تهاجم فرهنگى
و
راهكارهاى دفاعى
پيش از آنكه راهكارهاى دفاعى را در مقابله با تهاجم فرهنگى بيان نمائيم، لازم است نتايجى را كه از بخشهاى پيشين بدست مىآيد بعنوان مقدّمات منطقى ارائه راهكارها در ضمن چند نكته اشاره كنيم:
1ـ تعيين نقاط مورد هجوم
دشمن در تهاجم فرهنگى خود دو نقطه مهمّ را هدف قرار داده است:
الف: عناصر سه گانه فرهنگ اسلامى
اصلى ترين كارى كه دشمنان انبيا در هر اجتماعى مىكنند، تأثير در انديشه ها و سپس تغيير ارزشهاست. هجوم فرهنگى در هر زمانى متناسب با شرايط آن زمان انجام مىگيرد. آنچه مهم است، اين است كه مظاهر هجوم فرهنگى را در جامعه خود و شرايطى كه در آن زندگى مىكنيم، بشناسيم.
تهاجم فرهنگى در سه محور صورت مىگيرد:
1ـ بينشها و باورها
2ـ ارزشها و گرايشها
3ـ رفتارها و كردارها
بيگانگان براى از بين بردن باورهاى دينى ما، مانند اعتقاد به خدا،
معاد، وحى، روح، فرشته و معنويات مىگويند: «اينها افسانه و خيالبافى است، انسان بايد واقع بين و تحصلّى باشد، اثباتى فكر كند. اعتقاد به ماوراى طبيعت و آنچه نامحسوس است، ايده آليستى است. انسان منطقاً نمىتواند به هيچ چيز اعتقاد جزمى و يقينى پيدا كند، هر كس چنين اعتقادى داشته باشد، دگماتيست است.» امروز دنياى غرب مىگويد: «اصلاً اعتقاد به اين مطالب خرافات است. چيزى را كه نمىبينى و حس نمىكنى، نپذير؛ اگر بپذيرى خيالاتى و ايده آليست شده اى. اگر به چيزى اعتقاد پيدا كردى نسبت به آن تعصب نورز. هركسى براى خود عقيدهاى دارد، تو نيز اعتقاد خود را داشته باش؛ اما اصرار نكن كه حرف من حق است و حرف تو باطل. عيسى به دين خود، موسى به دين خود. حق ندارى به ديگران تحميل كنى تا اسلام را بپذيرند، حتى بت پرستى هم يك عقيده است. اگر كسانى بگويند كه فلان عقيده حق است و عقايد ديگر باطل و همه مردم بايد به حق ايمان بياورند وگرنه گمراهند و به عذاب آخرت مبتلا مىشوند همزيستى مسالمت آميز تحقق نمىيابد.»
اما قرآن چه مىگويد؟ به نظر قرآن يقين يكى از برترين ويژگيهاى انسانى و كمالات اخلاقى است. هنگامى كه صفات هدايت شدگان را برمى شمارد، آنها را داراى يقين مىداند: «و بالاخرة هم يوقنون».1 در مقابل، وقتى صفات مردمى را كه از هدايت به دور ماندهاند و راه ضلالت در پيش گرفته و سقوط كردهاند برمى شمارد، آنها را دچار شك و ترديد ذكر مىكند:«بل هم فى شك منها»2؛ كسانى را كه در مسائل دينى داراى روح تسامح و تساهل هستند، نكوهش مىكند.
1ـ بقره / 4.
2ـ نمل / 66.
چرا دشمنان با داشتن اعتقاد دينى توأم با يقين مخالفت مىكنند؟ اگر اين مسائل جدى گرفته شود شكل زندگى انسان عوض مىشود. نمونه هايى از جدى گرفتن ارزشهاى دينى را در زمان جنگ، در جوانان ديدهايم كه چه حماسه هايى در جبهه ها به وجود آوردند. دنيا هنوز هم از آن حماسه ها مىلرزد.
سخن ما اين است كه ما يك سلسله باورهاى درست داريم و مىخواهيم آنها را به ديگران عرضه و براى آنها اثبات كنيم؛ ولى آنها مىگويند: اولاً، دلايل عقلى اعتبارى ندارد و تنها بايد دلايل حسى را پذيرفت. ثانياً، هرگز حقيقت كشف نخواهد شد و آدمى نمىتواند منطقاً از شك پا فراتر نهد. اين سخنانى است كه مخالفان دين براى از بين بردن ايمان در زمينه شناخت مطرح مىكنند.
تأثير ارزشهاى اسلامى و توجه مردم به آنها را ما در زمان جنگ بسيار ديده يا شنيده ايم. علت جبهه رفتن جوانان ما و فداكارى و ايثار آنها در دوران پس از انقلاب و پشتيبانى مردم به غير از وجود آن باورهاى اصلى در آنها مانند اعتقاد به خدا، معاد، نبوت و ...، پاى بندى به يك سلسله ارزشها، مانند ايثار، جانبازى، فداكارى چه بود كه موجب افتخار آفرينى در صحنه هاى بين المللى شد.
