قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

فصل چهارم

 

 

آسيب‌شناسي و راهكارها

 

 

 

 

 

نهضت الهي امام خميني(رحمه الله)، پديده اجتماعي شگرفي است كه ـ به قولي ـ در پانزدهم خرداد سال 1342 تولد يافت، و همچون موجودي زنده و پويا، باليدن گرفت و رشد كرد، و با تمام فرازها و نشيبها و سختيها و سركوبها و دوستيها و دشمنيها و... در بيست و دوم بهمن ماه سال 1357، در كالبد انقلابي ديني و عظيم و با نام جمهوري اسلامي ايران، توانست نظام شاهنشاهي قدرتمندي را واژگون سازد و بر آن پيروز آيد.

از آن پس نيز، اين پديدة زنده و پويا، به حيات با بركت خود ادامه داده و همچون موجودات زندة ديگر دچار فزونيها و كاستيها و فرازها و نشيبهاي پرشماري شده است، و باز همچون هر موجود ذي حياتي دشمنان و آفاتي او را تهديد كرده‌اند و بر او تاخته‎اند. اين نهضت نيز در برابر هجمه‌ها و آسيبها و آفات از خود واكنش نشان داده و در حفظ و بقاي خويش كوشيده است. اما براي ارزيابي موقعيت كنوني اين موجود و برآورد توفيقها و ناكامي‌هاي آن، و نيز به منظور رفع موانع بالندگي و پيشرفت بيشتر آن، ابتدا بايد چيستيِ اين نهضت را بازشناسي كنيم. به عبارت ديگر، مي‌بايد ويژگيهاي خاص و فصلهاي مميز و اهداف و آرمانهاي آن را مشخص كنيم و سپس با بررسي اين شاخصها و آرمانها به پيشرفتها يا ناكامي‌ها و آسيب‌ديدگيهاي آن پي ببريم.

اما وجه تمايز اساسيِ نهضت و انقلاب امام خميني(رحمه الله) با ديگر نهضتها و انقلابهاي بزرگ، نظير انقلاب اكتبر و انقلاب كبير فرانسه، همان طور كه از نامش پيداست «اسلامي»‌ بودن آن است.

بر اين اساس بايد بررسي كرد كه آيا جنبة اسلامي بودن نهضت در اين

سالها، و در همه ابعاد گوناگونِ آن، تقويت شده يا كاستي گرفته است. در صورت نخست مي‌توان نتيجه گرفت كه انقلاب در مسير هدف حقيقي و اصيل خود حركت كرده است، و در غير اين صورت روشن مي‌شود كه از غايت خويش دور افتاده و درجازده يا خدا ناكرده راه به قهقرا پيموده است.

از ديگر سوي، و به هر روي، فايدة ديگر اين بازكاوي آن است كه در مسير اين كاوش، و با شناسايي آسيبها و آفتهايي كه دامن‌گير نهضت بوده ـ يا شده ـ است، مي‌توان راهكارهايي يافت و تدبيرهايي انديشيد، و با كاربست آنها در اصلاح و تعالي وضع موجود در همة ابعاد كوشيد.

بي شك چنين كاوشي، مجالي بس وسيع و امكاناتي فراوان مي‌طلبد، و ما در اين مقام، به برخي از مهم‌ترين شاخصها و زمينه‌ها اشاره‌اي خواهيم كرد.

 

وحدت و همدلي مؤمنان

ناهماهنگي و تفرقه ميان مسلمانان، مُرده‌ريگ شومِ‌ نخستين بدعتي بود كه در اسلام بنيان نهاده شد. اين ميراثِ شوم، نسل به نسل ميان مسلمانانْ دست به دست گشت و همواره از سوي دشمنان و معاندانِ دين و به‌خصوص حاكمان و سلاطين دامن زده شد؛ چراكه هرگاه همدلي و وحدتي ميان مسلمانان برقرار مي‌شد، اولين چيزي كه به خطر مي‌افتاد، موجوديتِ حكومتهاي غاصب و جائر بود. اين امر حتي پيش از تاريخ اسلام نيز جريان داشته، و همواره در تاريخ، به رغم توصيه‌هاي انبياي الهي و امامان معصوم(عليهم السلام)، پراكندگي امتها ماية ضعف و زبوني آنها در برابر پادشاهان و حكّام ستمگر بوده است.

اين همه در حالي است كه آيات و روايات، يكي از مهم‌ترين عوامل پيروزي و رستگاري مؤمنان را وحدت و هماهنگي ميان آنان مي‌دانند: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء

فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فأ‌صْبَحْتمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانَا...ن [يكديگر] بوديد، پس ميان دلهاي شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد ...».

همچنين در جاي ديگر مي‌فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوص؛(2) «در حقيقت خدا دوست دارد كساني را كه در راه او، صف در صف، چنانكه گويي بنايي ريخته شده از سرب‌اند، جهاد مي‌كنند».

آياتی كه به اين مهم مي‌پردازند چنان پرشمار و صريح‌اند،(3) و نيز توصيه‌هاي حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) در زمينة هماهنگي مسلمانان و كنار گذاشتن اختلافات و سليقه‌هاي شخصي و گروهي به قدري گسترده و گوناگون‌اند،(4) كه مي‌توان «وحدت و همدلي ميان مؤمنان»‌ را «راهبرد كلّي همة پيامبران و جانشينان ايشان»‌ دانست. اما با اين حال بي‌توجهي به اين امرِ اساسي باعث بروز انحرافات جبران‌ ناپذير و اختلافات نظرگيري در امّت اسلام، پس از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گشت. اين انحرافات، چنان دامن‌گير بود كه موجب شد امام علي(عليه السلام)، به ناچار، تمام دوران حكومتش را درگيرِ جنگ با دشمنان و مخالفانِ درون امّت مسلمان باشد.


1. آل عمران (3)، 103.

2. صف (61)، ‌4.

3. براي مشاهده مثال‎هاي بيشتر مراجعه كنيد به: آل عمران (3)، 105؛ توبه (9)،71؛ حجرات (49)، 10؛ فتح (48)، 29.

