- مقدمه معاونت پژوهش
- گفتار اول
- گفتار دوم
- گفتار سوم
- گفتار چهارم
- گفتار پنجم
- گفتار ششم
- گفتار هفتم
- گفتار هشتم
- گفتار نهم
- گفتار دهم
- گفتار يازدهم
- گفتار دوازدهم
- گفتار سيزدهم
- گفتار چهاردهم
- گفتار پانزدهم
- گفتار شانزدهم
- گفتار هفدهم
- گفتار هجدهم
- گفتار نوزدهم
- گفتار بيستم
- گفتار بيست و يکم
- گفتار بيست و دوم
- گفتار بيست و سوم
- گفتار بيست و چهارم
- گفتار بيست و پنجم
- گفتار بيست و ششم
- گفتار بيست و هفتم
- گفتار بيست و هشتم
- گفتار بيست و نهم
- گفتار سيام
- گفتار سي و يکم
- گفتار سي و دوم
- گفتار سي و سوم
- گفتار سي و چهارم
- گفتار سي و پنجم
- گفتار سيو ششم
- فهرست منابع
شرح
مناجات الشاکرين
گفتار بيست و چهارم
(خاستگاه و بايستههاي شکرگزاري از معبود (1))
خاستگاه ارزشي شکرگزاري
ششمين مناجات امام سجاد(عليه السلام) که در شمار پانزده مناجات خود ايراد فرمودهاند، مناجات شاکرين است و ما مبتني بر روش معهود خود که در آغاز بحث واژه و عنوان کليدي مناجاتها را مورد بحث و بررسي قرار ميداديم، در آغاز بحث از اين مناجات نيز درباره مفهوم «شکر» سخن ميگوييم. واژه «شکر» و مشتقات آن در همه زبانها فراوان به کار ميرود و جايگاه شاخصي را به خود اختصاص داده است. امروزه در ادبيات و مراودات عرفي تشکر و سپاسگزاري از ديگران نشانه ادب تلقي ميگردد و گذشته از بار ادبي و مثبتي که اين واژگان در روابط و قراردادهاي اجتماعي جوامع دارند، داراي ارزش اخلاقي عامي که همه جوامع انساني به آن پايبند هستند نيز ميباشند. نظير راستگويي، وفاي به عهد و پيمان و امانتداري که همه جوامع بشري حتي جوامع بيدين و لامذهب به آنها معتقد هستند و آنها را ارزش تلقي ميکنند. بحث دراينباره که منشأ اعتبار اين ارزشها و ساير ارزشهاي اخلاقي چيست، به فلسفه اخلاق مربوط ميگردد و از جمله در فلسفه اخلاق مطرح شده که برخي از مکاتب اخلاقي بر آن هستند که منشأ احکام اخلاقي و معيار صدق و کذب و موجّهسازي گزارهها و احکام
اخلاقي، قرارداد و توافق همگان است و در نتيجه، يک باور و حکم اخلاقي تنها در صورتي موجّه و معقول است که مردمان خاص در شرايط و اوضاع و احوال خاص بر آن يا بر قاعده يا نظامي که مشتمل بر آن است توافق داشته باشند.(1) از اين نظر ارزشهاي اخلاقي اعتباري و نسبي بهحساب ميآيند.
اما در نظريه اخلاقي اسلام، موضوع قضيه اخلاقي عبارت است از آن دسته از عناوين انتزاعي که بر افعال اختياري انسان صدق ميکند و مثل عدالت يک ماهيت خارجي، عيني و ماهوي نيست؛ بلکه عنواني است که مثلاً از موضعگيري صحيح، بهجا انجام دادن کار و رعايت حقوق ديگران انتزاع ميشود... . احکام اخلاقي حقيقتاً از سنخ جملات خبري است و خبر از يک واقعيت نفسالامري ميدهند.(2) ارزش اخلاقي فعل اختياري انسان تابع تأثيري است که اين فعل در رسيدن انسان به کمال حقيقي وي دارد. هر کاري بهاندازهاي که در آن کمال مؤثر باشد ارزنده خواهد بود و اگر تأثير منفي دارد، ارزش منفي خواهد داشت و اگر تأثير مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفياً و اثباتاً تأثيري در آن نداشته باشد، ارزش صفر يا ارزش خنثي خواهد داشت.(3)
در منطق، ارزشهاي اخلاقي؛ نظير عدالتورزي، راستگويي و وفاي به عهد و پيمان در شمار مشهورات و يا مسلّمات و بهتعبيرديگر آراي محموده جاي ميگيرند که توافق و تسالم همگان بر اعتبار آنهاست و از جمله امور غيربديهي بهحساب ميآيند که در جدل مورد استفاده قرار ميگيرند. البته با توجه به اينکه همه جوامع بشري در زمانهاي گوناگون به اين قبيل ارزشهاي اخلاقي گرايش و دلبستگي داشته و دارند، به يک معنا ميتوان آنها را در شمار امور و ادراکات فطري جاي داد که از فطرت و
1. محمدتقي مصباح يزدي، نقد و بررسي مکاتب اخلاقي، ص73.
