قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.35 مگابایت
قسمت دوم2.42 مگابایت

 

بسم الله الرّحمن الرّحيم

بررسي چند شبهه

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ ؛ 19/12/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

در چند جلسه گذشته آن اندازه که خداي متعال توفيق داد، درباره فتنه بحث کرديم. از مطالب گذشته اين بود که فتنه يکي از مصاديق امتحان است و امتحان يک سنّت عام إلهي و غير قابل تعطيل است و هميشه به صورت‌هاي مختلف واقع خواهد شد. با توجه به اين مطالب ممکن است سؤالاتي مطرح شود که به دسته­اي از آن­ها اشاره مي­کنيم.

مسئوليت در سلسله مراتب اسباب فتنه

ممکن است گفته شود: وقتي امري از سنّت‌هاي الهي است و بايد واقع شود، به عبارت ديگر، مورد تقدير الهي است، نتيجه‌اش، نتيجه تقدير خداست و بايد پذيرفت و ما در مقابل آن دست بسته­ايم. از افرادي که ديدي سطحي دارند، زياد شنيده مي­شود که در مورد مشکلات پيش رو مي‌گويند: «اين امور از فتنه‌هاي آخرالزّمان است و چاره­اي از آن نيست و اين­ها در سخنان بزرگان پيش‌بيني شده است»! حتّي وقتي به نحوه تربيت فرزندان­شان و رفتار خانواده­هايشان شکايتي مطرح مي­شود، مي­گويند: «آخرالزّمان است ديگر، اين­ها مقتضاي زمان است و بايد پذيرفت»! اين­گونه افراد در واقع با اين منطق، مي‌خواهند خودشان را تبرئه کنند. نظير اين سؤال، شبهه­اي است که در مورد فتنه­هاي شيطان مطرح مي­شود. به اين بيان که خدا خواسته انسان­ها آزمايش شوند، شيطان را هم خلق کرده براي اين که اين نقش را ايفا کند؛ پس شيطان نبايد مورد رجم و لعن قرار گيرد. البته نظير اين شبهه در ساير اسباب فتنه هم مطرح مي­شود؛ به اين صورت که وقتي خدا خواسته اين فتنه‌ها واقع شود: «... إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدي مَنْ تَشاء ...»1، ديگر نبايد آن‌ها را مؤاخذه کرد؛ چراکه آن‌ها اسباب امتحان هستند!
همه اين شبهات از مقايسه بين آزمايش­هاي انساني با آزمايش­هاي إلهي پيدا مي‌شود. مثلاً وقتي در نظر مي‌گيريم که مدير يک دبيرستان کسي را براي طراحي سؤالات و برگزاري امتحان معيّن مي­کند، و او اين کار را انجام مي­دهد، مي­گوئيم: بايد ممنون او باشد؛ چراکه هم سؤالات را طرح کرده و هم امتحان را برگزار کرده­است. چنين کسي در برابر اشتباه شرکت کنندگان، مسئوليتي ندارد. اين­گونه موارد را با آزمايشات إلهي مقايسه مي­کنيم و مي‌گوئيم: خدا ابليس را خلق کرده براي اين که مردم به وسيله او آزمايش شوند؛ در اين صورت او عامل آزمايش است؛ پس چرا بايد او را مذمّت کنند و او را عامل گمراهي افراد بدانند؟ اين‌ها سه شبهه شبيه به هم هستند.

