قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

6. ملاك سنجش بصيرت

بحث جدّي‌اي درزمينة بصيرت مطرح است و آن اينكه، همواره هر دو طرف دعوا ادعا مي‌كنند كه ما اهل بصيرتيم. همگان اذعان مي‌كنند كه بايد بصيرت داشت و هيچ عاقلي نمي‌تواند انكار كند و بگويد بصيرت چيز بدي است. اما سخن در آن است که هركس ادعا مي‌كند خود، اهل بصيرت است. برخي

ممكن است ادعا كنند كه ما هم هوشمان بیشتر از شماست، هم از شما بیشتر درس خوانده‌ایم، هم بیشتر از شما تجربه داریم، هم ارتباطاتمان با مراکز علمی و فرهنگی و سیاسی دنیا بیشتر از شماست. آنان با اين ادعاها مي‌خواهند بصيرت خود را نشان دهند و خود را دراين‌زمينه برتر از طرف مقابل بدانند.

پس اين مشكل وجود دارد كه آن كساني هم كه رویاروی ما قرار می‌گیرند و مخالف ما هستند و حركت‌هاي ناروايي را دنبال می‌کنند، مدعی هستند که ما اهل بصیرتیم. شاید در همین جريان‌هاي فتنة 1388 در كشور، كساني باشند كه ما را متهم به بی‌بصیرتی، ندانستن شگرد‌هاي سياست و عدم درك مسائل جاري دنيا بکنند و مدعي باشند ما چيزي از مسائل را نمي‌فهميم. عملاً زبان حال آنها این است که اين فرمايش رهبر معظم انقلاب که باید بصیرت داشته باشید، کاملاً صحیح است؛ اما مهم آن است كه چه كسي اهل بصیرت است؟ آنان مدعي هستند كه خود از بصيرت برخوردارند؛ چون معلومات، تجربه‌ها و سوابقشان بیشتر است. ايشان طرف مقابل را نيز متهم مي‌كنند كه شما تازه به دوران رسیده هستيد و تجربه‌ای نداريد؛ از‌اين‌رو، هنوز اهل بصیرت نیستيد و باید چند دهه‌ای در مسائل سیاسی و اجتماعی کار کنید تا اهل بصیرت شوید!

پس، کسی در ضرورت بصیرت شک ندارد؛ سخن در آن است که بصیرت کدام است، و چه كسي اهل بصیرت است. بنابراين ضرورت دارد در حقیقت بصیرت، کیفیت تحقق بصیرت، راه‌های کسب بصیرت و شناخت موانع بصیرت، مطالعات و مباحثي بکنيم تا اگر کسانی ادعا کردند که شما اهل بصیرت نیستید بتوانیم برایشان ثابت کنیم که اشتباه می‌کنند یا لااقل وجدان

خودمان راضي باشد به اینکه، آن بصیرتی که خداوند متعال از ما خواسته و معصومانعلیهم السلام بر آن تأكيد فرموده‌اند و در این زمان، رهبر معظم انقلاب به آن توجه و عنايت کرده‌اند، همان است که ما به دنبالش هستیم.

نخستين پرسشي كه دراين‌زمينه مطرح مي‌شود آن است كه، ما چگونه باید دنبال کسب بصیرت برویم و اصولاً بصیرت چه مقوله‌ای است و چگونه پیدا می‌شود؟ براي پاسخ به اين پرسش‌ها، نياز به ذكر مقدمة‌ کوتاهی است. بدون شک، بصیرت از مقولة شناخت است. درواقع، شناختی که همراه با بصیرت است با شناخت‌های غیر‌بصیرانه تفاوت دارد. انسان‌ها ادراکاتی دارند كه از ادراکات حسی‌شان سرچشمه می‌گیرد و براساس آنها هم قضاوت‌هایی می‌کنند. عموم مردم از نوجوانی که تازه به بلوغ رسیده و درک اجتماعی پیدا کرده‌اند تا پیرمردها و پیرزن‌هایی که عمری را در دنیا گذرانده و تجربه‌های طولانی در طی ده‌ها سال داشته‌اند، همه از این ادراکات حسی برخوردارند. مثلاً، اگر در خیابان مردی همراه با خانمی راه مي‌روند و صحبت می‌کنند، نخست مي‌پنداريم اين دو همسر يكديگرند كه براي خريد به بازار مي‌روند. این قضاوتی ابتدايي پس از دیدن چنين صحنه‌اي است. اگر بعد از آن، دقت بیشتري شود و رفتار و کیفیت گفت‌وگوي ميان آن دو مد نظر قرار گيرد و يا احیاناً سخنان اين دو شنيده شود، مي‌توان با اطمينان بيشتري قضاوت كرد كه آيا اين دو همسر يكديگرند يا خير. گاهی ممکن است با چنين دقت‌هايي براي شخصي مشخص شود كه اين دو نفر مي‌خواهند از مغازه‌اي سرقت کنند. شخص دیگری ممکن است متوجه شود که اینها روابط نامشروعی با يكديگر