4. در اين باره مراجعه كنيد به: محمّد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص133 (باب اخوة المؤمنين بعضم لبعض)؛ محمّد فيض كاشاني، محجّة البيضاء، ج3، ص290، 319، 322، 388؛ حسين بن علي بن محمّد بن احمد خزاعي نيشابوري، تفسير ابوالفتح رازي، ج2، ص 450؛ محمّد بن اسماعيل البخاري، صحيح بخاري، ج8، ص43؛ احمد بن محمّد بن حنبل، المسند، ج4، ص 286.

امير مؤمنان(عليه السلام) در دوران كوتاه ولي بسيار با بركتِ‌ حكومتِ‌ خود، با مشكلات فراوان اقتصادي، نظامي، اجرايي، اخلاقي و... رو به رو بود،(1) اما آنچه بيش از تمام اينها مانع پيشبرد اهداف الهيِ‌ حضرت مي‌شد فقدان اتحاد و هماهنگي و فرمان‌برداري نيروهاي امام علي(عليه السلام) بود: كساني كه با حضرت بيعت كرده بودند و تحت امر ايشان قرار داشتند و مي‌بايست براي اجراي دستورات امام و شركت در جنگ بر ضد ياغيان و باغيان زمان، زير پرچم اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي‌ماندند و فرمانهاي ايشان را بي‌چون و چرا گردن مي‌نهادند، سستي مي‌ورزيدند و راه تفرقه و اِعمال برداشتها و سليقه‌هاي شخصي را پيش مي‌گرفتند.

امام علي(عليه السلام) بارها از وجود چنين نقيصة بزرگي در ميان افراد خود، شكوه كرده است.

در سال چهلم هجرت آنگاه كه گزارشهاي پي در پيِ شكست ياران امام به كوفه رسيد، و «عبيدالله بن عباس‌« و «سعيد بن نمران»، فرمانداران حضرت در يمن، از «بسر بن ارطاة»‌ ـ‎‎ فرماندة سنگ‌دل و خون‌ريز معاويه ـ شكست خوردند و به كوفه بازگشتند، حضرت در سرزنش ياران خود به دليل سستي و كندي در امر نبرد، و نافرماني از دستورات فرماندهانشان خطبه‌اي ايراد فرمود كه در گزيده‌اي از آن چنين مي‌خوانيم:

أنبئتُ بُسراً قد اطَّلع اليمن، و انّي و الله لَأظُنّ أنّ‌ هؤلاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم علي باطلهم، وتفرُّقكم عن حَقِّكُمْ، و بمعصيَتِكُمْ امامكم في الحقّ و طاعتهم امامهم في الباطل، وبأدائِهم الامانةَ الي صاحبهم و خيانتكم، و بصلاحهم في بلادهم و فسادكم فَلوِائْتَمنت احدكم علي قَعبٍ لَخَشيت أن يذهبَ بِعلاقتهِ...؛(2)


1. حضرت در خطبه‌هاي پرشماري به اين مشكلات پرداخته‌اند. براي مثال مراجعه كنيد به: نهج‌البلاغه، خطبه‎هاي 3، 33، 41، 47، 54، 70، 174، 192.

2. نهج‌البلاغه، خطبة 25، همچنين شبيه همين مطالب را در خطبة 27 مي‌توان ديد.

به من خبر رسيده كه «بُسر» بر يمن تسلط يافته است. به خدا سوگند، مي‌دانستم كه مردم شام به زودي بر شما غلبه خواهند يافت؛ چراكه آنان در ياري كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حقِ خود پراكنده‌ايد؛ شما امام خود را در حق، نافرماني مي‌كنيد و آنان امام خود را در باطل، فرمان‌بردارند؛ ايشان در برابر رهبر خود امانت‌دارند و شما خيانت‌كاريد؛ آنان در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغول‌اند و شما به فساد و خرابي؛ [آن‌قدر فرومايه‌ايد كه] اگر من كاسة چوبيِ آب را به يكي از شما امانت دهم، مي‌ترسم كه بند آن را بدزديد ... .

به اين ترتيب حضرت بيعت كنندگان و افراطل خود با هم اتحاد دارند و با هماهنگي و برنامه‌ريزي، طبق دستور فرمانده خود عمل مي‌كنند، اما ايشان با اعتراف به اينكه با وليّ‌خدا و جانشينِ برحق پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيعت كرده‎اند، و پيمان بسته‌اند كه تا آخرين نَفَس از او حمايت كنند، در راهِ حق سستي مي‌ورزند و هنگام عمل، هماهنگي و همدلي ندارند و از فرمان او سر مي‎پيچند.

امام علي(عليه السلام) همچنين پس از جنگ نهروان در سال 38 هجري، در نكوهش سربازان خود كه براي نبرد نهايي با معاويه بهانه مي‌آوردند و سستي مي‌ورزيدند، مي‌فرمايد:

صارفني بكم صرف الدّينار بالدّرهم، فأخذ منّي عشرة منكم و أعطاني رجلاً منهم؛(1)

آگاه باشيد، به آنكه جانم در دست اوست سوگند، شاميان بر شما پيروز خواهند شد؛ نه از آن روي كه به حق از شما سزاوارترند؛ بلكه [بدين


1. نهج‌البلاغه، خطبة 97.

دليل كه] در راه باطلي كه زمامدار باطلشان مي‌رود، شتابان فرمان‌بردارند، و شما در گرفتن حقِ‌ من سستي مي‎ورزيد... . به خدا سوگند دوست دارم معاويه شما را با افراد خود همچون مبادلة درهم و دينار با من سودا كند: ده نفرتان را از من بگيرد و يك مرد از آنان را به من ببخشد.

شگفت آنكه، رويِ سخن علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) با كساني نيست كه بيعت شكستند و از صف افراد وي كناره گرفتند و به جنگ با ايشان پرداختند، بلكه اين سرزنشها خطاب به ياران وفاداري است كه همچنان در جبهه امام(عليه السلام) مانده بودند و درجنگهاي جمل، صفين و نهروان در ركاب حضرت با مخالفان ايشان كارزار كرده بودند.