مسئوليت، تابع اختيار و قدرت

جواب اين است که اين دو آزمايش با هم متفاوت­اند. تفاوت اين دو در اين است که افعالي که هم به خدا و هم به ديگران نسبت داده­؛ مي­شوند -يعني هم گفته مي­شود: «؛ ... فِتْنَتُكَ...»2، هم گفته مي­شود: «؛ ... لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطان‏؛ ...»3؛ و هم گفته مي­شود: «... لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ ...»4- به اين جهت است که يک فعل ممکن است سه عامل داشته باشد: 1. انساني که موجب گمراهي شده است، 2. شيطاني که آن انسان را وسوسه کرده است، 3. خدايي که ابليس را آفريده و زمينة وسوسه را فراهم کرده است. هر سه فاعل­اند. در جلسه قبل توضيح دادم که در اين موارد اين­گونه نيست که فتنه را يا بايد به خدا نسبت دهيم، يا به شيطان و يا به انسان. انسان فتنه‌گر در حوزه کاري خود، وظيفه دارد که کارش را درست انجام دهد، حرف درست بزند، دروغ نگويد، تزوير نداشته باشد، حقّه‌بازي نکند. او تکاليفي دارد. اگر اين تکاليف را درست انجام دهد، ثواب مي­برد و اگر اين وظيفه را درست انجام ندهد، مردم را وسوسه کند، فريب دهد و فساد بر پا کند، مؤاخذه مي‌شود. اين نسبت­ها در سطح خودش حقيقت دارد. اين شخص با اراده خود اين افعال را انجام داده ­است و مسؤوليّت آن افعال به عهده اوست. در يک نگاه عميق­تر اين شخص در عين حالي­که فاعل است، عامل ديگري براي برپائي اين فساد به وي کمک کرده­است؛ يعني شيطان او را وسوسه کرده و او وسوسه شيطان را پذيرفته و به اغواي ديگران اقدام کرده­است. چون با اختيار خودش وسوسه را پذيرفته، مسؤوليّت آن کار به عهده اوست. مي­توانست نپذيرد. شيطان او را مجبور نکرده ­بود. همچنين از آن جهت که وسوسه شيطان در انجام اين عمل نقش داشته­؛ است، به همان اندازه به شيطان هم نسبت داده مي‌شود. شيطان هم مجبور نيست که کسي را به هيجان بياورد و در انجام فتنه ياري کند. خدا هم تشريعاً او را نهي کرده است؛ ولي او با اختيار خودش عصيان مي­کند و اقدام به اغواء بندگان خدا مي­کند. بنابراين شيطان با اين که عامل امتحان است، ولي نه مسلوب الاختيار است و نه معاف از مسئوليت. چون با امر خدا مخالفت مي کند، معذّب هم خواهد بود. او نسبت به کار خودش مسئول است؛ چون مسؤوليّت تابع اختيار و قدرت است. هر جا قدرت باشد، مسؤوليّت هم هست و در اين سه سطح قدرت وجود دارد، پس مسئوليت هم وجود دارد. به عبارت ديگر، حساب عالم تکوين از عالم تشريع جداست. هر جا تشريع و امر و نهي خدا باشد، به دنبال آن ثواب و عقاب هم خواهد بود. خداوند به شيطان فرمود: «بايد به آدم سجده کني، نبايد بندگان خدا را گمراه کني». اين تشريع است. امّا تکويناً چه خواهد شد، البته ابليس نقش خود را ايفاء و کساني را هم گمراه خواهد کرد؛ ولي آن مربوط به تکوين عالم است. ابليس در مقابل اعمال خود، از آن جهت که نهي خدا به آن تعلق مي­گيرد، تکليف دارد. اگر اين تکليف را انجام داد، ثواب دارد، و اگر مخالفت کرد، عقاب دارد.
از طرفي، خداوند مي­داند که شيطان با اختيار خودش در اين­جا وسوسه مي­کند و اين شخص هم با اختيار خودش وسوسه او را مي­پذيرد يا در معرض پذيرش آن قرار مي­گيرد. خداوند که بر همه اين‌ها احاطه دارد، طرحي فوق طرح إبليس، انسان فتنه­گر و آن رفتار فتنه، مي­زند و روي اين مفروضات يک طرح کلّي و تدبير کلان قرار مي­دهد و آن عبارت است از اين­که بايد انساني و إبليسي باشند و برخي از انسان‌ها تحت تاثير إبليس قرار گيرند و جزء شياطين إنسي شوند. با وجود اين تدبير، بدون اين­که هيچ جبري در کار باشد، همه تحت يک امتحان فراگير قرار خواهند داشت. از جهت آن تدبير فوقاني که اين اسباب و وسايل را فراهم کرده است، اين اعمال به خدا هم نسبت داده مي­شود.