امروز دشمنان سعى دارند تا پاى بندى ما را نسبت به ارزشها سست كنند؛ لذا، مىگويند: «ارزشها اعتبارى است. يك روز مردم به چيزى دل مىبندند و روز ديگر به چيزى ديگر. نزد عده اى، شهادت طلبى، ايثار و... ارزش است، نزد عدهاى ديگر، كاخ، پول پرستى، رقاصى، خوانندگى، صنعت، تكنولوژى و... . تأثير فرهنگها باعث مىشود كه نظام ارزشى تغيير كند و اين مطلب در طول تاريخ بوده و خواهد بود. ارزشها قابل اثبات
عقلانى نيست؛ به علاوه، دليل عقلانى اعتبارى هم ندارد. دلايل متافيزيكى نيز در زمينه ارزشها قابل قبول نيست؛ چون ارزشها اعتبارى است و اعتباريات برهان بردار نمىباشد.»
اگر اين افكار به مردم القا شود كه ارزشها اعتبارى است و ما «بايد» و «نبايد» نداريم مردم آن فداكاريها را، كه به نفع مستكبران نيست، نخواهند داشت؛ فداكاريها و پاى بندى به ارزشها بود كه باعث شد تمام قدرتهاى جهان، كه دست به دست هم داده بودند، نتوانند ملت ما را به زانو درآورند.
استكبار در مبارزات خود با ملت ايران از راههاى سياسى، نظامى و اقتصادى اقدام كرد. در مبارزه سياسى، گروهكها و تشكيلات حزبى درست كردند. در بُعد نظامى، جنگ تحميلى و فتنه هاى داخلى به راه انداختند. در زمينه اقتصادى هم، كشور ما را محاصره اقتصادى كردند و اجناس خريدارى شده و قطعات يدكى و پولهاى ما را تحويل ندادند. چون در همه ابن راهها شكست خوردند، راه «مبارزه فرهنگى» را انتخاب كردند.
تزريق افكار انحرافى، التقاطى و الحادى از حربه هاى آنهاست. اگر شرايط اقتضا مىكرد همه باورها و ارزشها را منكر مىشدند؛ اما چون زمينه را مساعد نمىبينند، به اسم «دين» و «تحقيقات جديد در اسلام نوين»، سعى مىكنند تا باورها و ارزشها را از بين ببرند. چرا كه، حيات و منافع آنها به خطر افتاده است. مسأله انقلاب و ارزشهاى اسلامى به ايران منحصر نيست، بلكه به ساير كشورهاى اسلامى نيز سرايت كرده است و اين روند ادامه خواهد داشت. لذا، مخالفان تلاش مىكنند تا اين بينش الهى را در زادگاه خود مدفون سازند و به ما القا كنند كه اشتباه كردهايم و معرفت يقينى و نظام ارزشى حقيقى وجود ندارد. اين همان هجوم فرهنگى است؛ يعنى تحميل يك سلسله نظريات فلسفى، معرفت
شناختى و هستىشناختى به عنوان «مسائل فلسفى نو».
در كنار سست كردن باورهاى دينى و ارزشها، استعمارگران مىكوشند تا از ميزان پاى بندى مردم به اعمال شرعى بكاهند: گناه و حرام را خوب جلوه دهند و تقيد به مسائل شرعى را «خشكِ مقدسى» تعبير مىكنند.
براى پيروزى در اين زمينه، از وسايل تبليغاتى و هنرى نيز استفاده مىكنند و حتى با برگزارى محافل علمى، افرادى را كه قدرت تحليل علمى ندارند تحت تأثير قرار مىدهند. لذا به تدريج، جهت فيلمها عوض مىشود و به جاى آنكه ايثار و فداكارى و... نشان داده شود، مسائل عشقى، جنسى و... مطرح مىشود.
در زمينه عمل، مهاجمان فرهنگى مردم را به تبعيت از خواستهاى خود نيز وادار مىكنند. به عنوان مثال، براى از بين بردن هويت ملى ما و تبليغ فرهنگ منحط خود، اقدام به ترويج مُد مىكنند. لذا، لباسهايى وارد بازار مىشود كه منقش به تصاوير حيوانات و خط بيگانه باشد. بدين وسيله و با استفاده از خود مردم، سعى در اشاعه فرهنگ، خط، زبان و علم خود دارند.
ب: حوزه و دانشگاه
نقطه ديگر كه مورد هجوم فرهنگى دشمن واقع مىشود مراكز فرهنگى است. مراكز فرهنگى در جامعه ما حوزه و دانشگاه است. دشمن براى اينكه به اهداف خود برسد، اين دو مركز مهم فرهنگى را نشانه مىگيرد تا بتواند اين دو را ـ كه براى جامعه ما به منزله روح و جسم هستند ـ از يكديگر جدا كند. راه تحقق آن نيز بدين صورت است كه آنها را بر عليه يكديگر تحريك مىكند كه هر كدام خود را بر حق بدانند و از اين راه ارزش ديگرى را ناديده بگيرند. متأسفانه اكنون برخى از حوزويان و برخى از دانشگاهيان ما، خواسته يا
ناخواسته، در اين مسير حركت مىكنند و اين مقدمه پيروزى دشمن در اين تهاجم است. سخن آن گويندهاى كه بر عليه حوزه صحب مىبرد، ملت و جوانان را در مقابل روحانيت قرار مىدهد و مىگويد: «حوزه جاى تحقيق و چون و چرا نيست، بلكه جاى تقليد است. اسلام شناسان ما به كسى مجال چون و چرا نمىدهند.» مىتواند براى دشمنان ابزار خوبى باشد.
