صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 13.68 مگابایت |
انقلاب اسلامی؛ انقلابی متفاوت
بيانات آيتالله مصباح در بين جمعي از پاسداران به مناسبت سالروز تشکيل بسيج سازندگي 16/2/94
حضور شما عزیزان را به اين مؤسسه که به نام مبارک امام مزين، و در واقع خانه همه شماست، خوشآمد میگویم. اميدواريم خداي متعال اولاً توفیق معرفت و شناخت نعمتهايش را به ما عنایت کند؛ ثانیاً توفيق شکرگزاري از همه نعمتها، به ویژه نعمت برقراری نظام اسلامي و وجود رهبر عظيمالشأن اين نظام را به ما مرحمت کند؛ ثالثاً در ظهور ولي عصر ـ عجلالله فرجهالشريف ـ تعجيل بفرمايد و دست مبارک مقام معظم رهبري را در دست ايشان قرار دهد. انشاءالله خداوند به ما توفيق دهد در سايه اين نعمتهاي عظيم و غيرقابل ارزيابي، در حد توان خودمان به وظايفمان عمل کنيم.
ما در عصري زندگي ميکنيم که پديدهای کمنظير يا بينظير در تاريخ بشريت در اين کشور رخ داده است. شايد بیشتر شما در آن روزها حضور نداشتید یا به دنیا نیامده بودید. کسانی كه سنشان بيشتر است، از آن روزها خاطراتي دارند. از اینرو، اشارهاي به آن روزها میکنم تا جواناني که درست موقعيت اين نظام و اين کشور را به طور شایسته نشناختهاند، بکوشند بهتر آن را بشناسند.
نگاهی گذرا به پیشینه انقلابها در دنیا
تقريباً به یاد دارم که در زمان نوجواني ما، زمان اوج انقلابها در دنيا بود و هر روز در يک کشوري، به خصوص در کشورهاي افريقايي، امريکاي لاتين و بعضي از کشورهاي جنوب شرق آسيا تحولات و انقلابهايی رخ ميداد. بیشتر اين کشورها پیشتر در تيول کشورهاي استعمارگري، بهویژه انگلستان بودند. همانطور که ميدانيد، بعد از انقلاب صنعتي، در بين کشورهاي غربي، انگستان به خاطر پيشرفتش در نيروي دريايي و صنايع نظامي توانست در گوشه و کنار دنيا کشورهايي را به بند کشد و به بهانههاي مختلف از معادن، سرمايههاي انساني و ذخايرشان بهره گيرد. مستعمرات انگليس و بعضي از کشورهاي ديگر مانند فرانسه، آلمان و ايتاليا، در کشورهاي افريقايي فراوان بودند. تقريباً کل افريقا، به استثناي يک یا دو کشور، مستعمره بودند؛ نصف این کشورها تحت سیطره انگليسها و نصف دیگرش نیز در دست فرانسويها بود. اگر يک یا دو کشور هم به صورت اسمی آزاد بودند، تحت نفوذ آنها بودند؛ مثل مصر که ابتدا تحت نفوذ فرانسويها بود و بعد برعکس شد. ساير کشورهاي دنيا نیز اينطور بودند. اين استعمارگران در ابتدا گفتند ما براي آباد کردن کشورهای شما آمدهایم. خود واژه استعمار به معنای آباد کردن است؛ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا؛[1] يعني خداي متعال شما انسانها را به آباداني زمين گماشت. به همین بهانه، بيمارستانها و بانکها تأسيس کردند؛ همچنین مستشاران سياسي و نظامي خود را در بخشهای مختلف و حساس این کشورها قرار دادند و هدفشان اين بود که از همه اسرار و نهفتههاي آنها آگاه شوند و از هر کدام به نحوي به نفع خودشان استفاده کنند.
نمونه ای از فریبهای استعماری
لازم است به این نکته اشاره کنم که گاهي اين کشورها کمکهايي، مانند آموزش و ایجاد برخی از صنایع، به کشورهاي استعمارشده ميکردند و از این طریق، افراد سادهلوح را بهگونهای فريب ميدادند که گویا واقعا قصد سويي ندارند. این افراد نیز میپنداشتند اينها با کمک و سرمايهگذاري و ایجاد کارخانهها و مانند اينها به پیشرفت آنها کمک میکنند و قصد سويي ندارند. اين مسئله باعث میشد که به آنها بيشتر اعتماد کنند؛ درحالیکه هدف آنها چيز ديگري بود؛ آنها در اثر پيشرفت صنايع، کالاهايي را ساخته بودند که کشورهاي استعمارشده هم قدرت خريد آنها را نداشتند. آنها جنسهایی را توليد میکردند که در انبارها ميماند و میخواستند آنها را بفروشند. به اسم فروش، سودهاي زیادی میبردند؛ درصورتی که کشورهای مستعمره مشترياش نبودند؛ زیرا زيرساختهايش در این کشورها وجود نداشت و مهمتر اینکه با نحوه کارکردن این صنایع آشنایی نداشتند. بر این اساس، عدهاي از افراد این جوامع را در کشورهاي خودشان آموزش دادند و آنها نیز میپنداشتند اينها خدمت ميکنند؛ بههرحال، آنها افراد را آموزش ميدادند تا بتوانند از اجناس اينها استفاده کنند و زمينه فروش آنها را فراهم سازند. اين سياست استعماري هنوز هم در دنيا رواج دارد؛ بسياري از افراد ساده و دلپاک هستند که از اين شيطنتها آگاهی ندارند و میپندارند اينها خيلي خاطرخواهشان هستند و اين خدمتها را براي خاطر آنها انجام ميدهند.
