- مقدمه معاونت پژوهش
- درس اول: اهداف قرآن
- درس دوم: امكان فهم و بهرهمندي از قرآن
- درس سوم: جواز فهم قرآن
- درس چهارم: شرايط و موانع روحي و معنوي بهرهمندي از قرآن
- درس پنجم: شرايط علمي تفسير قرآن
- درس ششم: روش تفسير قرآن
- درس هفتم: محكم و متشابه (1)
- درس هشتم : محكم و متشابه (2)
- درس نهم: محكم و متشابه (3) راز وجود متشابه در قرآن
- درس دهم : نسخ
- درس يازدهم: تأويل و تفسير
- درس دوازدهم: بطن قرآن
- درس سيزدهم: جهاني بودن و جاودانگي قرآن
- درس چهاردهم: جامعيّت قرآن
- فهرست اعلام
درس اول:
اهداف قرآن
از فراگير انتظار ميرود:
ـ با اهداف قرآن آشنا شود؛
ـ اهداف قرآن را دستهبندي كند؛
ـ نسبت ميان اهداف گوناگون قرآن را توضيح دهد؛
ـ اهداف اجتماعي نزول قرآن را تبيين كند؛
ـ معيارهاي تشخيص حق از باطل را كه در قرآن آمده، بيان كند.
«يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ خداوند با آن (قرآن) هركس را كه در پي خشنودي او باشد، به راههاي سلامت راهنمايي ميكند و آنان را از تاريكيها به سوي نور بيرون ميبرد و به صراط مستقيم هدايت ميكند». (مائده، 16).
اهداف قرآن
قرآن مجيد براي نزول خود اهدافي را ذكر كرده است. اين اهداف در سه مجموعه قرار ميگيرند: بخشي ناظر به بُعد بينش و فكر انسان است، بخشي ديگر به گرايشهاي انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مدّ نظر قرار داده است. اين درس به بيان اهداف ياد شده اختصاص دارد.
أ) اهداف قرآن در بُعد بينش
قرآن كريم در بُعد بينش اهداف ذيل را مد نظر قرار داده است:
1. غفلتزدايي
قرآن مجيد يكي از اهداف خود را نجات انسان از غفلت معرفي ميكند: «تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ؛ (يس،5 و 6)؛ قرآن، فروفرستادهٔ خداي شكستناپذير و مهربان است تا كساني را كه پدرانشان بيم داده نشدهاند، بيم دهي؛ زيرا ايشان غافلاند.» در اين آيه، نجات مردم از غفلت، هدف قرآن تلقي شده است
و براي تحقق چنين هدفي ميفرمايد: بايد مردم بيم داده شوند تا به هوش آيند و از غفلت رهايي يابند.
انسان براي رسيدن به كمال واقعي خود، بايد در چندراهيها، راه صحيح را برگزيند و براي گزينش، بايد به راههاي گوناگون و سود و زيان هر يك توجه داشته باشد؛ ولي گاهي بر اثر سركشي غرايز، از توجه به راههاي گوناگون غافل ميشود. اين غفلت ، ريشه بسياري از گمراهيها و انحرافات است. قرآن مجيد در وصف جهنميان ميفرمايد: «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ (اعراف، 179)؛ اين گروه با آنكه چشم و گوش و عقل دارند، از آنها بهره نميگيرند؛ همانند چهارپايان، بلكه از آنان نيز گمراهترند؛ زيرا اينان غافلاند.»
انسان در اثر غفلت؛ به خدا به معارف حق و راههاي تكامل هيچ توجه نميكند، چه رسد به آنكه آنها را برگزيند و بدانها دل بندد و در مسير آنها حركت كند. از منظر قرآن، برخي انسانها از خدا، آخرت و آيات الاهي،(1) كه نقش بسزايي در سعادت آنان دارد، غافل شده و بايد بدانها توجه كنند.
2. يادآوري فراموش شدهها
خداوند بزرگ از راه فطرت، عقل و وحي، حقايقي را در اختيار بشر قرار داده؛ ولي اُنس با دنيا، لذايذ مادي، وسوسههاي شيطاني و هواهاي نفساني، سبب شده است كه آن حقايق را فراموش كند. يكي از اهداف قرآن، به ياد آوردن آن حقايق است: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ؛(تكوير، 27)؛ قرآن براي جهانيان جز يادآوري نيست».
قرآن مجيد بر اين باور است كه انسانها امور بسياري را فراموش كردهاند. خداوند متعال (بقره، 152)، نعمتهاي او (فاطر، 3)، آيات الاهي (طه، 126)، پيمان و
1. به ترتيب ن.ك: اعراف،205؛ روم،7 و اعراف،136 .
ميثاق خدا (مائده، 14)، معارف و احكامي كه از سوي پروردگار در اختيارشان قرار گرفته است (اعراف، 165)، معاد و روز جزا (اعراف، 51) و اعمالي كه خود انجام دادهاند (كهف، 57)، اموري است كه انسان در طول زندگي خود آنها را فراموش ميكند و ضرورت دارد كه كسي آنها را يادآوري كند. گاه انسانها در اثر فراموشي خدا، خود را نيز فراموش ميكنند و دچار ازخودبيگانگي ميشوند: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُم؛ (حشر، 19)؛ خدا را فراموش كردند، خداوند هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشي ساخت.»
انساني كه خود را فراموش ميكند، ديگري را كه بر او حاكم شده و در او نفوذ كرده است، خود ميپندارد. او فكر ميكند كه خودش ميخواهد و خودش تصميم ميگيرد؛ ولي در واقع او نيست كه تصميم ميگيرد؛ هواي نفس، شيطان و انسانهايي كه او را مسخ كردهاند، به او دستور ميدهند؛ دردهاي ديگران را كه دشمنان او هستند، درد خود ميداند و درمان آنها را درمان خود ميپندارد؛ زيرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هواي نفس و شيطان ميرود و ميگويد: دلم ميخواهد، خودم چنين تشخيص دادهام؛ ولي واقعيت چنين نيست: «كالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرَان؛ (انعام، 71)؛ مانند كسي كه شيطانها او را فريفته و عقل و دلش را ربودهاند، سرگردان است» و «كَالَّذى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَس؛ (بقره، 275)؛ مانند آن كه شيطان او را مس كرده، [در او نفوذ نموده، تحت سلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج كرده است و توان حركت در مسير تكامل خود را ندارد]» .
