صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 5.62 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 24/7/92، مطابق با دهم ذيالحجه 1434 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تواصي به حق
(5)
هواي نفس و پیشداوری مانع شناخت حق
اشاره
گفتیم برای اینکه انسان بتواند دیگران را سفارش به حق کند، باید حق را بشناسد تا هم خودش گمراه نشود و هم باعث گمراهی آنها نشود. سپس این سؤال را مطرح کردیم که چگونه انسان در راه شناخت حق اشتباه میکند و گاهی به گمراهیهای عمیقی مبتلا میشود. در پاسخ به این سؤال برخی موانع شناخت حق را معرفی کردیم، و اينک به دنباله اين بحث ميپردازيم.
دلبستگیها سرچشمه پیشداوریها
گاهی انسان ابزار شناخت حق را در اختیار دارد و راهکار استفاده از مقدمات عقلی و بدیهی را هم میداند ولی دچار یک سلسله عوامل روانی است که به صورت ناخودآگاه در او اثر میگذارد و مانع از آن ميشود که از راههای صحیح عقلانی، شرعی و تعبدی استفاده کند. بهعنوان مثال، گاهی انسان به انجام کارهایی دلبستگی پیدا کرده و دلش میخواهد آنها را انجام دهد، و از اینرو به دنبال توجیه کارش میگردد؛ يا دلش چیزی را میخواهد، ولي نمیخواهد آن را به صورت نامشروع و گناه انجام دهد و به دنبال راهی است که کارش را صحیح و مشروع جلوه دهد؛ از اینرو سراغ دلیلی برای مشروعیت کارش میگردد. از آنجایی که این فرد میخواهد نتیجه خاصی را از این مقدمات بگیرد ناخودآگاه شیطان به او کمک میکند و مقدمات را طوری تنظیم میکند که به نتیجه دلخواه خودش برسد.
انسان در این حالت قبل از استدلال، نوعی پیشداوری دارد مبني بر اينکه باید به این نتیجه برسم؛ سپس درصدد برمیآید دلیلی از عقل، قرآن و یا روایت برای اثبات کار خودش پیدا کند؛ حتى ممکن است خودش توجه نداشته، خیال کند واقعا در حال پژوهش و تحقیق برای شناخت حق است، ولی در اعماق دلش قبلاً فتوای خود را داده است و تنها به دنبال توجیه کار خود است. البته گاهی در مراحل بعد، انسان بهگونهای میشود که دیگر دربند این نیست که کارش درست باشد. این حالت زمانی است که به خواستهها و دلبستگیهایی عادت کرده است و به حرام و حلال آنها اهمیتی نمیدهد. مرحله بدتر جایی است که میکوشد دیگران نیز به راهی که انتخاب کرده وادار شوند تا هم کار خودش بیشتر توجیه شود و هم به اهدافی که میخواهد برسد. آشنایی با عوامل روانشناختی این مسأله به انسان در شناختن بهتر خصوصيات درونی خودش کمک میکند.
