درس هفتم
از دانشجو انتظار ميرود با فراگيري اين درس:
1. بتواند با توجه به آيات قرآن، تقليد نكوهيده و پسنديده را توضيح دهد؛
2. بر تبيين نادرست بودن پيروي از گمان و ظن توانا شود؛
3. موانع انديشة درست را از ديدگاه قرآن بازشناسد؛
4. با ديدگاه قرآن دربارة نقش و تأثير رواني و رفتاري معرفت آشنا شود.
تقليد
از ديگر اموري كه مانع تعقّل و معرفت صحيح ميشود، تقليد است. افراد سستخرد به جاي آنكه خود بينديشند و فكرشان را به گونهاي صحيح به كار گيرند، دربست به اعتقاد ديگران اعتماد كرده، باورهاي خويش را از ايشان ميگيرند. طبيعيترين تقليد، پيروي افراد از پدران و اجداد خويش يا يك نسل از نسل پيشين است. قرآن، در موارد بسيار و با بيانهاي مختلف تقليد را مانع اساسي تعقّل و درك درست مطالب و تحصيل عقايد و معارف صحيح ميداند؛ از جمله:
أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ * بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ * وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ * قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ؛(1) آيا پيش از اين كتابي به ايشان داده بوديم تا [در اين اعتقاد باطل] بدان تمسّك جويند؟ [نه] بلكه ميگفتند ما پدران خويش بر آييني يافتيم و ما بر آثار [افكار و رفتار و گفتار] آنان هدايت شدهايم و اين چنين نفرستاديم پيش از تو در هيچ شهري [رسول] بيمدهندهاي را جز آنكه متنعّمين [و مرفّهين] آن ميگفتند ما پدرانمان را بر آييني يافتهايم و ما [پيروان] و اقتدا
1. زخرف (43)، 20 ـ 23.
كنندگان آثارشان هستيم. گفت: اگرچه برايتان [چيزي] هدايت كنندهتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتهايد بياورم؟ [در پاسخ] گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهايد كافريم.
چنانكه در بحث حسگرايي اشاره كرديم، پرهيز از افراط و تفريط، لازمة زندگي انساني و رشد آن است. نكوهش تقليد هرگز به اين معنا نيست كه در زندگي از هيچ كس بهرة فكري نگيريم و همة علوم و باورها و افكار ديگران را ـ به بهانة طرد تقليد و كسب استقلال ـ زشت باشد يا زيبا، و حق باشد يا باطل، يكباره دور بريزيم.
از ديدگاه قرآن تقليد نكوهيده، پيروي چشم وگوش بسته است كه جلو رشد مادّي و معنوي و فكري را ميگيرد.
اعتماد به ظن
قرآن كريم ريشة بسياري از اشكالهاي مشركان ر را در اعتماد بيجا و غير منطقي بر گمان، ميداند و آنان را به اين لحاظ كه پيرو ظنون و اوهام خويشاند، سرزنش ميكند:
ـ أَلا إِنَّ لِلّهِ مَن فِي السَّمَاوَات وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ؛(1) آگاه باش كه آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ خداست و آنان كه غير از خدا را شريكان [او] ميخوانند، جز از گمان پيروي نكنند و نيستند جز [كساني كه] تخمين ميزنند.
قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ * وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا؛(2) بگو آيا از
1. يونس (10)، 66. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 10، ص 94.
2. يونس (10)، 35، 36.
شريكان [مورد اعتقاد] شما كسي هست كه به سوي حق هدايت كند؛ بگو خدا به سوي حق هدايت ميكند، پس آيا آن كس كه به سوي حق هدايت ميكند براي پيروي شايستهتر است يا كسي كه هدايت نكند، جز آنكه [نخست خود وي] هدايت شود، پس [اين] چه [وضعي است كه] براي شما [پيش آمده] است [و در اين باره] چگونه قضاوت ميكنيد؟ و بيشترشان جز از گمان پيروي نميکنند. به درستي که گمان به هيچ وجه از حقيقت بينياز نميگرداند.
