درس ششم
از دانشجو انتظار ميرود با فراگيري اين درس:
1. موضوع علم اخلاق را به خوبي بشناسد؛
2. بتواند اهميّت خداشناسي براي اخلاق را تبيين کند؛
3. انگيزههاي خداشناسي را بازشناسد؛
4. موانع كلي معرفت و شناخت را به خوبي دريابد.
تاكنون كليات و مبادي علم اخلاق را از ديدگاه قرآن بررسي كرديم؛ اكنون به بررسي مباحث اصلي علم اخلاق و تفصيل فروع و جزئيات آن در قرآن ميپردازيم؛ ولي قبل از ورود در اين موضوع ناگزيريم مباحث و موضوعات اخلاقي را به شكلي دستهبندي و در چارچوب يك طرح كلّي، اين بحث را آغاز كنيم.
دستهبندي مسائل اخلاقي
موضوع علم اخلاق اعمّ از ملكات نفساني است كه فلاسفة اخلاق تاكنون به عنوان موضوع علم اخلاق بر آن تأكيد داشتهاند و همة كارهاي ارزشي انسان را كه به خوب و بد متّصف ميشوند و ميتوانند براي نفس انساني كمالي را فراهم آورند يا سبب پيدايش رذيلت و نقصي در نفس شوند، در برميگيرد و همگي آنها در قلمرو اخلاق قرار ميگيرند. مسائل اخلاقي را ميتوانيم بر اساس تنوّع متعلّقات افعال اخلاقي ردهبندي كنيم؛ با اين توضيح كه متعلّق افعال اختياري يا خود فاعل است يا ديگران هستند و يا اينكه با خداي متعال ارتباط پيدا ميكند كه ميتوان به تناسب هر يك، نام متناسبي نيز بر آن اطلاق كرد. نخستين قسم را «اخلاق فردي»، بخش دوم را «اخلاق اجتماعي»، و بخش سومش را «اخلاق الهي» نام ميگذاريم.
اخلاق الهي يعني كارهاي انساني كه به خدا مربوط ميشود؛ مثل ياد خدا، توجه به خدا، خشوع و خوف از خدا، رجا و ايمان به خدا كه عباداتي بر اساس آنها انجام ميشود مانند نماز و روزه.
اخلاق فردي يعني كارهايي كه به خود شخص مربوط ميشود و در انجام دادن آنها اصالتاً رابطه با خدا منظور نيست، گو اينكه ممكن است با خدا و احياناً با مردم هم ارتباط پيدا كند، ولي در اصل فقط رابطه با خود انسان ملحوظ است؛ مثل شكمبارگي يا شهوتراني. چه اينكه انسان پرخور باشد يا كمغذا و دنبال شهوات برود يا نرود در اصل به خود شخص مربوط است، گرچه به اين لحاظ كه ممكن است در يك صورت اطاعت خدا و در يك صورت مخالفت خدا باشد، با خداوند هم ارتباط پيدا ميكند.
اخلاق اجتماعي كه از ارتباط و معاشرت با ديگران و زندگي اجتماعي پديد ميآيد، مثل احسان به ديگران، و احترام يا توهين به ديگران كه محور اصلي آنها را روابط اجتماعي تشكيل ميدهد.
اكنون اشاره به اين حقيقتْ لازم است كه گرچه رفتارهاي انساني متنوّعاند و در سه رديفِ اخلاق فردي، اخلاق اجتماعي و اخلاق الهي قرار ميگيرند، همة آنها از مبادي مختلف نفساني سرچشمه ميگيرند كه كلّياتش مشترك است. در مباحث انسانشناسي گفتيم افعال اختياري انسان به طور كلّي از هر يك از اين دو مبدأ نفساني به وجود ميآيد: 1. بينشها و شناختها؛ 2. تمايلات و گرايشها. نيز گفتيم كه اين دو نوع مبدأ افعال نفساني در فعل دو اثر متفاوت دارند كه يكي فقط روشنگري ميكند و اثرش كشف واقعيتهاست، و ديگري تحريك كننده است و انسان را به سوي اجراي كار برميانگيزد. البته اين انگيزش با حالات و كيفياتي نفساني مثل ترس و اميد، توأم است؛ در نتيجه در بسياري از موارد به فعاليّت بدني منتهي ميشود و گاه صرفاً يك فعل دروني تحقق مييابد و با آنكه ممكن است به وسيلة اندامهايي از بدن مثل مغز و اعصاب صورت پذيرد، ولي به بيرون بدن سرايت نميكند. اين افعال از آنجا كه در زمرة افعال اختياري انسان هستند، در قلمرو اخلاق قرار ميگيرند.
