درس سوم
از دانشجو انتظار ميرود با فراگيري اين درس:
1. درجات نيات را در اسلام بازشناسد؛
2. رابطة ايمان و عمل را از نگاه قرآن به خوبي تبيين كند؛3. به منشأ ارزش ايمان پي ببرد؛
4. با راههاي جبران گناهان آشنا شود؛
5. بتواند متعلق و مراتب ايمان را شرح دهد؛
6. بر تبيين اين نكته توانا شود كه چگونه ايمان و كفر ممكن است با هم جمع شوند.
درجات نيّت
ارتباط نيّت با خداوند درجاتي گوناگون دارد: گاه كار براي خود خداوند انجام ميشود و انسان صرفاً چون خداوند را دوست دارد، كاري را كه مرضيّ وي باشد انجام ميدهد. چنانكه در بعضي روايات از ائمه اطهار(عليهم السلام) وارد شده است كه:
«وَلکِنّي اَعْبُدُهُ حُبَّاً لَهُ؛(1) ولي من خدا را فقط براي دوستي و محبت او ميپرستم».
گاهي انسان كار را براي دستيابي به نعمتهاي خداوند انجام ميدهد، اما نعمت را از آن جهت كه خداوند اعطا ميكند و از دست خداست ميخواهد. كاري كه براي تحصيل ثوابهاي اخروي و در امان ماندن از عذاب خدا كار صورت ميپذيرد نيز ارزش دارد، ولي در مقايسه با كاري كه فقط براي خداوند انجام ميشود ارزش نازلتري دارد. خلاصه، كاري از نظر اسلام ارزش دارد كه بدون واسطه يا باواسطه با خداوند رابطه پيدا كند و علت اينكه نيّت، سبب ارزش كار ميشود، رابطه با خداست؛ زيرا با نيّت است كه اين رابطه تحقق ميپذيرد.
رابطة ايمان و ارزش اعمال
از ديدگاه اسلام كاري ارزشمند است كه به وسيلة نيّت با خداوند مرتبط شود و چنين نيّتي كه رابطه با خدا را تحقق بخشد از آنِ كساني است كه براي خدا يا ترس از عذاب يا اميد
1. شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعة، ج 1، ص 62.
به پاداش وي كاري را انجام دهند، پس حتماً بايد به خدا و روز جزا ايمان داشته باشند؛ زيرا تا كسي به خدا ايمان نداشته باشد، نميتواند كاري را براي خداوند انجام دهد و تا به روز قيامت ايمان نداشته باشد نميتواند براي اميد به پاداش خدا يا ترس از عذاب وي كاري انجام دهد. بنابراين، ايمان نقش اساسي در ارزش کار دارد. اين رابطه ميان عمل و ايمان چنان قوي است كه ميتوان گفت كساني كه به انگيزة ريا، كاري را انجام ميدهند، در حقيقت به خدا و روز رستاخيز ايمان ندارند. خداوند در اين باره ميفرمايد:
كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ؛(1) مانند كسي كه اموال خود را براي خوشآمد مردم انفاق كند و به خدا و روز جزا ايمان ندارد.
در اين آيه جملة «لاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ؛ به خدا و روز جزا ايمان ندارد.» با جملة: «يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ؛ كسي كه اموال خود را براي خوشآمد مردم انفاق كند.» ارتباط دارد؛ به اين شكل كه منشأ ريايي نبودن كار، ايمان به خدا و روز جزاست و اگر فرض شود مؤمن كاري را از روي ريا انجام دهد كه منشأ آن كارش ايمان نيست ـ يعني ايمانش آنقدر ضعيف است كه در آن حال و در آن كار به ياد خدا و روز قيامت نيست ـ چنين كاري باطل و احياناً حرام است و به جاي ثواب، عذاب دارد.
بنابراين، از ديدگاه اسلام تحقق نيّت ـ كه مقوّم ارزش اخلاقي يا روح ارزش اخلاقي است ـ مشروط به ايمان خواهد بود. اگر ايمان نباشد، چنين نيّتي تحقق نمييابد و كاري كه بدون آن انجام شده، بيارزش خواهد بود. از اينجاست كه بايد گفت در اسلام، ريشة ارزشها ايمان به خدا و روز جزاست و چنانكه گفتيم نظام اخلاقي اسلام با نظام عقيدتي آن مربوط است و نميتواند از آن مستقل باشد.
