فصل ششم
ارزش اخلاقي
ارزش اخلاقي
در ابتدا يادآوري اين نكته سودمند است كه اصطلاح «ارزش اخلاقي» و «مفاهيم ارزشي» در متون اخلاقي، دستكم، دو كاربرد متفاوت دارد. در خلال بحثهاي گذشته با يكي از اين اصطلاحات آشنا شديم و آن تقسيم محمول جملات اخلاقي به مفاهيم ارزشي و الزامي بود. منظور از مفاهيم ارزشي در اين اصطلاح، آن دسته از مفاهيم اخلاقي است كه بار ارزشي و فضيلتي دارند، مانند مفهوم خوب، بد، صواب و خطا... . در مقابل، منظور از مفاهيم الزامي و دستوري، آن مفاهيمي است كه بار دستوري و تكليفي دارند، مانند مفهوم بايد و نبايد.
اما گاهي معناي وسيعتر و عامتري از واژة «ارزش» اراده ميشود كه دربردارندة همة مفاهيم اخلاقي، اعم از الزامي و ارزشي، است. «مفاهيم ارزشي» در اين اصطلاح، معادل «مفاهيم اخلاقي» و در مقابل «مفاهيم غيراخلاقي» بهكار ميرود، گفتني است كه ارزش در اين اصطلاح دوم، فقط متضمن بار مثبت نيست، بلكه هم شامل ارزشهاي مثبت، كارهاي شايسته و بايسته، ميشود و هم ارزشهاي منفي، يعني افعال ناشايسته و نابايسته را دربر ميگيرد.
در مبحث كنوني منظور ما از مفاهيم ارزشي و ارزش اخلاقي، همين اصطلاح و كاربرد دوم است، و به دنبال پاسخگويي به اين سؤالات هستيم كه در چه صورتي و به چه اعتباري، كاري را از نظر اخلاقي اخلاقي ارزشمند ميدانيم. بهعبارتديگر، وقتي گفته ميشود برخي از كارها ارزش اخلاقي دارند و برخي ديگر فاقد ارزش اخلاقياند، منظور
چيست؟ اصولاً ارزش اخلاقي افعال آدمي از كجا ناشي ميشود؟ و قوام و معيار كار اخلاقي و ارزشي به چيست؟
اهميت بحث ارزش اخلاقي
مبحث «ارزش» و شناخت چيستي آن يكي از مسائلي است كه از ديرباز توجه فيلسوفان اخلاق را به خود جلب كرده است. همگان سعي كردهاند تا بهگونهاي معيار و ملاك قضاوتها و ارزشگذاريهاي اخلاقي را بيابند. بدون شك ما برخي كارها را از نظر اخلاقي ارزشمند دانسته، فاعل آن را تحسين يا تقبيح ميكنيم و برخي ديگر را فاقد ارزش اخلاقي بهشمار آورده، در مورد آنها هيچگونه قضاوت ارزشياي انجام نميدهيم. اما سخن در اين است كه تفاوت اين دو دسته از افعال در چيست؟ چه امري باعث ميشود كه برخي كارها جنبة تقدس و تعالي پيدا كنند و برخي ديگر فاقد بُعد تقدس و تعالي باشند؟ در اينجاست كه آرا و ديدگاههاي متعددي در تعيين معيار كار اخلاقي و تبيين چيستي ارزش اخلاقي پديد آمده است، تا آنجا كه ميتوان گفت به تعداد صاحبنظران و مكاتب اخلاقي، دربارة قوام كار اخلاقي رأي و ديدگاه ابراز شده است.
گفتني است كه اهميت مسئلة «ارزش» منحصر به فلسفة اخلاق نيست، بلكه اين مبحث در ساير علوم اجتماعي و انساني نيز جايگاه ويژهاي دارد. در علوم مختلف روانشناسي، روانشناسي اجتماعي، جامعهشناسي، علوم سياسي و علوم اقتصادي بهانحاءمختلف و از ابعاد گوناگون به مبحث ارزش پرداخته شده و تحقيقات وسيع و گستردهاي نيز در اين موضوع و مسائل جانبي آن صورت گرفته است. يكي از محققان غربي، با مطالعة حدود 4000 اثر منتشرشده در اين موضوع، درنهايت حدود 140 تعريف متفاوت براي «ارزش» در كلمات عالمان علوم مختلف يافته است.(1)
1. ر.ك: ژان وَن دِث و الينور اسکار بروگ، «چيستى ارزش»، ترجمة اصغر افتخاري، قبسات، ش13، ص114.