2. همان، ص325ـ327.
3. همان، ص339.
سرشت انساني ناشي ميگردند و عبارتند از ادراکات و گرايشهايي که همزاد انسان و ويژه نوع انسان و غيراکتسابي ميباشند. در مقابل فطرياتي که در منطق مطرح است که به نوعي کسبي ميباشند و عبارتند از قضاياي روشني که ثبوت محمول براي موضوع در آنها نيازمند به دليل است و ليکن دليل آنها در کنار قضيه و همراه با آن در ذهن موجود است. اين قضاياي بديهي و فطري ازآنروي که فهم مواد و تصور اجزاي آن نيازمند کسب ميباشند، کسبي بهحساب ميآيند.
ما به تجربه دريافتهايم که وقتي کسي به ما خدمت و کمک ميکند، ما خود را مديون و بدهکار او ميدانيم و اگر نتوانيم خدمت او را جبران کنيم، حداقل بهعنوان وظيفه از او تشکر ميکنيم و عدم تشکر از خدمت ديگران را بيادبي و ناسپاسي بهحساب ميآوريم. در سفري که حدود ده سال قبل بنده به آمريکاي لاتين داشتم، در يکي از دانشگاههاي آن سامان و در جمع دختران و پسران و اساتيد دانشگاهي به سخنراني پرداختم و پس از پايان سخنراني جمعيت انبوهي اطراف من جمع شدند و به طرح سؤالات خود پرداختند. درآنبين، خانمي با زحمت و اصرار فراوان جمعيت را ميشکافت تا به ما نزديک شود، بهگونهاي که دوستان ما نگران شدند که نکند قصد سويي داشته باشد. اما آن خانم پس از آنکه با زحمت فراوان خودش را به نزديک ما رساند، گفت: خيلي متشکرم و بلافاصله از آنجا دور شد. او بهعنوان اداي دين خود را موظف ميدانست که نزد ما بيايد و از ما تشکر کند و تا تشکر نميکرد وجدانش راضي نميگشت.
سپاسگزاري و شکرگزاري فراتر از ارزشهاي انساني به شمار ميآيد و حتي حيواناتي که نسبت به ساير حيوانات از هوش بيشتري برخوردارند، در برابر خدمت و غذايي که در اختيارشان قرار ميگيرد با حرکات و رفتار خود اظهار تشکر ميکنند. در گربهها، اسبها و بهخصوص در سگها کاملاً مشهود است که در برابر اظهار محبت و رسيدگي ديگران اظهار تشکر ميکنند و سگ بهعنوان تشکر دم ميجنباند و پوزه خود را به خاک ميسايد.
ضرورت و لزوم شکرگزاري
مسئله ضرورت شکرگزاري و تشکر در قبال نعمتهايي که به انسان ميرسد از چنان اهميتي برخوردار است که علماي ما وقتي، در علم کلام، درباره لزوم تحقيق درباره خدا و ضرورت اثبات صانع و خداوند سخن به ميان ميآيد، براي آن دو دليل عقلي ارائه ميدهند که عبارتاند از: ترس از ضرر محتمل و ديگري، وجوب شکر منعم. آنان ميگويند که عقل، شکر منعم را واجب ميداند و ما بايد به شکرگزاري کسي که نعمت وجود، سلامتي، زندگي و انبوه نعمتهاي مادي و معنوي را به ما ارزاني داشته بپردازيم و طبيعي است قبل از تشکر و شکرگزاري بايد منعم و کسي که آن نعمتها را به ما ارزاني داشته بشناسيم. پس از راه وجوب شکر منعم، ضرورت خداشناسي و وجوب اثبات آفريدگار را تبيين ميکنند. البته ما اکنون درصدد تأييد و يا رد آن استدلال نيستيم و غرض ما از ذکر اين نمونه اين است که مسئله وجوب شکر و حسن آن از چنان اهميتي برخوردار است که از آن براي اثبات ضرورت خداشناسي استفاده شده است. چه اينکه در فرهنگ ديني ما و از جمله در قرآن فراوان به مسئله شکرگزاري از خداوند اهميت داده شده است. خداوند در آيهاي از قرآن درباره عکسالعمل کساني که مخاطب دعوت انبياء از جمله پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) قرار گرفتهاند و پيام هدايت الاهي را دريافت کردند ميفرمايد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکرًا وَإِمَّا کفُورًا؛(1) «ما راه را به او نموديم، يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار».
