- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه هـجدهـم
اللّهُمّ صَلّ عَلَي مُحَمّدٍ وَآلِهِ، وَجَنّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَالْتّقْصِيرَ فِيتَمْجِيدِكَ، وَالشّكّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِكَ، وَالْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالِانْخِدَاعَ لِعَدُوّكَ الشّيطَانِ الرّجِيم؛ پروردگارا، بر محمد و آل محمد(صلى الله عليه وآله) درود فرست و ما را از گرفتار شدن در دام شک در توحيد و اعتقاد به يگانگي خود دور دار و از کوتاهي در ستايشت و سرگشتگي در دين و گمراهي و کوري در تشخيص صحيح مسير رسيدن به خودت و بيمبالاتي در حفظ حريمت حفظ کن تا گرفتار فريب دشمن تو، شيطان راندهشده، نشويم.
احساس فقر محض در برابر خداوند
با دقت در اين فراز از دعا و فرازهاي پيشين، روشن ميشود که تقاضاهاي امام سجاد(عليه السلام) از خداوند تقريباً سيري صعودي داشته است. ايشان ابتدا و پس از حمد و ثناي الهي، توفيق درک ماه مبارک رمضان را تقاضا داشتند. سپس در باب توفيق رعايت حدود نماز و ديگر عبادات واردشده در اين ماه، توفيق در وظايف مالي، صله رحم، رسيدگي به امور نيازمندان و رعايت وظايف اجتماعي تقاضاهايي کردند. در آخر، از خداوند تقاضا داشتند تا ايشان را به درجهاي ارتقا دهد که حتي از ملائکه مقرب نيز فراتر بروند و موفق به طاعاتي شوند که ملائکه نيز از انجام آن عاجزند.
در اين فراز از دعا، گويي ناگهان خود را چنان تنزل دادهاند که نجات از شرک و شک و ترديد را از خداوند تقاضا دارند. سبب چيست؟ بهخصوص وقتي حالات
مقدس و متعالي ايشان را با حالات خودمان مقايسه ميکنيم، اين سؤال بيشتر خودنمايي ميکند. درحقيقت، نميدانيم ايشان به چه دليلي اين روش را به کار برده و اينگونه سخن گفتهاند. شايد براي حل اين مسئله بتوان به همان مطلبي اشاره کرد که در فقرات پيشين، در مقام پاسخ به سؤالي مربوط به چرايي گريه و زاري ائمه معصوم(عليهم السلام) در پيشگاه خداوند متعال بيان شد.
گفتيم که ويژگي دعا اين است که انسان در آن حال، گاه خود را منهاي خدا ميبيند. در اين حالت، او درواقع، نقص و عيب، جهل و ناداني، نداري و فقر محض، تقصير و کوتاهي را در خود نظاره ميکند. گاه نيز خود را محصور در دايره عنايات و تفضلات خداوند ميبيند. در اين حالت، غنا و دارايي، علم و دانايي و کمال خود را به نظاره نشسته است. درواقع، انسان وقتي به خود منهاي خدا نظر دارد، در وجود خويش، موانعي را مشاهده ميکند. او ميبيند در خداوند و عنايات او خدشهاي نيست. او ميدهد، اما دليل اينکه رشدي در خود احساس نميکنم، شايد موانع موجود در خودم باشد. من حتي اعمال خوبي هم انجام ميدهم، ولي باز هم اثري ندارد. شايد همين شک و ترديدها، انحرافات عقيدتي و رفتاري، نيات ناخالص، رياها و سمعهها و برخي اعمال ناشايست، موانع راه باشد. هرکدام از اين موارد ميتواند مانع قرب انسان به خداوند باشد. بايد اين موانع را برطرف کرد. درنتيجه، براي رفع اين موانع، از خداوند مدد ميجويد. اين نوع تقاضاها، نوعي مددجويي از حضرت حق براي زدودن موانع است.
