بسم الله الرحمن الرحیم
بيانات حضرت آيتالله مصباح در جلسه با دانش آموختگان طرح ولايت عضو دفتر پژوهشهاي فرهنگي _ 25/12/1391
فعاليتهاي اجتماعي؛ بايدها و نبايدها
ما و وظایف اجتماعی
همه ميدانيم که استقرار اهداف انبيا و ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين در جامعه نياز به فعاليتهاي جمعي دارد و به غير از وظايف فردي که هر کسي در داخل خانه خودش و در تنهايي نيز ميتواند انجام دهد، دستکم نيمي از وظايف ديني ما مربوط به فعاليتهاي اجتماعي است و بايد در ارتباط با ديگران و با کمک ديگران به انجام رسد. در اينجا دو سؤال اساسي مطرح ميشود. يکي اينکه کيفيت ارتباط افراد با يکديگر در چه شکلي باشد و در چه قالبي طراحي شود و ديگر اينکه محور نشستها، گفتوگوها و بحثها چه باشد. توجه به اين دو مسأله همانند دو بال يک پرنده است که هر دو ضرورت دارد و بايد متناسب و متوازن رشد کنند. اينگونه نيست که وقتي یک جوجه بال درميآورد، ابتدا يکي از بالهايش رشد کند و سپس به سراغ بال ديگر برود. بالها بايد متناسب و با هم رشد کنند.
مشکل بروکراسيهاي افراطي
زماني بود که کارهاي اداري قوانين خاصي نداشت و حاکم شهر، همه کارهاي شهر را در نظر داشت و همه کارها با اراده او تنظيم ميشد و همين باعث هرج و مرج و به همريختگي و از همپاشيدگي ميشد. اين بود که نخبگان هر جامعهاي به فکر افتادند که تنظيماتي براي کارهاي اجتماعي و اداري پيشبيني کنند و کمکم آن را به صورت قانون، آييننامه، بخشنامه و امثال آن درآوردند، اما مبالغه در همين کار نيز باعث کندشدن کارها و نرسيدن به هدف ميشود. در کشور ما نمونههاي بسياري وجود دارد که آنچنان افراد در دام بروکراسي براي رسيدن به قالبها و رعايت آنها افتادهاند که گاهي اصل کار به فراموشي سپرده شده است. يکي از نمونههاييکه کمابيش سالهاست همه ما با آن آشنا هستيم مسأله سرمايهگذاري در کارهاي اقتصادي است. در مجلس قانون وضع ميشود که بايد سرمايهگذاري کرد. امتيازاتي براي سرمايهگذار ميگذارند، مالياتش را حذف ميکنند و راههاي اداري اين کار را نيز تنظيم ميکنند تا افراد را به سرمايهگذاري تشويق کنند. ولي پس از اين که يک فرد سرمايهاش را از خارج به کشور ميآورد و ميخواهد وارد کار شود با انبوهي از مشکلات اداري از قبیل امروز بيا اينجا، فردا برو آنجا، امروز جلسه تشکيل نشده، امروز مسئول اداره نيست و... روبهرو ميشود؛ گاهي ميبينيد يک سال طول ميکشد تا پروژهاي به ثبت برسد يا اجازه شروعش را بگيرد. يکي از بستگان ما که در آلمان زندگي ميکرد براي کاري به ايران آمده بود. چند روز از اين اداره به آن اداره براي يک امضا ميرفت و هر روز به بهانهاي کارش انجام نميگرفت. او ميگفت اين کار در آلمان، زير يک سقف و دور يک ميز در يک ساعت انجام ميگيرد. ده کارمند دور يک ميز نشستهاند، يکي امضا ميکند به ديگري ميدهد. او آنرا چک ميکند و به آن مهر ميزند و بالاخره کاري که در ايران در مدت يکماه به سرانجام نرسيد در يک ساعت تمام ميشود. در همه کارها ما با دو مشکل افراط و تفريط روبهرو هستيم. گاهي کارهاي بسياري به عهده يک نفر گذاشته ميشود که وقت نميکند نظمي به کارش بدهد و چند مسئوليت بپذيرد و باعث لوث شدن مسئوليتها ميشود. گاهي نيز يک کار ساده که بايد در يک ساعت انجام بگيرد مدتهاي طولاني در پيچ و خم ادارات مختلف گير ميکند. اين مثل را زدم که توجه داشته باشيم که هميشه بايد محتوا و قالب با هم متناسب باشند. حالا در سيره اهلبيت شما ملاحظه بفرماييد، همان زمان که اميرمؤمنان سلاماللهعليه خليفه بودند و در کوفه که پايتخت کشور اسلامي بود، زندگي ميکردند، معمولا همراه واليان شهرهاي ديگر دو نماينده نيز ميفرستادند که يکي به عنوان تعليمدهنده قرآن و معارف دين و ديگري به عنوان خازن بيتالمال و مسئول جمعآوري اموال عمومي و صرف کردن آنها بود. در آن زمان کل تشکيلات اداري جامعه اسلامي با سه اداره برگزار ميشد، که هر اداره نيز غالبا يک عضو داشت، اما کمکم نيازها شديد، جمعيت افزوده و ارتباطات بيشتر شد و به تبع آن، همه اين تشکيلات و تقسيم کارها نيز رشد کرد. اما در طول تاريخ هرجا بروکراسي بيش از حد بوده، ضربه خوردهايم و بهجاي اينکه کارها سرعت بگيرد، کندتر شده و گاهي بسياري از خدمات تعطيل شده است.