بايد توجه داشت، اصحاب معاويه به لحاظ شعور و آگاهي در مرتبه‌اي بسيار پايين بودند، به گونه‌اي كه درباره ايشان گفته‌اند «مردماني بودند كه شتر نر و ماده را از يكديگر تشخيص نمي‎دادند».(1) آنان «جمعيتي بودند كه معاويه، روز چهارشنبــه برايشان نماز جمعه مي‎خواند»(2) و همچون پيشوايشان، مردماني منحرف و خارج از حلقة حقيقي اسلام، و سزاوار لعن و نفرين خدا و رسول(صلى الله عليه وآله) بودند. اما با اين همه چرا حضرت سوگند مي‌خورَد كه دوست مي‎داشت معاويه هر مرد از سپاهيان خود را با ده نفر از ياران ايشان(عليه السلام) مبادله كند؟

پاسخ اين سؤال در گزيدة ذيل از همان خطبه مندرج است:

استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا، و اسمعتكم فلم تسمعوا، و دعوتكم سراً و جهراً فلم تستجيبوا، و نَصَحْتُ لكم فلم تقبلوا،... اتلو عليكم الحكم فتنفرون منها، و اعظكم بالموعظة البالغة فَتَتَفَرّقون عنها، و


1. عبدالحسين اميني، الغدير، ج10، ص195 ـ 196؛ علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص 72.

2. همان.

اهل البغي فما آتي علي آخر قولي حتّي اراكم متفرقين ايادي سبأ... . ايها القوم الشاهدة ابدانهم، الغائبة عنهم عقولهم، المختلفة اهوائهم، المبتلي بهم أمرائهم، صاحبكم يطيع الله و انتم تعصونه، و صاحب اهل الشام يعصي الله و هم يطيعونه... ؛(1)

شما را براي جنگ با دشمن برانگيختم اما كوچ نكرديد؛ حق را به گوش شما خواندم ولي نشنيديد؛ و در آشكار و نهان شما را دعوت كردم، اجابت نكرديد؛ پند و اندرزتان دادم، نپذيرفتيد؛ ... فرمان خدا را بر شما مي‌خوانم، از آن فرار مي‌كنيد؛ و با اندرزهاي رسا و گويا شما را پند مي‌دهم، از آن پراكنده مي‌شويد؛ شما را به مبارزه باسركشان ترغيب مي‌كنم، هنوز سخنانم به پايان نرسيده، همچون مردم سبأ،(2) پراكنده مي‌شويد... . ‌اي مردمي كه جسمهايتان حاضر است و عقلهايتان پنهان شده و افكار و آرايتان گونه‌گون است، و زمامدارانتان دچار مشكلات شمايند؛ رهبرتان از خدا اطاعت مي‌كند [ولي] شما با او مخالفت مي‌ورزيد؛ اما رهبر اهل شام خداي را نافرماني مي‌كند [و ايشان] از او فرمان‌بردارند... .

تأملي كوتاه در گفتار بلند امام علي(عليه السلام) روشن مي‌سازد كه ياران معاويه با وجود گم‌راهي و فسادشان دو مزيّت بزرگ بر پيروان امام داشته‌اند: نخست، هماهنگي و همدلي با يكديگر و برنامه‌ريزي دركارها؛ دوم، اطاعت محض و بي‌چون و چرا از فرمان حاكم.

اين در حالي بود كه ياران امام علي(عليه السلام)، با آنكه بر طريق مستقيم بودند و


1. نهج‌البلاغه، خطبة 97.

2. «متفرقين ايادي سبأ»‌ ضرب المثلي عربي است. سبأ پدر اعراب يمن بود، كه ده پسر داشت. قبل از جنگ، آنها را در طرف راست و چپ خود قرار داد تا با نظم خاصي بجنگند؛ اما وقتي جنگ شروع شد، همه فرار كردند و پدر را تنها گذاشتند.

رهبرشان، مولايِ مؤمنان عالم بود، نه با يكديگر هماهنگي و همدلي داشتند و نه به درستي از فرمان حضرت اطاعت مي‌كردند. با اين همه بايد اعتراف كرد كه وضعيت مزبور، پس از شهادت امام علي(عليه السلام) نيز ادامه يافت و اين ميراث شيطاني ميان نسلهاي بعد امّت اسلام باقي ماند.

 

وحدت امّت و اطاعت از رهبري؛ رمز پيروزي نهضت

نگاهي به تاريخ اسلام و تأمل در عملكرد امّت مسلمان در قبال راهبرد عمومي همة انبيا و معصومان(عليهم السلام)، يعني وحدت و همدلي در ساية اطاعت از رهبران الهي، اين پرسش بنيادين را پاسخ مي‎گويد كه چرا همواره زمام امور مسلمانان در دست سلاطين و حكّام غاصب و جائر بوده است. پاسخ اين سؤال همچنين دليل پيروزي نهضت پانزده خرداد را آشكار مي‎سازد. آري، قرنها گذشت تا سرانجام مردمي شيعه، از پيروان صالح امام علي(عليه السلام) به آن مرتبه از بلوغ ديني و عقلي رسيدند كه صادقانه براي دين بر پا خيزند و در اين راه از جان خويش بگذرند و با وحدت كلمه واطاعت محض از رهبر مذهبي‌شان، خود را شايستة نصرت و امداد الاهي سازند.

با آغاز حركت امام خميني و شروع مبارزات عليه طاغوت و رژيم پهلوي، تمامي مردم ايران به خوبي دريافته‌ بودند كه مي‌بايست همة نيروهاي انقلابي همدل و هم‌زبان باشند و با يكديگر همكاري كنند، و نيز تحت لواي رهبري واحد قرار گيرند و فرمان او را بي‌چون و چرا و از جان و دل بپذيرند و در اجراي آن بكوشند.

مسئله قابل تأمل ديگري نيز در اين زمينه به چشم مي‌خورد كه پرداختن به آن، كارگشاست.

پس از رحلت آيت‌الله العظمي بروجردي(رحمه الله) و هم زمان با شروع حركتِ‌ اجتماعي، سياسي و دينيِ امام خميني، مراجع ديني بزرگي همچون آيات عظام حكيم، شاهرودي، سيد عبدالهادي شيرازي، خويي، خوانساري، گلپايگاني،

ميلاني، و نيز بزرگان ديگري در نجف، قم، تهران، مشهد و... مطرح بودند و هر يك مقلداني در سراسر ايران داشتند، و ناشناخته‌ترينِ اين مراجع ديني، سيد روح‌الله خميني بود. وي تا آن زمان، نه رساله‌اي چاپ كرده بود و نه هيچ اقدام ديگري كه او را در مقامِ يك مرجع تقليد مطرح سازد، صورت داده بود.