قرآن نجات از خودفراموشي و ازخودبيگانگي را «ياد خدا» و فراموش نكردن او ميداند. اگر انسان خدا را به ياد آورد، خداوند هم او را ياد ميكند: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ؛(بقره،152)؛ پس مرا (خدا را) ياد كنيد، من هم شما
را ياد ميكنم و مرا سپاس گوييد و كفر نورزيد». اگر خدا انسان را ياد كند، از خودفراموشي نجات مييابد.
3. ارائهٔ بينشهاي صحيح و ضروري
انسانها در شناخت خدا و جهان دچار برداشتهاي نادرستي شدهاند و در بسياري از موارد، شناخت صحيحي از خدا، جهان و خود ندارند؛ چنانكه در موارد بسياري نميتوانند با اتكاي به ابزارهاي شناخت بشري، شناختهاي لازم را به دست آورند: «وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً؛(اسراء، 85)؛ و شما را از دانش جز اندكي ندادهاند». قرآن مجيد ميفرمايد: ما قرآن را فرو فرستاديم تا همه شناختهاي درست و لازم براي هدايت انسان به كمال واقعياش را در اختيار او قرار دهيم: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ؛ (نحل، 89)؛ و بر تو كتاب را فرو فرستاديم كه بيانگر همه چيز است. اصلاً دليلِ آمدن پيامبران، همين بوده است كه بشر از دستيابي به همه شناختهاي لازم و صحيح كه براي سعادت وي ضروري ميباشد، ناتوان است و فقط با استمداد از وحي به آنها دست مييابد.
4. ارائهٔ ادله روشن بر بينشهاي صحيح و ضروري
انسان براي پيمودن مسير صحيح كمال، نيازمند آن است كه راه درست را، به او نشان دهند و بر صحيح بودن آن راه، دليل روشن و قطعي نيز داشته باشد تا عقلش سيراب شود واو را به پيمودن مسير فرمان دهند و در طول راه دچار ترديد و توقف يا عقبگرد نشود و در برابر شهوات و وساوس شيطاني در بعد معرفتي نلغزد. قرآن كريم، هم راه راستين تكامل را نشان ميدهد و هم با پشتوانه ادله روشن و يقينآور، استواري آن را تضمين ميكند. قرآن كريم در آياتي به اين
حقيقت اشاره ميكند: «وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ؛(بقره، 185)؛ و نشانههاي روشني از هدايت (به راه راست) و معيار تشخيص حق از باطل است». و «قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ؛(نساء، 174)؛ شما را دليل و حجتي از خداوندگارتان آمد».
البته نشان دادن راه به دو صورت ممكن است: نخست آنكه کليه جزئيات موضوع را قرآن بيان و بر آن استدلال كند؛ دوم آنكه راهي براي به دست آوردن جزئيات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال كند؛ مثلاً، راه امامت را در اختيار ما قرار دهد و بر آن استدلال نمايد تا به وسيله آن، جزئيات را به دست آوريم، بدون آنكه براي هر مسئله نيازمند استدلال باشيم. اين آگاهيها غير از ايمان به آنهاست؛ ولي علم، زمينه ايمان را فراهم ميسازد و اگر بسيار شفاف باشد و به آن معتقد شود، زمينهساز خشيت از خداست: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(فاطر، 28)؛ همانا بندگانِ دانشمند، از خدا ميترسند.»
5. تبيين حق از باطل
تبيين مسائل اختلافي و ارائهٔ معياري براي شناخت حق از باطل در مسائل اختلافي و مشتبه، يكي ديگر از اهداف قرآن است: «وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ؛(نحل، 64)؛ و ما كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براي آنكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند برايشان روشن سازي» و: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ؛ (بقره، 185)؛ ماه رمضان است كه در آن، قرآن براي هدايت مردم و ارائهٔ نشانههاي روشن هدايت و معيار تشخيص حق و باطل نازل شده است».
بسياري از حقايق از راه دل، عقل و وحي در اختيار انسان قرار گرفته؛ ولي وسوسههاي شيطان (نساء، 82) به شكلهاي گوناگوني حق را مشوّه ميكنند؛
حتي در حقايق روشن نيز اختلاف ايجاد مينمايند، به گونهاي كه گاهي انسانهاي پاكسرشت نيز، از تشخيص حق به طور كامل، ناتوان ميشوند. قرآن كه كتاب هدايت هر انسان پاك سيرت است، براي زدودن زنگارهاي وسوسههاي شيطاني از چهره حقيقت، گاه خود به بيان حقايق مورد اختلاف ميپردازد و گاه ميزان و معيار تشخيص حق و باطل را بيان ميكند؛ مانند ارجاع به اهل ذكر در آيه شريفه «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْر؛ (نحل، 43)(1)؛ از اهل ذكر بپرسيد». و يا آياتي كه بر اعتبار عقل، تجربه و حجيّت قول پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام دلالت مي كنند.
