- جلسه اول: كبر سرچشمه همه پليديها (1)
- جلسه دوم: كبر سرچشمه همه پليديها (2)
- جلسه سوم: عبرت از سرگذشت ابليس
- جلسه چهارم: تاج تواضع
- جلسه پنجم: مستضعفان محكوم !
- جلسه ششم: بزرگترين بلا
- جلسه هفتم: حج، آزمون بندگى
- جلسه هشتم: كبر، كمند فراگير
- جلسه نهم: تعصب، ممدوح يا مذموم؟
- جلسه دهم: رمز عزّت و ذلّت
- جلسه يازدهم: عوامل عزّت و ذلت جوامع
- جلسه دوازدهم: الفت و وحدت؛ مایه اقتدار و امنیت
- جلسه سیزدهم: حد نصاب ایمان
- جلسه چهاردهم: مواجهه علی علیهالسلام با مثلث شوم
- جلسه پانزدهم: نشانههای دوران فتنه
- جلسه شانزدهم: علی علیهالسلام و تلقی وحی
- جلسه هفدهم: سرسختی در انجام وظیفه
- جلسه هجدهم: راههای مبارزه با رذیله تکبر
- جلسه نوزدهم: حقیقت تکبر در فرهنگ اسلامی
- جلسه بیستم: جایگاه تکبر مثبت و منفی در فرهنگ اسلامی
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 2.87 مگابایت |
قسمت دوم | 2.92 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) است كه در تاريخ 14/8/1383 مصادف با 20 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبري (دام ظلهالعالي) ايراد فرموده اند
«فَاللَّهَ اللَّهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ...»
حضرت علي(ع) در خطبه قاصعه ريشه بسياري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي را مشخص ميكنند. وقتي در مورد امراض بدني به دكتر مراجعه ميكنيم، گاهي پزشک با معاينهاي سطحي، دارويي را براي ما تجويز ميكند؛ گاهي هم با نگاهي عميقتر درصدد بر ميآيد كه علت اصلي بيماري ما را بشناسد و آن را معالجه كند. در معالجه امراض اخلاقي هم همين مراتب قابل بررسي است. بعضي از عالمان اخلاق علت ظاهري؛ مشکلات اخلاقي را ميگويند؛ اما کساني كه عميق ميانديشند و تجربه بيشتري دارند، دنبال علت اصلي و زيربنايي ميگردند. اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) در اين خطبه نقش چنين طبيب ژرفانديشي را ايفا كردهاند.
ما هم بايد مفاسد اخلاقي و اجتماعيمان را ريشهيابي كنيم. امروز اگر از مسؤولي انتقاد كنند كه آقا! فلان رفتار شما درست نبود؛ چرا چنين كرديد؟ كمتر مسؤولي را مييابيد كه صريحاً به اشتباه خود اعتراف كند. اگر هم كسي اعتراف كرد، نميشود خيلي به اين اعتراف دل بست؛ شايد همان هم وسيله فريب دادن باشد. غالباً وقتي انسان به قدرتي ميرسد، حاضر نيست پاسخگو باشد. بعضي افراد وقتي به قدرت ميرسند، فقط به فكر منفعت خودشان هستند و کاري ندارند به اين که جامعه خراب ميشود، نسل آينده فاسد ميشود. حتي گاهي براي رسيدن به منافع خود، به عنوان دفاع از جوانها، آنها را به جهنم سوق ميدهند. مردم را فريب ميدهد كه من از جوانها حمايت ميكنم؛ تا به او رأي بدهند؛ اما سرانجامِ جوانها هر چه ميخواهد بشود، بشود! قرآن کريم در مورد چنين کساني ميفرمايد: «وَ إِذا تَوَلَّي سَعيٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»1؛ بايد ريشهيابي كنيم كه چنين فردي چگونه مقامپرست شده و چرا حق ديگران را ضايع ميكند؟ مربي عميق، ريشه اين مفسده را پيدا ميكند و درصدد اصلاح آن برميآيد؛ چون با اصلاح ريشه، شاخ و برگها هم اصلاح خواهد شد.
