث هاى گسترده‌اى پيرامون آن وجود دارد كه من قبل از پرداختن به «اصل توازن توامندى با مسؤوليت» مقدمتاً توضيح كوتاهى درباره آن بيان مى‌كنم.

انسانِ پاسخ‌گو يا انسانِ طالب حقوق

علاوه بر اين كه انسان با فطرت خودش درك مى‌كند كه مثل حيوانات رها نشده و بدون مسؤوليت نيست، اديان هم بر اين مسأله تأكيد دارند. شايد احياناً شنيده باشيد كه فيلسوف معروف غرب، امانوئل كانت، مى‌گفت: دوچيز در عالم مرا تحت تأثير قرار داده و اعجاب مرا بر انگيخته است، يكى منظره

ستارگان در آسمان و ديگرى نداى فطرت در درون انسان، و فطرتْ زيباترين ندايى است كه وجود دارد. به هر حال انسان با همان فطرت اوليه خودش كم و بيش درك مى‌كند كه يك نوع مسؤوليتى دارد. البته تبيين اين درك فطرى و اثبات آن، بحثى است كه فعلا قصد پرداختن به آن را نداريم.

در مقابل نظريه فطرى بودن مسؤوليت، تفكر ديگرى از قديم وجود داشته و در دهه هاى اخير رونق و رواج خاصى پيدا كرده، و آن نظريه‌اى است كه قائل است سخن از مسؤوليت و تكليف انسان گفتن، يك تفكر ارتجاعى و كهنه است كه بايد آن را كنار گذاشت، امروز بشر به دنبال استيفاى حقوق و مطالبات خويش از جهان و طبيعت و خدا و حكومت است. امروز ديگر دورانى كه در آن اين گونه القا مى‌شد كه انسان عبد و خدا مولاى اوست، سپرى شده و عصر آقايى و سيادت انسان است؛ عصرى كه بشر به جاى آن كه به دنبال جستجوى تكليف و مسؤوليت باشد، در پى گرفتن و احياى حقوقى است كه قرن ها از او دريغ داشته و تضييع كرده اند.

به هرحال، على رغم اين نظريه دوم، همان طور كه اشاره كرديم عقل و وجدان و فطرت انسان گواهى مى‌دهند كه انسان مسؤول است و بايد و نبايدها و تكاليفى او را احاطه كرده كه در قبال آنها پاسخ گوست؛ و همه اديان نيز بر اين امر اتفاق دارند. در قرآن كريم آيات زيادى دالّ بر مسؤوليت انسان وجود دارد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى‌كنيم:

فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعِينَ. عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛1 پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان سؤال خواهيم كرد از آن چه انجام مى‌دادند.

وَ لتُسْئَلُنَّ عَمَّا تَعْمَلُونَ2؛ و از آن چه انجام مى‌دهيد حتماً سؤال خواهيد شد.

 


1ـ حجر / 3 ـ 92.

2ـ نحل / 93.

اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ اوُلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا1 محققاً، گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُولُونَ2 و بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند.

وَ كَانَ عَهْدُاللَّهِ مَسْئُولا3؛ و پيمان خدا همواره مورد بازخواست است.

لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعِيمِ4؛ در آن روز از نعمت [هاى خداوند]پرسيده خواهيد شد.

اصل توازن مسؤوليت و توانمندى

بنابراين، در اصل اين كه انسان مسؤول است بحثى نيست، اما نكته‌اى كه وجود دارد و بايد به آن توجه كنيم اين است كه اين مسؤوليت نسبت به همه افراد و همه زمان ها و همه مكان ها ثابت و يكسان نيست و بسته به عوامل مختلف، تفاوت پيدا مى‌كند.

يكى از عواملى كه باعث تفاوت درجه مسؤوليت ها مى‌شود توانايى هايى است كه افراد دارند؛ كه اين همان «اصل توازن توانمندى با مسؤوليت» است كه در آغاز بحث به آن اشاره كرديم. از آن جا كه توانايى ها و مقدورات افراد از نظر استعداد فكرى، قواى جسمانى و بدنى، قواى روحى و روانى، موقعيت و مقام اجتماعى و مانند آنها يكسان نيست، لذا مسؤوليت هاى آنها نيز به يك اندازه نيست. هر كس به اندازه وسعى كه دارد مسؤول است: «لاَيُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا5؛ خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‌اش تكليف نمى‌كند.» بدون


1ـ اسراء / 36.

2ـ صافات / 24.

3ـ احزاب / 15.

4ـ تكاثر / 8.

5ـ بقره / 286.

شك كارهايى كه يك رييس جمهور يا يك وزير، با توجه به مقامى كه دارد، مى‌تواند انجام دهد با كارى كه از عهده يك كارمند بر مى‌آيد برابر نيست و از همين روى، مسؤوليت آنها نيز قابل مقايسه نيست.

