- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه بـيستـم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَجَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَالْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ، وَالشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِكَ، وَالْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم؛ پروردگارا، به روح مقدس و مطهر محمد و آل محمد(عليهم السلام) درود فرست و ما را از آلودگي به پليدي و شرکورزي نسبت به خودت و سستي در ستايش و تمجيدت و شک و ترديد در دينت، کوردلي در راه حق تو و غفلت و بيتوجهي نسبت به محرمات تو و فريب دشمنت، شيطان راندهشده، ايمن دار.
لوازم استجابت دعا
دعا به معناي خواندن و صدا زدن خداوند، براي برآورده شدن نياز و حاجت است. بنابراين، بايد قصد دعاکننده هنگام دعا جدي و برخاسته از دل باشد، نه صرف لقلقه زبان. از مضمون آيه شريفه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم(1) ميتوان استفاده کرد که شرط استجابت دعا اين است که اولاً قصد دعاکننده، جدي، و خواست او واقعي باشد؛ ثانياً تنها از خداوند درخواست شود.
بسياري از دعاهاي ما، روخواني دعاهايي از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) يا احياناً از ديگر انبيا و اولياي الهي(عليهم السلام) است که براي ما گزارش شده است. اين شيوه، اگر با تدبر و توجه به معاني همراه نباشد، خود، نشانه جدي و واقعي نبودن
1. وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (غافر، 60).
درخواستهاي ماست. البته بهره بردن از اين ادعيه مأثور اگر از عمق دل بوده و با توجه به معاني و مضامين بلند آن همراه باشد، بسيار مؤثر و گاه خود، بهترين شيوه دعاست. دعا بايد بهگونهاي باشد که هنگام قرائت متن دعا، قصد انشاي مضامينش را داشته باشيم و به لوازم آن ملتزم باشيم. به اين معنا که حقيقتاً معتقد باشيم همه آنچه را در اختيار ماست، از خداوند داريم. حقيقتاً به اين مسئله ايمان داشته باشيم که درد از خداست و درمان نيز. طبيب حقيقي اوست و داروي شفابخش نيز. اين همه در يد قدرت اوست. پس با استفاده از دانش و تجربه طبيب و تأثير دارو، به اين نکته مهم توجه داشته باشيم که همه اينها اسبابي است که او به حکمت خداوندياش براي ما مهيا ساخته است و در اين امور و امور مشابه بايد به اين اسباب توسل جوييم تا او فرج را محقق کند. اگر با وجود اين اعتقاد، در مرحله عمل، توجه و توسل به اين اسباب الهي را ناديده بگيريم و باز هم از خودش شفا بخواهيم، به بيراهه رفتهايم. در اين صورت، گويي استفاده از امکانات پزشکي و طبابت را در قبال خداوند، مؤثراتي مستقل و خداوند را مؤثر مستقل ديگري ميدانيم و به خيال خود، به اين امور پشت کرده و به خدا روي آوردهايم. بيشک، اين دعا بههيچروي مستجاب نخواهد شد؛ چراکه بيتوجهي به اسباب الهي و درنتيجه، استفاده نکردن از آن، نشان اين است که ما خواست واقعي نداريم. البته گاه انسان در مواردي، اين اسباب ظاهري را در اختيار ندارد و به مسببالأسباب متوسل ميشود. در اين صورت، چون خواست او واقعي است و از خداوند تقاضا ميکند، خداوند هم جواب مثبت خواهد داد.
در همه مواردي که مشکلات و موانعي در مسير انسان بهسوي قرب حق، خودنمايي ميکند، اين اصل مسلّم حاکم است. در مسائل اعتقادي نيز ما از خداوند ميخواهيم كه خدايا، ما را از انحراف در توحيد حفظ كن. حال اگر خداوند براي رفع اين مشکل و درمان اين بيماري، راهي، طبيبي و دارويي تعيين كرده و آن نيز حاضر و آماده در اختيار ماست، اما استفاده نكنيم و باز هم از خداوند تقاضاي
نجات از انحراف را بخواهيم، اين کار، نوعي بياعتنايي به او و اسبابي است که براي ما مهيا کرده است. خدا، قرآن را دارويي شفابخش براي درمان اين بيماري نازل كرده و بسياري از راهکارها را در آن بيان فرموده است. بياعتنايي به قرآن و دستورهاي قرآني، بياعتنايي به خداوند است. در اين صورت، درخواست از خداوند براي نجات، به شوخي و استهزا، شبيهتر است. اين رويه غلط به اين ميماند که صاحبخانه براي رفع تشنگي مهمان، انواع گوناگون نوشيدنيهاي گوارا، مانند آب خنك و گوارا و انواع شربتها را براي وي مهيا کند و در اختيارش قرار دهد، ولي مهمان بدون توجه به اين همه نعمت و بياعتنا به زحمات و احترامي که ميزبان براي وي قايل شده است، باز هم از وي بخواهد براي رفع تشنگياش اقدامي صورت دهد، گويي درصدد سخره و استهزاي صاحبخانه است.
بنابراين، اگر قصد دعاکننده، حقيقي باشد، همه آنچه را خداوند در اختيارش قرار داده است، که مال خداست، بهكار ميگيرد. اگر احساس كمبودي داشته باشد، رفع آن كمبود را از خدا تقاضا خواهد کرد. همچنين، اگر اسباب عادي براي رفع حاجتش در دسترس نبود، باز هم رفع حاجت از طرق غيرعادي را از خداوند تقاضا خواهد کرد. تمام اين موارد، طريقي صحيح، روشي معقول و منطبق بر خواست و توصيه خداوند است. در اين صورت، اگر از خدا بخواهيم تا ما را از شك در دين و الحاد در توحيد حفظ كند، براي آن است که برخي امور ديگر در اختيار ما نيست، يا کنترل آن در توان ما نيست. به همين جهت، از خداوند مدد ميجوييم. اين فرمول و طريق معقول و درعينحال الهي است که بايد براي رفع حاجاتمان از طرقي که خداوند براي ما ترسيم کرده است، درست و بهجا، بهره ببريم و مدد جوييم. البته بايد تمام تلاش ما مصروف پيدا كردن آن طريق صحيح و شيوه درست بهره بردن از آن شود.