در مبارزات سياسي و فعاليتهاي ديني و اجتماعي نيز همين گونه است. بهخصوص در کيفيت تأسيس دانشگاهها، برنامهها، درسها، کلاسها و... که از دانشگاههاي اروپا اقتباس شد و کار خوب و لازمي نيز بود، اما در بسياري از موارد گرفتار افراط در بروکراسي شد و مثلا با شرايطي که براي دانشجو يا استاد معين کردند بسياري از تحصيل واماندند. مادامي که در مقابل اين کمبودها، مزايا و پيشرفتهاي بيشتري به دست ميآيد، کمبودها قابل توجيه است، ولي بايد بدانيم که اگر بنا شد همه وقتها صرف قالبسازي شود به طوري که از محتوا عقب بيفتيم، به نتيجه نميرسيم و نه عقل و نه سيره ائمه صلواتاللهعليهماجمعين آن را تأييد نميکند. ما بايد اصالت را به کار بدهيم و تنظيمات، شکل و قالب را به اندازه ضرورت توسعه بدهيم. ولي اگر وقت بسياري براي طراحي تشکيلات صرف کنيم و اصل و محتواي کار عقب بماند، چه بسا سالها بگذرد و کساني وقتشان صرف شود و به هدف مطلوب نرسیم.
از جمله مسائلي که در طول تاريخ انقلاب تجربه کردهايم و نتايج مثبت و منفياش را شاهد بودهايم، مسأله حزب است. پيش از انقلاب نخبگان کشور، يعني همان کساني که از مسائل سياسي اجتماعي چيزي ميدانستند و در مسير مبارزه با دستگاه استکبار و استعمار بودند، ناخودآگاه با اقتباس از خارجيها تصور کردند که براي مبارزات سياسي بايد حزب تشکيل بدهند. همانطور که ديگران همين کار را ميکنند، حتي جاهايي که انقلابهاي ضد استعماري سوسياليستي شکل گرفت و به نتيجه رسيد غالبا با تشکيل احزاب مارکسيستي همراه بود. در اروپا نیز در کشورهايي مثل مجارستان و چکسلواکي، و کشورهاي بسياري در آمريکاي لاتين و آفريقا که حکومتهاي جديد سوسياليستي تشکيل شد، ابتدا با تشکيل احزاب سوسياليستي شروع شد. اکثر اين کشورها که استقلال پيدا کردند و از زير بار استعمار درآمدند ابتدا احزاب مارکسيستي تشکيل دادند. تا آنجا که در ذهن بسياري از روشنفکران ما اين جاي گرفت که مارکسيسم علم مبارزه است و ما اگر بخواهيم مبارزه کنيم به علم مبارزه نياز داريم. من به ياد ميآورم که روشنفکران، دانشگاهيان و نخبگان کشور ما حتي در محيطهاي طلبگي، کساني همين را تبليغ ميکردند که اسلام سر جاي خودش، اسلام محتواي هدف ما و ايده ماست، ولي براي مبارزه با شاه، به علمي نياز داريم که در اسلام نيست و اين علم را بايد از مارکسيسم بگيريم. با اينکه عنوان کارشان مبارزه با غربگرايي و استعمار بود، ولي ناخودآگاه از غرب