يكى ديگر از عواملى كه باعث شدت و ضعف مسؤوليت مى‌شود، شدت و ضعف خطرى است كه متوجه فرد يا جامعه است؛ هر مقدار كه خطر شديدتر مى‌شود، مسؤوليت هم به همان ميزان بيشتر مى‌شود. اگر محيط و جامعه كاملا امن و امان است و همه چيز تحت كنترل است، شب هنگام شما با خيالى آسوده به استراحت مى‌پردازيد، اما اگر وضعيت ناامنى بر جامعه حاكم باشد و نيروهاى امنيتى جامعه ضعيف و ناتوان و دزدان و اشرار فراوان و آزادند، شما در قبال حفظ زن و فرزند و خانه وا موالتان احساس مسؤوليت بيشترى مى‌كنيد. اگر شايع شود كه گوشت و غذاى مسموم در بازار وجود دارد، انسان به تكاپو مى‌افتد و تدابير خاصى مى‌انديشد. به هر حال هر قدر خطر بيشتر و قوى تر باشد، اين احساس هم كه بايد كارى انجام دهم، در انسان بيشتر است. البته توجه داريم كه اين قاعده مربوط به مقام اثبات است؛ يعنى در وقتى است كه ما خطر را لمس و احساس كنيم و يا احتمال آن را بدهيم و وجود خطر يا احتمال آن، از راهى براى ما اثبات شده باشد. اما گاهى ثبوتاً و واقعاً خطرى وجود دارد ولى چون ما نسبت به آن آگاه نيستيم و براى ما به اثبات نرسيده و از وجود آن بى خبريم، طبيعتاً هرچقدر هم خطر بزرگ باشد حركت و واكنشى نخواهيم داشت. بنابراين، ابتدا بايد خطر را احساس كنيم تا بعد مسؤوليتمان را در قبال آن درك كنيم.

ميزان توانمندى و مسؤوليت اساتيد دانشگاه و حوزه

به هر حال آن چه به اين جلسه و شما برادران عزيز مربوط مى‌شود اين است كه

به جهات مختلفى بار مسؤوليت شما از ديگران سنگين تر است. يكى به خاطر توانايى هاى ذاتى و استعدادى كه خداى متعال به شما داده است. اگر استعداد شما معمولى و عادى بود استاد دانشگاه نمى‌شديد. همين كه توانسته ايد تحصيلات عالى و تحقيقات داشته باشيد نشانه اين است كه هوش و استعداد خدادادى شما بيشتر است. دوم اين كه بر اثر موقعيت اجتماعى و تأثيرى كه مى‌توانيد بر روى قشر جوان و دانشجو داشته باشيد مسؤوليت شما بيشتر مى‌شود. افراد معمولى و حتى مسؤولين ادارات و وزارتخانه، آن نقشى را كه شما مى‌توانيد ايفا كنيد، ندارند. شما هستيد كه با تربيت نسل جوان و افكار و نگرش هايى كه به آنان تزريق مى‌كنيد، در واقع آينده كشور را رقم مى‌زنيد. مسؤولان و مديران آينده جامعه و كسانى كه به زودى در پست هاى مهم و كليدى اين كشور، از رهبرى گرفته تا رييس جمهور و نمايندگان مجلس و ساير رده هاى مديريتى، قرار مى‌گيرند از ميان همين جوان ها در حوزه و دانشگاه هستند. پس مسؤوليت استاد، چه حوزوى چه دانشگاهى، به اين لحاظ بسيار سنگين تر و خطيرتر از ديگران است.

مسأله سومى كه موجب سنگين تر شدن مسؤوليت ما و شما مى‌شود در واقع يك عامل مقطعى است. در حال حاضر ما در شرايطى به سر مى‌بريم كه خطر دشمن، به خصوص در بُعد فرهنگى، بسيار شديد است و ما تهاجم و شبيخون فرهنگى دشمن را با تمام وجودمان احساس مى‌كنيم. اگر تا ديروز برخى مى‌گفتند اين صرفاً يك تبادل و داد و ستد فرهنگى است و توطئه، توهمى بيش نيست، امروز فكر نمى‌كنم ديگر براى كسانى كه اندكى درك سياسى و تيزبينى و هشيارى داشته باشند، ترديدى باقى مانده باشد كه خطر فرهنگى بزرگى، جامعه و بويژه نسل جوان ما را تهديد مى‌كند كه اگر دير بجنبيم و جلوى نفوذ فرهنگى دشمن را سد نكنيم، ديرى نخواهد پاييد كه به

نقطه استحاله كامل فرهنگى خواهيم رسيد. امروز فن آورى اطلاعات و ارتباطات و ماهواره و شبكه جهانى اينترنت، امكاناتى را در اختيار شياطين قرار داده كه تاكنون سابقه نداشته و دشمن با استفاده از آن روز به روز دامنه فعاليت هاى مخرّب فرهنگى خود را گسترش مى‌دهد و با سرعتى فوق تصور، سنگرهاى فرهنگى را يكى پس از ديگرى در نورديده و فتح مى‌كند.

