بسم الله الرحمن الرحيم
بحث و گفت و شنودي ميان
آيت الله مصباح يزدي و پروفسور «عبدالحليم هربرت»؛
موضوع: دلايل عظمت و انحطاط در جوامع مختلف اسلامي
اشاره
پروفسور «عبدالحليم هربرت»؛ مسؤول «مركز مطالعات و تحقيقات در علوم اجتماعي و اقتصاد اسلامي»؛ كشور فرانسه، يكي از مهمانان خارجي براي شركت در «كنفرانس انديشه اسلامي»؛ بود كه در دهه فجر انقلاب اسلامي (بهمن 1367) به ايران آمد. وي در بيستم بهمن در شهر قم با استاد عاليقدر حضرت آيت الله محمد تقي مصباح يزدي ملاقات و مذاكراتي داشت. آن چه در زير مي آيد، گزارشي از اين گفت و شنود است:
پروفسور هربرت: خيلي خوشحالم از اين كه مجدداً موفق شدم شما را زيارت كنم و مطالبي را كه قبلاً داشتم، پي بگيرم.
استاد مصباح: ما هم خيلي خوشحاليم و خدا را شكر مي كنيم.
پروفسور هربرت: خدا را شكر كه به رغم مشكلات فراوان، سرانجام موفق شدم مقاله اي را كه وعده داده بودم، درباره نقش علوم اجتماعي در انقلاب اسلامي، بنويسم. اميدوارم به كمك يكي از اساتيد (آقاي كتبي) كه حقير در خدمت ايشان هستم بتوانم آن را ترجمه كنم و متن ترجمه فارسي اش را در اختيار شما بگذارم.
استاد: ان شاءالله.
پروفسور: اين مقاله، اوّلين گام و نخستين مرحله براي كار در زمينه علوم اجتماعي است كه تعدادي از دانشجويان دانشگاه هاي مختلف فرانسه و بلژيك در دوره دكترا، بدان اشتغال دارند. ما قبلاً از شما براي تدريس در كلاس هاي تابستاني «مركز»؛ دعوت كرديم كه به جهت روابط حاكم بر ايران و فرانسه مورد قبول واقع نشد. اين بار نيز همان قصد را داريم و از شما دعوت مي كنيم كه در اين «مركز»؛ حضور يابيد.
استاد: من از دعوت شما خيلي خوشحالم و بسيار دوست داشتم و دارم كه در آن «مركز»؛ حضور يابم؛ منتها يك مشكل همان مشكل، مسايل سياسي بود و مشكل ديگري كه الآن بر آن افزوده شده، ضعف مزاج و كسالت خود من است. ان شاءالله اگر خداي متعال صحت و عافيت مرحمت فرمايد، بسيار خوشوقت خواهم بود از اين كه خدمت برسم و دوستان فرانسوي را ملاقات كنم.
پروفسور: به هر حال، آنان خيلي در فكر شما هستند و دايماً از ما مقاله اي را مي خواهند كه در زمينه علوم اجتماعي نوشته ايد، و مجله «التوحيد»؛ ترجمه انگليسي آن را منتشر كرده است.
استاد: چه عنواني دارد و درباره چه موضوعي است؟
پروفسور: درباره علوم اجتماعي و با عنوان «علوم انساني و ايدئولوژي اسلامي»؛ در مجله «التوحيد»؛ تهران، 1984.
استاد: بله، آن مقاله متن يك سخنراني است كه در اوايل پيروزي انقلاب در دانشگاه ايراد شد و چندان پخته هم نبود؛ بعدها مباحثي درباره جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن داشتيم كه الآن در مراحل چاپ است و به زودي تحت همين عنوان منتشر خواهد شد.1؛ به گمان من، اگر اين مباحث به زبان فرانسه ترجمه مي شد، براي دوستان مسلمان فرانسه زبان كه به اين گونه مباحث علاقه مندند، مفيد بود.
پروفسور: به زبان فارسي است!
