صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 9.81 مگابایت |
رابطه دين و فرهنگ
بيانات آيت الله مصباح در همايش مرکز اسناد انقلاب اسلامی در تاریخ 23/9/1397
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امام رضواناللهعلیه و شهدای والا مقام اسلام صلواتی اهداء میکنیم.
مقدمه
خدای متعال را شکر میکنم که توفیقی عنایت فرمود تا این جمع نورانی در سایه بارگاه ملکوتی حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها و تا آنجا که بنده اطلاع دارم، با هدفِ کسب رضایت الهی و انجام وظیفه دینی و شرعی گرد هم آيند. اين جمع یکی از نمونههای بسیار برجسته میوههای انقلاب اسلامي است که کمتر نمونه آن را در تاریخی که با آن آشنا هستیم سراغ داریم. در این جمع، گروههاي گوناگون همه با دلی پاک برای خدمت به اسلام و برای کسب رضایت خداوند از استانها و شهرهاي مختلف و از اصناف گوناگون گرد هم آمدهاند و یک نقطه مشترک محوری دارند و آن هم مقام معظم رهبری است که خداوند ساعت به ساعت بر طول عمر، سلامت، عزت، اقتدار و برکات ایشان بیافزاید. خود شناخت این مقام و فراهم شدن زمینه برکات ايشان یکی از نعمتهای بزرگ الهی در این زمان برای عموم انسانها بهخصوص ما مسلمانان و شیعيان است. هر قدر خداوند را بر اين نعمت نورانی، معنوی و الهی شکر کنيم یک هزارم حق آن هم اداء نمیشود.
ابهام در واژه فرهنگ
اصناف گوناگون و گروههای مختلف سنی، به خاطر اشتغالات گوناگون، نسبت به این هدف مقدس يعني انجام وظیفه الهی و کسب رضایت خدا و اولیاء خدا بهخصوص وجود مقدس ولیعصر ارواحنافداه وظیفههای مختلفی خواهند داشت؛ وظیفههایی که هرکدام مربوط به بُعدی از ابعاد زندگی انسان است. برخي در زمینه کشاورزی کار میکنند و برخي ديگر در زمینه صنعت و عدهاي هم در زمینه آموزش و پرورش و کسانی در زمینه مدیریت، سیاست و سایر ابعاد زندگی انسان مشغول به فعاليت هستند. پرداختن به هر یک از این فعاليتها غیر از وظایف کلی و عمومی، وظایف خاصی را اقتضاء دارد که به همان شغل و مسئولیت مربوط است. معمولاً ابعاد کلی زندگي انسان را به چند بخش تقسیم میکنند؛ ابعاد اقتصادی و معیشتی؛ ابعاد نظامی و امنیتی؛ ابعاد آموزش و پرورش؛ ابعاد فرهنگي. مسائل بُعد فرهنگي، مسائلی هستند که چندان نمونه مشخص، عینی و چشمگیری ندارند، بلکه با اشاره به مجموعهاي از فعاليتها با اندکی ابهام با عنوان مسائل فرهنگی از آنها ياد ميشود. اما مسائل فرهنگي شامل چه مسائلي ميشود؟ حقيقت اين است که در تعریف این واژه و اصطلاحات و کاربردهای آن اختلاف فراواني ديده ميشود. اما مجموعاً اين اصطلاح بهگونهاي بهکار میرود که هر گاه در عنوان فعاليتي با مشکل مواجه ميشوند آن را تحت عنوان فرهنگي جاي ميدهند. معمولا همه مسائل اخلاقی، تربیتی، دینی، خانوادگی، آداب و رسوم زندگی، نحوه لباس پوشیدن و سبک زندگی را مسائل فرهنگی میگویند. اساسا مرز معینی که مشخص کند مسائل فرهنگی چیست و از کجا شروع میشود و تا کجا ادامه دارد تعريف نشده است. اصلاً واژه فرهنگ از واژههاي مبهمی است که در طول تاریخی که ما سراغ داریم اين ابهام وجود داشته است. وقتی که من بچه بودم و مدرسه میرفتم ميديدم که بالای دبستانها نوشته بود «وزارت فرهنگ» و بعد نام دبستان نوشته شده بود. اسم همه نهادهایي که امروز ما به عنوان نهادهاي آموزش و پرورش ميشناسيم نهادهاي فرهنگ بود و اصلاً آموزش و پرورش گفته نميشد. آن چه ما از آن تعبیر میفهمیدیم اشاره به نهادهايي مانند مدارس ابتدایی و دبیرستان و دانشگاه بود یعنی چیزی مساوی با آموزش و پرورش امروز. البته پرورش بسيار کمرنگ بود و عمده همان آموزش و پرورش جسماني مطرح بود. در حقيقت آنچه امروز در فرهنگ، مسأله است در آن زمان بسيار کمرنگ بود. بنده از آن دوران با اصطلاح فرهنگ آشنا شدم. دوستاني که هم سن بنده هستند یعنی بالای هشتاد سال سن دارند فرهنگ را با این معنا ميشناسند. امروز واژه فرهنگ، کاربردهای فراوانی پیدا کرده و اين امر موجب شده که نتوانیم آن را به درستي تعریف کنیم. بنده هم تا آنجایی که آشنایی دارم و مطالعات من اجازه میدهد تعریف واحدي نيافتم که مورد قبول فرهنگیان یا کسانی باشد که در این موضوعات کار میکنند که عمدتاً جامعه شناسان هستند.
