- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه ســوم
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ وَاخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ وَسَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِهِ حَمْدا يَتَقَبَّلُهُ مِنَّا وَيَرْضَي بِهِ عَنَّا؛ ستايش مخصوص خداوندي است که براي هدايت ما در طريق صحيح، دين خود را به ما ارزاني داشته و شريعت خود را مخصوص ما گردانيد و هموار ساختن تمام طرق نيکوکاري را بر ما منت نهاد تا به بالاترين مقام رضاي الهي نايل شويم. حمد و سپاسي که مورد پذيرش و رضايتش باشد.
هدايت عام و خاص
امام زينالعابدين(عليه السلام) در اين فراز از دعا مجدداً به مسئله مهم هدايت بشر به دست تواناي خداوند اشاره دارند که: وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ وَاخْتَصَّنَا بِمِلَّتِه؛ «شکرْ خداوندي را سزاست که براي هدايت ما در طريق صحيح، دين خود را به ما ارزاني داشته و ما را در زمره کساني قرار داد که به دست عزيزترين بندگانش هدايت شويم».
پيشازاين، بيان شد که خداوند متعال بشر را از دو راه به مسير صحيح، هدايت و راهنمايي فرموده که از آن به هدايت تکويني و هدايت تشريعي ياد شده است. در اين فراز، حضرت(عليه السلام) به دو نوع ديگر از هدايت و فعل الهي اشاره دارند که از اين دو نوع هدايت به «هدايت عام و خاص» تعبير شده است.
هدايت عام: خداي متعال، همه عالم هستي ازجمله انسان را بهسوي مقصد و مقصودي خاص راهنمايي و هدايت کرده است؛ مثلاً درباره هدايت عامه همه
انسانها ميفرمايد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛(1) «ما به انسان راه را نشان داديم؛ خواه سپاسگزار اين راهنمايي بوده و در مسير صحيح قدم بردارد و خواه کفر ورزد و در راه ديگري ره سپرد».
اين هدايت شامل همه بندگان، حتي منكرين و معاندين نيز ميشود. قرآن کريم درباره قوم ثمود که به اين هدايت الهي پشتپا زده و رويگردان شدند ميفرمايد: وَأَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَي عَلَي الْهُدي؛(2) «ما قوم ثمود را نيز هدايت كرديم، ولي آنها كوري را بر هدايت ترجيح دادند».
اين شيوه از هدايت و راهنمايي نوعي ارايه طريق است و بس. پذيرش و عدم پذيرش آن با خود افراد است. عدهاي از جانودل پذيراي آن بوده و درنتيجه مشمول مراحم و الطاف خداوندي ميشوند و عدهاي ديگر از آن روي برتافته و در مسير گمراهي و ضلالت گرفتار ميشوند.
هدايت خاص: پس از ارايه طريق از سوي خداوند متعال، برخي از بندگان نافرماني کرده و درنتيجه از هدايتهاي بعدي محروم ميشوند: إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِين.(3) خداوند به اين گروه از بندگانش راه را نشان داده است؛ ولي به دليل رويگردانيشان آنها را به سرمنزل مقصود نميرساند.
اما آن عده از بندگان الهي که به اين دعوت الهي پاسخ مثبت داده، سپاسگزار آن بوده و در مسير ارائهشده بمانند، مشمول مرحله بعديِ دعوت و هدايت ميشوند. در اين مرحله، علاوه بر ارايه طريق، «ايصال الي المطلوب» نيز صورت ميپذيرد. خداي
1. انسان (76)، 3.
2. فصلت (41)، 17.
3. منافقون (63)، 6.
متعال به اين گروه از بندگانش تکويناً كمك ميکند تا مسير سعادت و کمال را بپيمايند و به سرمنزل مقصود راه يابند.