به اين ترتيب در آن زمان اكثر مردم ايران، از مراجع دينيِ‌ ديگري غير از امام خميني(رحمه الله) متابعت مي‌كردند. اما با آغاز نهضت اجتماعي و ديني امام، همة مردم، به مدد فراستي كه خداوند به ايشان اعطا فرموده بود دريافتند در اين حركت الهي مي‌بايد تابع فرمان او باشند و از هر گونه پراكندگي و تك‌روي و اِعمال سليقه‌هاي شخصي و گروهي و جناحي بپرهيزند. از اين روي، شمار بسيار زيادي از مردم، با آنكه مقلّد مراجع دينيِ ديگري بودند و در بسياري مسائل و زمينه‌ها از آنان پيروي مي‌كردند، در حركت مبارزاتي و اجتماعي خود، هماهنگ و يكپارچه، مطيع فرمانهاي امام خميني(رحمه الله) بودند، و همين اتحاد و انسجام و همدليِ ميان مردم مسلمان ايران و اطاعت محض آنان از امام خميني(رحمه الله) سبب شد تا پس از پانزده سال مبارزه و تلاش، پيروز شوند، و معجزة قرن، در قالب نظام جمهوري اسلامي ايران تحقّق يابد.

 

راهكار حفظ و تداوم نهضت

پس از آنكه رمز پيروزي نهضت آشكار شد، نوبت به يافتن راه و رمز حفظ و تداوم و پيشرفت آن فرا مي‌رسد. همان طور كه پيش‌تر گذشت، اعتصام به ريسمان الهي و دوري از تفرقه، ماية عنايت خداوند به بندگان و ايجاد الفت ميان قلبهاي آنان است.(1) اگر دلهاي بندگان با هم نزديك و مهربان باشند و


1. وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا...؛ «و همگي به ريسمان خداوند چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا را برخود ياد كنيد: آن‌گاه كه دشمنانِ [يكديگر] بوديد، پس ميان دلهاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم باشيد» (آل عمران، 103).

آنان اختلافات جزئي و سليقه‌اي شخصي و گروهي را كنار بگذارند، و اگر به راستي در مسير دين الهي و پيرو فرمان پيشوايان ديني باشند، خداوند نيز به ايشان لطف مي‌كند و امدادهاي غيبي خود را گسيل خواهد داشت؛ همان‌طور كه پيش از اين براي آنان كه راست گفتند و پايمردي ورزيدند، چنين كرد.

بر اين اساس، طبق همين سنّت الهي، وحدت كلمه گرداگردِ ريسمان خداوند عاملِ حفظ و بقا، و تداوم و پيشرفت نهضت خواهد بود. بنابراين امروز نيز مسئلة وحدت براي نظام جمهوري اسلامي، حياتي است، و حفظ آن براي تمام مسلمانان امري واجب به شمار مي‎آيد. اما اينك اين سؤال مطرح مي‌شود كه چگونه مي‌توان وحدتِ دروني مسلمانان را حفظ كرد، و مردمِ دين‌باور در اين زمينه چگونه بايد عمل كنند.

بديهي است كه اگر هر كسي براي حفظ وحدت، ديگران را به خود فرا بخواند نتيجه‌اي جز ناكامي و تفرقه در پي نخواهد داشت. براي دست يافتن به وحدت، بايد محور حقيقي و ريسمانِ واحد و الهيِ آن را شناخت و گرد آن حلقه زد. همة ما رهبري و قيادت امام خميني(رحمه الله) را و نيز دستورات ايشان را مي‌پذيريم. اما براي تحقق امر خطير وحدت بايد بكوشيم تا حقيقتاً و به طور كامل به فرمانها و رهنمودهاي ايشان عمل كنيم: درست به همان دقت و ظرافتي كه ايشان فرموده است.

براي رسيدن به اين مرتبه، البته بايد هواهاي نفساني و اغراض شخصي و سليقه‌هاي فردي و گروهي و حزبي را كنار گذاشت. خداوند در قرآن كريم مي‎فرمايد:

شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ...؛(1) از

دين، آنچه را به نوح دربارة آن سفارش كرد، براي شما تشريع كرد، و


1. شوري (42)، 13.

آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را دربارة آن به موسي و عيسي سفارش نموديم كه: دين را بر پا داريد و در آن تفرقه‌اندازي مكنيد ...».

به اين ترتيب خداوند به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور مي‌دهد كه وحدت ديني را حفظ كند و مانع تفرقه و پريشاني در آن شود، و بارها و بارها اهل كتاب ـ از يهود و نصارا ـ را به اين دليل نكوهش مي‌كند كه عالماً عامداً در امر دين اختلاف افكندند: وَمَا تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...؛(1) «و فقط بعد از آنكه داراي علم [و آگاهي] شدند، راه تفرقه پيمودند [آن هم] از روي حسد [و برتري‌جويي] ميان همديگر...».

عامل تمام اين پراكندگيها و اختلافها، هواهاي نفساني بود. امير مؤمنان(عليه السلام) در نهج‎البلاغه و حضرت فاطمة زهرا(عليها السلام) در خطبة تاريخي‌اي كه انشا كردند، فرمودند امامت و محبت ما خاندانِ ولايت، عامل وحدت امّت و نظام جامعه است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، علي(عليه السلام) را محور وحدت جامعه قرار داد، و او و همسر و فرزندانش نيز براي حفظ همين وحدت، مصالح اسلام را بر منافع خويش مقدم داشتند. بنابراين امروز نيز براي آنكه وحدتِ نظام اسلامي محفوظ بماند مي‌بايد به حبل متين ولايت پيوست و مصلحت امّت و نظام اسلامي را بر منافع فردي و گروهي ترجيح داد و از هر گفتار و رفتاري كه بوي تفرقه و اختلاف دهد پرهيز كرد؛ چراكه بزرگ‌ترين دشمن اسلام و جامعة مسلمانان، همان اختلافي است كه از ميان خودِ آنان برخيزد:

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ...؛(2) «امروز كساني كه كافر شده‎اند، از [كارشكني در] دين شما نوميد گرديده‌اند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد...».