نگاه سطحي جامعهشناسي به دين
جامعهشناسان معمولا دین را هم یک مقوله فرهنگی تلقی میکنند. ايشان با خود انديشيدهاند که دین را در کدام مجموعه قرار دهيم؟ دين در مجموعه مسائلي که مربوط به جنگ و امنیت و اینگونه مسائل است قرار نميگيرد، چراکه نماز خواندن ارتباطي با اين مسائل ندارد؛ همچنين دين در حوزه مسائل آموزش و پرورش جاي نميگيرد، زيرا آموزش و پرورش به خواندن، نوشتن، درس، علم و بعد هم تکنولوژی و مسائلي از اين دست مربوط است و ربطي به نماز، روزه و حج ندارد! بالاخره ایشان از همان باب که عرض کردم، اموری که در اين مجموعهها جاي نميگيرند جمع ميکنند و نام آن را مسائل فرهنگی میگذارند و دین را هم جزء حاشیهای از مسائل فرهنگی مطرح ميکنند!
حاشيهاي بودن دين از نگاه سکولاريسم
حقيقت اين است که غير از مسائل اصلی زندگی از نگاه جوامع بشری و محاورات عرفی، نظير آموزش و پرورشی که مساوی با فرهنگ در اصطلاح قبلی است، بقیه امور کمرنگ و حاشیهای و با ابهام مطرح ميشوند. همانطور که همه شما میدانید یکی از مسائلی که قرنها است در دنیا در بین پژوهشگران، محققان و دانشمندان بزرگ مطرح است مسأله رابطه دین با زندگی دنیايي ما است که اولاً اصلاً دین چیست و ثانيا با ابعاد زندگی انسان چه ارتباطی دارد و آیا اساسا دين براي زندگي بشر لازم است یا لازم نیست و آيا ميتوان براي آن جایگزینی پيدا کرد؟ این مسأله تا امروز يکي از بحثهای مهم محافل علمی و دانشگاهی است و از مسائلی است که بیشترین اختلافات در آن وجود دارد. مسأله تفکیک دین از سیاست و از مسائل زندگی و سکولاریسم یک مسأله معروفی است که همه جا در مورد آن بحث میشود و اين مسأله نيز از زير مجموعههاي همين مسائل است. بسیاری از دانشمندان بسيار مطرح در دنیا معتقدند که اصلاً دین براي حيات بشر لزومی ندارد و دین جزء آداب و رسومی است که یکی از مسائل فرهنگی است. براي مثال، در مناطق گرمسیر رسم چنين است که گاهی مردم تنها یک لنگ به خود میبندند و احتیاج به لباس و کت و شلوار و پالتو ندارند و برای آنها صحبت از پالتو اصلاً مفهومی ندارد. رسم زندگی و کیفیت زندگی چنين اقتضايي دارد. به همين شکل مردم در برخي مناطق به سبب برخي عوامل دولا و راست میشوند و نماز ميخوانند. اين عمل در اين مناطق يک رسم اجتماعي است و اگر اجرا هم نشود اتفاق خاصي نخواهد افتاد. ايشان معتقدند اصلاً دین هیچ ضرورتی برای زندگی انسان ندارد! چنين کساني درباره اعتقادات و مبانی ديني یا شک دارند یا اساسا منکر آن هستند. در ميان قشرهای فرهنگی و فرهیخته ما هم افرادي هستند که در عمق دل آنها این اعتقاد وجود دارد که اعتقادات راجع به ماوراي محسوسات مانند خدا، فرشتگان و قیامت، شبیه شعر هستند و واقعیتی ندارند! نبايد گمان کرد چنين اعتقادي تنها مختص سرزمين ملحداني است که معتقدند خدایی وجود ندارد و اين اعتقاد را صراحتا بيان ميکنند، بلکه در سرزمينهاي دیگر هم در ميان برخي اقشار، رگههایی از اين اعتقاد پیدا میشود.