استاد: بله.
پروفسور: با توجه به وضعيتي كه در روابط ايران و فرانسه پيش آمده، الآن تقريباً ايراني مسلمان و حزب اللهي در فرانسه باقي نمانده تا به ما كمك كند؛ البته منافقان فراوانند. آخرين دستيارمان كه جواني ايراني بود، بعد از گرفتن مدرك دكترا به ايران بازگشت و اكنون در دانشگاه هاي ايران مشغول تدريس است؛ با اين همه، باز اميدوارم كه با كمك آقاي «كتبي»؛ اين كتاب ترجمه شود و در اختيار جامعه فرانسوي زبان قرار گيرد. حالا مايلم اگر ممكن باشد، درباره مركزي كه در فرانسه تأسيس كرده و در آن به كار مشغوليم و مسايل و مشكلاتي كه برايمان مطرح است، مطالبي را عرضه كنم.
جوانان دانشجو با فعاليت پيگير موفق شدند بسياري از شاخه هاي علوم انساني و اجتماعي را در اين «مركز»؛ طرح و مورد مطالعه قرار دهند كه از جمله آن ها، اقتصاد اسلامي است (توجه داريد كه نام «مركز»؛ هم مركز مطالعات و تحقيقات در علوم اجتماعي و اقتصاد اسلامي است)؛ با اين همه، به رغم اين كه موضوع كار و تحقيق علوم اجتماعي و اقتصاد اسلامي است، گروهي از دانشجويان رشته هاي زبان شناسي، فيزيك و شيمي هم به اين «مركز»؛ روي آورده اند و در كلاس هاي آن، حضور و شركت بسيار فعالانه دارند. خود همين حضور و شركت دانشجويان رشته هاي علوم طبيعي در «مركز»؛ اين احتمال را به ذهن مي آورد كه چه بسا طرح اين دو بعد مختلف از علم، يعني علوم طبيعي و علوم اجتماعي و انساني در كنار هم ديگر و به صورت متحد، ممكن باشد؛ به هر حال با توجه به خودباوري ايجاد شده در مسلمانان، به روشني ديده مي شود كه با ميراث فرهنگي غرب و با تك تك مسايل و موضوعات آن، به صورتي انتقادي مواجه مي شوند و در صدد طرح مشكلاتي هستند كه اين فرهنگ آفريده يا از حل آن ها عاجز مانده است؛ در عين حال و به رغم ديد نقادانه به فرهنگ غربي، درباره فرهنگ اسلامي، ديدي پذيرا و پويا يافته اند؛ از اين رو بسيار راغبند كه نقش علوم انساني و اجتماعي را در اسلام و رأي اين دين را درباره مسايل جامعه شناختي، اقتصادي، سياسي و ... بدانند.
ما در اين «مركز»، اسلامي كردن يكايك علوم اجتماعي را يكي از اساسي ترين مسايل و موضوعات مطالعه و تحقيق خود قرار داده ايم و به خصوص مي خواهيم ببينيم كه اسلام درباره اين علوم چه مي گويد؛ بعد از آن نيز مي خواهيم در زمينه نقش اين علوم در جوامع غربي و در فرهنگ اسلامي، كاري تطبيقي و مقايسه اي داشته باشيم؛ هم چنين در باب لغات و تعابير قرآني مطالعه و تحقيق مي كنيم تا دريابيم كه هر لغت و تعبير قرآني در زمينه علم مربوط به خود، چه مفهوم و معنايي را مي رساند؛ افزون بر همه اين كارهاي علمي و تحقيقاتي، اين مركز پلي ارتباطي بين مسجد و دانشگاه شده و واقعيت اين است كه دانشجويان مسلمان در كشورهاي غربي بين دو قطب مجزا و جداي از هم در رفت و آمدند؛ بدين معنا كه تا در دانشگاه هستند، سر و كارشان با امور عقلاني، علمي، تحقيقات بسيار عميق و كارهاي سنگين و متدولوژيك است؛ ولي به محض اين كه به مسجد پا مي گذارند، ديگر تحقيقات در امور اعتقادي و ديني برايشان هيچ مفهومي ندارد. تحقيقاتي كه در دانشگاه دارند، به مسجد، و اعتقاداتي كه در مسجد دارند، در دانشگاه نفوذ نمي كند. مطالعه و كار فكري در مساجد اصلاً وجود ندارد. «مركز»؛ ما مي خواهد كه اين جدايي ميان مسجد و دانشگاه را از ميان بردارد.