انحطاط فرهنگى و اخلاقى در جهان امروز

آلودگى هاى اخلاقى و فرهنگى در دنياى امروز به قدرى شديد و وخيم است كه حتى خود غربى ها هم به تنگ آمده و فريادشان بلند است، كه حتماً خود شما بهتر و بيشتر از بنده اطلاع داريد و من در اينجا فقط به يك مورد، به عنوان مشت نمونه خروار، اشاره مى‌كنم:

در قرآن كريم موضوعى مطرح شده كه برخورد قرآن با آن بسيار شديد است و آن، داستان قوم لوط است. قرآن، قوم لوط را، كه مرتكب آن عمل شنيع مى‌شدند و مبتلا به اين اخلاق بسيار زشت بودند كه به جاى ارضاى غريزه جنسى از طريق جنس مخالف، به هم جنس خود اكتفا مى‌كردند، به سختى ملامت كرده و عمل آنان را در نهايت زشتى توصيف مى‌كند: «اِنَّكُمْ لَتْأتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا اَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِينَ1؛ شما به كارى زشت مى‌پردازيد كه هيچ يك از مردم زمين در آن، بر شما پيشى نگرفته است.» در نهايت هم به علت اصرار بر اين كار بسيار زشت و گوش ندادن به نصيحت ها و انذارهاى حضرت لوط(عليه السلام) عذاب بر آنان نازل گرديد و همگى ايشان را نابود كرد. اين قصه مربوط به يك شهر كوچك در گوشه‌اى از دنيا و با مردمى محدود، آن هم در چند هزار سال قبل است، اما امروز شما نگاه كنيد در دنيا چه خبر است.


1ـ عنكبوت / 28.

طبق آمارى كه خود غربى ها داده اند، بيش از پنجاه درصد شخصيت هاى برجسته كشورهاى دنيا، به اين عادت زشت اخلاقى آلوده هستند. كار به جايى رسيده كه علناً در خيابان ها راه مى‌افتند و به طرفدارى از هم جنس بازان تظاهرات و راهپيمايى مى‌كنند. در برخى از اين كشورها، مجلس نمايندگان آنها با تصويب موادى در اين باره، آن را قانونى اعلام كرده و رسماً بر آن صحّه گذاشته اند. امروز در بسيارى از كشورهاى دنيا، هم جنس بازان باشگاه ها و كلوپ ها و مراكز فرهنگى و كتابخانه و مجلّات مخصوص دارند. من اگر خودم از نزديك نديده بودم باور نمى‌كردم. در يكى از سفرهايم كه براى سخنرانى در فيلادلفياى آمريكا به اين كشور مسافرت كرده بودم، فرصتى بود تا بازديدى از برخى شهرهاى آن و از جمله واشنگتن داشته باشم. با يكى از آقايانى كه فعلا معاون وزير هستند سوار ماشين بوديم، رسيديم به چهار راهى كه كتابخانه بسيار مجللّ و زيبايى در كنار آن ديده مى‌شد. من گفتم خوب است بازديدى از اين كتابخانه داشته باشيم. آن آقا گفت نه، صلاح نيست اين جا پياده شويم. وقتى از علت آن سؤال كردم، گفت اين كتابخانه هم جنس بازهاست و اگر ما اين جا پياده شويم متّهم خواهيم شد. سر همان چهارراه مردهاى زيادى را ديدم كه لباس هاى زنانه و كوتاه پوشيده بودند و با سر و وضع آرايش كرده، خودشان را عرضه مى‌كردند. اين وضع دنياى امروز است. زهى بى شرمى و وقاحت! حال شما تصوّر كنيد كه با استفاده از فن آورى ارتباطات و شبكه اينترنت، چقدر سريع و ساده مى‌توان اين ويروس خطرناك اخلاقى را شايع كرد. بى جهت نيست كه روان شناسان و متخصصين تعليم و تربيت در كشورهاى غربى، اعلام خطر مى‌كنند و نسبت به آشنايى كودكان با مطالب غير اخلاقى و ديدن صحنه هاى بسيار مستهجن از طريق اينترنت هشدارهاى جدّى مى‌دهند. امروز هاليوود با استفاده از تكنيك ها و فن آورى هاى پيشرفته،

