قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

پيشگفتار

متفكران عصر جديد در تئوريهاى خود، اركان تفكر نوبنياد امروز را به گونه‌اى پى ريزى كرده‌اند كه در آن بر خلاف گذشته، انسان به طور كلى بريده از فطرت الهى خويش تعريف‌ مى‌شود.

اين تفكر، پيش از آن‌كه مبتنى بر اصول عقلانى باشد، ناشى از خشم و نفرت و روح انتقام جويى توده ها، در برابر زورگوييها و ستمگريهاى جاهلانه ارباب كليسا، در قرون وسطى بوده است.

كليسا، اگر چه قيد و بندها و خرافاتى را به مذهب و حتى به كتاب آسمانى خود بسته بود كه علت عقب ماندگى جوامع تلقى‌ مى‌شد، اما در آن زمان هنوز، با يك سرى آموزشها و تعاليم اخلاقى همراه بود كه در عمق فطرت جامعه انسانى ريشه داشت و رفتار پيروان خود را تا اندازه‌اى تعديل‌ مى‌كرد. هنگامى كه در آن دوران سياه، غرب عليه مذهب عصيان كرد و خود را از ستم كليسا و زنجيرى كه از خرافات عوام فريب در پاى او نهاده بودند رها ساخت، افسار گسيخته و ديوانه وار به نام جدايى از دين، جنبه هاى اخلاقى و معنوى مذهب را نيز در وجدان خويش، لگدمال كرد. از آن پس، هر چند كه در اثر رهايى از قيد و بندها به وسيله رفورم مذهب خرافى، حركت و تلاش خستگى ناپذير و خصوصاً استفاده از ميراث تمدن عظيم اسلامى در جنگهاى صليبى، توانست به سرعت برفراز صخره هاى

دانش و صنعت پرواز كند و قله هاى تكنولوژى را فتح نمايد، اما همزمان، خود را در حصارهاى بلند تمدن بى روح مادى زندانى كرد و بدينسان از چاله‌اى بيرون آمد و به چاهى فرو افتاد!

انحطاط اخلاقى غرب، نتيجه ترويج مكتبهاى منحرف فكرى «اومانيسم ـ انسان مدارى»، «ليبراليسم ـ آزادى بى حد و مرز» و به دنبال آن «نيهليسم ـ پوچ گرايى» بود كه پس از نهضت رنسانس، در راستاى مذهب ستيزى پايه‌گذارى شدند.

بدين سان بشر غربى امروز، با اصالت دادن به تكنيك و اقتصاد، در چنگال ماشينيزم و زندگى ماشينى گرفتار شده و سيطره تكنولوژى، خود او را نيز به يك ماشين تبديل كرده است به طورى كه ديگر زندگى‌اش فاقد هر گونه معنا و فضيلت و هدف‌ مى‌باشد و به همين جهت به «پوچى» روى آورده است.

جهانخواران سلطه گر در سرتاسر قرن اخير، با همه امكانات تلاش كرده‌اند كه جهان بينى اومانيسم را در همه جهان و به ويژه در كشورهاى جهان سوم و بالاخص در ممالك اسلامى توسعه دهند و هدف آنها، سرسپردگى مطلق و وابستگى همه جانبه سياسى، فرهنگى و اقتصادى و غارت فرهنگ و منابع اين كشورها بوده است. در اين رابطه آنها با استفاده از توان تكنولوژيكى فوق مدرن در صنعت ارتباطات، و پيش از آن با فرستادن ميسيونرهاى مسيحى به عنوان سپاهيان صلح و برانگيختن عناصر خود باخته بومى كشورها در اجراى انواع برنامه ها و روشهايى كه غالباً در پوشش علمى نيز فاقد هر گونه ارزش واقعى است و سر انجام با بكارگيرى تمامى شيوه ها و ابزارهاى مخرب سعى كرده و‌ مى‌كنند تا فرهنگى را كه ريشه الهى دارد و محور همه حركتهاى آن بينش توحيدى

است، به عنوان سد مستحكمى كه در مقابل آنها قرار دارد، از ميان بردارند.

آرى، آنچه امروز جهانخواران را بيش از هر چيز ديگرى به وحشت انداخته است، قدرت اسلام و حضور فعال آن در عرصه هاى مختلف سياسى، اقتصادى و فرهنگى است.

