- مقدمه معاونت پژوهش
- درس اول: اهداف قرآن
- درس دوم: امكان فهم و بهرهمندي از قرآن
- درس سوم: جواز فهم قرآن
- درس چهارم: شرايط و موانع روحي و معنوي بهرهمندي از قرآن
- درس پنجم: شرايط علمي تفسير قرآن
- درس ششم: روش تفسير قرآن
- درس هفتم: محكم و متشابه (1)
- درس هشتم : محكم و متشابه (2)
- درس نهم: محكم و متشابه (3) راز وجود متشابه در قرآن
- درس دهم : نسخ
- درس يازدهم: تأويل و تفسير
- درس دوازدهم: بطن قرآن
- درس سيزدهم: جهاني بودن و جاودانگي قرآن
- درس چهاردهم: جامعيّت قرآن
- فهرست اعلام
درس چهارم:
شرايط و موانع روحي و معنوي بهرهمندي از قرآن
از فراگير انتظار ميرود:
با شرايط و موانع بهرهمندي از قرآن آشنا شود؛
ـ شرايط دوازدهگانه بهرهمندي از قرآن را به اختصار بيان كند؛
ـ موانع اعتقادي بهرهگيري از قرآن را توضيح دهد؛
ـ نقش منفي گناهان را در بهرهگيري از قرآن تبيين كند؛
«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّداً * وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً * وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا؛ كساني كه پيش از آن، دانش و معرفت در اختيارشان قرار داده شده است، وقتي آيات قرآن بر آنان تلاوت ميشود؛ به حال سجده به رو بر زمين افتاده و ميگويند پاك و منزه است پروردگار ما، همانا وعدة پروردگار ما واقعشدني است و به رو در افتاده، اشك ميريزند و (همين اظهار بندگي) بر خشوع آنان ميافزايد. اسراء، 107ـ109.
قرآن مجيد در كنار اهدافي كه براي خود برميشمرد، شروط و موانعي را نيز براي بهرهمندي و رسيدن به آن اهداف مطرح كرده است. در اين درس، نخست شروط و سپس موانع بهرهمندي از قرآن را مطرح ميكنيم:
أ) شرايط بهرهمندي از قرآن
با رعايت شرايط ذيل، افراد عادي نيز مي توانند از قرآن بهرهمند شوند:
1. دانشطلبي و يقينجويي
يكي از شروط مهم بهرهمندي از قرآن، آن است كه انسان در پي دستيابي به علم و يقين باشد، بخواهد به حقايق پي برد و بر گمان و امثال آن تكيه نكند. قرآن مجيد در پاسخ به مشركان و در مقام نفي شرك، همواره ميگويد كه آنان دنبال گمان، تقليد و در شكاند و به مدعاي خويش يقين ندارند؛ اگر راست
ميگويند، دليل قاطعي بر مدعاي خود بياورند. به هر حال، اگر كساني به دنبال هواهاي نفساني خود باشند يا بخواهند بر اساس گمان و شك زندگي خود را بنا نهند، از قرآن بهرهاي نخواهند برد. در آيه 10 سوره توبه ميفرمايد: «وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ و ما آيات را براي مردمي كه بدانند روشن بيان ميكنيم». در آيه 118 بقره نيز ميفرمايد: «قَدْ بَيَّنَّا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛ ما آيات را براي گروهي كه يقين دارند روشن بيان كردهايم». مشابه اين، آياتي است كه چنين بياني دارند: «لِقَوْمٍ يَفْقَهُون»؛(انعام، 98)؛ (انعام، 98)، «لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛(يونس، 24)؛ «لأُوْلِي الألْبَابِ»؛(آل عمران، 190).
2. تسلط بر قلب
در آيه سي و هفتم از سوره ق ميفرمايد: «إنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ؛ در اين (كتاب)، پند و تذكري است براي آن كه داراي قلب (هوشياري) باشد».
انسان در اثر گناه يا غفلت، گاهي قلب و دل خود را در اختيار شيطان، هواي نفس، غرايز حيواني و انسانهاي منحرف قرار ميدهد و آنان دلش را ميربايند. كسي كه دل ندارد (يعني دل را به ديگري سپرده است و آن ديگري هرگونه كه ميخواهد بر آن حكم ميراند) نميتواند از قرآن بهرهمند شود. كسي از قرآن بهرهمند ميشود كه بر دل خود مسلط باشد. در روايات آمده است كه اگر شيطانها پيرامون دل پرسه نميزدند و آن را احاطه نميكردند، انسان ميتوانست به ملكوت جهان نظر كند و حقايق هستي را دريابد.(1) بايد دل در اختيار انسان باشد تا آن را در اختيار قرآن و حقايق آن قرار دهد؛ در نتيجه متأثر شود و به سوي كمال خويش حركت كند.
1. محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 59، ص 163.