بههرحال، در آن ایام بازار انقلابهای محلي عليه استعمارگران خيلي گرم بود و هر روز در یک کشوري تظاهرات و شورش ميکردند. آنها نیز مدتي مهلت ميدادند و بالاخره انقلاب آنها را مصادره ميکردند؛ بدین شکل که در ظاهر ميپذيرفتند که شما آزاد و کشوري مستقل هستيد؛ اما براي اينکه منافعشان حفظ شود، شروطي ميگذاشتند. این يک تاريخچة کلي از سدة اخير در دنياست. بعد هم تحولاتي رخ داد که کشورهايي که آزاد ميشدند، بیشترشان برای نجات از غربیها در دامن کمونيستها ميافتادند. بدین ترتیب، دنيا دوقطبي شد؛ يکي اردوي شرقي و مارکسيستي و سوسياليستي، و دیگری هم اردوي کشورهاي آزاد غربي بود. این قطببندی شصت تا هفتاد سال ادامه داشت تا با سقوط اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و از هم پاشيدگي آن، این نظام دوقطبي از بين رفت. جمهوريهاي شوروي هر کدام مستقل شدند؛ به جز چند کشور که با هم متحد بودند که عمدة آنها روسيه بود.
بههرحال، انقلاب، قيام، شورش، عصيان و اعتصاب کردن عليه دولت در اين شصت تا هفتاد سال خيلي رواج داشت و چيز تازهاي هم نبود؛ غالبا نیز به کمک اردوگاه شرق، در یک مدتی پيروزيهاي نسبي بهدست ميآوردند. بهطور کلي طبقههاي روشنفکر اين کشورها چنين ذهنيتي پيدا کردند که براي پيشرفتشان بايد از اين راهکارها استفاده کنند و نوعی استقلال بهدست آورند. در مقابل، ضمن اينکه از پيشرفتها، علوم و تکنولوژي آنها استفاده میکنند، بتوانند کشور خودشان را هم با انگیزههای مختلف آباد کنند؛ ولی تقريباً يک انگيزه مشترک ـ البته به صورت اعلامنشده ـ بين بیشتر اين انقلابکنندگان وجود داشت و آن اینکه هر گروه تحت عنوان يک حزب یا جمعيتي و به اسم منافع ملت، آزاد کردن ملت، ارزشهاي انساني، آزادي، دموکراسي و چيزهايي از اين قبيل، دنبال منافع خودشان بودند؛ بیشتر آنها نیز ثروتمندان و سرمايهداران بودند که تکنولوژيها، اراضي کشاورزي، دانشگاهها و وسايل تبليغاتي را در اختيار داشتند و از آنها استفاده ميکردند. پشت پرده همة اينها نیز گروههاي خاصي بودند که معمولاً ناشناخته بودند؛ در ظاهر عدهاي بودند که به اسم رئيس جمهور، نخستوزير و رئيس حزب و دبير کل، بازيگر ميدان بودند؛ اما همة اين منافع براي طبقه سرمايهدار و زورمندي بود که آنها را هدايت ميکردند و اين تشکيلات را راه ميانداختند و عمدتاً بیشتر مردم را فريب ميدادند. البته این روش هنوز هم ادامه دارد. اين موضوعی بود که در هفتاد تا هشتاد سال اخير در همه دنيا کمابيش وجود داشت؛ بسياري از کشورها آزاد شدند؛ تعداد کشورهاي عضو سازمان ملل افزایش یافت؛ بهگونهای که الان حدود دويست کشور آزاد داريم که بیشتر آن ها مستعمره بودند.