وظيفه ما در فتنه­ها

مسأله ديگر اين است که ما در مقابل فتنه‌ها چه تکليفي داريم؟ في‌الجمله جوابش معلوم شد که تا آن اندازه که اختيار و قدرت اطاعت خدا و قدرت مخالفت با شيطان داريم، مسئوليت داريم و نبايد با امر خدا مخالفت کنيم. پس کسي نمي­تواند بگويد: «بزرگان ما گفته­اند: در آخرالزّمان فتنه‌هايي واقع مي‌شود، پس ما ديگر تکليفي نداريم»، زيرا اين حوادث به دست خود انسان­ها و با اختيار خود آن­ها واقع مي­شوند. اگر گفته­اند: در آخرالزّمان بعضي از انسان‌ها خيلي بي­حيا مي‌شوند، معنايش اين نيست که عدّه­اي بي­حيائي کنند و بگويند: «آخرالزّمان است بايد بي­حيا شد»! اين پيش‌گويي يک امر تکويني است و تکليف را از آن‌ها سلب نمي‌کند.
بزرگان ما خبر داده­اند که عدّه­اي با اختيار خود عصيان مي‌کنند و رعايت ارزش‌هاي اسلامي را نمي‌کنند. وقتي وضع حيا در جامعه را با ده سال قبل مقايسه مي­کنيم، مي­ببينيم مردها در حوزه کاري خود و خانم‌ها در حوزه خود، سطح حياءشان چقدر فرق کرده­است. نسل جديد حتّي در برخي خانواده­هاي متدين، اصلاً مسأله حيا را به عنوان يک ارزش اسلامي باور ندارند و خود را ملزم به رعايت آن نمي­دانند. اطاعت و احترام به والدين در سنّت­هاي ما وجود داشته ­است. حتّي در روايات آمده ­است که از آداب اسلامي اين است که تا پدر اجازه نداده­است، فرزند در حضور پدر نبايد بنشيند. اين يک ادب اسلامي است. حالا ديده مي‌شود که فرزند در مقام تأديب پدرش بر مي‌آيد! فرهنگ ما تا اين حدّ تغيير کرده و از فرهنگ اسلامي فاصله گرفته ­است.

