- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
گفتار سي و سوم
(تصويري از عنايات و توجهات خداوند به بندگان خويش)
مروري بر مطالب پيشين
از بررسي فرازهاي پيشين مناجات المريدين به دست آمد که فراتر از هدفهايي که عموم مردم در مناجاتها و دعاهاي خود در پي رسيدن به آنها هستند، هدفي والاتر به نام قرب به خداوند متعال وجود دارد که اولياء و دوستان خاص خدا در صدد دستيابي به آن هستند. عموم مردم در آرزوي رسيدن به منافع و شادکاميهايي در آخرت هستند که نمونه آنها را در دنيا درک کردهاند و چشيدهاند و درخواست رهايي از عذابها و رنجهايي در آخرت را دارند که در دنيا نيز به نوعي از آنها احتراز ميجويند. آنان براي رسيدن به ثواب و نعمتهاي بهشتي و نجات از عقاب الاهي و عذاب جهنم به انجام تکاليف و وظايف خويش مبادرت ميورزند و از اينکه هدفي فراتر از آنها به نام قرب الاهي وجود دارد که از مطلوبيت ذاتي برخوردار ميباشد غافل هستند. در اين راستا، حضرت در مناجات خود به معرفي خداجوياني ميپردازند که اراده رسيدن به قرب الاهي را دارند و براي رسيدن به اين هدف متعالي و از بين راههاي گوناگوني که براي دستيابي به آن وجود دارد، از خداوند ميخواهند که راه کوتاهتر و کمخطرتر را به آنان بنمايد، تا زودتر به هدف غايي خويش دست يابند. سومين نکتهاي که در مناجات
حضرت بدان پرداخته شده است، نياز به الگو و پيشگام جهت سير و سلوک و پيمودن مسير پرخطر و پرفراز و نشيب تعالي و تکامل است. چه اينکه در هر حرکتي بهخصوص در سير و حرکت معنوي، وجود الگو نقش اساسي در موفقيت انسان دارد و اگر انسان در سير و حرکت خود از رفيقي شايسته و آشناي به مسير نيل به معبود برخوردار باشد، با سرعت و اطمينان بيشتري راه را ميپيمايد. بر اين اساس، حضرت به معرفي اوصاف پيشگامان مسير سير و سلوک و نيل به قرب الاهي پرداختند.
نقش توجه به کرم و رحمت الاهي در افزايش انگيزه بندگي
نکته چهارم که مد نظر حضرت قرار گرفته، شناسايي توجه و عنايتي است که حضرت معبود به سالک راه خويش دارد. چه اينکه پس از شناسايي طريق و مقصد و همراهان راه قرب الاهي، اگر انسان بداند که چسان خداوند به او عنايت و توجه دارد و مشتاق تقرب بنده به خويش است، عزم سالک بر پيمودن طريق قرب الي الله افزونتر و راسختر ميگردد و بر اين اساس، حضرت در تبيين اين نکته فرمودند:
فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ، وَبِالْعَطْفِ عَلَيْهِمْ عآئِدٌ مُفْضِلٌ، وَبِالْغافِلينَ عَنْ ذِکرِهِ رَحيمٌ رَؤُفٌ، وَبِجَذْبِهِمْ اِلى بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ؛ «اي خدايي که به آنان که رو بهسوي تو آرند اقبال و توجه ميکني و با فضل و احسان بيکرانت آنان را بهسوي خود ميکشي و جذب ميکني و با غافلان از ياد خود رئوف و مهربان هستي و با عاطفه و لطف و جذبه محبتت آنان را به درگاهت ميکشاني».