طرح سؤال هيچگاه ممنوع نبوده و نيست؛ ولى شيوه و روش بعضى از كسانى كه طرح سؤال و القاء شبهه مىكنند به گونهاى است كه اعتقاد و ايمان را از افراد ضعيف الايمان سلب مىكند و با مغالطاتى آنان را از يافتن جواب صحيح نااميد مىسازند. اقدام به اين روش مثل آن است كه شخصى به عدهاى بگويد كه شما بايد خود را به سلاح ضد مسموميت مجهز كنيد و براى اينكه آنها را به فكر تهيه آن بيندازد، يك كپسول گاز سمّى با خود بياورد و آن را باز كند، با اين توجيه كه همه بايد زودتر به فكر تهيه ماسك باشند. طبيعى است كه در اين صورت، قبل از تهيه ماسك عده زيادى از آنها تلف خواهند شد.
راه وادار كردن مردم به تحقيق و پرسش اين نيست كه در محيطى كه افراد آن از سطح علمى بالايى برخوردار نيستند، شبهه القا شود، سپس گفته شود كه «ما شبهات را مطرح مىكنيم، جواب آنها را خودتان بيابيد.» بسيارى از جوانان، خود نمىتوانند به اين شبهات پاسخ دهند؛ لذا، شبهه در ذهن آنها تثبيت مىشود. ايجاد شبهه هنر نيست، ارائه راه صحيح مهم است.
بنا بر اين، به نظر روحانيت برخى از روشنفكران ما در اشتباهند؛ چون راه مطرح كردن سؤال و شبهه اين نيست كه در مجامعى كه دانشجوبان رشته كشاورزى، دامپرورى و... هستند ـ كه كار اصلى آنها مطالعات اسلامى نيست و مبانى فقه، اصول، فلسفه و كلام را نمىدانند ـ شبهه فلسفى القا
شود و بگويند نظر حوزويان آن است و نظر ما اين.
مى توان صدها شبهه در باره فلسفه، كلام، منطق، حكمت، فقه، اصول و تفسير و... مطرح كرد؛ اما هر كدام اقتضا دارد كه در محل مناسبى طرح شود. اينگونه مسائل بايد در حوزه مطرح شود.
برخى گفتهاند كه «حوزه هاى علميه جاى تحقيق نيست، جاى تقليد است»؛ اين سخن اشتباه است. طلبه از ابتدايى كه وارد حوزه مىشود، چون و چرا ياد مىگيرد و معروف است كه اول چيزى كه طلبه ياد مىگيرد سؤال است. پس اينكه حوزه هاى علميه جاى تقليد است نه تحقيق، يعنى چه!
بعضى گفتهاند كه «پس از انقلاب براى اينكه باب چون و چرا را به روى مردم ببندند، اسلام فقاهتى را مطرح كرده اند.»
گاهى به اقتضاى زمان، مطلبى را كه داراى معناى گستردهاى است، خلاصه مىكنند و براى آن يك اصطلاح جعل مىكنند. چون پس از انقلاب، حكومت به دست فقيه محقق شده و مسائل قانونگذارى و مجلس، صدور احكام و قضاوت در دست فقيه است و حكومت بر اساس فقاهت اسلام برقرار شده است، اصطلاح اسلام فقاهتى جعل شده است. همچنان كه اصطلاحات ديگرى مانند ولايت فقيه، بانك اسلامى و... نيز رايج گرديده است.
اينگونه سخنان در اين زمان، در اتحاد حقيقى حوزه و دانشگاه خلل ايجاد مىكند. اگر ما حريم يكديگر را نشناخته و حفظ نكنيم و باور نكرده باشيم كه علماى ما عمر خود را صرف كردهاند تا مسائل فلسفى، فقهى، اصولى و دينى را به طور جامع استخراج كنند و در اختيار مردم بگذارند و بگوييم كه روحانيت ما جز فقه و رساله چيز ديگرى نمىداند، ظلم نيست؟
اصلاً بين فقه و رساله، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است: هر مسأله رساله فقهى است؛ ولى هر مسأله فقهى در رساله نيست. فقه بسيار
گسترده است. تصور برخى از رساله اين است كه رساله كتابى است كه در گوشهاى از خانه افتاده است؛ هر كه در نماز شك كرد به آن مراجعه مىكند. كسى كه چنين تصورى داشته باشد و فقه عظيم و گسترده را تنها در رساله بجويد، در نهايت جهالت است و ظلم بزرگى به علم و عالم كرده است.
دانشگاهيان و حوزويان بايد حدود و حريم يكديگر را بشناسند و آن را حفظ كنند. حوزه و دانشگاه، هر دو، براى جامعه لازمند و در محدوده خود مورد احترامند.
2ـ راه نفوذ فرهنگى دشمن
مسلماً دشمنان ما مىخواهند با اسلام و انقلاب مبارزه كنند. ما نيز بايد بفهميم كه آنها مىخواهند از چه راههايى نفوذ كنند و مسؤوليت ما چيست. با توجه به آنچه ذكر شد، دو راه نفوذ وجود دارد كه هر دو نيز مبتنى بر اصول روانشناسى اجتماعى و جامعهشناسى است: يكى راه سطحى كه بيشتر در عوام مردم مؤثر است و زود به نتيجه مىرسد و ديگرى راه ريشهاى و بنيادى است، كه در دراز مدت به نتيجه مىرسد و در مبانى شناخت، فكر و آگاهى مردم اثر مىگذارد.