تناسب پاداش با نوع آزمايش

البته در يک چنين فضايي عمل کردن به وظيفه خيلي سخت مي‌شود و لذا رسول اکرم فرموده‌اند: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ عَلَى دِينِهِ مِثْلُ الْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِكَفِّه ...»5‏: زماني خواهد آمد که نگه داشتن دين مثل نگه داشتن آتش سرخ شده در کف دست است. امّا متقابلاً کساني که اين همّت را داشته باشند که اين آتش را در کف دست­شان نگه دارند، صد برابر ثواب خواهند داشت. وقتي تکليف سخت‌تر شد، به همان اندازه ارزش و ثوابش هم بيشتر مي­شود. وقتي امتحان سخت مي‌شود، از طرفي قبول شدن در آن از امتياز بالائي برخوردار است و از طرفي ديگر مردود شدن در آن موجب سقوط بيشتري مي­شود. اين ويژگي امتحان است. در واقع معناي اين‌که در آخرالزمان فتنه‌ها زياد مي‌شود، اين است که ظرفيت انسان‌ها وسعت پيدا کرده­است؛ يعني انسان‌ها اين قابليت را پيدا کرده­اند که از آن­ها امتحان‌هاي سخت گرفته شود، تا با قبولي در اين امتحان سخت، خيلي اوج بگيرند و طبعاً اگر هم سقوط کردند، خيلي سقوط مي­کنند. وقتي کسي که مي‌خواهد امتحان ديپلم بدهد را، با شاگرد کلاس اول مقايسه کنيم، امتحان او خيلي سخت‌تر خواهد بود؛ ولي اين نشانه رشد فراوان اوست که مي‌تواند در اين امتحان شرکت کند. اين هم يک روي سکّه است. در دوره­هاي قبل ظرفيت چنين امتحان­هاي سختي وجود نداشته­است؛ لذا در اين دوران است که يک طفل سيزده ساله، ره صد ساله را طي مي‌کند. در دوران انقلاب ما صدها مورد امثال اين اتّفاق افتاد که گمنام­اند و کسي از آن­ها خبر ندارد؛ يکي از آن‌ها به عنوان نمونه معروف شد و نام او ماند. در دوران دفاع مقدّس برخي افراد بسيار ترقّي کردند. بعد از آن دوران هم و همچنين در زمان حال، چنين پيشرفت­هائي براي برخي افراد واقع مي‌شود، امّا خدا بندگان خود را براي ديگران زود افشا نمي­کند. خداوند دوستان خود را در پرده نگه مي­دارد. آن‌ها با خدا روابط خاصّ دارند. در زمان حاضر در بين مردم، به وفور بندگاني پيدا مي­شوند که نظير آن‌ها در اعصار ديگر کم پيدا مي‌شود؛ بندگاني که خيلي سريع ترقّي مي­کنند. البته بايد امتحان­هاي سختي را پشت سر بگذارند و با خون دل، مشکلات فراواني را تحمّل کنند.
پس وجود فتنه­هاي سخت در آخرالزّمان، پيش‌بيني آن‌ها، و مقدّر بودن آن­ها، معنايش اين نيست که ما مجبوريم و بايد هر آنچه که اتّفاق مي­افتد را بپذيريم. ما، چه به صورت فردي و چه به صورت جمعي، مکلّفيم که در حدّ توان با ظلم و فساد مقابله کنيم، خواه ظلم از طرف افراد زورگوي داخلي، و خواه ظلم جهاني و از طرف دولت­هاي زورگو باشد.

ملّتي بي نظير

در آستانه پيروزي انقلاب، يک حرکت ملّي در کل کشور پديد آمد و به برکت راهنمايي­هاي امام راحل ـ رضوان الله عليه ـ مردم تکليف­شان را فهميدند و اين امتحان را خوب گذراندند. در طول تاريخ کم مي­توان پيدا کرد که يک امتحان دسته جمعي به اين خوبي برگزار شده­؛ باشد. نظير چنين امتحاني در همين روزهاي اخير واقع شد و مردم خيلي خوب امتحان­هاي خود را پشت سر گذاشتند. نظير چنين اتّفاقاتي در طول تاريخ کم است که مردم فداکارانه راهي را که تشخيص دادند راه مرضي خدا و راه مورد قبول آقا امام زمان ـ صلوات الله عليه ـ است و فرمانده آن نائب امام زمان است، با جان و دل طي کنند و در مقابل همه سختي­ها و مشکلات آن بايستند. هميشه اين طور نبوده ­است. اين نشانه رشد جامعه و آمادگي براي امتحانات بزرگ و ترقيات فراوان است. البته اين امتحانات، گاهي سخت و در حدّ جان کندن است. گاهي اتّفاق مي­افتد که يک نفر در يک روز ثواب صد شهيد را مي­برد، گويا صد بار در ميدان جنگ و جهاد کشته مي‌شود؛ يعني گاهي آن قدر تکاليف و وظايف سختي در پيش روي انسان است که حکم جهاد را دارد؛ نياز به مقاومت دارد. گاهي لازم است سخن بگويد و گاهي بايد سکوت کند، سکوتي که گاهي تحمّل آن بسيار کار ‌سختي است. وقتي انسان به ميدان جنگ و جهاد مي­رود، يک بار مي­تواند شهيد شود و طبعاً براي او يک ثواب خواهد بود. ولي انسان مي‌تواند در اثر انجام وظيفه در امتحان‌هاي سخت، هر روز صد بار ثواب شهيد ببرد. صبح در يک ساعت، با انجام يک تکليف سخت، يکبار ثواب شهادت نصيبش مي­شود؛ در ساعتي ديگر جريان ديگري پيش مي­آيد، باز بايد خون دل بخورد، از خودش مايه بگذارد، صبر کند، مشکلات را تحمّل کند، از منافعي صرف نظر کند، و اين­گونه ثواب صد شهيد را ببرد. گاهي ثواب گفتن کلمة حقّ در مقابل حاکم ظالم، از ثواب صد جهاد بيشتر است. اين نشانه بالا رفتن ظرفيت است.