در اين آيه مردم به دو دسته تقسيم شدهاند. دسته اول کساني که از دعوت و هدايتهاي الاهي استفاده ميکنند و در مسير سعادت و رستگاري گام برميدارند و هدايتپذيري آنان به مثابه شکرگزاري از خداوند تلقي ميگردد و دسته ديگر، کافران و کساني که بياعتنا به هدايتهاي الاهي در گمراهي و ضلالت باقي ميمانند و گمراهي
1. انسان (76)، 3.
آنان ناسپاسي از درگاه خداوند بهحساب ميآيد. در آيه ديگر، توانايي شنيداري، ديداري و انديشيدن مقدمه و پيشدرآمد شکرگزاري از خداوند معرفي گرديده است: وَاللّهُ أَخْرَجَکم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَکمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَه لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ؛(1) «و شما را از شکم مادرانتان بيرون آورد درحاليکه هيچ چيز نميدانستيد، و براي شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد تا شايد سپاس گزاريد».
همچنين خداوند، برخورداري از امنيت، آسايش، نصرت خويش و روزي حلال را مقدمه شکرگزاري خود معرفي ميکند و ميفرمايد:
وَاذْکرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ فَآوَاکمْ وَأَيَّدَکم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ؛(2) «و به ياد آريد هنگامي را که در زمين گروهي اندک و ناتوان شمرده شده بوديد، بيم آن داشتيد که مردمان [مشرکان مکه و قبيلههاي عرب] شما را بربايند، پس شما را [در مدينه] جاي داد و به ياري خود نيرومند گردانيد و از چيزهاي پاکيزه روزيتان داد تا شايد سپاس گزاريد».
و نيز خداوند ارائه امور تشريعي و عبادات و از جمله روزه به بندگان خويش و تقوا را مقدمه و پيشدرآمد سپاسگزاري از خويش معرفي ميکند و ميفرمايد:
1. شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن کانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّه مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِکمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِکمُ الْعُسْرَ وَلِتُکمِلُواْ الْعِدَّه وَلِتُکبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکمْ وَلَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ؛(3) «ماه رمضان که در آن قرآن
1. نحل (16)، 78.
2. انفال (8)، 26.
3. بقره (2)، 185.
فرو فرستاده شده که راهنمايي براي مردم و نشانههاي روشني از رهنموني [به راه راست] و جدا کننده حق از باطل است؛ پس هرکس از شما اين ماه را دريابد بايد آن را روزه بدارد و هرکه بيمار يا در سفر باشد به شمار آن از روزهاي ديگر [روزه گيرد]. خدا براي شما آساني ميخواهد و براي شما دشواري نميخواهد، و تا شمار آن را تمام کنيد و خداي را به پاس آنکه شما را راه نمود به بزرگي بستاييد و باشد که سپاس گزاريد».
2. وَلَقَدْ نَصَرَکمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّه فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ؛(1) «و هرآينه خداوند شما را در [جنگ] بدر درحاليکه ناتوان بوديد [به علت کمي سپاه و سازوبرگ جنگ] ياري داد، پس از خدا پروا کنيد، باشد که سپاس گزاريد».
تمهيدات و شرايط شکرگزاري
اکنون با توجه به اهميتي که به مسئله شکرگزاري در منابع ديني و بهخصوص در قرآن و نيز از سوي عقلا و همه جوامع بشري داده شده جا دارد که به آن توجه جدّي داشته باشيم و در اين ارتباط ماهيت شکرگزاري و شرايطي را که در تحقق آن دخيل هستند بازشناسيم: وقتي انسان از کسي تشکر ميکند که بين او و آن شخص رابطهاي شکل گرفته باشد و در پرتو اين رابطه خيري و خدمتي به او رسيده باشد. از اين نظر ما از نقاش و هنرمندي که براي خودش نقاشي زيبايي ترسيم کرده است و نيز از خطاطي که خط زيبايي نگاشته است تشکر نميکنيم، چون آندو آن کارهاي هنري را براي ما انجام ندادهاند و وقتي تشکر ما لازم و بهجاست که کاري براي ما انجام گرفته باشد. ثانياً، آن خير و خدمت باارزش و قابل توجه باشد و چنان بيارزش نباشد که مورد اعتنا و توجه
1. آلعمران (3)، 123.