بنابر اين طبيعى است كه استكبار جهانى، در قله اهداف خويش جهان اسلام را كه به عنوان آخرين دين الهى، همواره در برابر تجاوزات بى شرمانه غرب ايستاده است، به طور جدّى آماج حملات شديد فرهنگى خود قرار دهد و با ترويج فرهنگ آلوده خويش از راه اشاعه تفكر مبتذل مادّى و نشان دادن مظاهر فريبنده دنياى صنعتى، در فرهنگ اصيل اسلامى رخنه كرده، ارزشها و باورهاى دينى را سست نمايد و اندك اندك ريشه اعتقادات امت اسلامى را بخشكاند و سپس از دو دستاورد تمدّن جديد غرب، كه يكى تكنولوژى و ديگرى آلودگى اخلاقى و لجنزار فرهنگى است، همواره سراب اولى و رنگ و لعاب آن به وى نشان دهد و هنگامى كه خوب به آن نزديك شود او را مانند خود در دومى كه منجلاب فساد است غرق سازد!

نكته‌اى كه دراينجا قابل ذكر است و توضيح آن خواهد آمد، اتهام ناجوانمردانه‌اى است كه تحت عنوان مخالفت اديان آسمانى با پيشرفت علم و صنعت و رفاه اجتماعى، به دامان پاك اسلام نيز وارد كرده‌اند و از آن دروغهايى است كه تلاش فراوانى شده تا خود تاريخ نيز آن را باور كند، اما هرگز اين‌چنين نيست و حتى قضيه دقيقاً عكس آن است. زيرا همان‌گونه كه تاريخ به وضوح شهادت‌ مى‌دهد، رشد صنعت و تحول اقتصادى در جامعه اروپا، مرهون تماس علمى، فنى، اقتصادى و تجارى‌اى است كه غرب در جنگهاى صليبى، در قرون دهم، يازدهم و دوازدهم، با جامعه

اسلامى پيدا كرد و منجر به طرد نقاط انحراف مذهب كاتوليك گرديد. پس در واقع، تمدن جديد در اثر ترك مذهب به وجود نيامد.

آنچه در نهايت، از نظر مكاتب الهى نكوهش شده، وابستگى ها وتعلقات مادى افراطى است كه بگونه‌اى رفاه دنيوى را تمام هدف خويش قرار دهد و بُعد معنوى و هدف آفرينش انسان و كمال و سعادت ابدى او را بكلى فراموش كند مانند آنچه امروز در غرب مشاهده‌ مى‌شود. به طور كلى روى تافتن از اطاعت خداوند مذموم است زيرا اسلام هدف آفرينش را، در تعالى و تكامل روحى و معنوى نوع بشر، در سايه والاى عبوديت او در برابر خداوند،‌ مى‌داند.

انگيزه اين تهاجم، نخست ايجاد جوّ خود باختگى و روح بى تفاوتى در جامعه، نسبت به ارزشهاى اصيل خودى و تخريب هويت مذهبى و ملى آن جامعه‌ مى‌باشد، سپس ايجاد جامعه‌اى تازه كه تفكرات و باورهاى جهان غرب را بپذيرد و عقايد و ارزشهاى دينى و فكرى خود را دور بريزد و از نظر فرهنگ مصرف، در الگوى مصرفى غرب غرق شود. در اين صورت است كه با نابودى فرهنگ يك كشور، زمينه براى رشد سيطره سياسى و اقصادى و گسترش سلطه همه جانبه استكبار جهانى هموار خواهد شد.

آنچه امروز ابر جنايتكاران، با بهره گيرى از تكنولوژى ارتباطات و برنامه هاى ماهواره اى، با شعار تحقق دهكده واحد جهانى و همسان‌سازى فرهنگى، براى جهانى كردن فرهنگ خود تبليغ‌ مى‌كنند، همه و همه در راستاى همين اهداف شيطانى است. امپرياليسم خبرى در بمباران اطلاعاتى و تبليغات انحصارى خود، كه هدفى جز ملل محروم و خصوصاً كشورهاى اسلامى ندارد، در صدد آن است كه غرب را به عنوان نژاد برتر، به جهانيان معرفى كند، تا با تزريق تدريجى فرهنگ مسموم آن، به منافع

استكبارى و نامشروع خويش دست يابد.

اگر چه به طور طبيعى، قدرت تكنولوژى ارتباطى به فرهنگ ندارد، اما‌ مى‌بينيم كه تاكنون، هر اندازه توان تكنولوژيكى غرب افزايش يافته، ميزان سلطه فرهنگى‌اش بيشتر شده است، و اين به منش او وابسته است كه در واقع منش سلطه گرى و برترى جويى است.

