بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) است كه در تاريخ 10/2/93 در دیدار با مسئولان کمیته امداد امام خمینی (قدسسره) ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تبیین کلام مقام معظم رهبری درباره فرهنگ
مقدمه
خداي متعال را شکر ميکنم که حيات و توفیقی افاضه فرمود که بار ديگر چهرههاي نوراني شما عزيزان و خدمتگزاران مخلص اسلام و انقلاب را از نزديک زيارت کنم. خاضعانه و متضرعانه از پيشگاه الهي درخواست ميکنيم که بر توفيقات همه شما بيافزايد و در راهي که موجب رضايت خودش و شادي خاطر مقام ولايت عظمي حضرت بقيةاللهالاعظم و نائب شايستهشان مقام معظم رهبري هست همه شما را موفق و مؤيد بدارد. ما از زیارت شما بسیار خوشحال ميشويم. اگر خدای متعال مقدر فرماید از اين گفتوگو براي گوينده و شنونده اثر خيري بار شود باز نعمت خداست و شکرش واجب. با توجه به اینکه مقام معظم رهبري امسال را سال اقتصاد و فرهنگ ناميدند و در سخنرانيهايشان از جمله سخنرانی امروزشان درباره انتخاب اين عنوان و الزاماتش توضيحاتي فرمودند مناسب است که ما بحثمان را با توجه به فرمايشات ايشان شکل دهيم.
یاری فرهنگی و اقتصادی مددجویان؛ دو وظیفه کمیته امداد
به ياد دارم که در چند سال گذشته که آقايان به اینجا تشريف ميآوردند شبيه اين مطلب را بارها تکرار کردم که اين نهاد پاکترين و خداپسندترين نهادي است که بعد از انقلاب به وجود آمده است. این نهاد شریف دو خدمت بزرگ بر عهده دارد که انجام آنها از عهده کمتر کسي برميآيد؛ يکي کمک به فقرا، مستضعفان و محرومان است. مسئولان محترم این نهاد ميگردند و تلاش میکنند تا کساني را که واقعا نيازمند هستند شناسایی کنند و به صورت خداپسندانه و محترمانه به آنها کمک کنند و با برنامهريزي نيازهاي مادي آنها را تأمين کنند. گویا ما وزراتخانههايي داريم که چنین وظایفی به عهده دارند، اما اين نهادي که امام پايهگذاري فرمودند اگر روزي پروندهاش باز شود و آثارش معلوم گردد، روشن خواهد شد که بدون سر و صدا و بدون شعار دادن و امثال این کارها خدماتي ارائه دادهاند که از ديگران ساخته نبوده است.
اما وظيفه دوم این نهاد، رسيدگي به مسائل فرهنگي اين خانوادهها است. خوشبختانه تعبير مقام معظم رهبري که اين دو موضوع را به هم پيوند داد (اقتصاد و فرهنگ) تأييدي است بر اين نگرش که ما دو گونه وظيفه داشته و داریم، به این معنا که هم بايد به اقتصاد رسيدگي کنیم و هم به فرهنگ، و باز با توجه به اشاره ايشان که فرمودند «فرهنگ بسیار مهمتر از اقتصاد است» و امروز فرمودند «اقتصاد بدون فرهنگ به جايي نميرسد و نتيجهاي ندارد و اگر هم برسد مطلوب نيست» بر این مطلب تأکيد ميشود که تنها تمرکز روي نيازهاي اقتصادي و مادي مردم کافي نيست، بلکه بايد به نيازهاي فرهنگي هم توجه کرد.
نمونههایی از باورهای غلط درباره فرهنگ
اکنون این سؤال مطرح ميشود که اصلا نياز فرهنگي به چه معنا است؟ من نميدانم گناه بازی با واژه فرهنگ را به حساب چه کسي بايد نوشت. قدر متيقن به حساب جناب ابليس بايد نوشت. با اين واژه فرهنگ آن چنان بازي شده است که اکنون متخصصان هم به طور دقیق نميدانند فرهنگ به چه معناست و وقتي مقام معظم رهبری ميفرمايند «رخنه اقتصادي قابل جبران است اما رخنه فرهنگي قابل جبران نيست» يعني چه و واقعا رخنه فرهنگي چیست که قابل جبران نيست؟
به هرحال با اين واژه فرهنگ آن چنان بازي شده و يک طيفي از معاني در آن گنجانيده شده و موارد استعمالي برايش ساخته شده که متخصصان هم به آساني نمیتوانند حد و مرزش را تعيين کنند که فرهنگ چيست و شامل چه چيزهايي ميشود و وقتی مقام معظم رهبری ميفرمايند: «رخنه فرهنگي قابل جبران نيست» کدام بخش از فرهنگ است که اگر رخنه در آن ایجاد شود قابل جبران نيست. به یاد دارید وقتی که یکی از علما – که اکنون در قید حیات هستند – به وزیر اسبق ارشاد اعتراض کرده بودند که عنوان وزراتخانه شما وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي است. شما در این مدت برای اسلام چه کار کرديد؟! او پاسخ داده بود که اين عنوانی تشريفاتي است. اين وزارتخانه همان وزراتخانه فرهنگ و هنر زمان شاه است و وظيفه ما هم وظیفهای است که همان وزارتخانه داشت و این عنوان تشریفاتی مانند ديگر عناوین تشریفاتی از قبیل انجمن اسلامي تجار، انجمن اسلامي دانشجويان، دانشگاه آزاد اسلامی و ... است که هيچ صحبتي از اسلام هم در آنها نيست. اينها عناوینی است که بعد از انقلاب تشريفاتي ساخته شده است. این عالم گفته بود: پس مسائل اسلام چه میشود؟! گفته بود: اينها کار آخوندها است و به ما ربطي ندارد! درباره چنین اشخاص و چنین جریانهایی سخن فراوان است که البته اکنون جای آن نیست. تنها میخواستم به نمونهای از این بازیها اشاره کنم که موجب ابهام در واژه فرهنگ شده است. به عنوان مثالی دیگر شما ملاحظه ميفرماييد که در يک محفل فرهنگي- علمي که به اصطلاح محورش دانش و بينش است گفته ميشود: فرهنگ مال مردم است و مردم بايد عناصر آن را تعيين کنند. مردم هر آداب و رسومی که دلشان خواست میتوانند داشته باشند و فرهنگ آنها هم چیزی جز این نیست و ما نميتوانيم تعيين کنيم که مردم چه فرهنگي داشته باشند. ما نميتوانيم دخالت کنيم و بگوییم چه رسم و رسوماتی داشته باشید. ما خادم مردم هستيم و آمدهايم تا کاري که مردم ميخواهند برایشان انجام دهيم. در حقیقت مردم بايد بگويند که چه ميخواهند، نه اینکه ما تعیین کنیم که چه بخواهند، چه کتابي بخوانند و ... این امور به ما ربطی ندارد. خودشان بايد ببينند چه چیزی را دوست دارند. اساسا فرهنگ، اندیشه و ... بايد آزاد باشد، نه اينکه بگوييم: اين کتاب را بخوانيد يا نخوانيد. اين گونه تعیین تکلیف کردن دخالت در فرهنگ و محدود کردن آن است! بنابراین وقتی مقام معظم رهبری ميفرمايد: فرهنگ بايد توسعه داده شود به این معنا است که باید راه را باز گذاشت تا هر کس هر چه دلش ميخواهد بنويسد، بگويد و بحث کند. سرانجام کار را به جایی میرسانند که مجالسي به نام حضرت زهرا سلاماللهعلیها برگزار میکنند و در آن عدهاي میرقصند! وقتی هم گفته میشود: این کار چه مناسبتی با این جلسه دارد؟! گفته ميشود: چیز مهمی نبود. چند دختر بچه چهارده پانزده ساله این کار را کردند! آیا رقصیدن دخترهاي چهارده پانزده ساله جزء فرهنگ اسلامي ماست که بايد آن را تقويت کنيم؟! آیا واقعا این، مفهوم فرهنگ است؟! آيا اگر مثلا رقصیدن این دختران نبود رخنهاي در فرهنگ پیدا ميشد که قابل جبران نبود؟! آیا مقصود مقام معظم رهبری که میفرماید: اگر در فرهنگ رخنهای ایجاد شود با سبد کالا و امثال آن قابل جبران نيست، به این معنا است که باید دخترها در مجالس ما برقصند، وگرنه زمين به آسمان ميرود و آسمان به زمين میآید؟! اصلا ما نميدانيم فرهنگ چيست و چه معنایی دارد. آیا اگر روزنامهها آزاد نباشند، در حوزه کتاب نویسندگان آزاد نباشند که هر چه ميخواهند بنويسند و چاپ کنند فرهنگ توسعه پيدا نميکند و محدود میشود؟ آیا بايد راه را باز گذاشت و به بهانه آزاد اندیشی هر کسی هر چه دلش خواست بگوید و بنویسد و به همین مقدار بسنده کنیم که دیگران هم حق دارند آنها را نقد کنند و وقتی کسي حرفش را زد ديگری هم بيايد کتابی عليه او بنويسد؟!
این یک مسئله است که واقعا چرا مفهوم فرهنگ تا اين اندازه ابهام دارد که ما نتوانيم بگوييم منظور مقام معظم رهبری از مفهوم فرهنگ چيست؟ ايشان چه خطري احساس کردهاند که اين مسأله را به اين صورت مطرح کردهاند و با اين جديت دنبال میکنند و به کساني که به صورت خودجوش کارهاي فرهنگي ميکنند توصیه میکنند که بايد حتما این کار را ادامه دهند؟ ایشان در میان سخنانشان فرمودند: شما بايد عيوب ما مسئولان را به رخ ما بکشید! اين تعبير خود مقام معظم رهبری است و چيزي است که اصلا در طول سالهای بعد از انقلاب از سوی چنين مقامي سابقه نداشته است. البته ايشان از بيست سال پيش خطر تهاجم فرهنگي را گوشزد میکردند، اما کمتر کسي به این هشدارها توجه میکرد، مانند همین امروز که کمتر کسی به آن توجه میکند. اينگونه تعبيرات نشانه اين است که ايشان خطری جدي را احساس کردهاند.