قرار نگيرد و دريافت کننده آن نه فقط آن را خدمتي در حق خود بهحساب نياورد، بلکه پندارد که تحقير و مورد تمسخر قرار گرفته است. ثالثاً، عامل خدمت و خير، قصد رساندن خير، و خدمت به ديگري را داشته باشد، نه اينکه او بدون چنان قصدي کاري را انجام دهد و اتفاقاً از قِبَل آن خيري به ديگري برسد. رابعاً، انسان عامل خير را بشناسد و بداند که چه کسي خدمتي به او رسانده و يا نعمتي در اختيار او نهاده است. در صورت تحقق شرايط مزبور لازم و بهجاست که انسان با زبان يا قلم و يا به شيوه ديگري از کسي که خيري به او رسانده تشکر کند.
با توجه به آنچه گفته شد، ما وقتي درصدد شکرگزاري از خدا برميآييم که باور داشته باشيم که خداوند با اراده و قصد خود نعمتي را در اختيار ما نهاده است. پس اگر در موقعيتي باشيم که چيزي را براي خود نعمت و خير ندانيم و يا ارتباط آن نعمت را با خدا درک نکنيم و آن را منسوب به غيرخدا بدانيم، درصدد تشکر از خدا برنميآييم. در مواردي بهخصوص شرايط غيرعادي و غيرطبيعي، وقتي نعمتي به ما ميرسد، بهراحتي باور ميکنيم که آن نعمت از سوي خداوند به ما ارزاني شده و شکر آن را به جا ميآوريم. بهعنوان نمونه، وقتي کسي سخت بيمار گشته و در کمال نااميدي شفا مييابد و يا در شرايط خشکسالي و پس از دعا و توسل مردم و برگزاري نماز باران، وقتي باران ميبارد همگان باور دارند که آن سلامتي و باران نعمت خدا و با اراده الاهي ارزاني شده است. اما در اغلب موارد ما نعمتها و خيري که به ما ميرسد به وسايط نسبت ميدهيم و فراموش ميکنيم که بدون خواست و اراده خدا خير و نعمتي در اختيار ما قرار نميگيرد و ازاينروي توجهمان به واسطهها، عوامل طبيعي و غيرخدا جلب ميگردد و درصدد تشکر از خداوند برنميآييم. اين در حالي است که گزارههاي ديني به ما ميآموزند که همه نعمتها از آن خدا هستند، چه بدون واسطه از سوي خدا در اختيار ما قرار گيرند و چه با واسطه: مَّا أَصَابَک مِنْ حَسَنَه فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَک مِن
سَيِّئَه فَمِن نَّفْسِک... ؛(1)«هر نيکياي که به تو رسد از خداست و هر بدي که به تو رسد از خود توست».
در آيه ديگر خداوند ميفرمايد:
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِک الْمُلْک تُؤْتِي الْمُلْک مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِک الْخَيْرُ إِنَّک عَلَىَ کلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛(2) «بگو: بار خدايا، تويي که فرمانروايي، به هرکه خواهي مُلک ميدهي و از هرکه خواهي ملک باز ميستاني، هرکه را خواهي بزرگي و ارجمندي ميدهي و هرکه را خواهي خوار ميکني؛ نيکيها همه به دست توست که تو بر همهچيز توانايي».
آموزههاي الهي و استناد همه امور به خداوند
دين به ما آموخته است که همه حوادث و رخدادها و از جمله نعمتهايي که به ما ميرسد، چه از طريق اسباب طبيعي و اسباب انساني و چه بهوسيله فرشتگان انجام پذيرند، همه با اراده و مشيت الاهي انجام گرفتهاند و ما بايد همهچيز را متعلق به خدا بدانيم و ازاينروي، يکي از آموزههاي فرهنگي ما که در زمان سابق بيشتر بدان توجه ميشد اين است که اگر تکه نان خشکي روي زمين افتاده، بدان جهت که نعمت و برکت خداست آن را از روي زمين برداريم که زير دست و پا قرار نگيرد و آن را تميز کنيم و مورد استفاده قرار دهيم.
وقتي دو توده ابر که حامل بخار هستند با يکديگر اصطکاک و برخورد پيدا ميکنند و بر اثر تلاقي بار مثبت و منفيِ ابرها، رعد و برق پديد ميآيد، بخشي از آن بخارها به
1. نساء (4)، 79.
2. آلعمران (3)، 26.
آب تبديل گشته و بهصورت باران بر زمين ميريزد. يا در يک فرايند طبيعي، وقتي دانهاي در زمين افشانده ميشود و رطوبت زمين به آن ميرسد، جوانه ميزند و رشد ميکند. اما در قرآن که کلام خداوند است نظير اين فعل و انفعالات به خداوند نسبت داده شده است، چون خداوند مسببالاسباب است و همه عوامل طبيعي و غيرطبيعي تحت اراده و فرمان او هستند و هيچ کاري خارج از اراده خداوند انجام نميپذيرد. خداوند در قرآن ميفرمايد:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُکامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاء يَکادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ؛(1) «آيا نديدهاي که خداوند ابرها را [بهوسيله بادها] ميراند سپس ميان [پارههاي] آن پيوند ميدهد، آنگاه آن را توده و انبوه ميکند، سپس باران را بيني که از ميان آن بيرون ميآيد و از آسمان از کوههايي که در آن است [انبوه ابرهاي منجمد شده] تگرگ ميفرستد و [زيان] آن را به هرکه خواهد ميرساند و از هرکه خواهد باز ميدارد؛ درخشندگيِ برقش نزديک است که [روشني] ديدگان را ببرد».