1. همان، 14.

2. مائده (5)، 3.

علامه طباطبايي(رحمه الله) دربارة اين گزيدة آيه، كه پس از آن بشارت اِكمال دين به واسطة ابلاغ امر ولايت آمده است، مي‌نويسند:

كفار، تنها از جهتِ دين مسلمانان، منتظر مصيبت و ناراحتي براي ايشان بودند: سينه‌هاشان تنگ و قلب‌هاشان پاره مي‌شد؛ از آن جهت كه دين، آن آقايي و شرف و لجام گسيختگي را از بين مي‌برد... . آخرين چيزي كه كفار اميد بدان داشتند و اميدوار بودند كه با آن، دين از بين برود و دعوتِ‌ مقرون به حقِ پيامبر بميرد اين بود كه عن‌قريب دين با وفات اين شخصي كه امر دين را بر پا داشته و فرزند ذكوري در پي ندارد، مي‌ميرد... .

از تمام مطالب گذشته واضح مي‌شود كه تمام نااميديِ كفار هنگامي محقق مي‌شود كه خدا براي اين دين، كسي را منصوب كند كه در پاسداري و تدبير امر دين و ارشاد و هدايت امتي كه بر اثر همين دين بر پا ايستاده‌اند، قائم‌مقام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) باشد. دنبالة اين كار، نااميدي كفار از دين مسلمانان است.

پس ديني كه خدا امروز كاملش كرده و نعمتي كه امروز تمامش نموده ـ كه در حقيقت اين دو يك چيزند ـ همان بود كه كفار در آن طمع داشتند و مؤمنين دربارة آن ترس داشتند و بالأخره خداوند كفار را نااميد، و دين و نعمتش را كامل و تمام كرد و مؤمنين را هم از ترس دربارة دين نهي فرمود، و بنابراين، آن چيزي هم كه خدا دستور داده دربارة آن از خودش بترسند، عين همان است؛ يعني اينكه خدا دينش را از دست مسلمانان بگيرد و اين نعمتي را كه به ايشان بخشيده از آنان سلب كند!

... اين آيه اعلام مي‌دارد كه دين مسلمين از جهت كفار در امن، و از خطري كه از ناحية كافران متوجه آن بود مصون است، و عوامل و

موجبات فساد و هلاكت، جز از ناحية خود مسلمانان در دين رخنه نمي‌كند... .(1)

به اين ترتيب خداوند به مسلمانان هشدار مي‌دهد كه اگرچه دشمنان خارجي و كفار سركوب شدند و ديگر نمي‌توانند نعمتِ عزّت و استقلال شما و جامعه‌تان را زايل سازند، شما بايد از خدا بترسيد؛ از او بترسيد كه مبادا شما را به سبب پراكندگيها و اختلافهايتان مؤاخذه كند، و نعمت از كف بدهيد و به دست خودتان از ميان برويد:

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ... ؛(2) بگو او تواناست كه از بالاي سرتان يا از زير پاهايتان عذابي بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] وعذاب بعضي از شما را به بعضي ديگر بچشاند... .

امروزه اگر دست دشمنان و ابرقدرتهاي خارجي، به بركت مجاهدتهاي مؤمنان و خونهاي شهيدانِ‌ اين مرز و بوم، از كشور و امّت شيعة ايران كوتاه است، بايد از خدا ترسيد كه مبادا ما را به دليل تفرقه و بي‌لياقتي، از فضل و امداد خويش محروم سازد . كساني سزاوار امدادهاي غيبي خداوندند كه در راه اسلام گام بر مي‎دارند و هواها و خواسته‌هاي خويش را فداي مصالح دين مي‌كنند:

وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(3) و به ياد آوريد هنگامي را كه شما در زمين، مردمي اندك و مستضعف


1. محمّدحسين طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، ترجمة محمّدجواد حجتي كرماني، ج5، ص271 ـ 277.

2. انعام (6)، 65.

3. انفال (8)، 26.

بوديد، مي‌ترسيديد مردم شما را بربايند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به ياري خود نيرومند گردانيد و از چيزهاي پاك به شما روزي داد. باشد كه سپاس‌گزاري كنيد.

يكي از شيوه‌هاي تربيتي قرآن كريم آن است كه از يك سوي، همواره مردم را به ياد نعمتها و برطرف ساختن بلايا مي‌اندازد، و از سويي ديگر، عذابها و نقمتهاي خداوند را يادآوري مي‌كند، و به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و همه پيامبران پيش از او دستور داده است كه مردم را به اين امور يادآوري كنند. در آية مزبور نيز خداوند زماني را به ياد امّت مسلمان مي‎آورد كه اگر آن را فراموش كنند، قدر نعمت را نخواهند شناخت و از جملة ناسپاسان خواهند بود، و در اين صورت روي به سقوط و هلاكت خواهند نهاد. زماني كه خداوند به ياد مي‎آورد، همان دوره‌اي است كه در مكه مسلمانان عدّه‌اي قليل و اندك شمار، و گرفتار چنگال كفار بودند؛ هر روز به بهانه‌اي آزار و اذيت مي‌شدند؛ و چندين سال در شِعب ابي‎طالب ـ دره‌اي خشك و بي‌آب و علف ـ در محاصره بودند، ... و وضع آنان همچون وضعيت پرنده‌اي ضعيف بود كه عقابي تيزتك را بالاي سَرِ خود ديده باشد و هر لحظه در انتظار است تا به چنگ او ربوده و صيد گردد. خداوند مي‌فرمايد با يادآوري آن زمان و آن وضعيت، قدر نعمت عزّت و اقتدار امروز را بدانيد، كه خداوند شما را به ياري خود نصرت كرد؛ باشد كه شكرگزار باشيد.