در فراز پيشين دعا، امام زينالعابدين(عليه السلام) با تعبير «هَدَانَا لِحَمْدِه» به اين نکته ظريف اشاره فرموده بودند که ممكن است به هدايت عام اشاره داشته باشد؛ يعني خداوند، همه بندگان را راهنمايي فرمود تا حمد الهي بهجا بياورند و از نتايج آن بهرهمند شوند. در فراز بعدي فرمودند: جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه. اين بخش اشاره به هدايت خاص دارد که همان فعل تكويني خداوند است؛ يعني خدا به ما توفيق داده است كه از اين هدايت بهره ببريم و حمد الهي را تحقق ببخشيم. آنگاه حضرت(عليه السلام) در ادامه نيز به هدايت خاص و تکوينيِ الهي اشاره دارند. آنجا که فرمودند: وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ وَاخْتَصَّنَا بِمِلَّتِه. به بيان حضرت، خداوند مؤمنين را به بزرگترين نعمتهايش، يعني دين، راهبري و هدايت فرمود. اگر ارسال رسولان و انبياي الهي(عليهم السلام) و ارايه اديان و شرايع نبود، انسان در همان قدمهاي اوليه در راه ميماند يا به بيراهه و گمراهي گرفتار ميشد. گواه صادق اين ادعا، گمراهي و انحرافي است که بشر امروز با همه ادعاهايش در پيشرفت تمدن، ابداعات و اختراعات، تنها به دليل رويگرداني از مسير حق و منبع لايزال وحي الهي، گرفتار آن است. هيچکدام از اين پيشرفتهاي ظاهريِ مادي، در رسيدن به سعادت ابدي، کمکي به انسان نکرده است و نميکند. تنها دين و شريعت است که خداوند از طريق آن، دست انسان را گرفته، او را در مسير صحيح سعادت ابدي رهنمون ميشود.
البته اگر آن نعمتهاي مادي، پيشرفتها و يافتههاي بشري، در سايه دين، در جهت تكامل معنوي، اطاعت خدا و در راستاي رسيدن به سعادت ابدي مورد استفاده قرار گيرد، بسيار باارزش خواهد بود.
تفاوت دين و ملت
امام سجاد(عليه السلام) در اين بخش از دعا ـ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ وَاخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ از دو تعبير «دين» و «ملت» استفاده کردهاند؛ اما اين دو تعبير به چه معناست؟
به ادعاي اهل لغت «دين» و «ملت» داراي مصداق واحدند، اما مفهوم متفاوتي دارند. دين، به معناي طاعت، جزا و پاداش شامل مجموعهدستورهايي است كه از جانب خداي متعال صادر شده و بايد اطاعت كرد تا به پاداشش رسيد. شريعت و دين را از آن جهت به اين نام ناميدهاند که شامل طاعت، فرمانبرداري، جزا و پاداش است.(1)
اما وقتي فقط به بُعد فرمانبرداري و عمل به دستورهاي دين از طرف دينداران توجه شود، به آن «ملت» نيز گفته ميشود. پس «ملت» آن بُعد از دين است که شامل مجموعهرفتارها يا مجموعهارزشهاي رفتاري است كه افرادي آن را ميپذيرند، عمل ميكنند و بناي رفتار و شكل زندگيشان قرار ميدهند.
بنابراين حيثيت دين، کاملتر است؛ و به همين جهت مستقيماً به خداوند نسبت داده ميشود: أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْض.(2)
اما «ملت» که داراي حيثيت محدودتري است و به حيث عمل کردن به دين گفته ميشود، به كساني كه به آن عمل ميكنند، مانند پيامبران، نسبت داده ميشود:(3) مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِين.(4)
1. ابوالقاسم الحسينبنمحمد الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، واژه دين؛ طبرسي، ذيل آيه 19 آل عمران.
2. آل عمران (3)، 83.
3. ابوالقاسم الحسينبنمحمد الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، واژه ملت؛ قاموس قرآن، واژه ملت.
4. بقره (2)، 135.