در اين فراز از مناجات، لطف، عنايت، فضل و احسان خداوند به بندگان مطيع و فرمانبردار خويش و رحمت و رأفت وي در حق غافلان بهعنوان صفات ويژه خداوند مورد توجه قرار گرفته است. ذکر اين ويژگيها ازآنروست که اگر انسان با کسي سخن
گويد که اعتنايي به او ندارد، سخت آزردهخاطر ميگردد. اما اگر بداند کسي که مخاطب سخنان او قرار گرفته، به او عنايت و توجه دارد و علاوه بر آن، او را مورد لطف خويش قرار ميدهد و حتي مهر و رحمت خود را از غافلان و کساني که از درگاه وي روي برتافتهاند دريغ نميورزد و مقدمات و وسايل جذب و توجه آنان به خويش را فراهم ميآورد، اراده و انگيزه مضاعفي براي توجه و گفتوگوي با چنان مخاطبي در او پديد ميآيد. شناخت و آگاهي به عنايت و توجه خداوند به بندگان، زمينه درک تجليات صفات جلال و جمال الاهي را فراهم ميآورد و نقش مؤثري در شتاب يافتن حرکت انسان بهسوي خدا و رسيدن به قرب الاهي ايفا ميکند.
براي درک معاني بلند مربوط به ساحت الهي و از جمله عنايت و لطف او در حق بندگان، ما ناچاريم مطلب را در سطح نازلتر و در سطح روابط بين افراد عادي تنزل دهيم تا از رهگذر تبيين نمونههاي قابل فهم، بهتدريج امکان فهم مفاهيم و نمونههاي متعاليتر و لطيفتر را در خود فراهم آوريم. ازاينروي، چنين مينگاريم: اگر انسان بخواهد با کسي ارتباط برقرار کند، خواه انگيزه او استفاده از مال و علم او باشد و يا انگيزه او بسترسازي براي رسيدن به جاه و مقام باشد و يا انگيزه او انس يافتن و ايجاد صميميت و دوستي بين خود و او باشد، بايد کاري کند که توجه طرف را معطوف به خود سازد. مثلا اگر دانشآموز و يا دانشجويي ميخواهد که نظر استاد را به خود جلب کند تا بيشتر از محضر او استفاده کند، بايد حرکت و رفتاري را از خود بروز دهد تا استاد را علاقهمند به خود سازد. گاهي انسان با برخوردهاي اوليه ميتواند توجه طرف مقابل را به خود معطوف سازد، که در اين صورت کار را براي خود آسان ساخته است و زود به نتيجه خوشايند خود دست خواهد يافت. اما گاهي انسان سالها تلاش ميکند تا توجه کسي را به خود جلب کند. مثلا جواني خواهان ازدواج با دختري است و براي جلب نظر آن دختر و خانوادهاش مدتها تلاش ميکند و حتي ديگران را واسطه قرار
ميدهد و سعي ميکند که تقاضاها و خواستههاي آنان را انجام دهد، تا در نتيجه به مطلوب خود دست يابد.
در ساير امور دنيايي نيز مواردي يافت ميشود که انسان پس از تلاش و صرف وقت فراوان موفق به جلب نظر ديگران و رسيدن به خواسته خود ميگردد. اما عظمت عنايت و لطف خداوند در حق انسان چنان است که به مجرد ارتباط يافتن با او و توجه يافتن به آن معبود بيهمتا، انسان را مشمول توجه و عنايت خود ميسازد و هيچ فاصلهاي بين انسان و او وجود ندارد و بهراحتي انسان ميتواند به خلوت انس او بار يابد و از سوي خدا مانعي براي بندگان فراهم نميآيد، و فقط، خودخواهيها، هواهاي نفساني و وسوسههاي شيطاني است که انسان را از ارتباط با خداوند محروم ميسازد، و اگر انسان بر رها کردن اين موانع توفيق يابد، ميتواند با خداوند ارتباط برقرار کند و به دنبال آن، عنايت و لطف بينهايت خداوند را متوجه خود سازد.
