قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.1 مگابایت
قسمت دوم2.92 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

فتنه

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ23/10/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

«أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّيطانِ الرَّجِيم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏؛ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ»1.در جلسه قبل به مناسبت اين ايام و حوادث اخير موضوع فتنه و امتحان را مطرح کرديم. ابتدا مفهوم فتنه و امتحان را عرض کرديم. وقتي فهميديم که مفاهيم اين الفاظ با هم خويشاوندي دارند، سؤالاتي براي آن عنصر مشترکِ بين اين مفاهيم مطرح مي‌شود که مناسب است في‌الجمله در مورد آن‌ها بحثي انجام بگيرد.

 

تنزيه صفات و افعال الهي

آن جا که خدا بندگانش را امتحان مي‌کند، اين سؤال مطرح مي‌شود: اصلاً امتحان خدا چه معنائي دارد؟ معمولاً چيزي را امتحان مي‌کنيم که اطلاع درستي از آن نداريم، يا کساني را مورد امتحان قرار مي‌دهيم که آن‌ها را کاملاً نمي‌شناسيم و مي‌خواهيم آنها را شناسايي کنيم.

امّا به عقيده ما خداي متعال همه چيز را خوب مي‌داند؛ حتّي خطورات ذهني ما را مي‌داند و به سرنوشتمان علم دارد. حال کسي که اين همه آگاهي دارد و چيزي بر او مخفي نيست، امتحان به چه کار او مي‌آيد؟ اين سؤال در باره خيلي از مفاهيمي که در قرآن درباره خداوند ذکر شده است، به خصوص در صفات و افعالي الهي، مطرح مي‌شود. مثلاً قرآن درباره عدّه اي مي‌فرمايد: خدا از آن‌ها انتقام گرفت: «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ ...»2. در اين‌جا هم اين سؤال مطرح مي‌شود که انتقام در جائي است که کسي به آدم ضرري بزند و او در صدد جبران اين ضرر برآيد. معمولاً هم براي تشفي و خنک شدن داغ دل است: «... وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنين‏»3.؛ اين چنين مفاهيمي در مورد خدا معني ندارد. چراکه خدا از حالي به حالي تغيير نمي‌کند و همچنين ضرري به او نمي‌رسد. در مورد چنين کسي که هيچ ضرري به او نمي‌خورد، اين انتقام گرفتن يعني چه؟
در مورد غضب هم همين مسئله مطرح مي‌شود. قرآن در موارد زيادي مي‌فرمايد: خدا بر کساني غضب کرد: «... غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم ...»4کسي که ضرري به او خورده، اهانتي به او شده، ناراحت مي‌شود، خونش به جوش مي‌آيد، رنگش قرمز مي‌شود و رگ‌هاي گردنش پر مي‌شود. در اين حال مي‌گويند: غضب کرد. امّا خدا اين حالات را ندارد. اصلاً تحت تأثير چيزي قرار نمي‌گيرد. اگر دقت کنيم اين سؤال در مورد خشنود شدن خدا هم مطرح مي‌شود.
دقّت در خداشناسي و شناخت صفات و افعال إلهي سؤالاتي را مطرح مي‌کند که جوابش خيلي آسان نيست. مي‌توان يک مطلب کليدي گفت که در مورد همه موارد مذکور به نحوي کارساز باشد، و آن اين است که نه ما مي‌توانيم ذات إلهي و حقيقت صفات خدا و حقيقت افعال خدا را درک کنيم و نه هيچ موجود ديگري چنين امکاني را دارد. امّا صفات و افعالي که در خود قرآن آمده است، به زبان ما سخن گفته است. اگر ما بخواهيم در اين صفات و افعال دقّت کنيم، بايد آن لوازمي که به لحاظ سخن گفتن با ما رعايت شده، يعني آن لوازمي که همراه با نقص‌ها و يک حيثيت‌هاي امکاني است را حذف کنيم؛ مثلاً وقتي مي‌گوئيم: «خدا غضب کرد»؛ درست است که غضب کردن ما، خارج شدن از حال عادي است، به طوري که رنگ و روي انسان تغيير مي‌کند، عصباني مي‌شود و داد مي‌زند، ولي در مورد خدا بايد اين جهات نقص را حذف کرد؛ يعني خون خدا به جوش نمي‌آيد؛ چراکه خون ندارد که به جوش بيايد. رگ‌هايش درشت نمي‌شود و رنگش قرمز نمي‌شود؛ چراکه خدا رنگ ندارد که قرمز شود. نتيجه اين‌ها که عبارت است از عذاب کردن و طرد کردن شخصِ مورد غضب، حقيقت فعل خداست. اين امور گفته شده، براي اين‌که به زبان ما سخن بگويند؛ يعني اگر ما بخواهيم تصوّري از غضب إلهي داشته باشيم، مي‌گوئيم: اگر بنا بود ما با حالت بشري‌مان چنين کاري انجام دهيم، چه نام داشت؟ چه حالي براي ما پيدا مي‌شد؟ اسم آن غضب بود. امّا غضب به آن معنايي که در ما وجود دارد، محال است در خدا وجود داشته باشد. اگر خدا اين‌ها را به زبان ما نمي‌گفت، هيچ چيز نمي‌فهميديم. درک نمي‌کرديم که در اين موقعيت، بهترين چيزي که مي‌توان در باره خدا، افعال خدا و صفات خدا درک کرد، چيست؟ خداوند در قرآن خيلي چيزها را با تشبيه به ما مي‌فهماند؛ چون اگر آن حقيقت را مستقيماً بگويد، درست درک نمي‌کنيم.