منظور از اعتماد به ظنِّ نكوهيده دو چيز است: يكي، اعتماد بر اعتقاد خلاف واقع، هرچند باوري جزمي باشد. دوم، اعتماد بر اعتقاد غير جزمي، يعني ظنّ و گمان هرچند مطابق با واقع هم باشد؛ چون در مورد نخست، انسان به واقع و حقيقت نرسيده است، يقين هم داشته باشد و در مورد دوم، راه و روش و حالتش نامطمئن است، ضمانتي براي صحّت ندارد و انسان را به حق نميرساند. انسان عاقل زندگيش را بر حقايق استوار ميكند، نه بر اوهام و خيالات؛ بهويژه در مسائل اعتقادي و اصول اساسي جهانبيني بايد بر درك قطعي واقعيتها و اعتقاد پايدار به آنها اهتمام ورزد؛ راهي منطقي كه همة انسانها به مقتضاي فطرت انساني خويش به هنگام كشف حقايق ميپيمايند و به مقصد ميرسند.
گرايشهاي معارض
موانع ديگري نيز انسان را از دستيابي به معرفت صحيح بازميدارند كه بيشتر به گرايشها مربوطاند. مثل اينكه انسان بپندارد اگر در پيِ كسب معارف حق باشد، از برخي منافع مادّي محروم خواهد شد. به طور كلّي بر پاية آيات قرآن، انديشة درست دست كم سه مانع پيشرو دارد:
الف. لذّات آني و هوسهاي لحظهاي:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ؛(1)و كساني كه كفر ميورزند، كامجويي ميكنند و همانند چارپايان ميخورند و آتش جايگاه آنان است.
ب. آرزوهاي افراطي مادّي:
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ؛(2) افزونطلبي [در اموال بنا بر يك تفسير] شما را به خود مشغول داشته است تا آنگاه كه [مرگتان فرا رسد و] گورها را زيارت كنيد.
ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛(3) بگذارشان تا بخورند و كامجويند و آرزو[ي دراز]، آنان را به خود مشغول دارد كه بهزودي [انحراف و اشتباهكاري خود را] ميفهمند.
فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ؛(4) و از مردم كساني هستند كه ميگويند پروردگار ما [نعمتهاي] دنيا را به ما بده و براي او در آخرت نصيبي نيست.
ج. دشمني با خدا، پيامبر و دين:
ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا * وَجَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُودًا * وَبَنِينَ شُهُودًا *
1. محمد (47)، 12.
2. تكاثر (102)، 1، 2.
3. حجر (15)، 3.
4. بقره (2)، 200.
وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا * ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ * كَلاَّ إِنَّهُ كَانَ لآيَاتِنَا عَنِيدًا * سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا * إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِِ * سَأُصْلِيهِ سَقَرَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ * لاَ تُبْقِي وَلاَ تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ؛(1) مرا بگذار با آن كس كه تنها آفريدم و براي وي مال فراوان قرار دادم و پسران حاضر به خدمت و [همه چيز] براي او به طور كامل آماده كردم، سپس طمع ميورزد كه [آنها را] بيفزايم، هرگز [چنين نكنم]، او با آيات ما دشمني ورزيد، بهزودي او را در مجازاتي سخت و عذاب دراندازيم، او بينديشيد و نظر داد، پس مرده باد كه چگونه نظري داد، سپس مرده باد كه چگونه نظري داد، سپس تأمل كرد، سپس روي درهم نمود و اظهار كراهت كرد، سپس پشت كرد و سرپيچي نمود، پس گفت: اين نيست جز سحري كه [از ديگران] آموخته شده، اين نيست جز گفتار انسان، بهزودي وي را در سقر اندازيم و نميداني كه سقر چيست، باقي نگذارد [آنچه را در آن افتد] و رها نكند [هر كس را كه داخل شود جز آنكه بسوزاند و رنگ] پوست را بسيار دگرگون سازد.
به هر حال، اين سه نوع گرايش كلّي است كه هريك با ديگري متفاوت است، ولي هر سه انسان را از انديشة صحيح باز ميدارند.
گرايشهاي مزاحم انديشة درست را به گونههاي ديگر نيز ميتوان تقسيم كرد. قرآن كريم قشري از جامعه را مترفين، مسرفين، و پيشگامان مبارزه با انبيا معرفي ميكند كه هرگاه پيامبري ميآمد، اينان در مقابلش ميايستادند و با او مخالفت ميكردند. شايد
1. مدّثّر (74)، 11 ـ 29.
علت مخالفت آنان همين باشد كه آنان زندگي خوشي ميخواستند كه داشتند و در زندگي خويش كمبودي احساس نميكردند. از سوي ديگر آنان ميپنداشتند يا اطمينان داشتند كه اگر دعوت پيامبران را اجابت كنند، زندگي لذّتبخششان به خطر ميافتد و همين گرايش به رفاه و آسايش، نخستين منشأ مخالفت آنان ميشد.
