بسم الله الرحمن الرحيم
بيانات حضرت آيتالله مصباح در جلسه کانون طلوع در تاريخ 24/6/1392
وظايف اجتماعي؛ لوازم و آسيبها
شناخت وظيفه
بايد بکوشيم وظايف خود را بهتر بشناسيم و بهترين راه عمل کردن به آنها را پيدا کنيم. هر يک از ما به عنوان يک انسان، وظايف خاصي داريم که کمابيش در رساله عمليه و امثال آن آمده است، مانند آنکه نماز بخوانيم، روزه بگيريم، گناهان را ترک کنيم، دروغ نگوييم و غيبت نکنيم. اگر از چيزي هم غفلت کرديم و به چيزي عمل نکرديم از خداي متعال ميخواهيم تا به وظايفمان درست عمل کنيم و اگر از محرمات دوري کرديم، دستکم از مشتبهات هم پرهيز کنيم. اين مسايل را هر انسان مکلفي بايد بداند، بشناسد و عمل کند. همانطور که ميدانيم وظايف منحصر به اينها نيست، و سلسله وظايف ديگري نيز وجود دارد که افراد در آنها مساوي نيستند و نميشود يک دستورالعمل کلي براي همه ارائه کرد. همه نماز صبح را بايد در اول وقت تا قبل از طلوع آفتاب بخوانند. اين امر را در رساله عمليه نوشتهاند و ما ياد ميگيريم و بايد به آن عمل کنيم؛ اما درس خواندن، منبر رفتن و شرکت در کارهاي اجتماعي، سياسي، اخلاقي و ارشاد ديگران چيزهايي نيست که براي همه يکسان ثابت باشد؛ بلکه تابع امکانات و نعمتهايي است که خدا به افراد داده است و بر اساس نعمتها و امکانات، تکاليف خاصي نيز به عهده افراد ميباشد. تکليفي که مراجع تقليد دارند ما نداريم. تکليفي هم که ما داريم ساير مردم ندارند؛ همچنانکه تکليفي که اغنيا دارند فقرا ندارند.
بنابراين، تکاليف تابع امکاناتي است که خداي متعال بهصورت تکويني يا اکتسابي در اختيار اشخاص گذاشته است. ما بايد ببينيم که خداي متعال چه چيزهايي را به ما داده و در مقابل چه چيزهايي از ما ميخواهد. حال، اندکي که از تکاليف فردي فراتر ميرويم، بايد ديد وظيفه ما نسبت به خانواده و همسر و فرزندانمان چيست؟ قدري فراتر، تکليف ما نسبت به همسايهها و خويشاوندان چيست؟ کمکم در مسئوليتهاي اجتماعي بايد ديد معلم نسبت به شاگردان چه تکليفي دارد؟ در اين موارد، هم امکانات افراد دخالت دارد و هم افق ديد آنان. گاهي توجه نداريم كه کارهايي وجود دارد که ميشود انجام داد ولي به دليل غفلت از آنها، نه خود را براي آنها آماده ميكنيم، و نه به فكر انجام آنها ميافتيم. اگر ميدانستيم و توجه داشتيم، ميتوانستيم خود را آماده کنيم و تکاليفي در آن زمينهها را عهدهدار شويم. البته علت اين غفلت قابل بحث است.
موانع شناخت وظيفه
گاهي تعلقات قلبي و دلبستگيهاي انسان به چيزهايي بيشتر است و نسبت به آنها بيشتر توجه پيدا ميکند. وقتي اين تعلقات و دلبستگيها به چيزي کمتر باشد ممكن است از دايره افکار انسان خارج شود. يکي از آسيبهاي شناخت تکاليف اجتماعي و انجام آنها اين است که برخوردهايي که در اجتماع اتفاق ميافتد و مشکلي اعم از ضرر مالي، عرضي و آبرويي براي ما ايجاد ميکند، ذهن ما را به خود مشغول ميکند. اگر کسي در کوچه به ما فحش دهد يا به آخوندها بد بگويد، يا مقالهاي بنويسد يا مثلا کاريکاتوري بکشد که گوشهي ما را نيز بگيرد، ناراحت ميشويم و توجه ما به آن معطوف ميشود؛ تا جايي كه حتي وقتي نماز ميخوانيم فکر همين هستيم که چرا با ما اينگونه رفتار شده است، بايد چه کار کنيم و چگونه با او برخورد کنيم. گاهي مدتي طولاني ميگذرد و اکثر وقت و نيروي انسان صرف ميشود که احمقي حرفي زده و من بايد با او چه کار کنم، در حالي که اين ضرر قابل توجه نيست و صرف وقت براي آن کار غلطي است.