به هرحال، در ميان مجموعه چند میلیاردی انسانها ميليونها نفر چنين اعتقادي در عمق دل خويش دارند که دین مثل اشعار است و در ميان آن الفاظ قشنگی مانند فرشتگان و ... وجود دارد، وگرنه زندگی همین است که باید خورد و خوابید و اگر سخن از دين ميشود تنها به اين علت است که مردم زندگي اجتماعي بهتري داشته باشند و از انجام تخلفات، بيم داشته باشند و مقررات را رعايت کنند.
واقعي نبودن اعتقادات دينی از نگاه مارکسيسم
گمان نميکنم هيچ يک از شما شصت يا هفتاد سال پيش را به ياد داشته باشيد. بنده چند پیراهن بيشتر از شما کهنه کردهام. آن زمان که ما مدرسه ميرفتيم نشریات رایجی که جوانان و نوجوانان به مطالعه آنها علاقهمند بودند نشریات مارکسیستی بود و بهترین و جالبترین ادبیات آن عصر، ادبیات مارکسیستی بود که در همه آنها این محتوا به نحوی اشراب شده بود که آموزههاي ديني تعبیراتي شاعرانهاند وگرنه خدا، قیامت و ... اعتقادهای ساده مردم عوام است. واقعیت، همین اموري است که میبینید! این یک دستگاه فرهنگی و فرهنگ ساز بود که روی اعتقادات بچهها کار میکرد. گاه معلمان به بهانه تقويت انشاء و يادگرفتن داستانها و اشعار نو، دانشآموزان را به خواندن این مجلهها تشويق ميکردند. اما در لابهلاي محتواي آن داستانها و اشعار، همين اعتقادات مارکسيستي گنجانیده شده بود. اصلاً اين اعتقادات نشانه روشنفکری بود و اعتقاد واقعی به معجزه، خدا، پیغمبر، فرشته، قیامت و ... کهنه پرستي و بیسوادي محسوب ميشد. امروز هم به نحوهای دیگری چنين مسائلي وجود دارد.
تقسيم انسانها بر اساس نگاه به جايگاه دين
بهطور کلی ميتوان انسانها را از اين جهت به دو دسته تقسيم کرد؛ یک دسته سکولار هستند و معتقدند که دين جزء مسائل جدی زندگی نیست، بلکه چيزي شبيه به ادبیات يا هنرهاي نمایشي و غيرنمايشي است که براي برخي خوشايند است و از اين جهت که انسانها آزاد هستند هر کسي به دين علاقهمند بود ميتواند آداب و رسوم آن را اجرا کند. مانند اينکه کساني در يک ميداني نمایشي را همراه با موسیقی و آواز و حرکات موزون با یک لباس مخصوصی اجرا کنند و عدهاي هم جمع شوند و آن را تماشا کنند. چنين امري جزء ضروریات زندگی نیست، اما اين برنامه براي کسانی خوشايند است و آن را اجرا ميکنند و عدهاي هم آن را تماشا ميکنند. دین هم از چنین مقولهای است. عدهاي به دين علاقه دارند و به مسجد ميروند و خم و راستي ميشوند و ایام محرم هم گریه ميکنند. برخي به مجالس شبانه ميروند و میرقصند و برخی هم به مسجد ميروند و در مراسمي شرکت ميکنند و اشک ميريزند. هر کدام از اينها آزاد هستند و به علايق خود ميپردازند و هیچ کدام از اينها جزء مسائل اصلی زندگی نیست! این باور، روح سکولاریسم است. در مقابل، کسانی هستند که معتقدند دین یکی از مسائل جدی زندگی، بلکه جدیترین مسأله زندگی است. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! البته ما آمار دقیقی از افراد اين دو دسته نداریم و شاید تهیه چنين آماري هم آسان نباشد، اما ميدانيم که عده زیادی معتقدند دین امري حاشیهای است. الحمدلله ما چنين اعتقادي نداريم و جزء کساني هستیم که با بهرهگيري از آزادی، دین را پذیرفتهایم و با سکولاریسم میانه خوبی نداریم. ولی در میان اقشار گوناگون، افراد برجسته، قدرتمند، ضعيف، پولدار، غيرپولدار، هنرمند، غير هنرمند، و ... کساني هستند که با ما همعقيده نيستند.