1. بقره (2)، 264. ر.ك: بهاءالدين محمد شريف لاهيجي، تفسير شريف لاهيجي، ج 1، ص 267.
منشأ ارزش ايمان
اكنون كه معلوم شد منشأ ارزش در هر كاري ايمان است، اين پرسش مطرح ميشود كه خود ايمان از كجا ارزش ميگيرد و منشأ ارزش آن چيست؟
در پاسخ به اين سؤال ميگوييم: چنانكه از ظواهر آيات استفاده ميشود، ايمان امري قلبي و در عين حال، اختياري است و با علم و عقيده فرق ميكند؛ زيرا علم ممكن است به شكل غير اختياري براي انسان حاصل شود، ولي ايمان چنين نيست و چنين علم و عقيدهاي ايمان نيست و كاملاً امكانپذير است كسي عالم به چيزي باشد و در همان حال به آن كفر ورزد. بديهي است اين كفر كه با علم به حقانيت توأم است، خيلي بدتر از كفري است كه از سرِ جهل باشد. به هر حال، ايمان عين علم نيست و با آن فرق ميكند، چنانكه خداوند ميفرمايد:
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(1) [فرعونيان از روي ستم و برتريجويي] به آيات خدا كفر ورزيدند در حالي كه در دل به آنها يقين داشتند.
پس ايمان، عمل اختياري مربوط به قلب است و خود ميتواند در دايرة اخلاق قرار گيرد؛ زيرا هر كار اختياري ـ اعم از اينكه جوارحي (اعضايي) باشد يا جوانحي (قلبي) ـ در دايرة اخلاق قرار دارد؛ از اين رو، جا دارد كه از انگيزة آن سؤال شود.
در پاسخ اينكه انگيزة ايمان چيست؟ ميتوان گفت انگيزهاي كه انسان را به ايمان آوردن واميدارد، ميتواند اميد به سعادتمندي و رسيدن به نعمتهاي ابدي و نجات از عذابهاي جاوداني باشد. نيز ممكن است انگيزة انسان در ايمان آوردن، وصول به كمال باشد؛ يعني پذيرش چيزي را كه تشخيص ميدهد حق است، كمال براي خود بداند.
1. نمل (27)، 14. ر.ك: حسين بن علي الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج 15، ص 12؛ ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 7، ص 10.
حال اگر هر يك از اين دو، انگيزة ايمان آوردن انسان باشد اشكالي ندارد و بعد از اينكه به هر يك از اين دو انگيزه، ايمان پيدا كرد، خود ايمان بايد انگيزة ساير كارها باشد و ريشة ارزشهاي ديگر اعمال انسان خواهد بود؛ يعني اعمالي كه از ايمان سرچشمه ميگيرند.
منشأ ارزش از ديدگاه قرآن
آيات بسياري دلالت دارند بر اينكه ايمان، منشأ ارزش و رسيدن به سعادت است؛ ولي بيان و عبارت آنها تا اندازهاي با هم تفاوت دارند و ميتوان گفت در اكثر موارد، يعني بيش از پنجاه آيه، ايمان و عمل صالح همراه هم ذكر شدهاند، از جمله:
الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛(1) كساني كه ايمان دارند و كارهاي شايسته ميكنند.
در آيات ديگر، در بعضي موارد فقط ايمان ذكر شده است و در برخي موارد فقط عمل. به همين جهت اين سؤال مطرح ميشود که آيا ايمان به تنهايي كافي است، گرچه عملي بر آن مترتب نشود ـ چنانكه اطلاق بعضي از آيات اقتضا ميكند ـ يا عمل به تنهايي كافي است، هرچند منشأش ايمان نباشد؛ چنانكه ظاهر برخي آيات ديگر اقتضا دارد.
دستهبندي آيات
در قرآن آياتي دلالت دارند بر اينكه ايمان به تنهايي يا عمل به تنهايي كافي است؛ چنانكه در آيات ديگري نيز ايمان و عمل هر دو با هم ذكر شدهاند و ما در اينجا به نمونههايي از هر گروه از آيات نامبرده اشاره ميكنيم.
برخي از آيات كه ايمان و عمل صالح را با هم مطرح ميكنند، نظير:
1. بقره (2)، 82.
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا؛(1) و كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند به بهشتها خواهيم برد كه در آن، جويها روان است، و در آن جاودان بمانند.