الف) راههاى ريشه اى
ترفندهاى دشمنان، در اين روش، مستقيماً، متوجه عموم مردم نيست، بلكه دشمن ابتدا متوجه قشر تحصيل كرده و دانشگاهى مىگردد و سعى مىكند از طريق دانشگاه، به طور غير مستقيم، در طبقه تحصيل كرده و ممتاز جامعه تأثير بگذارد تا كم كم آثار آن به ساير مردم سرايت كند. وقتى كه استاد دانشگاه و دانشجوى فارغ التحصيل تحت تأثير افكار
دشمن قرار گرفت، در سخنرانى و مقاله خود از همان مايه ها استفاده مىكند؛ وقتى كه در صدر كارى قرار گرفت و رياست يا مديريت يك مجموعهاى را پذيرفت، براساس همان تئوريها كار مىكند؛ هنگامى كه در منصب سياستگذارى قرار مىگيرد، بر اساس همان تئوريهاى جامعه شناسى، علوم سياسى و فلسفه غرب عمل مىكند. دشمن در اين روش زود به نتيجه نمىرسد؛ چون اين دروس بايد در دانشگاه مطرح شود، دانشجو از آن متأثر گردد و به تدريج، در فكر او راسخ گردد و سپس در عمل او و ديگران اثر بگذارد و اين مراحل مدتها به طول مىانجامد؛ اگر چه كه دشمنان ما از گذشته شروع كردهاند و اكنون نيز در اين زمينه به نتايجى رسيدهاند و حتى برنامه هاى پنجاه ساله پيش بينى مىكنند. ولى متأسفانه هنوز روشنفكران متدين ما باور نكردهاند كه محتواى دروس برخى از دانشگاهى، بخصوص در رشته هاى علوم انسانى، وسيله و ابزارى براى استعمار و استثمار ماست.
ما براى بررسى و درمان مشكلات اجتماعى، كه ابتذال فرهنگى نيز يك پديده اجتماعى و به واقع يك آسيب اجتماعى است، بايد از آسيب شناسان واقعى اجتماع كمك بگيريم، نه از آنها كه در دانشگاههاى غربى درس آسيبشناسى جامعه خوانده اند؛ چون آنها براساس تئوريهاى غربى عمل مىكنند و براى شناخت جامعه سالم و مريض از قرآن و حديث كمك نمىگيرند، بلكه بر اساس ملاكهاى جامعهشناسى غرب به تشخيص مىپردازند. هنگام بررسى جوامع و دسته بندى مشكلات آنها، وقتى به جامعه مذهبى مىرسند، مىگويند: «جامعه مذهبى ويژگيهايى دارد؛ اولين ويژگى آن نفاق است؛ چون اعمالى مانند بى حجابى، ارتباطهاى نامشروع، شراب خوارى، تماشاى فيلمهاى مبتذل و... را به علت اينكه در
مذهب منع شده، نمىتوانند انجام دهند؛ ولى در باطن، همه اين اعمال را انجام مىدهند و نسبت به آن حريصتر نيز هستند. پس خاصيت جامعه مذهبى نفاق و دورويى است.»
جامعه شناس غربى براى علاج نفاق در جامعه مىگويد: «مردم را آزاد بگذاريد كه به هر شكلى كه مىخواهند در مجامع عمومى ظاهر شوند، موسيقى دلخواه خود را بشنوند و هر كارى را كه در خلوت انجام مىدهند، در جلوت نيز بتوانند آزادانه انجام دهند. هر چه مردم را بيشتر از آنچه مورد علاقه آنهاست منع كنيد، بيشتر به آن رو مىآورند. اينقدر موسيقى را حرام و مبتذل معرفى نكنيد، موسيقى هنرى اصيل است كه مظلوم مانده است. بگذاريد مردم دستى درآورند، پايى بكوبند. سخت گيريهاى آخوندها، اين خشك مقدسها و دگماتيستها، است كه موجب شده جامعه خراب شود.»
همچنين براى علاج دزدى در جامعه مىگويد: «دزدى يا هر جنايت ديگر نوعى مرض است و بايد با جانى و دزد صحبت و او را نصيحت كرد و قدرى به وضع زندگى او رسيدگى شود و از اين راه او را معالجه كرد. دست بريدن، شلاق زدن، قصاص و ساير حدود و تعزيرات خشونت است و موجب فساد در جامعه مىشود»؛ مىگويند: «انسان ساخته دست وراثت و محيط است. كسى كه جرمى مرتكب مىشود، مقصر نيست، مقصر اجتماع است. جامعه خراب است و بايد اصلاح شود. كسى كه دزدى كرد، به جاى اينكه دست او را ببريم، بايد سيستم اقتصادى را اصلاح كنيم تا همه مردم به يك اندازه از امكانات استفاده كنند و به دنبال دزدى نروند.» اين نسخهاى است كه جامعه شناسان براساس تئوريهاى جامعهشناسى غرب تجويز مىكنند.
در پاسخ به تئوريهاى مخالفان بايد گفت: اولاً، تجربه نشان داده است كه در جايى كه رفاه است، دزديهاى بزرگتر (ميلياردى) صورت مىگيرد.