اين شبهه در مورد مفاهيمي مانند وجود ، واجب الوجود بودن، خالق بودن و ... خدا نيز مطرح مي‌شود. حتّي وقتي مي‌گوييم خدا موجود است، آنچه ابتدائاً مي‌فهميم، چيزي مانند وجود اشياء مادي است. خالق در خود قرآن درباره غير خدا هم به کار رفته است. درباره حضرت عيسي - عليه السلام - مي‌فرمايد: «...إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْر ...»5:؛ تو از گل مانند پرنده‌اي را خلق مي‌کني. وقتي ما در باره خدا، خالق را به کار مي‌بريم، همان معنايي را مي‌فهميم که در باره حضرت عيسي مي‌فهميم؛ فکر مي‌کنيم خلق يعني خدا گل برداشت، دستکاري کرد و يک شکلي به آن داد. در حالي که خلق کردن خدا، با اين معنا خيلي فرق دارد. او مي‌گويد: «کن فيکون». حتّي اين تعبير که مي‌گويد: «؛ يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ...»6،؛ نيز به زبان ماست و الّا خدا احتياج به گفتن هم ندارد. به چه کسي بگويد باش؟ چيزي که هنوز نيست چگونه به او بگويد باش؟ از اين رو الفاظ و مفاهيمي که درباره صفات و افعال إلهي بکار رفته است، آن مواردي که ايهامِ معناي نقص دارد، بايد حيثيت نقصش را تجريد و تنزيه کرد. بايد گفت: خلق مي‌کند، امّا نه مثل خلق ما. در روايات هم ائمه اطهار ـ‌سلام الله عليهم اجمعين‌ـ همين طور به ما دستور داده اند که در ذهن يا در مقام توصيف بگوئيد: اين صفت براي خدا ثابت است، امّا نه آن‌چنان که در مخلوقات است.

البته خدا به بعضي از بندگانش يک معرفتي داده که ما از آن هم خبري نداريم. آن‌ها را استثنا کرده و گفته است: آن توصيفي که آن‌ها مي‌کنند، درست است. حال آن‌ها چگونه هستند؟ خدا خودش مي‌داند. ما همان طور که خدا را درست نمي‌شناسيم، آن بندگانش را هم درست نمي‌شناسيم و نمي‌دانيم به چه مقامي رسيده‌اند. «عبادالله المخلصين»، اين‌ها هستند: «؛ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِين‏»7ممكن است با بحث‌هاي عقلاني كه بزرگان كرده‌اند، مقداري فهممان رقيق‌تر و دقيق‌تر و اشكالش كمتر شود؛ امّا با اين مباحث كُنه آن را نمي‌فهميم. از امام باقر - عليه السلام - روايت است: «كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم ...»8؛ : هر چيزي را در وهم و ذهن خودتان تصوّر مي كنيد، اين مخلوق شماست. اين خدا نيست. اين چيزي است كه شما در ذهنتان ساخته ايد. مفهومش هم مفهومي است كه شما ساخته ايد. با اينها نمي‌شود حقيقت خدا را شناخت. اگر كساني رسيدند به مقاماتي كه مخلصين رسيده‌اند، آن وقت پرده‌هائي برداشته مي‌شود و يك چيزهايي را مي بينند. «... لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه‏؛ ...»9.