3. زندهدلي
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ * لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا؛ آن (چه بر پيامبر وحي شده) جز ذكر و قرآن روشنگر نيست تا كساني را كه زندهاند بيم دهد». برخي انسانها مردهاند و مرده را هرقدر صدا بزني، موعظه كني يا حقايق را برايش بازگو كني، اثري نخواهد داشت. انسانهايي كه در اثر گناه بر قلبهاشان مهر خورده و راه نفوذ معارف حق را بر خود بستهاند، هنگامي كه حقايق و آيات الاهي را ميشنوند، ذرّهاي تأثير در آنان نمينهد؛ گويا چنين حقايقي را نشنيدهاند. مشركان و منافقان، مظهر كامل اين حالت مردگي، و مؤمنان حقيقي، مظهر كامل زندهدلياند. قرآن مجيد ميفرمايد: «أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا؛(انعام، 122)؛ آيا كسي كه مرده بود و او را زنده كرديم و برايش نوري قرار داديم كه با آن در بين مردم حركت ميكند، مانند كسي است كه در تاريكيها به سر ميبرد و از آن خارج شدني نيست؟!»
انسانهاي زنده كه باتقوا هستند، با نور خدا حركت ميكنند و در برخورد با شيطانها، هوشيارانه عمل مينمايند: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛(اعراف، 201)؛ اهل تقوا را چون وسوسه و خيالي از شيطان به دل رسد، همان دم خدا را به ياد آورند و همان لحظه بصيرت و بينايي پيدا كنند».
4. رضوانطلبي
انسانها در هر عملي كه انجام ميدهند، علاوه بر آگاهي، انگيزهاي نيز دارند و بايد داشته باشند؛ ولي انگيزهها در افراد و موقعيتهاي گوناگون متفاوت است؛ گاهي كارها برخاسته از انگيزههاي حيواني و نفساني (مانند سيركردن شكم) و
تأمين لذايذ مادي است و گاهي انسان فراتر از سطح حيوانات قرار ميگيرد. در اين صورت، انگيزههاي مادي نميتواند محرّك اصلي او باشد و آنچه در پي آن است، موضوعي فراتر از تأمين لذايذ مادي خواهد بود. در اين ميان، آنان كه عشق به حقايق دارند، با كشف مطالب علمي دلخوش ميشوند و حداكثر با درك مفاهيمي كه از معنويات حكايت دارد، سرمست ميشوند؛ ولي اگر انسان با خدا آشنا شود، خدا را خوب بشناسد و به او معتقد گردد، بالاترين لذت براي او خشنودي خداست؛ نه در انجام اعمالش انگيزه دنيوي دارد و نه اميدي به نعمتهاي بهشتي و نه خوفي از عقوبتهاي اخروي در خود مييابد. چنين افرادي حتي اگر خدا نعمتهاي بهشتي را هم در اختيارشان قرار ندهد يا عقوبتشان كند، از او دست برنميدارند؛ زيرا خشنودي خدا برايشان از همه چيز بالاتر است.
خداوند درباره اينان ميفرمايد: «يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ ... وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛(مائده، 16)؛ خداوند كساني را كه در پي خشنودي او باشند... به وسيله قرآن به راههاي امن هدايت ميكند و آنان را به صراط مستقيم رحمت و قرب خويش رهنمون ميگردد».
5. تقوا
برخي آيات(1) تقوا را شرط بهرهمندي از قرآن ميداند. از جمله در آيه 2 سوره بقره فرموده است: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ؛ اين كتاب كه ترديدي در آن نيست، رهنمودي براي پرهيزكاران است». چنانكه پيش از اين گذشت. تقوا مراحل مختلفي دارد. بر اساس بينش قرآني، تقوا متوقف بر ايمان به مبدأ و معاد و ملازم با ايمان به وحي و نبوت خواهد بود، چنانكه در آيه 3 و 4 سوره بقره آمده است: «الَّذِين
1. نيز مانند آل عمران، 138 و حاقه، 48.
يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ؛ كساني كه به غيب ايمان دارند و نماز برپا ميدارند و از آنچه روزيشان كردهايم انفاق ميكنند و آنان كه به آنچه به تو و آنچه پيش از تو فرو فرستاده شده ايمان ميآورند و به جهان واپسين باور دارند». بنابراين به هر ميزان كه درجات ايمان فرد بيشتر شود، تقواي بيشتري خواهد داشت و به هر ميزان كه تقواي فرد افزون شود، بهرهٔ او از كتاب الاهي نيز بيشتر خواهد بود. بر اين اساس ، افراد مختلف با توجه به درجات تقواي خود از قرآن بهرهمند ميشوند.(1)
6. خشيت و خوف
يكي ديگر از شرايط بهرهمندي از قرآن كه مرتبط با انذار قرآن ميباشد، خوف و خشيت است. در سوره يس، پس از آنكه هدف قرآن را بيم دادن مردم ميداند و متذكر ميشود كه منافقان از انذار قرآن بهرهاي ندارند، ميفرمايد: «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيم؛(يس، 11)؛ فقط كسي از بيم دادن تو بهره ميبرد كه پيرو قرآن باشد و از خداوند رحمان خشيت داشته باشد؛ پس اورا بهآمرزش وپاداش ارجمند الآهي بشارت ده». در سوره طه نيز ميفرمايد: «طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلاَّ تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى»؛(طه 1 ـ 3)؛ اي پيامبر، ما قرآن رابرتونازل نكرديم تاخودرابسياربه رنج وزحمت اندازي،جزآنكه اين كتاب يادآور و پند براي كساني است كه داراي خشيتاند». در سوره ق نيز ميفرمايد: «فَذَكِّرْ بِالْقُرْآن
1. البته براي آيه دوم سوره بقره، تفسير ديگري نيز ذكر شده است كه بر اساس آن، دو نوع تقوا وجود دارد: يكي تقواي فطري و ديگري تقواي شرعي. در تقواي فطري، آدمي با تشخيص عقل از كارهاي بد پرهيز ميكند و سراغ خوبيها ميرود و سبب ايمان آوردن به خدا ميشود. در اين صورت، تقواي فطري منشأ ايمان خواهد بود.