ميهن اسلامى ما، كه به لحاظ استراتژيك و حساسيت منطقه‌اى و دارا بودن فرهنگ عميق علمى و اسلامى و منابع سرشار اقتصادى، همواره مورد طمع و تجاوز دشمنان جنايتكار بوده است، پس از پيروزى انقلاب اسلامى كه اساساً يك انقلاب فرهنگى و ارزشى است و تحرك و اقتدار خود را با بهره گيرى از غناى فرهنگى اسلام در مقابله و معارضه با نظامهاى كفر حاكم بر جهان به منصه ظهور رسانده و مهم ترين تهديد قرن عليه نظام نوين جهانى قلمداد شده است، استكبار جهانى را متوجه شرايط جديدى نمود كه براى متوقف كردن قدرت اسلام و رشد فزاينده آن در جهان به سرمايه گزاريهاى وسيع ترى در زمينه هاى فرهنگى و هنرى بپردازد.

در اين رابطه «دانيل پاتيس» رئيس انستيتوى پژوهشهاى سياست خارجى آمريكا، در سمينارى كه در پاييز سال 68 در شهر استامبول تركيه برگزار شد گفته است:

«ما تا ده سال حساسيت خاصى نسبت به اسلام نداشتيم، اما امروز اين طور نيست و همه ما نسبت به اين پديده جديد در ايران و برخى از كشورهاى ديگر، بايد با حساسيت بيشترى برخورد كنيم. امروز مسلمانان به ايران نظر دارند و از آن الگو بردارى‌ مى‌كنند، امروز ايران براى مسلمانان به مثابه يك آزمايشگاه است، اگر اين تجربه موفق شود، جسارت

مسلمانان كشورهاى ديگر هم بيشتر خواهد1.

همزمان با تحركات جهانى، ما در دهه اخير، سالهاى پرالتهابى را نيز در داخل كشور پشت سر نهاديم كه دشمن با تحريك تأسف بار روشنفكران غربزده، سعى كرد به بهانه خرافه ستيزى و به عناوين مختلف ديگر اسلام اصيل را تضعيف كند و با تهمتهاى ناروايى از قبيل تحجر و استبداد، از صحنه انديشه و باور جامعه محو نمايد و نهايتاً اسلام را از كشور ما ريشه كن سازد.

و اين‌چنين بود كه اينان با مقايسه اسلام و مسيحيت قرون وسطى و تشبيه روحانيت شيعه با اصحاب كليسا، شعار پروتستانتيسم اسلامى را زمزمه كردند و با انتقاد از برخى حقايق و مقدسات مذهبى، نسبى بودن اصول اخلاق و معرفت دينى را مطرح نمودند.

اين توطئه ـ كه درباره آن متناسب با بحثهاى آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت ـ شديدترين و ناجوانمردانه ترين حمله‌اى است كه در قالب مفاهيم علمى، اساس اعتقادات جوانان را مورد تهديد قرار داده و خواه ناخواه به موازات اهداف خصمانه جهانخواران بيگانه و نتيجتاً در مسير انهدام و نابودى فرهنگ دينى و ملى كشورمان عمل خواهد كرد.

دشمن خيانتكار، در مسأله مرجعيت نيز آرام ننشسته است و با اتهام آميختگى آن به اغراض دنيوى، يعنى لكه ننگى كه در طول تاريخ تشيع، هرگز دامن پاك مجتهدان مجاهد و علماى عظيم الشان اسلامى را آلوده نكرده و به وضوح از ساحت مقدس آنان دور بوده است، قداست آن را مورد سؤال و ترديد قرار داده است.

تمامى اين مسائل، تيرهاى زهرآلود تهاجم فرهنگى و از جلوه هاى بارز


1ـ مجله 15 خرداد شماره صفر ـ ديماه 69.

آن هستند كه قلب اسلام را نشانه رفته اند. بنابر اين بر آحاد امت اسلامى به ويژه عاشقان حريم ولايت، واجب است كه ابعاد مختلف و زواياى گوناگون اين تهاجم را بشناسند و در پيشبرد اهداف مقدس اسلامى از فرهنگ والا و عظيم آن شجاعانه دفاع نمايند.

مجموعه حاضر، گزيده‌اى از سخنرانيهاى استاد عاليقدر آية الله مصباح يزدى پيرامون تهاجم فرهنگى است كه در سالهاى 69 الى 72 در مراكز مختلف رائه گرديده و توسط جناب حجة الاسلام آقاى عبدالجواد ابراهيمى تهيه و تدوين شده است.

اميدواريم اين مجموعه گامى مؤثر ذر راه رسيدن به آن هدفهاى مقدس واقع شود و مورد توجهات خاص امام عصر حضرت بقيّة الله الاعظم (عجّل الله تعالى فرجه الشريف) قرار گيرد.

واحد مجموعه آثار

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org