وقوع انقلاب اسلامی، پدیدهای در میان انقلابهای دیگر
در اين ميان، پديدة جديدي به نام انقلاب اسلامی ایران رخ داد که مشترکات و تفاوتهایی با ساير پديدههاي اجتماعي و سياسي داشت؛ پدیده ای که مقدمات آن حدود پنجاه سال طول کشيد و در طی این مدت، عدة زیادی از یاران امام به زندان و تبعيد رفتند تا اینکه بالاخره این حرکت در 22بهمن 1357 به پيروزي رسيد. بههرحال، پديدة جديدي در عالم مطرح شد که با پديدههاي انقلابي ديگر تفاوتهايي داشت؛ ولي اينکه اين هم يک انقلاب بود و مردم عليه قدرت حاکم قيام کردند و استقامت کردند تا آن را بيرون کردند و نهادهايش را از بين بردند و بعد نهادهاي جديدي تأسيس کردند، اينها با ساير انقلابها مشترک بود. روشنفکران دانشگاهي ما با رشتههای مختلف علوم سياسي، حقوق بينالملل، حقوق خصوصي، حقوق عمومي، مسائل مديريت را از غرب فراگرفته بودند؛ در کشور ما اين موضوع ها اصالت نداشت؛ پيدايش دانشگاه و رشتههاي جديد، همه اقتباس از چيزهايي بود که در غرب وجود داشت که بسياري از آنها هم براي ما نعمت بود. خداي متعال وقتي بخواهد نعمتي به دست کسي بدهد، از راه دشمنانش هم ميتواند آن نعمت را به آنها برساند. برای مثال، برق، تکنولوژيها و رسانههای جدید، کامپيوتر و اينترنت که اين همه استفادههاي صحيح و علمي از آن ميشود، به وسیلة دشمنان ما تأسيس شده، ولي در اختيار ماست. اینها نعمت خداست و باید خدا را شکر کنيم: وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛[2] همه براي خداوند و تحت تدبير او هستند. ارادة الهي اين است که بعضي از نعمتها را از طریق برخی به عدهای ديگر برساند؛ بسياري از اينها نعمتهاي خوبي است و باید خدا را شکر کنيم و از آن هم استفاده کنيم. ما باید این ها را فراگیریم و از آن ها تشکر کنیم که بيمنت این مسائل را به ما ياد ميدهند. خدا دوست دارد انسان از وسايط نعمتش نیز قدرداني کند؛ اما به شرطي که واقعاً قصد خدمت داشته باشند، نه قصد فريب و سلطه.
لزوم توجه به تفاوت ماهوی انقلاب ایران با سایر انقلابها
با توجه به اينکه جوانها کمتر به این مسائل توجه دارند و امروز مسائل زندگيشان آنقدر زياد است که کمتر فرصت دارند به تاريخ انقلابها و مسائل اینچنینی بينديشند و مطالعه کنند، مگر اینکه رشته تحصیلی آنها اقتصا کند، هدف از بیان مطالب این بود که اين پرسش را مطرح سازم که آیا اين انقلاب واقعا با انقلابهاي ديگر که در هر جایی اتفاق افتاده است، اختلاف ماهوي دارد يا خیر؟ اگر به یاد داشته باشید، در برخی از کشورهاي امريکاي مرکزي، مانند گواتمالا، انقلابي رخ داد که در رأس آن کشيشها بودند؛ در جاهای دیگر نیز عناصر مذهبي در بروز انقلابها موثر بودند و پيشرفتهايي هم کردند. پرسش این است که آيا در ايران نیز انقلابي شبيه انقلاب گواتمالا رخ داد و يک روحاني، به نام امام خميني، بلاتشبيه مثل کشيش آن جا، به قدرت رسيد، و البته با توجه به ويژگيهاي خاص کشور، از جهت شرايط اقليمي، نوع فرهنگ و مذهب مردم، شکل خاص خودش را داشت؛ ولی انقلابي مانند سایر انقلابها بود که عليه قدرتها و به انگيزه نفع رساندن به مردم و تأمين مصالحشان رخ داد؟ آيا واقعاً اينگونه است، يا اينکه اين انقلاب ماهيتاً با انقلابهاي ديگر فرق ميکند؟
نميدانم چه جوابي در ذهن شما شکلگرفته است؛ ولی همه ما ميدانيم این انقلاب شباهتهايي با انقلابهاي ديگر دارد؛ مانند اعتصابها و زدوخوردها و زندانها، تا در نهایت به سقوط یک رژیم میانجامد. و البته تفاوتهایی نیز وجود دارد؛ چه بسا برخی بگویند عدهای آخوند سر کار آمدند و مسائلي مانند نمايندگي وليفقيه را مطرح کردند. اما آيا اين امور عرَضی است و به خاطر شرايط خاص فرهنگي و اقليمي اين انقلاب است، يا اين انقلاب با انقلابهاي ديگر تفاوت ماهوی و اختلافهای بنيادي و ريشهاي دارد؟ احتمالاً اکثريت روشنفکران دانشگاهي ما تصور کنند که اينها خيلي با هم فرقي ندارند؛ اين انقلاب مانند انقلابهاي ديگر، يک حرکت اجتماعي و اعتراض قشري علیه قشر ديگر بود که قدرت را در دست داشتند و ضعفهایی نيز داشتند؛ در نتیجه مردم خسته شدند و خواستند آنها را بيرون کنند و عدهای ديگر جايشان بيايند. اختلافي که با انقلاب گواتمالا در این حالت فرض میشود این است که آنجا چون مسيحي بودند، بيشتر به کليسا میرفتند و اینجا چون مسلمان و شيعهاند، به مسجد و حسينيه میروند؛ یعنی اینها ويژگيهاي موردي است، وگرنه از نظر ماهیت یکی هستند!