مَن يَخَافُ وَعِيدِ؛ (ق، 45)؛ با قرآن كسي را پند بده كه از وعدههاي عذاب و كيفر الاهي ترسان است».
در قرآن «خشيت» از خداوند مطرح شده؛ ولي «خوف» بيشتر در خصوص عذاب جهنم و گاهي در مورد خداوند يا مقام خداوندگار به كار رفته است. به همين دليل گفتهاند: «خشيت» احساس ترسي است كه از درك عظمت خدا براي فرد حاصل ميشود و در بينش قرآني هر كس عظمت خدا را درك كند و در اثر درك عظمت الاهي بيمناك شود، انذار قرآن برايش سودمند است و درك عظمت خدا باعث مي شود كه همه موجودات جهان در پيش چشم انسان كوچك گردد.(1)
ترس از عذابهاي اخروي نيز، زمينه بهرهگيري از انذار قرآن را فراهم ميآورد. كسي كه ترسي از عذاب ندارد، به آن دليل است كه اعتقادش به معاد ضعيف است و چنين كسي انذار برايش سودي ندارد؛ ولي آنان كه ايمانشان به معاد مستحكم است، ترس از معاد در پرتو انذار انبياي الاهي و قرآن، زمينه كنارهگيري از گناه و پاكي شان را فراهم ميسازد و از مخلصان ميشوند. قرآن مجيد در وصف انسانهاي برجسته و باايمان، بهويژه انبياي الاهي ميفرمايد: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ؛ (ص، 46)؛ آنان را با ياد معاد، از آلودگيها و آميزة شرك، پاك و ناب و خالص كرديم».
7. ايمان و نيكوكاري
طبق بينش قرآني، ايمان بدون عمل و عمل بدون ايمان در نجات و سعادت انسان
1. علي(عليه السلام) در وصف انسانهاي باتقوا مىفرمايد: «عَظُمَ الخالقُ فِي أنْفُسِهمْ فَصَغُرَ ما دُونَه فِي أعْيُنِهمْ؛ خدا نزد اهل تقوا بزرگ جلوه كرده، عظمت او را درك كردهاند و باورشان آمده است؛ در نتيجه آنچه جز خداست، در چشمانشان كوچك جلوه كرده است». نهج البلاغه، خطبهٔ 193.
نقشي ندارد؛ بلكه اين دو با هم سعادت بشر را تأمين ميكنند؛ از اين رو قرآن دو شرط ديگر براي بهرهمندي از قرآن را «ايمان» و «احسان» دانسته است. در سوره لقمان، آيه 2 و 3 ميفرمايد: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيم ِ* هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ؛ اين است آيات كتاب حكمتآموز كه هدايت و رحمت براي نيكوكاران است». در آيه 120 سوره هود نيز ميفرمايد: «وَجَاءكَ فِي هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ؛ براي تو در اين كتاب؛ حقيقت، موعظه، يادآوري و پندي براي مؤمنان آمده است».
8. در جستوجوي راه درست بودن
در برخي آيات قرآن ميفرمايد: اين قرآن براي كساني پند و اندرز و يادآوري است كه بخواهند راه درست را در پيش گيرند. قرآن هيچكس را به صورت جبري و يا اتفاقي هدايت نميكند؛ تا كسي خودش نخواهد كه مسير صحيح را بيابد و بپيمايد، قرآن نيز دست او را نميگيرد. اولين قدم در درمان بيماريهاي روحي، تمايل بيمار به بهبودي است؛ او بايد بيمار بودن خود را باور داشته و در پي علاج خويش باشد. دستكم، آمادگي داشته باشد كه به راهنماييها و درمانهايي كه قرآن در اختيار او قرار ميدهد، جامه عمل بپوشاند؛ ولي اگر كسي هدفش جز اين باشد، خواندن قرآن و فهم محتواي آن برايش سودي ندارد و چهبسا زيانآور هم باشد.