ارزش اقتصادي
هرچند مباحث لغوي و تحليلهاي زبانشناسانه، راهي مطمئن و قطعي براي حل مسائل عقلي و فلسفي بهحساب نميآيد؛ لكن بررسي كاربردهاي غيراخلاقي «ارزش» ما را در فهم ماهيت و معيار ارزش اخلاقي ياري ميرساند. به نظر ما يك عنصر مشترك در همة تعاريف متفاوتي كه براي ارزش در علوم مختلف بيان شده است، وجود دارد و آن عنصر «مطلوبيت، سودمندي و فايدهبخشي» است. ازآنجاکه بررسي اين مدعا در همة علوم يادشده ما را از هدف اصلي بازميدارد، به بررسي و تحليل ارزش اقتصادي بسنده ميكنيم.
بحث ارزش و معيار سنجش قيمت يك كالا از ديرزمان مورد توجه علماي اقتصاد بوده است، و دراينزمينه ديدگاهها و آراي متعددي نيز بيان داشتهاند. برخي سعي كردهاند كه ارزش يك كالا را به مقدار كاري كه بر روي آن صورت گرفته است تعريف كنند؛ عدهاي ديگر عنصر «كميابي» را در تعريف ارزش قرار دادهاند؛ دستة سومي عنصر عرضه و تقاضا را معيار سنجش ارزش اشيا دانستهاند؛ و بالاخره گروه چهارمي بر روي عنصر مطلوبيت، مفيد بودن و ايجاد رضامندي كالا انگشت گذاشتهاند.(1)
به نظر ميرسد آدام اسميت نخستين كسي بود كه بحث ارزش را بهطور منطقي و مفصل مطرح كرد. وي در نخستين گام، ارزش اقتصادي را به دو نوع «ارزش مصرفي يا استعمالي» (Use Value) و «ارزش مبادلهاي» (Exchange Value) تقسيم كرد.(2)
1. براى توضيحات بيشتر، ر.ك: لوئي بُدَن، تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمة هوشنگ نهاوندي، ص86ـ89؛ شارل ژيد و شارل ريست، تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمة کريم سنجابي، ج1، ص 529ـ535 و 574ـ576 و ج2، ص184ـ192 و 119ـ122؛ جوزف شومپتر، تاريخ تحليل اقتصادى، ترجمة فريدون فاطمي، ج2، ص280ـ302؛ عبدالله جاسبي، نظامهاى اقتصادى، ص114ـ132؛ طهماسب محتشم دولتشاهي، مبانى علم اقتصاد: اقتصاد خردـاقتصاد كلان، ص30؛ جون رابينسون، فلسفة اقتصادى، ترجمة بايزيد مردوخي، ص37ـ103؛ کارل ماکس، سرمايه، ترجمة ايرج اسکندري، ج1، ص77ـ116.
2. شارل ژيد و شارل ريست، تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمة کريم سنجابي، ج1، از فيزيوكراتها تا استوارت ميل، ص114ـ123؛ لوئي بُدَن، تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمة هوشنگ نهاوندي، ص86.
منظور وي از ارزش طبيعي، مصرفي يا استعمالي اين است كه ارزش يك كالا را از طريق تأثير آن در برطرف كردن دستكم، يكي از نيازمنديهاي انسان درك ميكنيم.(1) انساني كه گرسنه است، غذا براي او ارزش دارد؛ يعني غذا ميتواند نياز او را برطرف نمايد. به نظر ميرسد كه در اينجا، ارزش، تقريباً مساوي با مطلوبيت و سودمندي است. آنچه انسان ميخواهد و به مقدار مطلوبيت و سودي كه براي او دارد، براي آن ارزش قائل ميشود.
منظور از ارزش مبادلهاي نسبتي است كه به موجب آن يك ارزش مصرفي با يك ارزش مصرفي ديگر مبادله ميشود.(2) قيمتهايي كه در بازار براي اجناس و كالاها گفته ميشود درواقع مقدار ارزش مبادلهاي آنها را نشان ميدهد؛ يعني در مقام مبادله، معمول انسانها معاوضة آن جنس را با فلان جنس يا فلان مقدار پول، صحيح ميدانند. اگر بهدرستي تأمل شود، در ارزش مبادلهاي نيز عنصر اصلي ارزش را مطلوبيت كالاها براي خريدار و فروشنده تشكيل ميدهد؛ زيرا پول براي انسان، مطلوبيتي دارد، و آن كالايي را كه ميخواهد خريداري نمايد نيز براي او مطلوبيتي دارد؛ در مقايسة اين دو مطلوبيت با يكديگر، اگر مطلوبيت آنها متوازن باشد يا مطلوبيت چيزي كه به دست ميآورد، بيشتر از آني باشد كه از دست ميدهد، دراينصورت ميگويد اين معامله ارزش دارد، اما اگر مطلوبيت آن كمتر باشد، ميگويد نميارزد.