بیبندوباری و انکار معاد
خداوند راههایی برای شناخت حق در درون انسان قرار داده که میتواند از آنها استفاده صحیح بکند، اما اگر خودش نخواهد، شیطان بر او مسلط میشود و از آنها سوءاستفاده میکند. قرآن کریم بر این مطلب تصریح دارد که گاهی در درون آدمیزاد چنین جریانی اتفاق میافتد؛ گاهی چیزی را که حقانیت آن را میتواند بفهمد، دنبال نمی کند و به دنبال دلخواه خودش میرود و همان دلخواه را توجیه میکند. حتی اگر برایش استدلال بیاورند و راهنماییاش کنند، زیر بار نمیرود؛ «أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ× بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ× بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ»[1] میفرماید آیا آدمیزاد گمان میکند که ما نمیتوانیم دوباره استخوانهایش را جمع کنیم و زندهاش کنیم؟! و خود جواب میدهد که نه تنها توان جمع کردن استخوانها و تنظیم اسکلتش را داریم بلکه حتى میتوانیم خطوط سرانگشتانش را نیز دوباره بسازیم و هموار کنیم. آدمیزاد نیز میفهمد که اگر خدا بخواهد میتواند، اما چون دلیلی برای بیبندباریاش میخواهد، آن را انکار میکند. چون دلش میخواهد آزاد باشد و مسئولیتی نداشته باشد، دچار حساب و کتابی نشود و ترس عذاب و دوزخی نداشته باشد و هر کاری دلش میخواهد بکند، میگوید معاد محال است. سرّ این که کسانی دنبال شناخت، اثبات، پذیرفتن و ایمان آوردن به معاد نیستند، این است که دلشان نمیخواهد. میترسند اگر اینها اثبات شود، بارشان سنگین شود و کار به جایی برسد که برای هر نفسی حساب کنند که آیا حلال است یا حرام، هر نگاهی را بینند جایز است یا نیست، هر قدمی برمیدارند باید فکر کنند حساب و کتابش چیست و آیا جوابش را میتوانند بدهند یا نه؛ حتى باید حساب ظن و گمانی را که درباره دیگران پیدا میکنند داشته باشند. برای فرار از همه اینها یک کلمه میگویند: مگر میشود آدم دوباره زنده شود؟! بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ؛ میخواهد جلویش باز باشد و هر کاری دلش میخواهد بکند، میگوید قیامت و حساب و کتابی در کار نیست. اینگونه نیست که اگر به دنبال اثبات آن برود، نفهمد و نتواند اثبات کند؛ میتواند بفهمد که همان کسی که ابتدا او را از هیچ آفرید، دوباره نیز میتواند او را زنده کند.
فرايند تأثير پيشداوري بر کجفهمي
اين يک نکته مهمي مربوط به روانشناسي انسان است که چگونه درصدد توجيه چيزي برميآيد. اگر بخواهد چیزی اثبات شود، از انواع و اقسام راههاي مختلف، اعم از متشابهات و مغالطات چيزهايي پیدا ميکند و سخن خود را توجيه ميکند، ولی اگر کاری را نخواهد انجام دهد، شبهههايي در جهت محال بودن یا خرافه بودن آن پيدا ميکند. آدمیزاد کمابیش به این درد مبتلاست. وقتی دیگران از علت کار اشتباهش میپرسند، به روي خودش نمیآورد که بد کرده است، بلکه به انواع و اقسام دلایل کار خود را توجيه میکند.
اين واقعيتي است که ما بايد درک کنيم و از جواني تمرين کنیم که واقعا هميشه دنبال حق باشیم و پيشداوري نکنیم. به خصوص در مسائلي که ميخواهيم به دين نسبت دهيم و آن را مستند به قرآن و روایات کنیم، عوامل زيادي به کار میافتد و شيطان کمک ميکند که انسان منحرف شود و دچار استدلالهاي غلط شود. این مسأله در روانشناسی نیز مطرح شده و با آزمايشهاي علمي ثابت کردهاند که میلهای باطنی در ديدن و شنيدن انسان اثر دارد. این تأثیر در هنگام استدلال و پیدا کردن دلیل برای یک نظر بیشتر خودنمایی میکند و کسي که چيزي را دوست دارد حاضر است از اول تا آخر قرآن و کتب روایی را زير و رو کند تا آيه و روايتی پيدا و به آن استناد کند و اگر حتی با ده دلیل مخالف میلش روبهرو شود، اصلاً آنها را نميبيند.