فيلم هايى پركشش و با ظاهرى بسيار جذاب مى‌سازد و به سراسر دنيا منتشر مى‌كند كه ضد اخلاقى ترين كارها در آنها تبليغ مى‌شود. و‌اى كاش فسادها به همين جا ختم مى‌شد، اما خطر مهم ترى كه وجود دارد خطر فكرى است. همان طور كه فسادهاى اخلاقى دنياى امروز بى سابقه است، فسادهاى فكرى هم كه امروز در دنيا رواج پيدا كرده تا به حال توسط هيچ شيطانى مطرح نشده است. اگر ابليس بزرگ ترين عامل فساد فكرى و عقيدتى بشر از ابتداى خلقت حضرت آدم(عليه السلام) تاكنون بوده، امروز او هم از مطالب و شبهات گمراه كننده‌اى كه برخى شياطين انس مطرح كرده‌اند انگشت تعجب به دهان گرفته است! آن چنان جوّى ساخته و حاكم كرده‌اند كه اگر كسى بگويد به چيزى يقين دارم، مى‌گويند عجب انسان احمق و نفهمى است! آرى، افتخار بشر و به اصطلاح عالمان امروز اين است كه بگويند: در همه چيز شك و ترديد دارم و هيچ چيز يقينى و ثابت و مطلقى در عالم وجود ندارد و قابل اثبات نيست!

حفظ تعادل نسبى بين عوامل هدايت و انحراف در هر عصر

اما مطلبى كه بايد بدانيم اين است كه حكمت بالغه الهى اقتضا مى‌كند در هر زمان كه آلودگى ها و فسادها و انحرافات فكرى و اخلاقى رشد كرده و زياد مى‌شود، متقابلا وسايل و ابزار و فرصت هاى تازه‌اى هم براى اصلاح و هدايت، فراروى بشر قرار گيرد؛ يعنى خداوند هميشه توازن بين اصلاح و افساد و هدايت و گمراهى را حفظ مى‌كند و نمى‌گذارد فساد و گمراهى آن چنان در جامعه غالب شود كه اگر كسانى بخواهند به هدايت برسند و در راه راست قدم بردارند، نتوانند. امروز اگر فن آورى اطلاعات و ارتباطات، فرصت هاى جديدى براى افساد و اضلال فراهم كرده، همين فن آورى، فرصت ها و ابزارهايى هم براى اصلاح و هدايت بشر در اختيار او قرار داده كه در گذشته

وجود نداشته است. امروز افراد زيادى وجود دارند كه اسلام را از طريق اينترنت شناخته و مسلمان شده اند. اگر از راديو و تلويزيون و فيلم و سينما و ماهواره و اينترنت استفاده هاى غلط مى‌شود و از آن براى ايجاد انحراف و فساد فكرى و اخلاقى استفاده مى‌كنند، عده زيادى هم وجود دارند كه با نام اسلام و انقلاب و امام و ايران از طريق همين ابزارها آشنا شده و به آنها گرايش پيدا كرده و مسلمان شده اند. مسلمانان زيادى در اطراف عالم وقتى از طريق ماهواره و تلويزيون با نام و راه و كلام امام خمينى(رحمه الله) آشنا شدند، به تشيّع گرويدند. يك بار در سنگاپور مهمان تاجرى بودم كه كسب و كارش در زمينه كامپيوتر بود. اين تاجر مى‌گفت من در ابتدا وهّابى بودم، اما وقتى با امام خمينى(رحمه الله) آشنا شدم و سخنان او را شنيده و حركتش را مشاهده كردم، يقين نمودم كه اسلام واقعى، آن چيزى است كه امام خمينى(رحمه الله) مى‌گويد و به هر حال شيعه شدم.

در سفرى كه به چند كشور آمريكاى جنوبى داشتم، در يكى از اين كشورها، كه به ذهنم مى‌آيد كشور شيلى بود، مسؤولان و رؤساى دانشگاه آن جا به من گفتند كه ما نگران نسل جوان كشورمان و آينده آنها هستيم و نمى‌دانيم بايد چه كار كنيم. ما اين جوانها را در اين دانشگاه در اختيار شما مى‌گذاريم، شما بياييد بر اساس روش تربيتى خودتان يك برنامه‌اى براى آنها بگذاريد و ما همه امكانات را در اختيار شما قرار مى‌دهيم؛ چون مطمئن هستيم بهترين روش تربيتى كه امروز در دنيا وجود دارد روش شما مسلمان ها است. معاون اين دانشگاه براى راهنمايى و معرفى قسمت ها و مراكز مختلف آن ما را همراهى مى‌كرد. ظهر كه شد ما گفتيم مى‌خواهيم نماز بخوانيم. محلى را براى ما تعيين كردند و ما مشغول نماز خواندن شديم. اين معاون دانشگاه كه مسيحى هم بود، آمد و با ما نماز خواند. ما خيلى تعجب كرديم. او گفت من نمى‌دانم شما در

عبادتتان چه مى‌گوييد و چه مى‌خوانيد، ولى از اين حالت سجده شما خيلى خوشم آمد و لذت بردم و تمايل پيدا كردم كه همراه شما نماز بخوانم.