چون مبادي افعال اختياري انسان درونياند و انگيزة كار هرچه باشد در دل انسان جاي دارد، توضيحي كوتاه دربارة قلب لازم به نظر ميرسد.
مراد از قلب
«قلب» در اصطلاح قرآن موجودي است كه درك ميكند، ميانديشد، مركز عواطف است، تصميم ميگيرد، دوستي و دشمني ميكند و امثال اينها. شايد بتوان ادّعا كرد كه منظور از قلب، همان روح و نفس انساني است، از آن لحاظ كه ميتواند منشأ همه صفات عالي و ويژگيهاي انساني باشد؛ چنانكه ميتواند منشأ سقوط انسان و رذايل انساني باشد. شايد بتوان اين حقيقت را ادّعا كرد كه هيچ بُعدي از ابعاد نفس انساني و صفتي از صفات يا كاري از كارهاي روح انساني را نميتوان يافت كه قابل استناد به قلب نباشد. البته اين درست است كه ميتوان گفت روح منشأ حيات است و موجود به وسيلة روح زنده ميشود، ولي نميتوان گفت كه قلب منشأ حيات است؛ لكن بايد توجه داشت كه منظور از حيات در اينجا حيات و زندگي نباتي و حيواني است و منظور از روح نيز همان روح نباتي و حيواني است يا دست كم اعمّ است و آنها را نيز در بر ميگيرد. اما اگر حيات را به معناي حيات انساني بگيريم، آنچنانكه خداوند ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ؛(1) اي آنان كه ايمان آوردهايد، خدا و رسول را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به چيزي بخوانند كه زندهتان كند.
در اين صورت ميتوانيم آن را به قلب هم نسبت دهيم، چراكه حيات انساني
1. انفال (8)، 24. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 9، ص 40؛ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، جوامع الجامع، ج 2، ص 12.
در حقيقت چيزي نيست جز همين ويژگيهاي والا و برجستگيهايي كه سرچشمة همة آنها قلب است.
يادآوري
ابعاد غير اكتسابي از آنجا كه اختيار انسان در آنها نقشي ندارد، نميتوانند در قلمرو اخلاق قرار گيرند و از حيث اخلاقي ستايش يا نكوهش شوند؛ از اين رو، انسان براي داشتن مايههاي طبيعي و استعدادهاي جبري خدادادي، ستايش و نكوهش نخواهد شد و پاداش يا كيفري به آنها تعلّق نخواهد گرفت، ولي آنجا كه اكتساب و اختيار انسان در فعليّت يافتن ابعاد نقش داشته باشد، قلمرو اخلاق است و مورد ارزش اخلاقيِ مثبت يا منفي قرار خواهد گرفت.
ارزش خداشناسي
در اين بحث هدف ما پاسخ به اين پرسش است كه «خداشناسي از ديدگاه اخلاق چه ارزشي دارد؟»
در پاسخ ميگوييم چون ريشة تمام ارزشهاي اخلاقي، ايمان به خداست و از ديدگاه اسلام تا كاري به انگيزة ايمان انجام نگيرد، ارزشمند نخواهد بود و با توجه به اينكه ايمان وابسته به معرفت و شناخت است ـ تا آنجا كه نقص و كمال معرفت، در نقص و كمال ايمان مؤثر است و هرچه شناخت انسان زندهتر و عميقتر باشد، ايمان وي نيز به همان نسبت زندهتر و عميقتر خواهد بود ـ نتيجة طبيعي اين دو مقدمه آن است كه علم و معرفت نسبت به متعلّق ايمان در زمرة اصول و ريشههاي ارزشهاي اخلاقي شمرده ميشود. علم و معرفت هرچه كاملتر باشد، از طريق تأثير در ايمان، ارزش والاتري ميآفريند و تأثير عميقتري در وصول انسان به سعادت جاوداني و
رسيدن به اصيلترين ارزش و كمال در زندگانياش دارد. در نتيجه، انسان براي رسيدن به سعادت والاتر بايد ايمانش را قويتر كند و براي تقويت بيشتر ايمان، لازم است هرچه بيشتر بر شناخت و معرفت خويش بيفزايد؛ البته به عنوان شرط لازم در كنار شرطهاي ديگر.