غلط بودن نگاه جزيرهاي به اجزاي دين
البته در ميان کساني که دين را از مسائل جدي زندگي ميدانند افراد بسياري وجود دارند که با حقيقت دين آشنايي چنداني ندارد و نميدانند حقيقت دين چيست؟ چند بُعد و چند شاخه دارد؟ آيا دين همچون خط مستقیم است که از یک نقطهای شروع میشود و به یک نقطهای ختم ميشود؟ آيا مجموعه دین شکل درختی دارد؛ يعني ریشهاي و تنهاي و شاخههايي دارد یا همچون بوستان و مرغزاری است که انواع و اقسام گلها و گیاهان در آن قرار دارد که از هم جدا هستند و ربط چنداني هم به هم ندارند؟ گمان میکنم بسیاری از دینداران که حتي در خانوادهاي مذهبی متولد شده و بزرگ شدهاند و چهل يا پنجاه سال است که به دینداری خود افتخار کردهاند هنوز بهدرستي با ابعاد دین و ارتباط اين ابعاد آشنا نيستند. براي مثال، ايشان گمان ميکنند نماز جزئي از دین است و کمک به فقراء هم جزئي ديگر است که ربطي به نماز ندارد. همچنين دفاع در برابر حمله دشمنان نادان هم جزئي ديگر از دين است که ربطي به نماز يا کمک به فقرا ندارد. هر يک از اين اجزا مانند يک گل هستند؛ يکي گل سرخ است، ديگري گل نرگس است و سومي و چهارمي گل بنفشه و گل نیلوفر هستند و ربطی هم به هم ندارند. همه اينها مجموعهاي را شکل دادهاند که نام دين بر آن مجموعه گذاشته شده است!
ارتباط اجزاي دين در آيينه قرآن کريم
آيا واقعا حقيقت دين اینگونه است یا چنين باوري صحيح نيست و بايد گفت دین به یک درخت میماند که ریشهاي دارد و ساقهاي تنومند از آن ریشه روييده و بعد شاخههایی پیدا کرده است که برخي از آنها شاخههاي اصلی هستند و بر هر يک از آنها شاخههایي فرعی پیدا شده است.
ميتوان گفت: بهترین مثل براي دين، درخت است و شاید به همين خاطر قرآن کريم هم چنين مثالي زده، ميفرمايد: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا؛[1] «آيا ندانستى كه خدا چگونه مثلى زده است؟ كلمه پاك (اعتقاد صحيح) مانند درخت پاك است، ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. ميوهاش را به اذن پروردگارش در هر زمانى مىدهد.» در اين آيه شريفه کلمه حق به درخت تشبیه شده است. مفسران گفتهاند: کلمه در اين آيه، کنایه از مجموعه اعتقادات و افکاري است که انسان آنها را باور دارد و به آن اهمیت میدهد. شايد کلمه طیبه به معناي کلمة الدین يا کلمة التوحید باشد. خداوند دین را به درختي تشبيه میکند که ریشه آن زیر زمین است. مقصود اين است که ریشه آن در نگاه ظاهري و ابتدايي پیدا نیست و وقتي مردم به آن نگاه میکنند ریشه آن را نمیبینند، بلکه در اين نگاه از ساقه به بعدِ درخت ديده ميشود. ساقه هم چندان جلب توجه نمیکند و قدري هم خشن به نظر ميرسد. درخت از ساقه، شاخههایی پیدا میکند و شاخههاي اصلي آن نيز شاخههایي فرعی پیدا میکنند و برگ و گل و میوه میدهند. قرآن کريم در آخر ميفرمايد: تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِين؛ میوه اين درخت براي کساني که به آن رسيدگي کنند و از آن استفاده کنند دائمی و همیشگی است. آیا ما واقعاً چنین ارتباطی بین اجزاء دین میبینیم؟ آيا بين مسائل اقتصادی نظير کار کارگري که صبح تا شب بنایی میکند و عرق میریزد يا کشاورزی که به صحرا میرود و مشغول کشت و زرع ميشود يا صنعتگری که در کارخانه کار میکند و بين مسائل علمي نظير فعاليت دانشمندی که مغز خود را به کار میگیرد و در آزمایشگاه یا کتابخانه فعاليت علمي انجام ميدهد ارتباطي وجود دارد؟ اين امور چه وجه جامعی ميتوانند داشته باشند؟ اگر هر يک از اينها دیندار باشند فعاليتها آنها با کساني که در همين موقعيت فعاليت ميکنند و اعتقادي به دين ندارند چه تفاوتي خواهد داشت؟ اگر با نگاه سطحي به مسأله نگاه کنيم هیچ ربطی بين اين امور نميبينيم و آنها را کارهايي جداي از هم ميبينيم که کساني به يکي از آنها يا به چندتا يا به همه آنها مشغول هستند. اما دین چیست و کجای اين امور جاي ميگيرد و در کجاي اين امور لازم است؟ آيا اساسا دين براي اين فعاليتها لازم است؟
ضعف دينداران در تبيين ضرورت دين
پاسخ به پرسشهاي بالا حتي براي کساني که اعتقادات درستی دارند چندان آگاهانه نیست. زيرا درس مربوط به اين مسأله را چندان نخواندهاند و بهصورت جدي در باره اين مسائل فکر نکردهاند و به همين جهت، جواب آمادهای هم ندارند. اگر از آنها سؤال کنيم که آيا دين براي اين امور لازم است؟ پاسخ مثبت ميدهند، اما اگر بخواهيم اين ارتباط را توضيح دهند پاسخ آمادهاي ندارند.
