قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.28 مگابایت
قسمت دوم2.3 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

سيماى شيعيان (21)

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 02/06/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

مقدمه

بحث در مورد روايتي که نوف بکالي از اميرالمؤمنين (ع) در وصف شيعيانش نقل فرموده، بود. در جلسات قبل بخشي از روايت را تلاوت کرديم. در ادامه حضرت مي‌فرمايند: عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ أَدْخَلَهَا فَهُمْ فِيهَا يُعَذَّبُونَ.
شيعيان کساني هستند که خدا نزد آن‌ها خيلي بزرگ و غير خدا در چشم آن‌ها کوچک است. گويا بهشت را می‌بينند و بر تخت‌هاي بهشتي تکيه زده‌اند و گويا آتش را می‌بينند و در جهنم معذب هستند.

چگونگي درک اوصاف الهي

اوصافي که ما درباره خداي متعال به کار می‌بريم مفاهيمي است که ابتدائاً از مخلوقات و محسوسات گرفته‌ايم. در مرتبه بعد عقل ثابت می‌کند که اين مفاهيم مصاديق غير حسي نيز دارد و با توسعه در آنها اين مفاهيم براي آنها نيز استفاده مي‌شود. بزرگي و کوچکي دو مفهومي هستند که ابتدا ما آنها را براي اجسام و حجم‌ها به کار می‌بريم. وقتي دو جسم را با هم مقايسه می‌کنيم، می‌گوييم يکي بزرگ و ديگري کوچک است؛ يعني حجم يکي بيشتر و حجم ديگري کمتر است. گاهي هم اين مفاهيم را در مورد غير اجسام به کار مي‌بريم. مثلاً در امور اعتباري، به کسي که مقام مهمي دارد مي‌گويند اين شخص بزرگي است. معناي اين جمله اين نيست که حجم و بدن اين شخص بزرگ است؛ بلكه يعني اين شخص مقامي دارد که اگر آن مقام ـ‌‌مانند محسوسات‌ـ با مقام ديگري مقايسه شود، مي‌توان گفت اين مقام نسبت به ساير مقامات بزرگ‌تر است.
اين قاعده‌اي کلي است که مفاهيمي كه براي محسوسات به كار برده مي‌شود، گاهي توسعه داده شده و براي مصاديق عقلي، و حتي به عنوان صفاتي براي خداي متعال به کار مي‌رود. مثلاً علم، قدرت و حيات از صفات ذاتي خداي متعال است. آنچه ما از اين اوصاف درک مي‌کنيم علم و حيات و قدرت خود ماست. اما آيا خداي متعال هم به واسطه چشم و گوش و ساير حواس علم پيدا مي‌كند؟ يا حيات او به روحي است كه در جسمي حلول كرده است؟ در واقع عقل ما حقايق اين اوصاف را درک نمي‌کند و همين‌قدر مي‌دانيم علم او غير از علم‌هايي است که ما مي‌شناسيم؛ حيات او هم به گونه ديگري است و هم‌چنين ساير اوصاف. همان طور که علماي کلام فرموده‌اند: براي بيان اوصاف خداوند بايد مفهومي را به مفهوم ديگري تشبيه کنيم و قيدي تنزيهي هم به آن اضافه كنيم؛ مثلاً بگوييم خدا علم دارد، اما نه مثل علم ما؛ قدرت دارد، اما نه مثل قدرت ما و...
بنابر اين هنگامي كه مي‌گوييم «خدا بزرگ است»؛ از باب توسعه در مفهوم «بزرگ»؛ چنين مي‌فهميم كه مقام الهى خيلى بالاست. مثل شخصى كه فرمانش در تمام جامعه جارى است و هرچه مى‏گويد انجام مي‌شود؛ هر چند ممكن است جثه كوچكي هم داشته باشد. چنين كسي مقام بالايى دارد.
ما اينجا در صدد بحث‌هاي کلامي نيستيم. هدف ما هم اين است كه خود را به آنچه اميرالمؤمنين(ع) توصيف مي‌فرمايند نزديک کنيم. از سوي ديگر هر چه تلاش كنيم که مفهوم روشني از بزرگي و عظمت خداوند درك کنيم که لايق مقام الهي باشد، هرگز به نتيجه نمي‌رسيم. اما اجمالاً مي‌فهميم که خداي متعال عظمتي دارد که با هيچ عظمت ديگري قابل مقايسه نيست؛ مي‌دانيم عظمت خدا به قدري است که مثل اميرالمؤمنين(ع) و فاطمه زهرا(س) وقتي در پيشگاه الهي به نماز مي ايستادند، بدنشان به ‌لرزه مي‌افتاد؛ امام حسن مجتبي(ع) زماني كه به نزديک مسجد مي‌رسيدند رنگ از صورتشان مي‌پريد. آن‌ها چيزي را درک مي‌کردند که ما آن را نمي‌فهميم. در روايتي نقل شده كه وقتي حضرت زهرا (س) به نماز مي‌ايستادند، خداي متعال خطاب به ملائکه مي‌فرمود: يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ... تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا1؛ ببينيد چطور بند بند بدن اين كنيز من مي‌لرزد!