رابطة خداشناسي با ايمان
ميتوان گفت خداشناسيِ حصولي، كه از راه به كار گرفتن مفاهيم و تجزيه و تحليل ذهني و استدلال عقلي حاصل ميشود، عبارت است از مجموعهاي از قضايادر زمينة مسائل مربوط به خداشناسي كه به صورت علمي، فلسفي و كلامي مطرح ميشوند.
خداشناسي علمي است كه در تكامل اخلاقي، انساني و معنوي ما مؤثر است؛ ولي به لحاظ تأثير، بهكارگيري بسيار و تكرار توجه آن در زنده بودن و مؤثر و فعّال بودنش، دقيقاً مثل رياضيات و هندسه خواهد بود. اگر قضاياي فلسفي و كلاميِ مربوط به خداشناسي و ادلّه و براهين آن را يكبار بخوانيم و ببينيم و حتي حلاّجي كنيم و از راه دليلها و برهانهاي قاطع، وجود خدا برايمان به روشني هم ثابت شود ولي پس از بايگاني آن در ذهن عملاً از آن غفلت كنيم، در واقع مسائل الهي را حل كردهايم؛ ولي اين شناخت زنده نيست و نميتواند تأثير چشمگيري در زندگي و تكامل ما داشته باشد، مگر آنكه بارها به آن توجه و در فرصتهاي مناسب به آن مراجعه كنيم و بكوشيم آن معلومات را در ذهن آگاه خود حاضر سازيم. در اين صورت، خداشناسي در ما زنده و فعّال است و در زندگي عملي و نظم رفتاري و تكامل معنوي و اخلاقي ما نقش ايفا ميكند و به كارها و تلاشهاي روزانه ما جهت ميدهد و اين همان خداشناسي است كه قرآن بر آن اصرار ميورزد:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ؛(1) بيگمان مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نمازشان خاشعاند و آنان كه از [كارها و گفتارهاي] بيهوده روي برميگردانند و كساني كه براي [پرداخت و اداي] زكات فعّالاند و كساني كه براي عورتهايشان نگهباناند [تا به انحراف جنسي نيفتند].
انگيزههاي خداشناسي
اكنون پرسش ديگري درخور طرح و بررسي است، دربارة اينكه چه عوامل و انگيزههايي شخص را وامي دارند تا در مسير خداشناسي گام بردارد و معرفت او را جويا شود؟ براي پاسخگويي به اين پرسش به بررسي برخي از اين عوامل و انگيزهها ميپردازيم.
الف. از جمله انگيزههايي كه در زمينة مطلق علوم و همة معارف و شناختهاي انسان تأثير مثبت دارد، «فطرت حقيقتطلبي» است. خداي متعال انسان را به گونهاي آفريده است كه فطرتاً و از درون خود طالب شناخت حقايق است و پيوسته در جستوجوي اين گمشده به طرح و حل مسائل در موضوعات گوناگون ميپردازد. از اين روست كه در زمينة معارف و علوم تاكنون پيشرفت چشمگيري كرده است و فلسفه و علوم مختلف و رشتههاي گوناگون تخصّصي و رو به افزايش را به وجود آورده و از اين رهگذر به اختراعات و اكتشافات و پيشرفت و تعالي در زندگي دست يافته است.
1. مؤمنون (23)، 1 ـ 5.
شايد بتوان گفت اينكه قرآن بسيار بر حق و حقيقت تكيه ميكند، دليل بر اين است كه وجود اين گرايش را در انسان پذيرفته و آن را عامل تربيتي مؤثري ميداند. از اين رو، آياتي نظير:
اَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ؛(1) [تو كه به دنبال حق ميگردي] حق از پروردگار توست، پس نبايد از شك كنندگان [و مردّد و دودل] باشي.