آيا ارزش و افتخاري بالاتر از اين ميتوانيم براي خود تصور کنيم که خداوند خودش ما را بهسوي بزرگترين سرمايه وجودي که همان سعادت ابدي و قرب به خويش است فرا ميخواند و ما را به نزديکترين راه وصول به اين هدف متعالي رهنمون ميسازد و موانع دستيابي به آن را از فرارويمان برميدارد؟ براي اغلب مردم درک مقام قرب الاهي و انس با خدا دشوار است و اگر انسان با زحمت و خودسازي و البته با توفيق الاهي توانست به درک اين مقام و عظمت آن دست يابد و آن را بهمثابه بالاترين و نهاييترين هدف خود بشناسد و آنگاه آن را با اهداف دنيوي مقايسه کند، درمييابد که انسان براي رسيدن به چنين هدفي جا دارد که صدها سال زحمت کشد و وقت صرف کند؛ زحمت و تلاشي که عملاً از او ساخته نيست. پس همچنانکه انسان براي رسيدن به مقاصد دنيوي تلاش ميکند و هرچه آن مقصد بزرگتر باشد، تلاش او گسترش مييابد، براي رسيدن به اين هدف متعالي و ارزنده اخروي نيز بايد تلاش
فراوان داشته باشد و جا دارد که انسان عمر خود را صرف رسيدن به اين هدف متعالي کند. اما خداوند بهقدري رئوف، مهربان و بندهنواز است و ارتباط و توجه بندگان به خويش را دوست دارد و در پي آن است که به هر بهانهاي چتر رحمت خود را بر سر بندگان خود بگستراند که به محض توجه بنده به او و با کمترين زحمتي که بنده براي ارتباط با خدا متحمل ميگردد، توجه و عنايت خود را معطوف به آن بنده ميسازد و او را در کمند احسان، انعام و فضل بيکران خود قرار ميدهد. بالاتر از آن، بندگان غافلي را که جاذبههاي دنيا، هواهاي نفساني، جاهطلبيها و وسوسههاي شيطاني آنان را از ياد خدا غافل ساخته است، نيز از رحمت و رأفت او محروم نميسازد.
اسباب و عوامل توجه به خداوند
خداوند دو دسته عوامل و وسايل را براي توجه دادن غافلان به مظاهر جمال و جلال خود فراهم ساخته است: دسته اول، عوامل و اسباب تشريعي هستند که نزول کتابهاي آسماني و از جمله قرآن و ارسال پيامبران در شمار اين عوامل جاي ميگيرند.
دسته دوم عوامل و اسباب تکويني هستند که اين طيف از عوامل از چنان تنوع و گستردگي برخوردارند که شايد نتوان همه آنها را شناخت و شمرد. البته به مدد راهنماييهاي قرآن کريم و کلمات اهلبيت(عليهم السلام) ميتوان شناخت محدودي از اين عوامل به دست آورد و به دستهبندي انواع و گونههايي از تدبيرهاي الهي براي متوجه ساختن بندگان به خويش پرداخت. يکي از آن تدبيرهاي الاهي، رشحات و جلوههاي لطف و رحمت او است که در درون حيوانات و انسانها قرار داده و در پرتو آن، عواطف و مودت بين آنها شکل ميگيرد. اگر انسان در دام خودپرستي و غرور نيفتد و توجه افراطي به لذتهاي دنيوي دل او را نميراند و از دلي بيدار و خالي از قساوت و وجداني آگاه برخوردار باشد، وجود آن عواطف و محبتها او را به مبدأ رحمت و
رأفت الاهي رهنمون ميسازد و به اين حقيقت پي ميبرد که خداوند چسان بندگانش را دوست ميدارد که دل آنها را کانون محبت و مهرورزي به يکديگر قرار داده است.