يا در مواردي به برخي اقوام، گروهها و افراد نيز نسبت داده شده است: ...إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُون * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ... .(1)
همچنين «ملت» به معناي بخش اعظم از يک دين يا به معناي سنت و طريقه منسوب به اهل و آورندگان آن دين است.(2)
حضرت در اين بخش از دعا ميفرمايند: «ستايش و سپاس خداي را سزاست كه دين را به ما هديه بخشيد». تعبير «حَبَانَا» اشاره به اين است که خداوند در ازاي عطاي اين نعمت عظيم به ما، چيزي از ما طلب نکرده است. سپس فرمودند: «سپاس خداوندي را که ملت خود را به ما اختصاص داد يا ما را به ملت خود اختصاص داد».
پرسش: وجه اين اختصاص چيست؟ مگر خداي متعال دين اسلام را فقط براي ما مسلمانها نازل كرده است؟
پاسخ: اينکه دين مقدس اسلام يا ملت اسلام، به گروهي ويژه اختصاص داشته باشد يا نه، ناظر به همان بحث هدايت عام و خاص است.
بديهي است که اسلام بهعنوان يک راه درست و صراط مستقيم الهي، طريقي براي همه بندگان خداست و به فرد، گروه يا مليت خاصي اختصاص ندارد؛ مانند تمام دعوتهاي عام الهي که متوجه همه بندگان است. تا اينجا همان تشريع و هدايت عام است که همه افراد و گروهها را شامل ميشود. بنابراين دعوت به دين
1. قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كافِرُون * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللّهِ مِنْ شَيْءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَيْنا وَعَلَي النّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَشْكُرُون (يوسف، 37ـ38).
2. ابوالفضل جمالالدين محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، واژه ملل.
مقدس اسلام از طريق حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) ارايه طريقي بود که متوجه همه بوده است، و تمام انسانهاي بالغ و عاقل که نداي ايشان را شنيدند به اين دين خاتم مکلفاند، و اين دعوت، به مسلمانان اختصاص ندارد.
اما هميشه به همه دعوتهاي عام الهي از طرف همه بندگان پاسخ مثبت داده نميشود؛ بلکه تنها عده خاصي به آن پاسخ مثبت ميدهند و بقيه از آن روي برميگردانند. از اين پس، تنها عدهاي که اين نعمت الهي را پاس داشته و به آن پايبند بوده باشند، مشمول دعوت خاص و ايصال الي المطلوب ميشوند. اين عده مشمول هدايت خاص و تکويني الهي شده و بقيه از آن محروماند.
مقصود امام زينالعابدين(عليه السلام) در عبارت حَبَانَا بِدِينِهِ وَاخْتَصَّنَا بِمِلَّتِه، اختصاص تکويني مسلمانان و مؤمنان به دين و ملت خداوند يعني اسلام است.
حضرت(عليه السلام) در ادامه همان بخش از دعا ميفرمايند: وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي... سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِه؛ «سپاس خداوندي را که ما را در طريق احسان و نيکوکاري به راه انداخته است تا اين راهها را به عنايت و لطف او بهسوي رضوان الهي بپيماييم».
اين تعبير نشان از وجود راههايي دارد که انسان فقط با پيمودن آن، اهل برّ و نيکوکاري ميشود. عنايت ديگري که خداوند متعال به ما ارزاني داشته، اين است که دستمان را گرفته و مانند دليل و راهنماي کاروان، ما را به طرق و راههاي احسان و نيکوکاري رهنمون شده و در همان راهي که بايد باشيم، راهنمايي کرده و در آن قرار داده است.
امام زينالعابدين(عليه السلام) در اين جمله کوتاه، معارف بلند و دقيقي را با ظرافت تمام بيان داشته است. در اين بيان کوتاه اما حکيمانه، هم راه و طريق مشخص شده و هم ويژگي راه بيان شده است؛ هم مقصد و هدف اعلاي آن معرفي شده و هم نياز به عنايت و نعمت الهي براي پيمودن اين راه بيان شده است. اين همه، نکتههاي تربيتي
و اعتقادي باارزشي است که شرح و تفصيل آن بسيار طولاني است. فهم اين مطالب با اين بيانات کوتاه، به معارف و آگاهيهاي بسياري نياز دارد.