 

معناي امتحان الهي

معناي امتحان کردن هم آن امتحان کردني نيست که درباره ما صادق است که چيزي را نمي‌دانيم و مي‌خواهيم معلوم شود. جالب اين جاست که خدا در بعضي از آيات مي‌فرمايد: خدا امتحان مي‌کند تا بداند. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرين ...»10‏: ما شما را آزمايش مي‌کنيم تا بدانيم کدام مجاهد و اهل استقامت هستيد و در مقام انجام وظيفه صبر مي‌کنيد. معناي «تا بدانيم»؛ اين نيست که خدا نمي‌دانست. اين علم به اصطلاح بزرگان اهل معقول، علم فعلي است. علم فعلي يک مفهوم اضافي بين عالم و معلوم است. اين مفهوم اضافي يک معناي حادث است. اين اضافه وقتي پيدا مي‌شود که طرفش هم باشد. وقتي طرفش نباشد، اضافه‌اي تحقق پيدا نمي‌کند. البته علم ذاتي خدا عين ذاتش است و آن هيچ تغييري نمي‌کند و معلول چيزي نيست؛ امّا اين «حتي نعلم»؛ آن علم نيست، بلکه علم ديگري است.

براي درک معناي امتحان الهي مقدمتاً بايد گفت: هدف از خلقت انسان اين است که با اختيار خودش مسير سعادت را طي کند. اختيار در اينجا يعني انتخاب کردن. وقتي انتخاب معنا پيدا مي‌کند که لااقلّ دو راه وجود داشته باشد و انسان يکي را انتخاب کند و از يک راه آن برود؛ در اين صورت مي‌گويند: اين راه را انتخاب کرد. راه موجودات ديگر حتّي ملائکه يک سويه است. آن‌ها اصلاً چيزي جز عبادت خدا دوست نمي‌دارند و ميلشان به چيز ديگري تعلّق نمي‌گيرد. در زمين و آسمان آنچه مي‌بايست خلق کند، خلق کرده است که همه موجودات يک طرفه هستند. فقط جاي يک موجودي باقي مانده بود که خودش انتخاب کند و زندگي‌اش يک سويه نباشد. چنين موجودي بايد قدم به قدم راه‌هاي متعددي جلوي وي باشد تا انتخاب کند. هر چه زمينه انتخاب بيشتر باشد، زمينه تکاملش بيشتر است. چون اصلاً تا انتخاب نباشد، به کمال نمي‌رسد. بايد انتخابي در ميان باشد و او درست انتخاب کند تا به کمال برسد. امّا اگر جبري باشد يا اتّفاقي باشد، کمالي براي او ايجاد نمي‌شود.

در قرآن به کليات اين مبحث اشاره شده است. در رابطه با اين‌که خدا چگونه امتحان مي‌کند، فرموده که هر چه را که روي زمين است، از گياهان، جانوران،‌؛ حشرات، ماهي‌ها، داراي جاذبه‌هائي قرار داديم تا شما را با آن‌ها بيازماييم: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»11. عجيب‌تر اين است که خود انسان‌ها وسيله آزمايش براي همديگر هستند: «... لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْض‏؛ ...»12. روزي عدّه اي در عالم وسيع است و مرفّه هستند؛ اينان وسيله آزمايش بعضي ديگر هستند: «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في‏؛ ما آتاكُم ...»13. فقرا براي اغنيا موجب آزمايش هستند، به اين صورت که آيا اغنيا وظيفه‌شان را نسبت به آن‌ها انجام مي‌دهند يا نه؟ نسبت به آن‌ها فخر مي‌فروشند يا نه؟ اغنيا هم براي فقرا موجب آزمايش هستند، به اين صورت که آيا در مقابل اغنيا از روي طمع خضوع مي‌کنند يا نه؟ آيا نسبت به آن‌ها حسد مي‌ورزند يا نه؟ زيبائي يا زشتي چهره يک شخص براي خود او و ديگران آزمايش است. يک تير است و صدها نشان. اين، زيبايي اين عالم است.