اكنون روشن فكران و دانشگاهيان بسياري در ميان مسلمانان هستند كه استعدادهايي بسيار قوي و خلاقيت هايي بسيار عظيم دارند و در سطوح دكترا و بالاتر، كارهاي دانشگاهي فوق العاده اي هم كرده اند. ما مي خواهيم اينان فقط «روشن فكران مسلمان»؛ نباشند؛ بلكه «مسلمانان روشن فكر»؛ هم باشند؛ يعني اوّل روشن فكر نباشند و در مرتبه دوم مسلمان؛ بلكه درعين حال، هم روشن فكر باشند و هم مسلمان؛ به عبارت ديگر، همه استعدادها و خلاقيت هاي قوي و عظيمي را كه در دانشگاه ها به كار مي اندازند، در زندگي اجتماعي و حيات اعتقادي خود نيز به كار گيرند؛ به همين جهت در گروه هاي تحقيقاتي «مركز»؛ جوان هاي دكتر را مي بينيد كه در كنار دو تن از ائمه جماعات مساجد در بيرون كار مي كنند؛ يعني حضور هر دو قشر در آن جا محسوس است. «مركز»، مبادلات ميان دو قشر دانشگاه و مسجد را سهل و ساده مي كند؛ ولي به هر حال، اين «مركز»؛ بيش از سه سال نيست كه پديد آمده و دست كم بيست سال زمان مي خواهد تا بتوانيم برنامه خود را گسترش دهيم و به مقصد برسانيم.
استاد: بله، از حقايق اسلام جز اين انتظاري نيست كه در هر جا طرح شود، حقيقت جويان را به طرف خود جذب كند. انقلاب اسلامي وسيله اي براي طرح اسلام در دنيا شد و توجه حق جويان را به خود جلب كرد. آن چه فرموديد، بسيار اميد بخش است و اميدواريم كه خداي بزرگ توفيقتان دهد تا برنامه هاي خود را به صورتي درست دنبال كنيد و به نتايجي درخشان برسيد. بعضي از نكاتي كه فرموديد، در خارج از حوزه معرفت ديني و اسلام هم محل بحث و بررسي است؛ از جمله مسأله ارتباط علوم طبيعي و علوم انساني و اجتماعي و يگانه سازي اين دو گروه از علوم و اين كه آيا مي توان مسايل علوم انساني و اجتماعي را با روش علوم طبيعي بررسي و حل و فصل كرد يا نه؟ اين امر، مسأله اي مربوط به روش شناسي علوم، فلسفه و جامعه شناسي معرفت است. مسأله پيوند علم و دين در تاريخ و فرهنگ مسيحيت نيز قرن ها محل بحث و نظر بوده و پاره اي از مطالعات و تحقيقاتي هم كه در اين زمينه صورت پذيرفته، قابل توجه و سودمند است؛ ولي از آن جا كه مسيحيت، ديني تحريف شده است و روحانيان مسيحي به مرور زمان، مطالبي را كه با منافع و سليقه هايشان موافق بوده در آن وارد كرده اند، اثبات توافق مسيحيت و علم، كاري جداً مشكل است. اين مشكل، در اسلام وجود ندارد؛ زيرا حقايق اسلامي از طرف خداي متعالي محفوظ مانده و طبعاً هيچ گونه منافاتي با دستاوردهاي واقعي علوم نخواهد داشت.
