قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.06 مگابایت
قسمت دوم3.1 مگابایت

 

بسم الله الرّحمن الرّحيم

فتنه‌هاي اجتماعي

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ ؛ 25/01/89 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

نحوه شکل­گيري فتنه­هاي اجتماعي

در چند جلسه اخير درباره فتنه بحث مي‌کرديم. يکي از بحث‌هائي که جا دارد مورد تفکر قرار گيرد، بحث کيفيت شکل­گيري فتنه است. بحث مورد نظر ما، فتنه‌هاي اجتماعي است. فتنه‌هاي اجتماعي چگونه شکل مي‌گيرد؟ اين گونه مسائل را مي­توان به دو سبک بحث کرد: 1. تحليلي؛ 2. تاريخي؛ يعني يک راه اين است که تعدادي از فتنه‌هائي را که در تاريخ اتّفاق افتاده است، مطالعه کنيم و ببينيم منشأ آن‌ها از کجا شروع شده، چه کساني در آن دخالت داشته‌اند، چه روش‌هائي را به کار گرفته‌اند، و نهايتاً به کجا انجاميده است. اين روش تقريباً روشي استقرائي است. امّا تحليل يک واقعه، يا به طور کلي يک پديده اجتماعي به نام فتنه کار متفاوتي است، هرچند براي اين­که از قضاياي تاريخي هم نتيجه آموزنده و عبرت آموزي بگيريم باز احتياج به تحليل داريم. آنچه اکنون در نظر بنده است، روش تحليلي است. يعني مي­خواهيم ببينيم اصولاً فتنه چگونه شکل مي‌گيرد.
فتنه‌هاي اجتماعي حوادث پيچيده‌اي است که باعث غبارآلود شدن فضاي اجتماع مي‌شود و در جامعه مشکلاتي را پيش مي‌آورد، بر خلاف فتنه‌هاي فردي و امتحان‌هاي شخصي که آن مقدمات و اين لوازم را ندارد؛ مثل «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَة ...»1. انسان هر مالي داشته باشد، وسيله آزمايش است؛ ولي اين شرايط را ندارد. فتنه‌هاي اجتماعي وقتي شکل مي­گيرد که عدّه­اي انگيزه خاصّي دارند و مي‌خواهند آن انگيزه تحقق پيدا کند و راه تحقق آنرا در راه­اندازي يک آشوب اجتماعي مي­بينند. منظور از آشوب، فقط آشوب فيزيکي نيست؛ بلکه شامل اين هم مي­شود که يک حالت ابهام‌آميز، نابساماني رواني و آشفتگي در تشخيص به وجود آورند تا در سايه آن بتوانند مقاصدشان را تأمين کنند. در اين راه کساني را به کار مي‌گيرند که يا آگاهانه با آن‌ها قرارداد مي‌بندند و يا ناآگاهانه آن‌ها را به دام مي‌اندازند که برايشان کار کنند. نقشه­اي طرح مي­کنند و آنرا به اجرا مي­گذارند. در اين جريانات، خواه ناخواه عدّه­اي خسارت­هائي اعم از مالي، آبروئي و جاني مي­بينند. پس آنچه مقوّم فتنه است انجام کارهائي با هدف مشخص است که يک جوّ مبهمي را به وجود مي­آورد و در اين جوّ، کساني در معرض خسارت قرار مي­گيرند و در سايه ابهاماتي که وجود دارد، طرّاحان اصلي به هدفي که دارند، نائل مي­شوند. آن هدف گاهي مال است، گاهي موقعيت اجتماعي است، گاهي هم يکسري تعصّبات شخصي يا قومي است که ارضاء آنرا در اين مي­بينند که کساني را درگير کنند؛ مانند تعصّبات جاهلانه وهّابيون.

مؤلفه­هاي فتنه­هاي اجتماعي

مي­توان گفت: مؤلفه­هاي فتنه عبارتند از:
1. کساني که از راه فضاي غبارآلود و آب گل آلود سعي در رسيدن به اهداف­شان را دارند.
2. کساني که در اين مسير از راه­هاي مختلف به کار گرفته مي­شوند. اين افراد يا مزدورند، يا فريب­خورده.
3. گاهي يک عامل کمکي براي رواج فتنه پيدا مي­شود و آن کساني هستند که نيتي سوء و هدفي شيطاني ندارند؛ حتّي ممکن است به نيت خير و به قصد انجام وظيفه، چنين اقدامي انجام ­دهند؛ حتّي ممکن است اقدام حقّي هم باشد؛ يعني يک مطلب حقّي را بيان مي­کنند، امّا به خاطر بي­بصيرتي و کم آگاهي، اين مطلب را در جائي يا در زماني يا به شکلي بيان مي­کنند که فتنه­جويان از آن استفاده مي­کنند. مطلب حقّ در عالم زياد است، امّا همه چيز را در همه وقت و همه جا نبايد بيان کرد. چنين عاملي گاهي در گسترش فتنه نقش دارد.