چنانكه در بعضي ديگر از آيات، ايمان به تنهايي شرط سعادت و دخول در بهشت معرفي ميشود:
وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛(2) خدا به مردان و زنان مؤمن، بهشتها وعده داده كه جويها در زير آن روان است و در آن باغها جاوداناند و نيز مسكنهاي پاكيزه در بهشتهاي جاودان، و خشنودي خداوند [از همه] بهتر است، اين همان كاميابي بزرگ است.
اين آيه، صرفاً روي ايمان تكيه ميكند و همة نعمتهاي بزرگ خداوند، حتي رضوان الهي را پاداش آن ميشمارد و ظاهر ابتدايي آن اين است که خواه شخص عمل صالحي انجام داده باشد يا نه.
در بعضي آيات، صرفاً روي كار خوب تكيه شده:
لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛(3) براي كساني كه كار نيك كردهاند، نيكويي و زياده [بر آن] هست. [آثار] خواري و ذلت بر چهرههاشان ننشيند، آنان اهل بهشت و خود در آن جاوداناند.
1. نساء (4)، 57، 122. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 1، ص 215؛ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 1، ص 147.
2. توبه (9)، 72.
3. يونس (10)، 26. ر.ك: حسين بن علي الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج 10، ص 132؛ عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 2، ص 301؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 10، ص 40.
ظاهر اين آيه آن است كه هر كس كار خوبي انجام دهد به پاداش ارزشمند آن ميرسد؛ ولي با توجه به اينكه ارزش كار اخلاقي در گرو نيّت است و نيّت مطلوب بدون ايمان به وجود نميآيد، ميتوان گفت «حُسْني» در قرآن كاري است كه ناشي از ايمان و مسبوق به آن باشد.
آياتي نيز بهخصوص بر اهميت ايمان به مثابة شرط ارزش اخلاقي تأكيد و بر اين مطلب دلالت دارند كه اعمال كفار هيچ ارزشي ندارد:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هِـذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَـكِنْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛(1) كساني كه كافرند، اموال و اولادشان آنان را از خداوند بينياز نميكند، آنان اهل جهنماند و در آن جاوداناند. حكايت آنچه در زندگي اين جهان انفاق ميكنند، حكايت بادي است كه در آن سرما باشد و به كشتزار كساني كه به خود ستم كردهاند رسيده، پس آن را نابود سازد و خدا به آنان ستم نكرده، بلكه آنان خود به خويش ستم روا ميدارند.
جمع ميان آيات
اكنون براي جمع ميان اين آيات يا بايد گفت كه ايمان و عمل به شرط اينكه توأم باشند مفيد هستند. به عبارت ديگر ايمان در صورتي كه با عمل باشد مفيد است و به عكس، عملي كه منشأ آن ايمان باشد مفيد خواهد بود نه عمل منهاي ايمان. با دقّت روشن ميشود در مواردي كه ايمان با عمل آمده، ايمان مقتضي عمل است و در شرايط عادي، ايمان بدون عمل ممكن نيست؛ زيرا حقيقت ايمان فقط دانستن نيست؛ بلكه علاوه بر آن
1. آلعمران (3)، 116، 117.
لازم است انسان خود را تسليم خداوند كند و تصميم بر پايبندي به لوازم آن علم داشته باشد؛ چون ايمان اختياري است ولي علم اختياري نيست. آري، ايمان در صورتي تحقق مييابد كه انسان به اختيار قلب خود را آماده كند، خدا را به خدايي بپذيرد و به لوازم خدايي او پايبند باشد. بنابراين، چنين فرضي درست نيست كه انسان ايمان داشته باشد و عمل نكند؛ زيرا عمل ثمرة ايمان است و در صورتي كه شرايط خارجي آن پيدا شد و تكليف متوجه انسان گرديد بايد تحقق يابد. في المثل، لازمة ايمان، نماز خواندن است؛ ولي به شرط اينكه وقت نماز فرارسد و حكم خداوند به وجوب نماز متوجه مكلّف شود، در اين صورت مقتضاي ايمان آن است كه انسان با نماز خواندن وظيفة عبوديت خويش را در برابر خداوند انجام دهد.
از آنچه گذشت ميتوان اين حقيقت را دريافت كه آيات مربوط به ايمان در مقام دستهبنديِ دقيقِ شرايط سعادت انسان نيستند؛ بلكه صرفاً ميخواهند اهميّت ايمان و عمل صالح را بيان كنند و در مجموع با توجه به آيات ديگر چنين به دست ميآيد كه عامل اصلي سعادت، ايمان است و مقتضاي ايمان، انجام دادن اعمالي است که از لوازم آن به شمار ميروند.