تقليد ميکردند. ميگفتند براي ايجاد تحول بايد حزب تشکيل داد و حزب نيز ساختار خاصي دارد و بالاخره براي مبارزه با استعمار بايد احزاب مارکسيستي باشد که خود اين از غرب سرچشمه گرفته بود. يکي از افراطيترين شکلهاي اين تفکر در سازمان مجاهدين بود که برخي ازبنيانگذاران آنها افراد متدين، انقلابي، با نيت خوب، فداکار، شجاع، اهل نماز و روزه و تهجد بودند. چند نفر از آنها مهندس بودند که در دستگاه شاه، ماهي دوازده هزار تومان[1] حقوق داشتند که فقط 500 تومان از آن را خرج زندگي خودشان ميکردند و بقيه صرف مبارزه ميشد. اينها در اين دام افتادند که ما نماز، روزه و ارزشهاي اسلام را قبول داريم، اما اينها به ما ياد نميدهد که چگونه بايد مبارزه کنيم و با همين توهم که مارکسيسم علم مبارزه است، خواستند بين اسلام و مارکسيسم تلفيق کنند. اينها واقعا هم اسلام را ميخواستند و هم مارکسيسم را بهعنوان علم انقلاب و روش فعاليت اجتماعي سياسي پذيرفته بودند. اما وقتي اين دو با هم تضاد و اصطکاک پيدا ميکرد، کمکم کفه اسلام سبک میشد و اولين نمود آن اين بود که گفتند لازم نيست هميشه مثل مقدسها به رساله عمليه مراجعه کنيم، ما احکام اسلام را از خود قرآن ياد ميگيريم. با اين کار ارتباطشان با روحانيت و اسلامشناسان واقعي ضعيف شد. يکي از به اصطلاح اسلامشناسان آن وقت روي اين مسأله تکيه ميکرد که قرآن ميگويد: بَيَانٌ لِّلنَّاسِ نميگويد بيانٌ للعلماء!
آن روز گذشت، اما هنوز آن شعار در اعماق دل برخي از سياستمداران دسته اول کشور ما رسوخ دارد و رسوباتش هنوز کارساز است. نشانه اين رسوبات اين است که معتقدند آخوندها ميگويند فلان چيز حلال حرام است؛ حالا اگر دو تار از موي يک زن پيدا باشد يا نباشد چه تأثيري دارد؛ ما بايد به مسائل اساسي مثل مبارزه با انحراف اقتصادي ـ که البته خودشان بيشتر در دام همين انحرافات ميافتندـ و امثال آن بپردازيم. اين همان راهي است که شکل افراطياش را سازمان مجاهدين تجربه کردند و ابتدا رسالهها کنار رفت و گفتند: ما از خود قرآن و حديث استفاده ميکنيم. سپس گفتند فهم قرآن و حديث در مدرسه و کتابخانه به دست نميآيد و بايد آن را همان طور که ما ميفهميم در ميدان مبارزه به دست آورد.
ما از همه اينها بايد درس بگيريم و در دام بروکراسي نيفتيم. به اندازه نياز بايد سازماندهي و شبکهسازي را توسعه داد و از آن استفاده کرد، ولي افراط در آن مانع پيشرفت کار و صرف نيرو ميشود.