اولا اين حساسيت نوعي خودخواهي است. اگر به مؤمني ديگر يا مثلا به شخصيتهاي مهم ديني يا سياسي بد گفته بودند، آنقدر به من برنميخورد، ولي چون به من بد گفته اين قدر حساسيت از خودم نشان ميدهم. در سالهاي دور، در سفري از قم به تهران با آقاي بزرگواري که از همان سالهاي اول که به قم آمدم خدمت ايشان ارادت داشتم، در اتوبوس همصندلي بوديم. به نظرم راننده موسيقي راديو را روشن کرد و ايشان اوقاتش تلخ شد و گفت: چه زمانهاي شده، چه قدر مردم بيادب شدهاند و رعايت نميکنند و کمکم ادامه داد که حتي همسايگان ما نيز با صداي موسيقيشان ما را اذيت ميکنند. در آن زمان من جوان بودم و شايد سنم بيشتر از بيست، يا بيست و يک سال نبود. گفتم: آقا اگر اجازه بفرماييد من سؤالي بکنم. گفت: خب بفرماييد! گفتم: گناه موسيقي بيشتر است يا غيبت؟ گفت: رواياتي که درباره غيبت است خيلي بالاتر از اينهاست. گفتم: حالا اگر اين راننده غيبت ميکرد شما اين قدر ناراحت ميشديد؟ گفت: آخر اينها بياحترامي به دين است. گفتم: غيبت هم يک گناه ديني است. ايشان در فکر فرو رفت.
اين نشان ميدهد كه همه اين ناراحت شدنهاي ما از گناه ديگران، به خاطر گناه بودن آنها نيست. برخي از اين ناراحتيها به خاطر بياحترامي به «من» است؛ چون اينجا «من» معمم هستم و جلوي اتوبوس نشستهام و در حضور من گناه ميکند، دارد به من دهنکجي ميکند، لذا برآشفته ميشوم. اگر اين احساس نبود، اين قدرها ناراحت نميشدم. اين مسأله حب نفس است. حساسيت من نيز بهخاطر جسارت به من است، نه به دين، خدا و اولياي خدا. بنابراين بايد سعي کنيم در برخوردهاي اجتماعي، جاهايي که به ما جسارت يا توهين ميشود، اين حيثيتها را از هم تفکيک کنيم و جاهايي که مربوط به شخص ماست، اصلا اعتنا نکنيم. همانطور كه اگر کودکي در کوچه به انسان فحش بدهد، خيلي ناراحت نميشود، زيرا ميگويد: او بچه است و عقلش نميرسد، به کسي هم كه کلام يا رفتار نامربوطي از او سر ميزند بايد بياعتنايي کرد.
تفكيك جنبه شخصي از جنبه ديني
اين مسايل تا آن جايي که مربوط به شخص من است اهميتي ندارد، مخصوصا اگر وقت انسان صرف اين کار بشود و مانع از کارهاي ديگرش شود. مگر ما چه قدر وقت داريم؟ ما براي انجام يک صدم تکاليفي که روي زمين مانده نداريم، پس چگونه وقتمان را صرف اين کنيم که به ما چه گفتند و دنبال پاسخ آن باشيم؟! اما گاهي مسأله اين است که اين فرد با اين کلام يا رفتار، دين را خراب ميکند، در حکم خدا تشکيک كرده، يا به نظام اسلامي بياحترامي ميکند، اينجا بايد حساس باشيم. اگر پاي دين درميان است، حقي در حال ناحق شدن است، بدعتي در دين درحال شکلگيري است، يا از احقاق حق و اقدام براي احياي دين جلوگيري ميشود بايد انسان تحقيق کند، وقت بگذارد، و نيتش را براي دفاع از دين خالص کند. اما آن جايي که بحث شخص است نبايد خيلي اهميت داد؛ البته نميگويم حرام است؛ «لا يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ» (نساء، 148) وقتي به کسي ظلم شد، حق دارد از خودش دفاع کند. حق دارد که داد هم بزند، ولي داشتن اين حق به معناي آن نيست که انسان تکليف واجبي در اين زمينه داشته باشد و وظيفهاش بداند که حتما بايد اين کار را بکند. اينگونه نيست که در صورت اقدام براي احقاق حق شخصي خودش، انسان هر قدمي که برميدارد يا هر حرفي که ميزند، اجري پيش خدا داشته باشد. بله اگر براي خدا و دفاع از خدا کاري کرد عبادت است. اين يکي از آسيبهاست که بايد به آن توجه داشته باشيم.