لزوم شُکر براي پذيرش در امتحان‌هاي دشوار

نبايد از خدا گله­مند باشيم که چرا ما را در زماني قرار دادي که اين امتحان­هاي سخت وجود دارد؛ چراکه اولاً جا دارد خداوند بفرمايد: من در کارم احتياج به مشاور ندارم و آنچه را که صلاح مي‌دانم عمل مي‌کنم، و ثانياً اين خود يک رحمت از ناحيه من است که به شما اجازه مي‌دهم در ميدان امتحانات بزرگ واقع شويد. ورود در بعضي از امتحانات يک امتياز محسوب مي­شود. به هر کسي اجازه نمي­دهند وارد ميدان هر امتحاني شود؛ بلکه برخي امتحانات شرايط خاصّي دارد. بايد مدارکي ببرد که نشان دهد به اندازه لازم درس خوانده ­است. همين که خدا به کسي اجازه مي‌دهد وارد اين امتحان شود، براي او يک امتياز محسوب مي‌شود؛ يعني او را پذيرفته ­است و لياقت شرکت در اين امتحان را دارد. پس به جاي اين‌که گله­مند باشيم که چرا تکليف سخت به ما داده ­است، بايد شکر خدا را به جا آوريم.

سنّت امتحان استثناء ندارد

همانطور که قبلاً اشاره کرديم اين امتحانات را در دو بخش مي‌توان دسته بندي کرد: يکي امتحانات و فتنه­هائي است که آثار سوء آن در واقع آثار مادي و دنيوي است، و ديگري فتنه در دين است؛ يعني آشفتگي­هائي که موجب مي­شود، انسان وظيفه شرعي خود را گم کند و ناخواسته به راه باطل کشيده شود. هر کدام از اين‌ها هم گاهي فردي و گاهي اجتماعي است.
براي اين‌که ما بدانيم هيچ کس از اين فتنه­ها مستثنا نيست، در قرآن در دو آيه، در رابطه با شخص پيغمبر اکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله‌ـ مي­فرمايد: ايشان هم مورد فتنه قرار گرفته­است و خدا به پيغمبر اکرم هشدار مي‌دهد که مبادا در اين فتنه مردود شوي:
1. شخصي که متعلّق به قبيله­اي بود که خيلي به پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ارادت داشتند و به اسلام خدمت کرده­؛ بودند، دزدي کرد، ولي سرانجام رسوا شد و ثابت شد که دزدي کرده­؛ و بايد دست او را مي­بريدند. اين امر براي بزرگان قبيله خيلي سنگين بود. ايشان به تکاپو افتادند که به يک نحوي پيغمبر را راضي کنند که از اجراي حدّ صرف نظر کند. آيه­اي به اين مضمون نازل شد که کساني در صدد بر آمدند که تو را مورد فتنه قرار دهند و در دام بيندازند که بعضي از تکاليف را درست انجام ندهي. به حکم خدا حکم کن و مبادا هواهاي نفساني باعث شود که از اجراي حکم خدا منصرف شوي.