کمتوجهی به ارزشهای اسلامی؛ ریشه بیشتر مشکلات
ما بايد ببينيم ريشه مشکل از کجاست و راه برونرفت از آن کدام است؟ بيش از سي سال از پيروزي انقلاب ميگذرد و شرايط مختلف و دولتهاي مختلف با رؤساي جمهور متعددي را که همه براساس همين قانون اساسي و انتخابات سر کار آمدهند تجربه کردهايم. در دهه اول انقلاب، حضرت امام بر کارها اشراف داشتند و بعد از رحلت ايشان نيز مقام معظم رهبري که به حقيقت نائب شايسته و بدل احسني براي ايشان هستند. نظام، نظام سنجيدهاي بوده و براساس اسلام و قواعد عقلايي حسابشده و سنجيده برنامهريزي شده است، اما در عمل کمبودها، اشتباهات و انحرافاتي واقع شده است. البته عنايت الهي و همت مردم مخلص و ولايتمدار ما همیشه پشتوانه و حافظ اين انقلاب بوده و انشاءالله تا ظهور وليعصر (عج) خواهد بود، ولي به هر حال کمبودها به صورتهاي مختلف از همان ابتدا وجود داشته است. اولين رئيسجمهور چگونه انتخاب شد؟ بيشترين تبليغات براي اولين رئيسجمهور از طرف بيت و از فرزندان بيواسطه امام براي بنيصدر بود. البته خود امام موافق نبود، ولي بالاخره بعضي از فرزندان ایشان حمايت ميکردند. امام از آن جايي که با آن ديد و فراست الهياش مسأله رشد اجتماعي مردم را هدف اول خود ميدانست، جلوگيري نميکرد و شخصا در تعيين رئيسجمهور دخالت نميکرد. ميگفت: کار بايد طبق مقررات انجام بگيرد، اين مردم هستند که بايد انقلاب را حفظ کنند و بايد رشد کنند و خودشان بفهمند. در دولتهاي بعد نيز کمبودهايي به صورتهاي مختلف وجود داشته، اما بالاترين لطمهها را ما از آن دولتهايي خوردهايم که نسبت به ارزشهاي اسلامي کمتوجه بودند. روشن است که ارزشهاي اسلامي دو نوع ارزش را شامل ميشود. يک دسته از ارزشها، ارزشهاي عقلايي است که همه عالم قبول دارند، مانند عدالت، صلح، مبارزه با تبعيض. اينها اختصاص به اسلام ندارد و هر عاقلي اينها را دوست دارد؛ البته اسلام نيز بر آنها تأکيد ميکند. ولي ارزشهاي اسلامي، ارزشهايي است که فرهنگ اسلامي آن را اقتضا ميکند، مانند ايمان، تقوا، توجه به خدا، عبادات، تعبد به احکام شرع، رعايت عفاف و حيا در جامعه و بعضي از مسائل اخلاقي ديگري که اسلام به صورتي يا بنيانگذار آن است و يا بيشترين تأکيد را روي آنها داشته و احکام شرعي را براساس آنها جعل کرده است.
اگر ما واقعا اسلام را با همه ابعادش پذيرفتهايم، نميشود بخش فرهنگي، اخلاقي و مسائل جنسياش را نديده بگيريم و بگوييم اينها مهم نيست و چيزي که مهم است مبارزه با ظلم است. مبارزه با ظلم شعار اصلي مارکسيسم بود و پيشرفت مارکسيسم در عالم نيز تحت همين عنوان بود. شعارشان اين بود: «کارگران، رنجبران، کشاورزان، متحد شويد عليه ستمگران.» اين شعار را ما نميتوانيم بگوييم که فقط براي اسلام است. هر انسان عاقلي ميفهمد که بايد با ظلم مبارزه کرد. با اينحال آيا رواست که بگوييم اصل اين است و همه چيز ديگر فرع است و مهم نيست؟! آيا اين کار توجيه دارد که هدفمان را همين قرار بدهيم و وقتي توجه پيدا ميکنيم که اين شعار تنها از آن اسلام نيست، بگوييم ما از اسلام فراتر رفتهايم و اصلا جهاني فکر ميکنيم و دوران اسلامگرايي گذشته و آنچه براي ما نيز مطلوب است، همين عدالت است؟ حال اين شعار چه اندازه با واقعيت و عمل وفق بدهد يا ندهد، مسأله ديگري است، ولي به هرحال طرح شعار است.
بدون شک يکي از آسيبهاي بزرگ که در سطوح عالي مطرح شده و به سطوح ديگر نيز سرايت کرده، کم بها دادن به ارزشهاي اسلامي است. وقتي اين مسأله مطرح ميشود که ضامن اجرا براي ارزشهاي اسلامي در جامعه چيست، آنها که خود به اين مسائل توجه ندارند، ميگويند اينها وظيفه دولت نيست؛ اين مسايل کار فرهنگي ميخواهد و بايد کار فرهنگي کنيد تا مردم خودشان به اين ارزشها علاقهمند شوند و خودشان اجرا کنند. مثال معروف اين آسيب، مسأله حجاب و عفاف است. ميگويند برويد کار تبليغي کنيد تا مردم خودشان دوست بدارند حجاب داشته باشند و به آن عمل کنند؛ ما که مانع آنها نميشويم. اين کار فرهنگي است و کار دولت نيست. صرفنظر از اينکه دولت نيز وزرات ارشاد و فرهنگ اسلامي دارد و در قانون اساسي نيز بر وظايف فرهنگي قوه مجريه تاکيد شده، چنين بهانهاي ميآورند. آيا اين سخن درست است؟! آيا ارزشهاي خاص ربطي به دولت و نظام ندارد؟ پاسخ به اينگونه سؤالات به يک سلسله مسائل بسيار ريشهاي درباره چيستي، وظيفه و حيطه دخالت دولت و تفاوت دولت اسلامي با دولت غير اسلامي برميگردد. اينها مسائلي است که به فلسفه علوم سياسي برميگردد و مطلب سادهاي نيست که با چند جمله بتوان آنرا جواب گفت و قضيه را حل کرد. در واقع ريشه اين درخت ناميمون به مسائل شناختي و فکري برميگردد.
