قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.02 مگابایت
قسمت دوم2.66 مگابایت

 

بسم الله الرّحمن الرّحيم

وظايف ما در فتنه ها

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ ؛ 18/01/89 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

وظايف ما در فتنه­ها

در چند جلسه گذشته در مورد فتنه بحث مي­کرديم. آخرين بحث اين بود که ما در مقابل فتنه­ها چه وظيفه­اي داريم. گفتيم: در فتنه­هاي فردي که آزمايش­هاي فردي روزمرّه­اند، تنها وظيفه اين است که ببينيم تکليف شرعي چيست و آن را انجام دهيم؛ ولي در فتنه­هاي اجتماعي ما سه گونه وظيفه داريم: يک وظيفه اين است که خود را از آفات فتنه حفظ کنيم تا طعمه شيطان نشويم. وظيفه ديگر اين است که از مردمي که در معرض فتنه­اند با آگاهي بخشي، دست­گيري کنيم، و وظيفه سوم مقابله با فتنه­انگيزان است.

شناخت­هاي لازم براي مقابله با فتنه­ها

انجام اين وظايف فرع بر اين است که قبول داشته باشيم که فتنه­اي در کار است، و بعد فتنه جويان را بشناسيم و بدانيم که چگونه کساني را به دام مي­اندازند، و شرط سوم اين است که بفهميم در مقابل اين­ها بايد چه کار کنيم.
شايد شرط اوّلي که گفته شد، کمي خنده­دار به نظر برسد. البته بعد از اين وقايع اخير، بعيد است که آدم عاقلي پيدا شود که در وجود فتنه­ها و فتنه­انگيزان شک داشته باشد؛ ولي قبل از اين­که به اين حدّ از رسوائي برسد، بسياري از افراد در وجود آن تشکيک مي­کردند. از همان اوايل انقلاب حضرت امام ـ رضوان الله عليه ـ مکرّر نسبت به وجود فتنه­ها هشدار مي­دادند، ولي در مقابل امام، کساني که گاه عناويني مثل روشنفکر و رهبر فکري و ... را يدک مي­کشيدند و مي­کِشند، مي­گفتند: «توطئه­اي وجود ندارد. اين­ها همه توّهم است. مردمي در اين­جا حکومت­شان را عوض کرده­اند و از طرف ديگر کساني به خاطر از دست دادن منافع­شان ناراحت­اند و مي­خواهند از راه ديگر منافع­شان را تأمين کنند. بايد سعي شود که هم خواسته­هاي آن­ها و هم خواسته­هاي مردم تأمين شود. اين توطئه نيست؛ يک جريان عادي و طبيعي است». براي القاء اين حرف تلاش زيادي کردند و مي­کنند. عنوان «توهّم توطئه»؛ عنوان مشهوري شده بود و اين يک نوع تعريض بود به سخنان امام و مقام معظم رهبري و ساير کساني که نسبت به توطئه­ها هشدار مي­دادند. شرط اوّل، در مقابل فکر اين افراد مطرح شد.

فوائد جريانات اخير

جريانات اخير اگر ضررهاي زيادي داشت، خوشبختانه منافعي هم دربر داشت. در اين جريانات حقايقي براي مردم روشن شد که اگر اين جريانات اتّفاق نيفتاده بود، بسياري از مردم در اشتباه مي­ماندند و بدون اينکه حساسيتي داشته باشند، آرام آرام خسارت­هائي را متحّمل مي­شدند. يک مثال ساده عرض کنم. يک وقت يک بيماري مسري در جامعه رواج پيدا مي­کند که لازم است در مقابل آن اقداماتي صورت گيرد. در اين مواقع معمولاً شروع به هشدار دادن مي­کنند، و تيمي را براي اقدامات لازم مجهّز مي­کنند. اين هشدارها و اقدامات اگرچه اضطراباتي را در جامعه ايجاد مي­کند، ولي باعث مي­شود که افراد جامعه مراقبت­هاي لازم را انجام دهند. امّا اگر ميکروبي، آرام وارد جامعه شود و بدون سر و صدا شيوع پيدا کند و مردم را مبتلا کند و مردم هم فکر کنند که يک سرماخوردگي عادي است، در اين صورت جامعه تلفات زيادي خواهد داد. در فتنه­ها اگر فتنه­جويان زود شناخته شوند و مقاصد آن­ها معلوم شود، مردم حسّاس مي­شوند و از خود مراقبت مي­کنند. امّا اگر مثل آتش زير خاکستر آرام آرام کار خود را انجام دهد و حساسيتي در جامعه ايجاد نکند، در اين صورت بالاخره ضرر خود را به جامعه وارد مي­کند، و مردم هم حسّاس نمي­شوند، به خصوص در فتنه­هاي فرهنگي که ارزش­ها آرام آرام کم‌رنگ مي­شود، اعتقادات و باورها ضعيف مي­شود، علاقه به نظام، اسلام، انقلاب و رهبران نظام کم‌رنگ مي­شود و کسي هم احساس نمي­کند که امر تازه­اي رخ داده است. اين خيلي بدتر از اين است که يک شوکي در جامعه ايجاد شود و مردم بفهمند که عدّه­اي قصد دارند خطري ايجاد کنند؛ چراکه در اين صورت معمولاً مردم خود را آماده مي­کنند تا خطرات بعدي را دفع کنند.