ثانياً، اصلاح سيستم اقتصادى يك كشور كار سادهاى نيست، به ويژه آن هم كشورى مانند ايران كه تازيانه هشت سال جنگ را تحمل كرده است. مردم صدر اسلام نيز مشكلات اقتصادى داشتند؛ اما پس از اينكه قانون «السارق والسارقة»1 بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شد، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) آن را اجرا مىكردند و در كنار آن به برنامه ريزى اقتصادى نيز مىپرداختند و در اين زمينه، در عصر خود به موفقيت رسيدند. ثالثاً، معقول نيست كه براى حل يك پديده اجتماعى، فقط به سراغ ريشه ها برويم، بلكه بايد از روشهاى موقتى و مسكّن نيز استفاده كرد. بديهى است كه مسائل اجتماعى تنها با برخوردهاى سطحى حل نمىشود، برخوردهاى سطحى مانند اجراى حدود و تعزيرات به منزله قرص مسكّن است. براى حل قطعى مشكلات اجتماعى، البته بايد به دنبال علاج ريشهاى و اساسى رفت ولى اگر از داروهاى موقت استفاده شود ممكن است معالجه ريشهاى هرگز زمينهاى پيدا نكند.
ب) راههاى سطحى
دشمنان براى اينكه در رسيدن به اهداف خود تسريع كرده باشند، براى عوام مردم نيز برنامه ريزى مىكنند: با استفاده از روشهاى گوناگون روان شناسى، برنامه هاى رسانه هاى گروهى، بخصوص تلويزيون را تحت تأثير فرهنگ خود قرار مىدهند، تا آنجا كه برنامه ريزان، طراحان و مجريان ما، خواسته يا ناخواسته، از فرهنگ بيگانه متأثر مىگردند و اغلب برنامه هاى آنها را اجرا مىكنند.
دشمنان در اين روش خود تا كنون آنچنان موفق بودهاند كه حتى توانستهاند در خانواده هاى بسيار متدين و مذهبى نيز نفوذ كنند و آنها را
1ـ اشاره به آيه 38 از سوره مائده.
كه اهل نماز شب و روزه مستحبى و فرزندان آنها هم درس خوان و طالب علم بوده اند، نفوذ كنند و بيشتر وقت شبانه روز آنها را بجاى عبادت و كسب علم به ديدن فيلم، شنيدن قصه، نقاشى، مجسمهسازى و... اختصاص دهند.
پس رسانه هاى تبليغاتى بهترين وسيله ترويج فرهنگ غرب است؛ اعم از فيلم، قصه، داستان، نقاشى، مجسمهسازى و... تا هنر مظلوم و موسيقى باستانى ايرانى!
موسيقى لهوى از نظر شارع مقدس اسلام حرام است، خواه ايرانى
باشد، خواه غير ايرانى. اگر «لهو» حرام است، هر چه بدان لهو اطلاق شود نيز حرام است، چه موسيقى، رقص، پاى كوبى، دست افشانى و چه غير آن، محلى باشد يا غير محلى.
اكنون فرهنگ مساوى شده با هنر، هنر نيز مساوى شده با موسيقى و رقص. اصلاح فرهنگ هم به معنى احياى موسيقى و رقص ايرانى است.
متأسفانه اكنون برخى از دست اندر كاران امور كشور اينگونه استدلال مىكنند كه براى جلوگيرى از نفوذ فرهنگ غربى خوب است هنرهاى باستانى احيا شود هر چند از نظر اسلام بى اشكال نباشد! اما اگر اين منطق صحيح باشد بايد منتظر باشيم كه براى جلوگيرى از خروج ارز، بجاى اينكه مردم براى خوشگذرانى به كازينوها و رقاص خانه هاى كشورهاى اروپايى بروند، بهتر است دولت در داخل كشور از اينگونه مراكز داير كند. زيرا در غير اين صورت، مردم به فكر خروج از كشور مىافتند. يا برخى ديگر پيشنهاد كنند براى اينكه مردم به سراغ شراب نروند، اجازه داده شود كه مردم آبجوى اصيل ايرانى مصرف كنند!!
ما نمىتوانيم بگوييم براى اينكه دفع افسد به فاسد مىكنيم، بايد بجاى موسيقيهاى غربى از موسيقيهاى محلى استفاده كنيم؛ چون در اين
صورت، اين قاعده در مفاسد ديگرى مانند شراب قابل تسرى است!
كسانى كه اينگونه تحليل مىكنند، با احكام قطعى اسلام چه مىكنند؟ كسانى براى اين سؤال نيز پاسخى انديشيده اند. آنها اينگونه توجيه مىكنند كه «در هر زمانى به يك نحو از اسلام برداشت مىشود. احكام اسلام كه امروزه بدانها عمل مىشود، مخصوص زمانى است كه مردم وحشى بوده اند؛ امروز نيز احكام اسلام بايد مطابق مقتضيات زمان تشريع گردد»!!