در آيه فوق به سه پديده شگفتانگيز آسمان و ابرها اشاره شده است. پديده شگفتانگيز اول که حاکي از علم، حکمت و عظمت نهفته در آفرينش و از دلايل توحيد ذات پروردگار ميباشد اين است که خداوند به آرامي ابرها را که هر قطعهاي از آن از گوشهاي از درياها برميخيزد، بهسوي هم ميراند و پيوند ميدهد و متراکم ميسازد و آنگاه از آن ابرها دانههاي باران بهسوي زمين سرازير ميگردد و بدينوسيله، زمين مرده را زنده و لباس حيات بر قامت درختان و گياهان ميپوشاند و موجودات
1. نور (24)، 43.
زنده را سيراب ميسازد. پديده دوم، تشکيل دانههاي درشت تگرگ در ابرها که با بارش آنها ممکن است درختان، زراعتها، حيوانات و انسانها آسيب ببينند. پديده سوم، برقي است که با برخورد ابرها که حامل ذرات آب هستند و تلاقي بار مثبت و منفي آن ابرها ميجهد و چشمها را خيره ميکند و صداي رعدي که از اين پديده طبيعي ايجاد ميگردد گوشها را ميآزارد.
درباره جبال و کوههايي که خداوند از آنها سخن گفته که بر فراز آسمان هستند و از آنها تگرگها فرو ميريزند، مفسران نظرات گوناگوني ارائه دادهاند و در برخي از تفاسير به پارهاي از آنها اشاره شده است:
1. برخي برآنند که «جبال» در آيه جنبه کنايي دارد و همانگونه که ميگوييم کوهي از غذا و يا کوهي از علم، از يخهاي متراکم در آسمان نيز تعبير به کوهها شده است و مفاد آيه اين است که کوهي و توده عظيمي از تگرگ بهوسيله ابرها در دل آسمان به وجود ميآيد و بخشي از آنها بر پارهاي از شهرها و بيابانها فرو ميريزد.
2. برخي گفتهاند: منظور از کوهها تودههاي عظيم ابر است که در عظمت و بزرگي بسان کوه ميباشد.
3. بيان سيد قطب که مناسبتر به نظر ميرسد اين است که تودههاي ابر در وسط آسمان بهراستي شبيه کوهها هستند، گرچه وقتي از پايين به آنها مينگريم صافند؛ اما کساني که با هواپيما بر فراز ابرها حرکت کردهاند غالباً با چشم خود ديدهاند که ابرها به کوهها، درهها و پستي و بلنديهايي که روي زمين هستند ميمانند و بهتعبيرديگر، سطح بالاي ابرها هرگز صاف نيست و همانند سطح زمين داراي ناهمواريهاي فراوان است و از اين نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.(1)
بايد افزود که تکوّن تگرگ در آسمان بدينصورت است که دانههاي باران از ابر
1. سيد قطب، تفسير في ظلال القرآن، ج4، ص2522.
جدا ميشود و در قسمت فوقاني هوا به جبهه سردي برخورد ميکند و يخ ميزند. سپس توفانهاي کوبنده اين دانهها را مجدداً به بالا پرتاب ميکند و بار ديگر اين دانهها به داخل ابرها فرو ميرود و لايه ديگري از آب به روي آن مينشيند که به هنگام جدا شدن از ابر مجدداً يخ ميبندد. گاهي اين مسئله چندين بار تکرار ميشود و هر زمان لايه تازهاي روي آن مينشيند تا تگرگ به اندازهاي درشت شود که ديگر توفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند. اينجاست که راه زمين را به پيش ميگيرد و فرود ميآيد، يا اينکه توفان فرو مينشيند و بدون مانع به طرف زمين حرکت ميکند.(1)
در آيات ديگر خداوند درباره رويش گياهان، درختان و دانهها بهوسيله باران ميفرمايد:
وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء مُّبَارَکا فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ*وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ*رِزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَه مَّيْتًا کذَلِک الْخُرُوجُ؛(2) «و از آسمان آبي بابرکت فرو آورديم سپس بدان بوستانها و دانههاي درو کردني [مانند گندم و جو و ارزن] رويانيديم، و نيز درختان خرماي بلند را که ميوههاي بر هم نشانده دارند، تا روزيِ بندگان باشد و بدان [آب] سرزمين مرده را زنده کرديم. همچنين است بيرون آمدن [از گور]».