قرآن مجيد درباره قوم هود ميفرمايد: «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى؛(فصلت، 17)؛ ما قوم ثمود را هدايت كرديم؛ ولي آنان كوري را بر هدايت برگزيدند». قرآن مجيد در آيه 27 و 28 سوره تكوير پس از زدودن شبهاتي كه در مورد رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حقانيت قرآن مطرح شده است، ميفرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ * لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ؛ قرآن جز يادآوري و پندي براي عالميان نيست، (البته) براي كسي از شما كه بخواهد راه راست را در پيش گيرد».
9. تمسّك به قرآن
شرط ديگر بهرهمندي از قرآن، تمسّك به قرآن است. در آيه 174 و 175 سوره نساء ميفرمايد: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا * فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً؛ به سوي شما نوري روشنگر فرو فرستاديم؛ اما آنان كه به خدا ايمان آوردند و به قرآن چنگ زدند، پس خداوند آنان را در رحمت و فضل خود وارد ميكند و آنان را از راهي مستقيم به سوي خود هدايت مينمايد».
از آنجا كه ايمان به خدا اساس تمام ارزشهاست و هر عملي كه بدون ايمان انجام گيرد، هيچ نقشي در سعادت انسان ايفا نميكند، چنگ زدن به تعاليم قرآني كه تنها راه وصول به هدف نهايي قرآن است نيز، بايد متكي به ايمان باشد و به همين دليل در اين آيه مقدم بر چنگ زدن به قرآن ذكر شده است. آگاهي دادن، انذار و تبشير، انتخاب راه درست و رعايت تقوا، براي آن است كه انسان در پرتو تعاليم قرآن به خداوند رهنمون شود. استفاده از تعاليم قرآن زمينه چنين رشد عظيمي را ـ آن هم به دست خدا ـ فراهم ميسازد. در آيهاي ديگر ميفرمايد: «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ؛(يس، 11)؛ اي پيامبر(صلى الله عليه وآله)، تو فقط كسي را بيم ميدهي و بيم دادنت در او مؤثر واقع ميشود كه پيرو قرآن باشد و از دستورا ت آن پيروي كند».
10. سجده و تسبيح
يكي ديگر از شرايط بهرهمند شدن و رسيدن به اهداف قرآن، نهايت تذلّل و عبوديت در برابر خداست. سجده، مظهر تام عبوديت بنده در برابر خداست و در روايات آمده كه اگر انسان بداند هنگام سجده خداوند چقدر به او عنايت دارد، حاضر نميشود سر از سجده بردارد.(1) سجده بر خدا، معلول درك عظمت خدا و
1. اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: «لَوْ يَعْلَمُ الْمُصَلِّى مَا يَغْشَاه مِنَ الْرَّحْمَةِ لَمَا رَفَعَ رَأْسَه مِنَ الْسُّجُودِ؛ اگر نمازگزار ميدانست كه تا چه ميزان رحمت (الاهي) او را فراگرفته است، هرگز سر از سجده برنميداشت».عبدالواحد آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 144. در روايات فراواني، سجده، نزديكترين حالت انسان به خداوند به شمار آمده است. ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج 82، ص 232 و ج 85، ص 131 و 160 ـ 163 و ج86، ص 216 و 203.
رابطهٔ انسان با اوست. اگر خداوند كمال مطلق است و علم، قدرت، رحمت، حيات و ديگر اوصاف او بي نهايت بوده و انسان در پي كسب كمال است، وقتي بالاترين و كاملترين موجود را مييابد، نهايت كرنش را در برابر او اظهار مينمايد، بهويژه اگر آن موجود خداوندگار او باشد و هستي خود را حقيقتاً از او دريافت كند.
بر اساس مفاد آيه 15 سوره سجده، كساني به آيات الاهي ايمان ميآورند كه وقتي آنان را به آيات خداوندشان توجه ميدهند، به سجده ميافتند و او را تسبيح ميكنند. در آيه 107ـ109 سوره اسراء ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّداً * وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً * وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً؛ كساني كه پيش از آن، دانش و معرفت در اختيارشان قرار داده شده است، وقتي آيات قرآن بر آنان تلاوت ميشود، به حال سجده به رو بر زمين افتاده و ميگويند پاك و منزه است پروردگار ما، همانا وعدة پروردگار ما واقعشدني است، و به رو در افتاده، اشك ميريزند و (همين اظهار بندگي) بر خشوع آنان ميافزايد».
بنابراين تسبيح و تنزيه خداوند، يكي ديگر از شروط بهرهمندي از قرآن است. كسي كه خداوند را منزّه از هرگونه نقص و آلودگي بداند، سخن او را نيز كه قرآن است، كامل و بينقص ميداند و آن گاه در پذيرش و تسليم در برابر آن دچار ترديد نميشود. پذيرش و باور قرآن به عنوان سخن بيعيب و نقص
خداوند، زمينه را براي فهم، عمل و بهرهگيري از آن و در نهايت، رسيدن به بالاترين اهداف قرآن فراهم ميسازد.