در هاوانا، پايتخت كشورى كه بيش از نيم قرن تحت سلطه كامل كمونيسم قرار داشته و هنوز هم هست، يكى از اساتيد قديمى آن جا كه يك پروفسور اسپانيايى الاصل و استاد تاريخ بود، در جمع اساتيدى كه به اصطلاح ميزبان ما بودند و از ما پذيرايى مى‌كردند، بلند شد و سخنرانى كرد و گفت من از جوانى علاقه داشتم كه درباره دو شخصيت مطالعه و تحقيق كنم؛ يكى پيامبر اسلام به عنوان يك شخصيت جهانى، و يكى درباره خيّام به عنوان يك دانشمند برجسته ايرانى. اما الآن مدتى است كه علاقه جديدى در من پيدا شده كه آن دو علاقه را تحت الشعاع قرار داده است. امروز علاقه دارم درباره شخصيتى مطالعه كنم كه جهان را دگرگون كرده، و او امام خمينى است. اينجا ديگر اين استاد پيرمرد دانشگاه هاوانا احساساتى شد و حالت طبيعى خودش را از دست داد؛ دو بار جلوى من زانو زد و دست مرا بوسيد و التماس كرد كه يك قرآن به زبان اسپانيولى به او بدهم. در كجا؟ در هاواناى پنجاه سال كمونيست؛ يك استاد، يك پرفسور، كه شايد پيرمردترين استاد آن دانشگاه هم بود.

به هر حال منظورم اين است كه نبايد تصور كنيم در اين زمان كه اسباب فساد خيلى زياد شده و همه جا را گرفته، ديگر كار از كار گذشته و آب كه از سرگذشت، چه يك نى، چه صد نى؛ اين تصور غلطى است و اين حالت يأس و نااميدى هيچ گاه نبايد در ما پيدا شود. خداوند عالم بزرگوارتر از آن است كه اين عالمى را كه براى رشد و تكامل انسان خلق كرده، رها نموده و به دست يك عده شياطين بسپارد و برود. همان طور كه گفتم، اگر اسباب اضلال و افساد زياد شده، راه هاى جديدى هم براى هدايت و اصلاح بوجود آمده كه در زمان هيچ پيامبر و امامى نبوده است. شرايط اجتماعى كه ما امروز براى ايجاد تحول و

حركت هاى جهشى داريم، بى سابقه است و شما نمونه‌اش را در همين انقلاب و مبارزات و هشت سال دفاع مقدس ديديد. همين جوان هايى كه در آن محيط و جامعه فاسد زمان شاه پرورش يافته بودند، به يك باره دچار چنان تحولى شدند و چنان ايمان و عرفان هاى بالايى پيدا كردند كه هشت سال دفاع مقدس را قهرمانانه و با عزمى استوار و ايثار و رشادتى مثال زدنى اداره كردند و حماسه هايى جاويد و بى نظير آفريدند. امروز هم شما اگر در سر كلاس هايتان دقت كنيد جوان ها و دختر و پسرهايى پيدا مى‌كنيد كه آنچنان آمادگى براى درك و پذيرش مطالب لطيف عرفانى و انس با خدا را دارند كه يك روزه ره صدساله را طى مى‌كنند و اگر درست هدايت شوند آمادگى براى هرگونه گذشت و فداكارى و چشم پوشى از همه لذت هاى مادى را دارند؛ چيزى كه طىّ انقلاب و در جبهه هاى جنگ، نمونه هاى آن را فراوان مشاهده كرديم. مسؤوليت هدايت اين نسل جوان، كه داراى بهترين استعدادها و پاك ترين فطرت ها هستند، امروز بر عهده من و شماست.

اكثر تحولات بزرگ، مرهون انديشه عالمان

بحث ما بر سر مسؤوليت بود و مطالبى را كه عرض كردم براى اين بود كه اهميت مسؤوليت خودمان را بيشتر درك كنيم. شما اگر دقت كنيد، مى‌بينيد كسانى كه در ابعاد مختلف موفق شدند تغييرات و تحولات بزرگى در همه دنيا به وجود بياورند، شايد بيش از نود درصدشان از ميان دانشمندان و علما، چه دانشگاهى و چه دينى، بوده اند. در عرصه هاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، سياسى، دينى و مانند آنها معمولاً مى‌بينيد اين طور است كه منشأ ابتدايى آن، فكر يك فرد بوده و به تدريج گسترش پيدا كرده و سرانجام موجب تحول بزرگى شده است. البته اين تحولات هميشه مثبت نبوده و تحولات منفى نيز در