دومين گرايشي كه انسان را از كسب معرفت بازميدارد، گرايش به موقعيت اجتماعي است كه اگر انسان فكر كند پذيرش خدا و قيامت و آخرت، موقعيت اجتماعي وي را به خطر مياندازد، اين فكر وي را از انديشيدن دربارة موضوعات نامبرده بازميدارد. برخي آيات قرآن به اين مطلب اشاراتي دارند يا دست كم از آنها ميتوان چنين برداشتهايي كرد؛ مثل:
ـ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا؛(1) و برگرفتند غير از خدا، خداياني را تا براي آنها عزتي باشند [و از قبل آنها موقعيتي در جامعه كسب كنند].
ـ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا؛(2) آنان كه كافران را براي خود دوست برگرفتند نه مؤمنان را، آيا از نزد آنان عزّت ميطلبند؟! [اين عزتطلبي بيجاست، زيرا] عزّت همهاش از آنِ خداست.
سومين گرايش و عامل رواني كه انسان را از انديشة درست و معرفت صحيح بازميدارد، خودبزرگبيني است كه در افراد مختلف، شدّت و ضعف دارد؛ به گونهاي كه گاه تواضع در برابر ديگري را ننگ خود تلقّي ميكند و حتي نميتواند در برابر خداي متعال آفريننده او و همة موجودات سر خم كند كه اين بزرگترين و خطرناكترين نوع كبر است.
1. مريم (19)، 81. ر.ك: عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 3، ص 356.
2. نساء (4)، 139.
و سرانجام، خودپسندي و تعصّب نيز شبيه تكبّر از گرايشهاي مانع انديشه و مزاحم تحصيل شناخت به شمار ميروند مثل تعصّبات نژادي، گروهگرايي و فرقهگرايي. همة تعصّبهاي باطل و بيجا مانع ميشوند انسان دربارة رفتار خود ترديد كند و بينديشد تا به باورهاي درست دست يابد.
آثار معرفت انسان به خدا
انعكاسهاي رواني و رفتاري معرفت
افعالي كه انسان در ارتباط با خداي متعال انجام ميدهد و نيز حالاتي كه در همين رابطه در روان انسان پديد ميآيد، از معرفتي كه به خداي متعال دارد حاصل ميشود؛ يعني در پيِ خداشناسي، حالات و توجهات و كيفيّات نفساني خاصي در انسان پديد ميآيد كه به مقتضاي اينها و در چارچوب اوضاع خاص خارجي، افعالي را انجام خواهد داد.
آيات و روايات نيز به تأثير معرفت در ايجاد اين حالات اشاره كردهاند؛ چنانكه خداوند ميفرمايد:
إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(1) از ميان بندگان خدا، فقط علما [و خداشناسان] از او خشيت دارند.
در روايتي از حضرت رضا(عليه السلام) آمده است:
ـ مَنْ كانَ بِاللّهِ اَعْرَفْ كانَ مِنَ اللّهِ اَخْوَف؛(2) آن كس كه به خدا داناتر باشد او از وي ترسانتر خواهد بود.
و حضرت امير(عليه السلام) در روايتي ميفرمايند:
1. فاطر (38)، 28. ر.ك: محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 4، ص 237؛ سيدعبدالله شبر، تفسير شبر، ج 1، ص 427.
2. تاجالدين محمد بن محمد بن حيدر شعيري، جامع الاخبار، ص 96، الفصل الرابع و الخمسون.
ـ اَكْثَرُ النّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ اَخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ؛(1) داناترين مردم به خويش، آنكس است كه از پروردگارش بيشتر ميترسد.
ديدگاه قرآن دربارة تأثير معرفت
قرآن كريم در اين باره دو گروه از انسانها را ميشناساند كه با هم كاملاً متفاوتاند: يك گروه، آنان كه دلهايشان تحت تأثير ادراكات و معارفشان قرار ميگيرد ودر نتيجه، در دلشان خوف و خشيت و حالاتي نظير آنها و در رفتارشان تغيير و تحوّل مثبت پديد ميآيد و گروه ديگر، كساني كه سنگدلاند. در اين باره آيات فراوان است؛ از جمله:
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ * اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛(2) پس آيا آنكس كه [خداوند] سينهاش را براي [پذيرش] اسلام گشوده [و فكرش را روشن] كرده است، پس وي در [پرتو] نوري از پروردگارش قرار دارد [با افراد تاريكدل يكسان است؟!] پس واي بر آنان كه دلهاشان [از پذيرش] ياد خدا سخت [و انعطافناپذير] است، آنان در گمراهي آشكارند. خداوند بهترين حديث [يعني] كتابي را كه [آياتش] مشابه هماند نازل كرد كه از آن، لرزه بر اندام كساني افتد كه از پروردگارشان پروا دارند، سپس پوستها و دلهاشان در برابر ياد خدا نرم شود. اين هدايت خداست كه
1. ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج 8، ص 236.