راه­هاي شناخت فتنه و فتنه­جو

به هر حال اين مسئله را ما حل شده تلقّي مي­کنيم که فتنه­اي درکار است. امّا اين مسئله که چه کساني فتنه­جو هستند و چگونه قصد دارند نقشه­هاي شوم­شان را پياده کنند، ابهام دارد. اصلاً مشکل فتنه همين است که از ابتدا معلوم نمي­شود که فتنه­جويان چه کساني­اند و چه اهدافي را دنبال مي­کنند و چه خسارت­هائي را ممکن است براي مردم به بار بياورند. اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي­فرمايد: «؛ ... إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَت‏؛ ...»1: فتنه­ها در آغاز پيدايش، ايجاد اشتباه مي­کنند و توأم با شبهه­ها و ابهام­ها هستند. فتنه­گران هم اعلام نمي­کنند که ما مي­خواهيم فتنه به پا کنيم و الّا فتنه نخواهد بود، بلکه جنگ درمي­گيرد. با اين حال چه کنيم که بفهميم فتنه کجاست و چگونه انجام مي­گيرد، تا بتوانيم در مقابل آن موضع مناسب اتّخاذ کنيم؟ به صورت ساده سؤال اين­گونه مطرح مي­شود که از کجا فتنه را بشناسيم؟ اگر فتنه شناخته شود، فتنه­جو هم شناخته مي­شود. اگرچه ممکن است فتنه­جو خود را خيلي پنهان کند، ولي وقتي دانسته شد که چه فتنه­اي در کار است، مي­توان عامل آنرا هم شناسائي کرد. البته اين کار، کار مشکلي است. شناسائي کاري است که نتيجه هزاران سال تجربه ابليس است. اگر ابليس امروز هم متولد شده بود، براي ما خيلي خطرناک بود؛ چه رسد به اين­که از زمان حضرت آدم تاکنون وجود داشته و دوران زندگي انسان­ها، ميدان تجربه او بوده است. اگر فتنه­هاي آخرالزّمان در روايات مورد اهتمام واقع شده­اند، به اين جهت است که پيچيدگي­هاي فراواني دارند و به آساني نمي­توان آن­ها را تشخيص داد.
ساده­ترين راهي که براي شناختن فتنه­ها و فتنه­جويان وجود دارد، اين است که ما يک سري صفات کلّي از فتنه و فتنه­جو بشناسيم و سپس بر موارد آن تطبيق کنيم و در صورت تطابق، حدّاقل احتمال فتنه بدهيم و خودمان را آماده کنيم. البته اگر کسي در محيط زندگي­اش کساني را بشناسد که داراي فهم فوق­العاده باشند و بصيرت­شان در دين و تقواي­شان، از همه بيشتر باشد و از ديگران قابل اعتمادتر باشند، مي­توانند با استفاده از راهنمائي­هاي آن­ها خيلي از مسائل را بفهمند. امّا پيدا کردن اين­گونه افراد هم کار آساني نيست. همين­جا عرض کنم که ما بايد خدا را بسيار شاکر باشيم که در عصري زندگي مي­کنيم که امام را به ما معرّفي کرد که با اين­که از معصومين چهارده­گانه نبود، امّا آنقدر افق فکرش بالا، فهمش تيز، تقوايش ممتاز و بصيرتش عميق بود که واقعاً پيدا کردن مشابه براي او مشکل است. شناختن چنين انساني بعد از شناخت معصومين ـ عليهم السلام ـ يکي از نعمت­هاي بسيار بزرگ است. همچنين بايد هزاران مرتبه خدا را شاکر باشيم که بعد از رحلت امام، کسي را به ما شناساند که مثل نسخه بدل اوست. اين را به اين جهت عرض کردم که بدانيم ما امروزه راهي براي شناخت فتنه و فتنه­جويان داريم و مي­توانيم تشخيص دهيم که از چه کسي پيروي کنيم تا از فتنه­ها مصون بمانيم، و بحث ما براي روشن­تر شدن مطلب است.