حفظ عزت نقس مددجویان؛ یکی از مصادیق کار فرهنگی کمیته امداد
حالا وقتي ما ميگوييم: براي محرومان و امدادجويان بايد کار فرهنگي کرد واقعا به چه معنا است؟ دستکم دو نوع کار فرهنگي در این مقام تصور ميشود؛ يکی کاري که در فرمايشات مقام معظم رهبری به آن اشاره شد و آن اينکه مددکار باید سعي کند مددجویان از لحاظ رواني اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشند و خود را سربار جامعه نبينند، بلکه خود را فعال ببينند و عزتشان محفوظ باشد و در زندگي خانوادگيشان با افراد خانواده تعامل صحیحی داشته باشند و چيزهايي از اين قبيل مسائل که کمیابيش در همه دنيا اموری مطلوب شمرده میشود و همه آنها را دوست دارند. قطعا این امور يکي از کارهاي فرهنگي است که کميته امداد بايد به آن توجه داشته باشد و الحمدلله تا به حال توجه داشته است و آن طور که در ذهن بنده هست اصلا از روز اول پايه سياستهاي کميته امداد روي اين امر بوده که اگر خدماتي به محرومان ارائه ميکند همراه با حفظ عزت نفس و کارآييِ خود افراد باشد و کاری کند که کمکم روي پاي خودشان بايستند. الحمدالله در اين راه پيشرفتهاي خوبي هم داشته است.
فرهنگ اسلامی؛ مقصود مقام معظم رهبری از فرهنگ
اما آيا منظور مقام معظم رهبری از اينکه میفرماید: فرهنگ مهمتر از اقتصاد است و اگر رخنهاي در فرهنگ پيدا شود قابل جبران نيست، همين امور است يا بيش از اينها است؟ البته هستند کساني که صلاحیت دارند و صاحب نظرند و ابداع نظر میکنند و فرمايش ايشان را تفسیر میکنند. گويا شواهدي در کلام خود ايشان هست که کمیابيش منظور ایشان را روشن ميکند. بنده هم به عنوان يک طلبه مطالبی را در این زمینه عرض ميکنم و اصراري هم ندارم که همه مثل من فکر کنند و حرف من را قبول کنند.
به نظر میرسد فرهنگ مجموعهاي است که ارکان و مقوماتی ذاتي دارد که اگر نباشند اساسا فرهنگ نخواهد بود، و این ارکان، شاخ و برگها، ظهورها و ميوههایی دارند که به شکلهاي مختلف ظاهر ميشوند. ما ميتوانيم فرهنگ را به يک درخت تشبيه کنيم که يک تنه دارد. تنه این درخت، ارزشهايي است که يک جامعه ميپذيرد. اما این درخت در زير خاک ريشههايي دارد که تنه آنرا تغذيه ميکنند، گرچه این ریشهها به ظاهر پيدا نيستند و چندان در باره آنها بحث نميشود اما آن ارزشها از این ریشهها تغذیه میشوند. ريشهها باورها و اعتقادات هستند که از آنها تنهای محکم به نام ارزشها به وجود ميآيد و اين ارزشها در عرصههاي مختلف شاخههايي میگسترانند. اگر اين تنه و آن ريشهها نباشند درختي نخواهد بود و اگر شاخ و برگها بریده شوند و به تنه و ريشه وصل نباشند خشک ميشوند. وقتي اين شاخ و برگها طراوت دارند و ميوه ميدهند و سايه مياندازند و نتيجهاي دارند که از تنه و تنه هم از ريشهها تغذيه کنند. اصل فرهنگ را میتوان با این تشبیه معرفی کرد. البته این واقعیت را هم باید در نظر داشت که درختهايي وجود دارند که موادی سمي توليد ميکنند و اگر کسی از آنها بخورد میمیرد. در جنگلهاي آمازون یا بعضي از جنگلهاي جنوب شرقي آسيا از این گونه درختان وجود دارد. ولي بالاخره آنها هم ریشهای، تنهای و شاخههایي دارند. پس اولا باید بدانیم که اساس فرهنگْ ارزشها هستند و هر جامعهاي سلسله ارزشهايي براي خود دارد. اين ارزشها اگر دارای ريشه باشند باقي ميمانند و ريشه آنها اعتقادات و باورها هستند و متناسب با هر فصلي نتیجهای دارند؛ اول بهار سبز ميشوند، بعد کمکم تابستان میرسد و ميوه ميدهند، ميوهها شيرين ميشوند و ميرسند. بعد متناسب با نوع درخت و شرايط اقليمي، میوهها چیده میشوند يا خودشان ميريزند. عين همين جريان هم در درخت و فرهنگ ديگري که میوه سمی میدهد وجود دارد، با این تفاوت که آن درخت دیگر مواد سمي ايجاد ميکند.
معمولا وقتي کسي از فرهنگ تعريف ميکند مقصودش فرهنگ مفيد است. اصلا اگر در تعبيرات ما مانند اشعار و ... دقت کنیم میبینیم که وقتي ميخواهند به کسی اهانت کنند میگویند اين بيفرهنگ است. اين بدان معنا نيست که این شخص هیچ فرهنگی حتی فرهنگ الحادي هم ندارد، بلکه مقصود این است که او فرهنگ صحيح ندارد. در واقع بيفرهنگ به معنای بدفرهنگ است و گرنه هر جامعهاي براي خود ارزشهايي و فرهنگي دارد. وقتي ميگويند رخنه فرهنگي به این معنا است که فرهنگ سالم از بين برود و فرهنگ فاسد جایگزین شود. درختي که کرمزده شود فاسد ميشود و ديگر ميوه خودش را نميدهد. همچنین ممکن است از درختهاي سمي به درختی غیرسمی پیوند بزنند که در این صورت ميوهاش سمي میشود. چون پيوند بر روی میوه آن تأثير ميگذارد و آن را تغيير ميدهد. پس وقتي ما صحبت از فرهنگ ميکنيم مقصودمان نظامی ارزشي مبتني بر اعتقادات ما است و اساس اين اعتقادها را اعتقاد به خدا و رابطه انسان با خدا تشکيل ميدهد. البته تبیین چگونگی اين ارتباطها کار اصحاب مدرسه است که باید بنشينند و در این باره بحث کنند که البته بحث کردهاند.