دستگاه آموزش و پرورش و دستگاه فرهنگی ما هم به معنای عام آن حتی بعد از چهل سال حکومت اسلامی هنوز چنین میوههایی را به بازار نیاورده که کودکان و نوجوانان ما وقتي به مدرسه ميروند بفهمند دین به چه معنا است و چند بخش دارد و هر يک از این بخشها چه ارتباطی با همديگر دارند و تا چه اندازه ضرورت دارند؟ آيا اساسا بايد دیندار بود يا داشتن دين چندان ضروري نيست. این مثال را من در چند مورد از سخنرانیهاي خود گفتهام. زماني ما در تهران در محلي مستأجر بودیم که به سبب نزديک بودن زياد خانهها وقتي همسايهها با هم صحبت ميکردند صدايشان شنيده ميشد. روزي در خانه نشسته بودیم و همسایهها با هم صحبت میکردند. یکی از همسايهها به صاحبخانه میگفت: انسان باید دیندار باشد. ما نيازمند امنیت هستيم و میخواهیم که دزدی و خیانت نباشد. براي داشتن چنين زندگياي لازم است افراد جامعه ديندار باشند. اما ديگري پس از شنيدن اين صحبتها گفت: فلانی عقیده من این است که انسان باید خوب باشد، خواه دين داشته باشد يا نداشته باشد. انسانِ خوب بودن یک مقوله است و دین داشتن، مقوله دیگری است. به راستي ما چه پاسخي به چنين افرادي داريم؟ ما وقتی میتوانیم به اين سخن پاسخ مناسبي بدهيم که حقيقت دين را به خوبي دريافته باشيم و ارتباط آن را با خوبيها و بديها و رفتارهاي گوناگون بدانيم و ضرورت آن را درک کرده باشيم. تا اينجا یک فصل از عرایض خدمتتان ارائه شد.
نفوذ سکولاريسم در ميان دينداران
مطلب دوم هم از مسائل مهمي است. ما در محافل علمی حتی محافل فرهنگی و انقلابی کم يا بیش اختلاف نظرهايي ميبينيم؛ اختلاف نظرهايي که به رفتار هم سرایت میکنند، به اين معنا که اين اختلافات فکری در عمل هم ایجاد اختلاف میکنند. ما اختلافات را میبینیم، اما نمیدانیم ریشه آنها کجا است. بسياري اوقات ميبينيم که افراد مذهبي با همسایه يا رفقاي مذهبی خود که اهل روضهخوانی هفتگی و اهل هیئت هستند و گاه با هم همکار هم هستند، در انجام برخي رفتارها اختلاف دارند و ميبينيم که یکی به سمتي ميرود و ديگري به سمتي ديگر و از همديگر انشقاق پیدا میکنند. اما درباره علل و عوامل اين اختلاف و اينگونه رفتارها به خوبي بحث نمیکنیم و باز جواب روشن و آگاهانهای نداریم. اگر درست این اختلافات را تحلیل کنیم خواهيم ديد که به این مسأله برمیگردد که آیا این دینی که ما به آن معتقديم و این امام حسینی که ما به او علاقه داریم و ما را به سینهزنیها و فداکاریها میکشاند تکليفي براي ما در اين مسأله مشخص کرده است يا ميگويد اين مسائل به من ربطي ندارد؟ یعنی ريشه اين اختلافات به شاخهای از سکولاریسم برمیگردد. مثال عینی چنين اختلافي که همه ما کم يا بیش با آن درگیر هستیم پولهایي است که در بانک میگذاریم و بیست درصد و سی درصد سود سپرده به آن تعلق میگیرد! در اينجا اين سؤال پيش ميآيد که آيا از چنين تسهيلاتي استفاده کنيم يا نکنيم؟ آيا دين آن را حلال ميداند يا حرام؟ آيا اصلا دين بايد در اينگونه مسائل دخالت کند يا بايد تنها به مسائلي فردي نظير نماز بپردازد و در معاملات و اقتصاد مردم دخالتي نکند؟ شاید در بین شما یک نفر هم نباشد که با این مسأله سر و کار پیدا نکرده باشد. بالاخره حساب بانکی يکي از لوازم زندگي شده و گاهی انسان با استفاده از آن وام میگیرد و گاهی هم چيزي به حساب او تعلق ميگيرد. صرفنظر از اينکه کمتر گروهي هست که به نحوي با وام گرفتن از بانک سر و کار نداشته باشد. آيا چنين معاملاتي حلال است يا حرام؟ تازه وقتي دولت جمهوری اسلامی زیر نظر اشخاص دیندار و چه بسا با لباس دینداری قصد دارد به مردم بگويد خیلی به شما خدمت خواهيم کرد، میگوید به شما مثلاً وام چهار درصد ميدهيم و اين چهار درصد هم تنها برای هزینههاي فراهم کردن اين وام است. اما به راستي این مسأله وام و سود بانکي چه حکمي دارد؟ آيا اساسا دین باید در چنين اموري دخالت کند یا اين مسائل ربطی به دین ندارد؟ آیا دين بايد مشخص کند که کدام معامله صحيح است يا قانونِ اعلام شده از طرف دولت ربطی به دین ندارد؟! میخواهم بگویم مسائل بسياري وجود دارد که براي دینداران هم بهدرستي حل نشده است. گاهی برخي افراد وامهايي با سود ده درصد يا پانزده درصد دريافت ميکنند و به حج يا عمره يا زيارت سيد الشهداء عليهالسلام میروند و برمیگردند و در حق وامدهنده دعا ميکنند. میخواهم عرض کنم اين مسأله یکی از مسائل جدی است و خود یکی از شاخههاي فرهنگی است.
باورها و ارزشهاي اسلامي شکلدهنده فرهنگ اسلامي
مطلب سوم: وقتي با دقت به عرصههای مختلف زندگی اجتماعی انسان، مثل عرصه اقتصادی، نظامی، فرهنگی، امنیتی، سیاسی، اداری، و ... مينگريم درمييابيم که اين عرصهها با يکديگر ارتباطاتي دارند و اینگونه نیست که دیوار حاجزی بین آنها کشیده شده باشد و کم يا بیش در هم تأثیر و تأثراتی دارند. اما علاوه بر اين، گاه اساسا قوام یکی به دیگري وابسته است و يکي ریشه ديگري را شکل ميدهد. براي مثال، در خصوص مسأله دفاع مقدس، بيّن و روشن بود که اين مسألهاي نظامی- انتظامی - امنیتی بود؛ دشمن حمله کرده بود و بايد در برابر آن دفاع ميکرديم. اما آيا دین در اینجا میتواند نقشی داشته باشد و آن را واجب بشمارد یا افراد را از رفتن باز بدارد یا اساسا دين نسبت به اين مسائل بیتفاوت است و ميگويد: این مسأله به خودتان مربوط ميشود؛ اگر میخواهید زندگی مستقلي داشته باشید با دشمن بجنگید و اگر استقلال نمیخواهید با بدی بسازید؟ نکته سومی که میخواهم عرض کنم این است که در همه این مسائل اجتماعی و مسائل شناختی، شاخهای از فرهنگ وجود دارد که زیربنای همه اینها است. در اقتصاد کدام معاملات حلال است و کدام حرام؟ آيا براي دفاع در برابر حمله دشمن بايد رفت يا خير؟ آيا معاملات بانکی جایز است یا جایز نیست؟ آيا فلان روش تعلیم و تربیت صحیح است یا صحیح نیست؟ آيا دختر و پسر با هم در یک کلاس تحصيل کنند – خواه در سطح مهد کودک يا ابتدايي يا دبيرستان يا دانشگاه؟ آيا ارتباطات آزاد مرد و زن با همدیگر جايز است يا خير؟ آيا ازدواج سفید - که يکي از پديدههاي اين عصر است، بهگونهاي که مرد و زن بدون سپردن تعهد با هم دوستانه زندگی میکنند و توقعی هم از هم ندارند و هيچ يک خود را طلبکار ديگري نميداند و از او هزينه طلب نميکند، هر يک براي خود زندگی میکند و در عين حال همدیگر را دوست دارند و نیاز جنسی همديگر را هم برطرف ميکنند و دستشان را به دیگری هم دراز نمیکنند - از نظر دین درست است یا خير؟ پایه اين مسائل رسيدن به اين شناخت است که اين کارها درست هستند يا خير و آيا ارزش دارند يا بيارزشاند؟