ائمه معصوم(عليهم السلام) نيز هنگام دعا، گاه به خداوند و غناي مطلق و لطف و کرم بيانتهاي او نظر داشتند و به آن اميدوار ميشدند. گاه نيز به خود، و نداري و فقر خود نظر داشتند و در اين صورت، به حال خود ميگريستند. ايشان در چنين حالي، خودِ منهاي خدا را بهصورت مجموعهاي تهي ميبينند كه از خود چيزي ندارند و
چنين تعابيري نسبت به خود داشتهاند که: فَمَنْ يكُونُ أَسْوَءَ حالاً مِنّي إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَي مِثْلِ حالي إِلي قَبْري؛(1) «پروردگارا، اگر من با چنين وضعيتي به خانه قبر منتقل شوم، چه کسي بدحالتر از من خواهد بود».
يا چنين تقاضاهايي از خداوند دارند:
وَجَنّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَالْتّقْصِيرَ فِيتَمْجِيدِكَ، وَالشّكّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِكَ، وَالْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالِانْخِدَاعَ لِعَدُوّكَ الشّيطَانِ الرّجِيم؛ ما را از گرفتار شدن در دام شک در يگانگي خود دور دار و از کوتاهي در ستايش خود و سرگشتگي در دين و گمراهي و کوري در تشخيص صحيح مسير رسيدن به خودت و بيمبالاتي در حفظ حريمت حفظ کن تا گرفتار فريب دشمن تو، شيطان راندهشده نشويم.
بيان اين امور براي امثال ما و ديگر انسانهاي غيرمعصوم، قابل قبول و متوقع است. بااينحال، وقتي ميبينيم شخصيت بينظير و برجستهاي چون امام سجاد(عليه السلام)، پس از درخواستهاي عادي و البته مهم، ناگهان ميفرمايند كه خدايا، من را از الحاد در توحيد حفظ كن، مسئلهاي عجيب و درک آن قدري مشکل است. واقعيت آن است که آن بزرگواران حقيقتاً خود را در قبال مولايشان، بدهکار و دست خالي ميديدند. در تاريخ زندگي اهلبيت(عليهم السلام)، حالات غريب، گريههاي طولاني، نالههاي سوزناک و
1. فَقَدْ اَفْنَيْتُ بِالتَّسْويفِ وَالْأمالِ عُمْرى، وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْأيِسينَ مِنْ خَيْرى، فَمَنْ يَكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّى، اِنْ اَ نَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى، لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى، وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتى، وَمالى لا اَبْكى وَلا اَدْرى اِلى ما يَكوُنُ مَصيرى، وَاَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَاَيَّامى تُخاتِلُنى، وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسى اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ، فَمالى لا اَبْكى، اَبْكى لِخُروُجِ نَفْسى، اَبْكى لِظُلْمَةِ قَبْرى اَبْكى لِضيقِ لَحَدى، اَبْكى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكيرٍ اِيَّاىَ، اَبْكى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْياناً ذَليلاً حامِلاً ثِقْلى عَلى ظَهْرى، اَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمينى وَاُخْرى عَنْ شِمالى، اِذِ الْخَلائِقُ فى شَاْنٍ غَيْرِ شَاْنى، لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاْنٌ يُغْنيه (مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزة ثمالي؛ محمدبنجعفر طوسي، مصباح المتهجد، ص590).
حالت غشوه بسيار نقل شده است. اين حالات عجيب و غريب و چنين تعابير تکاندهندهاي که از ايشان گزارش شده است، نشاندهنده اين واقعيت است که تمام اينها صرفاً براي ديگران انشا نشده يا براي تعليم ديگران نبوده است، بلکه بيشتر مؤيد همان نظر است که اين ادعيه و مناجاتها براي خودشان و بيان حالات شريف خودشان بوده است.
بههرحال، از اين فراز دعاي امام سجاد(عليه السلام) ميتوان بهره برد که تنها جلب توفيق الهي و درنتيجه، انجام اعمال صالح، آن هم در بهترين وجه و صورتش، کافي نيست. موانع و آفات بسياري بر سر راه انسان وجود دارد که نبايد از آن غافل بود. شکي نيست که شناسايي و غلبه بر موانع، رفع آنها و گرفتار نشدن در دام آنها، توفيقي است كه بايد از خداوند طلب کرد.