بنابراين شكر نعمتهايي كه خداوند به جامعه و نظام اسلامي ايران عطا فرموده موجب حفظ و تداوم امدادهاي غيبي او و باعث پيشرفت نهضت است، و شكر اين نعمت، گذشتن از خواسته‎هاي شخصي و گروهي و هواهاي نفساني و گرد آمدن حول محور و ريسمان ولايت و حفظ وحدت كلمه است.

 

ضرورت تشكّلها و آسيب‌شناسي احزاب

قيامها، نهضتها و انقلابها، يا به طور كلّي همه كارهاي گروهي به نسبت

دامنه‌شان نيازمند برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي‌اند، و هر چه وسعت دامنه بيشتر باشد پيچيدگيها و مشكلاتِ فراروي، فزون‌تر خواهد بود. بر اين اساس، نهضت اسلامي و فرهنگيِ امام خميني(رحمه الله) كه در نوع خود از بزرگ‌ترين نهضتها و انقلابها به شمار مي‌آيد مشكلات و مخاطرات بي‌شماري پيش روي داشته و دارد؛ از مسائل كلان فرهنگي، اجتماعي، سياسي، نظامي و اقتصادي گرفته تا مشكلات فرعي و جزئيِ ديگر. قدري تأمل در اين باره آشكار مي‌سازد كه پاره‌اي از اين مسائل منشأ خارجي و بيروني دارند و پاره‌اي ديگر، از درون كشور سرچشمه مي‌گيرند؛ برخي معلولِ عملكردهايِ نادرست بعضي دست اندركاران حكومت و مسئولان دولت و ديگر قواي سه‌گانه بوده و برخي حاصل‌ حركت‌هايي نادرست از جانب قشرهايي از جامعه و مردم؛ و سرانجام دسته‌اي از اين مشكلات زير بنايي و اساسي‌اند، و دسته‌اي ديگر جزئي و روبنايي و سطحي.

نگاهي آسيب‌شناسانه به مجموعه معضلاتِ پيشِ رويِ نهضت، از آغاز تا به امروز، ما را به اين حقيقت راه مي‌نمايد كه فقدان الگويي جامع و وحدت‌بخش براي برنامه‌ريزي و سازمان‌دهيِ‌ همة نيروهاي مؤمن به انقلاب، يكي از اساسي‌ترين مشكلات نهضت به شمار مي‎آيد. فقدان الگو و برنامه‌اي جامع موجب آن مي‌شود كه بسياري كارها مكرر انجام شود و بسياري ديگر ناقص صورت پذيرد، و به طور كلّي، نيروها و سرمايه‌هاي زيادي هدر رود. بنابراين يكي از نخستين اولويتهاي زمانة ما اصلاح وضع كنوني و تلاش براي تدوين طرحي جامع، وحدت‌بخش و منسجم، و بر مبناي اصول و فرهنگ اسلامي است؛ چرا كه اسلام در واقع يك فرهنگ است و اگر فرهنگ اسلام در جامعه‌اي به اجرا درآيد، همه چيز را با خود به همراه خواهد آورد.

از سويي ديگر مي‌توان گفت بزرگ‌ترين نقص نيروهاي مؤمن به نهضت و امام، فقدان وحدت و همدلي در عمل، و نقص در برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي

است، و در مقابل، همين نقطه ضعف، برجسته‌ترين ويژگي مخالفان و دشمنان نهضت و نظام به شمار مي‌آيد. به عبارت ديگر، مؤمنان به اسلام و نهضت امام، سرمايه‌هاي هنگفت و سرشاري دارند كه اگر آنها را به درستي به كار مي‌گرفتند، بي‌شك دشمنان خود را از ميان بر‌مي‌داشتند؛ ولي در مقابل، مخالفانِ نهضت بدون دسترسي به چنين نيروها و منابعي، با تزوير و نيرنگ منابعي عاريتي براي خود فراهم مي‌كنند و با استفاده از برنامه‌ريزي، بهره‌وري و سازمان‌دهي دقيق و مناسب به جنگ حق مي‌آيند، وبه قدر همت و تلاش خويش، به موفقيتها و پيروزيهايي نيز دست مي‌يابند.

به اين ترتيب، نقصهاي اساسي طرف‌داران نهضت و انقلاب فقدان برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي صحيح و جامع است. كارهايي پراكنده، به دست گروههايي مختلف انجام مي‌شود، به طوري كه بسياري از اين گروهها از يكديگر و از فعاليتهاي هم بي‌خبرند، و هيچ اطلاع‌رساني و تبادل اطلاعاتي ميان آنها صورت نمي‌گيرد.

اين كمبود، از همان آغاز نهضت وجود داشت؛ ولي در آن زمان ـ به قدر ضرورت ـ و براي برنامه‌ريزي و سازمان‌دهيِ حركتي كه مي‌بايست عليه رژيم پهلوي صورت گيرد، با تدابير و رهنمودهاي امام خميني برطرف شد. اما با پيروزي انقلاب اسلامي ـ به رغم آنكه محور نظري وحدت و انسجام در ميان مردم و رهبران نهضت ثابت و برقرار بود ـ فقدان الگويي عملي براي وحدت‌بخشي و برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي نيروها و امكانات، كاملاً محسوس بود؛ چراكه پس از بهمن 57، نهضت امام خميني(رحمه الله) به شكل يك حكومت بزرگ و مستقل درآمد كه با وجود مشكلات بزرگي كه مخالفان و دشمنان فرا روي آن نهاده بودند، ميراث‌دارِ تمامِ مسائل و امورِ كشوري بزرگ نيز بود. به اين ترتيب پس از پيروزي انقلاب، گروههاي مختلفي كه از فرهنگها و نيز مكتبهاي گوناگوني اثر پذيرفته بودند، در عرصه‌هاي سياسي و اجتماعي و

اقتصادي... حضور يافتند، و در نهادها و سازمانها و تشكيلات حكومتي و غير حكومتي دست به كار شدند. از اين ميان، بسياري از نيروهايي كه در موقعيتهاي حكومتي و اجرايي كشور منصوب شده و اغلب از تحصيلات غربي برخوردار بودند، ساختار و تشكيلات حزبي را به منزلة يگانه الگوي وحدت بخشي و برنامه‎ريزي و سازمان‌دهي در جامعه مطرح كردند.