3ـ ديرپائى مسائل فرهنگ
بسيارى از پديده ها دراثر يك عامل به سرعت در جامعه پديد مىآيند، به راحتى نيز از بين مىروند. فرض كنيد زلزلهاى در محلى اتفاق مىافتد و مشكلاتى را به وجود مىآورد، مردم دست به دست هم مىدهند و با تلاش، مشكلات ناشى از زلزله را برطرف مىكنند يا جامعه دچار بحران مىشود و افرادى نيكوكار و فداكار اقدام مىكنند و مشكل را حل مىنمايند. ولى مشكلات فرهنگى اينچنين نيست؛ پديد آمدن آنها با مقدمات بسيار همراه است، رشد و تغيير آنها نيز بسيار پيچيده است و به برنامه ريزيهاى وسيع نيازمند است. اگر بخواهيم آنچه را كه امروز به نام ابتذال فرهنگى ناميده مىشود ريشه يابى كنيم و عوامل بروز آن را در جامعه شناسايى كرده براى پيشگيرى و برطرف ساختن آن اقدام كنيم خواهيم ديد با مسائل بسيار گستردهاى سروكار پيدا مىكنيم كه حل آن مسائل از عهده عدهاى اندك خارج است و بحث را تا اين حد گسترده كردن و به ريشه يابى در عوامل يك پديده اجتماعى پرداختن، تقريباً باعث يأس از اقدام مىشود. از سوى ديگر، ساده گرفتن مسأله نيز موجب مىشود كه در عمل توفيقى حاصل نشود. لذا، بايد تلاشى در خور و متناسب براى شناخت عوامل و انگيزه ها انجام داد.
در مسئله اقتصادى وقتى بحرانى پيش مىآيد و گرانى و تورم همه را مىآزارد، مردم فرياد اعتراضشان بلند مىشود و دولت مجبور است براى حل بحران برنامه ريزى كند؛ اما مسائل فرهنگى اينچنين نيست، نه گلوى كسى را فشار مىدهد و نه داد كسى را درمى آورد، بدون ايجاد حساسيت به آرامى جاى خود را در جامعه باز مىكند و اثر خود را مىبخشد و اگر كسى نيز هشدار بدهد جدى گرفته نمىشود. چگونه است كه پس از اين همه تأكيد از سوى ولى فقيه حتى آنان كه معتقد به ولايت فقيه هستند و اطاعت ولى فقيه را مثل اطاعت امام معصوم بر خود واجب مىدانند، «الراد عليه كالراد علينا و هو على حد الشرك بالله»، حساسيت چندانى نسبت به اين مسأله از خود نشان نمىدهند، اين ويژگى مسأله فرهنگى است. بحرانها و مسائل فرهنگى، داد مردم را درنمى آورد، مگر اينكه در مسائل مادى و زندگى محسوس مردم تأثير بگذارد، آنگاه فرياد اعتراض مردم بلند مىشود. وقتى در خانواده ها ناسازگارى به وجود آمد و از هم گسيخته شد، دختران و پسران به انواع كجرويها عادت كردند، آنگاه ممكن است عدهاى در صدد چاره جويى برآيند و با اين حال هم معلوم نيست كه به ريشه يابى مسائل بپردازند. چه بسا، اگر دولت هم بخواهد در اين زمينه برنامه ريزى كند، درصدد برآيد كه بيمه عمومى و بررسيهاى روان درمانى را افزايش دهد و ريشه يابى نكند كه اين اختلالات اجتماعى و روانى از كجا پديد مىآيد و چرا جوانان ما به تبع جوانان غربى دچار دلهره و اضطرابند.
قابل عنايت است كه در مكتب اگزيستانسياليسم عنصر اصلى شخصيت انسان دلهره است. چون جوان مىبيند كه در جامعه غربى هيچ انسانى بدون دلهره نيست، تصور مىكند كه اصلاً انسانيت انسان در دلهره داشتن است. آنان نديدهاند مردمى را كه در جامعه اسلامى، در سايه
تعاليم اسلام، با آرامش روحى، متانت و وقار زندگى مىكنند و به زندگى لبخند مىزنند و بانشاط به ديگران خدمت مىكنند، «الا بذكر الله تطمئن القلوب.»1
راهكارهاى دفاعى
از آنچه تاكنون بيان شد وظيفه خطيرى كه ملّت و دولت در مقابل تهاجم فرهنگى دارند بخوبى معلوم مىگردد. زيرا، فرهنگ در پردازش هويت فرد و جامعه و نيز در تداوم انقلاب نقش تعيين كننده دارد. و از همين رو است كه بايد مردم و دولت در دفاع از فرهنگ اسلامى اهتمام ورزند.
وظيفه مردم در دفاع از فرهنگ اسلامى
مردم را از جهت اشتغال به مسائل علمى و فرهنگى مىتوان به دو دسته تقسيم كرد: الف: فرهيختگان مردم (حوزويان و دانشگاهيان) ب: عموم مردم.
الف: فرهيختگان (حوزويان و دانشگاهيان)
وظيفه اين قشر خاص از مردم، بخاطر اشتغال به مسائل فرهنگى حسّاستر است. زيرا، از يك سو در جبهه مقدّم مبارزه فرهنگى قرار دارند و از سوى ديگر خود، آماج تيرهاى هجوم فرهنگى مىباشند. براى اين گروه دو وظيفه اصلى وجود دارد:
1ـ هر يك از دو مركز حوزه و دانشگاه حريم يكديگر بشناسند و حفظ كنند. و از سخنانى كه در اتحاد حقيقى حوزه و دانشگاه خلل ايجاد مىكند جلوگيرى نمايند.