ويژگي­هاي هر يک از مؤلفه­ها

هر کدام از اين سه دسته در پيدايش و گسترش فتنه مؤثر هستند؛ امّا همه از لحاظ ويژگي‌هاي شخصيتي و روان­شناختي مثل هم نيستند. هر کدام نقشي را ايفا مي‌کنند و ويژگي‌هاي خاصّي دارند. در جلسه قبل به شرايط و ويژگي­هاي دسته اول اشاره کردم. عرض شد که به وجود آوردن اين پديده اجتماعي خاصّ، که هزينه‌هائي دارد و گاه ممکن است سال‌ها نياز به برنامه‌ريزي داشته باشد، از هر کسي برنمي­آيد. اوّلين شرط اين افراد داشتن همّت بلند منفي و بلندپروازي‌هاي بي‌جا است. دوّمين ويژگي اين افراد برخورداري از هوش ممتاز و سومين ويژگي، داشتن روح نفاق و چند چهرگي است. از آنجا که اين افراد مي‌توانند پنهان‌کاري کنند، غالباً شناخته نمي‌شوند. شايد بعد از اين‌که فتنه تمام شد و آن‌ها به مقاصدشان رسيدند يا شکست خوردند، معلوم شود که اصلاً اين‌ها از اوّل چه کساني بوده­اند.
امّا گروه دوم يا عامل مياني مؤثر در فتنه، نيازي به اين ويژگي­ها ندارد؛ اين افراد نه لازم است آن بلندپروازي و نه آن هوش سرشار را داشته باشند و نه لزومي دارد که خيلي منافقانه کار کنند؛ بلکه اين افراد بيشتر در بند اغراض مادي و لذايذ حيواني هستند. البته گاهي عوامل ديگري هم ضميمه مي‌شود؛ امّا آنچه لازم است اين است که پول‌پرست باشند تا گروه اول بتوانند با دادن پول به آن­ها از آن­ها بخواهند که نقشي را بازي کنند. اين‌ها سطح توقّعات­شان پايين‌تر و همّت­شان پست‌تر است. عملاً هم کارهايي که انجام مي­دهند، کارهاي کم‌ارزشي است، يعني هيچ وجهه اخلاقي و ارزشي ندارد.
امّا گروه سوم ممکن است نه آن صفات زشت شيطاني را داشته باشند و نه خيلي پول‌پرست باشند. مشکل اين افراد اين است که خوب نمي­فهمند و درست تشخيص نمي­دهند. هم در زندگي روزمره خودمان، هم در تاريخ اسلام، و هم در تاريخ معاصر چنين کساني را سراغ داريم. آدم­هاي خوب، حتّي عالم، با تقوا، اهل زهد و ساده‌زيستي هستند يا بوده­اند که بدون اين­که دنبال شهوات باشند، به خاطر کم‌فهمي کاري کرده­اند که بعد معلوم شده يکي از عوامل مؤثر در پيشرفت فتنه بوده­اند. اين­که اين‌ها پيش خدا معاقب باشند يا نه، حسابش با خداست و به اين بحث مربوط نمي­شود؛ بحث ما تحليل يک پديده اجتماعي است. فکر نمي‌کنم در اين مسئله شکّي باشد که گاه انسان با تقوا، متدين و عالمي پيدا مي­شود که انسان ساده­اي است؛ يعني به راحتي سرش کلاه مي­رود. به عنوان مثال در داستان جنگ صفين شايد بتوان گفت ابوموسي اشعري اين­گونه بوده است. او در قضيه حکميت، فريب عمرو عاص را خورد.
شناخت اين‌ها از اين جهت مهم است که در مواجهه با فتنه و فتنه­گران بدانيم چه موضعي بايد بگيريم و چه وظيفه­اي داريم. توجه به اين‌ها مي­تواند کمک کند به اين‌که خود ما کمتر در دام بيافتيم و بتوانيم وظيفه­اي که در قبال ديگران داريم، انجام دهيم. اگر گمان کنيم که هر کس فهم خيلي خوبي دارد و خيلي با هوش است، هيچ وقت فتنه­جو نمي‌شود، زود فريب مي­خوريم. بايد بدانيم که اگر کسي فهم خوبي نداشته باشد، نمي­تواند فتنه را طراحي کند. معاويه که در مقابل اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ آن فتنه را برپا کرد، هوش فراواني داشته و در آن زمان به داهيه عرب معروف بوده است. اميرالمؤمنين در مقابل اين حرف مشهور موضع گرفتند و فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاس‏؛ ...»2: «خيال نکنيد معاويه باهوش­تر از من است. من مانع دارم. تقوا جلويم را گرفته است.»؛ آن کسي که اين فتنه را به وجود مي­آورد و کاري مي­کند که سال­ها مردم فکر کنند علي اصلاً اهل نماز نيست، بايد داهيه عرب باشد. اين طور تبليغ کردن و يک ملّتي را اين طور بار آوردن، کار هر کسي نيست. خيلي توانايي مي‌خواهد. البته هر فرد باهوشي هم فتنه­جو نيست. اين يک شمشير دو لبه است. هوش مي­تواند در يک مسير صحيح هم به کار بيافتد و فتنه­ها را خاموش کند. آن کسي که خاموش کننده فتنه و اصلاح طلب واقعي است، او هم بايد هوش سرشاري داشته باشد و همچنين بايد انسان بلند پرواز و داراي همّت بلند باشد. بله، مسأله چندچهرگي و نقش بازي کردن کار شيطان است. بنده مؤمن و صالح خدا هيچ وقت اين­گونه نمي‌شود. در زندگي اميرالمؤمنين(ع) يک نقطه ابهام و دو پهلو وجود ندارد؛ خيلي صاف و شفّاف است. اگر به کسي اعتراض داشت خيلي صريح به او مي­گفت. در زندگي او اموري است که ما حتّي نمونه­هاي کوچکش را نمي­توانيم در جامعه­مان اجرا کنيم. به سبب همين امور بود که او را تحمّل نمي­کردند.