و آية:
فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ؛(2) پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقتِ آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد.
نشان ميدهند كه همه طالب حقاند، ولي بر سر اينكه حق چيست يا كدام است اختلاف ميكنند.
ب. انگيزة ديگري كه به تناسب اين بحث در انسان وجود دارد «حبّ ذات» است كه در نقش يك عامل دروني نيرومند، انسان را واميدارد تا در پيِ كمالات باشد و فضيلت و شرافت انساني را در خويش محفوظ بدارد.
ج. سومين انگيزة مؤثر در تحصيل معرفت، فطرت حقشناسي و سپاسگزاريِ نعمتدهنده است. هر انسان داراي فطرت سالم خود را مديون شخصي ميداند كه به وي احسان كرده و پيوسته در اين انديشه است كه از او سپاسگزاري كند. چنين تمايلي در اعماق فطرت انسان ريشه دارد و در مواقع مناسب، آثار خود را ظاهر ميسازد، مگر آنكه عواملي مانع از تأثير اين گرايش شوند يا انحرافي در فطرت انسان بر اثر برخي از كارها به وجود آمده باشد.
1. بقره (2)، 147.
2. بقره (2)، 213. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 1، ص 116.
قرآن وجود اين گرايش فطري را نيز در نهاد انسان مفروض ميداند و به تقويت و هدايت آن ميپردازد و ميفرمايد:
هَلْ جَزَاء الإِحْسَانِ إِلاَّ الإِحْسَانُ؛(1) آيا پاداش احسان [چيزي] جز احسان است؟
در واقع، اين پرسش از آن نوع پرسشهايي است كه قرآن پاسخ آن را از اعماق وجدان انسان ميطلبد و آن را بدين منظور طرح ميكند تا فطرت انسان را بيدار و اين تمايل فطري حقشناسي را در وي هشيار كند.
د. انگيزة ديگري كه ميتواند انسان را به تلاش در مسير شناخت حق وادارد، «تمايل به تقرّب» و نزديك شدن به يك مقام بلندمرتبه و موجود كامل قدرتمند است. انسان در اين انديشه است كه اگر خدايي بر جهان هستي حاكم باشد، ميتواند با هدايت او راه كمال خويش را بازيابد و با اطاعت از دستورهايش به وي نزديك شود و در جوار رحمتش قرار گيرد و اين خود، انگيزه ميشود براي اينكه به جستوجو پردازد تا او را بشناسد. اين در واقع جزو خواستهاي فطري انسان است و از حبّ ذات و حبّ كمال وي سرچشمه ميگيرد.
آنچه تاكنون نام برديم، اصيلترين انگيزههايي بودند كه در اين زمينه مؤثرند. البته انگيزههاي ديگري را ميتوان نام برد كه چون فهم آنها آسانتر، اثرشان محسوستر، و منفعت آنها نقدتر است، در سطحي وسيعتر و قشري عميقتر از مردم ميتوانند مؤثر و محرّك باشند؛ چون نفع و ضرر يا لذّت و الم آنها براي همه محسوس و قابل درك خواهد بود و ميتوانند عموم مردم را تحت تأثير خود به حركت و تلاش وادارند. در اينجا تعدادي از آنها را نام ميبريم:
ه . يكي از انگيزههاي نوع دوم، «منفعتطلبي» است. انسانها معمولا به دنبال كسب
1. الرحمن (55)، 60.
منافع مادي و دفع ضررها در تلاشاند و همة تلاشها و گفتار و رفتار خويش را بر اين اساس تنظيم ميكنند.
و. دومين انگيزهاي كه در سطح عمومي ميتواند در اين زمينه تأثير عميق داشته باشد، «رنجگريزي» يا «دفع الم» است كه در واقع ميتوان گفت همراه انگيزة منفعتطلبي دو روية يك سكّه به حساب ميآيند.