متعلق ايمان چيست؟
اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه متعلق ايمان چيست؟ و ايمانِ به چه چيزهايي منشأ ارزش اخلاقي خواهد بود؟ در بسياري از آيات، ايمان يا مؤمن به طور مطلق آمده و متعلق آن ذكر نشده است؛ مانند:
ـ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الص??َالِحَاتِ؛(1) كساني كه ايمان آوردند و كار شايسته انجام دادند.
1. بقره (2)، 82.
ـ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً؛(1) هر كس از زن و مرد، كار شايستهاي انجام دهد در حالي كه مؤمن باشد، پس حتماً به او زندگي پاك و پاكيزهاي ميبخشيم.
ـ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛(2) تقواي خدا پيشه كنيد، اگر مؤمن هستيد.
از آنجا كه در چنين آياتي ايمان به طور مطلق آمده و كساني از اين گونه آيات سوء استفاده ميكنند، لازم است براي پيشگيري از آن، اين موضوع را بررسي كنيم. براي كساني كه با قرآن كريم آشنايي دارند، اين مسئله روشن است، ولي چون اشخاص مغرض و منحرف حتي براي نيل به مقاصد خويش در روشنترين مسائل و محكمترين آيات نيز تشكيك و آن را به ميل خود تأويل ميكنند، لازم است كه متعلق ايمان را به استناد خود قرآن روشن كنيم. با بررسي و مطالعه قرآن درمييابيم كه در بسياري از آيات با تعابير گوناگون «ايمان به خدا» ذكر شده است؛ مانند:
ـ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ؛(3) آري، كسي كه روي خود را تسليم خدا كند.
ـ وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ؛(4) و كسي كه روي خود را تسليم خدا كند.
ـ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ؛(5) كساني كه گفتند پروردگار ما الله است.
ـ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ؛(6) و هر کس که به خدا ايمان آورد، دلش را به راه آورَد.
كه در اينجا به كلمة ايمان تصريح شده و متعلق آن (اللّه) نيز ذكر شده است. چنين
1. نحل (16)، 97.
2. مائده (5)، 57.
3. بقره (2)، 112.
4. لقمان (31)، 22.
5. احقاف (46)، 13؛ فصلت (41)، 30.
6. تغابن (64)، 11.
آياتي به خوبي ميتوانند مفسّر آيات مطلق و بيانگر متعلق ايمان در قرآن باشند. بنابراين، ايمان باللّه قطعاً از مصاديق و متعلّقات ايمان خواهد بود كه در لسان قرآن به طور مطلق ذكر شده و مطلوب و ارزشمند است.
در قرآن تعبير «ايمان به خدا و روز جزا» فروان آمده است:
ـ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ؛ِ(1) هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد.
در بعضي موارد، «ايمان به آنچه بر پيامبر نازل شده» است مطرح گرديده:
ـ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ؛(2) و به آنچه بر محمد نازل شده ـ و آن حق است از جانب پروردگار ايشان ـ ايمان آوردند.
و در بعضي آيات، «ايمان به خدا و پيامبران» ذكر شده:
ـ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ؛(3) و كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آوردند.
در دو آيه، غير از ايمان به خدا و رسولانش چيزهاي ديگري هم متعلق ايمان شمرده شده و ميتوان گفت كه به لحاظ ذكر متعلقات ايمان از همة آيات جامعترند:
ـ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَـنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِـرِ وَالْمَلآئِكَـةِ وَالْكِتَـابِ وَالنَّبِيِّينَ؛(4) نيك آن كس است كه به خدا و روز جزا و فرشتگان و كتابهاي آسماني و پيغمبران ايمان دارد.
ـ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ؛(5) پيغمبر به آنچه از پروردگارش به او نزول يافته، ايمان دارد و مؤمنان همگي به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبران وي ايمان دارند.
1. بقره (2)، 62؛ مائده (5)، 69.
2. محمد (47)، 2.
3. حديد (57)، 19.
4. بقره (2)، 177.
5. بقره (2)، 285.