ميان آنها ديده مى‌شود؛ مواردى كه منجر به پيدايش انحرافات اخلاقى يا فكرى بسيار گسترده و خطرناكى شده است. از جمله اين انحرافات مى‌توان به انحراف جنسى و اخلاقى امروز غرب اشاره كرد كه به تصديق خود غربى ها، بزرگ ترين عامل آن، نظريه روان شناس مشهور اتريشي، زيگموند فرويد، بود. فرويد در بررسى علل بيمارى هاى روانى به اين نتيجه رسيد كه آنها بازتاب اميال و غرايز سركوب شده، به ويژه غريزه جنسى هستند. فرويد بر اساس چنين تحليلى گفت براى جلوگيرى از پيدايش و گسترش بيمارى هاى روانى بايد آزادى هاى جنسى در جامعه به وجود آيد. اگر چه شايد خود فرويد در اظهار اين نظريه قصد و غرضى نداشت، اما به هر حال اين نظريه سرآغازى براى انحطاط جنسى و فسادهاى اخلاقى شد كه امروز در غرب مشاهده مى‌كنيم. البته شهوت و هوس هاى خود مردم و منفعت طلبى سودجويان و فرصت طلبان نيز به گسترش اين موج دامن زد، ولى به هر حال جرقه اوليه را نظريه فرويد ايجاد كرد. امروز يكى از سودآورترين صنايع جهان، مربوط به دنياى سكس و مسائل جنسى است. پرفروش ترين فيلم هاى دنيا فيلم هاى سكسى، و پر مشترى ترين كانال هاى تلويزيونى آنهايى هستند كه برنامه ها و فيلم هاى سكسى بيشترى پخش مى‌كنند، و منشأ همه اينها فكر يك دانشمند روان شناس بود.

در بعد انحطاط و فساد فكرى هم مى‌توان به انديشه ماركسيسم و پى آمدهاى مصيبت بار آن اشاره كرد؛ فلسفه‌اى كه بيش از هفتاد سال تقريباً بر نيمى از كره زمين حاكم شد و به اعتراف خود كشورها و ملت هايى كه دنباله رو آن بودند نتايج زيان بار متعددى براى آنها به بار آورد، تفكر ماركسيسم كه ميليون ها ملحد و منكر خدا را پرورش داد و به شدت به مبارزه با دين و خدا پرداخت نيز فرآورده فكرى يك دانشمند آلمانى ديگر به نام ماركس بود.

 

البته از تحولات مثبتى هم كه دانشمندان و علما ايجاد كرده اند، نبايد غافل شد. انقلاب بزرگ اسلامى ايران، كه به اعتراف دوست و دشمن بزرگ ترين رويداد سياسى قرن بيستم بوده، نتيجه تفكر يك عالم دينى به نام امام خمينى بود. امام يك نفر بيشتر نبود و پول و اسلحه و قدرتى هم نداشت، تنها چيزى كه داشت يك انديشه متعالى بود؛ انديشه‌اى كه در ابتدا شايد نود و نه درصد از دوستان و ارادتمندان نزديك ايشان هم باور نمى‌كردند قابل تحقق باشد، اما همگان شاهد بودند كه اين مرد، در گوشه‌اى از دنيا و در منزلى محقّر و ساده، توانست دو ابرقدرت بزرگ شرق و غرب را درمانده كند. اين در حالى بود كه او نه در پى كسب قدرت بود و نه در پى شهرت. با اين كه معمولاً مرسوم است وقتى درس يك استاد تمام مى‌شود شاگردان در مسير به دنبالش حركت مى‌كنند، اما امام هرگز اجازه نمى‌داد كسى در كوچه و خيابان دنبال ايشان راه بيفتد و اگر متوجه مى‌شدند به شدت منع مى‌كردند. ايشان مرجعى بود كه حتى مدت ها اجازه چاپ رساله‌اش را نمى‌داد و وقتى هم كه اجازه داد، حاضر نشد يك ريال از سهم امام صرف اين كار شود، و بنده مى‌دانم چه كسانى براى اولين بار سرمايه گذارى كردند تا رساله ايشان چاپ شود. چنين كسى كه نه تنها طالب قدرت و شهرت نبود بلكه از آن فرار مى‌كرد، تنها با تكيه بر يك «فكر» توانست اين تحول بزرگ را ايجاد كند؛ تحولى كه تمامى معادلات جهانى را بر هم ريخت. اين همه، تأثيرات مثبت يك «فكر و انديشه» بود.

به هر حال مى‌خواهم تأكيد كنم كه يك نفر، يك استاد حوزه يا دانشگاه، مى‌تواند حتى تحول جهانى، مثبت يا منفى، به وجود آورد. اگر ما به اين مسأله توجه كنيم، آن گاه بيشتر متوجه سنگينى و اهميت مسؤوليتمان خواهيم شد و حاضر مى‌شويم كه وقت بگذاريم و اگر لازم شد كلاسمان را هم تعطيل كنيم و بنشينيم راجع به اين مسائل با هم بحث كنيم و فكرى به حال جامعه و

جوانانمان بكنيم و رسالت خود را نسبت به اسلام و جامعه اسلامى به انجام برسانيم. اكنون با توجه به اين مطالب، سؤال اساسى اين است كه براى اداى اين مسؤوليت چه بايد كرد؟ براى پاسخ به اين سؤال ابتدا مقدمه‌اى عرض مى‌كنم.