به نظر میآید اینجا یک مسئله اساسی مطرح است و بسياري از مشکلاتي که بعد از انقلاب داريم، و اختلافهایی که بين احزاب و گروهها و جناحها و دولتهاي مختلف چپ و راست و ميانه وجود دارد به این مسئله مربوط میشود که آيا انقلاب ما ويژگي و ماهيت خاصي دارد که باید آن را دنبال کنیم یا اين نیز مانند انقلابهاي دیگر است و اختلاف احزاب هم مثل احزاب در جاهاي ديگر است که رأيگيري و تظاهرات ميکنند و در نهایت یک حزب یا گروه ميبرد و دیگری ميبازد و این چيز تازهاي نيست! هر کسي هم بايد بکوشد کلاه خودش را نگه دارد! عضو هر حزبي هم، چون منفعتش ایجاب ميکند، به آن جا میرود و عضو میشود و از آن دفاع میکند تا به منافع خودش برسد؛ همانطور که همه دنيا اینگونهاند! آيا مسئله اين است، يا اين انقلابي که در اينجا واقع شد، با انقلابهای ديگر خيلي تفاوت دارد. برخی چنین القا میکنند که اين انقلاب نیز مانند دیگر انقلابهاست و اندکی تفاوتهاي ظاهري و شکلي دارد؛ وگرنه همه دنبال لحاف ملانصرالدين هستند! اين حزب يا آن حزب، تفاوتی نمی کند؛ همه دنبال اين هستند که به ریاست و قدرتي برسند و خودشان و قوموخويششان به نان و نوايي برسند یا براي نسلهاي آيندهشان فکري کنند و کارخانهها و سرمايههايي بیندوزند؛ منتها شعارهايي ميدهند که افراد را بيشتر جلب کنند و بيشتر به اينها رأي دهند؛ بلکه اينها قدرت بيشتري داشته باشند.
مشابهتهای عرَضی و اختلافهای ذاتی
بسياري از روشنفکران اینگونه فکر ميکنند که اينها نیز مثل هم هستند: کلٌّ يَطلُب صَيْدا اِنما الاختلاف في الشَّبکات؛ هر دو دنبال يک صيد و طعمه ميگردند؛ فقط دامهای آنها با یکدیگر فرق میکنند. آيا اينطور است يا اين حرکت با حرکتهاي ديگر فرق دارد؟ مشابهتهایی که این انقلاب با انقلابهای دیگر دارد, از نوع عرَضی است؛ مانند اين که دو خط مايل گاهي در يک نقطه به هم نزدیک ميشوند؛ اين نزديک شدنشان به هم, عرضي است؛ وگرنه مبدأ و منتهای آنها از هم جداست؛ فقط در مسير گاهي به هم نزدیک ميشوند؛ یعنی برخی حرکت ها در برخی موارد قريب الافق ميشوند؛ اما اين قربْ ذاتي نيست؛ مسئله ذاتي، آن اختلافهايي است که در مبدأ و منتها با هم دارند؛ اصل این است که از کجا آغاز میشود و به کجا میرسد؛ بنابراین نزدیک شدن آن ها در بين راه عرضي است؛ يعني شباهتهاي بين انقلاب اسلامي با انقلابهاي مارکسيستي، سوسياليستي و ليبراليستي موجود در عالم، عرَضي است؛ اما از نظر ماهیت، بهطور کامل با هم فرق دارند.