از مجموع اين آيات برميآيد كه ميتوان متعلقهاي ايمان را در همان توحيد، نبوّت و معاد، يعني اصول عقايد، دستهبندي كرد. كتب و رسل يا رسول خاص و همگي پيامبران در اصل نبوّت منظور گرديدهاند. ملائكه نيز بدين لحاظ كه واسطه در وحي و نزول كتاب بر پيامبراناند ناگزير متعلق ايمان خواهند بود. بنابراين، ميتوان گفت:
منظور از ايمان در قرآن كريم، ايمان به سه اصل است كه اساسيترين آنها ايمان به خداست كه اگر جامع و كامل باشد، ايمان به دو اصل ديگر را نيز در بر خواهد گرفت؛ زيرا از آنجا كه خداوند پروردگار انسان است و به مقتضاي پروردگاري خود، بايد او را هدايت كند و هدايت به مدد وحي انجام ميگيرد؛ ايمان به خدا، متضمن ايمان به نبوّت خواهد بود. پس ايمان به نبوّت از ايمان به توحيد برميخيزد؛ چنانكه مقتضاي عدل خداوند نيز اين است كه بين مؤمن و كافر، و متقي و فاسق، فرق بگذارد و هر يك را به پاداش مناسب يا مجازات متناسب با اعمال و رفتار زشت يا زيباي خويش برساند و قطعاً اعطاي پاداش نيكوكاران و كيفر بزهكاران به طور کامل، جز در قيامت ممكن نيست و بنابراين، ايمان به خدا و عدل او، خود به خود متضمّن ايمان به معاد خواهد بود.
مراتب ايمان
ايمان مراتب و درجاتي دارد كه به تناسب هر مرتبه، شخص صعود ميكند و به درجات و مقامات بهشتي نايل ميگردد. بنابراين، اصل ايمان گرچه ضعيف باشد، نخستين و كمترين چيزي است كه از انسان ميپذيرند و سبب سعادتش ميشود؛ ولي بر هر مؤمن لازم است كه مراتب عاليتري از ايمان را كسب كند و قرآن به صراحت ايمان را قابل افزايش ميداند:
ـ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ؛(1) اوست آن کس كه آرامش را بر دلهاي مؤمنان فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند.
پس ايمان ـ همانند كفر و نفاق ـ افزايشپذير است و كسي كه نخستين مرتبة ايمان را دارد، ممكن است همراه آن، مراتبي از كفر و شرك نيز در او وجود داشته باشد. خداوند در قرآن به اين حقيقت نيز اشاره كرده است:
ـ وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ؛(2) و بيشترشان به خدا ايمان نياورند، مگر آنكه مشرك باشند.
با توجه به معناي وسيع توحيد در قرآن ـ چنانكه گذشت ـ ميتوان دريافت كه مراتب كامل ايمان براي اكثر افراد حاصل نميشود. اينكه جز از خدا نترسد و جز به خدا اميد نداشته باشد و امثال اينها تا برسد به توحيد بلندي كه براي اولياءالله ميسّر ميشود و آنان اساساً جز براي خداوند وجود استقلالي نميبينند. در نتيجه، افراد ضعيف كه ايمانشان آلوده به شرك است و به توحيد خالص نرسيدهاند بايد بكوشند تا هرچه بيشتر از شرك رهايي يابند و در مسير توحيد پيش بروند.
كفر و نفاق نيز مانند ايمان، مراتب و شدت و ضعف دارند. در قرآن برخي كسان منافق ناميده ميشوند، مانند آنان كه از جهاد تخلّف ميكردند و دلبستگي آنان به دنيا مانع ميشد از اينكه وظايفشان را انجام دهند و آنان كه با كسالت به نماز ميايستند:
ـ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ؛(3) به نماز نيايند جز با حالت كسالت، و انفاق نكنند جز با حالت كراهت.
1. فتح (48)، 4. ر.ك: ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 8، ص 363.
2. يوسف (12)، 106.
3. توبه (9)، 54.
و آنان كه به گفتة قرآن:
يُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ؛(1) مايلاند در برابر كاري كه نكردهاند مورد ستايش قرار گيرند.
اين گونه چيزها از علائم نفاقاند كه گهگاهي در ميان مؤمنان نيز به چشم ميخورند. بنابراين، مراتبي از كفر و شرك و نفاق وجود دارند كه با مراتبي از ايمان توأماند.