1ـ رعد / 28.
2ـ لازم است هر يك از دو مركز مزبور، عناصر اصلى فرهنگ اسلامى را بشناسد و بشناساند. در اين زمينه لازم است پايه هاى فهم دينى بر اساس يقين نهاده شود و با نفوذ شك و ترويج شك گرايى مبارزه شود.
بهترين راه براى مبارزه با شك و شك گرايى آن است كه شناخت خود و ديگران را از باورها و ارزشهاى دينى، مضاعف سازيم و به يقين منطقى دست يابيم.
مثلاً در زمينه عقايد به يك سلسله باورهاى درست و يقينى دست يابيم و آنها را به ديگران عرضه و براى آنها اثبات نمائيم. (بحثهاى مربوط به هستى شناسى)
و در زمينه ارزشهاى اسلامى، وجود يك سلسله ارزشهاى ثابت و پايدار را به اثبات برسانيم و وجه بطلان سخنان بى پايه كسانى كه ارزشهاى را امور اعتبارى و نياز پرورده مىدانند مدلَّل سازيم. (فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق)
و در برابر كسانى كه مىكوشند تا از ميزان پاى بندى مردم به اعمال شرعى بكاهند: گناه و حرام را خوب جلوه دهند و تقيّد به مسائل شرعى را «خشكِ مقدّسى» بنامند. خود و ديگران را به عمل كردن به مسائل شرعى وا داشته و تشويق نمائيم.
و پيش از همه اين بحثها بر ما لازم است كه در برابر كسانى كه اصل وجود يقين را يك ضد ارزش تلقّى مىكنند و از شكاكيّت و نسبيّت در معرفت، تبليغ مىنمايند امكان معرفت يقينى را اثبات كنيم و از اين رهگذر عقايد دينى و ارزشهاى اسلامى را از يك پشتوانه معرفتشناختى برخوردار سازيم (بحثهاى مربوط به معرفت شناسى)
ب: عموم مردم
وظائفى را براى عموم مردم مىتوان برشمرد:
1ـ بسيج عمومى و آموزش دينى
در تهاجم فرهنگى، عموم مردم هدف قرار مىگيرند. و از همين رو است كه بايد همه احساس مسئوليت كنند و در يك آماده باش سلاح به دست بگيرند. چه سلاحى در مقابل هجوم فرهنگى؟ سلاح علم. همانگونه كه در هجوم نظامى، همگان آموزش نظامى مىبينند در تهاجم فرهنگى نيز همگان بايد آموزش دينى ببينند و خودشان را مجهزّ كنند. وقى مرض شايع مىشود همه بايد واكسن بزنند تا به آن مرض مبتلا نشوند. نمىتوان گفت ما كه مريض نيستيم پس چرا واكسن بزنيم؟ مرض شيوع دارد دير يا زود، به همه مىرسد. نبايد گفت كه ما شصت يا هفتاد سال از عمرمان گذشته، ديگر كافر نمىشويم. كسانى بودهاند كه در هشتاد سالگى هم شك پيدا كرده اند. وانگهى، ما بايد به فكر جوانان و نوجوانان اين كشور باشيم كه اكثر افراد اين ملّت را تشكيل مىدهند.
2ـ احياى جلسات مذهبى
وظيفه عمومى مردم است كه در مبارزه فرهنگى مشاركت كنند. هر كسى به هر اندازه كه مىتواند. ساده ترين و واجب ترين كارى كه از عهده هيچ كس ساقط نمىشود، خواه پير باشد يا جوان، مرد باشد يا زن، احياى جلسات مذهبى است. چرا از اين كار غافليم؟ جوانان، نوجوانان، خانمها، آقايان، بازاريان، دانشگاهيان و ساير اقشار مردم بايد در سطحهاى گوناگون جلساتى تشكيل دهند و به شكلى فعّال، مطالب را مطرح كنند، سير مطالعاتى براى خود قرار دهند، به صورت استدلالى با يكديگر گفتگو و مناظره كنند و هر جا مشكلى پيش آمد براى حلّ آن نزد يك عالم بروند. هر جلسه مذهبى كه بينش ما را نسبت به اسلام و ارزشهاى آن اندكى
بالاتر ببرد يا دست كم، در همين حدّى كه هست نگه مىدارد واجب است در آن شركت جوييم.
ما مىبينيم كه هر روز باورها و ارزشهاى اسلامى كم رنگ تر مىشود و تنزّل مىكند. اگر اين سير نزولى همچنان ادامه پيدا كند به كجا مىانجامد؟
يكى از راههاى جلوگيرى از اين مشكل، برگزارى جلسات مذهبى است كه در آنها اعتقادات تقويت مىشود و جوانان به اين راه ايمان پيدا مىكنند.
3ـ برخورد دوستانه و محبّت آميز با جوانان
عموم مردم بايد با جوانان و نوجوانان برخوردى مناسب داشته باشند. بايد به آرامى و با نصيحت و به صورت غير مستقيم آنها را متوجه ساخت بايد وسائلى فراهم كرد تا دلشان خوش باشد، شاد باشند. مخصوصاً محيط خانواده براى آنها گرم باشد و افراد خانواده با هم مهربان باشند تا از اين رهگذر انگيزه سرگرمى با فيلمهاى ويدئو و .... در آنها كم شده و از بين برود.