اولین پرسش بنیادین: تفاوت اساسی انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها در چیست؟
حال پرسشی را مطرح میکنم که جا دارد دربارة آن فکر کنید؛ يک فرض اين است که اينها با هم فرق اساسي دارند. اگر کسي چنين ادعايي کرد، سؤال ميشود که چه فرقي دارند. مردم میگویند برخی از سودهاي کلان بانکي، رانتها و بيتالمال سوءاستفاده ميکنند؛ دیگران نیز همین کارها را میکردند؛ پس چه فرقی بین اینهاست؟! در اينجا به طبقه کارگر زور ميگويند، در آن جا نیز همين است؛ اسلام ميگويد به طبقه کارگر زور نگوييد، سوسياليستها و مارکسيستها نیز همين را ميگفتند؛ پس تفاوت اصلياي میان آنها نیست! فقط در اسلام یک یا علي، یا امام حسين عليهماالسلام نیز ميگويند؛ اين اختلافها موردي است؛ وگرنه اصل همانهاست و همه دنبال رفاه و خوشي خودشان هستند؛ وقتي عدهاي خيلي زور ميگويند، عليه آنها شورش ميکنند و انقلاب به وجود میآید؛ در کشور ما نیز اینچنین بوده است! شواهدي هم ميآورند که برای مثال، کارگران در فلانجا چه شعارهایی دادند و این نشان میدهد که آنها نیز دنبال همينها ميگشتند. من اين گرايش را به اکثريت روشنفکران نسبت میدهم که اینچنين فرض ميکنند و لحن کلامشان نیز همينهاست؛ این افراد بیشتر بر رونق اقتصادي، رفع تحريمها، بهداشت عمومي و ارائه خدمات به محرومان تأکید میکنند و اين امور با ساير انقلابها مشترک است و از نظر ماهیتی با هم تفاوتی ندارند.
آيا واقعا این گونه است یا اینکه اصل چيز ديگري است و گاهي از اين عوامل بهمنزلة ابزار استفاده ميشود؛ وگرنه هدف اصلي، تنها مسائل مادي نيست. شواهد فراوانی برای این مسئله وجود دارد. برای مثال، در کشور ديگري که هیچ مرز مشترکی نیز با ما ندارد، جواني قوي که زندگي خوب و مرفهي دارد، همسر و فرزند دارد، اما براي حمايت از حرم حضرت زينب سلامالله عليها ميايستد تا شهيد شود و بعد هم جنازهاش که پيدا نميشود، خانمش ميگويد دولت حق ندارد براي تحویل جنازة شوهر من يک ريال از بيتالمال خرج کند! چون اين پول مردم است و بايد صرف مردم شود؛ شوهر من شهيد شد و هر جا قسمتش باشد، آن جا دفنش میکنند! شما حق نداريد از بيتالمال صرف کنيد تا جنازة شوهر من را تحویل بگيريد؛ اين يک مسئله شخصي است، اما آن يک ريال براي همه مردم است! آیا اين یک حرکت مارکسيستي است؟! آیا اينها از گرسنگي به تنگ آمده بودند که برای جنگیدن به سوريه رفتند؟! آن نوجوان سيزده سالهاي که امام گفت رهبر ماست، به خاطر گرسنگي به جنگ رفته بود؟! يا يک انگيزه یا روح ديگري است؟! یکی میکوشد يک سيلي کمتر بخورد، و دیگری آرزوی شهادت دارد!
در دوران عملیات فتح المبین، جوانی از اقوام ما شبهاي جمعه به جمکران میآمد و تا صبح احيا ميگرفت و بعد به تهران میرفت. مادربزرگش از او پرسیده بود وقتی جمکران میروی چه کار ميکني؟ براي من دعا ميکني؟ گفته بود بله، براي شما دعا ميکنم. پرسیده بود چه دعايي ميکني؟ گفته بود دعا ميکنم خدا صبرت دهد! نگفته بود دعا ميکنم بيماريات بهتر یا زندگيات خوب شود؛ يعني ميدانم شهيد ميشوم و تو غصهدار ميشوي! از حالا دعا ميکنم که خدا به تو صبر دهد. آیا اين انقلاب سوسياليستي است؟ اين براي رونق اقتصادي و رفع تحريمهاست؟ يا اينکه این روحيه موجب اين شد که دشمنان چارهاي جز تحريم نداشته باشند. آن ها متوجه شدند که به هيچ قيمتي نمیتوان با اين مردم جنگيد. اگر اينطور است، اين چه نوع انقلاب و چه نوع حرکتي است؟
کسانی که ميگويند اين انقلاب با انقلابهاي ديگر خيلي فرق دارد، معتقدند برخی خود را محدود به اين بدن و محدود به این دنيا میدانند؛ اما برخی باور دارند که اين بخش محدودي از زندگي انسان است که هفتاد یا هشتاد و یا حداکثر صد سال طول می کشد؛ زندگي اصلي ما بينهايت است و ما بايد فکر سعادت بينهايت در عالم آخرت باشيم. عمر دنیایی خیلی سریع میگذرد. انسانهای مادینگر چیزی جز لذت شکم و دامن نميشناسند و براي اينکه بهتر بخورند و بپوشند، بايد اقتصادشان بهتر باشد و امنيت بهتري داشته باشند. بر این اساس، با همه آشتي می کنند تا کسي متعرض آنها نشود و راحت زندگی کنند. این یک نوع نگرش است. نگرش ديگر اين است كه میگویند ما براي اينها نجنگيدهايم؛ اگر گاهي اين مسائل مطرح شد، جنبة ابزاري داشت؛ اصل هدف چيز ديگري بود؛ هدف اين بود که در عالم، حکومت الهي مطرح باشد، حکم خدا حاکم باشد، نه حکم شيطان و طاغوت. ما بايد از اولياي خدا باشيم يا اولياي طاغوت؟ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛[3] از اين دو حالت هم خارج نيست؛ يک دسته اولياءاللهاند و يک دسته اولياء الطاغوت. برای اینکه از اردوگاه اولياي طاغوت خارج شویم، بايد بکوشیم قانون خدا حاکم شود که لازمة آن قانون، عدالت، پيشرفت اقتصادي، همگاني شدن بهداشت، حفظ عزت و احترام و کرامت جهاني انسان است؛ همه اينها هست، ولي همة اينها فرع است. همة اینها شاخههاي ريشهاي است که آن ريشه حاکميت الله است و باید جانمان را هم برای آن بدهیم. براي همين، ما براي شکم نميجنگيم؛ حاضريم نهتنها جان فرزندانمان، که جان خودمان را هم فدا کنيم.