قرآن وجود دو انگيزة منفعتطلبي و رنجگريزي را در انسان ميپذيرد و در حدّ وسيعي از وجود آن دو، براي پرورش و تربيت انسان در سطوح مختلف و موارد گوناگون استفاده ميكند و بهويژه در ابعاد اجتماعي، بيشتر انگيزة رنجگريزي را مورد توجه قرار ميدهد و از آنجا كه آياتي از اين نوع در قرآن فراواناند، نميتوان به بررسي تفصيلي آنها پرداخت؛ ولي براي نمونه ميتوان به شماري از آيات اشاره كرد:
ـ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛(1) و فرمان بريد خدا و رسولش را و با هم نزاع نكنيد كه پراكنده شويد و آبرويتان برود و صبر داشته باشيد كه خداوند با صبركنندگان است.
و مثل آيه:
ـ أَأَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ * أَمْ أَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ؛(2) آيا ايمنيد [و باكي نداريد] از آنكه در آسمان است [از] اينكه شما را در زمين فرو برد به هنگامي كه به موج [و حركت و اضطراب] افتد يا ايمنيد از [قهر] آنكه در آسمان است از اينكه بر [سر] شما سنگ [فرو] ريزد، پس بهزودي ميفهميد كه بيمدهنده چگونه است.
1. انفال (8)، 46.
2. ملك (67)، 16، 17.
ـ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا؛(1) اي آنان كه ايمان آوردهايد به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان، هنگامي كه لشكري [از دشمن] به سوي شما آمد، پس فرستاديم بر آنان طوفاني و لشكرياني كه شما آنان را نديد و خداوند به آنچه مي???كنيد بيناست.
و در يك آيه در قالب قانوني كلّي و يك سنّت ميگويد:
ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ؛(2) اين [كه با فرعونيان اين گونه عمل كرديم] بر اين اساس است كه خدا نعمتي را كه بر قومي اعطا كرده تغيير نميداده است تا آنكه [آنان خود] تغيير دهند آنچه را در نفسها [و روانها]يشان است.
ز. از ديگر انگيزههاي مادّي، «ميل به آسايش و آرامش رواني» است. انسان در پرتو اعتقاد و ايمان به خداوند آنچنان است كه گويي تكيهگاهي محكم و پشتيباني بسيار دلسوز و نيرومند براي خود يافته است و اين باعث احساس آرامش خاطر و اطمينان نفس وي ميشود.
أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(3) توجه كن كه با ياد خدا دلها آرامش يابند.
ح. عامل ديگر، كسب منافع و مصالح بشري است. همة جوامع بشري از فسادها و تباهيهايي كه جوامع بشري درگير آناند و نزديك است بعضي از جوامع را در لجن فرو برد، رنج ميبرند و مصلحان و دانشوران در اين انديشهاند تا براي رهايي از فساد و سقوط راهي بيابند. اكنون اگر احتمال بدهند خدايي هست كه ميتواند راه رهايي را به
1. احزاب (33)، 9.
2. انفال (8)، 53. ر.ك: علي بن ابراهيم القمي، تفسير القمي، ج 1، ص 255.
3. رعد (13)، 28.
انسان بياموزد، اين در واقع گمشدة انساني است كه قطعاً براي يافتنش در پيِ او خواهند رفت. و اين نيز انگيزة نيرومندي است كه انسان را در زمينة خداشناسي به تلاش واميدارد و افراد به نسبتي كه دردهاي اجتماعي را درك كنند، به همان ميزان در اين ميدان خواهند كوشيد.
در پايان اين بحث به اين نتيجه ميرسيم كه انگيزههاي مختلفي در انسان ميتوانند منشأ خداشناسي شوند كه اصول كلّي آنها عبارتاند از: انگيزههاي حقيقتطلبي، كمالطلبي، حبّ ذات، حقشناسي، جلب نفع و دفع ضرر كه بعضي از آنها شقوق گوناگوني دارند. ما ميتوانيم با تحريك و تقويت و جهتدهي به اين انگيزهها در تربيت و پرورش انسان و رشد و تعالي وي بكوشيم و معرفت و خداشناسي را در او ايجاد و به رشد و كمال آن كمك كنيم.