شگردهاي فتنه­گران براي تربيت فتنه­جو

کساني که انديشه­هاي استعماري دارند يکي از شگردهايشان اين است که سعي مي‌کنند با استفاده از روانشناسان، دانشجوياني را که از کشورهاي جهان سوم به آن‌جا مي­روند شناسايي کنند و روحيات­شان را بشناسند. کساني که همه خصوصيات مورد نظر آن­ها يا يکي از خصوصياتي که آن­ها مي­خواهند را داشته باشند، برايشان پرونده خاصّ تشکيل مي­دهند و آن‌ها را تربيت مي‌کنند. يکي از آن خصوصيات جاه‌طلبي است. به عنوان نمونه يکي از اين افراد بني‌صدر بود. جالب اين است که بعضي از مقدّسين مي­گويند: آوردن نام بني صدر باعث غيبت مي‌شود! هنگامي که معاويه آمده بود از سيدالشهدا(ع) براي يزيد بيعت بگيرد، حضرت فرمودند: مي­گوئي من با پسر تو که شراب‌خوار و اهل فسق و فجور است، به عنوان خليفه مسلمين بيعت کنم؟ معاويه گفت: ولي يزيد درباره شما اين طور صحبت نمي‌کند؛ يعني يزيد مقدّس­تر از شماست؛ شما غيبت مي­کنيد! برخي افراد آن قدر از غيبت احتراز مي‌کنند که اگرکسي بگويد: «بني صدر جاه­طلب بود»؛ مي­گويند: «چرا غيبت کردي؟»؛ بني­صدر و امثال او از وقتي وارد فرانسه شدند، براي آن­ها پرونده تشکيل شد و آن­ها را تربيت کردند براي اين­که روزي از آنها در مسير اهداف خودشان استفاده کنند. از اين نمونه­ها فراوان سراغ داريم. در يکي از سفرهائي که من به آمريکا رفته بودم، ما را براي سخنراني در يک دانشگاه دعوت کرده بودند. با اين دعوت، فرصتي پيدا شد که ما به چند تا از دانشگا­ه­هاي آنجا برويم. يکي از ايراني­ها که در آن دانشگاه دوره دکتري مي­گذراند، زمين خيلي وسيع، مشجّر، گل کاري شده و بسيار زيبائي را به ما نشان داد که لابه­لاي درخت­هاي آن، ساختماني بود که درست شکل مکعب بود و هيچ در و پنجره و راه نفوذي در آن ديده نمي­شد. هر چه به اطراف نگاه مي­کرديم که از کجا مي‌شود وارد آن شد، هيچ راهي پيدا نبود. او مي­گفت: «تمام کساني که پست­هاي درجه اوّل امريکا را احراز مي‌کنند، از دوران دانشجوئي در اين ساختمان پرونده دارند و فقط افراد معدودي به اين پرونده­ها دسترسي دارند. هيچ کس راه ورود به اين­جا را نمي­داند.»
منظورم اين است که آن­هائي که مي­خواهند فتنه ايجاد کنند، حتّي براي پرورش فتنه­جو سال­ها مقدمه­چيني مي‌کنند. ابتدا ويژگي­هاي شخصيتي افراد را شناسايي مي‌کنند؛ اگر کسي روحيه جاه طلبي داشته باشد، طعمه خوبي براي آن­هاست. چنين فردي که عاشق مقام است، براي رسيدن به آن مقام، هر شرطي بگذارند قبول مي­کند. در مرتبه دوم کساني که خيلي پول پرست‌اند، و در مرتبه سوم کساني که شهوت پرست­اند، طعمه­هاي استعمارگران هستند. اين سه عامل، عوامل مهمّي است که در شخصيت افراد خيلي مؤثر است و استعمارگران به ترتيب اين‌ها را به کارهاي مختلف مي­گمارند.