بنابراين ارزش اقتصادي كالا از طريق ميزان مطلوبيت آن براي افراد تعيين ميگردد؛ مثلاً اگر ميزان مطلوبيت كتابي در نزد خوانندهاي بالا باشد، او حاضر است آن را به قيمت گرانتري بخرد، و اگر مردم نسبت به خريد كتابي علاقه نداشته باشند، ارزش مبادلهاي آن نيز پايين خواهد آمد. يا انسان تشنهاي را فرض كنيد كه نياز زيادي به نوشيدني دارد و حاضر است براي رفع تشنگي، چندين برابر قيمت بازار براي يك نوشابه بپردازد؛ اما براي نوشابههاي دوم و سوم، يعني پس از آنكه مقداري از تشنگي او رفع شد، حاضر نيست
1. عبدالله جاسبي، نظامهاى اقتصادى، ص112.
2. همان، ص113.
همان مبلغ اول را براي نوشابه بپردازد. بنابراين ارزش نوشابه بستگي به ميزان مطلوبيت آن براي فرد دارد.(1)
البته با توجه به اينكه رغبت، انگيزه، نياز و مطلوبيت از امور كيفي بوده و از حالت روحي و دروني افراد حكايت ميكنند، به همين جهت قابل اندازهگيري و سنجش كمّي نيستند؛ مثلاً نميتوان گفت اين كالا صد درجه مطلوبيت دارد، پس صد تومان ميارزد.
ازهمينروست كه بحثهاي فراواني در كتابهاي اقتصادي در نحوة سنجش ارزش كالاها صورت گرفته است كه پرداختن به آنها ما را از هدف اصلي بازميدارد. ولي بههرحال نتيجهاي كه از تحليل مفهومي ارزش اقتصادي به دست ميآيد اين است كه ملاك ارزش و يا دستكم، يكي از عناصر اصلي ارزش اقتصادي، ميزان مطلوبيت، سودمندي و فايدهبخشي يك كالا در مقايسه با كالاي ديگر است؛ يعني هم عنصر «مقايسه» را در تعريف ارزش اقتصادي دخيل ميدانيم و هم عنصر «مطلوبيت» را.
عناصر ارزش اخلاقي
1. مطلوبيت
بدون شك ارزش اخلاقي نميتواند عين ارزش اقتصادي باشد. ارزشمندي كار اخلاقي به دليل مبادلة آن با چيز ديگري نيست. هرچند ممكن است كسي كارهاي خوب را بهمنظور رفتن به بهشت يا نجات از آتش دوزخ انجام دهد؛ اما اين به معناي آن نيست كه ارزشمندي و خوبي كارهايي مثل عدالتورزي و راستگويي صرفاً به اين دليل باشد كه در عوض آنها چيز بهتري وجود دارد؛ بهگونهايکه اگر آن تبادل و معاوضه، و مقايسه نباشد، عدالتورزي و راستگويي نيز كارهايي غيرارزشي شوند، و مورد تحسين و تمجيد مردمان قرار نگيرند. لكن همان عناصري كه در ارزش اقتصادي يك كالا دخيل بودند؛ يعني مطلوبيت و مقايسة مطلوبيتها با يكديگر، در فعل اخلاقي نيز بهگونهاي دخالت
1. براى توضيحات بيشتر، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، پيشنيازهاى مديريت اسلامى، ص150ـ151.
دارند و ميتوان آنها را از عناصر و مقوّمات فعل اخلاقي بهحساب آورد؛ البته فعل اخلاقي افزون بر مطلوبيت، بايد داراي عناصر ديگري نيز باشد. بهعبارتديگر مطلوبيت كارهاي اخلاقي قيود و شرايطي دارد و نميتوان مطلق مطلوبيت را معيار فعل اخلاقي بهحساب آورد؛ وگرنه مطلوبيت غذا براي انسان گرسنه و آب براي فرد تشنه را نيز ميبايست ارزش اخلاقي بهشمار آورد.
2. اختيار
موضوع ارزشهاي اخلاقي، رفتار اختياري انسان است. ازاينروي، تا هنگامي كه در محدودة امور جبري گام ميزنيم، حتي اگر بزرگترين كارها را نيز صورت دهيم، وارد قلمرو ارزشهاي اخلاقي نشدهايم. بنابراين به مطلوبيتي كه در اخلاق مطرح ميشود، بايد اين قيد را بزنيم: «مطلوبيتي كه مربوط به افعال اختياري انسان است».