نابترين، بيشائبهترين، خالصانهترين و عميقترين آن عواطف، عاطفه و محبت پدر و مادر به فرزند خويش و بهخصوص محبت و عاطفه مادر به فرزند است که اگر کسي ادعا کند فقدان آن محبت و عاطفه در مادر نسبت به فرزند خويش، انقراض نسل انسان را در پي دارد، سخني به گزاف نگفته است. وجود آن مهر و محبت ابزار و وسيلهاي براي درک و شناخت محدود رحمت و رأفت بينهايت خداوند است که در پرتو محبت به مخلوقات و بندگان خويش، رشحهاي از محبت خويش را در دل بندگان و مخلوقات و بهخصوص در دل مادران و پدران قرار داده تا از اين طريق شادماني و شادکامي آنان برقرار بماند و نيازهاي حياتي عاطفي و روحي تامين شود. بيترديد تفکر و تأمل در مهر و عطوفت پدر و مادر به فرزند خويش انسان را به مهر و محبت بيکران الاهي و در نتيجه شکرگزاري از درگاه آن معبود بيهمتا رهنمون ميسازد.
چرايي توصيه به قدرداني از پدر و مادر و خداوند در کلام خدا
با توجه به طريقيت محبت پدر و مادر براي شناخت محبت الاهي و نعمتهاي بيکران اوست که خداوند قدرداني و شکرگزاري از خود را در رديف شکرگزاري از پدر و مادر قرار ميدهد و همگان را به آن دو فرمان ميدهد و ميفرمايد:
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْکرْ لِي وَلِوَالِدَيْک إِلَيَّ الْمَصِيرُ؛(1) «و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کرديم؛ مادرش او را با ناتواني روي ناتواني حمل کرد [بههنگام بارداري هر روز رنج و ناراحتي تازهاي را متحمل ميشد] و پس از دو
1. لقمان (31)، 14.
سال از شير بازگرفته ميشود. [به او سفارش کرديم] که شکرگزار من و مادرت باش که بازگشت [همه] بهسوي من است».
سرّ تربيتي سفارش به شکرگزاري از پدر و مادر در کنار شکرگزاري از خداوند در آيه شريفه اين است که اگر انسان قدر نعمت پدر و مادر را نداند و از آنها غافل گردد و به سپاسگزاري از پدر و مادري که هميشه در کنار او بودهاند و او را از خدمتها و محبتهاي خود برخوردار ساختهاند نپردازد، ناسپاس بار ميآيد و از ديگران و نيز ساير نعمتهايي که در اختيار او قرار ميگيرد سپاسگزاري نميکند. توجه به عواطف و محبتهاي پدر و مادر وسيله و ابزاري است براي شناخت محبت خداوند به انسان. توجه به لطف و محبت معبودي که رشحهاي از درياي بيکران محبت خود را در دل مادر قرار داده که در پرتو آن حاضر است هستي خود را فداي فرزند خود کند. حال اگر ما همه محبتهاي مادران عالم از بدو پيدايش انسان تا پايان جهان را بر روي هم گرد آوريم بهاندازه قطرهاي از درياي بيکران محبت خدا نيز بهحساب نميآيد. حال آيا سزد که انسان در قبال نعمتها و محبتهاي چنين خدايي ناسپاسي کند و شانه از زير بار بندگي او خالي کند؟ مادري که اندکي از محبت خدا در دلش راه يافته وقتي فرزندش کار ناشايستي مرتکب ميشود، بهخصوص اگر خطا و لغزش او از روي عناد نباشد و ناشي از غفلت باشد، او را از خود نميراند و در آن حال نيز مهر و محبتش را از او دريغ نميدارد و او را بهسوي خود جذب ميکند؛ آيا متصور است که خداوند بندگان غافل را از خويش براند و لطف و محبت خود را از آنان دريغ کند؟
مهر و محبت زن و شوهر به يکديگر جلوهاي از مهر الاهي
يکي ديگر از نمودها و مظاهر محبت خداوند، محبت و مودت زن و شوهر به يکديگر است که خداوند درباره آن ميفرمايد:
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکم مِّنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَکم مَّوَدَّه وَرَحْمَه إِنَّ فِي ذَلِک لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَکرُونَ؛(1) «و از نشانههاي او اين است که براي شما از [جنس] خودتان همسراني بيافريد تا بديشان آرام گيريد و ميان شما دوستي و مهرباني نهاد، هرآينه در اين کار براي مردمي که بينديشند نشانهها و عبرتهاست».