اما پرسش اين است كه آيا اين الگوي جديد تنها شيوه‌اي است كه براي نيل به اهداف مزبور مي‌تواند وجود داشته باشد، و در هر صورت، تا چه حد با اهداف نهضت اسلامي امام خميني(رحمه الله) سازگاري دارد.

 

جايگاه و مشروعيت احزاب

امروزه تمام عقلا بر اين باورند كه براي انجام كارهاي گروهي و نيل به اهداف اجتماعي، ايجاد تشكّل و هم‌بستگي گروهي، امري ضروري است؛ اما اينكه چگونه بايد ارتباط گروهي و هم‌بستگي جمعي در جامعه پديد آيد، از جمله مسائلي است كه كانون تأملات و بحثهاي فراوان بوده و هست. بايد توجه داشت امروزه در جوامع اسلامي، و نيز در جامعة ما، به دليل فرهنگ حاكم بر فضاي اجتماعي و سياسي دنيا، تشكّلهاي مؤثر در سرنوشت ملتها در قالبهاي غربي‌اي نظير حزب بررسي مي‌شوند. اين فضايِ غالب، خواه ناخواه بر بسياري از انديشه‌ها سايه مي‌افكند و كمابيش آنها را تحت تأثير خويش مي‌گيرد. در عصر حاضر، همان طور كه مفاهيمي نظير آزادي، حقوق طبيعي، و اعلامية حقوق بشر، در ذهنهاي انديشه‌وران جهان و به‌خصوص متفكران جهان سوم، و از جمله مسلمانان، هم‌پهلويِ بديهيات و هم‌عرضِ وحي تلقي مي‌شود، و كسي به سادگي نمي‌تواند با هيچ يك از آنها مخالفت ورزد، مفهوم حزب نيز از جمله راهكارهاي اجتناب ناپذير وحدت‌بخشي و برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي در جوامع تلقي مي‌شود.

همان طور كه پيش‌تر گذشت، ضرورت تشكّل امري مسلم و آشكار است، و هر صاحب خِردي مي‌پذيرد كه در تمام فعاليتهاي جمعي، وجود فرمانده و فرمانبر ضروري است. دربارة حدود و شرايط اين فرماندهي و فرمانبري در برخي منابع روايي غير شيعه ـ نظير منابع اخوان المسلمين ـ آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده‌اند اگر سه نفر با هم سفر مي‎كنيد يكي را از ميان خود امير قرار دهيد و از او اطاعت كنيد.

نمونه‌هاي ديگرِ فرماندهي و ايجاد تشكّل و برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي را مي‌توان در نهادهاي نظامي يافت: فرمانده منصوب مي‌شود و تمام زيردستان مي‌بايد طبق فرمان او عمل كنند، و به اين ترتيب، سپاه نظم و نسق مي‌گيرد و سازمان مي‌يابد. در مراتب بالاتر نيز مقام ولايت و رهبري، به منزلة عالي‌ترين مقام، عامل وحدت و انسجام در نظام حكومتي مورد نظر شيعه به شمار مي‌آيد، و تمام فرماندهانِ ديگر و نيز زيردستان آنان تحت فرمان و نظر ايشان انجام وظيفه و ايفاي خدمت مي‌كنند.

اما آيا در فعاليتهايي كه با عنوان حزب صورت مي‌گيرد نيز بايد چنين باشد و دستوري ازمافوق صادر شود و همگان بي‌چون و چرا بدان عمل كنند؟ اين بحثي است كه بايد در حوزة علوم سياسي صورت گيرد و پاسخ داده شود.

نكته ديگر اينكه امروزه در ادبيات سياسي جهان دو الگوي حزبي غربي و شرقي مرسوم است و بنابر فضاي سياسي حاكم بر جهان معمولاً هر كشوري بايد يكي از اين دو الگو را بپذيرد.

در يك سوي، كشورهاي بلوك شرق نظير شوروي سابق، چين، و كرة شمالي قرار دارند كه با نظامي تك حزبي و حكومتي كاملاً متمركز اداره مي‌شوند. در اين كشورها يك حزب، حاكم است و تمام قدرت و امكانات در دست آن قرار دارد.

در سوي ديگر، كشورهاي بلوك غرب و حاميان نظام سرمايه‌داري قرار دارند كه مدعي‌اند جامعه را با شيوه‌هاي دموكراتيك اداره مي‌كنند و براي

آزادي تمام شهروندان احترام قائل‎اند و در پي بيشترين آزادي براي بيشترين افرادند. در اين كشورها اغلب الگوي پلوراليسم يا كثرت‌گرايي سياسي حاكم است، و تعدّد احزاب يكي از راهكارهاي بنيادينِ رسيدن به آزادي و پيشرفت تلقي مي‌گردد. طرف‌داران اين نگره معتقدند بايد گروههاي مختلفي تشكيل شوند و هر يك اهداف و برنامه‌هاي خود را ـ كه غير از اهداف و برنامه‌هاي ديگران است ـ ارائه كنند و با يكديگر رقابت كنند. به اين ترتيب هر گروه بايد سعي كند طرف‌داران بيشتري براي خود فراهم آورد و در انتخابات مشاركت كند. بديهي ‌است هر گروهي كه امكانات بيشتري در اختيار داشته باشد و تبليغات گسترده‌تري انجام دهد، به نحو بهتري يارگيري مي‌كند و طرف‌داران بيشتري براي خود فراهم مي‌آورد و درنتيجه شانس بيشتري براي پيروزي در انتخابات خواهد داشت.

بر اين اساس معناي حزب در فرهنگ سياسي غرب نيز روشن مي‌شود. تعدّد احزاب در غرب، عملاً به معناي رقابت براي بيرون راندن رقيب از ميدان است؛ آن هم به كمك پول، تبليغات، هنر و... . سرانجام نيز حزبي قدرت برتر را به دست مي‌آورد كه امكانات بيشتري در اختيار داشته و تبليغات جذاب‌تري ترتيب داده است.