گفتني است كه در علم اخلاق و مباحث اخلاقي از سه چيز بحث ميشود كه همگي بهگونهاي با اختيار انسان در ارتباطاند.(1) يكي دربارة كارهاي اختياري انسان است؛ يعني هر عملي كه انسان آن را با اختيار و انتخاب خود انجام دهد؛ دوم، دربارة مبدأ يا منشأ افعال اختياري؛ مثلاً در علم اخلاق از صفات نفسانياي مانند حرص يا سخاوت بحث ميشود و حالآنكه ممكن است در مواردي نيز غيراكتسابي باشند؛ اما چون ظهور اين صفات در عمل است و بهگونهاي با فعل اختياري در ارتباطاند، بنابراين مورد ارزشگذاريهاي اخلاقي قرار گرفته، گفته ميشود: «حرص صفت بدي است» و «سخاوت خُلق نيكويي است»؛ سومين چيزي كه در مباحث اخلاقي از آن بحث ميشود نتيجة افعال اختياري است. ممكن است در اثر تكرار يك فعل اختياري، صفت يا صفاتي براي انسان پيدا شود و بهصورت ملكهاي نفساني درآيد؛ چنين صفاتي نيز ازاينجهت كه نتيجة فعل اختياري هستند، در قلمرو مسائل
1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، پيشنيازهاى مديريت اسلامى، ص152ـ153؛ همو، اخلاق در قرآن، ج1، ص21ـ25 و 47ـ50 و ج2، ص90ـ95.
اخلاقي قرار ميگيرند. بنابراين مطلوبيت اخلاقي، مطلوبيتي است كه مربوط به فعل اختياري يا مبدأ و منشأ فعل اختياري و يا نتيجة فعل اختياري ميشود؛ و بههرحال مقيد به رفتارهايي است كه درنهايت مرتبط با اختيار آدمي هستند.
3. مطلوبيت انساني
آيا هر نوع فعلي كه انسان ازروي اختيار انجام دهد، هرگونه مطلوبيتي داشته باشد، ارزش اخلاقي دارد؟ بدون شك، كارهايي كه انسان براي رفع نيازهاي طبيعي خودش انجام ميدهد، با وجود مطلوبيتشان، ارزش اخلاقي ندارند. كسي كه به انگيزة اشباع غريزة تغذيهاش، غذا ميخورد و آب مينوشد و يا حتي مادري كه صرفاً به انگيزة اشباع غريزة مادري، فرزندش را مورد نوازش قرار داده، به او شير ميدهد، مورد تحسين و تمجيد ديگران قرار نميگيرد. كسي نميگويد فلان فرد چه اخلاق خوبي دارد كه غذا ميخورد! يا فلان مادر چه اخلاق پسنديدهاي دارد كه به فرزندش شير ميدهد و او را نوازش ميكند.
بنابراين مطلوبيت كار اخلاقي، قيد ديگري نيز دارد و آن اينكه «فقط به انگيزة اشباع غريزه نباشد». اما چون افزودن قيد منفي در تعريف، نهتنها ماهيت معرَّف را روشن نميكند، بلكه بر ابهام آن نيز ميافزايد، بهتر است اين قيد را به اين صورت اصلاح كنيم كه: «ارزش اخلاقي، مطلوبيتي است كه در اثر كارهايي كه به انگيزة خواستهاي فوق غرايز حيواني انجام ميگيرند، براي روح انسان حاصل ميشود»؛ يعني خواستهاي روح را به دو قسم دستهبندي كنيم: يكي خواستهايي كه در مرتبة غرايز حيواني است؛ مانند خواستهاي غريزة تغذيه، غريزة صيانت نفس و غريزة دفاع كه همگي از نوع غرايز مشترك ميان انسان و حيوان بهحساب ميآيند؛ و ديگري خواستها و غرايزي كه فوق اينها بوده و مختص آدمياناند؛ خواستهايي كه انسان را به علم يا عمل خاصي دعوت ميكنند؛ مانند شجاعت، سخاوت و عدالت. اينها هم درواقع عطشها و نيازهاي مراحل عالي روح آدمياند. انسان به
آنها احساس نياز ميكند و نبودشان را نقص و كمبود بهحساب ميآورد. گواينكه اين عطشها و خواستها در انسانهايي كه در مراحل حيواني سير ميكنند، خفته و ناآگاهانه است و توجه به وجود چنين خواستهايي در درون خود ندارند.