بنابراين وقتي مثل مقام معظم رهبري ميفرمايد: امسال را سال فرهنگ نام میگذاریم، منظور هر فرهنگي، حتی فرهنگ بيبندوباري و اباحيگري نیست. از همان وزيري که عرض کردم سؤال کرده بودند: شما چه خدمتي به جامعه و به فرهنگ جامعه کرديد؟ گفته بود: بالاترين ارزش جامعه آزادي است و ما سعي کرديم مردم آزاد باشند و هر کاری دلشان ميخواهد انجام دهند. چه ارزشي از اين بالاتر! اين همان مغالطه درباره مفهوم فرهنگ است و باید بدانیم که هر فرهنگي مطلوب نيست. همان تشبيهي که خود مقام معظم رهبري فرمودند گویای این واقعیت است. ایشان فرمودند: فرهنگ مثل هوايي ميماند که ما تنفس ميکنيم. اگر هوا مسموم باشد و انسان آن را تنفس کند ممکن است به مرگ او منتهي شود. درست است که در هر جامعهای فرهنگی هست و افراد آن جامعه از آن تنفس ميکنند اما اين معنايش اين نيست که در هر جایی هر کسی از هر هوايي تنفس کرد فرقی نمیکند و این تنفس برای او نفع دارد. اگر این طور باشد پس این همه تلاش برای مبارزه با آلودگی محيط زیست براي چيست؟ آیا درست که بگوییم: این تلاشها چه فایدهاي دارد؟! هوا که هست و همه هم تنفس ميکنند. چه فرق میکند که چه هوايي تنفس میشود؟! با این حساب آيا درست است که در باره فرهنگ هم بگوییم: مردم آزادند و هر فرهنگي بخواهند میتوانند داشته باشند؟!
برتری روح نسبت به جسم؛ وجه برتری اقتصاد نسبت به فرهنگ
فرهنگ از اقتصاد هم مهمتر است. همان طور که هوا گاهي مسموم است و تنفس آن آدم را ميکشد فرهنگ هم اگر فرهنگ مسمومي باشد گاهي جامعهاي را ميکشد. کساني که مسئوليت اجتماعي دارند همان طور که در فکر تأمین هواي سالم، آب آشاميدني سالم و غذاي سالم براي مردم هستند بايد نسبت به توليد فرهنگ سالم هم احساس مسئولیت کنند. فرهنگْ بسیار مهمتر از آب و هوايي است که انسان آن را تنفس ميکند. زیرا اگر آب يا هوا مسموم بود نهایتش این است که انسان ميميرد. بلای دیگری که بر سر او نمیآيد. آیا کسی را به خاطر اینکه هوای بد تنفس کرده است جهنم ميبرند؟ آیا او را محاکمه میکنند که چرا بیمار شدي؟ اما اگر انحراف فرهنگی و ديني پيدا کرديم تا ابد بايد در جهنم بسوزيم. همان اندازه که روح انسان از بدن او مهمتر است و ارزشهاي معنوي از ارزشهاي مادي اهميت بيشتری دارد مسئوليت انسان هم در مقابل آنها مهمتر است. همان طور که مسئولان کشور برای تأمین هواي سالم، آب سالم و غذای سالم مردم مسئولیت دارند در درجهای عاليتر و مقدم بر آنها موظفاند برای جامعه فرهنگی سالم بسازند به خصوص در نظامي که اساسش بر اسلام است به این معنا که اصلا اين نظام بر اساس فرهنگ اسلامی به وجود آمده است. اگر فرهنگ اسلامي از اين نظام گرفته شود چه چیزی برای این انقلاب باقی ميماند؟ ممکن است گفته شود: دموکراسي! اما مگر دموکراسي در اين عالم کم است؟! هر نظامي غیر از نظامی بر اساس فرهنگ اسلامی جایگزین این نظام شود نمونهاش در دنیا زیاد است. اگر کسی اقتصاد را معیار قرار دهد باز هم کشورهایی هستند که اقتصادشان از ما بیشتر و بهتر است. اگر به لحاظ تکنولوژی نگاه کنیم کشورهایی هستند که تکنولوژيشان از ما پيشرفتهتر است و از لحاظ علمی از ما جلوتر هستند. ما تازه يک حرکت علمي را آغاز کردهايم و اين هم به برکت تأکيدات مقام معظم رهبري بود، وگرنه به طور مسلم کشورهايي هستند که صنعتشان یا کشاورزيشان از ما بهتر است. برخی کشورها به قدری محصولات کشاورزی اضافی دارند که سالانه ميليونها تن گندمشان را در دريا ميريزند تا قيمتش کاهش پیدا نکند و ما هنوز هم بايد بعد از چند دهه مقداري از نیازهای غذایی خودمان را از خارج از کشور تهيه کنيم. برای مثال يا از کشورهاي همسايه برنج وارد کنيم يا از روسيه و آمريکا گندم وارد کنيم. همان طور که به نيازهای مادی مردم بايد توجه شود و شکمشان بايد از غذای سالم سير شود، مقدم بر آن روحشان هم بايد از فرهنگ سالم سيراب گردد