اكنون شايد بپرسيد كه چگونه ممكن است كفر با ايمان همراه شود؟ در پاسخ به اين پرسش ميتوان گفت كه اين وضع، علل مختلفي دارد كه مهمترين آنها دو چيز است: يكي نقص معرفت؛ يعني علّت اينكه انسان به بعضي از مراتب توحيد نميرسد يا بعضي از مقامات انبيا و اولياء خدا را نميپذيرد كمبود شناخت است. چون راهي را كه بايد اين علم برايش حاصل شود نپيموده و آن علم برايش حاصل نميشود و ايمانش ضعيف و ناقص باقي ميماند. عامل دوم آلودگي نفساني و ضعف اخلاقي است كه نقش مهمتري دارد و نميگذارد انسان به آنچه شناخته و فهميده است پايبند شود. نظير آن عده از نصارا كه خدمت رسول اكرم(صلی الله علیه و اله) آمدند و دربارة عقايدشان با وي بحث كردند؛ ولي با اينكه در بحث قانع شدند و حرفي نداشتند بزنند، ايمان نياوردند. حضرت دربارة آنان گفت: اينان به سبب علاقه به نوشيدن خمر و خوردن گوشت خوك ايمان نياوردند؛ چون اگر مسلمان ميشدند لازم بود آنها را رها كنند؛ از اين رو، عادت و آلودگي آنان مانع ميشد مسلمان شوند. البته معلوم است كه شراب و گوشت خوك خصوصيتي ندارند؛ مهم تعارض با خواستهها و هوسهاي نفساني است. عمدهترين عاملي كه در طول تاريخ باعث ميشد برخي با پيامبران مخالفت ورزند همين هواها و هوسها و دلبستگيهاي مادي بود؛ دلبستگي به ثروت، رياست و غيره
1. آل عمران (3)، 188.
كه با آمدن انبيا در معرض خطر قرار ميگرفت. انبيا حجّت را بر مردم تمام ميكردند؛ ولي در قلب برخي كسان مرضهايي بود كه مانع ميشد ايمان بياورند.
آلودگيهاي اخلاقي نهتنها مانع ايمان آوردن انسان يا سبب ضعف ايمان وي هستند كه گاهي اصولاً باعث سلب ايمان وي ميشوند و با اينكه ايمان آورده و تصميم هم دارد به مقتضاي ايمانش عمل كند، كم كم در شرايطي قرار ميگيرد كه هوسهاي او گل ميكنند و چنانچه محيط و وسايل شهوتراني فراهم باشد، نخست با اين گمان كه يكبار و دوبار مهم نيست، مرتكب خلاف ميشود و رفته رفته به جايي ميرسد كه به كلي ايمانش را از دست ميدهد. خداوند در قرآن دربارة چنين خطري به انسان هشدار ميدهد. در بسياري از آيات، از وجود رابطة كلي بين ايمان و عمل خبر داده ميشود، به اين ترتيب كه ايمان منشأ كار خوب ميشود و در برابر، كار خوب سبب ازدياد ايمان خواهد شد، چنانكه كار زشت نيز به سلب ايمان ميانجامد.
ارزشهاي اخلاقي اسلام بر حقايق اعتقادي ثابت و تغييرناپذير استوار است و در تربيت اسلامي بيشتر روي عناصري كه در حركت انسان مؤثرند، تكيه ميشود. محرّك اصلي انسان در هريك از رفتارهاي وي اميد به چيزي است كه به دست ميآورد يا فرار از خسارتها و شروري است كه وي را تهديد ميكنند و از اينجاست كه تربيت انبيا بر اساس انذار و تبشير صورت پذيرفته است:
رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ؛(1) پيغمبراني نويددهنده و بيمرسان.
اين يك واقعيت انساني است كه ترس و اميد او را به حركت درميآورد و اسلام، اين واقعيت را به رسميت ميشناسد؛ با اين توضيح كه ميكوشد با بالا بردن بينش انسان، بيم و اميد وي را به متعلّقاتي ارزشمند مربوط سازد، مثل ترس از محروم شدن
1. نساء (4)، 165.
از لقاءالله يا اميد وصول به لقاءالله و جوار رحمت او. حال اگر به جاي اين بيم و اميد بگويند «عقل حكم ميكند» چندان اعتنايي به آن نميكند و با آن مخالفت خواهد كرد و به مخالفت عقل اهميتي نميدهد؛ زيرا فرض اين است كه اثر سوء ديگري بر اين مخالفت بار نميشود. آنچه واقعاً ميتواند انگيزه باشد و انسان را به كار وادارد، اعتقاد به وجود حساب و كتاب و پاداش و كيفر است؛ چنانكه خداوند ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛(1) در حقيقت كساني كه از راه خدا گمراه ميشوند، به [سزاي] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند عذابي سخت خواهند داشت.