و نيز خداوند در آيات ديگر ميفرمايد:
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ*أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا*ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا*فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا*وَعِنَبًا وَقَضْبًا*وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا*وَحَدَائِقَ غُلْبًا*وَفَاکهَه وَأَبًّا*مَّتَاعًا لَّکمْ وَلِأَنْعَامِکمْ؛(3) «پس آدمي بايد به خوراک خود بنگرد [تا عبرت گيرد]، ما آبِ [باران] را فرو باريديم باريدني ويژه. سپس زمين را
1. جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج14، ص504ـ505.
2. ق (50)، 9ـ11.
3. عبس (80)، 24ـ32.
[با سر برآوردن گياهان] بشکافتيم شکافتني ويژه، سپس در آن دانهها رويانيديم، و انگور و سبزي، و درخت زيتون و خرما، و بوستانهاي پر درخت، و ميوه و علف، تا وسيلهاي براي استفاده شما و چارپايانتان باشد».
اين آيات به ما ميفهماند که سرسلسله همه اسباب و عوامل و بهتعبيرديگر مسببالاسباب خداوند است و ما بايد در وراي اسباب و عواملي که در عالم و نظام آفرينش در کارند، نظرمان به خالق هستي و علهالعلل و کسي که هيچ حرکتي و رخدادي بدون اذن و مشيت او انجام نميپذيرد معطوف گردد و نگاه استقلالي به وسايط نداشته باشيم و باور کنيم که وسايط و عوامل مؤثر در عالم با اراده الاهي تأثير ميگذارند و مؤثر اصلي خداوند است. چنانکه وقتي واسطهاي از سوي بزرگي پولي براي ما ميآورد ما آن هديه را به آن بزرگ نسبت ميدهيم و آن واسطه را وسيلهاي براي رساندن آن هديه به خويش ميشناسيم.
نقش اعتقاد به مالکيت مطابق خداوند در شکرگزاري از او
اگر ما به حقايق عالم معرفت يابيم و خداوند دلمان را نورانيت ببخشد، در مييابيم که نه تنها خداوند سرسلسله جنبان عوامل و اسباب است، بلکه در پس همه اتفاقات ريز و درشتي که رخ ميدهد دست خداوند قرار دارد و همه حوادث و اتفاقاتي که پيوسته براي ما رخ ميدهد و حتي برگي که از درخت به زمين ميافتد، بدون اجازه و اراده خداوند انجام نميپذيرند. وقتي ما به اين باور رسيديم که همه کارها به اذن و اراده خداوند انجام ميپذيرد، براي هر نعمتي که در اختيارمان قرار ميگيرد، بايد خداوند را سپاس گزاريم. وقتي ناني بر سر سفرهمان قرار ميگيرد و آن را ميخوريم، بايد به ستايش خدا و تشکر از او بپردازيم. وقتي نفس ميکشيم، به اين حقيقت توجه داشته باشيم که خداوند هوا و اکسيژن را آفريده تا تنفس از آنْ حيات و زندگي ما تداوم يابد.
يا وقتي چشممان را باز و بسته ميکنيم، توجه داشته باشيم که خداوند اين نعمت بزرگ را در اختيار ما نهاده و همچنين با توجه به نعمتهاي بيشماري که پيرامون ما قرار دارند، به خداوند توجه يابيم و به شکرگزاري از او پردازيم. چون کساني نباشيم که فقط به شکم و شهوت خود توجه دارند و از منعم و خالق هستي غافلاند. کساني که خداوند درباره آنها ميفرمايد: أُولَـئِک الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِک هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) «آنان کسانياند که خدا بر دلها، گوشها و چشمهايشان مهر نهاده است و آنان خود غافلاناند».
در جاي ديگر به رسول خدا درباره آن اسيرگشتگان در دام شکم و شهوت ميفرمايد: ذَرْهُمْ يَأکلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛(2) «واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان کند، زود است که بدانند».
کسي که نيروي عقل در او زنده و هشيار است و در غفلت به سر نميبرد، وقتي به پديدههاي پيرامون خود مينگرد، به نوري که از خورشيد ميتابد و به آسمان آبي باشکوه و باعظمت مينگرد و به جلوهها، زيباييها و شکوهي که در سراسر پديدهها وجود دارد مينگرد، سر تعظيم در برابر خالق حکيم و عليم که همه پديدههاي عالم جلوهاي از شکوه و عظمت اوست فرود ميآورد. همچنين او وقتي به اعضا و جوارح خود مينگرد و تا حدي به ارزش و اهميت آنها واقف ميگردد، به شکرگزاري خداوند ميپردازد که او را از آن نعمتهاي بزرگ و بيبديل برخوردار ساخت. نعمتهايي که با فقدان هريک از آنها زندگي براي انسان تيرهوتار و تباه ميگردد. چند سال قبل مقام معظم رهبري در ماه رمضان و در ديدار با مسئولين و کارگزاران نظام با هدف توجه دادن آنها به نعمتهاي الاهي و شکرگزاري از آنها فرمودند: پس از آنکه من مورد
1. نحل (16)، 108.