مؤمن بايد تيزهوش باشد

از مطالب گذشته روشن مي­شود که به سادگي نمي­توان همه فتنه­ها را شناخت، و ريشه­ها و عوامل پشت پرده­اش و کساني که به صورت­هاي مختلف در آن دخيل هستند را شناسايي کرد. اين مطالب را از اين جهت مي­گويم که اگر يک رگ سادگي در ما وجود دارد، يک مقدار برطرف شود. البته ايمان ما اقتضا مي‌کند که نسبت به همه خوش­بين باشيم؛ اما همين ايمان اقتضا مي‌کند که تيزبين هم باشيم: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِن ...»3. همان طور که مقام معظم رهبري روي بصيرت تأکيد مي‌کنند، ما هم بايد به بصيرت اهميت بدهيم. ساده­انديشي و خوش­بيني، بعضي جاها مشکل آفرين مي­شود. البته سوءظن گناه کبيره است:؛ «... إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم ...»4؛ امّا وقتي احتمال بدهيم که از طرف کسي خطري ما را تهديد مي­کند و اين باعث شود که حواس­مان را جمع کنيم و بدون اين­که نسبت به او قضاوتي داشته باشيم، مواظب باشيم که ما را به دام نياندازد، به اسلام ضرر نزند، به نظام اسلامي ضرر نزند، اين دورانديشي و احتياطي است که از خواص مؤمن است. خيال نکنيم همه جا مؤمن بايد سرش را زير بياندازد و بگويد: إن شاء الله خير است! همين طور شد که علي را خانه نشين کردند؛ همين طور شد که ابوموسي اشعري حَکَم شد و به نفع عمرو عاص قضاوت کرد؛ همين طور شد که در طول تاريخ ما خسارت­هاي زيادي داديم. اين خسارت­ها ناشي از ساده انديشي­ها بود. مؤمن بايد باهوش باشد، البته نه هوش شيطاني. بايد هوشي داشته باشد که بتواند حقّ و باطل را تشخيص دهد؛ شياطين را شناسايي کند. اين خوش‌بيني­هاي افراطي گاهي باعث فريب خوردن ما و افتادن در دام شياطين مي­شود.
ذکر قضاياي تاريخي و فتنه­هائي که در گذشته واقع شده است، به خاطر اين است که در زندگي آينده از اين‌ها استفاده کنيم. آيا قرآن که اين همه قضاياي تاريخي را بيان مي‌کند، فقط براي اين است که کتاب تاريخ باشد؟ آيا براي اين است که موقع بيکاري برويم براي سرگرمي بخوانيم؟ يا اين­که «... إِنَّ في‏؛ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصار»5؛ و «... فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ»6. اگر چشم داريد عبرت بگيريد. قرآن نيامده که براي ما قصّه بگويد و ما را سرگرم کند؛ بلکه اين داستان را مي‌گويد تا براي ما عبرت باشد: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ ...»7، «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها ...»8.
قضايائي که اميرالمؤمنين(ع) در نهج‌البلاغه بيان مي­فرمايند و بالاتر، پيش­گويي­ها يا پيش‌بيني­هائي که مي­فرمايند، العياذ بالله مثل کار رمّال­ها نيست که پيش‌بيني کنند و بگويند: به نظر من صد سال ديگر چه خواهد شد، يا اين­که مثل گفته­هاي فوکوياما باشد! وقتي اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: «سيأتي زمان کذا و کذا»، به خاطر اين است که من و شما متوجّه باشيم که چنين چيزي ممکن است در زمان ما اتّفاق