وگرنه انسان به جایی میرسد که به قول قرآن کریم: أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ؛[1] «آنها مانند چهارپایاناند، بلکه آنها گمراهترند.» در فرهنگ اسلامي کساني که پايههاي فکري و ارزشيشان خراب است همچون چهارپایان شمرده شدهاند. قرآن درباره آنها میفرماید: يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ ؛[2] «میخورند مانند خوردن چهارپایان و آتش جایگاهی برای ایشان است.» به راستی کسانی که تنها به فکر شکماند و در این اندیشهاند که به هر شکل ممکن لذت ببرند و برایشان تفاوتی نمیکند که چه چیزی بخورند، با چهارپایان چه تفاوتی دارند؟ انسانيت انسان به فرهنگ او يعني به باورها و ارزشهاي او است. اگر اينها را از انسان بگيرند با حيوانات ديگر چه فرقي ميکند؟ آن وقت میبینیم يک مسئول کشوري میگوید: ما اصلا با فرهنگ کاري نداریم. مردم باید فرهنگ را انتخاب کنند و تعیین آن به ما ربطی ندارد. وظیفه ما این است که زمينه را فراهم کنيم تا هر کسي هر اعتقادی که دارد را بنويسد و هر چه ميخواهد بگويد تا آزادي فکر و انديشه تحقق پیدا کند! آیا این کسانی که این سخنان را میگویند این حق را برای انسانها قایلاند که هر آلایندهای را در هوایی وارد کنند که مردم تنفس میکنند یا هر مادهای را حتی مواد سمی را در آبی وارد کنند که مردم مینوشند و بگویند: مردم خود شعور دارند و سراغ آب و هوای مسموم نمیروند؟! اگر شما مسئولان وظیفه داريد که آب و هواي سالم براي مردم تأمين کنيد به درجه اولي موظفايد فرهنگ سالم براي مردم تهيه کنيد. زیرا انسانيت مردم به فرهنگ سالم بستگي دارد و اين نظام براي همين هدف به وجود آمده است. ولي متأسفانه اين فرهنگ در سياستمداران ما وجود ندارد. هنوز هم خيال ميکنند وظيفه دولت حداکثر تأمين امنيت و نان مردم است و هيچ وظيفه ديگري ندارند. شما کلام خدای متعال و پيغمبر صلیاللهعلیهوآله و فرمايشات و نامههای امام و فرمايشات مقام معظم رهبري را ببینید. مگر این افراد چه قدر از این فرمایشات فاصله دارند که چنین سخنانی را مطرح میکنند؟
تبیین ارکان فرهنگ اسلامی؛ اولین گام کار فرهنگی
حالا چه بايد کرد؟ اصل مسأله اين است که از روزي که انقلاب اسلامي تحقق پيدا کرد و امام جمهوري اسلامي را اعلام کرد بعد از مدت کوتاهي ستاد انقلاب فرهنگي را تأسيس کرد و اعلام کرد که ما در این کشور انقلاب فرهنگي به وجود آوردهايم. بعد هم تکیه کلام ایشان اسلام بود که اسناد سخنان ایشان هست. ممکن بود آب و نان از کلام امام بیافتد اما هیچگاه اسم اسلام و خداوند متعال از کلامش نميافتاد. چه شده که ما بعد از چند دهه این سخنان را يادمان رفته است و وقتي صحبت از فرهنگ ميشود چیزهای دیگر به ذهنمان میآید؟ تنها گمان میکنیم مقصود از فرهنگ آزادي بيان و انديشه است و آداب و رسوم محلي، اعم از رقصهاي محلي، گويشهاي محلي و امثال این امور و اينها هستند که بايد محفوظ باشند تا فرهنگ يک کشوري محفوظ بماند. گمان میکنیم فرهنگ، نوع کشتی گرفتن گذشتگان ما است و برای محفوظ ماندن فرهنگ، این امور بايد محفوظ باشند؛ رقصهاي محلي بايد وجود داشته باشند و در مواقع مختلفي بايد به نمايش گذاشته شوند تا فرهنگمان ثابت شود. وقتي هم اعتراضی شود که چرا این کارها را میکنید ميگويند: مگر خود مقام معظم رهبري نگفتند امسال سال فرهنگ است؟! اين اشکال از آن مغالطه اشتراک لفظی - به قول ما طلبهها - پيدا ميشود. کلمه فرهنگ چند معني دارد و ما بايد بفهميم مقصود مقام معظم رهبري از فرهنگ چیست و چرا فضا به گونهای شده که اين کلمه تا اين اندازه متشابه شده است.
حالا چه بايد کرد؟ بالاخره اين هست که بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب وضع فرهنگي کشور اين است که ملاحظه ميفرماييد. از مسئولان نزدیک درجه اول کشور ملاحظه بفرماييد تا پايينترها و ببينيد چه تصوری از فرهنگ و کار فرهنگي دارند.