اينان يا از نخست معتقد نبودند يا در مقام عمل آن را فراموش نمودند. در مقابل، كساني كه گمان دارند حساب و كتابي در كار است، اهل بهشتاند و طبق دلخواهشان با خرسندي زندگي ميكنند؛ چراكه اين اعتقاد و ايمانْ رفتار ايشان را هدايت ميكند.
در بسياري موارد، هنگامي كه قرآن موعظهاي ميكند يا به مردم دستوري ميدهد، استفاده از آن مواعظ يا عمل به آن دستورها را به ايمان به خدا و روز جزا وابسته ميكند؛ نظير:
ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ؛(2) هر كه از شما به خدا و روز قيامت ايمان دارد به اين [دستورها] پند داده ميشود.
اشاره به اينکه بدون ايمان، اين موعظهها سودي ندارند.
قرآن در جاي ديگر ميفرمايد:
وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛(3) هنگامي كه
1. ص (38)، 26.
2. بقره (2)، 232.
3. زمر (39)، 45.
خداوند به تنهايي ياد شود، دلهاي كساني كه آخرت را باور ندارند منزجر ميگردد.
بنابراين، ميان ايمان به آخرت و علاقه به ذكر خداوند رابطهاي وجود دارد كه اگر ايمان نباشد آن علاقه هم پيدا نميشود.
در جايي ديگر چنين آمده است:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ...؛(1) و همچنين براي هر يك از پيامبران دشمني قرار داديم، شيطانهاي انس و جنّ كه گفتار آراسته و فريبنده به يكديگر القا ميكنند براي فريب و اگر پروردگار تو ميخواست چنين نميكردند، پس آنان را بگذار با دروغهايي كه ميگويند و نيز تا آنانكه به آخرت ايمان ندارند به آن گفتار دل سپرند.
كساني كه به آخرت ايمان ندارند فريب ميخورند و نهتنها گوش، كه به سخنان فريبكارانة آنان دل ميدهند. پس بين ايمان و عمل شايسته و نيز بيايماني و عمل ناشايسته نوعي مطرح ميسازد و تأثير ايمان را در عمل مسجّل ميكند؛ چنانكه از سوي ديگر، آياتي نيز تأثير عمل شايسته را در رشد و بقاي ايمان و تأثير اعمال نادرست را در ركود و زوال آن اظهار ميدارد:
فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ؛(2) پس خدا تا روز قيامت در دلهاشان نفاق انداخت، براي تخلّفي كه با خدا كردند نسبت به وعدههايي كه به او داده بودند و براي دروغهايي كه ميگفتند.
1. انعام (6)، 112، 113.
2. توبه (9)، 77. ر.ك: ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 4، ص 289.
افرادي مؤمن ولي فقير بودند، با خدا چنين عهد كردند كه اگر خداوند آنان را از فقر بِرَهاند، مقداري از درآمدشان را در راه خدا انفاق كنند؛ ولي هنگامي كه رهايي يافتند و خداوند به ايشان ثروت داد، به عهدي كه با خدا بسته بودند وفادار نماندند و به مقتضاي آن عمل نكردند. اين عمل سبب شد كه دلشان از ايمان تهي گردد و به جاي آن، نفاق برويد و ريشه بدواند و تا روز قيامت به رشد خود ادامه دهد.
در اين زمينه آيه ديگري هست كه ميفرمايد:
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون؛(1) پس، سرانجام كساني كه بد كردند اين شد كه آيات خدا را تكذيب كنند و آنها را مورد تمسخر قرار دهند.
كارهاي زشت و گناه و آلودگي روح، رفته رفته گناهكاران را به آنجا كشاند كه دلهاي آنان از ايمان تهي گشت و نهتنها به تكذيب آيات خدا، كه به استهزاي آنها پرداختند.
از اين آيه ميتوان دريافت آنان كه از دين خارج ميشوند، ضرر و خطرشان براي دين بيش از كساني است كه از نخست دين را نپذيرفتهاند؛ زيرا براي توجيه ارتداد خود به تخطئة ديگران و حتي به استهزاي كارهاي ديني ميپردازند. چنين سرانجامي پيوسته بايد هشداري باشد براي هر مؤمن كه به ايمان و اعمال و اخلاص خود مغرور نشود؛ بلكه بايد همگي به خداوند پناه ببريم و فرجام نيكو از او بخواهيم.