موانع معرفت
از بحثهاي گذشته به اين نتيجه رسيديم كه ريشة تحصيل كمالات انساني و اصل فضايل اخلاقي از ديدگاه اسلام، ايمان به خداوند و ايمان به خداوند مشروط به علم و معرفت است. پس تحصيل علم كه امر اختياري و هدف واسطهاي است، در پرتو مطلوبيت ايمان، كمال و فضايل اخلاقي مطلوبيت مييابد؛ چون مقدمه است براي ايمان كه خود ريشة همة فضايل و كمالات انساني است. براي رسيدن به اين هدف، لازم است در درون و برون (جوانح و جوارح) بكوشيم تا علم صحيح و معرفت واقعي به دست آيد.
وقتي مجهولي داشته باشيم، از معلومات ديگري استفاده و آنها را به گونهاي تنظيم ميكنيم كه آن مجهول برايمان كشف شود و اين به اصطلاح منطق، همان تفكّر است كه بدون آن، علم صحيح براي انسان حاصل نميشود و به دنبال آن، ايمان تحقق مييابد. بر اين اساس با نبود ايمان، زمينهاي براي رويش و رشد فضايل اخلاقي در انسان فراهم
نخواهد شد. از اينجا روشن ميشود كه چرا در قرآن و سخنان پيامبر اكرم و امامان معصوم(عليهم السلام) آن همه بر انديشيدن تأكيد شده است.
بايد توجه داشت كه برخي از عوامل رواني مانع ميشوند انسان صحيح بينديشد و به نتيجة درست و معرفت واقعي دستيابد؛ يعني از آنجا كه مسائل مادّي براي انسان محسوستر است ـ مثل ثروت، قدرت، مقام و موقعيّت اجتماعي ـ چهبسا كه در انديشة سطحي انسان، جاذبة بيشتري داشته باشند و فكر و ذكر وي را به سوي خود متمايل سازند.
براي پيمودن راه تكامل، نخست بايد با موانع انديشيدن و سپس با موانع درست انديشيدن يا انديشيدن دربارة موضوعات شايسته و ارزشمند مبارزه كنيم و با اختيار و تصميم خويش ساعات و اوقاتي از روز را به تفكّر اختصاص دهيم كه اگر چنين نكنيم اميد خيري نخواهد بود.
قرآن در اين زمينه به موانع گوناگوني اشاره ميكند و ما برخي از اين عوامل را در اينجا بررسي ميكنيم.
به طور كلّي موانع معرفت به دو دسته تقسيم ميشوند:
يكم، شناختهايي كه مانع رويش نهال انديشه يا مانع قوّت و يا باعث ضعف آن ميشوند؛ يعني موانعي كه از سنخ بينش و شناختاند.
دوم، گرايشهاي كه مانع معرفت صحيح يا مانع قوّت و يا سبب ضعف آن ميشوند؛ يعني موانعي كه از سنخ گرايشها هستند.
نخست، از موانع نوع اول تعدادي را در اينجا نام ميبريم و بررسي ميکنيم:
حسگرايي
از زمرة موانع شناختي، حسگرايي است كه خود نوعي تعقّل است؛ گرچه به لحاظ
ديگري نيز ميتوان آن را جزء موانع گرايشي به شمار آورد؛ چنانكه از تعبير حسگرايي نيز استفاده ميشود. در هر حال، انسان انس زيادي با محسوسات دارد و اين انس سبب ميشود كه در موضوعات نامحسوس و ماوراي محسوسات نيز از حس استفاده كند و به دنبال امور حسّي بگردد.
از قرآن كريم برميآيد در ميان برخي اقوام پيامبراني مبعوث شدند و مردم به انبيا گرايش يافتند؛ ولي وقتي كه ميبايست به درستي ايمان ميآورند و پاية محكمي براي سير انساني خويش برميگزيدند، كوتاه آمدند و از سير در تعالي انساني محروم شدند. يكي از اين اقوام، بنياسرائيل بودند كه چون حضرت موسي(عليه السلام) سخن از خدا و قيامت و وحي و اين گونه حقايق را پيش كشيد، در پاسخ به پيامبر خدا گفتند:
لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً؛(1) هرگز به تو ايمان نياوريم، جز آنكه خداي را آشكار ببينيم.