بر اساس اين قيدي كه در اينجا افزوديم، مطلوبيت كارهاي اختيارياي كه در جهت اشباع غرايز حيوانياند، ارزش اخلاقي بهحساب نميآيد؛ اما كارهايي كه مربوط به تأمين خواستهاي متعالي و انسانياند، ارزش اخلاقي دارند. بهعبارتديگر، انسان دو «من» دارد: «من سِفلي» و «من عِلوي»؛ به اين معنا كه هر فردي وجودي دو درجهاي و دو مرحلهاي دارد؛ در يك مرحله، حيواني است مانند ساير حيوانات كه غرايز مشتركي با آنها دارد؛ در درجة ديگر تعالي و تقدسي دارد كه مختص خود اوست، و «من واقعي» انسان نيز درواقع همان من علوي و انساني اوست. بنابراين هر كاري كه متناسب با كمال معنوي و روحي انسان باشد «كاري عِلوي و ارزشمند» است و «هر كاري كه با جنبة عِلوي روح ما سروكار ندارد، كاري عادي و مبتذل» بهحساب ميآيد.(1)
اين قيد تا اندازهاي حقيقت ارزش اخلاقي را روشنتر كرده، فهم كاملتري از آن به دست ميدهد؛ لكن هنوز ابهاماتي در آن احساس ميشود؛ زيرا اولاً، بايد اثبات شود كه انسان دو نوع غريزه دارد: غرايز حيواني و غرايز انساني؛ و ثانياً، بايد ثابت كرد كه غرايز ويژة انسان از غرايز مشترك او با حيوانات، كاملتر و بهترند و ارضاي خواستهاي حيواني فاقد ارزش اخلاقي است، اما اشباع غرايز انساني واجد ارزش اخلاقي. صرف اينكه ما تمايلات ويژهاي داريم كه ساير حيوانات ندارند، دليل برتري آنها نميشود. افزون بر اين، آيا نميشود براي ارضاي خواستهاي حيواني نيز ارزش، گرچه با درجهاي كمتر، قائل شد؟ يعني آيا نميتوان ارزشها را نيز مانند خواستها و غرايز، درجهبندي و دستهبندي كرد؟ چرا ارزش اخلاقي را به ارضاي خواستهاي مخصوص انسان منحصر ميكنيم؟ ازاينرو، به نظر ميرسد براي تكميل بحث، و پاسخگويي به اين پرسشها، بايد قيد ديگري بيفزاييم.
1. براى توضيح بيشتر، ر.ك: مرتضي مطهري، نقدى بر ماركسيسم، ص207ـ209.
4. انتخاب آگاهانه و خردمندانه
هرگاه عقل نشان داد كه مطلوبيت فلان كار بيشتر است، و ما آن را آگاهانه انتخاب كرديم، درآنصورت كار ما، ارزش اخلاقي خواهد داشت. توضيح آنكه: اگر در يك لحظه تنها يك غريزه در وجود انسان بيدار و يك ميل در نفس آدمي موجود باشد، انسان درصدد ارضاي آن برآمده، در صورت وجود شرايط و نبود موانع خارجي، آن را تحقق ميبخشد؛ اما اگر اميال متعددي موجود باشد و ارضاي همة آنها در يك زمان ممكن نباشد، درآنصورت ميان آنها تزاحم و درگيري واقع خواهد شد، و جاذبه و كشش هركدام قويتر و نيرومندتر باشد، توجه نفس را به خود جلب خواهد كرد. اما آيا نقش آدمي در صحنة تزاحم اميال و غرايز چيست؟ آيا تماشاچي صرف است و هروقت به هر دليل طبيعي يا اجتماعي يكي از اميال او غالب شد، به دنبال آن راه ميافتد؟ و يا اينكه خود وي ميتواند با فعاليتهاي فكري و ارادياش، دست به انتخاب و گزينش زده، حتي گاهي از ارضاي خواستهاي نيرومند طبيعياش خودداري نمايد؟ در صورت اول هرچند كاري اختياري و مطلوب طبعش انجام داده، اما درواقع از انسانيت و ارزشهاي انساني كناره گرفته و نيروهاي ويژة انسانياش را مهمل گذاشته و همچون كاهي خود را به دست گردبادي سپرده است.(1)
بنابراين انسان بايد آگاهانه و خردمندانه در ميان اميال متزاحم خود به قضاوت بنشيند و مناسبترين آنها را با راهنماييهاي عقل انتخاب كند. با بررسيهاي خردمندانه دانسته ميشود كه ارضاي كداميك از خواستها مطلوبيت بيشتري براي او دارد و همان را انتخاب ميكند. در اينجاست كه كار او ارزش اخلاقي خواهد داشت. البته اينكه انسان بر اساس چه معياري بايد بعضي از خواستهاي خود را بر پارهاي ديگر ترجيح دهد، سؤالي است كه در جاي خود بايد به آن پرداخته شود. يك راه اين است كه كارها را بر اساس ميزان لذتي كه براي ما به ارمغان ميآورد سنجيده و لذتبخشترين و پايندهترين آنها را
1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، خودشناسى براى خودسازى، ص102ـ105.
برگزينيم؛ راه ديگر اين است كه غرايز را بر اساس غايات و نتايجشان مقايسه كنيم و هركدام غايتي برتر و پايدارتر داشتند، همان را برگزينيم؛ يك راه نيز اين است كه هركدام از اميال كه بيشتر در جهت كمال نهايي آدمي قرار داشتند و او را در راه وصول به قرب الهي بيشتر ياري كردند، همان را برگزينيم.
حاصل كلام آنكه، به نظر ما براي حصول ارزش اخلاقي، وجود چهار عنصر «اختيار»، «مطلوبيت»، «مطلوبيت انساني» و «انتخاب آگاهانه و خردمندانه» لازم است و نبود هركدام از آنها نشانة نبود ارزش اخلاقي است.