ويژگي­هاي فتنه­جو

1.    ؛ هوش فوق­العاده؛ ايجاد فتنه در جامعه کار هر کسي نمي­تواند باشد. وقتي کسي در جامعه فتنه ايجاد مي­کند، يعني هدفي دارد که رسيدن به آن از راه قانوني برايش به آساني ممکن نيست. چنين شخصي به دنبال راهي است که زودتر و راحت­تر به اهداف غلط خود نائل شود؛ بنابراين بايد فهمش از حدّ متعارف بالاتر باشد. فتنه­هائي که در عالم در زمينه­هاي مختلف واقع شده، طرّاحان آن کساني بوده­اند که از هوش برتري برخوردار بوده­اند. افراد ساده­لوح گرچه ممکن است ابزار دست ديگران شوند، ولي خودشان نمي­توانند فتنه­جو باشند؛ چون توانائي آنرا ندارند.
2.    ؛ نفاق و پنهان کاري؛ فتنه­جو علاوه بر داشتن هوش برتر، لازم است از قدرت پنهان کاري و فريب کاري خاصّي، يعني نفاق هم برخوردار باشد؛ چون اگر از اوّل خودش را رسوا کند و نشان دهد که مي­خواهد منافع جامعه را به خطر بيندازد و به دشمن خدمت کند، کسي به حرف او گوش نمي­دهد. بايد بتواند در هرجا با قيافه­اي ظاهر شود که مخاطبين، او را بپسندند. مثلاً در يک­جا بايد در ظاهر محّب اهل‌بيت ظاهر شود، روضه بخواند و گريه کند، و در جاي ديگر که مخاطبين با دين سروکاري ندارند و به رأي آن­ها نياز دارد، بايد روشنفکر شود و حرف­هائي بزند که آن­ها بپسندند؛ در يک­جا بايد سياست­بافي، در جاي ديگر عرفان­بافي و در جاي ديگر فلسفه­بافي کند، و يک­جا بايد فقيهانه سخن بگويد. اگر يک نفر را پيدا نکنند که بتواند همة اين کارها را انجام دهد، سعي مي­کنند تيمي تشکيل دهند که براي هر گروه فرد مناسبي را داشته باشد. اگر فتنه­ها را بررسي کنيم، از جمله فتنه­هائي که خيلي جنبه سياسي ندارند، مثل مذاهب و فرقه­هاي منحرف مختلفي که پيدا شده است، مي­بينيم که پديدآورندگان آن­ها غالباً افرادي ملّا، موجّه، مورد قبول جامعه، زاهدمنش و شخصيت­هاي ممتازي بوده­اند. اگر خودشان هم رأس فتنه نبوده­اند، آلت دست کساني بوده­اند که از پشت پرده آن­ها را مي­چرخانده­اند. فتنه‌هاي مذهبي از کساني پيدا سر مي­زد که در اين جهت ممتاز بودند، چون اقتضا مي­کرد فتنه­جو امتياز مذهبي داشته باشد. فتنه­هاي سياسي هم از کساني سر مي­زند که امتيازات خاصي داشته باشند. اين يک قاعده کلّي و روشني است که به استدلال زياد، احتياجي ندارد.
3.    ؛ برتري طلبي؛ ويژگي اصلي فتنه­جو که موتور حرکت اوست، داشتن روحيه برتري طلبي است. اگر کسي به يک زندگي ساده قانع باشد و حوصله درگيري نداشته باشد، فتنه­جو نخواهد شد. قرآن در مورد فرعون مي­فرمايد: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم‏؛ ...»2. در سوره قصص داستان موسي و فرعون با يک تفصيل تحليلي بيان شده­است. در آن­جا علّت اين­که فرعون به جائي رسيد که ادعاي خدائي کرد و بني اسرائيل را به بردگي کشيد و آن همه ظلم و جنايت کرد را، برتري طلبي او معرفي مي­کند. تا زماني که کسي انگيزه بلندي نداشته باشد، دست به چنين ادعاهاي بزرگي هم نمي­زند.
در اين­جا لازم است کلمه متشابه­اي را عرض کنم تا به دنبال آن مسئله­اي را مطرح کنم که امروز مورد حاجت ماست و آن اين است که: فتنه­جو بايد داراي همّت بلندي باشد. انسان­ها از لحاظ داشتن همّت با يکديگر بسيار متفاوت­اند. خواسته برخي از مردم فقط ارضاي تمايلات حيواني­شان است و به بيش از آن نمي­انديشند: «... كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا ...»3. مثل چهارپائي که او را به چرا مي­برند، از صبح تا شب فقط به فکر خوردن علف است. وفتي خسته شد مي­خوابد و بعد دوباره به چرا مشغول مي­شود. قرآن هم مي­فرمايد: «... إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً»4؛ و يا مي­فرمايد: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»5: اين­ها را رها کن تا بچرند و خوش باشند. اين­گونه افراد همّتي براي کار ديگري ندارند؛ لذا غالباً منشأ فتنه مهمّي براي جامعه نمي­شوند. کساني که مي­خواهند فتنه برپا کنند بايد داراي همّت بلندي باشند؛ مانند فرعون که مي­گفت: «... أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏»6: من بايد خدا باشم. بايد جوري شوم که مردم همانطور که خدا را مي­پرستند، من را بپرستند!».