2. زمر (39)، 22، 23.
هركس را كه بخواهد بدان هدايت كند، و آنكس را كه خدا گمراه كند، هدايتگر [ديگر]ي براي وي نخواهد بود.
در آيات پيش گفته، خداوند به هر دو گروه بهخوبي اشاره كرده است: گروهي كه شرح صدر دارند و دل آنان خشيت خدا دارد و در برابر ياد وي نرم است؛ و گروهي كه دلهايي سخت و سنگگونه دارند، گمراهاند و با ياد خدا متأثر نميشوند.
اين آيات و بسياري ديگر از آيات، بيانگر اين حقيقتاند كه دلهاي مردماندوگونهاند: گاه نرماند و تحت تأثير حقايق و معارف حق قرار ميگيرند و حالات ارزشمندي پيدا ميكنند كه آنان را از بديها و پليديها به سوي خوبيها فراميخواند، و گاه سختاند و ذرّهاي نرمش و انعطاف در آنها نيست و تحت تأثير حقايق و معارف و حتي معجزات قرار نميگيرند و در نتيجه به هيچ وجه دست از كارهاي زشت و ناپسند خويش برنميدارند.
اِِخبات
اگر انسان به اندازه، ظرفيّت ذهني خود عظمت خدا را درك كند و به درك خويش توجه داشته باشد و بهويژه اگر به وسيلة اين تفكّرات، درك فطري در انسان بيدار شود و علم حضوري در وي صيقل بخورد و عظمت الهي برايش جلوه كند، حالتي خاص در او حاصل خواهد شد كه احتمالاً واژة «اِخبات» در آيات و روايات بيانگر آن است.
اگر بتوانيم عظمت الهي را درك كنيم، به تناسب مقدار توجه و معرفتمان، در خود، خضوع و تواضعي احساس ميكنيم كه هرقدر معرفت ما كاملتر باشد، اين احساس در ما زندهتر و عميقتر خواهد بود. در ساية وجود معرفت است كه چنين احساس و ميل و اعمالي در انسان پيدا ميشود: احساس تواضع و كوچكي خويش، ميل به اعمالي ناشي از اين احساس و مجموعهاي از گفتار و رفتار كه عبادت نام دارد. به هر حال،
چنين ميلي که در برابر درك عظمت در انسان وجود دارد ـ خواه به ميل پرستش برگردد يا پرستش خدا ميل ذاتيِ مستقل از آن باشد ـ اخبات نام دارد.
در قرآن، در سه مورد از واژة اخبات استفاده شده است:
مورد اول:
فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ؛ پس معبود شما خداي يگانه است، پس تسليم او باشيد و بشارت ده به مخبتين. الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛(1) آن كساني كه چون ياد خدا كنند، دلهاشان هراسان شود و بر آنچه [از مصيبت] كه به آنها رسد، شكيبا باشند و نماز را بهپا دارند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق كنند.
در آيه كريمة نخست، سه جمله ملاحظه ميشود: يكي، جملة الَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ است كه به شناخت و معرفت مربوط ميشود، يعني بدانيد كه معبود شما خداي يگانه است. به دنبالش در جملة دوم ميگويد: فَلَهُ أَسْلِمُوا كه متفرع و مترتّب بر جملة اول است، يعني حال كه معبود واقعي شما خداي يگانه است، پس تسليم او باشيد؛ زيرا لازمة الوهيّت خدا اين است كه بنده در مقابل او منقاد باشد، بنده كه از خود هيچ ندارد و خداوند مالك مطلق و حقيقي او و متعلقات اوست و حقيقت اسلام نيز همين تسليم و انقياد است. در جمله سوم ميفرمايد: وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ. لازمة اينكه انسان خود را تسليم خدا كند، و خودبيني را در مقابل خدا كنار بگذارد، اين است كه در او حالت اخبات پديد آيد كه به لحاظ مقدماتش اختياري است؛ يعني انسان ميتواند با شناخت يگانگي و عظمت خدا و توجه به آن، في الجمله، در ايجاد اين حالت نقشي داشته باشد. از آنجا كه اين حالت
1. حج (22)، 34، 35.