11. شب زندهداري
آيه شريفه 16 سوره سجده، يكي ديگر از شرايط بهرهمندي از قرآن را شبزندهداري ميداند. شبزندهداري از ديدگاه قرآن، عامل بسياري از كاميابيهاست. در آيه 79 از سوره اسراء به پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) ميفرمايد:وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُوداً؛ و پاسي از شب را بيدار و متهجّد باش و نماز شب را، كه خاص توست، به جاي آور كه خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند». در آيات اول سوره مزّمّل نيز ميفرمايد: «قُمِ اللَّيْلَ ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً؛ ، شب را به پاخيز... ما به زودي گفتاري گرانسنگ بر تو ميافكنيم».
شبزندهداري هم صفاي روحي براي پذيرش حقايق فراهم ميسازد و هم انسان را براي صعود به قلههاي رفيع معنويت كمك ميكند. به همين دليل، قرآن مجيد ميفرمايد: وقتي چنين افرادي با قرآن برخورد ميكنند، به دليل صفاي باطني شان، آمادهٔ اثرپذيري از قرآنند.
12. انفاق
تأمين نيازمنديهاي مردم ـ آن هم فقط با انگيزه الاهي و بدون چشمداشت و يا ريا و به عنوان اداي وظيفه و بر اساس احساس مسؤوليت در برابر خداوند ـ يكي ديگر از شروطي است كه در آيه 16 سوره سجده براي بهرهمندي از قرآن ذكر شده است. انفاق در بينش قرآني با تأمين نيازهاي نيازمندان در نظامهاي غير الاهي بسيار متفاوت است. انسان مؤمن، به اين دليل انفاق ميكند كه خداوند او را
موظّف به آن كرده و نگران اداي وظيفه است. در اين صورت، حالات گوناگون فردي و اجتماعي در انگيزه او خللي وارد نميكند. او خود را مالك ثروت و امكاناتي كه در اختيار ديگران قرار ميدهد، نميداند؛ بلكه معتقد است كه اين ثروت و امكانات ، حق نيازمندان است كه بايد در اختيار آنان قرار دهد. از سوي ديگر، آن را عطيهٔ الاهي ميداند كه خدا در اختيار او قرار داده تا به صاحبانش برساند. به همين دليل قرآن مجيد ميفرمايد: «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»؛(بقره، 3)؛ از آنچه به آنان روزي دادهايم، انفاق ميكنند». بر اساس چنين بينشي، انفاقكننده هيچ چشمداشتي ندارد و ميداند در صورتي وظيفهاش را انجام داده است كه رياكارانه انفاق نكند و نياز نيازمندان را به گونهاي برآورده كند كه حيثيت و منزلت اجتماعي آنان حفظ شود. بيشك تلاش براي تأمين نيازمندان با رعايت شرط مذكور، انفاق كننده را مشمول عنايات خداوند و بهرهمندي از قرآن ميكند. در آيه مزبور، انفاق يكي از شروط بهرهمندي از هدايت قرآن و اوصاف متقين دانسته شده است.
ب. موانع بهرهمندي از قرآن
ميتوان موارد ذيل را جزء اموري دانست كه انسان را از سود جستن از قرآن باز مي دارند:
1. ظلم
يكي از موانع بهرهمندي از قرآن «ظلم» است. ظلم فقط در بينش قرآن، ستم به ديگران نيست؛ بلكه حركت برخلاف جهت كمال خويش نيز، نوعي ستمگري است و آنكه به ديگري ستم ميكند، در واقع دو نوع ظلم مرتكب شده، هم به
ديگران ستم كرده است و هم به خود و به اين وسيله، خود را از رسيدن به كمال واقعي محروم كرده است. به همين دليل در قرآن مجيد شرك و بتپرستي، ظلمي بزرگ قلمداد شده است: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(لقمان، 13)؛
هرآينه شرك، ستمي بزرگ است». شرك، بالاترين و بزرگترين عامل دوري از خدا و فاصله گرفتن از كمال حقيقي است. اگر ظلم، ناديده گرفتن و ندادن حق ديگران است، در بيان قرآن مجيد، فقط انسانها مشمول آن نيستند؛ بلكه اين موضوع شامل هر موجود ديگري نيز ميشود و به همين دليل، قرآن از كساني نام ميبرد كه به آيات الاهي ظلم كردهاند.(1) ظلم به آيات الاهي به معناي ناديده گرفتن و انكار آنهاست. خداوند فرموده است: «وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلاَّ الظَّالِمُونَ؛(عنكبوت، 49)؛ هيچكس جز ستمگران آيات ما را انكار نميكنند».
به هر حال، ستمگري در مرحله اول سبب ميشود كه فرد، قرآن و حقانيت آن را منكر شود، هرچند يقين داشته باشد كه قرآن حق است: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(نمل، 14)؛ آيات الاهي را در عين آنكه بدانها يقين داشتند، به دليل ستمگري و برتريطلبي، انكار كردند». در مرحله بعد، به جاي آنكه از قرآن بهره برد و بيماريهاي روحياش شفا يابد و مشمول رحمت خدا شود، قرآن جز بر زيان و خسرانش نميافزايد: «وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً؛(اسراء، 82) ؛
و [قرآن] ستمگران را جز زيان نميافزايد».