بررسي چند ديدگاه دربارة معيار ارزش اخلاقي
همانطور كه پيشتر اشاره شد، هريک از مكاتب اخلاقي، ديدگاه خاصي را دربارة معيار فعل اخلاقي و ماهيت ارزش اخلاقي برگزيدهاند. در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
1. ارزش اجتماعي
از ديدگاه مكتب جامعهگرايي، هرچيزي كه مورد امرونهي جامعه يا متعلَّق پسند و ناپسند آن باشد، ارزش اخلاقي مثبت يا منفي خواهد داشت. ارزشهاي اخلاقي همان ارزشهاي اجتماعياند و در خارج از ظرف اجتماع، بسياري از مفاهيم اخلاقي، بلكه هيچيك از آنها، معناي محصَّلي ندارند. ايثار، صبر و استقامت، راستگويي، عدالتورزي، محبت و امثال آن، همگي ارزشهايي هستند كه جامعه به ما معرفي ميكند.(1)
بهعبارتديگر، انسان دو نوع «من» دارد. من فردي و من اجتماعي، يا خود فردي و خود اجتماعي. اگر هويت و حقيقت انساني او، همان خود جمعي او نباشد، دستكم خود اجتماعي او نيز مانند خود فردياش امري واقعي و عيني و حقيقي است، و نه اعتباري و قراردادي. به تناسب اين دو نوع «من»، كارهاي آدمي نيز دو دستهاند: كارهايي كه براي من
1. اميل دورکيم، فلسفه و جامعهشناسى، ترجمة فرهناز خمسهاي، ص51 و 72.
فردياش انجام ميدهد؛ و اعمالي كه براي ارضاي خواستهاي من جمعياش انجام ميدهد. دراينزمينه، «هر كاري كه منبعث از من جمعي انسان باشد، اخلاقي است و هر كار كه منبعث از من فردي باشد اخلاقي نيست».(1)
گفتني است كه ما در مباحث «جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن» به تفصيل، اين رأي را به نقد كشيده و آن را با ترازوي عقل و نقل سنجيده، و اثبات كردهايم كه نهتنها دلايل حاميان آن، براي اثبات مدعايشان ناكافي و نارساست؛ بلكه دلايل فراواني از عقل و نقل نيز در اثبات نادرستي و بطلان آن وجود دارد. براي آشنايي بيشتر با اين نقدها ميتوان به مباحث يادشده مراجعه كرد.(2)
2. سود و زيان شخصي يا گروهي
از ديدگاه خودگروان و اپيكوريان، قوام ارزش اخلاقي به تحقق بيشترين لذت و خير شخصي است. ارزش اخلاقي چيزي جز لذت و خير فردي نيست. لذا هرچيزي كه لذتي بيشتر و پايدارتر داشته باشد و موجب تحقق خير شخصي فراوانتري شود، ارزش اخلاقي افزونتري نيز خواهد داشت. در مقابل، سودگرايان، ارزش اخلاقي را دايرمدار سود و زيان عمومي يا گروهي ميپندارند. هرچيزي كه موجب تحقق منفعت و سود عمومي بيشتري شود، اخلاقيتر و ارزشيتر خواهد بود؛ هرچند ممكن است زيان و ضرر شخصي را نيز در پي داشته باشد. گواينكه خير شخصي انسان با خير گروهي و اجتماعي او گره خورده است و شايد نتوان بهآساني آنها را از هم تفكيك كرد.(3) دربارة اين مكاتب اخلاقي در بخش دوم كتاب، بهتفصيل سخن خواهيم گفت، و نارساييها و كمبودهاي آنها را نشان خواهيم داد. در تبيين مكتب اخلاقي اسلام روشن خواهد شد كه گرچه آن چيزي كه
1. براى توضيح بيشتر دربارة اين ديدگاه، ر.ك: مرتضي مطهري، نقدى بر ماركسيسم، ص205ـ207.
2. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص73ـ109.
3. ر.ك: مرتضي مطهري، فلسفة اخلاق، ص311ـ323.
حقيقتاً ميبايست ارزش اخلاقي بهحساب آيد با سود و منفعت حقيقي انسان نيز همراه است، اما صرف سودآور بودن يا نافع بودن نميتواند ارزشآفرين باشد.
3. مفاد بايد و نبايد
بعضي تصور كردهاند كه ارزش اخلاقي، و بهطور كلي اخلاق، عبارت است از مفاد «بايد»ها و «نبايد»ها؛ و لذا «هر ارزش اخلاقي» را «درحقيقت نمايندة يك فرمان و بايد اخلاقي» دانستهاند. بر اساس اين رأي هرجا بايد و نبايد هست، ارزش هم هست و هرجا بايد و نبايد نيست، ارزش اخلاقي هم نيست. دربارة مزايا و محاسن اين ديدگاه گفتهاند: «ارزشهاي اخلاقي را صورتبندي فرماني كردن (چنانكه ما كرديم) و اخلاق را مجموعة اوامر دانستن و قضاياي ارزشي را به «امريه»ها برگرداندن، در روشن كردن پارهاي نقاط ابهام فكري كمك مؤثر ميكند و يا دستكم، راه را براي گشودن بعضي معماهاي فلسفي، هموارتر و گشادهتر ميسازد».