2. حجر (15)، 3.
سوءقصد قرار گرفتم و از جمله دستم مجروح گشت و اعصابش از کار افتاد، يکي از پزشکان معالج و متخصص اعصاب به من گفت که براي حرکت دادن يک انگشت دست چندين رشته عصب با کاراييهاي گوناگون فعاليت ميکنند تا انسان بتواند انگشتش را حرکت دهد.
نقش شناخت گستره، عظمت و اهميت نعمتها در شکرگزاري از آنها
بنابراين، ما در درجه اول بايد نعمتهاي خدا را بشناسيم و چه بهتر که در اين راستا به مطالعه کتابهاي علمي و آموزش علومي که به بررسي پديدههاي جهان پرداختهاند بپردازيم که اگر فراگيري آن علوم با هدف شناسايي بيشتر نعمتهاي الاهي و در نتيجه شکرگزاري از خداوند انجام پذيرد، عبادت محسوب ميگردد. اگر کسي درصدد فراگيري علوم فيزيک، شيمي، زيستشناسي و بهخصوص فيزيولوژي و آنوتومي بدن برآيد و شگفتيهاي آفريدههاي خداوند را دريابد و فعاليتهاي حيرتانگيز و اعجاببرانگيز پديدهها و از جمله برخي از اجزاي بدن را بشناسد و هدف او از کسب آن تخصصها صرفاً به دست آوردن پست و مقام و تأمين زندگي نباشد، بلکه هدف اصلي او شناسايي نعمتهاي الاهي و سپاس به درگاه خداوند باشد، عبادت کرده است. فراگيري علوم طبيعي راه استفاده بيشتر و بهتر را از نعمتهاي الاهي فراهم ميآورد. از آن طريق انسان به منابع نهفته در دل کوهها و زير زمين و بستر درياها پي ميبرد و با ترکيب و تغييراتي که در مواد پديد ميآورد به دستاوردهاي جديد علمي و محصولات جديدي دست پيدا ميکند. در تمام اين مراحل اگر هدف او کشف نعمتهاي خدا و استفاده صحيح از آنها و در نتيجه شکرگزاري از خداوند باشد، پيوسته به عبادت خدا مشغول است. انسان نياز شديد به برخي از نعمتها دارد و بايد با زحمت و تلاش خود به آن نعمتها دست يابد. بايد کار کند تا درآمدي به دست آورد. يا با ارائه خدمت به
ديگران از خدمات آنان بهرهمند گردد. حال اگر انگيزه او الاهي باشد، وقتي به نعمتي دست پيدا ميکند و نيازي از او برطرف ميگردد، درصدد تشکر از خداوند برميآيد و او را به پاس نعمتهايي که در اختيارش نهاده و آسايش و راحتي و شادکامي او را فراهم آورده سپاس ميگزارد.
تا انسان نعمتهاي خدا را نشناسد و بهخصوص اگر سخت نيازمند نعمتهاي الاهي نگردد، قدر آنها را نميداند. تصور کنيد کسي را که در تابستاني گرم راهي طولاني طي کرده و تشنگي و خستگي و گرماي هوا سخت او را آزرده است و ناگهان در منزلي فرود ميآيد و شربتي خنک و گوارا و يا آبي خنک در اختيارش مينهند که با نوشيدن آن، عطش کشنده و آزار دهندهاش فرو مينشيند، چنين شخصي در آن حال بهخوبي قدر آب و اين نعمت حياتي را ميداند و به شکرگزاري خداوند ميپردازد. خداوندي که نعمتها و روزيهاي حلال را در اختيار انسان نهاد تا از آنها استفاده کند و توان و قدرت کافي براي رشد و تعالي و بندگي خداوند را بيابد.