اميرالمؤمنين(ع) ريشه بسياري از اين مفاسد اخلاقيِ فردي و اجتماعي را «كبر»؛ ميداند؛ سپس هشدار ميدهد كه مبادا خيال كنيم تكبر و غرور فقط مختص آدمهاي متشخص و ثروتمند است؛ يا كساني كه از روي جهل و غفلت خود را بزرگ ميبينند؛ يا آنان كه به دليل قدرت يا وابستگيهاي قومي بر ديگران تكبر ميورزند. اگر ريشه تكبر نوعي جهل است، نبايد انسانِ عالم متكبر باشد، اگر ريشه؛ آن نوعي امتيازات مادي است، پس نبايد آدم فقير تكبر داشته باشد. امام(ع) ميفرمايد: تكبر، دام گسترده شيطان است كه نه عالم ميشناسد و نه فقير و نه هيچ كس ديگري. شيطان اگر دامش را بر سر راه فقيري هم بگستراند، او هم از هلاكت نجات نمييابد؛ ولو لباس كهنه و مندرس بر تن داشته باشد. عالماني كه در اين دام شيطاني افتادهاند، چه فسادهايي بر پا كردهاند! قرآن كريم همه جا اختلاف در دين را محصول عالماني دانسته كه از روي بغي و سركشي اين اختلافات را پديد آوردهاند؛ «و مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ»2؛ قرآن ميگويد ريشه اين اختلافاتي كه در اديان و مذاهب پيدا شده، كساني بودهاند كه عالماً و عامداً به خاطر مقام و منافع خودشان ايجاد اختلاف كردهاند. اين آيه به صورت حصر ميگويد: اختلافي پيدا نشد، مگر از ناحيه كساني كه خودشان اهل علم و كتاب بودند.شياطين به بهانههاي مختلف، انسان را وسوسه ميكنند كه آقا! شما چه چيزتان از فلاني كمتر است؛ او داراي فلان پست و مقام است، رئيس فلان جاست، قاضيِ فلان جاست. چرا شما اين قدر گوشهگيري ميكنيد؟! خوب، حالا چگونه خودم را مطرح كنم كه جلب توجه كند؟ بايد حرف تازهاي بزنم تا توجهها جلب شود و كساني بپرسند كه اين حرف جديد از چه كسي بود؟! اگر اين آقا در ابتدا بگويد: خدا دوتاست، يا اسلام دروغ است و...، در جامعهاي مثل جامعه اسلامي ايران كه براي انقلاب اسلامياش صدها هزار شهيد داده، كسي به حرف او گوش نميدهد؛ لذا، بايد بگويد: نه آقا! اسلام حقيقي را شما نشناختيد؛ من چيزهايي از اسلام كشف كردهام كه ديگران كشف نكردهاند! مگر شما نميگوييد قرآن حقايقي دارد كه بايد تا روز قيامت تدريجاً كشف شود؛ من هم يكي از اين حقايق را كشف كردم! باز شيطان وسوسه ميكند و ميگويد: آقا! ببين با اين حرفهايي كه آخوندها ميزنند جوانها چه طور از دين برميگردند و نسبت به اسلام بدبين ميشوند! ....
اوايل انقلاب لايحهاي را به مجلس يا شوراي عالي قضايي بردند كه با تصويب آن، احكام قصاص اسلامي، قانوني بشود. عدهاي از قضات وابسته به جبهه ملي اعلاميه دادند كه اين احكام، غيرانساني و خلاف اعلاميه حقوق بشر است. امام، بدون درنگ پيغام صريح دادند كه اينها مرتدند و خونشان هدر است. امروز هم ميگويند تاريخ مصرف اين احكام گذشته، اينها مربوط به 1400 سال پيش بود. آن زمان هم اين احکام را خدا نگفته بود؛ بلکه پيغمبر بر اساس مصلحت عمل كرد!
ظاهر قضيه اين است كه ميخواهند براي اسلام دلسوزي كنند تا جوانها كافر نشوند؛ اما چگونه؟ وادارشان ميكنند كه ضروريات دين را انكار كنند؛ براي اين كه بيدين نشوند؟! در كنفرانس برلين، يك كسي كه عمامهاي هم بر سرش بود، گفته بود: اسلام، اين گونه نيست كه اينها ميگويند؛ اسلام طرفدار آزادي و مساوات است. كمونيستها گفته بودند طبق اين اسلامي كه تو ميگويي، ما از شما مسلمانتريم! طرفداران آن آقا هم در روزنامههايشان نوشتند: بايد اسلام را اينگونه معرفي كنيد تا كمونيستها هم بگويند ما مسلمانيم! يعني بگوييد اسلام نه نماز خواسته، نه روزه؛ نه قوانين كيفري دارد و نه دست بريدن و تازيانه زدن، و نه حكم اعدام!