به هر حال پیشداوری يکي از عوامل عدم شناخت حقيقت است و در این صورت انسان با اینکه خيال ميکند که به دنبال حقيقت است و ميخواهد با استفاده از عقل، قرآن و حدیث، واقع را درک کند، نتيجه غلط ميگيرد و به نتيجهاي ميرسد که واقعيت ندارد. سرّ این مشکل نیز اين است که در این حالت انسان از ابتدا فتوايش را داده است و در ذهن خود، آن فتوا را درست میداند و میخواهد مطلب به آنجا منتهي شود و به دنبال چیزی است که بتواند آن را توجيه کند. در این راه اگر با دليلي بر ضد آن نظر برخورد کرد اصلا آن را نميبيند و به آن توجه نميکند. شايد در ابتداي کار متوجه نيست که چرا اين طور عمل ميکند و خيال ميکند که اين آيه یا روایت بر نفی دلخواه او دلالتي ندارد ولي کار آدميزاد به جايي ميرسد که عالماً عامداً همين کارها را ميکند؛ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ.[2]
قرآن کريم در موارد بسیاري به صورتهاي مختلف به اين واقعيت رواني اشاره کرده است؛ در بیان علت بتپرستی و اعتقاد به مذاهب مختلف خرافی میگوید: «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ[3]؛ اينها دنبال حقيقتي که با علم يقيني اثبات شود، نميروند و به دنبال چيزي هستند که ظني از آن پيدا بشود. دنبال دلخواهشان هستند و آنطور که دلشان ميخواهد، ميفهمند و استدلال ميکنند.
راه مبارزه با اين آفت
برای مبارزه با این آفت، بايد تمرين کنيم. باید خودسازي کنيم که در مقام تحقيق و فهم پيشداوري نکنيم. وقتي ميخواهيم درباره مسألهاي تحقيق کنيم، خودمان را آماده کنيم که نفي و اثبات آن براي ما مساوي باشد. وقتی میخواهیم از قرآن و حديث استدلال کنیم، ابتدا خودمان را آماده کنیم که پاسخ هر چه باشد برايمان فرقي نکند. به دنبال کلام خدا و ائمه باشیم حتی اگر همه عالم مخالف آن باشند؛ اگر واقعا کلام خدا و پيغمبر بر مطلبی دلالت دارد، قبول کنیم و قبول یا عدم قبول، و پسند یا عدم پسند ديگران در فهم و استدلالمان دخالتی نداشته باشد. تا انسان اين حالت را نداشته باشد از این آفت مصونيت پيدا نميکند و ناخودآگاه وسوسههای هواي نفس و شيطان او را گمراه ميکند. قرآن درباره وسوسههای شیطان مطلبي دارد که بسیار کوبنده است؛ «وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ× وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ»[4] شياطین قرين و همدم برخی میشوند و هميشه همراهشان هستند؛ مشاورانی دائمي که مطالب باطل را به آنها القا ميکنند و گمراهشان ميسازند، اما اینگونه افراد با اينکه شیطان افسارشان را در دست گرفته و نميگذارد راه صحيح را بروند، گمان ميکنند که هدايت شدهاند و راهشان درست است.
غفلت از یاد خدا ريشه مشكلات
چرا انسان اينگونه ميشود؟ چگونه شيطان بر انسان مسلط میشود و ابتدا امر را برای او مشتبه میکند و سپس مانع انتخاب راه صحيح او میشود و در عين حال عقيدهاش اين است که کارش درست است و همه بايد اين طور باشند؟ در صدر آيه به علت این امر اشاره میکند؛ وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا؛ عقوبت کساني که از ياد خدا اعراض کنند، اين است که به همنشینی شیطان مبتلا میشوند. تعبير قرآن اين است: برای کساني که از ياد خدا غفلت کنند و اهميتي به او ندهند، شيطاني ميفرستيم که همدمشان باشد و آنها را از راه صحيح باز دارد ولي خيال ميکنند که راه صحيح را انتخاب کردهاند. اينها مطالبي است که در قرآن آمده است. از هواهاي نفساني شروع ميشود و سپس به جايي میرسد که اين دلخواهش معبود او ميشود؛ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً [5]. به جايي ميرسند که اين دلخواه خدایشان ميشود و دربست تابع او ميشوند. خدا نیز چشم و گوش آنها را ميبندد و بر دلشان مهر ميزند تا ديگر حقيقتي در آن نفوذ نکند. چنين کسي هيچ هدايتگري نخواهد داشت؛ البته خداوند بيجهت کسي را گمراه نمیکند. ابتدا عوامل هدايت را براي او نیز قرار داد؛ عقل به او داد، پيغمبر و امام فرستاد و حجت را برايش تمام کرد. وقتي عناد ورزيد و اعراض کرد، خداوند نیز شيطاني را همدم او قرار داد که دائما او را وسوسه کند و از راه صحيح باز دارد. اگر تا اين حد باقی میماند، امیدی برای نجات باقی میماند؛ در حال شک بود و راه غلطي میرفت و اعتراف ميکرد که کار بدي کرده است، ولي مشکل فراتر از این است؛ خیال میکند راه صحیح همین راه است و میگوید ديگران نیز بايد اين کار را بکنند؛ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ.