خانمی که سه فرزندش شهید شده بودند، به مقام معظم رهبري گفته بود آقا من چند فرزند ديگر هم دارم؛ اما دعا کنيد اول خودم، و بعد هم سایر فرزندانم شهید شوند. آیا اين براي شکم است؟ اين خانم دنبال همسر ميگشت؟ براي رفع تحريمها مبارزه ميکرد؟ اين چه انگيزهاي است و از کجا ناشي ميشود؟ انسان يعني چه؟ انسان يعني حيوان دوپايي که ميخورد، ميپوشد، غريزه جنسي اعمال ميکند، يا انسان جانشين خدا در زمين است؟ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً؛[4] موجودي که خداي عالم همه چيز را به خدمت او ميگمارد؛ یعنی حتي فرشتگان مقرب را نوکر او قرار ميدهد.
اين دو نوع بينش و دو نوع حرکت است؛ هرچند ظاهرش يکي است؛ برای مثال، اين اعتصاب ميکند، آن هم اعتصاب ميکند؛ اين سلاح برميدارد، آن هم برميدارد؛ اين زندان ميرود، آن هم ميرود؛ ظاهرش يکي است، اما باطنش خيلي فرق ميکند؛ انگيزه چيست، نيت چيست و اینکه براي چه ميجنگند.
خداوند بيش از هشتاد سال به من عمر داده است و از ابتدا وارد مسائل سیاسی شدم و در این مدت خيلي چيزها ديدم و مطالعه کردم. اما باید اعتراف کنم که باور نميکردم در ميان اين مردم چنين دلهاي پاک و عاشقان خدا، حقيقت، دين، سيدالشهدا و اميرالمومنين وجود داشته باشد؛ اگر اینها را نديده و نشنیده بودم باور نميکردم چنين کساني هستند؛ زیرا آن چه در آن دوران ميديديم، انواع فسادها و گناهان بود؛ ما میپنداشتیم همه مردم همين طورند؛ اما وقتي انسان اين نمونهها را ميبيند, درمییابد که باطن افراد چيزهاي ديگري است و اگر اين نيتها و انگيزهها نبود، نه انقلاب ما پيروز ميشد و نه جنگ هشت ساله ما به ثمر ميرسيد؛ یعنی هم پيروزي انقلاب و هم پیروزی جنگ به برکت اين روحيات بود.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که هيچگاه در هيچ زماني و هیچ مکاني اینطور نبوده است که همه مردم يکدست باشند و به یک شکل فکر کنند یا يک پايهاي از ايمان یا خواستههای همسان داشته باشند. خدا انسان را اینگونه نيافريده است؛ اما موقعیتها تفاوت دارد؛ گاهي حق و گاهی باطل غالب ميشود؛ گاهي حکومت الله، و گاهی حکومت طاغوت ظهور ميکند. در زمان طاغوت نیز انسانهای خوب وجود داشتند و همینها انقلاب کردند. این افراد همان جوانان و پرورشيافتگان زمان طاغوتاند؛ اما به خاطر داشتن ایمان با دیگران فرق داشتند. در همین زمان نیز کساني هستند که با وجود اینکه انقلاب اسلامي است؛ اما فکرشان به گونهاي دیگر است؛ شب که خواب ميروند، خواب لندن و نيويورک ميبينند؛ دلشان پر ميزند که بتوانند از تعطيلات استفاده کنند و چند روزي در پاريس باشند.
پس پاسخ پرسش پیشین تا حدودی روشن شد و آن اینکه این انقلاب با انقلاب ديگر تفاوتهاي اساسي دارد؛ ما براي شکم، بدن و لذتهاي مادي انقلاب نکرديم.