شرط ديگر اين است که درخواست انسان حقيقتاً فقط از خداوند باشد. خواستن از خداوند نه به اين معناست که خود فرد هيچ کوششي نداشته باشد و از اسباب و وسايلي که خداوند براي جريان امور عالم مقرر داشته است، بهره نبرد؛ چراکه خداوند همه وسايل، اسباب و ابزار را در اختيار انسان قرار داده است تا امورش با توسل و تمسک به اين امور بگذرد. وقتي از خداوند تقاضا داريم تا امري از امور ما بهخوبي انجام گيرد، به اين معناست که خداوند در اين اسباب و علل، ازجمله کوشش خودمان، تأثير مفيدي قرار دهد و اگر چيزي، مانع تأثير آن است، برطرف کند. اگر خواسته ما به معناي انجام مستقيم همه امور بهوسيله خود خداوند، بدون واسطه قرار گرفتن اسباب و علل ديگر، ازجمله تلاش ما باشد، چنين خواستهاي مغاير با حكمت آفرينش است. ما آفريده شدهايم تا با کوشش و با اختيار، مسير حرکتمان را انتخاب کنيم و بهسوي قرب به خدا پيش رويم.
اساساً دعا كردن براي توجه دادن انسان به اين امر است كه همه آنچه ما در اختيار داريم، از طرف غيرِ ما در اختيار ما قرار گرفته است. همه اينها حقيقتاً ملك خدا و در اختيار اوست. البته وسيلهاي براي آزمايش ماست. بنابراين، وقتي از خدا ميخواهيم تا ما را از شك و ترديد در دين يا از وساوس شيطان دور بدارد، به معناي بيتوجه بودن و خاطرجمعي نيست؛ چراکه هم ما داراي معرفت و آگاهي کافي و لازم نيستيم، و هم شيطان هيچگاه از وسوسه و منحرف کردن ما دست برنخواهد داشت. پس ما در هرلحظه بايد دقيقاً متوجه باشيم و با رصد کردن امور پيرامون خويش، از خداوند ياري و مدد بجوييم تا اين مراقبتها و رصد کردنهاي ما مفيد و مؤثر باشد.
عوامل انحراف از توحيد
خداوند متعال، بخشي از آيات كريمه قرآن را به تبيين طرقي براي صيانت ما از
انحرافات عقيدتي و دين اختصاص داده است. البته طرز بيان اين طرق در قرآن، متفاوت است. گاه بهصورت امرونهي بيان كرده و گاهي نيز داستانسرايي كرده است؛ يعني سرگذشت اقوام و اشخاصي را که احياناً به انحراف مبتلا شدند و علت انحرافشان را، بيان کرده است. سپس توصيه ميکند که اگر ميخواهيد شما هم مبتلا نشويد، مواظب باشيد تا از راهي نرويد كه آنها رفتهاند. مثلاً سرگذشت دهريها، بتپرستها، ملائكهپرستها، جنپرستها و علت و چگونگي ابتلاي اين گروههاي منحرف به اين اعتقادات سخيف و شرکآلود و انحراف از مسير توحيد را بيان ميکند.
با بررسي آيات شريفه قرآن درباره چگونگي انحراف برخي افراد و گروههاي انساني از توحيد و آلودگي به شرك، روشن ميشود که چند عامل از بقيه برجستهتر است. اجمالاً به اين عوامل مهم اشاره ميشود.
1. پيروي از سنت پيشينيان
يکي از عواملي که باعث انحراف انسان از توحيد و گرفتار شدن به اعتقادات غلط و شرکآلود ميشود، تقليد و پيروي غلط از پيشينيان، اجداد و نسلهاي گذشته است. در داستان برخورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) با مشرکان و بتپرستان، قرآن کريم از قول ايشان خطاب به بتپرستان چنين نقل ميکند: إِذْ قَالَ لأبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُون؛(1) «به پدر (عمويش، آزر) و قومش فرمود: اين مجسمهها و تمثالها چيست كه شما در مقابل آنها خضوع ميكنيد، به خاک ميافتيد و به عبادت آنها ميپردازيد؟»
پاسخ بتپرستان به اين پرسش عاقلانه و حکيمانه حضرت چنين بود: قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِين؛(2) «عبادت و پرستش اين اشياي بيجان، سنت آبا و
1. انبياء (21)، 52.
2. انبياء (21)، 53.
اجداد ماست (پدران ما چنين ميکردند)»، و نيز چنين پاسخ دادند: قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُون؛(1) «پدرانمان را اينگونه يافتيم که چنين ميکنند. ما هم به تبع آنها چنين ميکنيم».
در برخي ديگر از آيات شريفه قرآن، پيامبران الهي(عليهم السلام) از مشرکان ميپرسند: اين بتها فهم و شعوري ندارند و براي شما نفع و ضرري ندارند. پس چرا آنها را پرستش ميکنيد؟(2) مشرکان در پاسخ به پيامبران باز هم به همان حرفهاي پوچ و بيمعنا استدلال ميکردند که پدرانمان مقتداي ما هستند(3) و ما با اقتداي به آنها هدايت خواهيم يافت.(4)
کساني که از مسير صحيح توحيد منحرف ميشدند، گرفتار شرک و بتپرستي ميشدند و در برابر منطق قوي و مستدل انبياي الهي(عليهم السلام) ميايستادند، منحصر به قوم و قبيله خاصي نبودند. خداوند متعال در سوره مبارکه زخرف اين انحراف و کجروي را به همه اقوامي نسبت ميدهد که انبياي الهي(عليهم السلام) براي هدايت به سراغشان ميرفتند و ميفرمايد:
وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُون؛(5) اي رسول ما، هيچ شهر و
1. شعراء (26)، 74.
2. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ * إِذْ قَالَ لأبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ * قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ * قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (شعراء، 69ـ73).
3. وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ (زخرف، 23).
4. بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ (زخرف، 22).
5. زخرف (43)، 23.
مملکتي قبل از تو نبوده است جز آنکه وقتي پيامبري براي انذار بهسوي آنها مبعوث شد، خوشگذرانان آن قوم، خطاب به آن پيامبر گفتند: پدران خويش را بر آييني يافتهايم و ما به آنها و آنچه از آنان باقي مانده است، اقتدا ميکنيم.
از اين آيه شريفه ميتوان چنين استنباط کرد که اين کجروي مخصوص عصر و مصر خاصي نيست. هماکنون نيز خطر الحاد و انحراف از توحيد، انسان را تهديد ميکند؛ چراکه علت اصلي انحراف آنها جايگزيني تقليد و پيروي غلط و کورکورانه به جاي تحقيق و تفکر عميق است. تقليد و تبعيت غلط از پيشينيان، در مشرکان و بتپرستان چنان عميق و ريشهدار بود که در برابر منطق قوي و مستدل انبيا، زحمت تحقيق بيشتر، تفکر و انديشه عميقتر را به خود نميدادند و از روش نادرست و غيرمعقول خود دست برنميداشتند.
نکته ديگر در اين آيات شريفه، انحراف نخبگان و خواص و سپس پيروي کورکورانه مردم از آنهاست. نوع زندگي و معاشرت مترفين و مرفّهين که بخشي از خواص و برگزيدگان يک جامعه را شکل ميدهند، بهگونهاي است که چشم و دل بسياري از مردم را پر ميکنند. طبيعي است رفتار آنها بر انتخاب و گزينش مردم سايه مياندازد. وقتي نخبگان و خواص به جاي تعقل و انديشيدن، تبعيت و تقليد از گذشتگان را انتخاب ميکنند، بقيه مردم نيز چنين ميکنند. حرف نادرست مترفين و مرفّهين جامعه لزوم پايبندي و تقليد از پدرانشان است. گويي پدرانشان، خدايانشان بودهاند. مردم متوسط و عادي جامعه همين روش را پذيرفتند و اين امر رواج يافت.(1)
1. در گذشته، احترام به پدر از اصول مسلّم و پذيرفتهشده بود. حتي احترام و پيروي از پيراني که در يک قبيله از بقيه بزرگتر بودند، بهعنوان «پدر قبيله»، بسيار لازم و ضروري بود. برخي معتقدند منشأ و اساس بتپرستى نيز از اينجاست. در برخي ملل، براي يادبود پدرانشان، مجسمهاى ميساختند و به آن تنديس به ياد و به جاي پدرانشان احترام مىگذاشتند. آرامآرام و با گذشت زمان، خود تنديسها، بهخصوص وقتي با شکلهاي عجيب و غريب و جواهرات گرانبها ساخته ميشد، مورد احترام قرار ميگرفت و مردم در برابر آنها کرنش ميکردند. بعدها اين رويه به عملي تبديل شد که اکنون به بتپرستي معروف است.
اين رفتار و پاسخهاي سخيف و بيارزش نشاندهنده بياعتنايي و کمتوجهي مشرکان و بتپرستان به مسائل مربوط به اعتقادات است. اين در حالي است که دين و اعتقادات انسان بايد براي وي ارزشمند باشد. دين، نعمت ارزشمندي است که سعادت دنيا و آخرت انسان در گرو آن است. صحت و درستي دين يعني تأمين سعادت و هر نوع انحراف و کجروي در دين، مساوي است با فاصله گرفتن و دور شدن از سعادت و گرفتاري در شقاوت و بدبختي. به بيان امام جعفر صادق(عليه السلام)، دين، نعمت بزرگ و ارزشمندي است که نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله)، مأمور به شکرگزاري آن است. راوي ميگويد: از حضرت صادق(عليه السلام) پرسيدم: مقصود خداوند متعال از اين آيه شريفه کدام نعمت است: وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث؛(1) «اي پيامبر، يادآورِ (سپاسگزار) نعمت پروردگارت نزد مردم باش». حضرت(عليه السلام) در پاسخ فرمودند:
مقصود، آن نعمتي است که به تو عطا فرموده و بهوسيله آن به تو فضيلت و برتري داده است و نعمتهاي ديگري عطا کرده و بهخاطر آن به تو احسان کرده است. آنگاه فرمود: پس دين خدا را در بين بندگانش بيان کن و همچنين آنچه را خداوند به واسطه دين به انسان اعطا و انعام کرده است، بيان کن.(2)
1. ضحي (93)، 11.
2. عَنْهُ عَن أَحْمَدَ بن مُحَمَّدِ بن أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بن الْحُصَيْنِ عَنْ فَضْلٍ الْبَقْبَاقِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث». قَال(عليه السلام): الَّذِي أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِمَا فَضَّلَكَ وَأَعْطَاكَ وَأَحْسَنَ إِلَيْكَ. ثُمَّ قَال(عليه السلام): فَحَدَّثَ بِدِينِهِ وَمَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَمَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْه (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص94). در بياني ديگر از امام حسينبنعلي(عليهما السلام) در تفسير اين آيه شريفه چنين نقل شده است: عَنْ عَمْرِو بن أَبِي نَصْرٍ قَالَ حَدَّثَنِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَالَ: رَأَيْت الْحُسَيْنَ بن عَلِي(عليهما السلام) وعَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ يَطُوفَانِ بِالْبَيْتِ فَسَأَلْتُ ابن عُمَرَ فَقُلْتُ: قَوْلُ اللَّهِ «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث». قَالَ: أَمَرَهُ أَنْ يُحَدِّثَ بِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ. ثُمَّ إِنِّي قُلْتُ لِلْحُسَيْنِ بن عَلِي(عليهما السلام): قَوْلُ اللَّهِ «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث». قَال(عليه السلام): أَمَرَهُ أَنْ يُحَدِّثَ بِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ دِينِه (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج24، ص53).