اين آيه خیلی کوبنده است. کدام يک از ما هستيم که تابع هواي نفس نباشيم؟ کدام يک از ما هستيم که از ياد خدا درست استقبال کنيم و در هر حالی به دنبال خواست خدا باشیم؟ اگر میخواهیم مصداق این آیه نباشیم باید در هر حالی ببينيم خدا از ما چه ميخواهد، در هر کاري انگيزهمان اين باشد که به خواست خدا عمل کنيم و رضايت او را کسب کنيم. تابع هواي نفس خودمان نباشيم و در مقابل خواست خدا به خواستههاي مردم توجه نکنيم. اگر خدا را کنار گذاشتيم کمکم مصداق «مَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ» شدهایم.
تقوا در شناخت حق
خداوند در آيات متعددي بيان ميفرمايد که اگر ميخواهيد هم در مقام شناخت هم در مقام عمل از حق فاصله نگیرید، بايد تقوا داشته باشيد؛ «إن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً»[6]. اين تقوا، همان تقواي فطري است و به این معناست که انسان به اندازهاي که عقلش ميرسد و حجت برايش تمام است، عمل کند. نسبت به اينکه از دليل چه به دست بياورد پيشداوري نکند. در طول تاريخ اسلام نیز دنبالهروی از دلخواه، منشأ بسياري از بلاهايي بوده که دامنگیر مسلمانها شده است. عدهاي از همان آغاز وقتي ديدند دستورات دين با دلخواهشان نميسازد، حسابشان را جدا کردند و رسماً کفر ورزيدند، اما همه اين طور نبودند؛ کساني خدا را قبول داشتند و واقعا نماز ميخواندند، حتي جهاد ميرفتند و جانشان را به خطر ميانداختند، ولي در ته دل، به پول، مقام يا شهوات ديگر دلبستگي داشتند. وقتی میدیدند عمل به دین با دلبستگیهایشان سازگار نیست و باید از یکی از اینها صرفنظر کنند از دين کم میگذاشتند. نگفتند دين، خدا و پیغمبر دروغ است، گفتند دين درست است، اما معنای اين آيه چيز ديگري است و ما قرائت ديگري از اين آيه داريم. حتي به پيغمبر و امام ميگفتند معني اين آيه آن نيست كه شما ميگوييد، و شما اشتباه میکنید!
طبق بعضي روايات، حتى وقتي وجود مقدس وليعصر اروحنافداه نیز ظهور ميفرمايند مهمترين مشکلشان با علمايي است که ميگويند قرائت ما غير از قرائت شماست؛ فهم ما از آيات غير از فهم شماست و اينهايي که شما ميگوييد طبق فهم خودتان از آيات است، ما فهم ديگري داريم. مبارزه با کسانی که با شمشير به جنگ حضرت ميآيند خيلي مشکل نيست، اما حضرت به کسانی که ميگويند ما قرآن و اسلام را قبول داريم ولی معناي آيات اين است که ما ميگوييم، چه بگوید؟ اگر بگوید فهمتان را عوض کنيد، ميگويند تو فهمت را عوض کن! اگر استدلال کند، ميگويند این فهم شماست ما طور ديگر ميفهميم. از ترس از دستدادن ریاست، اموال و موقعیتشان زیر بار حقیقت نمیروند و به بهانه فهم خود از آیات، با امام زمان (عج) مخالفت میکنند.