به نظر ميرسد اين بيان حکيمانه، ناظر به اين معنا باشد که خداوند بهطور عام همه بندگان خود را راهنمايي و هدايت کرده است: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا. عدهاي از بندگان، راه تخطي و عصيان را در پيش گرفته و منحرف شدند؛ اما عدهاي ديگر از آنها به خداوند مؤمن شده و سپاسگزار هدايت الهي شدند. درنتيجه در مسيري که هدايت شدند، قرارگرفتند. خداوند متعال به اين گروه از انسانهاي مؤمن که از مرز ايمان ظاهري گذشته و حقيقتاً به او ايمان داشته باشند، عنايت خاصي کرده و آنها را در مسير درست قرار ميدهد. اما اين عنايت و توجهي که خداوند تا اين مرحله به آنها کرده است، پايان کار نيست؛ بلکه انسان هنوز به دستگيري و راهنمايي نياز دارد؛ چراکه راه عصيان ورزيدن و به بيراهه رفتن همچنان باز است. اگر دستگيري و عنايات ويژه الهي در کار نباشد، انسان حتي اگر به بالاترين مراتب يقين و اخلاص هم رسيده باشد، باز هم در خطري عظيم قرار دارد.(1)
1. حضرت موليالموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) دراينباره ميفرمايند: الإخلاص خطر عظيم حتى ينظر بما [بما ذا] يختم له (عبدالواحد الآمدی التميمي، غرر الحکم ودرر الکلم، ص197) و امام صادق(عليه السلام) ميفرمايند: وَلَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّيَّةِ فِي كُلِّ حَرَكَةٍ وَسُكُونٍ... هَلَكَ الْعَامِلُونَ إِلَّا الْعَابِدُونَ وَهَلَكَ الْعَابِدُونَ إِلَّا الْعَالِمُونَ وَهَلَكَ الْعَالِمُونَ إِلَّا الصَّادِقُونَ وَهَلَكَ الصَّادِقُونَ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ وَهَلَكَ الْمُخْلِصُونَ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَهَلَكَ الْمُتَّقُونَ إِلَّا الْمُوقِنُونَ وَإِنَّ الْمُوقِنِينَ لَعَلَي خَطَرٍ عَظِيمٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَي وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ وَأَدْنَي حَدِّ الْإِخْلَاصِ بَذْلُ الْعَبْدِ طَاقَتَهُ ثُمَّ لَا يَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً فَيُوجِبَ بِهِ عَلَي رَبِّهِ مُكَافَاةً لِعِلْمِهِ بِعَمَلِهِ أَنَّهُ لَوْ طَالَبَهُ بِوَفَاءِ حَقِّ الْعُبُودِيَّةِ لَعَجَزَ وَأَدْنَي مَقَامِ الْمُخْلِصِ فِي الدُّنْيَا السَّلَامَةُ مِنْ جَمِيعِ الْآثَامِ وَفِي الْآخِرَةِ النَّجَاةُ مِنَ النَّارِ وَالْفَوْزُ بِالْجَنَّة (ميرزاحسينبنمحمدتقي النوري الطبرسي، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج3، ص437، به نقل از مصباح الشريعة).
انسان، بهويژه در اوايل راه، هنوز به راه آشنايي کامل ندارد و راه را از بيراهه تشخيص نميدهد.
پس اولين مراتب ايمان و اعتقاد، گو اينکه ظاهري و سطحي بوده و نتيجه تعليم و تربيت والدين بوده باشد، اين توفيق را نصيب انسان ميکند که در راه قرار بگيرد. اين، خود بزرگترين نعمت الهي است که او، فضايي را براي ما ترسيم کرده و ما را در يک خانواده و محيطي قرار و پرورش داده است که دستکم، ايمان ظاهري به او را در دل داريم. اما هنوز هيچ تضميني وجود ندارد که در راه باقي بمانيم و طي مسير را درست انجام دهيم. بنابراين، خداوند نهتنها راه هدايت و سعادت را نشان ميدهد، بلکه دست عدهاي را گرفته و آنها را همچنان در مسير، هدايت ميکند تا به رضوان الهي که همان سعادت ابدي است، برساند.