به نظر ما اين رأي نه جامعيت دارد و نه مانعيت؛(1) نه هرجا بايد و نبايد نيست، ارزش اخلاقي منتفي است و نه هرجا اين دو مفهوم هستند ارزش اخلاقي وجود دارد.
وجه عدم مانعيت اين رأي اين است كه همانطور كه پيشتر گفتيم، در قضاياي علوم طبيعي، رياضي و اعتباري محض (قراردادي)، فراوان از دو مفهوم «بايد» و «نبايد» استفاده ميشود، درحاليکه هيچكس آن علوم و يا آن دسته از قضايا را كه در آنها از بايد و نبايد استفاده شده است، جزو علوم و قضاياي ارزشي نميداند. به همين جهت،گاهي گفته ميشود: «همواره قوانين علمي قضايايي كلي و منطقي هستند كه به «هست»، و «نيست» ختم ميشوند...؛ اما قوانين اخلاقي، تماماً قوانيني هستند كه يا اشيا و امور خارجي را ارزيابي ميكنند، و يا بهنحوي جزئي يا كلي، سخن از بايد و نبايد ميگويند»، سخن تامّي نيست؛ يعني چنين تفكيكي ميان علم و اخلاق يا دانش و ارزش، بههيچرو با واقعيت سازگاري
1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، تعليقة علي نهاية الحكمة، ص391ـ392، شمارة 382.
ندارد. چنين نيست كه هرجا بايد و نبايدي ديديم آن را مربوط به حوزة ارزشهاي اخلاقي بدانيم و هرجا سخن از هست و نيست و واقعيتهاي خارجي به ميان آمد، آن را جزو قلمرو دانش تصور كنيم. وقتي در علوم طبيعي گفته ميشود «براي به دست آوردن آب بايد نسبت خاصي از عناصر اكسيژن و هيدروژن را با هم تركيب كرد»، آيا قضيهاي ارزشي و حكمي اخلاقي بيان شده است؟ يا وقتي يك رياضيدان ميگويد «براي حل فلان مجهول رياضي بايد فلان عمل را انجام داد»، آيا از محدودة توصيف و دانش خارج شده و از فضيلت و ارزش و اخلاق سخن گفته است؟! يا در مسائل قراردادي و علوم اعتباري محض، مانند ادبيات كه سخن از بايد و نبايد به ميان ميآيد، و مثلاً گفته ميشود «در زبان عربي براي ساختن جمله بايد فعل را بر فاعل مقدم كرد»، آيا حكمي ارزشي صادر شده است؟
حتي، با وجود وجوه مشترك فراواني كه اخلاق و حقوق دارند، ميتوان گفت بايد و نبايدهاي حقوقي نيز، خواه مربوط به قواعد كلي حقوق باشند و يا دربارة مقررات جزئي دولت، فينفسه معناي ارزش اخلاقي ندارند. گواينكه ميتوان بهگونهاي آنها را نيز وارد حوزة اخلاقيات كرد و نظام اخلاقياي ارائه نمود كه دربردارندة قضاياي حقوقي نيز بشود؛ اما بايد توجه داشت كه درآنصورت ارزش اخلاقي احكام و قواعد حقوقي مربوط به جهت اخلاقي آنهاست، نه جهت حقوقيشان.
نقص و اشكال ديگر اين رأي، عدم جامعیت آن است؛ زيرا مفاهيم ارزشي منحصر در بايد و نبايد نيست. مفاهيم متعددي نظير: خوب، بد، خير، شر، صواب و خطا در مسائل اخلاقي مطرح ميشوند كه متضمن معناي ارزشي نيز هستند و بهيقين از سنخ بايد و نبايد بهحساب نميآيند.
حاصل كلام آنكه، چنين تفسيري از ارزش اخلاقي، فاقد شرايط لازم يك تعريف جامع و مانع بوده، نميتواند مورد قبول واقع شود. نميتوان مفاهيم را به دو دسته تقسيم كرد و دستهاي را از قبيل «هستها» پنداشت و دستهاي ديگر را از سنخ «بايد و نبايدها» و مفاهيم ارزشي.