2. در تاريخ و در روايات نقل شده ­است که قبيله­اي نزد پيغمبر اکرم آمدند و گفتند: ما حاضريم مسلمان شويم و حاضريم با شما پيمان ببنيدم که در جنگ‌ها شرکت کنيم و قواي­مان را در اختيار شما بگذاريم؛ فقط به خاک افتادن در نماز و سجده کردن، براي ما سخت است و در شأ‌ن ما نيست؛ خواهش مي­کنيم اين کار را از ما نخواهيد. ما زکات مي دهيم، به جهاد مي‌آئيم و ... ، فقط اين تکليف را از ما برداريد. اينان جزء‌؛ اشراف و بسيار متکّبر بودند. قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً»6: نزديک بود که تو هم تحت تأثير قرار بگيري. در آن شرايط سخت که مسلمان­ها نه امکانات مادّي و نه نيروي انساني داشتند و دشمنان فراوان هم از اطراف آن‌ها را احاطه کرده­بودند، يک عدّه‌اي آمده­اند و مي‌گويند: ما حاضريم با يک شرط، همه جور امکاناتي در اختيار شما قرار دهيم. به طور طبيعي هر سياستمداري مي‌گويد: فعلاً از کمک اين‌ها استفاده کنيم، بعد راه حلّي پيدا مي‌کنيم. گويا به ذهن پيغمبر خطور کرد که آيا امکان دارد فعلاً نماز را از آن‌ها نخواهيم؟ در حال حاضر در جنگ ما را ياري کنند تا بر دشمنان پيروز شويم، بعد ببينيم خدا چه دستوري مي‌دهد؟ دنباله آيه مي­فرمايد: اگر چنين کاري کرده بودي، دو برابر آنچه ديگران در يک چنين موردي مجازات مي­شوند، مجازات مي­شدي و ديگر هيچ کس در برابر خدا تو را ياري نمي‌کرد. تو جز اطاعت امر ما و رساندن پيام ما وظيفه­اي نداري. ما مي‌گوئيم: نماز بايد با سجده باشد، تو هم بايد همين را بگوئي و حقّ نداري اين وظيفه را از کسي برداري.
آن اندازه که از روايات فهميده مي­شود، اين است که فقط به ذهن پيغمبر خطور کرد و چيزي اظهار نفرمود. پس شيطان فتنه­گر حتّي از پيغمبر هم دست برنمي­دارد. اين اسباب را فراهم مي‌کند تا بلکه لغزشي از ايشان صادر شود. امّا خداي متعال بندگان مخلَص خودش را حمايت مي‌کند و نمي گذارد بلغزند. معناي عصمت همين است. البته مقصود از «نمي­گذارد»؛ ارشاد و هشدار است، نه سلب اختيار، و اين همان کمک الهي است. بنابراين گاهي فتنه از طرف شيطان حتّي براي اولياء و انبياء إلهي هم پيش مي­آيد.آنچه براي ما مهمّ است و بايد بيشتر متوجّه آن باشيم، فتنه­هاي اجتماعي مربوط به دين است. گاهي فتنه، فتنه اجتماعي است؛ در اين مورد نه فقط يک نفر، بلکه گمراهي همه جامعه هدف است؛ يعني شيطان آن­قدر نيروهايش را متمرکز مي‌کند و آن­قدر نقشه مي­کشد تا امّتي را گمراه کند. اين‌جاست که خطر خيلي بزرگ است و بايد به راهنمائي­هاي قرآن در مقابله با اين فتنه­ها توجّه کنيم وببينيم چه وظيفه‌اي داريم.

وفقنا الله و اياکم انشاء‌الله


1. الاعراف / 155 .

2؛ . همان .

3؛ . الاعراف / 27 .

4؛ . محمد / 4 .

5؛ . بحارالانوار، ج 74، ص 100 .

6؛ . الاسراء / 73 .

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org