اصل مسأله اين است که کسانی که از آن روز اول به حسب تقسيم کار اجتماعي در جامعه کارهاي فرهنگي را به عهده گرفتند – در مقابلِ کاري که ديگران بر عهده گرفتند و هر کدام شغلي را انتخاب کردند مانند قصابي، نانوايي، عطاري، بقالي و ... – باید تلاش کنند که اين مفاهيم را روشن کنند و تبیین کنند که ارکان و اساس فرهنگ اسلامي چيست که اگر یکی از آنها نباشد فرهنگ اسلامي شکل نمیگیرد؟ آیا ما نيازي داريم که عوامل ديگري را به این ارکان ضميمه کنيم؟ این خود کاری فرهنگي است و مسئوليتش به عهده کساني است که از اول آن طور که بايد و شايد به اين کار نپرداختند و همچنین به عهده کساني است که با پشتیبانی نکردن از کسانی که قصد داشتند چنین کاری بکنند و با اشکالتراشي و چوب لاي چرخ گذاشتن مانع تحقق این کار شدند و به شعار اکتفا کردند و نگذاشتند واقعيت مسأله روشن شود تا ببينيم فرهنگ اسلامي چيست.
عدم باور به ارزشهای اسلامی؛ مهمترین عامل کمکاری فرهنگی
این کمکاری مسئولان فرهنگی پديدهای اجتماعي است و بايد جامعهشناسان آن را تحليل کنند و مشخص کنند که چرا مسئولان ما به اين شیوه عمل کردند. مهمترين عاملي که ميشود روي آن دست گذاشت اين است که بسياري از کساني که عهدهدار اين مسائل شدند خود تربيت شده فرهنگ الحادي و غربي بودند و برخی که با سوءظن بیشتری به این مسئله نگاه میکنند معتقدند: اصلا دشمن اينها را برای قرار گرفتن در چنین مسئولیتهایی تربیت کرده است. مسئولیت این حرف با خودشان. ما علم غيب نداريم. اما ما ميبينيم انحرافات فرهنگي که در کشور ما در طول اين چهار دهه پيدا شده از تحصيلکردههاي خارج از کشور است و بيشتر از تحصيلکردههاي انگليس، در مرتبه بعد آمريکا و بعد فرانسه و اينها اصلا ساختمان روحي- فرهنگيشان تحت تأثیر آنها قرار دارد. این انسانهای غربزده اصلا باور نميکنند ما چيزي داشته باشيم که در مقابل اعلاميه حقوق بشر بتوانيم عرضه کنيم! میگویند: مگر ميشود در برابر اعلاميه حقوق بشر چیزی عرضه کرد؟! وقتی به این افراد گفته میشود: پس قرآن چه میشود؟ میگویند: قرآن هزار و چهارصد سال پيش براي مردم عرب بيفرهنگ نازل شده است. اما امروز همه دنيا در مقابل اعلاميه حقوق بشر سر خم ميکنند! مگر ميشود در مقابل آن حرف زد؟! ما باید کاری کنیم که آنها ما را بپسندند. باید در مذاکرات با لحني صحبت کنيم که آنها ما را بپذیرند! و باید طوری برنامهریزی کنیم که آنها ما را تحسین کنند و دولت ما را خوب ارزیابی کنند و ما را برای همکاری قابل بدانند! اگر از چنین افرادی سؤال شود: پس اسلام چه میشود؟ میگویند: اسلام میگوید: نمازت را بخوان و روزهات را بگير! ما هم همین کار را میکنیم علاوه بر آن قرآن هم چاپ ميکنيم و به این شکل وظیفهمان را در برابر اسلام انجام میدهیم. بالاتر از این، مقداري هم به حوزههاي علميه، به کمیته امداد و ... کمک ميکنيم! ديگر چه ميخواهيد؟!
درد اصلي کجاست؟ اگر بخواهیم در يک کلمه پاسخ دهیم باید این سؤال را از خودمان بپرسیم: آيا ما باور داریم که سعادت ما در گرو اسلام است يا نه؟ آنچه ديده ميشود بسياري – بنده نمیتوانم آمار بدهم و اگر هم آمار بدهم کسي قبول نميکند – از اشخاصي که در سياستگذاري، در اجرا، حتي در قانونگذاري مؤثرند کساني هستند که در عمق دلشان اين اعتقاد وجود دارد که با قوانین اسلام نميتوان جامعه را اداره کرد. برخی از این افراد معتقدند اصلا اسلام براي همان زمان پیامبر نازل شده است و اصلا دغدغه اسلام، دين مردم است و ما نبايد آن را در امور دنياي مردم دخالت دهیم! و این به معنای همان سکولاريسم است که در دولت اصلاحات کتابهای فراوانی در تأیید آن نوشته شد و در اين زمينه کار فراوانی انجام گرفت. حتي برخی از آنها بحثهایی تحت عنوان دين سکولار مطرح کردند. نمونه آن حلقه کيان بود که درباره دين سکولار بحث ميکرد و مدعی بود که دين ما بايد سکولار باشد! و به این ادعای خود هم افتخار ميکردند. مقصودشان این بود که اصلا دين نبايد کاري به اقتصاد، سياست و مقولههایی از این دست داشته باشد. مدعی بودند دين ميگويد: نماز بخوان، نماز شب بخوان، براي امام حسين [علیهالسلام] عزاداری کن. سياست چه ربطی به دين دارد؟! يک عده مانند اینها اصل ارتباط دین با سیاست را منکرند. يک عده دیگر معتقدند دین ميتواند جامعه را اداره کند اما در يک محدوده خاصي. يکي از نويسندگان به اصطلاح روشنفکر صريحا گفته است: قرآن کلام خدا نیست و در حقیقت رساله عمليه محمد [صلیاللهعلیهوآله] بود و به همان زمان اختصاص داشت. اما امروز ما به رساله عمليهای و به محمدی [صلیاللهعلیهوآله] براي اين زمان نیاز داریم. اينها روشنفکران اين کشورند! مجاهدين خلق کسانی بودند که نماز ميخواندند. همین الان هم هنوز حجاب را رعایت میکنند و به نحوی ظاهر را حفظ ميکنند. اما میگویند: اسلام تاریخمند است. معنای این حرفشان این است که اسلام مانند دارويي ميماند که تاريخ مصرف دارد و اکنون تاريخ مصرفش گذشته است و بايد دور انداخته شود. گروه سوم کسانی هستند که ميگويند: اسلام حق است و برای همه زمانهاست اما امروز قابل اجرا نيست. اگر امام زمان عجلاللهتعالیفرجه تشریف بیاورند شايد خودشان بتوانند کاري کنند اما ما توانایی اجرای اسلام را نداریم. این دسته به هر دليل شانه از زير بار مسئوليت اجراي اسلام خالي ميکنند. برخی از این دسته به طور صريح این سخن را ميگويند و برخی در عمق دلشان چنین باوری وجود دارد و در لابهلای سخنانشان ظاهر ميشود.