6. تدبّر در آيات قرآن
تدبّر و دقت در آيات قرآن نقش بسزايي در فهم قرآن دارد و در روايات نيز ، بر آن تأكيد فراوان شده و خواندن بيتأمّل و بيتدبّر، بدون خير و اسفبار ناميده شده است. در آيه شريفه 29 سوره ص ميفرمايد: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ؛ كتاب پربركتي فرو فرستاديم تا در آياتش تدبّر كنيد». در آيه 82 سوره نساء فهم اعجاز قرآن را در بعد سازگاري دروني و عدم اختلاف، منوط به تدبّر
1. در روايات متعددي بر لزوم رجوع مردم به اهل ذكر (اهلبيت(عليهم السلام)) تأكيد شده است. امام صادق(عليه السلام) فرمودند: « اِنَّه لا يَسَعُكُمْ فِيمَا يَنْزِلُ بِكُمْ مِمَّا لا تَعْلَمُونَ اِلا الْكَفُّ عَنْه وَ الْتَثَبُّتُ فِيه وَ الْرَّدُّ اِلَي اْلاَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّي يُعَرِّفُوكُمْ فِيه الْحَقَّ وَ يَحْمِلُوكُمْ فِيه عَلَي الْقَصْدِ قَالَ الله عَزَّ وَجَلَّ فَاسْألُوا اَهلَ الْذِّكْرِ...؛ در باب اموري كه به سراغتان ميآيد و (حكم) آن را نميدانيد، راهي جز دست نگه داشتن و تحقيق و بازگرداندن آن به پيشوايان مسلمانان نداريد تا آنان در آن زمينه، حق (مطلب) را به شما شناسانده و شما را به راه راست وادارند. خداي عز و جل فرموده است: از اهل ذكر بپرسيد». محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص120. براي آگاهي بيشتر از روايات ذيل آيه 42 نحل ر.ك: همان، ج 23، ص 172، باب انهم(عليهم السلام) الذكر و اهل الذكر و انهم المسؤولون و عبدعلي حويزي، نور الثقلين، ج 3، ص 55 به بعد.
دانسته است و در آيه 24 سوره محمد(صلى الله عليه وآله) ميفرمايد: «آيا در قرآن تدبّر نميكنند يا بر دلها قفل زده شده است؟» از دو آيه اخير استفاده ميشود كه تدبّر در قرآن، زمينه پي بردن به حقانيت آن را فراهم ميسازد و انسان را به راه صحيح دستيابي به كمال رهنمون ميشود، مگر كساني كه در اثر گناه بر دلهاشان قفل زده باشند.
7. تفكّر
قرآن مجيد از «تفكّر» بسيار ستايش كرده است و خود از راه يادآوري يا بيان و توضيح آيات (بقره،221) با مثالها و وصفهاي گوناگون (حشر، 21) و با گزارش كردن داستانها به بهترين بيان (اعراف، 176) مي كوشد كه انسان را به فكر كردن وادارد تا با انديشيدن درباره زندگي دنيا و آخرت (بقره، 219) مسير تكاملي خود را شكل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنيا و جاودانگي آخرت پي ببرد و فريفته دنيا نشود و دنيا را هدف قرار ندهد.
قرآن در خصوص اينكه هدف از نزول قرآن، تفكر و انديشيدن است، ميفرمايد: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ (نحل، 44)؛ و قرآن را به سوي تو فرو فرستاديم تا آنچه را نازل شده است، براي مردم تبيين كني و تا شايد بينديشند».
8. خردورزي
عقل و دل انسان بسياري از حقايق را درمي يابد و در عمق جان به آن اعتراف مي كند؛ ولي حاكميت هواهاي نفساني بر عقل، مانع از توجه به اين حقايق و اعتراف به آنها ميشود. يكي از اهداف نزول قرآن، زمينهسازي براي بهكارگرفتن عقل و فهم است: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ (يوسف، 2)؛ ما كتاب خويش را به صورت خواندنيِ عربي فرو فرستاديم تا شايد عقل را به كار بنديد». در آيه
ديگري ميفرمايد: «اُنْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الايَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفقـَهونَ؛ (انعام، 65)؛ بنگر كه چگونه آيات را بيان ميكنيم، شايد كه دريابند و حقايق را فهم كنند».
از آيات شريفه ميتوان اين نكته را استفاده كرد كه قرآن با ذكر مقررات الاهي، (انعام،51) ، هشدار در مورد تلاش شيطان براي گمراهي بشر (يس، 62)، توجه دادن به معاد (جاثيه، 5) و ذكر مثالها (عنكبوت، 43) درصدد است تا زمينه بهكارگيري عقل را در درك حقايق فراهم سازد.
9. آگاهي از يگانگي خدا
انسان تا به مرحله «توحيد در الوهيت» نرسد و معتقد نشود كه جز خداوند متعال موجود ديگري شايسته پرستش نيست، اهل نجات نخواهد بود. به همين دليل همه پيامبران مردم را به توحيد در الوهيت دعوت ميكردند. قرآن مجيد نيز كه هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدي است، يكي از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحيد در الوهيت قرار داده است و ميفرمايد: «هَـذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ وَلِيَعْلَمُواْ أَنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ؛(ابراهيم، 52) اين (قرآن) بيان رسايي براي مردم است تا بدان بيم داده شوند و تا آنكه بدانند كه خدا، يگانه معبود و موجود شايسته پرستش است».
از مجموع آنچه كه در بُعد بينش ذكر شد، چنين نتيجه ميگيريم كه قرآن در مرحله نخست مي كوشد كه انسان را از غفلت و بيخبري نجات دهد؛ سپس امور فراموش شده را به خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمينه به كارگيري عقل و آمادگي براي فهم حقايق را فراهم ميآورد. پس از آن نيز بينشهاي ضروري و درست را در اختيار او قرار داده و بر آن استدلال ميكند، مسائل مورد اختلاف راتوضيح ميدهد وانسان را تا مرحله «توحيد در الوهيت» كه سعادت او در گرو اعتقاد به آن است، به پيش ميبرد.