بيان اين نکته تربيتي در اينجا مناسب است که در گذشته، فرزندان از نعمت تربيت صحيح خانواده، مربيان و معلمان خوب و راهنماييهاي علما و بزرگان بهرهمند بوده و بالاخره از آغاز تكليف، در راه خدا قدم برميداشتند. در آن خانوادهها و محيطهاي تربيتي و آموزشي، ارزشهاي ديني و مذهبي حاکم بود. احترام به پدر و مادر و بزرگتر و رعايت ادب و آداب معاشرت با آنها در جان فرزندان رسوخ ميکرد. اين کودکان با اين نوع تربيت، وارد اجتماعي بهمراتب سالمتر ميشدند. روشن است که چنين کودکان و جواناني، به مسائل مذهبي و ديني آشناتر و از فرزندان امروزي خداشناستر بودند. امروزه کودکان، ديگر چنين تربيت نميشوند. چنان محيطي ديگر کمتر يافت ميشود. متأسفانه، در جوامع امروزي، ارزشهاي اخلاقي و مذهبي رنگ باخته است. ديگر معلمان و مربيانِ دينشناس و متدين، کمتر يافت ميشود. چنين کودکاني، وقتي پا به سن گذاشته و در دوران جواني به جوامعي با حاکميت افکار و ارزشهاي ليبراليستي وارد ميشوند، روشن است که لذتمحور
بار آمده و ديگر خودِ لذتهاي مادي براي آنان مهم است، نه پدر و مادر و احترام به آنها. طبيعي است چنين افرادي با چنين پيشينه تربيتي، چندان توفيقي براي خداشناسي و انس با عبادت و پرستش پيدا نميکنند. وقتي فرزندي چنان تربيت نشود که شاکر زحمات و الطاف والدينش باشد، طبيعي است که او اساساً انگيزهاي براي شکر و سپاسگزاري ندارد تا شاکر خدايش باشد؛ چراکه اين دو نوع شکر با يکديگر پيوند دارند. فرمود: أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْك.(1) موج بيديني و فرهنگ الحادي غربي به ارزشهاي ديني ما هجوم کرده و آرامآرام در حال پيشروي در جوامع ديني و اسلامي ماست. بنابراين همه پدر و مادرها، مربيان و دستاندرکاران امر تربيت بايد به هوش باشند تا همان عذاب الهي که دامنگير مغربزمين شد و آنها را از دين و ارزشهاي دين جدا کرد، ما و جامعه و فرزندان ما را فرانگيرد و توفيقاتي که از طريق زحمت پيشينيان نصيب ما شده، از ما گرفته نشود.
پيشينيان متحمل زحمات زيادي شده و ما را در چنين مسيرهايي قرار دادهاند. اما ما همچنان در معرض خطريم. تنها دست عنايت خداوند ميتواند منجي ما از مهلکات باشد. اگر ما شاکر همان عنايات اوليه باشيم، خداوند همچنان دست ما را گرفته و مانع انحراف ما از مسير صحيح خواهد شد. حضرت(عليه السلام) خداوند متعال را از اين جهت شاکر و سپاسگزار است که ما را در همان آغاز راه رها نکرده و همچنان براي پيمودن صحيح مسير خوبيها و نيکيها، ياري ميدهد: وَسَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِه.
اما باز هم، ما و در مسيرْ بودنمان ضمانت نشده است. اگر ما شاکر و اهل احسان باشيم، باز هم خداوند متعال توفيق احسان و نيکوکاري را ادامه داده و ما را مشمول بهترين پاداشها خواهد كرد. خودش فرمود: به پدر و مادر احسان کنيد: وَبِالْوَالِدَيْن
1. لقمان (31)، 14.