توحيد و الحاد از توحيد
از فرازهاي اين دعا که براي همه موجب تعجب و شگفتي است، اين است که حضرت سجاد(عليه السلام) از خداوند تقاضا ميکند که پروردگارا، ما را از انحراف از مسير توحيد و يگانهپرستي دور کن. چنانکه اشاره شد، عجيب بودن اين بخش از دعا براي آن است که دعاکننده يک انسان معمولي نيست، بلکه امام معصوم و وليّ خدا، امام زينالعابدين عليبنالحسين(عليه السلام) است.
واژه «الحاد» در اصطلاح معروف و رايج، در مورد كساني به كار ميرود كه اساساً منكر خدا يا منكر دين هستند. درحقيقت، معناي لغوي الحاد چنين نيست. الحاد يک مفهوم قرآني است(1) و منظور از آن، ميل و انحراف از حق است. بنابراين،
1. وَلِلَّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (اعراف، 180)؛ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (نحل، 103) و... .
الحاد يعني انحراف. البته انكار خدا يكي از مصداقهاي انحراف و الحاد است، اما الحاد در انكار خدا و دين منحصر نيست. کاربرد الحاد در قرآن و روايات، بسيار وسيع است و هرگونه انحراف از مسير توحيد را شامل ميشود.
توحيد يعني يکخدايي. اعتقاد به اينکه آفريننده و مدبر جهان هستي، يگانهاي است که همتايي ندارد. در مقابل اين ديدگاه، اعتقادات ديگري نيز از گذشتههاي بسيار دور تاکنون سابقه داشته است، مانند اعتقاد به دوخدايي يا ثنويت و اعتقاد به سهخدايي يا تثليث. اين اعتقادات و مکاتب، نوعي انحراف از آيين توحيدي است. گو اينکه اين گروهها خدا را باور داشتند و در زمره خداپرستان بودند، ولي درواقع، به خداي يکتا و واحد بيشريک اعتقادي نداشتند. علاوه بر اين و در كنار اين گروهها، كساني نيز اساساً منكر خدا بودند. در تعابير قرآني، اين گروهها به «دهريون» معروف بودند: وَمَا يُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر.(1) اين گروه از ملحدين، به «طبيعيون» و امروزه به «ماديون» يا به قول غربيها، به «ماترياليستها» معروفاند.
الحاد در توحيد، همه اين سه قسم اخير را شامل ميشود. هر نوع انحراف از آيين يکتاپرستي و توحيد، نوعي الحاد است. آيا انكار در توحيد در همين سه نوع (ثنويت، تثليث و ماديگرايي) منحصر است؟ خطر انحراف از صراط مستقيم اعتقادي و خطر الحاد در توحيد بهصورتهاي گوناگون، همه ما را بهنوعي تهديد ميکند. بسيار کساني بودهاند، و ما نيز به چشم خود ديدهايم، كه پس از سالها خواندن درس ديني، منحرف شدند. مثال روشن قرآن در باب الحاد در توحيد، بلعم باعوراست. وقتي چنين شخصيتي كه پس از سالها تلاش و زحمت زياد به مقام مستجابالدعوهاي رسيده است، يکباره سقوط ميکند، حساب ديگران بسيار روشن
1. جاثيه (45)، 24.
است و هيچكس نميتواند مطمئن شود كه خطر كفر، او را تهديد نميکند. بيشک، هركس چنين امنيتي را احساس كند، فريب شيطان را خورده است. همه ما در معرض همه نوع خطري هستيم؛ مگر اينکه عنايات الهي و توسل به عنايتهاي اهلبيت(عليهم السلام) و ذكر مصيبتها و اشك ريختنها، ضامن حفظ دين ما باشد. جز اين روزنه اميد، دست همه خالي است. البته خطر الحاد در توحيد و انحراف از مسير، تنها به مسيحي و ثنوي شدن يا عضو يک فرقه ضاله شدن، منحصر نيست. بيان چند نمونه از کساني که به عللي از مسير حق منحرف شدند، خالي از لطف نيست.