صبر و استقامت در راه حق
روايت است که كساني در حضور ائمه سلاماللهعليهماجمعين آرزو کردند که اي کاش قائم آل محمد تشريف ميآورد و مشکلات حل ميشد. حضرت فرمود: شما چه ميگوييد؟ وقتي او تشريف بياورد ما و شما بايد به سختي زندگي کنيم و در رکاب او بجنگيم. او برايمان تشک پر قو نميآورد. وقتی ظهور میکند، مثل اين است که تازه پيغمبر مبعوث شده است. باید با مشرکين بجنگيد و با فقر و گرفتاري بسازيد و استقامت کنید؛ تنها پس از اينکه پيروزيها کامل شد نعمتها ظهور پيدا ميکند.
سرتاپای اين دنيا امتحان است و در امتحان فرش قرمز جلوي پای کسی پهن نميکنند. امتحان بايد با سختي توأم باشد تا معلوم شود چقدر حاضريم براي خدا و سعادت آخرت از خواستههاي نفساني خود بگذريم، و تا اين امتحان را ندهيم، به جايي نميرسيم؛ ام حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ[7] اين سختيها براي همه امتها وجود داشته است. ما ميخواهيم از آن فرار کنيم؛ گرانيها برطرف شود، تورم برداشته شود و همه راحت و خوش هيچ مشکلي نداشته باشیم. بله اين خواست را خدا در ما قرار داده، اما جای تحققش در بهشت است؛ وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِي الْجَنَّةِ وَالنَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي الدُّنْيَا[8] اما براي رسيدن به آن راحتي بايد اين سختيها را تحمل کرد و این امتحانها را بايد داد.
کساني طلبکار انقلاب ميشوند و می گویند ماييم که براي انقلاب چنين و چنان کرديم و ميکنيم! میگویند ما ميخواهيم اين انقلاب را از اين ورطه نجات بدهيم و برای نجات از گرفتاری های اقتصادی نسخه ميپيچند. وقتی درباره دین از آنها پرسیده میشود، میگویند بعد درست ميشود، تا مسائل مادي حل نشود دين درست نميشود! گويا آيات امتحان را نخواندهاند. گويا از اصحاب صفه و مسلمانهاي صدر اسلام خبري ندارند. خيال ميکنند کلید همه چيز پيشرفتهاي مادي و اقتصادي است. در صورتي که سرچشمه بسياري از مفاسد همين اغنیا و پولدارها هستند. نميگويم هيچ فقيري فساد نميکند؛ برخی از فقيرها نیز وقتي به وضع اغنيا نگاه ميکنند، هوس ميکنند و به دنبال کسب درآمد از راه نامشروع میروند، ولي گمان ميکنم اگر آمار بگيرند فسادهايي که از پولدارها در جامعه پيدا ميشود، کمتر از فسادهاي فقرا نباشد. به هر حال راهحل اصلي فقط پول و رفاه مادي نيست. قرآن میگوید: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛[9] بر هيچ جامعهاي پيغمبري نفرستادیم مگر اينکه ابتدا آنها را به فقر و گرفتاري مبتلا کرديم و این زمينهاي برای شناخت راه حق و پیروی از انبيا ایجاد میکرد.
نتیجه اینکه ما بايد توجه داشته باشيم که بهخاطر دلخواهمان در دام شيطان نيفتيم. اگر بخواهيم در اين دام نيفتيم اول بايد دلخواه خودمان را تعديل کنيم و مهار کار را به دست دل، نفس و شيطان ندهيم وگرنه سرانجام ما گمراهي و تباهي خواهد بود.
اعاذنا الله واياکم انشاءالله والسلام عليکم ورحمهالله.
[1] . قیامت، 5-3.
[2] . جاثیه، 23.
[3] . نجم، 23.
[4] . زخرف، 36و37.
[5] . جاثیه، 23.
[6] . انفال، 29.
[7] . بقره، 214.
[8] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص 173.
[9] . اعراف، 94.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org