بنابراين، نبايد نسبت به دين و امور مربوط به آن، بياعتنا بود. اينگونه برخورد با دين باعث انحراف و شک و ترديد در دين خواهد شد. در اهميت اين مسئله همين بس که وليّ خدا، امام سجاد(عليه السلام) از هر نوع شک و ترديد در دين به خداوند پناه برده و از او تقاضاي کمک کرده است: وَجَنّبْنَا... الشّكَّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِك.
2. تقليد از افراد و گروههاي ممتاز و برتر
ازجمله عوامل الحاد در توحيد و انحراف از حق، تسليم شدن در برابر کساني است که به عللي داراي برخي امتيازات و برتريهاي مادي و ظاهري هستند. البته اين مسئله بهحسب زمانها و دورههاي گوناگون، متفاوت است. افراد و گروههايي همچون سرمايهداران، مترفين، حاکمان، قدرتمندان و دانشمندان، در گذشته و بعضاً در عصر حاضر از ممتازين محسوب ميشوند. امروزه علاوه بر گروههاي يادشده، هنرپيشهها و بازيگران سينما و تلويزيون، ورزشکاران، برخي نخبگان علمي و زيبارويان، ازجمله گروههاي برتر و ممتاز محسوب ميشوند که ديگران، آنها را الگوهاي خود ميدانند و از انديشهها، اعمال و رفتارشان تبعيت ميکنند. راستي به چه دليل اين گروهها، مرجع تبعيت ديگرانند؟
تقليد در چنين اموري، تنها در گروههايي از مردم ديده ميشود که يا ضعيفالعقل هستند، يا درباره اين امور دقت چنداني ندارند. مثلاً جوان تازهدامادي
که قصد تشكيل خانواده دارد، در انتخاب شيوه زندگي و تحقق آرمانهايش، از کساني تقليد ميکند که ظاهراً زندگي بهتري دارند؛ کساني که داراي خانههاي مجلل، وسايل رفاهي مناسب، مرکب خوب و مانند اينها هستند. اين افراد، براثر کمتوجهي، دچار تعميمهاي غلط ميشوند؛ يعني مجذوب ظاهر زندگي اين افراد ميشوند و آن را معيار و ملاک ارزيابي امور ديگر قرار ميدهند. در موارد ديگر، ممکن است يک ورزشکار، يا يک عالم و دانشمند موفق، از ديد برخي افراد، نمونه و الگويي در ديگر زمينهها هم باشد. يعني افراد، موفقيت ورزشي يا علمي اين الگوها را در ديگر امور نيز تعميم ميدهند؛ چون او در ورزشْ موفق است، پس داراي انديشهها و عملکردهاي موفق سياسي يا اعتقادي نيز هست. چون او دانشمند موفقي است، پس در نوع کيش و آييني که دارد، نوع پوشش، آرايش موي سر، اخلاق رفتاري و حتي در چگونه راه رفتن و طرز صحبت کردن نيز بايد بهترين و درنتيجه، قابل تقليد باشد. به اين ترتيب، اين افراد که به دلايلي در يک بُعد داراي برجستگي و امتياز هستند، براي افراد ضعيفالعقل و ضعيفالنفس، در جهات مختلف، الگو هستند و مورد تقليد و تبعيت در افکار، انديشهها، رفتار و کردار قرار ميگيرند. اين همان تقليد كوركورانه است.
داستان تقليد و تبعيت کورکورانه بنياسرائيل در قرآن بسيار آموزنده و تكاندهنده است. اهلبيت(عليهم السلام) نيز هشدار دادند که آنچه بر بنياسرائيل گذشته است، بر شما نيز جاري خواهد شد.(1) بنياسرائيل که از نسل فرزندان يعقوب(عليه السلام) هستند، پس از استقرار حضرت يوسف(عليه السلام) در مصر و حاکميت ايشان در آن سامان، همگي به مصر رفتند و در آنجا ساکن شدند. بعدها فراعنه مصر آنها را كه به مرور براثر
1. كَمَا رُوِيَ عَنِ النَّبِي(صلى الله عليه وآله) أَنَّهُ قَالَ لَتَرْكَبُنَّ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج51، ص128).
زادوولد، به جمعيت زيادي تبديل شده بودند، به بيگاري گرفتند و پس از مدتي حكم برده را پيدا كرده بودند. وقتي حضرت موسي(عليه السلام) به رسالت مبعوث گرديد، مأمور نجات دادن قوم بنياسرائيل شد. قرآن، خطاب به فرعون به همين نکته اشاره دارد که: وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ.(1) بنياسرائيل با اين وضع رقتبار در مصر، زندگي نکبتباري داشتند. در سختي و مشقت بسيار سالها گريه و زاري کردند تا خداوند، حضرت موسي(عليه السلام) را براي نجاتشان فرستاد. حضرت موسي(عليه السلام) نيز با زحمات بسيار، نشان دادن معجزات، نزول بلاياي زميني و آسماني ازطرف خداوند بر فرعونيان و پس از تحمل رنجهاي فراوان توانست اين قوم بلاکشيده را از دست فرعونيان نجات دهد. قومي که به همت پيامبر خدا و مدد الهي از آن سختيها نجات يافتند، به همراه حضرت موسي(عليه السلام) رو بهسوي موطن اصلي حضرت ابراهيم و يعقوب(عليه السلام)، يعني کنعان حرکت کردند. اين موحدين به همراه پيامبرشان، در طي مسير به قومي برخورد کردند که بتپرست و مشرک بودند.(2) آنها داراي سرزميني خوش آب و هوا، تپههايي سرسبز و بلند و زيبا بودند. در آن سرزمين، ساختمانهاي مجللي بالاي تپههاي زيبا ساخته شده بود که در محاصره باغهاي شگفتانگيز قرار داشت. وقتي از مردم شهر درباره آن ساختمانها پرسيدند، پاسخ دادند: اينجا بتخانه است. در آن سراهاي مجلل، بتهايي قرار داشت و مردم گروهگروه براي پرستش بتها به آنجا ميرفتند. بنياسرائيل جذب آن بتخانه شدند و به تماشاي آن شتافتند. آنقدر از زيباييهاي آن ساختمانها و بتهاي داخل آن شگفتزده شدند که وقتي بازگشتند، از پيامبر خدا حضرت موسي(عليه السلام) تقاضا كردند
1. شعراء (26)، 22.
2. فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ (اعراف، 138).
كه: يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَة؛ «اي موسي، براي ما نيز چونان خدايان آنها خدايي قرار ده».
فراموش نکنيم که بنياسرائيل، همه پيامبرزاده و امت يک پيامبر اولوالعزم هستند که بهدست او معجزات متعددي مشاهده کردند. يکي از بزرگترين معجزات پيامبرشان، نجات دادن آنها از دست فرعوني است که به گفته قرآن: يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ.(1)
همچنين شکافتن درياي نيل و نجات خود و غرق فرعونيان را به عيان ديدهاند. آنها در نتيجه همه اين زحمات، خداپرست و موحد شدند. بااينحال، به جاي شکرگزاري در قبال اين همه لطف الهي، وقتي چشم بيبصيرتشان به آن بتخانههاي مجلل و سرسبزي و زيباييهاي اطراف آن افتاد، چنين درخواست سخيف و شرکآلودي را از پيامبر خدا کردند. آنها به اين نتيجه رسيدند که اين قوم، خدايي به مراتب، بهتر از خداي آنها دارند. خداي اينها اينقدر زيبا و چشمنواز است و ساختمانهاي مجلل و زيبا دارد؛ درحاليکه خداي ما نَه ديده ميشود و نه مساجد و معابد ما همچون بتخانههاشان زيبا و چشمنواز است.
حضرت موسي(عليه السلام) با خشم رو به آنها کردند و فرمودند: إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون؛(2) «عجب مردم نادان و نابخردي هستيد!»
تقاضاهاي سخيف ديگري نيز در قرآن کريم از اين نابخردان نقل شده است. مثلاً خطاب به حضرت موسي(عليه السلام) چنين گفتند: (عليهم السلام)؛(3) «اي موسي، تا ما خدا را آشکارا (به عيان و با چشم سر) نبينيم، به تو ايمان نخواهيم آورد».
1. بقره (2)، 49.
2. اعراف (7)، 138.
3. (بقره، 55).
در بياني ديگر، خداوند متعال خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ميفرمايد: اهل کتاب از تو ميخواهند تا براي آنها از آسمان کتابي نازل کني. اين خواسته آنها عجيب است، ولي آنها از موسي(عليه السلام) درخواست بزرگتر و عجيبتري داشتند: فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة؛(1) «آنها از موسي خواسته بزرگتري داشتند. به او گفتند: خدا را براي ما آشکارا نمايان کن».
تعجب در اين است که حضرت موسي(عليه السلام) وجود خداي يکتا را که خداي زمين و آسمان است و ذات مقدسش از هر عيب و نقصي ازجمله صفات جسماني، منزه است، اثبات کرده بود. بااينحال، اين گروه سبکمغز هنوز در همان افكار وهمي باقي ماندند. گويي هنوز خواسته دلشان، خداي محسوس همچون بتها يا همچون فرعون بود.
بنياسرائيل در اين دوران، موحد بودند. اهالي اين شهر، پدرانشان نبودند تا کارشان، پيروي از پدرانشان باشد. اين فكر غلط و خواسته سبکسرانه بنياسرائيل از آنجا ناشي ميشد که آنها در مسير رفتن به کنعان به ملتي برخورد کردند که کمي از بقيه ملل، پيشرفتهتر بودند و ظاهر زندگي آنها جذاب و چشمنواز بود. بر فرض که اهل آن شهر، انسانهاي متمدن پيشرفتهاي بوده باشند، به چه دليل مرام و آيين آنها را نيز بايد برتر بدانند و از آن پيروي کنند. تسرّي برتري آن قوم در يک زمينه به ابعاد ديگر و احساس حقارت در برابر آنها، کار انسانهاي بيخرد و بياعتنا به مسائل بنيادي است.
1. يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَكْبَرَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَى سُلْطَاناً مُبِيناً (نساء، 153).
3. حسگرايي
شايد يکي از مهمترين علل اين نوع تقليدها، پيرويها و تسرّيهاي نادرست، مسئله مهم حسگرايي در افراد باشد. پذيرش امور نامحسوس براي کساني که بهگونهاي افراطي، حسگرا باشند مشکل است يا اساساً زحمت درک و فهم اينگونه امور را به خود نميدهند. در داستان بنياسرائيل، الحاد از توحيد براي آن بود که آنها بهگونهاي افراطي، حسگرا بودند. به همين جهت، چون ظاهر زندگي چشمنواز اهالي آن شهر بهويژه بتها را ميديدند، پرستش آن را بر عبادت خدايي که اساساً نه به چشم ديده ميشود و نه چون موجودات جسماني ميتوان ارتباطي ظاهري با او برقرار کرد، ترجيح دادند. درخواست آنها از پيامبرشان براي ديدار با خدا يا نشان دادن خدا بهگونهايکه بتوان او را به عيان مشاهده کرد، شاهد اين مدعاست.
حكمت نقل اين داستان و نظاير آن در قرآن کريم آن است که اين حوادث تنها براي بنياسرائيل نيست. ممکن است ما نيز گرفتار چنين ابتلا و امتحاني بشويم. اين مسئله در روايات نيز مورد توجه پيامبر و اهلبيت(عليهم السلام) بوده است و ما را به آن توجه دادهاند. نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله) ميفرمايند: لَتَرْكَبُنَّ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقِذَّةِ بِالْقِذَّةِ حَتَّي لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ؛(1) «شما (مسلمانان) نيز سنتها و راهوروش گذشتگان را موبهمو و قدمبهقدم پيروي خواهيد کرد. تا حدي که اگر ديديد گذشتگان به هر دليلي وارد لانه سوسماري شدهاند، شما نيز وارد خواهيد شد».
اين بيان حکيمانه حکايت از اين دارد که تقليد کورکورانه و بيتأمل و حسگرايانه در هر قوم و ملتي و در هر عصر و زماني ممکن است. پس انسان بايد مراقب باشد تا هر امري را با معيارهاي درست و دقيق بسنجد و سپس بر اساس
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج51، ص128.