و نظير آن آيه:
وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا؛(2) وکساني که به لقاي ما اميد ندارند، گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند يا پروردگارمان را نميبينيم؟»
و اين توقع نامعقول و بيجايي بود كه از اُنس ايشان به محسوسات و نزديكيشان با طبيعت برميخاست و آنان را از انديشيدن و شناختن صحيح حقايق و خداوند و ايمان آوردن به او بازميداشت. آري، اين از نوع نقص در شناخت و تفكّر است كه ريشة آن، حسگرايي انسان است.
در اين زمينه ميتـوان به آيـات ديگري نيز اشاره كرد كه بر پاية آنـهـا دشمنان
1. بقره (2)، 55.
2. فرقان (25)، 21.
انبيا ميكوشيدند از همين حسگرايي افراد براي بازداشتن آنان از تفكّر صحيح استفاده كنند.(1)
منظور از آن حسگرايي که مانع معرفت شمرده ميشود دو چيز است: يكي، گرايش فکري افراطي به ادراکات حسي؛ آن چنانکه برخي در معرفتشناسي، منشأ اصلي همة ادراکات بشري را در ادراکات حسي منحصر کردند. ديگري، گرايش عملي افراطي ادراكات حسّي است تا آن حد كه از ايفاي نقش خود بازماند؛ به اين معنا كه اين ادراكات حسي به جاي اينكه ما را بالا ببرند و به معارف و عقايد صحيح برسانند، برعكس، ما را از دست يافتن به آنها و انديشيدن صحيح باز ميدارند.
1. مؤمنون (23)، 33، 34؛ 45 ـ 47 و يس (36)، 78، 79.
چكيده
ـ موضوع علم اخلاق اعمّ از ملكات نفساني است و همة كارهاي ارزشي انسان را كه به خوب و بد متّصف ميشوند در برميگيرد.
ـ متعلّق افعال اختياري يا خود فاعل است (اخلاق فردي)، يا ديگران هستند (اخلاق اجتماعي)، يا با خداي متعال ارتباط دارد (اخلاق الهي).
ـ «قلب» در اصطلاح قرآن، موجودي است كه كارهايي نظير درك كردن، انديشيدن، تصميم گرفتن، دوستي و دشمني را انجام ميدهد.
ـ ابعاد غير اكتسابي به دليل غير اختياري بودن آنها در قلمرو اخلاق قرار نميگيرند و مورد مدح و ذمّ اخلاقي واقع نميشوند.
ـ از آنجا كه ريشة همة ارزشهاي اخلاقي ايمان به خداست و از ديدگاه اسلامي تا كاري به انگيزة ايمان انجام نگيرد، ارزشمند نخواهد بود و با توجه به اينكه ايمان وابسته بر معرفت و شناخت است، شناخت متعلّق ايمان (خدا) در زمرة اصول و ريشههاي ارزشهاي اخلاقي شمرده ميشود.
ـ شناخت الهي بايد زنده و پويا باشد تا در زندگي انسان تأثير داشته باشد.
ـ از جمله انگيزههاي خداشناسي ميتوان به «فطرت حقيقتطلبي»، «حبّ ذات»، «فطرت حقشناسي و شكر منعم»، «تمايل به تقرّب»، «منفعتطلبي»، «رنجگريزي» و «ميل به آسايش رواني» اشاره كرد.
ـ چهبسا توجه به امور ظاهري، محسوس و دنيايي انسان را از انديشه و شناختِ درست بازدارد.
ـ موانع معرفت به طور كلي دو دستهاند: يكم، موانعي كه از سنخ بينش و شناخت هستند؛ دوم، موانعي كه از سنخ گرايشاند.
ـ حسگرايي و تجربهگرايي از مهمترين موانع شناختي انسان به شمار ميروند.
پرسش
1. درباره موضوع علم اخلاق توضيح دهيد.
2. با توجه به متعلّق افعال اختياري، اخلاق برچند نوع است.
3. مهمترين كاركردهاي قلب از ديدگاه قرآن كدام است؟
4. دليل اهميت خداشناسي در اخلاق چيست؟
5. مهمترين انگيزههاي خداشناسي كداماند؟
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org