ب) اهداف قرآن در بُعد گرايش
1. پند دادن
براي آنكه انسان مسير درست سعادت را انتخاب كند، علاوه بر بيرون آمدن از عالم غفلت و به دست آوردن بينشهاي صحيح و ضروري؛ بايد دل او نيز در گرو آن بينشها قرار گيرد؛ ولي توجه به ماديات و پيروي از هواهاي نفساني انسان را سنگدل ساخته و گرايش به حقايق را در او كاهش ميدهد. در چنين موقعيتي، ضروريترين عنصر مورد نياز، عاملي است كه دل او را رام كند و به حالت فطري نخستين بازگرداند. آن عامل، «پند و موعظه» است. به همين دليل يكي از نامهاي قرآن «موعظه» است. آيات گوناگوني به اين هدف (موعظه كردن) تصريح كرده؛ مانند
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُم اي مردم، شما را از سوي خداوندگارتان پندي آمد».
پذيرش حقايق ،غير از آگاهي از آنها است. كم نيستند افرادي كه با آنكه حقيقت برايشان روشن شده، از پذيرش آن سر باز ميزنند و در برابر آن مقاومت و حتي جبههگيري ميكنند. قرآن مجيد از افراد و گروههايي نام ميبرد كه در برابر ادعاهاي حق انبيا، در عين يقين داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و تسليم نشدهاند و بهويژه برتريطلبي و ستمگري آنان سبب شده است كه حاضر به پذيرش حقايق نشوند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛ آيات الاهي را در عين آنكه بدانها يقين داشتند، به دليل ستمگري و برتريطلبي انكار كردند». نقش «موعظه» اين است كه زمينه را براي پذيرش دل و تسليم شدن در برابر حقايق فراهم سازد.
نكته شايان توجه آنكه موعظههاي قرآني صرفاً براموري كه شهرت دارد (مشهورات)و مورد قبول توده مردم است، متكي نيست؛ بلكه آنچه در مواعظ قرآني رعايت ميشود، تكيه بر امور درستي است كه فهم آن آسان و همراه با تعابيري است
كه دل را تحت تأثير قرار ميدهد و مشهور بودن آن به دليل پشتوانه برهاني يا فطري آن است. براي مثال به اين موعظه قرآن توجه كنيد: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ؛ بگو همانا شما را يك موعظه ميكنم؛ براي خدا به پا خيزيد و به تنهايي و يا با همانديشي درباره نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بينديشيد و ببينيد كه او جنزده نيست». روي سخن در اين موعظه با منكران نبوّت است كه با نزول قرآن به عنوان معجزه الاهي و درخواست همانندآوري، نبوّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برايشان به اثبات رسيده بود؛ ولي براي بهانهجويي يا در اثر شبههاي كه مغرضان مطرح كرده بودند، چنين ميپنداشتند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ نعوذ بالله ـ جنزده شده يا تحت تأثير نيروهاي ديگر، تصور كرده كه پيامبر است.
قرآن از مرحله استدلال كه همانندآوري است، گذشته و ميفرمايد: چون شما در مقام استدلال نتوانستهايد همانند قرآن را بياوريد، پس پيامبري رسول گرامي(صلى الله عليه وآله) ثابت شده است؛ ولي براي آنكه دلهاي آنان را تسليم اين حقيقت كند، ميفرمايد: «بينديشيد و ببينيد كه او جنزده نيست.» اگر كسي از نيروي تفكر خود، به دور از تعصب، كمك بگيريد، نبوّت او را تصديق خواهيد كرد. موضوع «موعظه» در اين آيه مطلب حقي است كه قبلاً بر آن استدلال شده و در اينجا به طريقي آسان و روشن و به منظور رام ساختن دلها، زدودن زنگارهاي عقل و دل و تحت تأثير اغراض و انگيزههاي مخالف حق قرار نگرفتن، اين موعظه را ارائه ميدهد.
انذار و تبشير
فعاليتهاي اختياري انسان در اثر آگاهي و انگيزه جامه عمل ميپوشد. براي
حركت انسانها در هر مسير ـ اعم از حق و باطل ـ صرف آگاهي كافي نيست؛ بلكه علاوه بر آن، انگيزه نيز لازم است. تا انسان به كارهاي خير گرايش نداشته و از كارهاي ناشايست گريزان نباشد، در مسير درست قدم نميگذارد و به پيش نميرود. انسان بايد در كنار سيراب شدن عقل ـ با توجه به نتايج و عواقب كارهاي خوب و بد ـ به خير تمايل قلبي داشته و از زشتي متنفر باشد و اين مهم در پرتو «انذار» و «تبشير» به دست ميآيد. تأكيد فراوان قرآن بر يادآوري بهشت و جهنّم و ذكر جزئيات پاداش و كيفرهاي آنجهاني ـ علاوه بر بيان حقانيت آن ـ ، به سبب تأثير شگرف بيم و بشارت در جهتدادن و به تلاش واداشتن انسان است. قرآن كريم در باب تأثير بيم و اميد در عبادت شبانه شبزندهداران، چنين ميفرمايد: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛(سجده، 16)؛ پهلوهاشان از بسترها (براي نماز شب) دور ميشود، پروردگار خويش را با بيم و اميد ميخوانند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند».
بهجزانسانهاي متعالي كه عبادت رافقط به دليل شايستگي خدابراي عبادت(1)يا محبت(2)وياسپاسگزاري(3)انجام ميدهند، عامل حركت بيشترانسانها در جهت عبادت
1. اميرالمؤمنين(عليه السلام) راز بندگي خود در برابر خدا را شايستگي او براي پرستش ميداند: «اِلَهي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لا طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ اَهلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛ خدايا تو را براي ترس از عذابت و چشمداشت به پاداشت نپرستيدم؛ ولي (چون) تو را سزاوار پرستش يافتم، آن گاه تو را پرستيدم». محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 14.
2. امام صادق(عليه السلام) در روايتي عبادتكنندگان را سه دسته كرده و در وصف دستهٔ سوم فرمودند: «وصِنْفٌ مِنْهمْ يَعْبُدُونَه حُبّاً لَه فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْكِرَامِ؛ و دستهاي از آنان به خاطر (عشق و) محبت به خدا او را ميپرستند كه اين عبادت كريمان است». همان، ج 8، ص 200.
3. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بيان ديگري فرمودند: «اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا الله رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَاِنَّ قَوْماً عَبَدُوا الله رَهبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَاِنَّ قَوْماً عَبَدُوا الله شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ؛ همانا
خدا، شوق به بهشت يا بيم از جهنّم است.(1) افزون بر اين، انذار و تبشير براي انسانهايي كه در اثر كجرويها بيان استدلالي و موعظه برايشان سودي ندارد، هشداري است كه گهگاه آنان را از مسير انحرافي خويش باز ميدارد. قرآن مجيد يكي از اهداف خود را انذار و تبشير معرفي ميكند و ميفرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ ... لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ؛(كهف، 1 و 2)؛ ستايشها ويژه خداوندي است كه بر بندهٔ خويش كتاب را فرو فرستاد... تا از عذاب سخت پروردگار بيم دهد و مؤمنان را بشارت گويد».
3. شفابخشي
زدودن زنگارهاي دل، هم براي باورداشت سخن حق ضرورت دارد و هم براي بالا رفتن از نردبان تكامل و قرب به خدا نقش اساسي ايفا ميكند. قرآن كريم يكي از اهداف خود را شفابخشي اعلام كرده و ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم ... شِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ؛ (يونس، 57)؛ اي مردم، از سوي خدا برايتان... بهبودبخش بيماريهاي روحي آمد». تعبير «شِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُور» عام است و هرگونه
گروهي خداي را به خاطر ميل (به پاداش) پرستيدند كه اين عبادت تاجران است و گروهي خداي را به خاطر ترس (از عذاب) پرستيدند كه اين عبادت بردگان است و گروهي خداي را به خاطر سپاسگزاري از او پرستيدند كه اين عبادت آزادگان است». مجلسي، همان، ج41، ص14.
1. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در وصف قرآن خواندن پرهيزكاران در عبادت شبانه خويش ميفرمايند: فَاِذَا مَرُّوا بِآيه فِيها تَشْوِيقٌ رَكَنُوا اِلَيْها طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهمْ اِلَيْها شَوْقاً وَ ظَنُّوا اَنَّها نُصْبَ اَعْيُنِهمْ وَ اِذَا مَرُّوا بِآيه فِيها تَخْوِيفٌ اَصْغَوْا اِلَيْها مَسَامِعَ قُلُوبِهمْ وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفِيرَ جَهنَّمَ وَ شَهيقَها فِي اُصُولِ آذَانِهمْ؛ وقتي به آيهاي بگذرند كه تشويقي در آن است، با چشمداشت و آرزو به آن اعتماد كنند و جانهاشان با شوق در آن خيره شود و گمان برند كه (نعمتهاي بهشت) برابر ديدگانشان قرار دارد و هرگاه به آيهاي بگذرند كه تهديدي در آن باشد، گوش دل به آن سپارند و پندارند كه نهيب (شعلههاي آتش) جهنم در بن گوششان طنينافكن است. نهج البلاغه، خطبه 193.
بيماري دروني ـ خواه كفر و نفاق و گمراهي باشد و خواه ديگر امراض باطني ـ را كه مانع از رشد معنوي انسان است، در بر ميگيرد.
قرآن در آيه شريفه چهاردهم از سوره مطفّفين، دليل تكذيب معاد و روز جزا از سوي انسانهاي گناهكار و تجاوزگر را زنگارگرفتگي دلهايشان ميداند. در آيه دهم سوره بقره نيز دليل نفاق و نيرنگبازي منافقان را بيماري دل آنان برمي شمرد. به هر حال، تا ظرف دل از زنگار بيماري گناهان و كارهاي ناشايست پاك نشود، بهترين معارف هم اگر در آن جاي گيرد، آلوده به شرك و نفاق ميشود و نه تنها ثمربخشي خود را از دست ميدهد، بلكه زيانبار ميگردد. قرآن درصدد است كه ظرف دل را پاك سازد و بيماريهاي آن را بهبود بخشد. تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنين اثري دارد كه در روايات آمده است: «دلها همچون فلزات زنگار دارند. زنگار آنها را با استغفار و تلاوت قرآن بزداييد».(1)
4. هدايت و پندپذيري
اگر عقل سيراب شود، دل رام گردد و ظرف دل از زنگارها و بيماريها پالوده شود، آمادهٔ پذيرش هدايت قرآن و تسليم در برابر موعظه آن ميشود. اين هدف ديگري است كه در آيات مطرح شده است. قرآن ميفرمايد
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ... بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ ... لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ؛ يا آنكه ميگويند: قرآن را به دروغ به خدا نسبت ميدهد...، بلكه قرآن حق و از سوي خداوندگار تو است... تا شايد هدايت پذيرند». در آيه ديگري ميفرمايد: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ ... لِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَاب؛(ص، 29)؛ كتابي به سوي تو فرو فرستاديم... براي آنكه خردمندان از آن پند گيرند».
1. قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): « اِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأً كَصَدَأِ النُّحَاسِ فَاجْلُوها باِلاِسْتِغْفَارِ وَتِلاوَةِ اْلْقُرْآنِ؛ محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 77، ص 174.
5. تقوا
يكي از اهداف قرآن ايجاد تقوا در انسانهاست. قرآن ميفرمايد «قُرآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛(زمر، 28)؛ قرآن عربي را كه در آن هيچ كژي نيست، فرو فرستاديم تا شايد تقوا پيشه كنند». «تقوا» يكي از عناصر مهم در بينش قرآني و در اصل، به معناي «خودپايي» است. انسان همواره در برابر خطرها، خود را ميپايد و مراقب خويش است. اين خودپايي ميتواند در برابر عذاب جهنم، خشم خدا و از دست دادن كمالاتي باشد كه انسان ميتواند به آنها برسد. به همين دليل، به نحوي بر «ترس» هم دلالت دارد. و اينكه گاهي تقواي الاهي يا تقواي از جهنّم را به ترس از خدا يا جهنّم معنا ميكنند، بر همين اساس است؛ وگرنه معناي اصلي آن «ترس» نيست.