سنجش درست تصميم بگيرد و در مقام عمل اجرا کند. مسئله مهم تقليد و پيروي بيتأمل و حسگرايانه از ديگران، بسيار رايج و شايع است. بسياري از ملل و اقوامي که در گذشته، خود، صاحب مفاخر و بزرگاني بوده و دستاوردهاي تمدني شگفتانگيزي داشتهاند، براثر ضعف نفس، بيخردي و حسگرايي افراطي، مسحور پيشرفتهاي ظاهري و خيرهکننده غرب شده و در همه امور، حتي اعتقادات و مقدسات نيز به گفتهها و باورهاي آنان چشم و گوش دوختهاند. متأسفانه اينها برخي پيشرفتهاي نهچندان مهم غرب را مبنا قرار دادند و آن را در زمينههاي ديگر نيز تسرّي دادند. به نظر اينان، چون غربيان پيشرفت علمي دارند يا شهرشان زيباست، پس فرهنگ، آداب و سنن، پوشش، خوردوخوراک و شيوه سخن گفتنشان نيز قابل پيروي است!
ريشهيابي شخصيتي افراد مقلد
جا دارد تا اين مسئله مهم به شيوهاي دقيق، مطالعه شود و تحليل صحيح روانشناختي از آن صورت گيرد. به نظر ميرسد اين افراد و جوامع، نفسي ضعيف و هويت شخصيتي وابسته و متزلزل دارند. به قول معروف و مشهور، افرادي «ضعيفالنفس» و «بيهويت» هستند. آنها از دوران کودکي، براثر عوامل ارثي يا محيطي (تربيت خانوادگي، محيط، همسالان، همسايه و...) بهگونهاي بار آمدند که هميشه ميپسندند تا ببينند ديگران چگونه زندگياي دارند، تا مانند آنها زندگي کنند. متأسفانه غالب افراد جامعه چنين هستند. گو اينکه گاه افرادي حتي در ميان کودکان و نوجوانان پيدا ميشوند که در چنين مواقعي داراي رأي و نظر مستقلي هستند و بدون متأثر شدن از ديگران، خود، تصميم ميگيرند و بر اساس انتخاب خود عمل ميکنند. آنها اساساً به ديگران اعتنايي ندارند و با سنجش درستي يا نادرستي کار اقدام ميکنند. اگر کاري از آنها خواسته شود، چرايي کار را نيز ميپرسند تا با
استقلال بيشتري تن به انجام کاري دهند. البته تعداد اين افراد بسيار اندک است. غالب مردم در سنين مختلف چنين نيستند و نگاه آنها به ديگران است. بهويژه به کساني چشم دوختهاند که از جهاتي داراي نوعي امتياز و برجستگي هستند. روحيه توجه به امتياز و برجستگي از جهت قيافه، درآمد مالي، مراتب علمي، موقعيت اجتماعي، قدرت معنوي، قوت جسمي، بهخصوص در کودکان و نوجوانان دختر و پسر، بيش از ديگر سطوح سنّي آشکار است.
عيب ديگر اين گروه مقلد آن است که بيشتر توجهشان معطوف امتيازات و برجستگي ممتازين است و نسبت به نقاط قوت و ضعف خود، بياعتنايند. به اين مسئله نميانديشند که آيا آنچه در آنها وجود دارد، همان است که مطابق توانشان هست يا نه؟ آيا منطبق بر اهداف عاليه زندگيشان هست يا نه؟ آيا نميتوانند فردي بهتر از آنها باشند؟ آيا زمينه و استعدادهايي غير از آنچه در اين افراد هست، در آنها وجود ندارد؟ آيا اين افراد برجسته در تمام زمينهها ممتازند يا تنها در يک يا دو بُعد؟ آيا اگر بررسي بيشتري کنيم، به اين نتيجه نخواهيم رسيد که برخي از اموري كه در اين افراد وجود دارد، اساساً غلط و اشتباه است و قابل تقليد و پيروي نيست؟
متأسفانه در جامعه ما در گذشته و هماکنون نيز کموبيش افرادي هستند كه در دل، اينگونهاند. تمام نگاه گروهي از غربزدگان، قبل از انقلاب، به فرنگيها بود. آنها معتقد بودند که ما بايد در پوشش، شكل ظاهري، اداره امور جامعه، شهرسازي، خانهسازي، تعليم و تربيت و بالاخره در همه امور فردي و اجتماعي و به تعبير آن شخص متزلزل و سياستمدار غربزده، از فرق سر تا ناخن پا فرنگي شويم تا سعادتمند شويم.
برخورد عاقلانه با ديگران، حتي ممتازين و برگزيدگان، برخوردي گزينشي است. نبايد همه امور را با هم خلط کرد. استفاده از تجارب ديگران و يادگيري از کساني
که داراي برخي امور مثبت و امتيازاتي واقعي در برخي زمينهها هستند، امر مطلوبي است و هر انسان عاقل منصفي آن را ميپسندد. بسياري از مظاهر تمدن بشري بر بنياد تقليد و يادگيري از ديگران است. مثلاً انسان بر پآيه تقليد و يادگيري از ديگران، زبان و حرف زدن را ميآموزد. بسياري از فنون و حِرَف، از طريق يادگيري و تقليد رشد ميکند.