تعيين حوزه فعاليت
مسأله ديگر تعيين حوزه فعاليت است. در عالم کار بسيار است و البته کارهاي مهمي وجود دارند، و همه ما دلمان ميخواهد همه آنها را انجام دهيم، اما توان، ظرفيت، معلومات، قدرت بدني و قدرت فکري براي انجام همه آنها را نداريم. خداوند از هر کس به اندازهاي که توان دارد تكليف ميخواهد؛ «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره، 278) ولي گاهي ما از برخي کارها غفلت ميکنيم. با اين كه کار مهمي است، و برکت و فضليتش خيلي زياد است، اما غافل هستيم؛ زيرا کار ديگري توجه ما را بهخود جلب کرده و مانع از توجه به اين شده است. تفاوت اين نکته با نکته اول در اين است که اينجا امر دائر بين اهم و مهم است، درحالي كه در نکته اول امر دائر بين مباح و واجب بود. اينجا امر داير است بين تکاليف واجبي که مراتب مختلفي از لحاظ فضليت و وجوب دارند.
شناخت وظيفه يك جهاد است
اولا فکر کردن درباره اين وظايف و شناختن آنها، خود يک جهاد است. اينکه انسان ببيند چه کارهايي ميشود کرد، چه کارهايي بايد کرد و چه وظايفي ممکن است متوجه ما بشود، و سپس با توجه به امکانات، ظرفيتها و قدرتهاي خدادادي گزينهاي را انتخاب کند، و درنهايت براي رعايت اولويتها در مقام عمل تلاش کند، خود نوعي جهاد است. يکي از نکتههايي که مقام معظم رهبري ايدهاللهتعالي بر آن تأکيد دارند اين است که مواظب باشيد دشمنان کاري نکنند که شما را از کار مهمتر باز بدارند؛ افق ديدتان را باز کنيد و مصالح کلان را در نظر داشته باشيد. خيليها هستند که واقعا انگيزه پيدا ميکنند که کار خوبي انجام بدهند؛ آن کار نيز کار خوبي است و نيرو نيز صرف ميکنند، اما توجه ندارند که پرداختن به اين کار آنها را از کار مهمتر باز ميدارد. البته صورت بدتر جايي است که پرداختن به اين کار، مانع کار بزرگتر حتي از طرف ديگران شود؛ البته تکيه مقام معظم رهبري بيشتر روي اختلافات مذهبي و مطرح کردن بعضي از مطالب اختصاصي شيعه، توهين به مقدسات ساير مذاهب و امثال آن است، ولي منحصر به اين موارد نيست و ما بايد توجه داشته باشيم و واقعبينانه به دنبال اين باشيم ازميان کارهايي که از ما ساخته است کدام مهمتر است.
ضرورت دورنگري و کلاننگري
حتي در اين شناخت فقط به دنبال اين نباشيم که با نيروي فعلي که امروز داريم چه کاري ميتوانيم بکنيم؛ بلکه بايد به نيروهاي بالقوه هم توجه داشته باشيم؛ بايد ببينيم چه کارهايي از آنها برميآيد و ميتوانند استعداد و قدرتش را کسب کنند. براي مثال ما چندين سال زحمت کشيديم، غربت سفر و سختيها را تحمل کرديم تا درس بخوانيم و بعضي از مسائل فقهي را درک کنيم. در آن زمان آن قدر شرايط کار ديني سخت بود که ما مدتها فکر ميکرديم که غير از کارهاي معمول، چه کاري ديگر ميشود کرد؟ آن زمان فضلاي جوان و خوشفکر کار مهم و خلاقانهاي که انجام دادند اين بود که مجلهاي راه انداختند که در آن زمان کار برجستهاي بود. در آن زمان آن قدر مشکلات زياد بود که در مقابل هر کار قابل انجامي مانع ميتراشيدند. براي مثال اگر آخوندي ميخواست براي بچهها درس کودکانه بگويد، اجازه نميدادند؛ مگر در مسير آنها حرکت کند. در دانشگاهها نيز وضع بدتر بود.