اهميت انقلاب فرهنگى

نمى دانم شما عزيزان تا چه حد به خاطر داريد، اما وقتى در همان سال هاى اول انقلاب، مرحوم امام مسأله انقلاب فرهنگى را مطرح كرد و بسيارى از دانشگاه هاى كشور براى چند سال تعطيل شدند، از اطراف دنيا افرادى آمدند اين جا تا ببينند اين انقلاب فرهنگى كه امام مى‌گويد چه صيغه‌اى است؛ چون انقلاب فرهنگى يك سابقه‌اى از قبل داشت و آن هم مربوط به تجربه انقلاب فرهنگى كشور چين بود كه توسط «مائو» پايه گذارى شده بود. به هر حال سياستمداران و دانشمندان متعددى از سرتاسر دنيا راه افتادند و به اين جا آمدند تا ببينند امام مى‌خواهد چه كار كند. من خودم در خاطرم هست كه يك استاد يهودى از استراليا به قم آمده بود و بنده نشستم با او بحث كردم، او مى‌خواست بداند انقلاب فرهنگى امام دقيقاً چيست، كه من هم برايش توضيح دادم.

متأسفانه شرايطى پيش آمد كه امام نتوانست آن آرمان خودش را درست تبيين كند و جامه عمل بپوشاند، چون انقلاب تازه پيروز شده بود و مسائل و مشكلات متعددى وجود داشت و بعد هم طولى نكشيد كه جنگ هشت ساله‌اى را به ما تحميل كردند كه به صورت بزرگ ترين مسأله كشور درآمد و بسيارى از نيروها و امكانات و فكرها در خدمت آن قرار گرفت. به هر حال شياطين داخلى و خارجى دست به دست هم دادند و نگذاشتند آن انقلاب فرهنگى كه در ذهن امام بود عملى شود. لذا اگر كسى اين گونه تحليل كرد كه تمامى اين

فشارها و محاصره هاى اقتصادى و نظامى و انواع مشكلاتى كه براى ما درست كردند براى اين بود كه نگذارند انقلاب فرهنگى امام تحقق پيدا كند، خيلى حرف بى ربطى نزده و نبايد استبعاد كرد. شما در بوسنى هم نگاه كنيد؛ چرا اينها در بوسنى اين همه جنايت كردند و با بى رحمى و خشونت هرچه تمام تر، هزاران زن و مرد و پير و جوان و حتى كودك را كشتند و سربريدند و كسانى هم كه انجمن حمايت از حيوانات تشكيل مى‌دهند و به خاطر چند حيوان تظاهرات به راه مى‌اندازند، در اين ماجرا فقط نشستند و تماشا كردند و مهر سكوتى ننگين بر لب نهاده و حتى كمك هاى اقتصادى و نظامى هم به جنايت كاران كردند؟ مگر جز به خاطر يك قضيه فرهنگى بود؟ مگر اين مسلمانها دو ، سه ميليون نفر بيشتر بودند؟ اينها كه نه جمعيتى داشتند، نه سرزمينى، نه ثروتى، نه سلاحى، نه تكنولوژى‌اى و نه هيچ چيز مهم ديگرى؛ پس چرا اين هجوم سنگين بر عليه آنها انجام شد؟ پاسخ، يك چيز بيشتر نيست: «فرهنگ و اسلام». آنها مى‌ديدند در پايان قرن بيستم، در قلب اروپا، يك كشور مسلمان سربرآورده و اعلام موجوديت مى‌كند، و از اين بيم داشتند كه اين اسلام و فرهنگ اسلامى به تدريج به كشورهاى همسايه و سراسر اروپا منتشر شود و در بلندمدت همه چيز را تغيير دهد، لذا تصميم گرفتند اين حركت را در نطفه خفه كنند؛ كارى كه در الجزاير و تركيه و برخى كشورهاى اسلامى ديگر هم انجام دادند. چرا؟ چون اينها از اسلام مى‌ترسند. مگر اسلام چيست؟ چيزى نيست جز يك فكر، يك فرهنگ. بنابراين آنها از فكر و فرهنگ مى‌هراسند.

نتيجه اين مقدمه نسبتاً طولانى اين است كه در پاسخ به سؤال «چه بايد كرد؟» بايد بگوييم: «كار فرهنگى». اين بحث ها بايد باعث شود كه ما هرچه بيش از پيش به مسؤوليت خودمان پى ببريم و فكر نكنيم بحث فكرى و

فرهنگى كردن فايده‌اى ندارد و هرچه مشكل در كشور هست مربوط به مسائل اقتصادى و سياست خارجى و امثال آنهاست.