در این بخش میخواهم عرض کنم ما ميتوانيم با همدیگر قرارداد کنیم که واژه فرهنگ یعنی چیزی که ریشه آن یک سلسله باورها و ارزشها است؛ باور به اينکه خدا هست يا نيست؛ قیامت هست يا نیست؛ وجود پیغمبر حقيقت داشته يا خير؛ ارزشهايي نظير اينکه چه کارهايي خوب است و چه کارهايي بد. ميتوانیم مجموع این باورها و ارزشها را فرهنگ بناميم، بهگونهاي که اگر این امور در مسألهاي نباشد از فرهنگ خارج است. اگر خودمان براي فرهنگ چنين اصطلاحي قرار دهيم به نظر نميرسد اشکالي داشته باشد. البته دیگران آزادند فرهنگ را وسیعتر یا محدودتر به کار برند. اما وقتي ما از فرهنگ اسلامی سخن ميگوييم یعنی اموري که ریشه در باورها و ارزشهاي اسلامي ما دارد و مقصود ما اشاره به اعتقادات و ارزشهاي ما است. اینها مسائل فرهنگی است. اگر اینگونه شد، مهمترین مسائل زندگی انسان همینها خواهد بود؛ همين امور است که براي ما سعادت ابدی یا عذاب ابدی را رقم خواهد زد. انجام امور بد، انسان را به جهنم ميکشاند و انجام امور خوب، انسان را به بهشت ميکشاند يعني همين ارزشها هستند که مسير و مقصد ما را مشخص ميکنند. در اين صورت، دین تقریباً مساوی با مسائل فرهنگی میشود و ميتوان به اين سؤال پاسخ داد که آيا دين جزء مسائل اصلی زندگی است یا همچون سکولاریسم بايد آن را در حاشيه مطرح کرد. پاسخ اين سؤال به اين نکته بازميگردد که آيا فرهنگ بُعد اصلی زندگی انسان است؟ پاسخ اين است که اساسا قوام زندگی انسانی به همين امور است و اين امور هستند که حيات انسان را متفاوت از حيات حیوانات ميکنند. سگها يا گرگها اگر به جان هم ميافتند و همديگر را پاره ميکنند کسي آنها را مؤاخذه نميکند و ارزش اخلاقي براي کار آنها تعيين نميکند که چه کار خوبي يا چه کار بدي انجام دادند. زيرا همه ميدانيم سگ و گرگ یعنی همین. اما اگر انسانها همدیگر را بکشند کار آنها قابل ارزشگذاري است و ميتوان گفت کار خوبي انجام دادند يا خير. چون انسان است و ميتواند بفهمد که این کار خوب است و باید انجام گيرد يا بد است و بايد ترک شود. قوام آدمیت به همین باورها و ارزشها است یعنی اصلیترین مسألهای که انسانیت ما به آن بستگی دارد فرهنگ است. فرهنگ به این معنا یعنی باورها و ارزشها. تا این مسأله حل نشود ما انساني حسابی نخواهيم شد. انسان حسابی کسي است که باورهای صحیح داشته باشد و ارزشهای صحیح را رعایت کند. اگر انسان اینگونه نبود مصداق آيه شريفه قرآن خواهد بود که إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛[2] «آنها چيزي جز مانند چهارپايان نيستند، بلکه گمراهترند.» کساني که نه باور صحیح دارند و نه ارزشهای صحیح را رعایت میکنند همانند چهارپا بلکه بدترند. قرآن کريم ميفرمايد: ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون؛[3] «بگذارشان تا بخورند و كامرانى كنند و آرزوها سرگرمشان نمايد؛ سپس خواهند فهميد.» خداوند به رسول خود ميفرمايد: این افراد را رها کن! بگذار مثل حیوانها بخورند و بچرند و در بند آرزوهای خودشان باشند تا بیشتر بخورند و بیشتر قصر بسازند!