در خانه هايى كه محيط آنها تند و خشن است عصبانيت ايجاد مىشود و بچه ها از محيط خانه فرارى مىشوند و به خانه همسايه و دوستان ناباب پناه مىبرند. نه تنها درس نمىخوانند، بلكه آلودگى اخلاقى هم پيدا مىكنند.
امّا اگر محيط خانه محيطى گرم و سالم باشد بچه ها جذب مىشوند و دوست دارند كه در كنار پدر، مادر، خواهر و برادر خود بنشينند و با آنها اُنس بگيرند و كمتر تمايل به كار خلاف پيدا مىكنند. اگر مقدارى هم انگيزه كار گناه در آنها پيدا شود مىتوان با استدلال، ملاطفت و منطق آنها را متوّجه ساخت.
وظيفه دولت در دفاع از فرهنگ اسلامى
عمده ترين وظيفه دولت در مبارزه فرهنگى و دفاع از فرهنگ اسلامى همان ترويج روز آمد و تكنولوژيك ارزشها است.
البته ترويج ارزشهاى معنوى در جامعه اسلامى به دو صورت كلّى انجام مىگيرد:
1ـ از راه بحث، مناظره و استدلال
2ـ از راه تحريك احساسات و عواطف
راه نخستين اختصاص به انديشمندان و عالمان جامعه اسلامى دارد. كه درباره هر يك از ارزشها به صورت منطقى و استدلالى به بحث بنشينند و فوايد احياى هر ارزش و ضررهاى بكارگيرى روشهاى مخالف آن را در جامعه بيان كنند. و با جمع بندى منطقى به اين نتيجه برسند كه بايد فلان ارزش احيا شود يا با فلان شيوه غلط مبارزه گردد. اگر چه در ارائه همين راه نيز دولت با استفاده از رسانه هاى ارتباط جمعى مىتوان نقش تعيين كنندهاى ايفاء نمايد. لكن در محتواى آن نقشى ندارد.
امّا راه دوّم همان است كه امروز دستگاههاى تبليغاتى غرب براى مبارزه با ارزشهاى اسلامى از آن استفاده مىكنند. زيرا، آنان ضعيفتر و عاجزتر از آن هستند كه بتوانند با منطق و استدلال، ارزشهاى اسلامى را تضعيف كنند. يا ارزشهاى منحط خود را ترويج نمايند. بلكه آنان باشيوه هاى تبليغاتى متمركز براى ارائه عملى الگوها اهداف خود را تحقّق مىبخشند؛ يعنى آنچه را مربوط به نوشتار است، اعمّ از روزنامه ها، كتابها، نمايشنامه ها، و امثال آن، به صورتى منظّم و مسلّم به خواننده تلقين مىكنند و خواننده نيز بدون آنكه خود متوجّه شود، بى درنگ آن را مىپذيرد.
اين شيوه در فيلمها بيشتر بكار گرفته مىشود: چهره قهرمان فيلم را به
شكلى انتخاب مىكنند كه بيننده را به خود جلب كند و به او علاقهمند شود. تا اينكه خواه تا خواه، نسبت به صفات ظاهرى و باطنى او گرايش پيدا كند.
ما بايد از شيوه هاى تهاجمى بر ضدّ آنها استفاده كنيم همانگونه كه آنها براى ترويج ارزشهاى خود از اين شيوه ها استفاده مىكنند ما نيز بايد هنرمندانى پرورش دهيم كه بتوانند ارزشهاى اسلامى را در فيلم، نمايشنامه، كتاب، رمان، داستان و در ساير آثار هنرى آنچنان زنده و ترويج كنند كه بتوانند ديگران را تحت تأثير قرار دهند، نه آنكه هميشه در مقابل دشمن موضع انفعالى اتخاذ كنيم يا در نهايت، تنها از خود دفاع نمائيم.
ما بايد بدانيم كه فيلمهايى كه با شيوه هاى تبليغاتى استعمارى ساخته شده براى مردم كشور ما مناسب نيست، آنها بر طبق ارزشهاى انقلاب، اسلام و كشور ما فراهم نشده است. بنابر اين، بايد خود را براى مقابله با آنها آماده كنيم. راه مقابله، تنها اين نيست كه توجّه داشته باشيم كه تحت تأثير پيامهاى فيلم قرار نگيريم، چه پيامهاى گويا و صريح و چه پيامهاى ضمنى؛ مانند شيوه رفتار، طرز پوشيدن لباس، طرز آرايش و مانند آن. بلكه اصلى ترين راه مبارزه آن است كه با استفاده از آخرين دستاوردهاى تكنولوژى مدرن، ارزشهاى اسلامى خود را در قالب هنرمندانه ترين فيلمها، نمايشنامه ها كتاب ها، رمانها و در قالب ساير آثار هنرى با استفاده از وسايل هنرى و تبليغاتى، عرضه كنيم و ديگران را تحت تأثير قرار دهيم.
در خاتمه از خداوند منّان مىخواهيم كه مردم و دولت ما را در اين مبارزه فرهنگى با شيطانهاى انسى و جنّى پيروز گرداند و همگان را مشمول لطف و عنايت حضرت بقية الله الاعظم (عج) قرار دهد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org