امروز به برکت انقلاب آن قدر زمينه انجام کار فراهم شده که هر چه آدم بدود به گردش نميرسد. هر زمينهاي که انسان وارد ميشود ميبيند چه قدر کار نکرده وجود دارد. اينکه ما فقط ذهن خود را به دور و بر خود متوجه کنيم افتادن در دام شيطان است. اينکه مقام معظم رهبري ميفرمايند نظر کلان داشته باشيد، افق باز را ببينيد و مصالح کلان اسلام را در نظر داشته باشيد، براي همين است که کارهاي کوچک و محدود مانع نشود از اينکه انسان قدمي بردارد که هزارها برکت از آن نتيجه ميشود. براي مثال فرض کنيد مردم روستايي حمد و سورهشان را درست کردهاند و شکيات برايشان گفته شده است. اين کار خوبي است و به يک معنا واجب است. بايد به روستاها رفت و حمد و سوره آنها را هم درست کرد، اما اين کجا و آن اقدامي که بهسبب آن هزاران دانشمند در سراسر دنيا ميتوانند از آن بهره ببرند و در صدها نفر ديگر اثر بگذارند کجا؟
علامه طباطبايي الگوي تشخيص درست و همت والا
کارهايي که امثال مرحوم آقاي طباطبايي و شهيد مطهري رضواناللهعليهما در عصر ما انجام دادند، از همين گونه است. آنها کار و رفتاري را انتخاب کردند و چيزي را توليد کردند که در تمام مناطق عالم کاربرد دارد. در زمان حيات علامه طباطبايي تفسير الميزان در اندونزي به زبان اندونزيايي ترجمه شد. هيچکس در هر منطقهاي در دنيا وقتي ميخواست درباره مسألهاي اسلامي تحقيق کند، بينياز از تفسير الميزان نبود. مرحوم آقاي مطهري ميفرمودند که هيچ مشکلي براي من پيش نيامد مگر اينکه کليد حلش را در تفسير الميزان يافتم. آنزمان که ما آقاي طباطبايي را ميديديم، عمامه کوچکي بر سرش بود و قبايش هم سورمهاي رنگ بود. تازه از تبريز آمده بود. سرش را زير ميانداخت و آرام ميآمد و درس تفسيري ميگفت و آرام ميرفت. نه ميکروفوني بود و نه ضبطي. آن قدر بايد همه سکوت ميکردند تا صداي ايشان به مستعمين برسد و چون صدا نميرسيد ايشان را وادار ميکردند وسط مسجد بنشيند که اطرافيان بيشتر استفاده کنند. ايشان مدتها در مسجد سلماسي وسط مسجد مينشست و درس ميگفت و هر چه اصرار ميکردند که صندلياي بگذارند، قبول نکرد و ميگفت آنوقت من ديگر نميتوانم حرف بزنم! وضع مالي ايشان بهگونهاي بود که براي تهيه کتابي که خودش ميخواست درس بگويد پول نداشت.
اشاره به اين داستان خالي از لطف نيست: مرحوم آقاي دواني از فضلاي سرزنده، فعال و جواني بود که از اصحاب مکتب اسلام و از شاگردان درس اسفار آقاي طباطبايي بود. من از ايشان شنيدم که گفت بعد از اينکه چند سالي درس ايشان رفته بودم، يک سال تابستان که حضرت علامه در مشهد بودند ما خدمت ايشان رفتيم و عرض کرديم که آقا شما ميدانيد بحثهاي عقلي براي پاسخگويي به شبهات روز بسيار مورد نياز جامعه است و راه آن نيز براي طلبهها آشنايي با منظومه و اسفار است. ما خواهش ميکنيم که شما همت کنيد و اين کتاب را تلخيص کنيد تا همه بتوانند آن را بخوانند. ايشان اين مسأله شنيدند و اصل آن را تصديق کردند که اين کار خوب است و بايد انجام بگيرد، ولي قولي براي عملش ندادند. ما ميخواستيم از ايشان قول بگيريم که چون تابستان است و کارتان کمتر است در مشهد اين کار را انجام بدهيد. ايشان به صورتي نشان دادند که حاضر نيستند اين کار را بکنند. من اصرار کردم. ايشان گفتند: اين کارها هزينه ميبرد. گفتم: حالا اين يک کتاب اسفار را شما انجام دهيد. ايشان گفت: پول بايد باشد که من بتوانم يک کتاب اسفار بخرم، آن را مطالعه و گزينش کنم؟! ايشان نگفت ندارم؛ بلکه گفت بايد باشد. خدا رحمت کند آقاي دواني را و خداوند درجات آقاي طباطبايي را عاليتر کند. آقاي دواني ميگفت که من تجربه کرده بودم آقاي طباطبايي وقتي عصباني ميشدند رنگشان کمي تغيير ميکرد و پرههاي بينيشان ميلرزيد. وقتي علامه طباطبايي ميخواست بگويد پول همين يک جلد کتاب بايد باشد، رنگشان تغيير کرده بود. شرايط براي کسي مثل آقاي طباطبايي اين طور بود که حتي پول خريد يک کتاب اسفار را نداشت!