بنابراين، نفس يادگيري و تقليد، نعمت بزرگي است که خداوند به انسان عنايت کرده است. بااينحال، بهرهوري از اين نعمت نيز همچون ديگر نعمتهاي الهي بايد بر اساس روشي صحيح و بجا صورت گيرد تا براثر افراط و تفريط مآيه ضرر و زيان انسان و جامعه انساني نشود. مثلاً تقليد و يادگيري از ديگران و پيروي از برخي افراد، گروهها و جوامع، با حفظ شخصيت، هويت انساني و استقلال فکري فرد و اجتماع، در هر بُعد و هر زمينهاي که صورت گيرد، نهتنها هيچ ضرري براي فرد و جامعه ندارد، بلکه حتي باعث رشد و ترقي آنها خواهد شد. چنين افراد و جوامعي، راهي را که ديگران با هزينههاي بسيار رفتهاند، دوباره از سر نميگيرند و از صفر آغاز نميکنند. اين کار، استفاده از نيروي توانمند عقل و خردورزي است. مثلاً پيشرفتهايي که برخي جوامع غربي يا شرقي در برخي زمينهها مانند علم و فناوري دارند، از نقاط مثبت آن جوامع است. استفاده از اين تجارب، راههاي طيشده و پيشرفتها، کاري بس پسنديده و عاقلانه است. آنها بر اساس سنجش عاقلانه و با معيارهاي صحيح، تقليد ميکنند و ياد خواهند گرفت. برگ برنده در زندگي فردي و اجتماعي در دست چنين افراد و جوامعي است که از اين امکان و نعمت الهي بهخوبي بهره ميبرند و راه رفته را دوباره نميپيمايند. انساني که در اين موارد از اين نيروي خدادادي و پيامبر باطني بهره نبرد، همچون گوسفند و بز به دنبال اينوآن خواهد بود.
دين مقدس اسلام و نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله)، بزرگترين مشوق در اين زمينهاند و فرمودهاند: اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّين.(1) يعني حتي اگر لازم شد، تا دورترين نقاط عالم نيز طي مسير کنيد تا از پيشرفتهاي علمي آنها محروم نشويد. بهشرط آنکه مبهوت پيشرفتهاي آنها نشويد و آنها را در همه زمينهها، مقتداي خويش قرار ندهيد.
يکي از مغالطههايي که بعد از انقلاب، از سوژههاي غلط روشنفكران کشور ما بود و هنوز هم بر آن تأکيد دارند، اين است كه ميگويند تمدن و فرهنگ قابل تفكيك نيستند. علم و صنعت غربي با فرهنگ غربي، ملازم است. اگر خواهان حفظ فرهنگ خودمان هستيم، بايد از علم و صنعت غربي هم صرفنظر كنيم، حال آنکه چنين نيست. يادگيري علم و صنعت و فنون با حفظ هويت و فرهنگ نيز ممکن است. هماکنون بسياري از ملل جهان در کشورهاي عربي، شرقي و افريقايي در برخورد با فرهنگهاي غربي، همزمان با استفاده از صنعت و پيشرفت غرب، هويت، شخصيت و سنت خويش را تا حدود زيادي حفظ کردهاند و برخي از ايشان، در ابعاد گوناگون علم، فناوري و صنعت، از ما پيشرفتهتر و ثروتمندترند. بنابراين، ملازم دانستن تمدن و فرهنگ، دروغ بزرگي است که بسياري از مردم نيز فريفته آن شدند. بههرحال، بيهويتي و درنتيجه، تقليد و پيروي کورکورانه از اينوآن، منشأ بسياري از مفاسد ازجمله انحراف در عقايد و دين است.
استفاده از شيوه مغالطه
زندگي انسان محفوف به اشتباهاتي است که علت اصلي آنها ضعف استفاده از عقل و استدلال عقلي است. البته اشتباه در مباحث عقلي، منحصر به قشر خاصي نيست.
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج1، باب «فرض العلم و وجوب طلبه»، ص177.
حتي دانشمندان، علما و فيلسوفاني كه سالهاي طولاني را در فلسفه و استدلالهاي عقلي گذراندهاند، ممكن است اشتباه كنند. شايد به جهت همين اشتباهها، قرآن کريم، بيشتر مردم را بهدليل عدم استفاده از عقل نکوهش ميكند: وَأَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون.(1) بسياري از مردم عادي و حتي انديشمندان و متفکران، بهجهت شرايط و اشتغالات متعدد و متنوع زندگي، مجالي براي تفكر در امور عقلي و استفاده از استدلالهاي عقلاني نمييابند. درنتيجه، در تشخيصهايشان اشتباه ميکنند و عملکردشان منطبق بر تصميمات عاقلانه نيست.
يکي از مصاديق بارز اين نوع اشتباهها، گرفتار شدن در مغالطات است. مغالطه به معناي ارائه ندادن دليل عقلي يا غير عقلاني صحبت کردن نيست، بلکه در مغالطه، استدلال بهظاهر، عقلي است، اما به جهت دقت ناکافي، در همان دليل عقلي، اشتباهي صورت ميگيرد. علماي علم منطق، استدلالهاي مغالطهاي را اگرچه داراي ظاهري درست و فريبنده است، استدلالهايي بيريشه، بياساس و غيرمعتبر ميدانند. بسياري از مباحثات و گفتوگوها در سطح جامعه و بين مردم، به مغالطات آلوده است. تبليغات سياسي يا تجاري نيز پر از مغالطات است؛ چراکه هدف از اين تبليغات، فريفتن مردم است و مغالطه، بهترين شيوه براي نيل به اين مقصود است.
تنها راه مصونيت از مغالطه، تقويت نيروي عقل و بهکارگيري آن در بيانات و استدلالهاست. البته اگر انسان نيروي عقل و خرد و روشهاي بهکارگيري آن را فعال و تقويت کند، کاري بس نيکو و پسنديده است. در اين صورت، او در ارتباطات روزمره با مردم و مباحثات و گفتوگوهايش خواهد توانست استدلالهاي صحيح را از غلط تشخيص دهد و درنتيجه، از گرفتار شدن خود به مغالطه يا گرفتار
1. مائده (5)، 103.
کردن ديگران مصونيت داشته باشد. البته اين امکان براي همه مردم وجود ندارد. به همين جهت، راه ديگر براي مصونيت از خطر مغالطه، پناه بردن به كساني است که هم متخصص فن باشند و هم مورد اعتماد. همه عقلاي عالم اينگونهاند؛ يا خود، متخصص فن هستند، يا براي انجام امري در زندگيشان به اهل فن و متخصص مورد اعتماد مراجعه ميكنند.