زمينة تسليم و انقياد انسان را در برابر خدا فراهم ميآورد، شايسته است كه به دارندة آن نسبت به نتايج و عوايد ارزشمندي كه به دست خواهد آورد بشارت داده شود.
بنابراين، مفهوم جملة سوم با توجه به آنچه گذشت، روشن ميشود كه بشارتْ مخصوص كساني است كه با احساس و درك عظمت الهي چنان در برابر وي خاضع ميشوند كه كاملاً توجهشان به وي منعطف ميشود؛ آنچنانكه لازمهاش پيدايش خضوع و خاكساري خاص در جان آدمي است. آية دوم نيز با ظرافت به ابعاد گوناگون و نشانههاي اين حالت اشاره كرده و به واقع توضيحي براي مخبتين است؛ يعني مخبتين کساني هستند که با ياد خدا دلهاشان بيمناك شود، در برخورد با مصائب استقامت كنند، نماز را بهپا دارند و به ديگران انفاق كنند. اينها همگي همان نشانههاي رواني و رفتاريِ كسي است كه نعمت بزرگ اخبات را در پرتو كسب معرفت و توجه عميق به دست آورده است.
مورد دوم:
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛(1) تا آن كساني كه دانشمند و دانايند، بدانند كه آن آيات، حق و از سوي پروردگار تو هستند، پس بدان ايمان آورند و دلهاشان در برابر آن خضوع و تمكين يابد و خداوند هدايتگر ايمانآورندگان است به راه راست.
مورد سوم:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛(2) كساني كه ايمان آورند و عمل صالح كنند و سوي پروردگارشان خاضع شوند، آنان اهل بهشتاند و هم آنان در آن جاودان بمانند.
1. حج (22)، 54.
2. هود (11)، 23.
محبّت
آنچه پيشتر گفتيم در اين زمينه بود كه شناخت عظمت الهي، در دل حالت اخبات پديد ميآورد. اكنون ميافزاييم ممكن است معرفت به موضوع ديگري باشد و به تن??سب خود حالت ديگري در دل پديد آورد. مثل اينكه توجه انسان به اين باشد كه خدا داراي همة صفات كمالي و منشأ تمام زيباييها و خوبيهاست و هر چيزِ دوستداشتني در او هست.
اگر شخص به اين معنا توجه كند، در دلش محبّت پيدا ميشود. محبّت، حالتي است كه در دل موجود ذي شعور، نسبت به چيزي كه با وجود و خواستههاي او تناسبي داشته باشد، پديد ميآيد. قرآن در بسياري آيات، از محبّت انسان به خدا ياد كرده و آن را ستوده است؛ از جمله:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذلک فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛(1) اي آنانكه ايمان آوردهايد، هركس از شما كه از دين خود برگردد، پس خداوند بهزودي قومي را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و او را دوست ميدارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كفّار، عزيز و سرافرازند، در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميهراسند. اين فضل خداست به هركه خواهد ميدهد و خداوند [داراي رحمت] گسترده و [به حالات افراد] داناست.
خداوند، كه از هر چيزي كاملتر و دوست داشتنيتر است و هستي و كمال خود را به بهترين وجه ميشناسد، به خويش كاملترين محبّت را دارد و موجوداتي هم كه
1. مائده (5)، 54. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 5، ص 420.
به لحاظ انتساب و ارتباط با خداوند واجد درجاتي از كمال هستند، در حدّ كمالشان محبوب خدا خواهند بود و افراد مورد نظر در آية مذكور كساني هستند كه خدا را دوست دارند و خدا هم آنان را دوست ميدارد. پس اين، محبتي دو سويه است و ابتدا از خدا آغاز ميشود.
در آيه ديگري ميفرمايد:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ؛(1) و از مردم كساني هستند كه جز خدا شركايي برميگيرند و آنان را دوست ميدارند همانند دوست داشتن خداوند و كساني كه ايمان آوردهاند محبتّشان به خدا شديدتر است.
مشركان كسان ديگري را شريك خدا قرار ميدادند و محبّتي را كه ميبايست به خدا ميداشتند، در مورد آنها هم ابراز ميكردند كه اين علامت شرك است. اما مؤمنان بالاترين محبّت را به خدا دارند و هيچ چيز را به اندازة او دوست نميدارند. از اين جمله ميتوان دريافت علامت ايمان اين است كه خدا در نظر انسان از هر چيز ديگر محبوبتر باشد كه اين حداقل و حد نصاب محبّت و لازمة كمترين مراتب ايمان خواهد بود و ميتواند تكامل يابد تا آنجا كه انسان جز ذات مقدّس حقتعالي هيچ چيز را اصالتاً دوست نداشته باشد و هر چيز ديگري را به تبع، يعني به قدر ارتباطي كه با خدا و محبوبيتي كه در پيشگاه وي دارد، دوست بدارد.