إِحْسَانًا؛(1) و آنگاه فرمود: «وقتي اهل احسان شديد، من به شما پاداش ميدهم»: إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِين.(2)
حسن فعلي و حسن فاعلي
انسان فطرتاً با کليات خوبيها و بديها آشناست. البته در تشخيص مصاديقِ هرکدام، گاه دچار اشتباه ميشود. به همين منظور به راهنماياني نياز دارد تا او را در تشخيص درست مصاديق خوبيها و بديها ياري دهند؛ فلسفه بعثت انبياي الهي همين بوده است. يکي از موارد اشتباه انسان، تشخيص درست هدفي است که براي تحقق آن هدف، کارهايي را انجام ميدهد. بر اين اساس گاه نفسِ کار، خوب است و فطرت انسان آن را مثبت تلقي ميکند، اما کننده کار در انجام آن، هدف نادرستي دارد. به تعبير فنيتر، اين کار داراي حسن فعلي است اما داراي حسن فاعلي نيست.
به همين دليل گاه يک کار خوبي که از دو فاعل سر ميزند داراي يک پاداش برابر نيست، بلکه بسته به نوع نيت و هدفي که آن دو فاعل دارند درجه امتياز دو كار نيز متفاوت خواهد بود. مثلاً احسان به والدين يا ياري رساندن به فقير و نيازمند، هرکدام افعالي نيک و پسنديده است؛ اما وقتي افراد مختلفي آن را انجام ميدهند پاداش هرکدام بر اساس نيات آنها متفاوت خواهد بود؛ يعني براي ارزشيابي و
1. وَإِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَقُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصله وَآتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُون (بقره، 83).
2. ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَلا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلا يَطَؤنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفّارَ وَلا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِين (توبه، 120).
امتيازدهي به کنندگان کار، علاوه بر درجات حسن و خوبي خودِ فعل، حسن و خوبي نياتِ فاعل نيز تأثيرگذار است.
عموم مردم، با قطعنظر از حضور دين و فرهنگ ديني، به خوبي و بديِ کارها توجه دارند، اما تشخيص و اهميت دادن به اين نوع امتيازها و تفاوتهاي ناشي از نيتها و انگيزهها، از ريزهکاريهاي دين و مکتب انبيا(عليهم السلام) است. در فرهنگ اسلام توجه به نيات افراد در انجام کارها، بسيار مهم و از اساسيترين معيارهاي ارزشي است. دو نفر که يک کار خوب و نيک مانند مدرسهسازي را انجام ميدهند، شايد در ظاهر تفاوتي در کارشان نباشد: هر دو يک نوع کار پسنديده و نيکو انجام دادهاند، اما يکي از آنها اين کار را با نيت معروف و مشهور شدن انجام ميدهد و به همين دليل نام خود را بر آن ميگذارد؛ اما ديگري همان کار را فقطوفقط براي رضاي خدا و بهگونهاي مخفيانه و بينام و نشان انجام ميدهد؛ يعني مصداق اين آيات شريفه: إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّه،(1) إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلي،(2) ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّه.(3)
البته يادآوري اين نکته لازم است که انجام دادن کار براي خدا و در جهت رضايت الهي نيز خود داراي مراتب بيشماري است. اينگونه نيست که همه کساني که کار را با نيت خوب انجام ميدهند، امتياز برابري داشته باشند؛ زيرا به بيان حضرات معصوم(عليهم السلام)، همين کارها و عباداتي که براي خداوند انجام ميشود، دستكم داراي سه نوع يا سه مرتبه است: دستهاي از عبادات که به قصد رسيدن به نعمتهاي بهشت انجام ميگيرد؛ دستهاي ديگر براي نجات از عذاب دوزخ انجام
1. لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُون (بقره، 272).
2. ليل (92)، 20.
3. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد (بقره، 207).