اين ها مطالبي كلي در باب علوم و معارف بشري و ربط و پيوند آن ها با دين بود كه البته اختصاص به ما مسلمانان هم ندارد. آن چه به ما مربوط مي شود، اين است كه قبل از هر چيز سعي كنيم حقايق اسلامي را از منابع اصلي درست دريافت كنيم و بعداً در مقام تطبيق آن ها با دستاوردهاي علوم برآييم. اگر در كشف و فهم حقايق اسلامي اشتباه و لغزش پيش آيد، طبعاً در مقام تطبيق با علوم، نتايج نامطلوبي به دست خواهيم آورد؛ از اين رو، باز تأكيد مي كنم كه ما بايد به طور كامل بكوشيم تا حقايق اسلامي را از متون اصلي استخراج كنيم؛ البته با توجه به دشواري، پيچيده و تخصصي بودن اين كار، آن را نبايد ساده تلقي كرد و با بررسي مفردات قرآني آن را فرجام يافته و نتايج را مطلوب و قطعي انگاشت. به نظر بنده، در اين زمينه بهتر است از اصولي ترين علوم انساني و اجتماعي، يعني مبحث انسان شناسي شروع كنيم. نخست بينش نسبتاً جامع و كاملي در باره ابعاد و وجوه گوناگون وجود و حيات انسان از ديدگاه اسلام به دست آوريم؛ سپس اين بينش درست را راهنما و سنگ زيرين بناي تمام مطالعات و تحقيقات اسلامي خود قرار دهيم؛ به همين سبب پس از پيروزي انقلاب اسلامي پيشنهاد كرديم كه دانشجويان در همه رشته هاي علوم انساني و اجتماعي، درسي در باب انسان شناسي و شناخت انسان از ديدگاه اسلامي داشته باشند؛ البته اين كار نيز چندان آسان نيست؛ ولي به گمان ما از آن گريز و گزيري هم وجود ندارد؛ به هر حال به عقيده ما، گام اوّل براي حل و رفع مسايل و مشكلات علوم و معارف انساني همين است؛ مثلاً براي تبيين نظام اقتصادي اسلام، فقط بررسي قوانين و احكام حقوقي، فقهي و اقتصادي اسلام كافي و وافي به مقصود نيست؛ بلكه براي اين كار نخست بايد هدف اصلي و نهايي از زندگي انسان را از نظرگاه اسلامي بشناسيم و ارتباط قوانين و احكام اقتصادي اسلام را با آن هدف لحاظ كنيم تا تبيين ها و توجيه هاي ما، روي در صواب داشته باشد.
جزئي تر و ملموس تر بگويم: اگر يك نظام اقتصادي بتواند نيازهاي مادّي همه افراد جامعه را از طريق دولت برآورده سازد، چنين نظامي از ديدگاه بسياري از مكاتب، اقتصادي و نظامي مطلوب محسوب مي شود؛ ولي از نظر گاه اسلامي چنين نيست؛ چرا كه در اين دين، رفع نيازمندي هاي مادّي، خود وسيله اي براي استكمال معنوي انسان به شمار مي آيد و از اين رو، هدف از نظام اقتصادي اسلام، فقط رفع حوايج مادّي آدميان، به هر نحو ممكن نيست؛ بلكه اين كار بايد به صورتي انجام گيرد كه موجبات رشد و كمال معنوي بشر را نيز فراهم آورد؛ يعني عامل اختيار و گزينش مردم، در آن لحاظ و دخالت داده شود؛ بدين معنا كه در حد امكان، خدمات و فعاليت هاي اجتماعي به صورت داوطلبانه و به قصد كسب رضاي الهي و تقرب به آستان او انجام پذيرد. اين نمونه كوچكي از تأثيري است كه بينش انسان شناسانه، در حل مسايل انساني و اجتماعي دارد. ما در سرتاسر علوم و معارف انساني به وفور با مشكلاتي مواجه مي شويم كه رفع آن ها سرانجام جز با رجوع به مباني جهان شناختي و انسان شناسي اسلام امكان پذير نيست.