اين چنين تدبيري براي عالم، براي اين نبود که خدا نمي‌دانست؛ بلکه براي اين بود که انسان موجودي است که بايد انتخاب کند و براي انتخاب بايد زمينه‌هاي انتخاب فراهم شود؛ يعني دائماً سر چند راهي‌ها قرار بگيرد تا يکي را انتخاب کند. وقتي چشمش جائي مي‌افتد که نبايد نگاه کند، آيا نگاه مي‌کند يا نه؟ گوشش کدام صدا را مي‌شنود؟ زبانش کدام حرف را مي‌زند؟ همه‌؛ اينها امتحان است. نه تنها بدي‌ها، بلاها و مرض‌ها، بلکه نعمت‌ها هم وسيله آزمايش است: «... نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَة ...»14؛ ، «... بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئات‏؛ ...»15.؛ همه نعمت‌ها و همچنين همه بلاها، زمينه‌هائي هستند براي انتخاب ما در گفتن، شنيدن، نگاه کردن، فکر کردن و در تصور ذهني. در ذهن چه چيزي تصوّر مي‌شود؟ «... إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم‏؛ ...»16.؛ ممکن است در ذهن گماني برده شود که همين گناه باشد. انسان حقّ ندارد در باره هر چيزي هر طور که دلش مي‌خواهد فکر کند. در باره مؤمن بي جهت نبايد سوء ظن داشت. حتّي آن‌جا هم آزمايش است.

اينکه در هر حالي ده‌ها و صد‌ها آزمايش وجود دارد، همه نعمت خداست که اگر نباشد رشدي پيدا نمي‌شود. اگر اين آزمايش‌ها نبود، ما رشد و کمالي پيدا نمي‌کرديم. ارزش ما به اندازة همان نطفه‌اي بود که در ابتدا بوديم بلکه به اندازة ماقبلش که هيچ نبوديم: «هَلْ أَتى‏؛ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»17.

خداوند انسان را با مجموعه‌اي از عوامل مختلف، گرايش‌هاي مختلف و جاذبه‌هاي مختلف خلق کرد براي اين‌که وي را آزمايش کند: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليه»18.‏؛ پس هدف از آفرينش در اين جهان، آزمايش است. امّا همان طور که از قرآن استفاده مي‌کنيم، اين هدف نهايي نيست. آزمايش براي چيست؟ براي اين است که انسان خودش را به کمال برساند. به تعبير علمي و فلسفي‌، آزمايش براي اين است که استعدادهاي انسان به فعليت برسد. آن موجودي شود که مي‌تواند بشود. اسم اين را قرآن آزمايش مي‌گذارد.

 

معنائي استنباطي براي فتنه

بر حسب يک استنباط ظنّي مي‌توان گفت: در ميان اين آزمايش‌ها آن مواردي که اهميت بيشتري دارد و گرفتاري و درگيري و ابهام آن بيشتر است، علاوه بر اين‌که مفاهيمي چون ابتلاء و امثال آن بر اينها اطلاق مي‌شود، مفهوم فتنه هم به اينها اطلاق مي‌شود. «فتنه»؛ آن آزمايش‌هايي است که حساس، کارساز و نقطه عطف است و به طور کلي اهميت بيشتري دارد. با توضيحي که گذشت، همه چيز و همه کس براي ما آزمايش است، امّا قرآن روي موارد به خصوصي تأکيد کرده است که اين‌ها موارد آزمايش هستند، تا ما بيشتر توجّه داشته باشيم. گاهي با نون تأکيد ثقيله و با قسم مي‌گويد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم‏...»19.

بخشي از موارد آزمايش، امور مادي هستند: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات‏؛ ...»20. اين يک بخشي از وسايل امتحان است. گرسنگي، خوف و ناامني، از دست دادن زن و فرزند، از بين رفتن اموال ، اين‌ها همه وسايل آزمايش است.

بخش دومِ موارد امتحان، مربوط به جهات فکري و عقيدتي است. وسوسه‌هايي که شياطين، وسوسه مي‌کنند و القائاتي که شيطان القاء مي‌کند، وسيله آزمايش است: «لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَة ...»21.؛ به اين موارد به خصوص توجّه کرده است. همه آنچه در زمان ما از شبهات و شکوکي که در اعتقادات ديني إلقا مي‌شود و دائماً رسانه‌هاي خارجي و سايت‌هاي وابسته براي تضعيف عقايد پخش و توزيع مي‌کنند، همه در قسم دوّم قرار مي‌گيرد. اين‌ها فتنه‌هاي ديني، فکري، و اعتقادي است. اين موارد است که مصداق «... وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏؛ ...»22؛ و مصداق «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة ...»23؛ است. فتنه‌هاي ديگر که با قتال رفع نمي‌شود. وقتي مي‌گويد: با مشرکين قتال کنيد حتّي لاتکون فتنة، يعني تا زمينه گمراه کردن ديگران از بين برود.