خشيت اولياي خدا از عظمت الهي

عده‌اي گمان مي‌کنند اين ترس و خشيت از روي احساس گناه و از خوف عذاب است؛ اما چنين تصوري در باره پيغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) راه ندارد؛ کساني که مي‌گفتند: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِك2؛ خدايا من از ترس عذاب تو را عبادت نمي‌کنم. اين ترس به خاطر درک عظمت الهي است كه خداوند گوشه‌اي از آن را به كساني که دوستشان دارد نشان مي‌دهد. خشيت و اضطراب حاصل از درك عظمت خدا را با مفهوم‌سازي نمي‌توان بيان کرد. همين اندازه مي‌دانيم كه معصومين(ع) و بعضي از اولياي خدا چنان عظمت خدا را درک مي‌کردند که در مقام عبادت اين چنين مضطرب و وحشت‌زده بودند؛ تا حدي که رنگ از چهره‌شان مي‌پريد و حتي گاهي به حالت بيهوشي يا مرگ اختياري مي‌افتادند.
آيات و روايات فراواني در باره خشيت و خوف الهي و اوصاف ائمه اطهار(ع) در اين مقام وارد شده است که انکار آن مثل انکار روشني خورشيد است؛ هر چند درك چنين مقامي براي ما دشوار است. اما ائمه اطهار(ع) براي تربيت ما در جهت درک عظمت خدا راه‌كارهايي را به ما آموخته‌اند كه از طريق آنها در باره آثار عظمت الهي فکر کنيم و در نتيجة چنين تفکري قلب ما هم در برابر عظمت خدا خاشع شود؛ و اگر ما همت داشته باشيم و اين روش‌ها را ادامه دهيم، شايد روزي فرا رسد که پرده‌؛ برداشته شود و نوري هم بر دل ما بتابد و چيزي از عظمت الهي را درک کنيم؛ تا لياقت ما چه باشد.

انديشه در عظمت آفرينش

يکي از راه‌هاي درك عظمت الهي ـ‌كه در روايات هم به آن سفارش شده است‌ـ تفکر در باره آثار اين عظمت در آفرينش است3. ما اگر در روي کره زمين مسافرت ‌کنيم، گستردگي زمين، عظمت کوه‌ها و سلسله جبال بزرگي مثل هيماليا و وسعت درياها و اقيانوس‌ها را ببينيم تا حدي می‌فهميم کره زمين چقدر بزرگ است. اگر مقداري با کيهان‌شناسي آشنا شويم، مي‌فهميم کره زمين با اين عظمت، در برابر منظومه شمسي مثل پرتقالي در برابر يک کوه است. اگر مطالعاتمان را توسعه دهيم و دريابيم که خورشيد ـ‌كه بسيار بزرگ‌تر از زمين است‌ـ و مجموعه ستارگان منظومه شمسي چه وسعتي را در فضا گرفته‌اند، باز مقداري بيشتر به عظمت آفرينش پي می‌بريم. اگر در باره فاصله زمين تا خورشيد مطالعه كنيم مي‌ببينيم اين مسافت به قدري زياد است که نور خورشيد حدود هشت دقيقه طول می‌کشيد تا به زمين برسد. از اينجا مسأله سرعت نور ـ‌که هر ثانيه 300 هزار کيلومتر است‌ـ براي ما مطرح می‌شود. حال اگر يک روز طول بکشد که نور از نقطه‌اي در فضا به نقطه ديگر برسد، چه فاصله عظيمي بين اين دو نقطه است؟ و سرانجام اين‌كه ستاره‌اي وجود دارد که بيش از ده ميليارد سال طول مي کشد تا نور آن به ما برسد و چه بسا زماني نورش به ما برسد كه خود ستاره منفجر شده و ديگر اثري از آن باقي نمانده باشد. عالم آفرينش چنين عظمتي دارد و همه اين‌ها تنها تا جايي است که علم بشر آن را اثبات کرده است.