مشکل اساسي ما اين است که اثبات کنيم سعادت دنيا و آخرت انسان بدون اسلام حاصل نميشود و اسلام ضامن سعادت همه انسانها در همه عصرها است. اين فرهنگي است که اگر رخنه پيدا کند چيزي جاي آن را نميگيرد و با سبد کالا و امثال آن نميتوان آن را جبران کرد. اين فرهنگ است که اگر به خطر بيافتد رهبر معظم انقلاب برای نظام احساس خطر ميکند. تاکنون مردم ما دل به اسلام بسته بودند و این دلبستگی با عواملی همچون فرمايشات امام، دیدن جنازههاي شهدا و ... تقویت میشد. اما آنچه که مایه نگرانی است این است که امروز بخواهیم یا نخواهیم نسل جوان ما تحت تأثیر ماهوارهها، اينترنت و ... است و این ابزار در خانههاي ما نفوذ کرده است و دختر و پسرهاي ما هم از آنها تربيت ميگیرند. چه عاملی میتواند اين مشکلات را اصلاح کند؟ آن عامل فرهنگي که ميگويند از اقتصاد مهمتر است عاملی است که بتواند این نقص را اصلاح کند. باید فرهنگ ديني را تقويت کنيم، نه هر فرهنگی و نه مجموعهای از گویش خاص، منش خاص، رقص خاص و ... تقویت هر فرهنگی که موجب سعادت دنيا و آخرت ما نمیشود. اين وظيفهاي است که ما احساس ميکنيم و در درجه اول هم این مسئولیت متوجه کسانی است که با داشتن معلومات و سرمایه لازم، صلاحيت اين کار را داشته باشند. ولي هر کسي هر جا که باشد در حد توان خود بايد اين فکر را ترويج دهد. این کار با حرف يک نفر، حتی شخص مقام معظم رهبري سامان نمییابد. ملاحظه ميفرماييد ايشان امروز سخنراني ميکند، فردا عکس اين مسأله را به ايشان نسبت ميدهند. اگر يادتان باشد امام ميفرمود من ديگر نميدانم با چه زباني بايد صحبت کنم که آن را غلط تفسير نکنند. امام اين همه ساده و بيپيرايه سخن میگفت، اما آنهايي که غرض دیگری داشتند طور ديگری آن را تفسير ميکردند. امروز عين همين قضيه را درباره فرمايشات مقام معظم رهبري میبینیم. مثلا ایشان ميفرمايند: اگر رخنهای در فرهنگ ایجاد شود جبرانناپذير است. عدهای در تفسیر آن ميگويند: فرهنگ يعني آزادي گفتار و بيان و آداب و رسوم محلی و ... ما نوکر مردم هستیم و باید ببينيم مردم چه ميخواهند. لازمه این تفسیر این است که با دین خداحافظی کنیم و تنها ببینیم خواستهها و هوسهاي مردم چیست و آن را حاکم کنیم. اين همان فرهنگ آمريکايي است که سعي دارد بر دنيا حاکم شود. تعبير ديني این سخن اين آیه شریفه است: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛[3] «آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای خود برگزید؟» کسانی به جای خدا، هوس را قرار میدهند و به دنبال این هستند که هوس چه میگوید. اين فرهنگ الحادي امروز است. ما دو فرهنگ و دو قطب فرهنگي داريم؛ يکی قطبی فرهنگي که ميگويد: انسان بنده است و فقط بايد ببيند مولای او چه میگوید، و دیگری قطبی فرهنگی که میگوید: انسان آزاد است و خودش آقای خودش است و بايد حقش را از خدا بگيرد - اگر خدايي باشد. خدا چه حق دارد به ما بگويد چنين و چنان کن يا نکن! ما حق داريم هر کاری دلمان ميخواهد انجام دهیم. اين دو فرهنگ است که اولی فرهنگ جمهوری اسلامی است و دومی فرهنگ آمريکايي است. ما بايد ببينيم در این میان این دو فرهنگ کجا قرار داریم. برخی دل به این خوش کردهاند که بگويند ما اهل اعتدال هستیم و مقصودشان این است که اندکی از اين فرهنگ و اندکی از فرهنگ دیگر را میگیرند، نه همه فرهنگ اسلام و نه همه فرهنگ آمريکايي. اين ميشود اعتدال!