ولیفقیه؛ ضامن اسلامی بودن نظام
ما معتقديم تنها نظام مبتنی بر محوریت ولایتفقیه، حافظ اين ارزشهاست. اگر در رأس هرم قدرت، چنين قدرت قانوني و شرعي حاکم باشد، ميتواند در چارچوب قانون و مقررات مربوط به خودش تا اندازهای اين مسایل را رعايت کند؛ البته اينکه ميگويم تا اندازهای، براي اين است که اين عالم، هيچگاه پاک و منزه از عيوب، نقايص و کمبودها نبوده است. در زمان هيچ پيغمبر و هيچ امامي چنين نظامي به وجود نيامده است که در آن هیج گناهکار، خاطي و خائني وجود نداشته باشد. هميشه این مسایل بوده است و کمابيش هميشه نیز خواهد بود. همانگونه که اگر ما در مسائل امنيت مالي، مجريان دلسوز و دستگاه قضايي فعالي داشته باشيم، دزدي کم ميشود، اگر در مسائل معنوي و فرهنگي نیز مسئول شايسته و ابزار مناسبي داشته باشيم، بيدينيها، بياخلاقيها و بيعفتيها کاهش پیدا میکند. ما معتقديم ولایتفقیه است که ميتواند اين کار را عهدهدار بشود و اسلامی بودن کل نظام را تضمين کند. همه دنيا نیز حکومت ما را به عنوان حکومت ولايتفقيه ميشناسند، اما باید مراقب باشیم که ممکن است روزگاري سر از بالين برداريم و ببينيم که مسئولان ما این اصل را زير سؤال بردهاند. گاهي در جلسات خصوصي به زبان نيز ميگويند، اما گاهي نيز فريبکاري ميکنند و ميگويند: ما طرفدار ولايتفقيه هستيم. اگر اين طور شد، وظيفه ما چيست؟ اگر اين انقلاب براي ما از آن جهت ارزش دارد که انقلابي اسلامي است، نه يک انقلاب مارکسيستي، آزاديبخش، رهاييبخش، اگر ارزش اين انقلاب به اسلامي بودن آن بود و مردم فرزندانشان را براي اسلام به جبههها فرستادند، بايد بيشترين دغدغه ما حفظ ارزشهاي اسلامي باشد. محور حفظ اين ارزشها نيز شرعا و قانونا يک مقام است. بنابراين ما بايد او را محور قرار بدهيم و بدانيم در هر جا، هر کس در جهت تقويت اين نظام و اين منصب حرکت ميکند، در جهت پيشرفت انقلاب کار ميکند و هر جا حرکتي در جهت تضعيف اين مقام انجام بگيرد، دانسته يا ندانسته بر ضد انقلاب کار ميکند و آب به آسياب دشمن ميريزد. مقياس ما ولايت است؛ چون اصل ارزش ما دين است. جامعه ما کشتهها داد، فداکاريها کرد، زندانها رفت، شکنجهها ديد، کساني مثل آيتالله سعيدي رضواناللهعليه سالها زير شکنجه بودند و حتي زير شکنجه شهيد شدند، تا دين زنده بماند. اينها به دنبال پيشرفت اقتصادي يا رفاه اجتماعي خود را فدا نکردند. در وصيتنامه کدام شهيد آمده است که من براي پيشرفت اقتصاد شهيد شدم؟! در کدام وصيتنامه نيامده که ما براي اسلام و براي ولايت شهيد شديم؟ اگر مقياس ما اين است، بايد به کسي که بيشتر به ولايت پايبند است علاقه داشته باشيم و با کسي که بيشتر با این مقام ضديت ميکند _ چه از داخل و چه از خارج _ بيشتر مخالفت کنيم. البته فعاليت اجتماعي در جهت تقويت اين محور، نياز به کار جمعي، تشکيلات و نظم دارد، اما مواظب باشيم در دام بروکراسي نيفتيم. به اندازه ضرورت و به اندازهاي که توان فعاليت داريم هر چه اقتضاي نظم است رعايت کنيم، اما اگر زيادهروي کنيم مثل اين است که سفره بزرگي با انواع بشقابها، قاشق و چنگالهاي متعدد و ظرفهاي متنوع بگذاريم، اما از غذا خبري نباشد. اين دو بايد متناسب با هم باشد. در ابتداي انقلاب، کساني از روي حسن نيت کوشيدند که حزب بهوجود بياورند. مرحوم دکتر بهشتي رضواناللهعليه در اين راه پيشقدم بود. مقام معظم رهبري، مرحوم دکتر باهنر از مؤسسان حزب جمهوري بودند. افراد ديگري نيز همراهي کردند که بدون شک خالصترين نيتها را داشتند. امام (ره) نيز تأييدي کردند و يک بار فرمودند: اگر حزب نيز تشکيل ميدهيد حزب جمهوري باشد. بالاخره کار حزب در اثر همان تقليد از سنتهاي غربي به آنجا رسيد که خود امام دستور انحلال آن را دادند؛ البته باز احزاب ديگري تشکيل شد و از آنجا که بناي مربي اين نيست که همه چيز فراگير را در يک قالب تنگ قرار بدهد، امام آنها را نفي نکرد. منظور اين است که خود افراد رشد کنند. شما اگر ميخواهيد فرزندتان درست تربيت شود بايد کمي آزادي عمل به او بدهيد تا رشد بکند. اگر او را در قالب تنگي قرار دهيد و درباره هر رفتاري به او امر و نهی کنيد هيچگاه رشد نميکند و طفيلي بار ميآيد. براي رشد بايد ميدان عمل بازي باشد تا فرد بتواند تجربه کند و بديها و خوبيها را بفهمد و براي عمل، انگيزه پيدا کند. از اینرو جلوي اين کارها را نگرفتهاند. فعالیت اجتماعی در قالب تشکيلات، جمعيتها، سازمانها و احزاب مختلف مانعي ندارد، اما باید بدانید که باید به دنبال ارزشهاي اسلامي باشيد و در اين قالبها گم نشويد. مقام معظم رهبری نیز در همين فرمايشات اخير که در اجلاس خبرگان داشتند، تأکيد فرمودند که خيلي با احزاب و امثال آن موافق نيستند. منظور اين است که اين قالب حزب که از سنتهای غربی اقتباس شده است، انسان را در محدوديتهايي قرار ميدهد. اولا از رشد بسیاری از افراد جلوگيري ميکند؛ چون هنوز وارد حزب نشدهاند، با ما همکاري نميکنند. دوم اینکه آنهايي که وارد حزب شدهاند، مجبورند طبق چارچوبهاي که از بالا به پايين به آنها دستور داده میشود، حرکت کنند. اين نیز قالبي است که با ارزشهاي فرهنگ اسلامي موافق نيست؛ هر کسي بايد خودش رشد کند و وظيفهاش را بفهمد و در کارش حجت داشته باشد؛ البته کساني که تجربه و تخصص بيشتري دارند، ميتوانند آگاهيها و مشورتهاي بیشتر و بهتري بدهند و افراد به قول آنها بيشتر اطمينان پيدا کنند؛ اما به هر حال هر کس هر کاري ميکند بايد خودش مسئول آن باشد و خودش برای آن حجت داشته باشد که اين کار من درست است. تنها مسئوليت در مقابل شوراي مرکزي نيست، مسئوليت در برابر خداست.