فرد ديگر نقل ميکرد که زماني در خدمت مرحوم علامه درباره مسائل مادي صحبت شد و بعضي پيشنهاد کردند که اگر شما با بعضي مراجع ارتباط بيشتري داشته باشيد، ميتواند براي زندگيتان مؤثر باشد. در اينجا حضرت علامه فرمود که من اگر تمام روز کار کنم و روزي سه تومان مزد بگيرم، براي من مطلوبتر از اين است که به خانه يک مرجعي بروم و او تصور کند که من نيازي به او دارم و ميخواهم از او کمک بگيرم! چنين کسي با اين منش و با اين فقر توانست چنين تحولي در علوم اسلامي ايجاد کند، و خدا ميداند که سهم ايشان در کل حوزه و تحولات حوزه چه قدر بوده است.
بنابراين، کارهاي بسياري است که ما فکر نميکنيم که کار مهمي باشد، ولي مهم است. کار طلبگي درس گفتن و کتاب نوشتن است، ولي اگر آدم درست محاسبه کند و خدا توفيقش بدهد، کاري انجام ميدهد که اثرش بسيار وسيع است. من ايشان را به عنوان نمونه عرض کردم؛ وگرنه بزرگان و علماي ما کم نبودند که اينطور برکات عالمگير داشتند. مرحوم مجلسي رضواناللهعليه چه خدمت عظيمي کرده، و چه سهم بزرگي در گسترش فرهنگ تشيع در ايران داشت؟! من و شما غافليم. ايشان تقريباً تمام معارف شيعه را با قلم خود به زبان فارسي نوشته است. تاريخ انبيا، تاريخ پيغمبر اسلام، تاريخ کربلا و حلية المتقين از جمله آثار ايشان است. کسي که اهتمام کرد تا تمام معارف شيعه را به زبان فارسي درآورد ايشان بود.
اصل شناخت وظيفه است
سخن اين است که ما فکر کنيم که چه کارهايي ميشود کرد و از نظر گستره، دوام و ژرفاي کار کدام اهميتش بيشتر است. آثار چه کارهايي بنيادي است که ميتواند تحولات عظيم و طولانيمدت را در جامعه به وجود بياورد و از انحرافات و اشتباهات جلوگيري کند. يک بعد اين کار در بخش علمي است، بعد ديگر آن در بخش تربيتي است، و بعد ديگر نيز که مسائل سياسي و اجتماعي است که به برکت حضرت امام رضواناللهعليه امکاناتش براي جامعه فراهم شده است. ما بايد حساب کنيم نيروي محدودي که داريم را در جايي صرف کنيم که روزي پشيمان نشويم. کاري کنيم که پيش خدا و اولياي خدا سرفراز باشيم. اما بايد مسائل فردي را دخالت ندهيم، در کارمان به دنبال منافع يا دفاع شخصي نباشيم و ببينيم براي دفاع از دين در چه مقولهاي ميشود کار کرد که اهميت و نياز جامعه بيشتر است و احتمال خطا و انحراف در آنجا وجود دارد و در حد توان سعي کنيم نيرويمان را در آنجا صرف کنيم تا آثار بهتري داشته باشد. ديدمان وسيع باشد و فقط پيش پاي خود را نگاه نکنيم و درنتيجه، در زمينه علمي مقاله و کتابي بنويسيم و تدريس کنيم که آثار ماندگار داشته باشد، در مسائل سياسي هم در بعدي بايد وارد شويم و کاري را انتخاب کنيم که در اين راستا باشد. اگر مسئوليتي داريم بازتر نگاه کنيم و به دقت آينده را بنگريم تا بدانيم چه کارهايي انجام دهيم تا در آينده آثارش بيشتر باشد.
البته نبايد غافل باشيم که موفقيت ما در همه اين مراحل مرهون عنايات اهلبيت صلواتالله عليهم اجمعين و به خصوص وجود مقدس وليعصر اروحنافداه است. بايد با توسلات رابطه خود را با ايشان تقويت کنيم و مطمئن باشيم که اين از بهترين راههايي است که ميتواند براي موفقيت به ما کمک کند و ما را از آفات و اشتباهات و لغزشها حفظ کند. وفقناالله و اياکم لما يحب و يرضي والسلام عليکم و رحمهالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org