دومین پرسش بنیادین: آیا انقلاب باقی میماند؟
پرسش دیگر این است که آيا اين انقلاب با اين ويژگيهايي که خداوند مرحمت کرد و به برکت خون شهیدان، پايداري و استقامت مردان آهنين و ياران خميني به نتیجه رسید، صد درصد باقي خواهد ماند يا ممکن است آفت ببيند؟ به نظر شما اين پرسش چه قدر ارزش دارد؟ مانند این است که انسان فکر کند آيا من هميشه سالم و نيرومندم و نيروي جواني را دارم يا نه، چه بسا مريض شوم؛ اگر ممکن است مريض شوم، اين مرض از کجا پيدا ميشود تا از ابتدا از آن پيشگيري کنم و اگر سرايت کرده است، با آن مبارزه کنم. ما باید براي جامعة اسلامي و انقلابي خودمان اين پرسش را در نظر داشته باشیم. حال که خدا بر ما منت گذاشته و اين جامعه انقلابي تشکيل شده و در رأس آن رهبري بینظیر را قرار داده است، آیا باید خيالمان راحت باشد که ديگر آفتي نميبيند يا اینکه ممکن است دچار آفت و بیماری شود؟ اگر بناست بيمار شود، از کجا بيمار ميشود تا از آن پيشگيري کنيم، اگر بيماري کمابيش سرايت کرده است، چگونه باید آن را علاج کنيم؟
انقلاب ایران، شبیه انقلاب پیامبر صلياللهعليهوآله
من این انقلاب را به انقلاب پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله تشبیه میکنم. با بعثت پيغمبر اسلام، خداي متعال مردمي را که از لحاظ تمدن، فرهنگ و زندگي مادي در پستترين شرايط بودند، در مدت کوتاهي به عاليترين شرايط رساند. اميرالمومنين سلاماللهعليه در نهجالبلاغه در وصف اين حالت ميفرمايد: شماها مالک کساني شديد که آنها مالک شما بودند؛ بر کساني حاکم شديد که تا به حال آنها بر شما حکومت ميکردند. در زمان رژيم گذشته، ايران حيات خلوت امريکا بود؛ دولت ايران همان نقشي را داشت که امروز عربستان نسبت به امريکا دارد؛ معادنش را به کمترين قيمت میگیرند و بر آنها منت میگذارند و ميگويند عوض اين پول به شما سلاح ميدهيم؛ ما به هر کسی اين سلاحها را نميدهيم! شما خيلي عزيزيد که ما اين سلاحها را به شما ميدهيم! همان پول نفتي را که بايد به آنها بدهند، در مقابلش به چند برابر قيمت به آنها سلاح ميفروشند. بعد از اینکه سلاح را به آنها فروختند، ميگويند باید با اين سلاح مسلمانهای کشور همسایهات را بکشی! خيلي کار عجيبي است؛ نميدانم در عالم انسانيت حماقتي از اين بالاتر ميشود که انسان سرمايهاش را به دشمن بدهد، شمشير بگيرد و برادرش را به دستور دشمن بکشد و منت هم بر سرش بگذارند که ما به شما سلاح داديم، به این شرط که مسلمان ها را بکشید. ملت ایران در زمان رژيم ستمشاهي چنين ذلتي را داشت؛ سربازان ايراني بايد به دستور امريکا به عمان میرفتند تا با خلق ظفار بجنگند و کشته بدهند و سلاحهايشان را آن جا صرف بکنند؛ چرا؟ چون امريکا ميخواهد. این که در عمان کساني بخواهند عليه رژيمشان انقلاب کنند، چه ارتباطی با کشور ایران دارد؟ از ايران برويم با آنها بجنگيم, چون دستور ارباب است، چون امريکا گفته است ما نفتتان را ميخريم و در مقابلش به شما فانتوم ميدهيم؛ باید با اين فانتوم خلق ظفار را بکشيد تا خواستههاي ما در آن جا عملي شود؛ اين ذلتي بود که مردم ايران در آن زمان داشتند؛ اما امروز وضعیت ما چگونه است؟ مشکلترين و پيچيدهترين حوادث بينالمللي بدون مشارکت ايران حل نميشود؛ البته اگر قدر خودمان را بدانيم.