قطره‌اي در برابر دريا

جا دارد با خود بيانديشيم كه در مقابل چنين آفرينش عظيمي ما چه هستيم؟ آيا بيشتر از يک الکترون؟ با اين وجود آيا شايسته است که در برابر خالق اين عظمت عرض اندام كنيم؟ اما خداي متعال به همين ذره ناچيز ـ‌كه در باره او می‌فرمايد: آيا روزگاري بر انسان گذشت که چيز مذکوري نبود4‌؟ ـ چنان عزتي می‌بخشد که می‌گويد: نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي5؛ ؛ موجود پستي كه از يک اسپرم در ميان ميليون‌ها اسپرم ديگر، در يک قطره آب گنديده خلق شده، خداوند آن قدر کرامت به او بخشيده که بر ساير موجودات برتري داشته باشد و بتواند به جايي برسد که جانشين خدا شود. در بعضي از روايات توضيحاتي وارد شده که شايد تفسير اين مقام خلافت و جانشيني باشد؛ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي فِيَما أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ6. خداوند خطاب به بنده خود مي‌فرمايد: من اصالتاً هر چه اراده کنم، تحقق پيدا می‌کند؛ تو را هم ـ‌اگر از من اطاعت کنی‌ـ به جايي می‌رسانم که بالتبع همين‌گونه شوي و هر چه خواستي تحقق پيدا کند. اين عظمت ـ‌که خداوند به انسان می‌دهد‌ـ صفر به علاوه عظمت الهي است. چون انسان از خودش چيزي ندارد؛ خودش همان يك اسپرم در ميان قطره آبي گنديده است. اين لطف الهي است كه شامل حال انسان مي‌شود. اگر انسان عظمت خدا را درک کرد، ديگر نمی‌تواند در برابر خدا قد علم كند و بگويد: تو يکي، من هم يکي! تو گفتي نماز بخوان، اما من حال نماز خواندن ندارم! تو گفتي روزه بگير، اما من حال روزه گرفتن ندارم! تو گفتي احکام خدا را در جامعه اجرا کنيد، اما من دوست ندارم و ...
همه عصيان‌ها و طغيان‌هاي بشر از اين است که انسان اندازه خود را در مقابل خدا نمی‌شناسد و عظمت خدا را درک نمی‌کند. اگر چنين بود، مي‌دانست زماني بوده كه لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً؛؛ يا به فرمايش آيه ديگر خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً7.
اين چشمه‌اي از تفکر درباره عظمت الهي است؛ انديشه در باره حجم آفرينش. اما اين‌كه خداوند چگونه اين عالم را آفريده است؛ مگر براي او آفريدن يک پشه با آفريدن ستاره‌اي که چند ميليارد سال نوري دور از ماست، تفاوتي دارد؟؛ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ8. البته حكمت اقتضا مى‏كند كه آفرينش بعضى از موجودات تدريجى باشد تا مصالحى بر آن مترتب شود. اين هم اراده اوست.

عظمت علم الهي

آنچه تا به حال از عظمت‌؛ گفتيم، مربوط به حجم آفرينش بود؛ اما عظمت خداوند فقط از اين جهت نيست؛ بلكه گاهي عظمت از جهات غير حسي است؛ هم‌چنان‌كه اگر کسي معلومات زياد و فهم قوي داشته باشد. معلومات خدا چگونه است؟ همه ما معتقديم آنچه در عالم اتفاق می‌افتد و آنچه تا به حال اتفاق افتاده است، آنچه در عالم موجود است و آنچه موجود خواهد شد همه را خدا می‌داند؛ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ9. براي درک اين جنبه از عظمت علم الهي استادي را در نظر بگيريد که در كلاس درس براي 100 نفر تدريس مي‌کند. اگر يکي از شاگردان سؤالي را بپرسد، استاد مي‌تواند خوب گوش كرده و جواب او را بدهد؛ اما اگر دو نفر با هم سؤال کنند، توجه به سؤال و پاسخ دادن به هر دو مشکل می‌شود. حال اگر سه نفر و يا بيشتر با هم سؤال کنند، آيا ممکن است استاد سؤال همه را با هم بفهمد؟
روانشناسان می‌گويند ذهن انسان اين توانايي را دارد که در يك لحظه هفت ادراک داشته باشد. اما اگر هفتاد ادراک به ذهن هجوم آورد، چه؟ در حالي كه خداوند از تمام كارهايي كه ميلياردها انسان موجود در روي زمين در هر لحظه‌اي انجام می‌دهند، آگاه است و هر کس او را به هر زباني صدا بزند می‌شنود. آيا تا به حال از خود پرسيده‌ايد كه همه توسلات و تضرعاتي كه انبوهي از جمعيت در حرم‌هاي ائمه اطهار(ع) دارند، چه قدرتي مي‌تواند همه آن‌ها را بشنود، بفهمد و جواب بدهد؟ اين قدرت يک بشر است، که يکي از اولياي خدا و بنده‌اي از بندگان خداست؛ که وجود او هم با كُنْ فَيَكُونُ؛ به وجود آمده است. حالا علم خدا چگونه است؟ او بر همه چيز احاطه دارد. أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ10. اين هم شاخه ديگري از عظمت خداست.