اگر واقعيت اینگونه است ما باید بدانیم اصل زندگی انسانی ما به فرهنگ ما وابسته است. بهترین پدیده زندگی ما که انقلاب اسلامی و پیروزی نظام اسلامی بود از همین جا سرچشمه گرفت. حفظ این انقلاب به حفظ باورها و ارزشهای انقلاب است و خدمت برای انقلابيان، حفظ دستاوردهای انقلاب و حفظ باورهایی است که در اثر این انقلاب نصیب مردم شده و ارزشهایی که به آنها احترام گذاشتند و برای آنها جان دادند. اما اگر اين فرهنگ را فراموش کنیم، فرهنگي که همه ابعاد و عرصههای زندگی انسان سر سفره آن نشستهاند، در حقيقت اصل را فراموش کردهايم و فراموشي اصل، مصداق اين آيه شريفه خواهد بود که ميفرمايد: وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ؛[4] «و مَثَل كلمه ناپاك (عقايد باطل و بىپايه) مانند درخت ناپاك است كه از زمين ريشهكن شده و هيچ ثباتى ندارد.» اما خداوند براي کلمه پاک و عقايد صحيح چنين مثل ميزند که: كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون؛[5] « كلمه پاك (اعتقاد صحيح) مانند درخت پاك است، ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. ميوهاش را به اذن پروردگارش در هر زمانى مىدهد و خدا مَثَلها را براى مردم مىزند تا متذكّر حقايق شوند.» ابتدا به ريشه ثابت اشاره ميکند که موجب ميشود شاخهها به آسمان ميرود و در تمام اوقات - نه سالی یک يا دو بار – ميوه خود را با اذن پروردگارش ميدهد. اگر فرهنگي این اصل را نداشته باشد یعنی این اعتقاد صحیح را نداشته باشد مثل درخت بیریشهای میماند که از زمین درآمده و گوشهاي افتاده است. اگر چند روزی هم سبز بماند به زودی برگها و شاخههاي آن خشک میشوند و باید آن را ببرند و بسوزانند. فرق زندگی مبتنی بر فرهنگ صحیح یعنی مبتني بر دین (باورها و ارزشهاي) صحیح با زندگي بدون ابتناء بر فرهنگ صحيح، مثل تفاوت درخت باروری که در تمام سال میوه میدهد با درخت خشکیدهای است که از زمین درآمده و گوشهاي افتاده و چند روزی بیشتر باقي نمیماند و خشک میشود و باید آن را سوزاند. اگر ما بخواهیم ابعاد این انقلاب و دستاوردهای این انقلاب را دسته بندی کنیم و ببینیم که کدام و کجاي آن نياز به دلسوزي بيشتري دارد بايد ببینیم از کدام زاويه خطر متوجه انقلاب ما میشود. با همین مثل قرآن میتوان فهمید که هرجا ضرر به اعتقادات، باورها و ارزشهای ما وارد شود نتیجه آن، خشک شدن این درخت و بعد هم سوزاندن آن خواهد بود، خواه ما اين را بخواهیم يا نخواهیم. اما هر کاري که موجب آبیاری و سر زندگی و نشاط و باروری این درخت شود باعث دوام و نفع بيشتر آن برای عموم مردم در تمام دوران زندگی خواهد شد. درختها معمولاً تابستان میوه میدهند، اما درخت عقايدِ صحيح، همه وقت ميوه ميدهد (تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِين) و تابستان و زمستان براي آن فرقي نميکند. اگر چنين درختي را بخواهيم باید ریشه آن محکم باشد. اگر ريشه آن محکم نباشد شجره خبيثه خواهد شد. بنابراین شايسته است که سرلوحه فعالیتهای مشترکی که به برکت انقلاب و به برکت خونهای پاک شهداء و به برکت رهنمودهای امام راحل رضواناللهعلیه نصیب متدینان کشور شده، تقویت این ریشه باشد. اگر ریشه درخت باشد، درخت سر سبز میماند و موقع خودش هم میوه میدهد. اما اگر ریشه نابود شود، شاخ و برگ و میوه هم خشک میشود و میریزد و از بین خواهد رفت.
خدا به همه ما توفیق شکرگزاري این نعمتهای الهی را که در طول تاریخ بشریت کم نظیر و شاید بی نظیر است عنایت فرمايد!
بر طول عمر، عزت، اقتدار و برکات وجود رهبر معظم انقلاب ساعت به ساعت بیافزاید!
ما را قدردان این نعمت بینظیر قرار دهد!
ما را به وظایف خود بیش از پیش آشنا فرماید!
ما را در انجام وظایف موفق بدارد!
دلهای ما را بیشتر با هم مهربان کند!
خصومتها و اختلافات و کینهها را از بین ببرد!
در ظهور ولیعصر تعجیل فرماید!
وَ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org