محبت بين دو همسر نشانهاي از محبت الاهي و تدبير الاهي است براي اينکه کانون خانواده از مودت، مهرباني و آرامش سرشار گردد و از اين طريق، هم نسل انسانها تداوم يابد و هم صفا و صميمت بين آنان نهادينه شود و بستر شکوفايي استعدادها فراهم آيد. چه اينکه در محيط آکنده از صميميت و محبت و برخوردار از آرامش، آسايش و امنيتْ ظرفيتهاي نهفته انسانها به بار مينشيند و استعدادها شکوفا ميگردد. وجود اين محبت بين زن و شوهر که وديعهاي الاهي در فطرت انسان است خود ابزاري براي توجه به محبت و عنايت خداوند به بندگان است و نبايد در کنار درک چنين محبتي که عامل اساسي تداوم زندگي و بقاي نسل انسان است، از محبت و لطف بيکران معبود مهرآفرين غافل گرديم که رشحهاي از محبت او باعث گرديد دو انسان بيگانه از هم، با عقد و پيوند زناشويي سرشار از محبت به يکديگر گردند. همچنين محبت دوستان به يکديگر، محبت جاري بين معلم و شاگرد و ساير محبتها و عواطفي که بين انسانها برقرار است و همگي خاستگاه فطري دارند، ضمن آنکه تدبيرهاي الاهي براي حفظ روابط بين انسانهاست، ابزاري براي توجه به مبدأ رحمت، محبت و عطوفت و تدبيرهاي خداوند براي جذب انسانها بهسوي خويش است.
تدبيرهاي پيدرپي خداوند براي جذب انسانهاي غافل
صد افسوس که انسان از اين تدبيرهاي خداوند غافل است و توجه به نعمتها و
1. روم (30)، 21.
محبتهاي رايج بين انسانها او را متوجه منعم و مبدأ رحمت و محبت بيکران نميسازد. او خيلي هنر داشته باشد به تکريم پدر و مادر و کساني که به او محبت و توجه دارند ميپردازد و بدانها احترام ميگذارد، اما از خداوندي که دلها را به يکديگر مهربان ساخته است و همه محبتهاي انساني قطرهاي از محبت بيکران او بهحساب نميآيد غافل است. گاهي کار به جايي ميرسد که نه فقط بر استفاده از نعمتهاي الاهي متوقف ميماند و نقش ابزاري آنها را فراموش ميکند و از طريق بهرهبري از آنها جذب خداوند و رحمت بيکران او نميگردد، بلکه از ياد و ذکر خداوند فراري ميگردد و حالت رميدگي و دلزدگي از ياد خدا به او دست ميدهد و از مجلسي که در آن از خدا و بندگي و اطاعت او سخن به ميان ميآيد ميگريزد و در مجلسي شرکت ميکند که در آن فرصت بهرهمندي از لذتجوييهاي مادي فراهم است. (تازه اگر در آن مجلس لذتهاي حلال و مشروع مورد استفاده قرار گيرد که در اين صورت حرجي بر او نيست و اگر حريم احکام الاهي را بشکند و مرتکب حرام گردد و خود را به لذتهاي حرام مشغول سازد بايد مورد سرزنش و مذمت قرار گيرد). اما خداوند اين بندگان غافل و رميده از ياد خود را به خود وانميگذارد و اگر آيات رحمت و عطوفت الاهي آنان را متوجه خداوند نساخت، تدبيرها و راههاي ديگري را پيش روي آن بندگان غافل قرار ميدهد تا آنان جذب رحمت الاهي گردند و از لطف بيکران خداوند در حق خويش بهرهمند شوند. البته مادام که انسانها بر پيمان بندگي خود با خداوند باقي هستند و چراغ ايمان کاملاً در دلشان بيفروغ نگشته مشمول رحمت و محبت خداوند هستند و خداوند با تدبيرهاي خود غفلت را از دل آنان ميزدايد و آنان را متوجه الطاف و رحمت بيکران خود ميسازد. اما اگر نور ايمان از دلشان برتافت و جاي آن را کفر و عناد با خداوند گرفت و به دشمني با خداوند و اولياي او پرداختند، مشمول غضب و خشم الاهي ميگردند و در مرحله اول خداوند بر دل و ديدگان آنها