پيش از پيروزي انقلاب، شبي بعد از نماز، در مدرسه فيضيه، آقايي منبر رفته بود. بنده هم اتفاقاً نشسته بودم. ايشان راجع به ماديين و ماترياليستها صحبت ميکرد و بهاصطلاح، دلايلي براي محکوميتشان اقامه ميکرد. خطاب به ماترياليستها ميگفت: شما معتقديد كه فرمولهاي رياضي، راهحلهاي معادلات، اتحادها و همه فرمولهاي رياضي، اموري ثابت و لايتغير است. خدايي که ما به آن اعتقاد داريم، همين است. همين امور ثابت، همان خداست. جز اين امور ثابت بقيه امور عالمْ متغيراتاند و نابود ميشوند؛ اما مجموع اين متغيرات همان علم خداست. علم خدا هم عين خداست و خدا يعني همان فرمولهاي ثابت رياضي. اين شخص يك روحاني بود که در همين شهر براي دفاع از اعتقادات ديني ما چنين شناخت و معرفتي از خدا را بالاي منبر در مركز حوزه علميه قم ارائه ميداد.
شخص ديگري که بسيار اهل فضل بود و در حوزه علميه قم و ديگر حوزهها حاضر شده و درس خوانده بود، در مقابل ماترياليستها معتقد بود که جواب ماديين خيلي راحت است. نيازي به بحثهاي پيچيده فلسفي و كلامي نيست. او خطاب به ماترياليستها ميگفت: تمام تغييرات موجود در عالم ماده و تبديل شدن مادهاي به ماده ديگر، در آخر، منتهي به چيزي ميشود که همان مادةالمواد است. شما آن را
«مادةالمواد» ميناميد و ما آن را «خدا» ميخوانيم! اين افراد از خوبان بودند. در مقام دفاع از دين و اعتقادات ديني چنين سخناني را به خورد ديگران ميدادند!
مورد سوم، شخصي بود که قبل از انقلاب کتابي با عنوان توحيد نوشته بود. او در اين کتاب، ادعا كرده بود که بر ماترياليسم فلسفي، ايرادي وارد نيست، ولي آنچه سزاوار نکوهش است، ماترياليسم اخلاقي است. ماترياليسم فلسفي يعني اعتقاد به اينکه در عالم چيزي جز ماده وجود ندارد. ايشان در کتاب توحيدش بر چنين اعتقاد سرتاپا الحاد، ايرادي وارد نميبيند. به اعتقاد او، در لا اله الا الله، کلمه «الله» يعني ايدئال اخلاقي.
اين آقاي مدعي، کسي بود که داراي برخي تظاهرهاي اخلاقي هم بود. مثلاً روي فرش قيمتي نمينشست. در رختخواب نرم نميخوابيد. در مهمانيها هر غذايي را نميخورد. البته در مهمانيهاي خصوصي از همهچيز استفاده ميکرد. خلاصه در حضور ديگران خيلي تظاهر به زهد ميکرد. البته بعدها پس از سالها درس خواندن در حوزههاي علميه مشهد و قم و تماس با برخي از بزرگان، منکر دين شد. بين دوستان، اطرافيان و پيروانش ازدواج دستهجمعي ايجاد ميکرد و در توجيه اين عمل زشت خود به قرآن هم استدلال ميکرد كه قرآن گفته است: نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُم.(1) «نِساء»، جمع است، «كُم» هم جمع است. معناي آيه اين ميشود که گروهي از مردان، بهطور دستهجمعي، شوهر گروهي از زنان هستند. در عمل هم در خانههاي تيميشان، اين احکام شيطاني را اجرا ميکردند. در کتاب توحيدش معتقد بود که عدم اعتقاد به خدا و اعتقاد به ماده، عيب نيست. مهم آن است که انسان زهد داشته باشد. طرفدار كارگران و فقرا باشد. بقيه امور مهم نيست. به خدا اعتقاد داشته باشي يا نه، چه فرقي ميکند؟
1. بقره (2)، 223.