در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه «ترس از خدا» به چه معناست؟ «ترس از خدا» ميتواند به دو صورت مطرح شود: نخست آنكه از معصيت خدا برحذر باشد؛ زيرا معصيت خدا منشأ همه عذابهاي اخروي و عقوبتهاي دنيوي است؛ دوم آنكه خطر، همواره جسماني نيست، محروميت از رحمت و دوري از محبوب براي انسانهاي برجسته، بالاترين رنج است. انسانهايي كه مراحلي از كمال را طي كردهاند، بدين دليل از معصيت خدا دوري ميكنند كه نگران دور ماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولاً از توجه به غير خدا بيمناكند و تقوا، آنان را هميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمالشان قرار ميدهد و از غفلت از خدا ترسانند.
تقوا هم در مرحله فكر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. نخستين مرحله تقوا در بُعد نظري، «حقيقتطلبي» است تا انسان گرفتار باطل نشود. انسان حقيقتطلب هنگامي كه با قرآن روبه رو گردد، بدان هدايت ميشود
و وقتي آيات خدا ومعجزات الآهي را ببيند، تسليم آن ميگردد و بدانها ايمان ميآورد. حضرت سلمانرضی الله عنه؛ با آنكه در محيط كفر و شرك متولد شد و در آنجا رشد كرد، حقيقتطلبي و تقوايش سبب شد كه در پي يافتن آيين حق برآيد و سرانجام به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برسد و ايمان آورد. قبلاً گفتيم كه قرآن ميخواهد حقيقتطلبي را در انسان تقويت كرده و شكوفا سازد.
بالاترين مراحل تقوا، با برترين درجات كمال همراه است كه انسان را شايسته آرامشيافتن در جوار رحمت حق ميسازد: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَر *ٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر؛(قمر، 54 و 55)؛ اهل بهشت در باغها و كنار نهرهاي بهشتاند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوندگاري قدرتمند».
نخستين مرحله تقوا در بُعد عمل نيز ، آن است كه متقي از آنچه كه طبق فطرت خويش زشت مييابد، پرهيز ميكند. اين نوع تقوا را ميتوان «تقواي فطري» ناميد؛ زيرا فطرت آن را به انسان الهام ميكند؛ ولي اين اولين مرحله تقو، در مقام عمل است. پس از اسلام آوردن نيز، تقوا مطرح است؛ اما كساني از مراحل بالاتر هدايت قرآن برخوردار ميشوند كه مراتب ديگر تقوا را داشته باشند.
قرآن مجيد، در موارد متعددي متعلق تقوا را بيان كرده است كه از آن جمله تقواي از خداوند متعال، معاد، آتش دوزخ، فتنهاي كه فقط ظالمان را در بر نميگيرد و... است. پرداختن به همه اين موارد و نكتهسنجيهاي موجود در آنها، نياز به مجال بيشتري دارد و از حوصلهٔ اين بحث بيرون است. به هر روي، تقوا درجاتي دارد و همه موارد آن مد نظر قرآن است؛ ولي گويا در آنجا كه تقوا هدف نزول قرآن است، مرحله اوليهٔ تقوا نباشد؛ زيرا اگر چنان خصلتي (حقيقتطلبي) در انسان نباشد، از ابتدا به قرآن گوش فرانميدهد.
ج) اهداف قرآن در بُعد عمل
1. شکر گزاري
انساني كه به اين مرحله رسيده است، خود را با انبوهي از نعمتهاي خدا روبه رو ميبيند و آماده ميشود تا در برابر اين همه نعمت شكرگزاري كند. او اگر به نعمتها توجه نداشته يا از صاحب نعمت غافل باشد، درصدد شكرگزاري برنميآيد. قرآن در آيات خود با برشمردن نعمتها و توجه دادن به اين نكته كه همه آنچه در اختيار انسان است، از خداست، اين زمينه را فراهم ميسازد. در چنين موقعيتي است كه انسان حقشناس به ولي نعمت خود توجه كرده و درمييابد كه همه چيز از اوست و جز نعمتهاي او چيز ديگري از خود يا ديگري ندارد، به شكرگزاري آن ذات اقدس مشغول ميشود و تا آنجا پيش ميرود كه حتي عبادت خويش را براي خوف از دوزخ يا شوق به بهشت انجام نميدهد؛ بلكه انگيزه شكرگزاري از نعمتهاي بيشمار خدا او را به عبادت واميدارد.(1)
2. داوري به حق در مسائل مورد اختلاف
يكي ديگر از اهداف قرآن، حل مسائل مورد اختلاف در مرحله عمل است. فطرت پاك انسان، وي را به رعايت عدالت و اعطاي حقوق ديگران فرا ميخواند و در مقابل، تجاوزطلبي، او را از اين كار بازميدارد. پيامبران از يك سو با انذار و تبشير، زمينه كنار زدن تجاوزطلبي و عمل به خواست فطرت الاهي و پاك انسان را فراهم ميسازند و از سوي ديگر، با قضاوت در موارد اختلاف بين انسانها، مصداق حقوق ديگران را تعيين ميكنند. البته پس از هر پيامبري در طول تاريخ،
1. «وَاِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّه شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ؛ همانا مردمي خداي را براي سپاس گفتن از او عبادت كردند و اين عبادت آزادگان است». همان، ج 78، ص 69.
انسانها دچار انحراف شدهاند و با آنكه مسائل حقوقي برايشان روشن بوده، حقوق ديگران را ناديده گرفته و به آنان ستم روا داشتهاند.