مسأله دوگانگي بين مسجد و دانشگاه كه بدان اشاره كرديد، فقط زماني از ميان برمي خيزد كه مسايل اسلامي، اعم از مسايل كلامي، اخلاقي و فقهي، به شكل عقلاني تبيين شود؛ البته مقصود از تبيين عقلاني مسايل، فقط تبيين مسايل كلي و كليات مسايل است؛ وگرنه در مسايل جزئي و فروع مسايل، توقع توانايي و كفايت عقل در حل و فصل امور و عدم توجه به محدويت عقل در حكم، توقعي نابه جا و برآورده نشدني است. ما در عين حال كه بايد بيشترين بهره را از اين موهبت عظيم الهي (عقل) برگيريم و به وسيله اين نيرو، فهم خود را از انسان، طبيعت و شريعت، وسعت و عمق بخشيم، بايد از بلند پروازي هاي كودكانه هم بپرهيزيم و بپذيريم كه به ما جز اندكي از علم نداده اند و قوه عقلمان نيز جز در محدوده معيني كارآيي ندارد و اساساً سرّ نياز به وحي و نبوت هم همين قصور و نارسايي ادراكات عقلاني بشر است.
پروفسور: در باب همان انسان شناسي مقدم بر هر نوع بحث ديگر در علوم انساني و اجتماعي، چه منابع و متوني را بهتر مي دانيد و سفارش مي فرماييد؟
استاد: مشكل ما و شما در اين باره، يكي نداشتن زبان مشترك و ديگري محدويت آگاهي من از كتاب هايي است كه در اين زمينه نوشته و منتشر شده است. ما خود، سلسله مباحثي بر اساس قرآن كريم داشته ايم كه تحت عنوان «معارف قرآن»؛ به زبان فارسي چاپ و منتشر شده و بعضي از قسمت هاي آن هم به زبان عربي ترجمه و نشر يافته است. مباحثي نيز تحت عنوان «فلسفه اخلاق»؛ داشته ايم كه به زبان فارسي چاپ و منتشر شده است و تا اندازه اي مي تواند مباني مشترك علوم انساني را به خصوص تا آن جا كه به اخلاق مربوط مي شود، توضيح دهد. كتابي هم در دو جلد، تحت عنوان «آموزش فلسفه»؛ نوشته ايم كه هم متن فارسي آن و هم ترجمه عربي اش نشر يافته و به گمان ما اگر به زبان هاي اروپايي از جمله زبان فرانسه، بر گردانده شود، براي دانشجويان و روشن فكران مسلمان غرب مي تواند بسيار مفيد باشد. بدبختانه چون ترجمه متون فلسفي به تخصص در فلسفه نياز دارد و از مترجمان حرفه اي ساخته نيست، ما تا به حال نتوانسته ايم مترجمي را كه از عهده ترجمه اين كتاب فلسفي به زبان هاي انگليسي(ترجمه كتاب آموزش فلسفه استاد به زبان انگليسي با عنوان Philosophical Instructions موجود است) و فرانسه برآيد، بيابيم؛ البته تا كسي فلسفه اسلامي را در محضر استاد نخوانده باشد، نمي تواند چنين متوني را چنان كه بايد و شايد ترجمه كند. اگر مي شد تني چند از دانشجويان و روشن فكران فرانسه به اين جا مي آمدند و در طول چند سال، چند رشته ازعلوم و معارف لازم را فرا مي گرفتند، بسيار خوب بود. نشر علوم و معارف اسلامي در كل دنيا، كار يك فرد، يك گروه و يك مركز نيست؛ بلكه نيازمند حركت فكري بسيار وسيعي است كه به مقدمات و تمهيدات فراوان، احتياج دارد. وقتي از منظري رفيع و وسيع به دنيا نظر كنيم و افق آينده را تماشا كنيم، درمي يابيم كه آن چه همه تاكنون انجام داده ايم، بسيار كوچك است. ضرورت اقدامات بسيار اساسي تر و وسيع تر بايد لمس شود و گام هاي بلندتر، هر قدر هم مشكل باشد، برداشته شود. يكي از قدم هاي اوّليه هم همين است كه ما با دنياي غرب، زبان مشترك داشته باشيم تا وسيله تفاهم درست فراهم آيد.