مهر مينهد تا راه هدايت را نجويند و کماکان در مسير ضلالت و گمراهي و سقوط در منجلاب عصيان و کفر غوطهور گردند، تا بدينسان عقوبت آنان در دنيا رقم خورد؛ در آخرت نيز عذاب و قهر الاهي گريبان آنها را ميگيرد. خداوند درباره اين کفرپيشگان برتافته از حق ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ کفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ؛(1) «کساني که کافر شدند برايشان يکسان است که آنان را بيم دهي و يا بيم ندهي، آنان ايمان نميآورند. خداوند بر دلهاشان و گوشهاشان مُهر نهاده و بر ديدگانشان پردهاي است و آنان را عذابي است بزرگ».
آري، خداوند بندگان غافل خود را به حال خود رها نميکند و عنايت و رحمت بيکران خود را از آنان دريغ نميدارد. آنان که فريفته زيباييها و جلوههاي دنيا شدهاند و فريب وسوسههاي شيطاني را خوردهاند، بر اين باورند که پست و مقام و محبوب گشتن نزد مردمْ مهم و ارزشمند است و ازاينروي ميکوشند که نزد مردم موقعيتي به هم زنند؛ غافل از آنکه انسان بايد نزد کسي محبوب و عزيز گردد که مالک و همهکاره هستي است نه نزد کساني که مانند خود او فقير و تهيدستاند. وقتي که ارائه آثار لطف و رحمت الاهي و مظاهر جلال و جمال الاهي آنان را جذب رحمت بيکران الاهي نکرد و آنان کماکان در توجه به مظاهر دنيا و کامجويي از لذتهاي دنيا غوطهور ماندند، به امر و اراده خدا آنان در همان راه انحرافي و غلطي که در پيش گرفتهاند باقي ميمانند، تا در نهايت به بنبست برسند و سرشان به سنگ بخورد؛ و چون نهايت دنياپرستي و انحراف از مسير حق بنبست است و هيچ راهي
1. بقره (2)، 6ـ7.
جز راه حق انسان را بهمقصود نميرساند. شايد بتوان آيات مربوط به ضلالت غافلان از ياد حق و حرمان آنان از هدايت الاهي را بر اين راه که خداوند در پيش روي غافلان نهاده تا در نهايت آنان را متوجه رحمت خود کند حمل کرد. مثلاً وقتي خداوند در قرآن ميفرمايد: إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ(1) منظور از هدايت در فرموده خداوند، هدايت عام الاهي نيست، چون مؤمن و کافر و همه بندگان از هدايت عام الاهي برخوردارند، بلکه منظور هدايت خاص الاهي است و در پي اين حرمان از هدايت خاص الاهي، افراد به بنبست ميرسند و راهي را فراروي خود نمييابند و درمييابند که مسير باطلي را پيمودهاند و عمري را در گمراهي سپري ساختهاند. در پي اين تدبير الاهي که غافلان به مرز نااميدي، سرخوردگي و به بنبست ميرسند و احساس ميکنند که دري به روي آنان گشوده نيست و کسي نيست که آنان را راه نمايد، بر اثر نور ايماني که هنوز در دل آن غافلان باقي مانده و در اوج اضطرار و نااميدي آنان از اسباب و وسايل مادي، خداوند به آنان پناه ميدهد و با کمک و مدد خويش آنان را از نابودي و هلاکت ابدي ميرهاند و آنان را متوجه خويش ميکند. خداوند در ترسيم اين تدبير الاهي ميفرمايد: فَإِذَا رَکبُوا فِي الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکونَ؛(2) «و چون در کشتي سوار شوند خداي را با اخلاص بخوانند، و چون آنان را بهسوي خشکي رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک ميورزند».