متأسفانه بيشتر مردم چنين نيستند؛ يعني يا به عموميت و شمول اين شيوه نسبت به همه امور اعتقادي ندارند، يا در همه زمينهها، افرادي متخصص نميشناسند، يا به همه متخصصين و اهل فن اعتماد ندارند. به همين جهت، خود وارد عمل ميشوند و براثر فقدان قدرت تشخيص، دچار مغالطات و اشتباههاي فاحشي ميشوند. مثلاً يکي از مواردي که برخي شياطين با مغالطه، ديگران را به اشتباه مياندازند، استدلال به اين آيه شريفه است: فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه؛(1) «بشارت باد بر آن دسته از بندگانم که به کلام ديگران گوش ميدهند و بهترين سخنان را ميشنوند و از آن پيروي ميکنند».
مخاطب اين آيه، کساني هستند که توان تشخيص سخنان خوب و بد را دارند. کساني که راه تشخيص مغالطات را نيز ميدانند و بهراحتي دچار اشتباه نميشوند. بنابراين، اگر کسي بتواند استدلال غلطي را به شكلي زيبا و پوششي خوشايند به انسان تحويل دهد، بسياري از مردم عادي و گاه حتي صاحبنظران، قدرت تشخيص آن را ندارند. کافي است آن شخص مغالطهکننده، قدري از ديگران قويتر باشد. در اين صورت، همه کساني که در مباحث عقلاني، بهويژه راهکارهاي فرار و مغالطات، از وي ضعيفتر باشند، نخواهند توانست به اين اشتباه پي ببرند. در اين
1. زمر (39)، 17ـ18.
صورت، آنها مخاطب اين آيه شريفه نخواهند بود؛ چون نميتوانند قول حسن و احسن را از غير آن تشخيص دهند.
بنابراين، يک مغالطه آشکار اين است که بگوييم همه بايد به حرف کساني که درباره هر امري حرفي دارند، گوش دهند و با مقايسه حرفهاي گوناگون، متفاوت و متضاد و جرح و تعديل آن، صحيح را از سقيم تشخيص دهند و بهترينها را انتخاب کنند. اين کار، مخصوص کساني است که توان اين کار را دارند. به حکم قرآن کريم، عموم مردم نبايد چنين کنند. خداوند درباره اين گروه از مردم ميفرمايد:
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُم؛(1) البته خداوند در کتاب خويش بر شما نازل کرده است که اگر شنيديد كساني نسبت به مسائل ديني و اعتقادات ديني، زبان به استهزا و سخريه گشودند، با آنها همنشين نباشيد تا زماني که حرفشان را تغيير دهند. اگر با آنها همنشين باشيد، همچون آنها خواهيد بود.
به حکم اين آيه شريفه، در چنين مواردي نبايد گفت: فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه؛ چراکه عامه مردم و حتي بعضي از خواص، اساساً توان تشخيص استدلالهاي غلط از صحيح را ندارند و قدرت تعقل، تفكر و فلسفهورزيشان، قوي نيست. درگير کردن چنين افرادي با چنين مباحثي، کار شيطان است تا با فريفتن آنها از طريق سخنان زيبا و فريبنده، آنها را گرفتار انتخابهاي نادرست کند: يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا؛(2) «شياطين جن و انس به همديگر، سخناني آراسته و زيبا القا ميکنند تا همديگر را فريب دهند».
1. نساء (4)، 140.
2. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ (انعام، 112).
كار شيطان همين است تا از اين طريق، توجه مردم را به اين امور ظاهري، زيبا و چشمنواز منصرف کند، حقايق نهفته در اين امور را از آنها مخفي نگه دارد و در همه امور بهويژه امور اعتقادي و ديني، شبهه و ترديد ايجاد كند. به همين جهت، خداوند در قرآن به مؤمنين توصيه کرده است با چنين افرادي که اخوان شياطين هستند و کارشان شبههافکني است، همنشين نباشيد و به حرفشان گوش ندهيد. اگر گوش دهيد، مانند آنها خواهيد شد: إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُم.
خداوند متعال در سوره مبارکه انعام، مجدداً به اين مسئله مهم اشاره کرده است و خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چنين ميفرمايد:
وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين؛(1) اي رسول ما، اگر ديدي که كساني درباره آيات و نشانههاي ما (دين خدا) شبههافكني ميكنند، پهلوي آنها منشين و از آنها روي بگردان، تا آنها موضوع صحبتشان را تغيير دهند. اگر شيطان اين مطلب را از يادت برد و تو دستور خدا را فراموش کردي، پس از آنکه متذکر شدي و يادت آمد، از جا برخيز و ديگر همنشيني با اين گروه ستمگر را ادامه نده.
مخاطب قرار گرفتن شخصيت بزرگواري چون نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله) در اين آيه شريفه، نشاندهنده اهميت فوقالعاده اين دستور و براي توجه دادن امت ايشان به
1. انعام (6)، 68.
اهميت آن است. شأن ايشان أجلّ از اين اشتباهها و کارهايي است که براثر نابخردي و بيتوجهي از بعضي سر ميزند. ايشان اعقل عقلا بودند و بهتر از همه، درست و غلط بودن امور را ميفهميدند.
همه بهخصوص کساني که داراي معلومات کمتر و قدرت تفکر و تعقل پايينتري هستند، براي نجات از الحاد و انحراف از توحيد و شک و ترديد در دين بايد شديداً مراقب معاشرت با معاندين و شياطين باشند. شعارهاي فريبنده و پرزرقوبرقي همچون «آزادي فكر»، «آزادي بيان» و «رشد انديشه» از دامهاي شيطاني است. البته اگر انسان پس از سالها کوشش و غور در مسائل علمي و عقلي به جايي رسيد که توان مقابله با اين شبههها و شک و ترديدها را در خود ميبيند، حق رويارويي با اين معاندان را خواهد داشت. در چنين مواردي، وظيفه اين مردان علم و معرفت آن است که با تکيه بر عنايات خداوندي، با پاسخگويي به شبهههاي اين گروه و حل آنها، دستگير و نجاتبخش آنها باشند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org