2. گناهكاري و دروغگويي
يكي ديگر از موانع بهرهمندي از قرآن، گناهكاري است. گاهي انسان در اثر عواملي مرتكب گناهي ميشود يا دروغي ميگويد؛ ولي زود پشيمان ميشود و
1. «بِمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَِظْلِمُونَ». اعراف، 9.
توبه ميكند و مشمول رحمت خدا واقع ميشود؛ ولي گاهي در اثر تكرار گناه يا دروغگفتن، اين ويژگي در او به يك صفت تبديل ميشود. تكرار گناه و دروغ سبب ميشود كه گناهكار و دروغگو آيات الاهي را بشنود، ولي از آن بهرهمند نگردد و بلكه بر گناه خويش اصرار ورزد و از آيات قرآن روي بگرداند، به گونهاي كه گويا آن را نشنيده است. در آيه 99 سوره بقره آمده است: «وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ؛ و هرآينه آيههاي روشن به تو فرو فرستاديم و جز فاسقان به آنها كافر نشوند». در آيات 13 و 14 سوره مطففين درباره گناهپيشگان ميفرمايد: «إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ * كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ نه چنان است (كه ميگويند) بلكه آنچه ميكردند ـ گناهشان ـ بر دلهاشان زنگار بسته است». و در آيات 7 و8 سوره جاثيه فرموده است: «وَيْلٌ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ * يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ واي بر هر دروغزن گنهپيشهاي! كه آيات خداي را كه بر او خوانده ميشود ميشنود، آنگاه به گردنكشي و بزرگمنشي (بر كفر و عناد) اصرار ميورزد؛ گويي كه هرگز آن را نشنيده است؛ پس او را به عذابي دردناك مژده ده».
بنابراين تكرار گناه به «استكبار» ميانجامد و استكبار، تسليم حق نشدن را به دنبال دارد و تسليم حق نشدن، مُهر و قفل بر دل ميزند و كسي كه بر دل او مُهر زده شود، بهترين موعظهها و حكمتها هم در آن اثر نخواهد كرد. چنين انساني حتي اگر در قرآن بينديشد، از قرآن سودي نميبرد: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(محمد، 24)؛ آيا در قرآن نميانديشند يا آنكه قفلها بر دلها (ي آنان) است؟» استكبار، قفل دل است؛ ولي چنين انساني علاوه بر آنكه بر دلش قفل و مهر زده شده است، در گوشش نيز وقر (سنگيني) وجود دارد و شنيدن و نشنيدن آيات برايش يكسان است: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَن
فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»؛(لقمان، 7)؛ و چون آيات ما بر او خوانده شود، با حالت گردنكشي روي بگرداند، گويي كه آنها را نشنيده (و) گويي در گوشهاي وي سنگيني است ؛ پس او را به عذاب دردناك مژده ده».
3. استكبار (گردنكشي)
استكبار، از جمله موانع بهرهمندي از قرآن است. در آيه شريفه 15 سوره سجده ميفرمايد: «كساني كه استكبار ندارند، به قرآن ايمان ميآورند». خود را برتر از حق و حقيقت دانستن سبب ميشود كه انسان با آنكه حق را شناخته است، تسليم آن نشود و راه سعادت را به روي خود ببندد. قرآن مجيد در آيات فراواني از مقاومت مستكبران در برابر دعوت انبياي الاهي سخن گفته است و متذكر ميشود آنان را كه در زمين تكبّر ورزند، از بهرهمندي از آيات خويش محروم ميسازد: «سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ؛(اعراف، 146)؛ كساني را كه در زمين به ناحق بزرگمنشي ميكنند، به زودي از آيات خود بگردانم». چنين افرادي در برابر حق جبههگيري ميكنند؛ ولي به استقبال راه و سخن باطل مي روند: «وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيه لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً؛(اعراف ، 146)؛ و اگر هر نشانة روشني را مشاهده كنند، به آن ايمان نميآورند و اگر راه رشد را ببينند، آن را پيش نميگيرند و اگر راه گمراهي را ببينند، آن را برميگزينند». شيطان نخستين مستكبري است كه قرآن از او نام ميبرد. استكبار شيطان سبب شدكه وي با آگاهي از حق بودن دستور خدا و لياقت حضرت آدم(عليه السلام) براي خلافت خدا، از سجده كردن بر او سر باز زند.