نقش حركت هاى فرهنگى در تداوم انقلاب

اما براى حركت فرهنگى نياز به برنامه ريزى داريم. بايد مسير و نحوه حركتمان را مشخص نماييم، شرايطى را كه در آن قرار داريم درك كنيم، راهكارها را شناسايى كنيم و همچنين آفت هاى اين حركت و مسير را پيش بينى كرده و تدابير لازم را در ارتباط با آنها اتخاذ نماييم. اولين گام در اين مسير اين است كه ما به فكر تجديد و تقويت مطالعات و بازسازى سيستم فكرى خودمان باشيم و با زيرساخت هايى محكم و اصولى كارمان را آغاز كنيم.

در ابتداى انقلاب، ما يك شناخت اجمالى داشتيم كه بايد در مقابل استكبار و عمّالش تا پاى جان ايستاد و بر اساس همين شناخت اجمالى هم حركت كرديم و انقلاب پيروز شد و تا اين جا رسيده است. الآن هم هنوز اكثريت مردم پاى بند به همين اصول و مبانى هستند، ولى بايد متوجه باشيم كه براى قوام و تداوم انقلاب، ديگر آن شناخت اجمالى كافى نيست. براى آغاز حركت و پيروزى انقلاب، بيشتر تكيه بر احساسات و عواطف بود كه به آن شناخت اجمالى ضميمه شد و ثمر داد، اما براى ادامه راه، ديگر نمى‌توان به اين روش عمل كرد بلكه بايد از اين پس تكيه اصلى و ثقل حركت را از عامل احساسات و عواطف به عامل شناخت و بصيرت انتقال دهيم. امروز ديگر نمى‌توان با سينه زنى و نوحه و شعار و شور، مردم را در صحنه نگاه داشت. البته همه اينها بايد همچنان باشد و حفظ شود، ولى كلام در اين است كه موتور اصلى حركت بايد روى شعور و شناخت و فرهنگ سازى، طراحى و متمركز شود. امروز دشمنان نيز به فراست اين نكته را دريافته‌اند و به جاى آن كه ثقل

حركت خود را بر فشارهاى اقتصادى و نظامى و سياسى متمركز كنند، بيشترين هزينه و امكانات و نيروها را صرف كارها و حركت هاى فرهنگى مى‌كنند و سعى دارند از اين ناحيه به اردوگاه انقلاب رخنه كرده و به تدريج دوباره آن را به تصرف كامل خود درآورند. اگر ما بخواهيم جلوى اين رخنه فرهنگى را بگيريم و راه نفوذ دشمن را سد كنيم، بايد از اين بى حالى، بى برنامگى و پراكندگى درآييم. اگر ما به عنوان استاد دانشگاه مى‌خواهيم كار فرهنگى انجام دهيم و اسلام و ارزش هاى اسلامى را در ذهن و روح دانشجويان و جوانان جا بيندازيم، ابتد ابايد خودمان را به سلاح فكرى و فرهنگى مجهز كنيم و اصول و مبانى فرهنگ و انديشه اسلامى و نيز اصول و مبانى فرهنگ و تفكر غربى و شبهاتى را كه آنان القا مى‌كنند، بدانيم و بشناسيم تا بتوانيم پاسخ گوى جامعه و نسل جوان امروز بوده و مسائل و مشكلات و شبهات فكرى و فرهنگى آنان را حل نماييم.

البته خداوند خود حافظ و نگاهبان دين خويش است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ1؛ بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرديم، و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.» و على رغم همه دشمنى ها و تيرگى ها، كشتى دين و اسلام را به ساحل نجات خواهد رساند: «هُوَ الَّذِى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ2؛ اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هرچند مشركان را ناخوش آيد.»، اما چرا اين حفظ دين به وسيله ما نباشد و چرا ما جزو آن كسانى نباشيم كه خداوند آنان را براى اعتلاى كلمه توحيد و حفظ دين خود برگزيده است؟ اميدواريم كه خداوند متعال چنين


1ـ حجر / 9.

2ـ صف / 9.

توفيقى را نصيب همه ما و شما بفرمايد و در پايان تأكيد مى‌كنم كه ما بايد امروز مسؤوليت بسيار حسّاس و تاريخى خود را درك كنيم و براى انجام اين مسؤوليت بايد با رفع كمبودهاى فكرى و فلسفى خودمان، آمادگى هاى لازم را كسب نماييم و توجه داشته باشيم كه اگر خداى ناكرده در راه انجام اين مسؤوليت خطير كوتاهى و سستى كنيم در پيشگاه خداوند متعال و پيامبر و ائمه و شهدايى كه با نثار خون خود اين شجره طيبه را حفظ كردند مسؤول هستيم و به راحتى از آن نخواهند گذشت.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org