نمونه ديگر از بحثهاي وي معناي توحيد بود. او ميگفت «توحيد» از «وَحَدَ» از باب تفعيل و به معناي «ايجاد الوحده» و «جعل الشيء واحداً» است که در فارسي يعني يكي كردن، يعني چيزي واحد و يکي نباشد، سپس آن را وحدت ببخشند و يكي كنند. درنتيجه، اصل توحيد يعني ما به هرآنچه يكي نيست و كثرت دارد، وحدت ببخشيم. سپس گروهي از اين برداشت غلط و انحرافي چنين نتيجه گرفتند كه اساساً توحيد، فرايندي مربوط به جامعه است. اين همان مفهومي است كه افراد و گروههايي که بهظاهر مسلمان، ولي در عمل، مارکسيست بودند، آن را «جامعه طراز نوين توحيدي» ميناميدند.
يکي از ويژگيهاي ماركسيستها اين بود که وقتي در جامعهاي وارد ميشدند، ادبيات آن جامعه را قبضه ميکردند. بهترين ادبيات هر جامعه در اختيار ماركسيستها بود. آنها غالب اصطلاحات جديد و واژههاي زيبا را وارد ادبيات جامعه ميکردند. درست مطابق همان نسبتي که قرآن کريم به شياطين و منافقين ميدهد: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُون.(1)
مارکسيستها چنين حالتي داشتند. يکي از آن مفاهيم نو و جذاب، «جامعه طراز نوين» بود. آنها ادعا ميکردند جامعههايي كه تاكنون در عالم تشكيل شدهاند، عبارتاند از جامعه فئودال، سرمايهداري و بردهداري که دوره آنها سپري شده است. اکنون زمان حاکميت جامعه سوسياليستي و کمونيستي است تا در سايه آن، «جامعه طراز نوين» ايجاد كنيم. آنها مدعي بودند که راه رسيدن به جامعه ايدئال کمونيستي، جامعه سوسياليستي و اشتراکي است. در چنين جامعهاي همهچيز مشترکاً مال همه است. مارکس به جامعه اشتراکي معتقد بود. در جامعهاي که مال، ثروت، دارايي، زن،
1. انعام (6)، 112.
خانه، حقوق و مزايا در انحصار کسي نيست، نهتنها مالکيت خصوصي ملغي است، بلکه استفاده از زنان هم بايد بهصورت اشتراكي باشد! نياز به زن يا شوهر از انواع نيازهايي است که دولت بايد به آن پاسخ دهد. دولت بايد آماده رفع نيازهاي عمومي افراد جامعه باشد، حال اين نياز، نياز به آب و غذا باشد يا نياز به زن يا شوهر. بايد مراکزي در نظر گرفته شود تا همه افراد جامعه به حسب نياز خود به آن مراکز مراجعه و رفع نياز کنند.
با پيدا شدن ماركسيستهاي اسلامي، يک کلمه «توحيدي» هم به آن اضافه كردند و گفتند که ما به دنبال ايجاد «جامعه طراز نوين توحيدي» هستيم. به همين جهت، اين گروه انحرافي در خانههاي تيمي دستبهکار شدند و با ترتيب دادن ازدواج دستهجمعي، به فکر عموميت دادن به اين وضع حيواني بودند. اين افراد منحرف، برترين شعار انبياي الهي يعني «توحيد» را به اين صورت تأويل ميکردند. توحيد را به يکي كردن و اشتراک در همهچيز معنا ميکردند. درنتيجه اين نظر، توحيد همان آرزوي ديرينه امثال ماركس بود. آنها با اين روش در مفهوم و معناي «توحيد» انحراف ايجاد کردند. حالآنکه همه ميدانيم توحيد يعني: وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِد.(1) توحيد يعني وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِد.(2) توحيد يعني اعتقاد به وحدانيت خدا، نه يكي كردن چيزي كه چندتاست.
اين موارد، نمونههايي ملموس از انحرافاتي است که درزمينه توحيد و يگانگي خداوند در بين افراد اهل علم و تحصيلکرده وجود داشت. اگر انسان، گرفتار چنين انحرافي باشد، بيشک، اعمال و عباداتي که انجام ميدهد، هيچ ارزشي نخواهد داشت. خداوند درباره اينگونه افراد و اعمال بيفايده آنها در قرآن چنين ميفرمايد:
1. بقره (2)، 163.