روی آوردن به آموزههای غیراسلامی و جاهلی، آفت انقلاب اسلامی
آفتي که ما را تهديد ميکند، همان آفتي است که مسلمانها را بعد از رحلت پيغمبر تهديد کرد. شایسته است در این قسمت چند جمله از نهجالبلاغه براي شما بیان کنم و انشاءالله آن را بطور کامل در نهجالبلاغه مطالعه، و دربارة آن فکر کنيد. خطبة قاصعه یکی از مفصلترین خطبههای نهجالبلاغه است که پیشتر دربارة آن سخنانی داشتهام که در کتاب زينهار از تکبر چاپ شده است. در این خطبه اميرالمؤمنين براي يارانش خطبه خوانده است، نه براي دشمنان: الا و انّکم قد نَفَضْتُم اَيْدِيَکم مِن حَبْلِ الطّاعَه وَ ثَلَمْتُم حِصْنَ اللهِ الْمَضْروبَ عَليْکم بِاَحکامِ الْجاهليّه. چند سال از ظهور پيغمبر گذشته بود؟ اميرالمؤمنين در حدود سال چهل به شهادت رسيد؛ یعنی چهل سال بعد از هجرت؛ هنوز از عمر اسلام و از آن عزتي که خدا به مسلمانها داده بود که توانستند امپراطوران روم و ايران را به زانو درآوردند، نيمقرن نگذشته بود. امام ميفرمايد: ای مسلمانها! خدا اين عزتها را به شما داد؛ اما دستتان را از ريسمان طاعت تکان داديد. وقتی چيزي به دست انسان چسبيده باشد، آن را تکان ميدهد تا بيفتد؛ عرب ميگويد قَد نَفَضَ يَدَه، دستش را تکان داد تا چيزي را که به آن چسبيده است، بريزد. برای مثال، اگر دست انسان گردوخاک داشته باشد، دستش را تکان میدهد تا گردوغبارها بریزد. ميفرمايد: خدا به شما اين عزت را داد و تکليف کرد که از خدا و پيشوايان الهي اطاعت کنيد؛ اما شما دستتان را تکان داديد و گفتید نميخواهيم. خدا دژ محکمي به نام اسلام براي جامعة شما به وجود آورد که هم دنياي شما و هم آخرتتان را حفظ میکند، ولي شما اين دژ را سوراخ کرديد.
اعتماد بر غیر خدا، لوزان و نیویورک, عامل سلطه کافران بر مسلمانان
سابقا دور شهرها برجوبارو و ديوارهاي خيلي بلندي ميکشيدند تا اگر دشمن آمد، نتواند وارد شهر شود. اسلام مانند حصن و قلعهاي با دیوارهای بلند است که خدا براي شما درست کرده است. ميفرمايد: اما شما اين ديوارها را سوراخ کرديد؛ چگونه؟ ثلمتم حصنالله المضروب عليکم باحکام الجاهليه؛ شما حکمهاي جاهلي را اجرا ميکنيد؛ اين ديوار را سوراخ کرديد و دشمن وارد ميشود؛ آنچه باعث ميشود که اين عزت شما از بين برود، روي آوردن به احکام غيراسلامي است؛ و انَّکم اِن لَجَأْتُم اِلی غَيْرِه حارَبَکْم اَهْلُ الْکُفر؛ ای مسلمانها! گوشتان را باز کنيد! به شما هشدار ميدهم! اگر به غير از خدا پناه ببريد، به لوزان، نيويورک، ژنو و غير خدا پناه ببريد، خدا کافران را بر شما مسلط خواهد کرد و در مذاکرات شکست ميخوريد و فريبتان ميدهند. آن وقت چه ميشود؟ ثُمَّ لا جَبْرائيلَ و لا ميکائيلَ و لا ْمُهاجِرونَ و لا اَنْصارٌ يَنْصُرونَکم؛ اگر چنين شد ديگر جبرئيل و ميکائيل هم براي شما کاري نميتوانند انجام دهند؛ کفار بر شما مسلط ميشوند و پس از آن شما باید فقط با تمام توانتان با آنها بجنگيد تا ببينيد چه کسي غالب ميشود؛ ولي کسي به شما کمک نخواهد کرد. خدا که هيچ، جبرئيل و ميکائيل که هیچ، حتي مهاجرين و انصار هم به شما کمکی نخواهند کرد: اِلا الْمُقارَعَةُ بِالسَّيْف؛ چيزي براي شما نميماند، جز اينکه ميتوانيد برويد و بجنگيد تا ببينيد کار به کجا ختم می شود؛ چرا اينطور ميشويد؟ براي اينکه در اجراي احکام اسلامي سستي میورزید و به احکام جاهليت بازمیگردید. آن حصني را که خدا براي شما قرار داده است، سوراخش ميکنيد؛ وقتي برجوبارو سوراخ شد، وجود و عدمش مساوي است؛ دشمن وارد ميشود و وقتی دشمن وارد شد، بر شما مسلط ميشود. وقتي مسلط شد، دیگر هيچکس به کمک شما نخواهد آمد.
اعاذنا الله و اياکم؛ براي اين که پناه ببريم به خدا، به سوی مسجد و برپا کردن نماز میرویم تا اينکه انشاءالله از اين آفتها محفوظ بمانيم. و السلام عليکم و رحمت الله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org