و بالاخره دسته سوم فتنه‌هايي است که به امور اجتماعي مربوط مي‌شود. حتي وجود خود پيغمبران براي ديگران يک فتنه و يک آزمايش است: «وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا ...»24. خداوند يک چوپاني را نزد فرعون مي‌فرستاد تا بگويد: من پيغمبر هستم و بايد از من اطاعت کني. اين‌ها مي‌خنديدند و مي‌گفتند: هيچ کس ديگر نبود که بفرستد؟ يک چوپان فقير تهيدست را فرستاده است! مسخره مي‌کردند:«لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا»؛ خدا بر اين‌ها منّت گذاشت و از ميان همه ما، اين‌ها را انتخاب کرده است!

اين فتنه‌هاي اجتماعي که موجب گمراهي انسان‌هاي زياد و گاهي نسل‌هائي از انسان‌ها مي‌شود و گاهي دامنه اش تا روز قيامت باقي مي‌ماند، فتنه‌هاي عظيم است.

همه اين‌ها براي انسان‌ها، مصاديق امتحان است و هر کدام مراحل مختلفي از شدت و ضعف و از عظمت را دارد. ما بايد توجّه داشته باشيم و بدانيم در اين عالم مثل دانش آموزي هستيم که سر جلسه امتحان نشسته است. دانش آموزي که سر جلسه امتحان نشسته، تمام حواسش جمع است که اشتباه نکند. از صبح که از خواب بلند مي‌شويم بايد برويم سر جلسه امتحان تا آخر شب که مي‌خوابيم. فردا هم باز همين است. اصلاً اين عالم جاي امتحان و همه چيز آن وسيله امتحان است. آنچه که ما بايد حواسمان نسبت به آن جمع باشد اين است که خوب امتحان بدهيم و بس. وقتي کل عالم جاي امتحان است، نبايد اصلاً توجّهي به غير آن داشته باشيم، مگر به اندازه ضرورت که باشيم و بتوانيم امتحان بدهيم.

 

هدف امتحان الهي

اين‌ها مقدمه است تا امتحان شويم. امتحان شويم تا چه نتيجه اي حاصل شود؟ امتحان مي‌شويم تا وارد يک عالم ابدي شويم که رحمتي الهي دريافت کنيم که هيچ موجودي لياقت دريافت آن رحمت را ندارد. آن رحمت مخصوص کساني است که در اين عالم خوب امتحان داده‌اند. هيچ موجود ديگري لياقت درک اين رحمت را ندارد و اصلاً نمي‌تواند آنرا درک کند. هدف آن‌جاست. پس امتحان يک هدف متوسط است؛ يعني ما را امتحان مي‌کنند تا خوب امتحان بدهيم و نتيجتاً لياقت رحمت الهي را پيدا کنيم و در قيامت به ما پاداش دهند؛ بالاترين پاداش بر طبق آنچه در قرآن آمده رضوان إلهي است: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»25؛ و آن امري است که ملائکه هم لياقت درک آن را ندارند. خداوند آنرا براي انسان مقدّر فرموده است به شرطي که در اين دنيا خوب امتحان بدهد.

وفقنا الله و اياکم

 


1؛ . العنکبوت / 1و2.

2؛ . الاعراف / 136.

3؛ . التوبه / 14.

4؛ . الفتح / 6 و المجادله /14 و الممتحنه / 13.

5؛ . المائده / 110.

6؛ . يس / 82.

7؛ . الصافات / 159 و 160.

8؛ . همان، ج 66، ص 293.

9؛ . همان، ج 1، ص 225.

10؛ . محمد / 31.

11؛ . الکهف / 7.

12؛ . محمد / 4.

13؛ . الانعام / 165.

14؛ . الانبياء / 35.

15؛ . الاعراف / 168.

16؛ . الحجرات / 12.

17؛ . الانسان / 1.

18؛ . همان / 2.

19؛ . البقره / 155.

20؛ . همان.

21؛ . الحج / 53.

22؛ . البفره / 191.

23؛ . همان / 193.

24؛ . الانعام / 53.

25؛ . التوبه / 72.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org