دارند و مي‌خواهند تا محيط خلوتي را براي اعمال نامشروع خود بيابند. در اين موارد، آن قضاوت ابتدایی ازروي بينش و بصيرت نيست؛ بلكه یک قضاوت سطحی است؛ اما اگر بعد از اين، دقت شود و شواهدی تعيين‌كننده به دست آيد، پي خواهيم برد كه چنين رفتاري از اين دو نفر چه هدف و توجيهي دارد. در اينجا، قضاوت دربارة رفتار آن دو سطحي نيست؛ بلكه ازروي بينش و بصيرت است؛ چون در آن خوب فكر شده، همة جوانب ديده شده، تمام شرایط بررسی شده و عقل و تدبیر به‌كار گرفته شده است.

نظیر مورد بالا را در تمام مسائل اجتماعی مي‌توان دنبال كرد و مثال‌هاي زيادي براي آن يافت. قضاوت‌هایی كه ما در مسائل گوناگون مي‌كنيم، گاهي قضاوت سطحي و براساس شواهد بسيار ضعيف است؛ به‌ويژه در جايي كه طراحي پیچیده‌ای داشته باشد. هرگاه گروهی طرح پیچیده‌ای را طراحی کنند و بخواهند آن را به اجرا درآورند، در چندين لفافه آن را پنهان می‌کنند و رمزهايي براي آنها قرار مي‌دهند. از‌اين‌رو، از يك گفت‌وگو و يا حركت نمي‌توان به‌سادگي پي برد كه هدف آنان چه بوده است. هرقدر ما بیشتر توجه بکنيم و بتوانیم در شواهد و قرائن دقت بيشتري کنیم و این‌ شواهد و قرائن را با هم تنظیم کنيم، می‌توانیم به نتایج بهتری دست يابيم.

در مسائل سیاسی و اجتماعی، اين مسئله بسيار حساس‌تر می‌شود، چون دیگر نفع یک شخص و یک گروه مطرح نیست؛ گاهی نفع و زيان‌کاري دامن‌گير میلیون‌ها فرد مي‌شود، گاهی نفع و زيان آن از مرزها مي‌گذرد و گاهی از زمان حال فراتر می‌رود و حتي ده‌ها سال آینده را نيز دربر می‌گیرد و

چه‌بسا سرنوشت ملتی را تغيير دهد. طبیعی است در اين موارد، باید بیشتر دقت کرد تا قضاوت‌ها بر اساس بصیرت عمیق‌تری باشد. پس، اجمالاً همه مي‌دانيم كه باید عقل را به‌کار گرفت و از شواهد بهره برد تا قضاوت‌ها سطحی نباشد، و اگر در جاهایی گمان مي‌رود که مسئله، عميق‌تر از آن است، بايد مسئله را ژرف‌تر بررسيد. به‌‌رغم اين سخنان، پرسشي هست: آیا کسانی که فکر ژرف، هوش سرشار و تجربة زیادی دارند، حتماً قضاوتشان ازروی بصیرت خواهد بود؟ یعنی، آيا مي‌توان گفت هرکس باهوش‌تر است و تجربة بیشتري دارد، قضاوتش از بصیرت بیشتري برخوردار خواهد بود و کسانی که هوش و تجربة کمتری دارند، قضاوتشان دور از بصیرت است؟

براي روشن شدن بحث، مناسب است نگاهی به حوادث صدر اسلام بیندازیم. بعد از مبعوث شدن پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله به رسالت، آن حضرت 23 سال در میان مردم بودند؛ بعد از رحلت ایشان نيز 25 سال خلفای سه‌گانه حکومت کردند. کمتر از پنجاه سال از عمر اسلام گذشته بود که جنگ‌های داخلی در کشور اسلامی رخ داد كه شاید مهم‌ترين آنها از لحاظ حجم، جنگ صفین بود كه هم زمان طولانی‌اي را دربر گرفت و هم تلفات بسيار زیادی داشت. یک طرف قضیه در جنگ، شخصی بود که همه او را فرد بسيار باهوشي می‌دانستند. کار به آنجا رسیده بود که کسانی می‌گفتند معاویه هوشش از علی علیه السلام بیشتر و سیاست، تدبير و مديريتش نيز از ايشان بهتر است. این مطلب را خود امیرالمؤمنین علیه السلام نيز در سخنانشان مورد اشاره قرار داده‌اند:

وَاللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَي مِنِّي وَلَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَيَفْجُرُ وَلَوْلَا

كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَي النَّاسِِ؛(1) سوگند به خدا، معاويه از من سياست‌مدارتر نيست؛ اما معاويه حيله‌گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرك‌ترين افراد بودم.