خداوند بر ما منت نهاد و نعمتها و روزيهاي حلالش را در اختيار ما قرار داد و استفاده از اين نعمتها انگيزه شکرگزاري را در ما فراهم ميآورد. چنان که گفتيم اگر شناخت و کسب نعمتهاي الاهي با هدف قدرداني از خداوند و شکر او انجام پذيرد، عبادت است و بر اين اساس خداوند به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: يَا أَحْمَدُ، إِنَّ الْعِبَادَه عَشَرَه أَجْزَاءٍ تِسْعَه مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ، فَإِذَا طَيَّبْتَ مَطْعَمَک وَ مَشْرَبَک فَأَنْتَ فِي حِفْظِي وَ کنَفِي؛(1) «اي احمد، عبادت ده جزء دارد که نُه جزء آن طلب مال حلال است. پس اگر خوردني و آشاميدني خود را پاک و پاکيزه سازي، همواره تحت حفاظت و در کنف عنايت من خواهي بود».
توسعه زندگي بشر و رشد صنعت و تکنولوژي و دست يافتن به آن دسته از
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج77، باب2، ص27، ح6.
نعمتهاي الاهي که پيشتر براي ما ناشناخته بودند و نعمتهايي که در آينده براي ما کشف خواهند شد، رهين تلاش و تحقيقات مستمر دانشمندان و عالمان است که اگر آن تلاشها نبود، ما پي به وجود نيروي برق و وسايلي که از طبيعت استخراج شدهاند و رفاه و راحتي بيشتري را براي ما فراهم آوردهاند نميبرديم. امروزه دانشمندان و محققاني که با هدف استفاده از نعمتهاي خدا و يا عزت بخشيدن به مسلمانان و کسب استقلال و رها شدن از وابستگي به بيگانگان در مراکز تحقيقاتي انرژي اتمي فعاليت ميکنند، به عبادت خدا و کاري بزرگ و بس ارزشمند مشغول ميباشند. کسي که قصد تشرف به حج را دارد، گرچه عبادت حج اصطلاحاً بر اعمال و مناسک خاصي که در مکه انجام ميشود اطلاق ميگردد، اما مقدمات حج نظير نامنويسي و اقدام براي مسافرت به مکه نيز عبادت محسوب ميشود، چون در نگرش کلان هر کاري که به قصد بندگي خدا انجام ميپذيرد عبادت ميباشد.
با توجه به اينکه نعمت چيزي است که موجب تکامل انسان ميگردد، آنچه که از راه مشروع و حلال به دست ميآيد و استفاده از آن جايز ميباشد نعمت ميباشد و به پاس آنْ انسان بايد شکر خداوند را به جاي آورد. اما درآمد و ثروتي که از راه نامشروع و با رشوهخواري، رانتخواري، اختلاس و سوءاستفاده از بيتالمال به دست ميآيد، نقمت و باعث هلاکت و گرفتار شدن انسان به آتش جهنم ميگردد و قابل شکرگزاري نيست؛ خداوند درباره چنين ثروت نامشروعي ميفرمايد: إِنَّ الَّذِينَ يَأْکلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْکلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا؛(1) «همانا کساني که مالهاي يتيمان را به ستم ميخورند جز اين نيست که در شکمهاي خود آتشي ميخورند و بهزودي به آتش افروخته دوزخ درآيند».
پس انسان بايد حلال را از حرام بازشناسد و بيترديد کسب علمي که حلال و
1. نساء (4)، 10.
حرام را به انسان ياد ميدهد و با اندوختن آن علمْ انسان درمييابد که چه کارهايي مرضيِّ خداست و چه کارهايي مرضيِّ خدا نيست، خود عبادت است. ازاينروي، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند:
مَنْ سَلَک طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَک اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّه، وَإِنَّ الْمَلَائِکه لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَإِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ. وَفَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَه الْبَدْرِ. وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَه الْأَنْبِيَاءِ، إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلَا دِرْهَماً، وَلَکنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ؛(1) «هرکه راهي رود که در آن علمي جويد خدا او را راهي برد تا به بهشت درآيد. همانا فرشتگان پرهاي خود را براي طالب علم به جهت رضايت از او بگسترانند و همانا هرچه در آسمان و زمين است، حتي ماهيان دريا براي طالب علم آمرزش جويند و برتري عالم بر عابد چون برتري ماه در شب چهارده بر ساير اختران است. همانا علما وارثان پيامبراناند، زيرا پيامبران دينار و درهم به ارث نگذارند ولکن علم را بهعنوان ارث از خود باقي گذارند و هرکه از آن علم برگرفته بهره فراواني برده است».
نقل شده که مرحوم شهيد ثاني، رضوانالله عليه، در سنين جواني که به کسب و تحصيل علوم ديني اشتغال داشت با پاي برهنه از منزل رهسپار کلاس درس ميشد. او به کساني که دراينباره از او سؤال ميکردند پاسخ داد: من طالب علم هستم و سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره طالب علم حق و درست است و براي اينکه کفش خود را روي بال فرشتگان ننهم با پاي برهنه حرکت ميکنم.
1. کليني، کافي، ج1، ص34، ح1.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org