شايد مثلي که خداوند در آيه شريفه بدان اشاره کرده است محسوسترين و عينيترين تجربهاي است که انسان در زندگي با آن روبهرو ميگردد. چنانکه وقتي گروهي سوار بر کشتي در وسط اقيانوس با امواج کوهپيکر مواجه ميگردند و کشتي
1. مائده (5)، 51.
2. عنکبوت (29)، 65.
غرق ميگردد و آنان هيچ وسيلهاي را براي رهايي خود نمييابند، بناگاه به خداوند توجه پيدا ميکنند و از او ياري ميخواهند، در زندگي براي هرکسي صحنههايي پيش ميآيد که انسان در اوج گرفتاري، از همهکس و همهچيز نااميد ميگردد و کسي را نمييابد که به او کمک کند و در اوج نااميدي و درماندگي، ناگاه به خداوند توجه مييابد و بارقه اميد و رهايي از گرفتاري و مشکلات در دل او ميتابد. خداوند بهوسيله اين تدبير مؤثر بندگان خود را که راههاي ديگر به رويشان مسدود گرديده، بهسوي خود جذب ميکند و رحمت بيکران خود را به آنان مينماياند.
خلق را با تو بد و بدخو کند تا تو را ناچار رو آن سو کند
آري، گاهي خداوند شرايطي را پيش ميآورد که انسان به هر راهي که برود و هر دري را بکوبد نااميد گردد و در انتهاي راه و در اوج نااميدي و سرخوردگي فرياد «يا الله» سرميدهد و از خداوند ميخواهد که او را دريابد. در آن شرايط، او سخت محتاج رحمت و لطف خداست و خيلي خوب لذت لطف و عنايت خدا را درک ميکند. چنانکه وقتي انسان سخت تشنه شده است، طعم آب گوارا را درک ميکند و از نوشيدن آن لذت ميبرد. يا وقتي که سخت گرسنه گرديده، مزه غذاي خوشگوار را احساس ميکند و از خوردن آن لذت ميبرد. همچنين وقتي سخت نيازمند محبت گرديده، لذت نوازش دست محبتآفرين را ميفهمد و قدر آغوش مهر و عطوفت را ميشناسد. کودک در شرايط عادي که پيوسته مهر و محبت مادر بر او ميبارد و رنج حرمان از محبت را نچشيده و پيوسته مادر دست بر سر او ميکشد، آنسان که بايد لذت محبت را درک نميکند. بهخصوص کودکاني که بازيگوش و نافرماناند و لوس بار آمدهاند که هرچه بيشتر مورد نوازش مادر قرار گيرند، جسورتر و بيپرواتر ميگردند. اما وقتي آن کودک مورد بياعتنايي قرار گرفت و به هرکس رو انداخت توجهي به او نکرد و سرخورده گرديد، قدر محبت را ميشناسد و لذت دست
نوازشگري که بر سر او کشيده ميشود خوب ميفهمد. مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) به نقل از مرحوم آيتالله قاضي طباطبايي(رضوان الله عليه) ميفرمودند: گاهي خداوند بندهاي را سالها به فقر يا بيماري و سختي مبتلا ميکند تا يک «يا الله» بگويد. پس اين توجه به خدا و نورانيتي که به دنبال آن در انسان پديد ميآيد بهقدري ارزشمند و مفيد است که ميارزد انسان سالها متحمل سختي، رنج و گرفتاري گردد و پس از آنکه از همهچيز و همهکس نااميد شد، اين توجه به لطف و رحمت الاهي در دل او پديد آيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org