ارزش همّت بلند به متعلّق آن است

ممکن است سؤال شود که مگر همّت بلند داشتن بد است؟ اين­که مقام معظّم رهبري مي­فرمايند: «همّت­تان را مضاعف کنيد»، معلوم مي­شود که همّت مضاعف خوب است و بايد همّت را چند برابر کرد. اين­گونه شبهات از قبيل مغالطاتي است که شيطان از آن استفاده مي­کند و مغالطه­اي از قبيل سوءاستفاده از اشتراک لفظي است. آيا وقتي ايشان از همّت مضاعف سخن گفت، به ذهن کسي آمد که مقصود ايشان اين است که فکر هيتلري پيدا کنيد؟ پيداست که همّت مورد نظر ايشان، همّت در راهي إلهي و خداپسند است؛ چون کساني که کم همّت­اند، در مسير صحيح هم که واقع مي­شوند، خيلي پيشرفت نمي­کنند. اصل اين­که انسان داراي همّت بلند باشد، خيلي خوب است؛ امّا اين­که همّتش را در چه راهي مصرف کند، ارزشش را متفاوت مي­کند؛ اگر در راه خوب مصرف کند، خيلي خوب است و اگر در راه بد مصرف کند، خيلي بد است.
همّت با اهتمام و اهمّيت هم ريشه است، و همّت بلند داشتن يعني اين­که انسان به کم قانع نباشد. از افراد دون همّت که بگذريم، کساني هستند که داراي مراتبي از همّت­اند و در هر کاري که واقع مي­شوند تا حدودي پيشرفت مي­کنند؛ مثلاً اگر اهل عبادت شدند، سعي مي­کنند مسائل شرعي را ياد بگيرند تا واجبات را انجام دهند و محرمات را ترک کنند. امّا کساني هستند که به اين قانع نيستند، بلکه دوست دارند مستحبات را هم انجام دهند و مکروهات را ترک کنند و بالاتر از اين کساني هستند که به مقامات بالاتري مي­انديشند. ايمان مراتب زيادي دارد و کساني که در اين راه قدم برمي­دارند، پيشرفت­شان به همّت­شان بستگي دارد. برخي به همين قانع مي­شوند که در جهنّم مخلّد نشوند، و در مقابل، کساني هستند که اگر امکان داشت به حدّ پيامبر و امام برسند، همّتش را داشتند و تلاش مي­کردند که به آن­جا برسند. اين­که افرادي که داراي همّت بلند هستند، در چه راهي اين همّت را مصرف مي­کنند، بستگي به دستگاه ارزشي مورد قبول فرد دارد؛ يعني چه چيز را خوب بداند. هر انساني بالفطره طالب کمال است. خداوند موجودي که کمال طلب نباشد، خلق نکرده است، ولي افراد در تشخيص مصداق کمال با هم متفاوت هستند. افرادي که در رسيدن به کمال حقيقي پيشرفتي ندارند يا به اين خاطر است که تشخيص­شان نسبت به کمال متفاوت است و يا انگيزه­شان ضعيف است.
در ميان انسان­ها آن­هائي هم که همّت بلند دارند، اکثراً متعلّق همّت­شان امور دنيائي است. اگر کاسب شوند، مي­خواهند ميلياردر شوند. مي­خواهند نه تنها اختيار اموال خود بلکه اختيار اموال ساير افراد را هم داشته باشند. امّا همّت بلندِ صحيح اين است که ما اوّل بفهميم کمال چيست تا سعي کنيم به آن کمال حقيقي برسيم. در اين­جا فتواي بسياري از انسان­ها با فتواي قرآن اختلاف دارد. معمولاً گمان مي­شود که لذائذ دنيا، مقامات دنيا، رئيس جمهور شدن، وزير و نماينده شدن، ... اين­ها خيلي مقامات عالي­اي است و بايد همّت کرد تا به اين­ها رسيد و اگر به اين­ها برسيم، خيلي ترقّي کرده­ايم؛ امّا قرآن