ما بايد حسابمان را با خدا صاف کنيم. باید ببینیم به دنبال چه هدفی هستیم. خداي ما آمريکاست يا خدای ما خداي پيغمبر اسلام و قرآن است. آنها ميگويند: به هر صدایی که دوست دارید گوش بدهید و در هرگونه استفاده از اينترنت و ماهوارهها آزاديد. اينها وسيله رشد فرهنگ است. اما قرآن چه ميگويد؟ اين آيه را يادداشت بفرماييد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا؛[4] «و خداوند (اين حكم را) در قرآن بر شما نازل كرده كه هر گاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مىكنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند و گرنه، شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ جمع مىكند.»
از کسانی که این ادعا را دارند باید پرسيد: اين آيه را در قرآن خواندهاید يا نه؟ معني اين آيه چيست؟ خود خدا ميگويد: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ؛ «ما اين حکم را در قرآن نازل کرديم.» فراموش نکنید که نازلکننده این حکم ما بودهایم. کدام حکم؟ این حکم که اگر دیدید در جايي کساني درباره اسلام و درباره حقايق دين شبهه ايجاد ميکنند و آنها را انکار و استهزا میکنند کنار آنها ننشينيد تا وارد موضوع ديگري شوند. اگر کنار آنها نشستيد شما هم مثل آنها خواهيد بود و خدا شما و آنها را به عنوان منافق و کافر در جهنم جاي خواهد داد. اين فرهنگ اسلام است. از چنین کسانی باید پرسيد آیا چنین آيهای در قرآن هست يا نه؟ اگر هست معنای آن چيست؟ آیا معنای آن این است که دولت در برابر فرهنگ مردم مسئوليتي ندارد؟! آیا راديو و تلویزیون هر چه ميخواهند میتوانند پخش کنند؟! آیا ماهوارهها هر فعالیتی کردند ما هيچ مسئوليتي در برابر آنها نداريم؟ آیا صحیح است که بگوییم مردم خودشان عقل دارند و میتوانند انتخاب کنند؟! اگر اين ادعا صحیح است درباره مواد غذايي هم همین حرف را بزنيد. چرا برای نظارت بر مواد غذایی و مواد بهداشتی بازرسهايي ميگذاريد و نمیگویید: مردم خود عقل دارند و خودشان بروند انتخاب کنند! آیا مواد غذایی و بهداشتی مهمتر است يا فرهنگ، دين و اعتقاد به ارزشهاي اسلامي؟ مگر نديديم که برخی جوانها وقتي پاي رسانههای مخالف ارزشهای دینی مينشينند چگونه در افکار و عقایدشان تحول پيدا ميشود و عقايد دینی آنها سست ميشود؟ مگر کم ديديم جوانهايي که نماز شب میخواندند و وقتی وارد دانشگاه شدند کافر از دانشگاه خارج شدند. بنده خودم اشخاصي را با اسم ميشناسم که چنین تحولی پیدا کردند. اینها مگر تأثير تبليغات نیست؟ چرا دشمن تا این اندازه براي تبليغات هزینه میکند؟ آیا صحیح است که با وجود چنین خطراتی بگوييم: همه رسانهها باید آزاد باشند و معنای پيشرفت فرهنگي و توسعه فرهنگي چیزی جز این آزادی نیست؟ چرا شما برای سالمسازی محیط زیست و پاک شدن هوا تلاش میکنید و خود را مسئول میدانید؟ چرا میگویید آب آشامیدنی باید سالم باشد و مرتب آن را آزمايش میکنید؟ آیا این تلاشها و مراقبتها توهین به مردم است؟ چرا درباره این امور نمیگویید: مردم خودشان میفهمند که چه آبی را بنوشند و چه آبی را ننوشند و میگویید: این کار تخصصی است و وظیفه متخصص است که بر آبی که در دسترس مردم قرار میگیرد نظارت کند و مراقب باشد که آبهای آلوده با آب آشامیدنی مخلوط نشود و باید متخصص بر محیط زیست نظارت داشته باشد تا مواد آلوده چند ميليون ماهي را يک مرتبه از بين نبرد؟ همانطور که اين امور را وظيفه دولت میدانید و خود را موظف میدانید که رسیدگی و نظارت کنید، در مورد مسائل فرهنگی هم وظيفه دارید و بايد رسيدگي کنید تا غذاي روحي فاسد به درون روح جوانان ما وارد نشود و بلکه اين حوزه هزاران بار از آن امور مهمتر است.
به هرحال اين بحثْ کلياتي درباره امور فرهنگی بود. اما آنچه به شما آقايان مربوط ميشود اين است که اين فکر را به صورت کلي در ذهن مبارکتان داشته باشید تا بتوانید هر اندازه که برایتان ممکن باشد در درون خانوادههاي مددجو اعمال کنید.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org