4. مطلوبيت عقلي كار اختياري
ديدگاه ديگري كه مورد توجه بسياري از فيلسوفان و علماي اخلاق واقع شده، اين است كه معيار اخلاق و ارزش اخلاقي، مطلوبيت عقلي كارهاي اختياري انسان است. هر فعلي كه مورد تأييد و پسند عقل باشد و عقل به انجام آن دستور دهد، ارزش اخلاقي دارد و هر فعلي كه مطلوب غريزهاي از غرايز و ميلي از اميال طبيعي انسان باشد فاقد ارزش اخلاقي خواهد بود.(1)
توضيح آنكه: انسان موجودي است مركّب از سه قوة اصلي شهوت، غضب و عقل.(2) طبيعي است كه هركدام از اين قوا، اقتضائات و خواستههايي دارند. اما قوام اخلاق و ارزش اخلاقي به اين است كه حاكم بر وجود آدمي، قوة عاقله باشد تا بتواند به دور از هرگونه افراط و تفريطي اقتضائات ساير قوا را تا جايي كه به سعادت او خللي وارد نكند، برآورده نمايد و آنها را به حد وسط و نقطة معتدلي راهنمايي نمايد. با اين كار، قوة ديگر و ملكة ديگري به نام «عدالت» در نفس آدمي پديد ميآيد. بهاينصورت است كه اصول اخلاق، كه همان عفت، شجاعت، حكمت و عدالت است، حاصل ميشوند. بههرحال، هر كاري كه صرفاً بهمنظور اشباع قواي شهويه و غضبيه صورت نگيرد؛ بلكه به دليل مطلوبيت و سودمندي آن در نظر عقل انجام گيرد، كاري اخلاقي خواهد بود. بهعبارتديگر، در هر كاري كه اوامر و نواهي عقل مورد توجه قرار گيرد و غرض از آن اشباع نيازها و گرسنگيهاي قوة عاقله باشد، ارزش اخلاقي نيز وجود دارد؛ اما اگر غرض از انجام يك كار ارضاي خواستهاي مهارنشدة شهوت و غضب باشد، اخلاقي و ارزشي نخواهد بود.
اين ديدگاه از جهاتي داراي مزايا و محاسني است كه در نظريات ديگر يا وجود نداشت و يا بهصورت بسيار كمرنگي مطرح بود؛ و آن تفكيك كار متعالي و ارزشي از
1. ملامحمدکاظم الخراساني، الفوائد، فائدة فى اقتضاء الافعال للمدح و الذم (ضميمة کتاب حاشية فرائد الاصول)، ص330.
2. سيدمحمدحسين الطباطبايي، الميزان، ج1، ص370ـ373؛ شرح ابنميثم البحراني علي المأة كلمة لاميرالمؤمنين، تصحيح ميرجلالالدين الحسيني الارموي، ص19ـ20.
افعال غريزي و عادي است. همانطور كه در بيان نظرية مختار، در ابتداي اين فصل گفته شد، ما نيز ميپذيريم كه فعل اختياري درصورتي ارزش اخلاقي دارد و وارد حوزة اخلاقيات ميشود كه صرفاً به انگيزة اشباع غرايز حيواني و اميال طبيعي انجام نگيرد؛ بلكه در راستاي بُعد متعالي و مقدس آدمي باشد. همچنين تأكيد اين رأي بر مطلوبيت عقلي كار اخلاقي، نكتهاي است كه در ديدگاههاي ديگر وجود نداشت و پيشتر گفتيم كه يكي از عناصر اساسي ارزش اخلاقي، عقلي بودن آن است.
اما صرفنظر از اينكه آيا اين ديدگاه قابل توجيه هست يا نه، به نظر ميرسد مباني و پيشفرضهاي آن، مخدوش و نادرست باشد؛ زيرا آنگونه كه از ظواهر كلماتشان به دست ميآيد، اينان عقل را نيز مانند غريزه، داراي نيازمنديها و احتياجاتي ميدانند كه با انجام كارهاي خاصي در پي رفع آنهاست!
اين عده، اوامر و نواهي و مطالباتي را به عقل نسبت ميدهند؛ درحاليکه به نظر ما، عقل بهمنزلة يك قوه، چنين تواناييهايي را ندارد. چنانكه در فصل پيش به تفصيل گفته شد، ما معتقديم كه عقل، هيچ ميل و گرايشي ندارد و اصولاً «عقل» از سنخ تمايلات و غرايز نيست. عقل فرمان و دستوري ندارد؛ گرسنگي و تشنگي و درد و لذتي ندارد. كار عقل چيزي جز ادراك كليات و راهنمايي و روشنگري نيست. عقل به مثابه چراغي ميماند كه راه را از چاه مينماياند، بيآنكه خود گرايش و ميلي داشته باشد. بنابراين نميتوان معيار ارزش اخلاقي را خرسندي و رضايت عقل، و مطلوبيت عقلي فعل اختياري دانست؛ مگر به همان معنايي كه در بيان نظرية مختار گفتيم كه معيار ارزش اخلاقي كار، آن است كه عقل، مطلوبيت متعالي آن را تشخيص دهد، و انسان با اختيار و آگاهي آن را به انجام رساند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org