مي­فرمايد: «إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ...»7؛ و نيز مي­فرمايد: «؛ ... وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ»8: اگر خود اين امور را هدف قرار دهيد، سرگرمي و بازيچه­اي بيش نيست و اصلاً ارزشي ندارد. همّت بلند واقعي مال کساني است که اول بفهمند چه چيزي خواستني است، آدمي­زاد به کجا مي­تواند برسد و خداوند چه مقامي براي انسان قرار داده است. بله، همّت بلند داشتن و اين­که انسان به هيچ حدّي از کمال قانع نباشد و هرجا رسيد بخواهد که يک پله بالاتر برود، بسيار خوب است، به شرط اين­که در يک راه صحيحي که واقعاً کمال باشد، قرار گيرد. اين­که مقام معظم رهبري فرمودند: «همّت را مضاعف کنيد»، مقصود اين است که همّت را در راهي که مرضي خداست و موجب کمال و سعادت خودتان و ملت­تان است، مضاعف کنيد؛ نه اين­که همّت­تان را در راه دنياطلبي و دنياپرستي مضاعف کنيد. امور دنيا، بخاطر اين است که ابزاري باشد براي تقرّب به خدا، براي ترويج دين، براي حفظ عزّت اسلامي در مقابل دشمنان و کفّار، نه اين­که خودش مطلوبيت داشته باشد. اگر ارزش داشت، اميرالمؤمنين آن­گونه زندگي نمي­کرد. کسي که در مقام امپراطوري کشورهاي اسلامي بود، در تابستان يک پارچه پشمينه به دوش مي­انداخت و کفش­هائي از ليف خرما مي­پوشيد. پيشاني­اش پينه­اي مثل زانوي شتر بسته بود. روي سنگي مي­ايستاد و در حالي که شمشير به دست داشت، خطبه مي­خواند. نيمه شب هنگامي که همه در خواب بودند، زار زار گريه مي­کرد و در حالي که دنيا را مخاطب قرار مي­داد مي­فرمود: «... غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا ...»9.
البته اگر اين دنيا وسيله­اي براي برپائي دين حقّ و نزديک شدن مردم به خدا، و گرفتن حقّ مظلوم از ظالم شد، يک لحظه­اش ثواب بالاترين عبادات را دارد.
حاصل سخن اين­که ما از اين­که برتري طلب باشيم، نهي شده­ايم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»10: اين سراي آخرت را براي کساني قرار داديم که هيچ نوع برتري طلبي نداشته باشند... . در ذيل اين آيه در روايت آمده که اگر کسي بخواهد بند کفشش بهتر از بند کفش رفيقش باشد، اين مرتبه­اي از علو دارد. چه ارزشي دارد که انسان فکرش را صرف اين کند که کفشم، لباسم، خانه­ام و ... چنين و چنان باشد؟ پس همّت مضاعف بايد در اموري صرف شود که موجب کمال انسان شود و انسان را به خدا نزديک کند. آن­جاست که بايد همّت­ها را مضاعف و چند برابر کرد. در اين­جا هرچه زيادتر شود باز هم کم است. همّت بلند آن وقتي خوب است که متعلّق آن امر مطلوبي باشد و از برتري طلبي دنيائي خالي باشد.

وفّقنا الله و ايّاکم ان شاء الله


1؛ . نهج البلاغه، خطبه 93 .

2؛ . القصص/ 4 .

3؛ . نهج البلاغه، نامه 45 .

4؛ . الفرقان / 44 .

5؛ . الحجر/ 3 .

6؛ . النازعات/ 24 .

7؛ . محمد / 36 .

8؛ . الرعد / 26 ؛ .

9؛ . نهج البلاغه، حکمت 75 .

10. القصص / 83 .

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org