شيطان آدم را وسوسه ميكند كه آقا! شما بايد اسلام را حفظ كنيد؛ ببينيد جوانها دارند از دست ميروند! چه كنيم؟ احكام اسلام را تغيير دهيد، فتواهاي جديدي صادر كنيد؛ چيزهايي را بگوييد كه مردم بپسندند؛ والا همه از دين برميگردند! چنين عالمي دلش براي اسلام نسوخته، دلش براي انزواي خودش سوخته؛ ديده موقعيتي در جامعه ندارد، خواسته طرفداراني پيدا كند؛ چند نفر برايش هورا بكشند. براي همين، بايد چيزي بگويد كه جوانهاي ناآشنا با معارف اسلامي، خوششان بيايد. منشأ اين رفتار چيست؟ ريشه مسأله، كبر است كه آرام آرام خودش را به اين صورت نشان ميدهد.
«فَاللَّهَ اللَّهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ». در فرهنگ اسلامي وقتي ميخواهند توجه ما را به مسأله مهمي جلب كنند، ميگويند حواستان جمع خدا باشد، خدا را در نظر داشته باشيد؛ چون در فرهنگ اسلامي چيزي مهمتر از خدا نيست. اين فرمايش حضرت امير(ع) نيز چنين تعبيري است. يعني خدا را در نظر داشته باشيد، درباره اين كه چه قدر تكبر فرجام هراسناكي دارد. خصلت كبر،گستردهترين دام شكار شيطان و بزرگترين نيرنگ اوست. كبر مثل زهر كشنده وارد خون شما ميشود و به قلبتان آسيب ميرساند. شايد منظور از اين تشبيه اين است كه اگر زهر وارد خون شود و به قلب سرايت كند، ديگر نميتوان چارهاي كرد. كبر هم اگر در دل انسان خانه كرد، ديگر درماني ندارد و انسان را جهنمي ميكند. «لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِي طِمْرِهِ»؛ نه عالم از آن زهر كشنده نجات مييابد و نه تهيدستِ كهنهپوش. «وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ».
در اين فراز از خطبه، اميرالمؤمنين(ع) به يكي از حكمتهاي عبادات اشاره ميكنند. در حقيقت، عبادات به گونهاي تشريع شده كه زايلكننده كبر باشد. نماز طوري تشريع شده كه انسان بر روي خاك بيفتد. اين، اوج خضوع يك انسان است. مردم طائف به پيغمبر اكرم(ص) پيشنهاد كردند كه ما حاضريم مسلمان بشويم به اين شرط كه سجده نماز را از ما برداريد. ما روزه ميگيريم، حج ميرويم، جهاد ميكنيم، جانمان را ميدهيم، اما سر روي زمين گذاشتن به مزاجمان نميسازد. پيغمبر(ص) در جواب ايشان فرمود: «لاٰ خَيْرَ فِى دِينٍ وَ لَيْسَ فِيهِ رُكُوعٌ وَ لاٰ سُجُودٌ»3؛ يكي از بزرگترين حكمتهاي نماز اين است كه روح تكبر از آدميزاد گرفته شود. «بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ فِي الْأَيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ...»؛ چرا خداوند نماز و روزه و زكات را واجب كرد؟ تا مردمان به واسطه اينها از سركشي دست بردارند؛ چشمهايشان حالت خشوع و شكستگي پيدا كند. هنگام نماز بايد از گوشههاي چشم، اشك جاري شود و نهايتاً بايد تكبر و نخوت را از دل نمازگزار بزدايد. آنان كه آزادهاند و زير بار هيچ قيد و بندي نميروند، صورتهايشان را فروتنانه براي اظهار كوچكي در برابر خدا بر خاك ميگذارند. «وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّيَامِ تَذَلُّلًا...»؛ در روزه نيز بايد طعم گرسنگي را چشيد، تا شكم به اندامها بچسبد و از آن غرور و خودخواهي تهي گردد. بايد انسان طعم نياز را بچشد، تا ديگر سركشي نكند. «انْظُرُوا إِلَي مَا فِي هَذِهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ»؛ حضرت ميفرمايند در آثار عبادات بينديشيد و ببينيد كه خدا چگونه ريشههاي كبر را ميخشكاند، تا جوانههاي تكبر و فخرفروشي در دل مؤمن جوانه نزند.
1؛ بقره: 205
2؛ بقره: 213
3؛ بحار، ج17، باب 15، ص53
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم|جلسه يازدهم
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org