ميشود و دسته سوم را بنده خدا تنها براي عشق و علاقهاي که به خداي خويش دارد انجام ميدهد. غالب کارهاي خوبي که ما آنها را داراي حسن فاعلي نيز ميدانيم از نوع اول و دوم است؛ يعني يا براي رسيدن به نعمتهاي بهشتي(1) است يا براي فرار از عذاب جهنم.(2) اين دو گروه شايد درک درستي از رضوان الهي نداشته و اخلاص براي خدا را درک نميکنند.
البته کساني هستند که خود را بهخوبي شناخته و ساختهاند و در جهت رشد عواطف نيز زياد تلاش كردهاند و عواطف ديني، بهويژه محبت اهلبيت(عليهم السلام) و آرامآرام محبت خداي متعال در دلشان ريشه دوانيده است. اين گروه درک ميکنند که در کارها و عبادات خويش جز رضاي الهي را در نظر نداشتن يعني چه. آنان، حال کسي را که دلش مالامال از محبت است و جز رضايت محبوب هيچچيز ديگري نميطلبد، درک ميکنند؛ چيزي که در آيات قرآن، روايات، ادعيه و مناجاتهاي معصومان(عليهم السلام) و عرفا و نقلهاي تاريخي از اين افراد و حالات خوش آنها ياد شده است.
شايد يكي از راههاي تمرين براي پيشرفت در اين مسير درست و رسيدن به
1. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَعُيُونٍ * وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ * كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (مرسلات، 41ـ44)؛ وَفَاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ * وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ * وَحُورٌ عِينٌ * كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ * جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ * لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِيمًا * إِلاّ قِيلاً سَلاماً سَلاما * وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ * فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ * وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ * وَظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ * وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ * لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ * وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (واقعه، 20ـ34)؛ أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ (آل عمران، 136) و... .
2. قرآن کريم عذاب دردناک جهنم را چنين توصيف ميکند: ... انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ * لا ظَلِيلٍ وَلا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ * إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ * كَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ (مرسلات، 30ـ33).
اين مقام بلند، اين باشد كه دستكم در شبانهروز يك كار را تنها براي رضاي خدا انجام دهد و در قبال آن هيچ مزدي از او نخواهد؛ مثلاً در شبانهروز دو ركعت نماز فقط براي رضاي خدا بخواند. با سعي و تلاش، آرامآرام به جايي برسد که با خود بگويد: «خدايا، اگر مرا به جهنم هم ببري، اين دو رکعت را فقط براي خشنودي تو انجام ميدهم».
گويي، امام زينالعابدين(عليه السلام) به همين مسئله مهم اشاره ميکنند که خداوند متعال ما را در راه صحيح يعني مسير احسان و نيکوکاري به راه انداخته تا به منظور کمك به ما براي رسيدن به رضوان الهي، در زمره كاروان محسنين شويم: لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِه. پس هدف اعلا، رضوان الهي است؛ اما براي رسيدن به اين هدف اعلا و برتر، قدرت خودمان کافي نيست. براي طي اين مسير صعب و سخت، به فضل و منِّ او نياز داريم.
در فراز بعدي، حضرت(عليه السلام) به اين نکته مهم با تعبير ديگري توجه داده و ميفرمايند: «سپاس خداوندي را که ما را به حمد و ستايشي درخور و سزاوار خود رهنمون شده است تا آن حمد و ستايش ما را قبول کند و بهواسطه همين حمدِ شايسته، از ما راضي باشد». يعني اگر اين هدايت و راهنمايي خداوند نبود، ما حتي در انتخاب حمد برتر نيز موفق نبوديم و حتي اگر موفق به حمد هم ميشديم، آن حمدي نبود که سزاوار خداوند بينياز باشد؛ درنتيجه خداوند هم حمد ما را قبول نميکرد و از ما راضي نميشد: الْحَمْدُ لِلَّه الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ وَاخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ وَسَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَي رِضْوَانِهِ حَمْداً يَتَقَبَّلُهُ مِنَّا وَيَرْضَي بِهِ عَنَّا.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org