(يكي از حاضران در مجلس به اين رأي پروفسور «هانري كربن»، مستشرق فقيد فرانسوي اشاره كرد كه علت شكست مسلمانان اندلس را در جنگ هاي صليبي، مهاجرت ابن عربي از آن سرزمين مي داند و اساساً فاصله گرفتن مسلمانان را از مسايل و عوالم عرفاني، يكي از عوامل اصلي شكست و انحطاط آنان مي پندارد.)
استاد: طبعاً، هر كسي در هر رشته اي از علوم و معارف بيش تر مطالعه و تحقيق كرده باشد، همه مسايل را از ديدگاه همان رشته مي نگرد. آقاي «كربن»؛ چون به مسايل عرفاني علاقه مند بوده، در تجزيه و تحليل امور اجتماعي و سياسي هم، پاي مسايل عرفاني را پيش كشيده و قهراً به نتيجه اي بسيار ناقص و نادرست رسيده است؛ اما آن چه در باب علل همه اين گونه شكست ها و سقوط ها از قرآن كريم استفاده مي كنيم، بيش تر دو علت است: يكي تسلط پول پرستان بر جامعه، و ديگري گرايش عموم مردم به شهوات.
در آيه 18 سوره اسرا آمده است: وَاِذَا اَرَدْنَا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً؛ و چون بخواهيم جامعه اي را از ميان ببريم، رفاه زدگانشان را مي فرماييم تا در آن جامعه سركشي كنند و سخن ما در باره آن جامعه تحقق يابد و آن گاه به سختي نابودشان مي سازيم. يا در آيه 61 سوره مريم مي خوانيم: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ اَضَاعُوا الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَونَ غَيّاً؛ پس از آنان كساني بر جاي ماندند كه نماز را تباه كردند و شهوات را پي گرفتند و به زودي به گمراهي در مي افتند. ما در همان كتاب جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن كه به آن اشاره كردم، علل و عوامل سقوط يك جامعه و بروز بحران هاي اجتماعي را بررسي كرده ايم.
پروفسور: اين موضوع، موضوعي بسيار مشكل است و در باره آن هم بحث هاي فراوان صورت گرفته است. ممكن است يكي از علل شكست مسلمانان اسپانيا، فقر فرهنگي و اسلامي مسلمانان آن ديار باشد كه خود ناشي از تسلط فقه مالكي بر آن سرزمين است.
استاد: البته، در مقام تشخيص علت، اگر بر روي عنصري انگشت گذاشتيم و آن را علت پديده اي دانستيم، بايد در هر جا كه آن عنصر وجود داشته باشد، آن پديده هم موجود باشد. فقه مالكي در بسياري از سرزمين هاي ديگر اسلامي هم تدريس مي شده و مسلط بوده؛ ولي در آن جاها منشأ شكستي نشده است؛ پس نمي توانيم بر فقه مالكي چندان تأكيد بورزيم. به طور كلي مي توانيم بگوييم پيشرفت جامعه به بينش و عقايد، گرايش و افعال درست بستگي دارد و هر چيزي كه به اين دو امر لطمه بزند، مي تواند در سقوط جامعه مؤثر باشد.
پروفسور: من عقيده اي دارم و گمان مي كنم درست هم باشد و آن اين است كه يكي از علل شكست و سقوط مذكور، ترقي مسيحيت بود. مسيحيت پيشرفت هاي بسيار فراواني كرد، تا حدي كه مي توان گفت: آنان به صورت وحشيانه اي جلو رفتند و مي خواستند مسلمانان و يهوديان را نه فقط از جهت فرهنگي، بلكه از بيخ و بن نابود كنند؛ به گونه اي كه از يهوديت و اسلام هيچ نماند.