بيافتد و حواسمان را جمع کنيم. اين ابزار قرار دادنِ داستان­هاي تاريخ نيست. اين عبرت گرفتن از داستان­هاي تاريخي است. تاريخ فايده اصلي­اش عبرت است. اگر از تاريخ عبرت بگيريم و بگوئيم: مواظب باشيد مثل ابوموسي اشعري نشويد، نبايد حمل بر استفاده ابزاري از تاريخ شود. اصلاً تاريخ براي عبرت­گيري است. براي اين است که ما براي زندگي حال و آينده‌؛ از آن درس بگيريم و مواظب باشيم در دام ديگران نيفتيم، خصوصاً با تأکيداتي که خود قرآن فرموده که قضاياي گذشتگان براي شما هم اتّفاق خواهد افتاد. چرا اين را گفته است؟ آيا فقط يک پيش­گويي و غيب­گويي است؟ «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا ...»9: خيال مي‌کنيد شما همين که گفتيد: مؤمن هستيم و نمازي و عبادتي انجام داديد، بهشتي هستيد؟ اين طور نيست. آيا خيال مي‌کنيد تا داستان پيشينيان براي شما تکرار نشده، بهشت مي­رويد؟ «أَمْ حَسِبْتُمْ»؛ از نوع استفهام انکاري است؛ يعني نه، اين طور نيست؛ براي شما هم همين داستان­ها اتّفاق خواهد افتاد. بنابراين ما از داستان­هاي تاريخي مخصوصاً تاريخ معاصر، بايد عبرت بگيريم. چشم بسته قضيه ديروز را باز فردا تکرار نکنيم، که تکرار آن دليل نجابت نيست؛ بلکه دليل کم فهمي است.
مرحوم شيخ غلامرضا يزدي فقيه مرد بسيار بزرگي بود. يکي از ويژگي­هاي ايشان اين بود که تا سنّ 90 سالگي منبر مي­رفت و همه منبرهاي ايشان هم آموزنده بود. سخن گفتن ايشان هم با منبرهاي ديگر فرق داشت. ايشان روي منبر در مسجد گوهرشاد اين جريان را نقل کرده است. مي­گويد: «يک شب باراني در يزد، منزل کسي دعوت داشتم. سوار الاغ بودم و از کوچه­اي عبور مي کردم. به يک جوي آبي رسيدم که گويا پوشش روي آن سست بود. پاي الاغ فرو رفت و من هم زمين خوردم و در گل ولاي تمام لباس­هايم کثيف شد. همسايه­ها متوجّه شدند و من را به منزل بردند و لباس­هايم را عوض کردند و يک سر و صورتي به من دادند تا بتوانم بروم. من منصرف ‌شدم و به منزل برگشتم. يک­سال بعد به همان­جا دعوت داشتم. سوار همان الاغ شدم و رفتم. وسط آن کوچه که رسيدم، الاغ ايستاد. هر چه سعي کردم حرکت کند، حرکت نکرد. پياده شدم ببينم علّت چيست، يک وقت يادم آمد که سال گذشته اين‌جا الاغ پايش توي گل رفت و زمين خورد و من را هم زمين زد، و به همين علّت ديگر از اين‌جا عبور نمي‌کند.»؛ اين داستان را روي منبر نقل مي­کند و سپس مي­گويد: «عزيزانِ من، سعي کنيد از اين الاغ کمتر نباشيد.»
اگر ما امروز از يک سوراخ ماري گزيده شديم، ولي فردا دوباره سراغ همان رفتيم، اين نجابت نيست؛ اين حماقت است. بايد اين داستان­ها را بخوانيم و تحليل کنيم تا دفعه دوّم مبتلا نشويم.

وفّقنا الله و ايّاکم


1؛ . التغابن / 15.

2؛ . نهج البلاغه، خطبه 200.

3؛ . بحارالانوار، ج 24، ص 123.

4؛ . الحجرات / 12.

5؛ . آل عمران / 13.

6؛ . الحشر/ 2.

7؛ . المائده / 27.

8؛ . الاعراف / 175.

9؛ . البقره / 214.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org