كيفيت آفرينش

شاخه ديگر از عظمت خدا، کيفيت آفرينش است. آيا تا به حال انديشيده‌ايد كه خداوند موجود کوچکي مثل پشه، ‌مگس، زنبور، يا مورچه را چگونه می‌آفريند، تا چه رسد به خلقت انسان؟!؛ أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ11. اگر ما اهل بصيرت باشيم، ديدن يک گياه کافي است تا ما را مدهوش کند. باغچه‌اي که در آن کود متعفن ريخته‌اند، دانة‌؛ کوچکي در اين باغچه افتاده و بر اثر بارش باران اين دانه جوانه زده، چند روز بعد برگ‌هايي سبز و زيبا و مدتي پس از آن گل‌هاي زيبا، رنگارنگ و معطر به بار مي‌آورد. اين چه عظمتي است؟ سراسر عالم خلقت جاي تأمل و دقت و ديدن آثار الهي هست. زماني كه در مدرسه حجتيه طلبه بوديم، گاهي استاد بزرگي كه داراي مقامات علمي و معنوي بود، را مي‌ديدم كه كنار باغچه می‌نشست، به گلي خيره مي‌شد و اشک می‌ريخت. ما غافل هستيم. عادت کرده‌ايم كه سرسري به همه چيز نگاه کنيم. از همين رو عظمت خدا را درک نمی‌کنيم؛ به زبان می‌گوييم «الله اکبر»؛ اما در دل به عظمت خدا توجه نداريم.

نتيجه

سؤال اين بود که ما چگونه مي‌توانيم با عظمت خدا آشنا شويم. جواب اين است كه راه آشنايي با عظمت خدا تفکر، دقت و تمرکز در آيات الهي است. اين عادت را دور بيندازيم که به همه چيز سرسري نگاه کنيم. در قرآن هم اين اخلاق مذمت شده است. وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ12. سراسر عالم آيات الهي است؛ ولي گويا ما چشمانمان را می‌بنديم. اگر در پيدايش يک گياه کوچک، يک حشره، يك حيوان کوچک، يا خلقت انساني که خليفة خدا است، دقت کنيم، درک می‌کنيم که خدا يعني چه. آيا انسان، چنين موجودي، با اين ضعف، با اين پستي، با اين ذلت، با اين حقارت جا دارد كه در مقابل خداوند بايستد و گناه ‌کند؟ تو با چه قدرتي گناه می‌کني؟ آيا با چشمي که خدا ميليون‌ها سلول مختلف را با هم ترکيب کرده و به صورت اين اندام ظريف در صورت تو قرار داده، گناه مي‌کني؟ انسان چقدر بايد خجالت بکشد که با نعمت‌هاي ارزنده‌اي كه خدا به او داده، خدا را مخالفت کند؟
به همين دليل اولياي خدا زماني كه در باره زشتي گناهانشان فکر می‌کردند، گاهي حالت بی‌هوشي به آن‌ها دست می‌داد، يا از درک عظمت خدا لرزه بر اندامشان مي‌افتاد. اين‌ها افسانه نيست؛ ما چون نديده‌ايم يا کم ديده‌ايم، به سختي باور مي‌کنيم. نقل شده كه مرحوم آخوند ملامحمد کاشاني هنگامي كه در مدرسه صدر اصفهان براي نماز شب بلند می‌شد، در و ديوار و درخت‌ها همراه با او تسبيح می‌گفتند؛ و وقتي ايشان به نماز می‌ايستاد بدنش چنان می‌لرزيد که رعايت استقرار شرعي در نمازهاي واجب برايش به دشواري امكان داشت.
چنين كساني هستند كه عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ.


1. بحارالأنوار، ج 28، ص 37، باب 2.

2. بحارالأنوار، ج 67، ص 186، باب 53.

3. ر.ك: الكافي، ج 1، ص 93، باب النهي عن الكلام في الكيفية: إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِه.

4. انسان / 1: هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً.

5. جحر / 29.

6. مستدرك‏الوسائل، ج 11، ص 258، باب وجوب طاعة الله.

7. مريم / 9.

8. يس / 82.

9. انعام / 59.

10. فصلت / 54.

11. غاشيه / 17.

12. يوسف / 105.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org