استاد: سؤال تكرار مي شود: چه شد كه مسيحيان چنان قدرتي يافتند و مسلمان ها به چنان ضعفي افتادند كه آن ها توانستند كارهايي را كه مي خواستند انجام دهند؟
پروفسور: مسلمان ها يك جنگ واقعي را قبول داشتند؛ ولي هرگز تصور نمي كردند كه براي هميشه در اسپانيا نابود خواهند شد. اين اوّلين بار در تاريخ اسلام بود كه مسلمان ها به اين شكل نابود شدند؛ تمدنشان را گرفتند و خودشان را نابود كردند.
استاد: به هر حال، انكار نمي توان كرد كه ضعف فرهنگي و سياسي مسلمان ها زمينه را براي تسلط مسيحيان فراهم كرد. از ديدگاه توحيدي، تا مردمي مستحق سقوط نشوند، چنان شكستي نصيبشان نمي شود.
پروفسور: اينك پس از هشت قرن، اسلام دوباره در كارِ برآمدن است.
استاد: و اين نشان مي دهد كه مسلمان ها باز دارند لياقت اين را پيدا مي كنند كه از اسلام استفاده كنند؛ به آن عمل كنند و دو باره زنده شوند.
پروفسور: خيلي مهم بود كه تفكر غربي و اروپايي «ابن عربي»؛ را شناخت.
استاد: حقيقت اين است كه در اديان مختلف از جمله مسيحيت، جرقه هايي از معارف الهي وجود داشته و دارد. در قرون وسطا هم نحله هايي از مسيحيت وجود داشتند كه در آن ها گرايش هاي عرفاني هم بوده است. اساساً اين گرايش، گرايشي فطري است، و هر انساني تا آن جا كه اوضاع و احوال اجتماعي و فرهنگي به او اجازه بدهد، به دنبال اين مطلوب خود مي گردد و از هر كس كه چيز بهتري عرضه كرد، اخذ مي كند.
پروفسور: من نمي خواهم بيش تر از اين مزاحم شما بشوم؛ ولي واقعاً در قم خيلي چيزها هست كه مي تواند به ما كمك كند و مورد تأييد قرار دهد.
استاد: هر جا كه نوري هست از اسلام است. اميدواريم خداوند به همه ما توفيق دهد كه از اين نور هر چه بيش تر بهره ببريم. ما معتقديم كه اسلام وقف ملت خاصي نيست و براي همه انسان ها در همه اعصار و زمان ها آمده است. كساني كه اسلام را شناختند، حامل امانتي بزرگ براي همه انسان ها هستند. متأسفانه بايد اعتراف كنيم كه ما در اداي اين امانت قصورهاي فراوان داريم. اميدواريم به بركت انقلاب اسلامي، وسايلي فراهم شود تا مسلمان ها در كشورهاي مختلف بتوانند با هم همكاري كنند و اين امانت را به صورتي مطلوب به همه دنيا برسانند. هر چند ما نسبت به همه مردم جهان احساس مسؤوليت مي كنيم، ولي ديگران هم بايد به هر صورتي كه مي توانند كمك كنند تا اين وظيفه انجام گيرد و نور الهي بر همه عالم بتابد؛ به هر حال، از اظهار لطفي كه كرديد، متشكريم و اميدواريم كه باز هم در فرصت هاي بيش تر بتوانيم تبادل نظر و استفاده كنيم و در انجام اين وظيفه به يك ديگر ياري برسانيم.
پروفسور: ما سعي مي كنيم ان شاء الله بيش تر از اين به قم بياييم و زيارتتان كنيم؛ هم چنين دعا مي كنيم كه حالتان خوب شود و بتوانيد در كلاس هايي كه گفتم، شركت و تدريس كنيد. ان شاء الله.
1- اين كتاب منتشر شده و در دسترس علاقه مندان قرار دارد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org