پیداست که این مسئله مطرح بوده که معاویه از علی باهوش‌تر و باسیاست‌تر است. حضرت در مقام دفاع می‌فرماید كه هوش معاويه بهتر از من نيست. من پيرو احکام دين هستم و نمی‌توانم هرچیزی را که دلم می‌خواهد عمل کنم؛ بلكه به آنچه خداوند مي‌خواهد پايبند هستم؛ اما طرف مقابل چنين پايبندي‌اي را ندارد و برای پیشبرد اغراض خود از هر وسیله‌ای استفاده مي‌کند؛ به‌همين‌دليل است که شما مي‌پنداريد سیاست او بهتر از من است.

حال پرسش آن است كه آيا می‌توان گفت بصيرت معاویه بیش از علی علیه السلام بود يا ماجرا چيز ديگري بوده است؟ همان‌گونه كه از برخي سخنان حضرت در نهج البلاغه نيز برمي‌آيد، در جنگ، شکست معاویه از لحاظ نظامی قطعی شده بود؛ مالک اشتر آن‌چنان قهرمانانه در میدان جنگید و فداکاری کرد که دیگر سپاه معاویه در حال شکست قطعی بود. معاویه با عمرو عاص مشورت كرد تا خود را از شکست برهاند. نتيجه آن شد كه پیشنهاد صلح بدهند؛ از‌اين‌رو، قرآن‌ها را بر سر نيزه كردند تا به سپاه علي علیه السلام وانمود كنند آنان پيرو قرآن‌اند و هرچه قرآن بگويد عمل مي‌كنند. سپاهيان ساده‌لوح آن حضرت هم كه از جنگ طولاني مدت به ستوه آمده بودند تا اين پيشنهاد مطرح شد، گفتند، چه از اين بهتر! ما آمده‌ایم برای اینکه به دستورات خدا و قرآن عمل


1. سيد رضي، نهج البلاغه، خطبة 200.

کنیم، حال خود آنها حاضر شده‌اند چنين كنند. شمشیرها پایین آمد و و عقب‌نشینی سپاه علي علیه السلام آغاز شد. هرچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود كه من قرآن ناطق هستم و اينان شما را فريفته‌اند، نپذيرفتند و همواره مي‌گفتند كه ما با قرآن نمی‌جنگیم. اين مورد، يكي از نمونه‌هاي بی‌بصیرتی است. از‌اين‌رو، بايد به‌خوبي همین قضیه را تحلیل کنیم تا پي ببريم مشكل بي‌بصيرتي از كجا ناشي شده است تا براي ما در زمان حاضر قضايا تكرار نشود و به‌آساني فريب نخوريم. بايد ديد چرا كار به جايي مي‌رسد كه سپاه علي علیه السلام كه بايد فرمان‌بردار ايشان باشند، طرح عمرو عاص را بر دستورهاي آن حضرت مقدم مي‌دارند؛ بااينكه علي علیه السلام شخصيت بزرگي بود كه افزون بر مقام عصمت، از علم بي‌نظيري برخوردار بود، حقيقت را بهتر از هركسي مي‌دانست و ساليان زيادي در دوران پيامبرصلی الله علیه و آله، فرماندهي جنگ‌ها را بر عهده داشت.

براي درك اين مسئله بايد به نكته‌اي روان‌شناختي توجه کرد. روان‌شناسان تجربی ثابت کرده‌اند که گرايش‌هاي ما حتی در ادراکات حسي‌مان نيز مؤثرند؛ مثلاً، ما بعضی از چیزهایی را که دوست نداریم نمی‌بینیم و نمی‌شنویم. این در ادراکات حسی بود؛ زماني هم كه انسان فکر مي‌کند، معمولاً دنبال آن افکاری می‌رود که دوست دارد و همواره انتظار دارد که از آن افکار، نتیجه‌ای به سود خودش بگیرد. انسان راضي نمي‌شود فکرش را در آن چیزی به کار اندازد که سودي برايش ندارد. پس، از تجارب علمی روان‌شناختی استفاده می‌شود که چیزهایی را که انسان دوست ندارد، درباره‌اش فکر هم نمی‌کند.