آية ديگري نيز به اين حقيقت و حدّ نصاب اشاره ميكند كه در پيشگاه مؤمن هيچ چيز نبايد محبوبتر از خدا باشد:
قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ
1. بقره (2)، 165.
اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ؛(1) بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشاوندانتان و اموالي كه گردآوردهايد و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و منازلي كه بدان دل بستهايد نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا محبوبترند، پس منتظر باشيد تا خدا فرمان [قطعي] خود را بياورد و خداوند قوم تبهكار را هدايت نميكند.
آيات پيش گفته به صراحت بر محبّت خدا دلالت داشتند. البته آيات ديگري از قرآن هستند كه بر اين حقيقت اشاره دارند كه در اينجا به آنها نميپردازيم.
پس جاي شكّي نيست كه اولاً محبّت انسان نسبت به خدا ممكن است، و چقدر فرق هست بين كساني كه ميگويند محبّت به خدا تعلّق نميگيرد و كساني كه محبّتشان اصالتاً جز به خدا تعلّق نميگيرد. گروه نخست در واقع ميگويند محبّت به موجودي تعلّق ميگيرد كه ديدني و آثارش براي انسان مشهود و لذّتبخش باشد و خدا از آنجا كه ديدني نيست، متعلّق محبّت قرار نميگيرد؛ ولي از آيات قرآن به وضوح برميآيد كه محبّت منحصر به امور محسوس نيست؛ بلكه خداوندِ نامحسوس و ناديدني هم وقتي اسما و صفات و كمال و جمالش با ديد بصيرت به رؤيت انسان آمد به شكل عميقتري مورد محبّت انسان قرار خواهد گرفت.
ثانياً محبت انسان نسبت به خدا بسيار مطلوب و وجود آن ضروري است. ثالثاً حدّ نصاب محبّت انسان به خدا اين است كه از محبّت وي به هر موجود ديگري غير او شديدتر و بيشتر باشد. رابعاً تكامل محبّت انسان به خدا در اين است كه دل وي
1. توبه (9)، 24.
رفته رفته از هر چيز ديگري جز او كنده شود و محبّت او اصالتاً تنها و تنها به خدا تعلّق داشته باشد و اين حقيقت در گرو تحصيل معرفت و خداشناسيِ بيشتر است؛ يعني هر قدر انسان در توحيد پيش رود، محبّتش به خدا، هم بيشتر ميشود و هم انحصاريتر و تا بدانجا پيش ميرود كه هيچ موجود ديگري اصالتاً محبوب او نخواهد بود.
چكيده
ـ تقليد ناآگاهانه و بيمبنا، از موانع انديشيدن و كسب معرفت است.
ـ تكيه و اعتماد به گمان و ظنِ غير منطقي، از ديگر موانع انديشيدن و معرفت است.
ـ از جمله موانع شناخت، گرايشهاي متعارض در وجود آدمي است، از جمله تمايل به لذّّات آني، آرزوهاي افراطي مادي، دشمني با خدا، پيامبر و دين.
ـ قرآن كريم ضمن تأييد و تأكيد بر نقش و تأثير شناخت و معرفت بر حالات رواني و رفتاري انسان، به دو گروه از انسانها اشاره دارد: گروهي كه دلهاي آنان تحت تأثير ادراكات و معارف آنهاست، و گروهي كه دلهايي سخت دارند و حقايق و معارف در آنها اثر نميكند.
ـ پيدايش خوف، خشيت، اخبات، محبت و حالاتي نظير آن، ثمرة معرفت و شناخت است.
ـ اخبات به معناي احساس كوچكي و تسليم در برابر خداوند است.
ـ محبت به خدا ثمرة شناخت اوصاف كمال و جمال و نعمتهاي خداوند است.
پرسش
1. بر پاية آيات قرآن، تفاوت تقليد نكوهيده و پسنديده را بيان كنيد.
2. به چه دليل پيروي از گمان و ظن كاري نادرست است؟
3. موانع انديشيدن و شناخت را از ديدگاه قرآن بيان كنيد.
4. شناخت و معرفت، چه آثار رواني و رفتاري ميتواند داشته باشد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org