استكبار در برابر قرآن سبب ميشود كه انسان نهتنها تسليم قرآن نشود، بلكه براي توجيه برخورد خويش، به قرآن نسبتِ ناروا بدهد. وليد، يكي از شاعران
عصر نزول قرآن، نخست حقانيت قرآن را دريافت و به آن اعتراف كرد؛ ولي در اثر وسوسه، تحريك و تشويق سران كفر، در مقام استكبار برآمد و گفت: قرآن چيزي جز سحر برگزيده نيست. (مدثر، 24) قرآن مجيد يكي از علل برخورد خصمانه يهود با مسلمانان و برخورد مسالمتآميز مسيحيان معاصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مسلمانان را مستكبر نبودن پيروان واقعي حضرت مسيح(عليه السلام) ميداند و ميفرمايد: «ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ؛(مائده، 82)؛ اين برخورد دوستانه مسيحيان با مسلمانان بِدان دليل است كه برخي از مسيحيان، كشيش و راهباند و ايشان استكبار ندارند».
كسي كه مستكبرانه با قرآن برخورد كند، به آياتي كه بر او تلاوت ميشود، هيچ توجهي نميكند؛ گويا از قرآن هيچ نشنيده است: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا».(لقمان، 7)؛
4. سبك شمردن گناهان گذشته
كسي كه ميخواهد از قرآن بهرهمند شود، بايد آلودگيهاي روحي خود را بزدايد و براي اين كار ضرورت دارد كه در كارهاي گذشتهٔ خويش بازنگري كند. آنان كه اعمال گذشتهٔ خود را ناديده ميانگارند يا اعمال ناشايست خويش را اندك ميشمارند، از قرآن بهرهاي نميبرند.
فراموشي اعمال ناشايست گذشته سبب ميشود كه وقتي آيات الاهي به كسي تذكر داده ميشود، از آن روي برگرداند و به آن توجهي نكند. روشن است كه چنين انساني از قرآن بهرهاي نخواهد داشت. قرآن مجيد در اين زمينه ميفرمايد: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً؛(كهف، 57)؛ كيست ستمكارتر از كسي كه به
آيات پروردگارش پند داده شده و او از آنها رويگردانده و كردارهاي زشتش را فراموش كرده؟ ما بر دلهاشان پوششها نهادهايم تا آن (قرآن) را درنيابند و در گوشهاشان سنگيني (تا آن را نشنوند)».
5. باور نداشتن آخرت
يكي از شرايط بهرهمندي از قرآن، ايمان به آخرت است. هرقدر ايمان انسان به آخرت قويتر باشد، بهرهمندياش از قرآن بيشتر خواهد بود و هرقدر اين ايمان ضعيف گردد، اثرپذيري او از قرآن كمتر ميشود. در آيه چهارم سوره بقره، شرط هدايتپذيري از قرآن، يقين به آخرت معرفي شده است. و در آيه 45 سوره ق ميفرمايد
فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ؛ كسي را كه از وعدة عذابهاي ناگوار آخرت بيمناك باشد ، بدين قرآن پند ده». در آيه 45 و 46 سوره اسراء ميفرمايد: «وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُوراً * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً؛ آنگاه كه قرآن را تلاوت ميكني، بين تو و كساني كه به آخرت ايمان ندارند پوششي قرار ميدهيم و بر دلهايشان پرده و در گوشهاشان سنگيني مينهيم تا قرآن را نفهمند».
پيش تر يادآور شديم كه خداوند در وصف انسانهاي صالح و برجسته ميفرمايد: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار؛(ص، 46)؛ ما آنان را با ياد معاد، از آلودگيها و آميزة شرك و كفر، پاك و خالص و ناب كرديم.
6 و 7. كفر و شرك
در آيات متعددي از قرآن مجيد، كفر مانع بهرهگيري از قرآن معرفي شده است. در آيه 47 سوره عنكبوت ميفرمايد: «وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلاَّ الْكَافِرُونَ؛ جز كافران
كسي آيات ما را انكار نميكند». در آيه 31 سوره سبأ ميفرمايد: «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ؛ كافران گفتند كه ما هرگز به اين قرآن ايمان نميآوريم». كفر سبب تكذيب آيات و معارف الاهي ميشود و تكذيب حقايق قرآني ، نپذيرفتن و تسليم نشدن در برابر آن را به دنبال دارد: «وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لاَ يَسْجُدُونَ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُكَذِّبُونَ؛(انشقاق، 21 و 22)؛ و چون بر آنان قرآن خوانده شود، به سجده ـ خضوع ـ درنميآيند؛ بلكه آنان كه كافر شدند تكذيب ميكنند». شرك نيز باعث ميشود كه انسان مشرك نهتنها از سخنان قرآن پند نگيرد، بلكه با شنيدن قرآن بر نفرتش از قرآن و معارف حق آن افزوده شود: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً؛(اسراء ، 41)؛
و همانا در اين قرآن سخن را گوناگون گردانيديم تا ياد كنند و پند گيرند ؛ ولي آنان را جز رميدن نميافزايد». به همين دليل است كه با شنيدن آيات به مجادله ميپردازد تا موضعگيري خويش را در برابر حقايق قرآني حق جلوه دهد: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً؛(كهف، 54)؛
و هرآينه در اين قرآن براي مردم از هرگونه مثالي آورديم و آدمي بيش از همه چيز در ستيز و چون و چراست». چنين انساني دوست ندارد كه آيه يا سورهاي از سوي خدا بر مسلمانان نازل شود: «مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ؛(بقره ، 105)؛ كساني از اهل كتاب و مشركان كه كافر شدند، دوست ندارند كه از پروردگارتان هيچ نيكي ـ وحي يا رحمتي ـ بر شما فرود آيد».