2. نساء (4)، 171.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُور؛(1) اعمال کافران در مثال، سرابي را ماند در بيابان هموار بيآب که تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن بشتابد. چون بدانجا رسد، هيچ آب نباشد و آن کافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خويش بيند که به حساب کارش، تمام و کمال برسد و خدا با سرعت حساب تمام خلايق ميکند. يا [اعمال کافران] به درياي ظلمات عميقي ماند که امواج آن، بعضي بالاي بعض ديگر، دريا را بپوشاند و ابر تيره نيز فراز آن برآيد تا ظلمتها چنان متراکم فوق يکديگر قرار گيرند که چون دست بيرون آرد، هيچ نتواند ديد و هرکه را خدا نور نبخشد، هرگز روشني نخواهد يافت.
در آيهاي ديگر ميفرمايد: مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيد؛(2) «مثل کساني که به خداوند کافر شدند، به خاکستري ماند که در روز تندباد شديد، همه به باد فنا رود و از همه کوشش خود، هيچ نتيجهاي نبرد. اين همان ضلالت دور از طريق نجات است».
همچنين در سوره مبارکه فرقان درباره اعمال بيفايدة کافران ميفرمايد: لا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا * وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء
1. نور (24)، 39ـ40.
2. ابراهيم (14)، 18.
مَنْثُورًا؛(1) «مجرمان در آن روز بشارتي دريافت نميکنند، بلکه به آنها گفته خواهد شد: اي سرکشان! از رحمت خدا محروم و ممنوع باشيد. ما به اعمال فاسدتان رسيدگي ميکنيم و همه را باطل و نابود ميگردانيم».
تمام اين بيانات تند و شديد قرآني گوياي عاقبت بسيار بد و تأسفآور کساني است که بهنوعي، گرفتار الحاد و انحراف از حق و توحيدند و اعمال و رفتارشان به اين نوع اعتقادات انحرافي، آلوده است. البته اين موارد مخصوص گذشتگان نبوده است و سرنوشت محتوم و انحصاري اقوام خاصي نيست. امروز هم، ما و ساير بندگان خدا از وجود چنين خطرهايي مصون نيستيم. هيچکدام از اموري مانند حضور در مکانهاي مقدس قم و نجف، اشتغال به مباحث ديني و مذهبي، وابستگي به برخي گروهها و صنفها، نميتواند مصونيت انسان را در انحراف از مسير توحيد تضمين کند. بنابراين، بايد در هر شرايطي به خداوند پناه برد و از او ياري جست. با مشاهده چنين انحرافاتي بسيار بجاست که انسان از خداوند چنين بخواهد: خدايا، من را از الحاد در توحيد حفظ كن.
نکته گفتني درباره اينگونه مسائل اجتماعي اين است که نخبگان جامعه دچار نوعي افراط و تفريط ميشوند: گروهي بيشتر به مسائل فكري و نظري، اعتقادي، معرفتي و ايمان اهميت ميدهند و گروهي بيشتر به مسائل عملي و عيني توجه دارند و داراي روحيهاي عملگرا هستند. بيشك قرآن كريم به ايمان بيشتر از عمل اهميت داده و عمل صالح را فرع ايمان دانسته است. آيات قرآن به اين امر تصريح کرده است: آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات.(2) همچنين تصريح دارد كه عمل بدون ايمان هيچ ارزشي ندارد:
1. فرقان (25)، 22ـ23.
2. بقره (2)، 25.
مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيد؛(1) عمل کساني که به خداوند ايمان نياوردهاند و کفر ميورزند، چون خاکستري است که در روز توفاني، تندبادي بهشدت بر آن بوزد و چيزي از آن باقي نماند و کافر هيچ نتيجهاي از تلاش خود نگيرد. اين همان گمراهي و دوري از طريق نجات است.
به شهادت اين آيه شريفه، كار خوب، زماني باارزش و در رساندن انسان به سعادت، اثرگذار است كه با پشتوانه ايمان باشد، بلكه بالاتر از اين، اساساً كار خوب، زماني انسان را سعادتمند خواهد کرد كه باعث تقويت و ترفيع درجات ايمان انسان شود: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه.