در اينجا نيز مشخص است كه بصیرت، پيرو فکر صحیح است، و ما اگر فکر صحیح و ژرف داشته باشیم بصیرت پیدا خواهيم كرد؛ اما سخن بر سر آن است كه همه دلشان نمی‌خواهد دربارة بعضی‌ چیزها درست فکر کنند. ازاين‌رو، برخي از آيات قرآن، مردم را ملامت می‌کند که چرا فکر نمی‌کنند؟! از آية شريفة أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(1) «آيا آنها در قرآن تدبر نمي‌كنند يا بر دل‌هايشان قفل زده‌اند»، استفاده مي‌شود كه يا به دل‌های انسان‌هايي قفل زده‌اند كه قرآن را نمي‌فهمند یا تدبر در آن نمی‌کنند. در موارد زیادی نيز قرآن كريم كساني را که عقل‌شان را به‌کار نمی‌گیرند مذمت می‌کند: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُون؛(2) «آنها كران، گنگ‌ها و كوران‌اند، از‌اين‌رو (از راه خطا) بازنمي‌گردند»، أَفَلاَ تَعْقِلُون؛(3) «آيا نمي‌انديشيد»، أَفَلاَ تَتَفَكَّرُون؛(4) «آيا فكر نمي‌كنيد»، أَفَلاَ يَتَدَبَّرُون؛(5) «آيا تدبر نمي‌کنند»؟! ذكر اين نكته‌ها در قرآن براي آن است كه انسان‌ها انگیزة فکر کردن در همه‌چیز را ندارند و فکرشان را تنها دربارة چيزهايي به‌کار می‌گیرند که دوست دارند و امید دارند که از آن‌ چیزها بهره‌اي به آنان برسد؛ و باز به همين دليل است که کسانی نخست نتیجه می‌گیرند، آن‌گاه فکر می‌کنند؛ یعنی، نخست تا صورت


1. محمد (47)، 24.

2. بقره (2)، 18.

3. بقره (2)، 44 و 76؛ آل عمران (3)، 65؛ انعام (6)، 32؛ اعراف (7)، 169؛ يونس (10)، 16؛ هود (11)، 51؛ يوسف (12)، 109؛ انبيا (21)، 10 و 67؛ مؤمنون (23)، 80؛ قصص (28)، 60 و صافات (37)، 138.

4. انعام (6)، 50.

5. نساء (4)، 82.

مسئله بيان می‌شود، آنان پاسخش را به دلخواه خود می‌دهند، بعد براي اين پاسخ، دنبال دليل مي‌گردند. باز از همین نمونه افراد، كساني هستند كه قرآن را به رأي خود تفسير مي‌كنند و حال‌آنكه در روايات، کسانی که قرآن را به رأی خود تفسیر می‌کنند، مذمّت شده‌اند. روایت معروفی را شیعه و سنی نقل کرده‌اند كه در قسمتي از آن آمده است: مَنْ فَسَّرَ القرآنَ بِرَأيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّار؛(1) «هركس قرآن را به رأي خويش تفسير کند، پشت او از نار پر شود». معناي تفسير به رأي آن است كه كسي آن چيزي را كه دلش می‌خواهد به قرآن نسبت مي‌دهد. اين مسئله نيز از صدر اسلام تاكنون نظاير زيادي داشته است. در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام از مفسراني شکوه مي‌کند که قرآن را به رأی خود تفسیر می‌کنند و دلخواه خودشان را بر قرآن تحمیل می‌کنند.(2) اين افراد ممكن است افرادي صاحب فكر، درايت و عقل نيز باشند، اما به‌گونه‌اي مقدمات را تنظیم می‌کنند و از شواهد بهره مي‌برند كه بتوانند مطابق میل خودشان نتیجه بگیرند.


1. ابن‌أبي‌جمهور الأحسائي، عوالي اللئالي، ج‌4، تحقيق الحاج آقا مجتبى العراقي، ص104.

2. رك: سيد رضي، نهج البلاغه، نامة 55 و 77.

كتابنامه

1. قرآن كريم.

2. سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، چ7، مشرقين، قم، زمستان 1379.

3. الأحسائي، ابن‌أبي‌جمهور، عوالي اللئالي، تحقيق الحاج آقا مجتبي العراقي، سيدالشهداء، قم، 1405ق.

4. البرقي، أحمد‌بن‌محمد‌بن‌خالد، المحاسن، تصحيح و تعليق السيد جلال‌الدين الحسيني (المحدث)، دار‌ الكتب الإسلامية، تهران، 1330ش.

5. الحراني، ابن‌شعبه، تحف العقول، تصحيح و تعليق علي أكبر الغفاري، چ2، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم، 1404ق.

6. خميني، سيدروح‌الله (امام)، صحيفة امامŠ، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خمينيŠ، تهران، 1378.

7. ابن‌بابويه قمي (صدوق)، محمدبن‌علي‌بن‌حسن‌، الأمالي، مركز الطباعة و النشر في مؤسسة البعثة، قم، 1417ق.

8. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عيون أخبار الرضا†، تصحيح و تعليق و تقديم الشيخ حسين الأعلمي، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، 1404ق.

9. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كمال الدين و تمام النعمة، تصحيح و تعليق علي‌اكبر الغفاري، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجامعة المدرسين، قم، محرم الحرام 1405ق.

10. كليني، محمدبن‌يعقوب، الكافي، تصحيح و تعليق علي‌اكبر الغفاري، چ3، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1367.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org