همچنين به تدريج، با ايجاد انحراف در دين خدا يا برداشتهاي ناروا از تعاليم دين، انسانهاي ديگر را به گمراهي كشيده و افراد را دچار اختلاف كردهاند. در چنين وضعيتي، فقط ايمان به خدا راهگشاي مؤمنان ميشود. قرآن مجيد كه پس از پيامبران و كتابهاي آسماني پيشين نازل شده، از جمله اهدافش، قضاوت در مسائل اختلافي ميان مردم است. بنابراين هدف قرآن در يك مرحله، تبيين مسائل مورد اختلاف از نظر فكري و در مرحله ديگر، قضاوت به حق در مسائل مورد نزاع است تا از انحراف بشر در مقام عمل جلوگيري به عمل آيد. قرآن در آيه 213 از سوره بقره، هدف بعثت همه انبيا و نزول كتب آسماني را قضاوت در مسائل مورد اختلاف مردم دانسته و به روشني فرموده است كه پس از آمدن پيامبران نيز، مردم به دليل تجاوزطلبي اختلاف كردند. در آيه 64 سوره نحل هم ميفرمايد: «وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ؛ ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي آنكه موضوعات اختلافي ميان مردم را برايشان روشن سازي و بيان كني».
3. تثبيت مؤمنان
خداوند ميفرمايد: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ؛(نحل، 102)؛ اي رسول، بگو اين آيات را روح القدس از جانب پروردگارت به حقيقت و راستي آورد تا اهل ايمان را در راه خدا ثابتقدم گرداند».
نزول وحي و تداوم آن، عامل ثبات مؤمنان در مسير خويش و نلغزيدن به جهات انحرافي است. تثبيت در مرحله «قلب» نيز مطرح شده؛ ولي ثبات قدم در
مسير دين و تكامل، بيشتر ناظر به مشكلاتي است كه در مقام عمل پيش ميآيد و انسان را در ادامه راه دچار تزلزل ميكند. قرآن مجيد با تقويت روحيه و توجه دادن بشر به خداوند و قدرت بينظير وي و نيز پاداش عظيم مجاهدان، امدادهاي غيبي فرشتگان و ذكر داستانهاي پيامبران و مجاهدان گذشته، زمينه ثبات قدم مؤمنان و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در مقام عمل فراهم ميسازد.
برپايي جامعه عادلانه
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط؛(حديد، 25)؛ همانا پيامبران خود را با دلايل و معجزات فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم عدالت را بهپا دارند».
عدالت و قسط، هر دو با رعايت حقوق ديگران و دستيابي هركس به حق خويش مرتبط است؛ ولي قسط، بيشتر ناظر به پياده كردن قوانين عادلانه است. قرآن مجيد هدف نزول كتابهاي آسماني و از جمله قرآن را، اقامهٔ قسط ميداند؛ آن هم قسط عمومي كه به دست خود مردم برپا شود؛ بدين معنا كه هدف، رشد دادن جوامع است تا آنجا كه مردم، خود انگيزه اجراي عدالت پيدا كنند و آن را اجرا نمايند.
حاكميت قوانين خدا
«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللهُ؛(نساء، 105)؛اي پيامبر، ما قرآن را بهحق به سوي تو فرو فرستاديم تا به آنچه خدا با وحي بر تو پديدار ساخته است، حكم نمايي».
عدالت مورد نظر قرآن و اجراي آن، فقط در سايه قوانين الاهي امكانپذير است؛ از اين رو در اين آيه شريفه هدف از نزول قرآن را حكم كردن پيامبر(صلى الله عليه وآله) در
بين مردم، طبق دستور و رأي خدا ميداند. اجراي احكام ديني از يك سو، بر اساس قوانين عادلانه است و از سوي ديگر، به دست عادلترين انسانها به اجرا درميآيد؛ در نتيجه در مراحل قانونگذاري و اجرا، ضامن عدالت اجتماعي است.
6. چيرگي دين حق بر همه اديان
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه؛(فتح، 28)؛ او رسول خود (محمد(صلى الله عليه وآله)) را با قرآن و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب گرداند».
حاكميت دين خدا و غلبه آن بر ديگر اديان كه هدف ارسال پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) است، از ديگر اهداف اجتماعى نزول قرآن است. اين نكته با توجه به خاتم پيامبران بودن حضرت روشنتر ميشود. نكته شايان توجه اينكه سعادت واقعي انسان، در قرب به خداوند، متعال است و يگانهراه قرب به خداوند، عبادت است و تمام مراحل پيشين و حتي اجراي عدالت و امنيت عمومي ـ براي آن است كه مردم آزادانه به عبادت خالص الاهي بپردازند و عبادت خالصانهٔ خداوند در جامعه انساني، به حاكميت دين حق بر جامعه بشري بستگي كامل دارد؛ از اين رو قرآن مجيد ميفرمايد: «خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، وعده داده است كه آنان را جانشينان و وارثان زمين گرداند، ديني را كه براي آنان پسنديده است، برايشان مستقر سازد، به آنان امنيت ارزاني دارد تا تنها او را بپرستند و همتايي براي او در نظر نگيرند»..
7. بيرون بردن مردم از تاريكيها به سوي نور
«كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛(نور، 55)؛ اين قرآن كتابي است كه ما به سوي تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا، از ظلمات (جهل و كفر) بيرون آوري و به عالم نور برساني».
«نور» و «ظلمت» در اين آيه مصداقهاي فراواني دارد. از سويي «ظلمت» شامل كفر، نفاق، زنگارهاي دل و هرگونه عامل دوري و جدايي از خداست و از سوي ديگر «نور» مراتب قرب به خداوند از آغاز تا پايان را در بر ميگيرد؛ بنابراين مراتب گوناگون تقرّب به خداوند مصداقهاي گوناگون خارج شدن از ظلمتها به نور است كه يكي از اهداف قرآن به شمار ميآيد.
8. هدايت به راههاي امن و صراط مستقيم
«قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ ... وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛(مائده، 15 و 16)؛ براي هدايت شما نوري عظيم و كتابي با حقانيت آشكار آمد. خدا با آن كتاب هركه را در پي رضا و خشنودي اوست ، به راههاي سلامت و صراط مستقيم راهنمايي ميكند».