قرآن با واقعبيني و آگاهي کامل از سرشت انسان و انگيزهها و اميال گوناگون او، راههايي براي جبران گناه و خطا معرفي كرده است تا از اين رهگذر انسانها اميدوار شوند و راه تربيت و تعالي هموار باقي بماند. در اينجا به برخي از اين راهها اشاره ميکنيم.
1. روم (30)، 77.
راههاي جبران گناهان
جبران گناهان شرايطي دارد و در قرآن چند چيز عوامل تكفير گناه معرفي شدهاند؛ نظير:
1. اجتناب از گناهان كبيره:
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ؛(1) و كساني كه از گناهان بزرگ و زشتكاريها خود را به دور ميدارند.
كساني كه از گناهان بزرگ و بديها كناره بگيرند، خداوند گناهان كوچكشان را ميآمرزد و نيز مشمول نعمتهاي خداوند و وارد بهشت خواهند شد.
چنانكه در آيه ديگري فرموده است:
إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ؛(2) اگر از گناهان بزرگي كه از آن منع شدهايد كنارهگيري كنيد، گناهان (كوچك) شما را محو ميكنيم.
2. توبه كه خود عملي صالح است و سبب آمرزش گناهان توبه كننده ميشود:
أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛(3) پس حتماً چنين است كه آن كس از شما كه از روي ناداني كار زشتي انجام دهد، سپس بازگردد و اصلاح كند، پس خداوند بسيار بخشاينده و رحيم است.
3. شفاعت از مؤمني كه مرتكب عمل زشتي شود يا با وجود توانمندي واجبي را ترك كند و بدون توبه و جبران گناه از دنيا برود ولي واجد شرايط شفاعت باشد كه او نيز به مدد شفاعت آمرزش مييابد و وارد بهشت ميشود و اگر شرايط شفاعت را
1. شوري (42)، 37.
2. نساء (4)، 31. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 343؛ محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 1، ص 410.
3. انعام (6)، 54. ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 3، ص 382.
نداشته باشد باز هم ميتواند به لطف خداوند اميدوار باشد كه شايد به گونهاي ـ مثلاً به سبب استضعاف ـ مورد مؤاخذة خداوند قرار نگيرد:
وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛(1) و عدّهاي ديگر [کارشان] وابسته به فرمان خداست يا عذابشان ميكند يا توبه آنها را ميپذيرد، و خداوند داناي سنجيده کار است.
1. توبه (9)، 106.
چكيده
ـ در قرآن، گاه ايمان به تنهايي، گاه عمل نيك به تنهايي، و گاه هر دو، شرطِ رسيدن به سعادت دانسته شده است.
ـ ميان اين سه دسته از آيات تعارضي وجود ندارد؛ زيرا در آياتي كه عمل نيك يا ايمان به تنهايي ذكر شده، مراد عمل نيك همراه با نيّت است كه در گرو ايمان ميباشد و در آياتي كه ايمان به تنهايي ذكر شده است نيز بايد دانست كه ايمان مقتضي عمل است و ايمان بدون عمل مناسب ممكن نيست.
ـ متعلّق اصلي و اساسي ايمان، خداوند و توحيد است و از ايمان به توحيد، ايمان به نبوت و معاد نيز به دست ميآيد.
ـ ايمان، همانند كفر، داراي مراتب است و ممكن است مراتبي از ايمان با مراتبي از كفر همراه شود.
ـ دو عامل اساسيِ همراهيِ كفر با ايمان عبارتاند از شناخت ناكافي و پيروي از هواي نفس.
ـ اگر انسان به آنچه ايمان دارد عمل نكند، زمينة كفر در او پديد ميآيد و افزايش مييابد.
ـ خطر افراد مرتد از كافران اصلي بيشتر است؛ زيرا آنها براي توجيه كار خود، دين و احكام آن را به بازي و تمسخر ميگيرند.
ـ اجتناب از گناهان كبيره، توبه و شفاعت از جمله راههاي جبران گناهان است.
پرسش
1. آيا ايمان و عمل با هم رابطهاي دارند؟ توضيح دهيد.
2. متعلقهاي ايمان را تبيين نماييد.
3. مراتب ايمان را شرح داده و چگونگي جمع ايمان و كفر را بيان كنيد.
4. مهمترين راههاي جبران گناهان كداماند؟
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org