مقصود از «الْكَلِمُ الطَّيب» همان ايمان و اعتقاد است. درحقيقت، ايمان، انسان را رفعت ميبخشد و به خدا ميرساند و عمل صالح در ترفيع انسان تأثيرگذار و تقويتکننده است. به همين جهت، نيت در ارزشيابي اعمال بسيار مؤثر است. مثلاً اگر كسي به تكليف رسيد، به خداوند مؤمن بود و قصد انجام عمل صالح را داشت، ولي براثر حادثهاي قبل از انجام عمل از دنيا رفت، بيشک، چون او مؤمن از دنيا رفته، اهل نجات است. در مقابل، کسي که به خداوند ايماني نداشته، ولي كارهاي خوبي انجام داده است، در حال انکار و کفر به خداوند از دنيا برود، گو اينکه بهخاطر برخي اعمال خوبش، تخفيف عذاب دارد، ولي مانند مؤمنان، اهل نجات نيست.
بنابراين، ايمان، اصل است و عمل صالح، خود، نتيجه ايمان است. تمام تلاش انسان در راستاي حفظ ايمان و اعتقاداتشان، يادگيري بيشتر معارف دين و حقيقت
1. ابراهيم (14)، 18.
ولايت، هرچه بيشتر محبت ورزيدن و ولايتپذيري نسبت به اهلبيت(عليهم السلام)، براي تقويت بُعد ايماني است تا در سايه آن، به خداوند نزديک شود. به همين جهت، تمام جهتدهيهاي تربيتي و اخلاقي و دستورالعملها و توصيههاي تربيتي و اخلاقي براي تقويت بُعد ايمان و اعتقادات انسان است تا با تکيه بر اين پشتوانه محکم اعتقادي در صراط مستقيم الهي گام بردارد.
ولي گروهي تمام خوبيها را در كار خوب و عمل صالح ميبينند. به نظر آنها، مهم، رسيدگي به فقراست. تفاوتي نميکند که شخص عامل، داراي چه نيتي باشد. در اين ديدگاه، معيار ارزشيابي، نفس عمل است. مثلاً مهم آن است که فلاني کارهايش در راستاي خدمت به مردم و آباداني مملکت است، حتي اگر انجام اين کارهاي او با نياتي نهچندان پسنديده صورت گرفته باشد يا او داراي ايمان و اعتقاد صحيحي نباشد. در هر صورت، نفس فعل او ارزشمند است و همين، خود، کافي است.
متأسفانه بسياري از افراد و حتي خواص براثر همين اشتباه، گرفتار برخي مغالطات و انحرافات فکري شدند. مثلاً شخصيتي روحاني كه بعدها بحمدالله عاقبتبهخير شد و در حادثه هفتم تير به شهادت رسيد، براثر همين اشتباهات، معتقد بود اسلام دو بخش دارد؛ ما به بخشي از اسلام عمل کرديم و ماركسيستها عامل به بخش ديگر اسلام هستند. بنابراين، نه ما بر آنها فضيلتي داريم و نه آنها بر ما. ما فقط اعتقاد به خدا و احکام الهي مانند نماز و ديگر عبادات را گرفتهايم و به آن پايبنديم. آنها بخش عدالت و رسيدگي به فقرا و امور اجتماعي را گرفتهاند و به آن عمل ميکنند. پس ما نبايد به آنها نسبت کفر و بيديني بدهيم. در اين صورت، آنها هم حق دارند تا ما را كافر و بيدين بدانند!
اين موارد، نمونهاي از خطراتي بود که اعتقادات ما را تهديد ميکند و در کمين همه ما نشسته است، بهگونهايکه هيچکس نميتواند از آن خطر احساس امنيت کند.
جز به عنايات و تفضلات الهي هيچکس در امنيت نيست. بيان حکيمانه امام سجاد(عليه السلام)، اشاره به اين حقيقت دارد: اللّهُمّ جَنّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِك؛ «پروردگارا، ما را از انحراف در توحيد دور كن».
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org