قرآن كريم كه نوري از سوي خداوند متعال است، پويندگان خشنودي خدا را به راههايي كه از هر نظر سلامت است هدايت مي كند و كساني را كه در آن پاي نهند، به سلامت به سرمنزل مقصود كه خداست، ميرساند. اين راهها ميتواند در طول يكديگر و نيز در عرض هم باشند. كساني كه در اين راهها قدم ميزنند، در هر قدم كه با اين چراغ فروزان پيش روند، مرحله و بخشي ديگر از مسير سعادت برايشان نمودار ميشود و سرانجام، خداوند آنان را از سُبُل امن به شاهراه هدايت (صراط مستقيم) راهنمايي خواهد كرد.
9. ورود به رحمت ويژه الاهي و هدايت به ذات او
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا * فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا
مُّسْتَقِيماً؛(نساء، 174 و 175)؛ اي مردم، براي هدايت شما از جانب خدا برهاني محكم آمد و نوري تابان به سوي شما فرستاديم. پس آنان كه به خدا گرويدند و به او متوسّل شدند، به زودي آنها را به جايگاه رحمت و فضل خود در خواهد آورد و به راه راست رهنمايي مينمايد».
مؤمناني كه به اين ريسمان نوراني الاهي چنگ زنند و بدان پناه برند، خداوند خود، ايشان را به رحمت و فضل ويژهاش وارد ميسازد و از صراط مستقيم ويژهاي، ايشان را به ذات اقدس خود راهنمايي ميكند. آنان در اين جهان از همنشينان خدا و در سراي آخرت نيز، در پايگاهي رفيع و راستين در آستان مقدس الاهي خواهند بود. در آيه ديگري ميفرمايد: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَر ٍ* فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ؛(قمر، 54 و 55)؛ اهل تقوا در باغها و كنار نهرهاي بهشت منزل گزيدهاند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوندگاري قدرتمند».
يادآوري
در باب اهدافي كه بيان كرديم، توجه به نكات ذيل لازم است:
1. اهداف ياد شده، به طور غالب، مترتب بر يكديگر است. برخي از آنها ابتدايي و برخي ديگر متوسط به شمار ميآيند و تعدادي به هدف نهايي و اصيل اشاره دارند؛ بنابراين اهداف ابتدايي و متوسط، ارزش خود را از هدف نهايي كسب كرده و به اندازهاي كه ما را به هدف نهايي برسانند، ارزش دارند؛ مثلا ارزش برپايي جامعه عادلانه، به نزديكتر كردن انسانها به خدا وابسته است. به همين دليل برخي از اين اهداف در آيات ديگر از شرايط دستيابي به برخي ديگر از اهداف قرآن به شمار آمده است؛ مانند تقوا كه در آيه «هُدًي لِلمُتَّقِين»؛ (بقره، 2)؛ شرط هدايت است؛
2. برخي از اين اهداف چنان وسعتي دارند كه همه اهداف ديگر و مراتب قرب به خدا را در بر مي گيرند؛ مانند «بيرون بردن از تاريكيها به نور» و «هدايت» كه درك حقايق، روشن شدن مسائل اختلافي، برپايي جامعه عادلانه، هدايت به راههاي امن و صراط مستقيم پندپذيري و ... را در بر ميگيرد و اينها، خود مرتبهاي از هدايت و مرحلهاي از بيرون رفتن از تاريكي به نور هستند؛
3. همه آياتي كه هدف بعثت پيامبران الاهي يا بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را بيان ميكنند، ميتوانند به عنوان هدف نزول قرآن مطرح شوند؛ زيرا هدف نهايي همه پيامبران الاهي، يكي بيش نيست و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز از راه آيات و بيانات قرآن به اهداف خود دست مييابد؛
4. برخي از اهداف، به صورت نتايج و آثار نزول قرآن مطرح شده؛ مانند ورود در فضل و رحمت خدا و هدايت به ذات اقدس او؛
5. قرآن كريم نخست انسان را از جهت عقلي و بينشي سيراب ساخته؛ سپس انگيزههاي قلبي او را در مسير آنها جهت ميبخشد تا انسان در پي تلاش و جهاد در راه خدا برآيد و آنگاه به اهداف نهايي نايل ميسازد.
چكيده
1. قرآن كريم براي نزول خود اهدافي بيان فرموده كه در سه دستهٔ كلي جاي ميگيرند.
2. بخشي از اهداف قرآن، به بينش و آگاهي بشر مرتبط است؛ مانند غفلتزدايي، بيان مسائل اختلافي،ارائهٔ بينشهاي صحيح و استدلال بر آنها و ...؛
3. برخي ديگر از اهداف قرآن با گرايشهاي انسان ارتباط دارد؛ مانند پنددهي و پندپذيري ، بيم و نويددهي و ... ؛
4. دستهٔ سوم از اهداف قرآن، ناظرِ عمل و رفتار آدمي است؛ نظير شكرگزاري، برپايي جامعه عادلانه و ... .
پرسش
1. آيا ميتوان دستهبندي ديگري از آيات بيانگر اهداف قرآن ارائه داد؟
2. ضرورت هدف بودن «يادآوري فراموش شدهها» در قرآن را بيان كنيد.
3. قرآن كريم از چه راهي معيارهاي تشخيص حق از باطل را بيان كرده است؟
4. نقش موعظه را در حقيقتپذيري بيان كنيد.
5. اهداف اجتماعي نزول قرآن را نام ببريد.
6. انذار و تبشير در كدام دسته از اهداف قرآن جاي ميگيرند؟ توضيح دهيد.
براي مطالعه بيشتر
1. علوم القرآن، سيدمحمدباقر حكيم، ص 45 ـ 72، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417 ق.
2. قرآن در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص 179ـ273، قم، مركز نشر اسراء، 1378 ش.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org