8 و 9 و 10. پيروي نفس، تمسخر آيات و ياوهگويي
ريشهٔ اصلي مخالفت با حق و حقايقي كه پيامبران(عليهم السلام) ميآوردند، پيروي از هواي نفس است. تمايلات نفساني، انسان را به خوي حيواني دعوت ميكند و قرآن و
معارف ديني، او را به سوي كمالات انساني فراميخوانند. كساني كه به هر دليل، هواي نفس خويش را اله و معبود خود قرار ميدهند و آن را بر عقل و دل خود حاكم ميكنند، از قرآن و معارف آن سر باز ميزنند و از آن بهرهمند نميشوند. در آيه 16 سوره محمد(صلى الله عليه وآله) ميفرمايد: «وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ؛ اي پيامبر، برخي از آنان كساني هستند كه به تو گوش فراميدهند؛ آنگاه كه از نزد تو بيرون روند، به آنان كه اهل دانشاند ميگويند: پيامبر(صلى الله عليه وآله) اندكي پيش چه گفت؟ خداوند بر دلهاي اينان مُهر نهاده و اينان از هواهاي نفساني خويش پيروي كردهاند كه چنين سخناني ميگويند».
كسي كه هواي نفس خويش را مدار حركت، فعاليت، موضعگيري و پذيرش يا عدم پذيرش قرار ميدهد، با آنكه ميداند حقيقت جز آن است كه او عمل ميكند، مسير باطل را ادامه ميدهد و با آگاهي به گمراهي: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ؛ (جاثيه، 23)؛ آيا ميبيني آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داده و خداوند او را دانسته ـ و پس از اتمام حجّت ـ گمراه ساخته است؟» چنين كسي ديگر راهي براي هدايت نخواهد يافت؛ زيرا همه راهها و ابزارهاي شناخت خود را آگاهانه از كار انداخته است. او سخن حق قرآن را نميپذيرد و آن را مسخره ميكند؛ ولي ياوهها را با بهاي گزاف ميخرد تا با آن ديگران را به گمراهي كشد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ... وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِراً؛(لقمان، 6 - 7)؛ و از مردمان كساني هستند كه سخن نادرست و سرگرمكننده را ميخرند تا بيهيچ دانشي (مردم را) از راه خدا ـ شنيدن آيات قرآن ـ گمراه سازند و آن را به مسخره گيرند ... و چون آيات ما بر او خوانده شود، با حالت گردنكشي روي بگرداند».
چكيده
قرآن كريم شرايط و موانعي براي بهرهمندي از معارف خود بيان كرده است؛
شرايط بهرهمندي از قرآن در دوازده محور به شرح زير مطرح شده است: دانشطلبي و يقينجويي، تسلط بر قلب، زندهدلي، رضوانطلبي، تقوا، خشيت و خوف، ايمان و نيكوكاري، در جست و جوي راه راست بودن، تمسك به قرآن، سجده و تسبيح، شبزندهداري و انفاق؛
برخي از شرايط يادشده در بالا به حالات روحي و ملكات اخلاقي مرتبط است و برخي ديگر به عبادات ويژهاي مانند سجده، شبزندهداري و انفاق؛
موانع بهرهمندي از قرآن عبارت است از ظلم، گناهكاري، استكبار، سبك شمردن گناهان پيشين، باور نداشتن آخرت، كفر و شرك، پيروي نفس، تمسخر آيات و ياوهگويي.
پرسش
1. نقش زندهدلي در بهرهمندي از معارف قرآن را توضيح دهيد.
2. آيا مشروط بودن بهرهمندي از قرآن به تقوا، مستلزم دور نيست؟
3. انفاق در راه خدا با چه شرايطي زمينه بهرهمندي از قرآن را فراهم ميآورد؟
4. تسبيح و سجده چه نقشي در دور ماندن از تفسير به رأي و محروميت از هدايت قرآن دارد؟
5. كاربردهاي قرآني ظلم و نقش آن در دور ماندن از هدايت قرآن را تبيين كنيد.
6. تأثير گنهپيشگي در استكبار و قرآنگريزي را با توجه به آيات قرآن توضيح دهيد.
7. چه رابطهاي ميان باور معاد و بهرهمندي از قرآن وجود دارد؟
براي مطالعه بيشتر
1. الميزان في تفسير القرآن، سيدمحمد حسين طباطبايي، ج 1، ص 35ـ37؛ ج 3، ص 54 ـ 55 ، و 64ـ67؛ ج 6، ص 87ـ91 ؛ ج 13، ص 220ـ223 و ج 19، ص 137 و 138 .
2. تفسير موضوعي قرآن، عبدالله جوادي آملي، ج 1، ص 11ـ15، [بي جا] مركز فرهنگي رج، چ1، 1363.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org