لوازم فعالیتهای جمعی
اگر با تشکیلات حزبی و امثال آن مخالفتي ميشود به خاطر اين ويژگيهاي وارداتي آن است. اينها در فرهنگ اسلامي نيست، اما اصل کار دستهجمعي (با هم کار کردن) توصیه قرآن است؛ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى. ما حتي در عباداتمان نیز هميشه به طور جمعي فکر ميکنيم؛ حتى نماز که ميخوانيم، خودمان را در جمع ميبينيم، ميگوييم «اياک نعبد واياک نستعين» نميگوييم اياک اعبد و اياک استعين. در آخر نماز نيز ميگوييم السلام علينا نميگوييم السلام عليَّ. ما جمعيم. ما جامعه اسلامي هستيم و همه بايد در فعاليتهاي اجتماعي خداپسندمان به طور جمعي کار بکنيم. جمعي کار کردن نيز لوازمي دارد و همه عقلا ميدانند که اگر جمعي بخواهند با هم کار کنند، نميشود هر کس بگويد آنچه من ميگويم درست است. در اين صورت به نتيجهاي غير از پراکندگي و فردگرايي نميرسيم. بايد در جمع ما نوعي انعطاف نسبت به فعاليتها، و تصميماتمان داشته باشيم؛ البته چارچوبهاي نيز بايد داشته باشيم که خط قرمز است که بايد از ابتداي تصميم به همکاري جمعي، آن را بدانيم. اين خط قرمز محيط دايرهاي است که در درون آن رفت و آمدها آزاد است، اما خروج از اين دايره روا نيست. بايد اين دايره را تنظيم کنيم و چارچوبش را مشخص کنيم. اولين خط قرمز اسلام است. هيچ چيز به جاي اسلام براي ما ارزش ندارد. ايراني بودن اصلا چيز قابل عرضهاي نيست و چيزي است که هر ملتي ميتواند از آن دم بزند. انگليسي بودن نيز براي انگليسها ارزش دارد و عراقيبودن براي عراقيها. اين چه ارزشي است؟ اين ارزش از کجا آمده است؟ آيا ما ميتوانيم به انگليسيها بگوييم که ما ايراني هستيم و به ايراني بودنمان افتخار ميکنيم، اما شما حق نداريد به انگليسي بودن خودتان افتخار کنيد؟! خب ميگويند وطن ما انگليس است و ما نيز به وطن خودمان افتخار ميکنيم. اما اسلام واقعيتي است که براساس عقل و اراده خداست. اين ارزش ثابتي است و نسبت به اشخاص و جوامع تفاوت نميکند. اسلام اصل است و حرکت، شهادتها و انقلاب ما براي اسلام بوده است. حال آيا درست است که اينها را فراموش کنيم و به جاي آن ايران و مکتب ايراني بگذاريم؟! اگر دقت کنيم، القاي اين مطلب يکي از سفارشات استکبار جهاني براي نابود کردن اصالت اسلام و تشيع است و ما غافلانه به دنبال آن ميرويم!
ولایتفقیه؛ نماد اسلام در نظام اجتماعی
اعتقاد قطعي من اين است که همه شما براي حفظ و رشد ارزشهاي اسلامي، دل ميسوزانيد. ولي بايد بدانيم نماد اسلام در نظام اجتماعي، ولايتفقيه است. حمايت از ولايتفقيه چيزي جدا از حمايت از اسلام نيست و اين ولايتفقيه است که در واقع، ضامن بقاي اسلام است و اگر اين _ چه در عرصه فکر و انديشه و چه در عرصه عمل خارجي _ لطمه بخورد، انقلاب ما بر باد است و چيزي از آن نخواهد ماند، همانطور که بسياري از انقلابهاي دنيا به همين سرنوشت دچار شدند. اما اگر اساس کار بر اراده خدا و اطاعت خدا باشد؛ مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ؛ هيچ وقت لطمه نميخورد و حتى اگر با آسيبهاي ظاهري نيز روبهرو شود باطنا بيشتر رشد ميکند. بنابر اين بايد به يکديگر درباره شناخت اسلام واقعي توصيه کنيم تا غير اسلام را به جاي اسلام به ما ارائه نکنند. بايد نسبت به عمل به احکام اسلامي پايبند باشيم؛ اگر واقعا به اسلام علاقه داريم بايد خودمان بهتر عمل کنيم. مگر ميشود انسان به اسلام علاقمند باشد، اما خودش به آن عمل نکند و بگويد ميخواهم به جامعه خدمت کنم؟! أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ؛ به مردم ميگوييد اسلام داشته باشيد و خودتان را فراموش ميکنيد؟! پس شرط صداقت در اسلامخواهي اين است که خودمان به احکام اسلام عمل کنيم و سپس در شناساندن اسلام به ديگران و اجراي احکام اسلام در جامعه بکوشيم. وفّقناالله و ايّاکم انشاءالله
از خداي متعال درخواست ميکنم که نعمت وجود مقام معظم رهبري را تا ظهور حضرت وليعصر (عج) بر سر همه ما مستدام بدارد و توفيق اطاعت کامل از منويات ايشان را به همه ما مرحمت کند، انشاءالله. والسلام عليکم ورحمهالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org