بنابراين پرسش ديگري كه در زمينه پيروي از الگوهاي حزبي شرق و غرب پديد مي‌آيد آن است كه آيا اين الگوها با آرمانها و راهكارهاي اسلام براي به سعادت رساندن انسان سازگارند و آيا اين شيوه‌هاي شرقي و غربي مي‌توانند در پيشبرد اهداف نهضت «اسلامي» و «فرهنگي» امام خميني(رحمه الله) و در پيشرفت همه جانبة كشور اسلاميِ ايران كارگر افتند؟

 

ردّ الگوي تك حزبي شرق

الگوي تك حزبي، كه برگرفته از نظامهاي سوسياليستي و ماركسيستي است،

نمي‌تواند الگويي مقبول و مشروع به شمار آيد؛ چه در اين شيوه، يك حزبِ زورمند، تمام قدرت را قبضه مي‌كند و همة مخالفان را سركوب كرده، از دور خارج مي‌سازد. براي نمونه، حزب بعث عراق يكي از رو‌گرفتهاي نظام تك حزبي به شمار مي‌آيد.

بي شك اين الگوهاي ديكتاتوري و زورمدار، با روح و تعاليم اسلام سازگاري ندارند و جامعة اسلامي را بر مبناي آن نمي‌توان اداره كرد.

 

ردّ الگوي پلوراليسم حزبيِ غرب

در الگوي كثرت‌گرايي غربي هر يك از احزاب مرام‌نامه‌اي ارائه مي‌دهند و اهداف و شعارهايي مطرح مي‌كنند. مردم نيز در هواخواهي و انتخاب هر حزب و گروهي آزادند. كشمكشهاي سياسي هم، حتي اگر به خشونتهاي فيزيكي بينجامند، مقبول شمرده مي‎شوند.

اين شيوه نيز نمي‌تواند الگويي سازگار با آموزه‌هاي دينيِ اسلام باشد؛ چراكه هر حزبي كه قدرت تبليغات و توان مالي بيشتري داشته، از شگردهاي بهتري براي مطرح ساختن خود در جامعه بهره گيرد، از احزاب ديگر پيشي مي‌گيرد و تمام يا بيشتر قدرت را به دست مي‎آورد. به عبارت ديگر لازمة چنين الگويي آن است كه هر حزبي اهداف خاص خود را ترويج كند و حزب رقيب نيز بايد بكوشد تا ضمن طرح شعارها و اهداف خود، به هر وسيله‌اي حزب ديگر را از ميدان به در كند، و اين امر، نمي‌تواند با آموزه‌ها و اهداف شريعت مقدس هماهنگ باشد، و نمي‌تواند جامعه اسلامي را به وحدت و انسجام و سازماندهيِ‌ مطلوب خود برساند.

 

امام خميني و تشكّلها

يكي از دغدغه‌هاي بنياديني كه از آغاز شكل‌گيري نهضت الهيِ امام خميني(رحمه الله)

توجه يارانِ امام را به خود معطوف كرده بود، مسئلة وحدت‌بخشي به گروهها و گرايشها و نيروهاي پراكندة انقلاب و برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي قواي موجود بود. با وجود اختلاف سليقه‌ها و تفاوت ديدگاههاي ميان نيروها و مبارزان، چه راهكارهاي عملي‌اي براي حفظ و تداوم و پيشرفت نهضت بايد به كار گرفته مي‌شد؟ و در صورت پيروزي نهضت و تأسيس حكومت و تشكيل جامعة اسلامي كدام يك از دو الگويِ رايج دنيا، به تأييد رهبر نظام مي‎رسيد؟

همان طور كه از رهبر مدبّر و دين‌مداري همچون امام خميني(رحمه الله) انتظار مي‌رفت ايشان هيچ يك از شيوه‌هاي رايج در غرب و شرق را كارآمد نيافتند و براي رسيدن به مقصود الهي خويش از شيوه‌اي سازگار با هدف نهضت ديني‌شان بهره بردند. در همان روزهاي آغازين نهضت، جمعي از مردم و اعضاي هيئتهاي مذهبيِ تهران، كه در حقيقت هستة اوليه نهضت را تشكيل مي‌دادند، براي اعلام وفاداري و بيعت با امام خميني(رحمه الله) نزد ايشان آمدند. در اين جلسات از امام راهكاري خواستند كه به مدد آن، با وجود اختلاف عقيده‌ها و روشهاي ميان نيروهاي طرف‌دار نهضت، وحدت ميان آنان حفظ شود و همكاري و برنامه‎ريزي و سازمان‌دهيِ درستي بين آنان صورت گيرد.

طرح ابتكاري امام خميني(رحمه الله) در اين باره آن بود كه هرگروهي هويّت شخصي خويش را حفظ كند و فعاليتهاي خود را ادامه بدهد؛ اما هر يك از گروهها نماينده‌اي از ميان خود انتخاب كنند و مجمع نمايندگان تشكيل گردد. به اين ترتيب نمايندگان مزبور با هم ارتباط داشته، ميان آنان وحدت، همدلي و همكاري برقرار مي‌شد، و همگي مي‌توانستند با برنامه‎ريزي صحيح و همدلانه، نيروهاي خود را هماهنگ سازند، و با سازمان‌دهي مناسبِ آنان براي رسيدن به اهداف مشتركشان تلاش كنند.

همان طور كه از رهبري خلّاق و تيزبين انتظار مي‌رود، امام خميني(رحمه الله) تلفيق هيئتها و گروههاي مذهبي را پيشنهاد نكرد؛ چراكه اين امر دو مشكل

بزرگ فراروي نهضت مي‎‌نهاد: نخست آنكه چنين كاري عملاً ناممكن بود؛ زيرا اين گروهها منشهايي متفاوت و فعاليتهايي گوناگون داشتند و به اين ترتيب تمام آنها نمي‌توانستند زير يك چتر جمع شوند.

دوم آنكه چنين راهكاري با روح تربيت اسلامي سازگاري نداشت؛ چراكه تفاوتها و اختلاف سليقه‌هاي ميان افراد و گروهها، خود، مي‌تواند موجب پيشرفت و خلاقيت و شكوفايي گردد، و از سويي هر گروهي در كنار نقاط قوت خود، اشتباهات و نقاط ضعفي نيز دارد و نمي‌توان گروهي را يافت كه از هرجهت بي‌عيب و نقص باشد و تمام گروههاي ديگر را در ساية آن جاي داد، و به اين صورت، يك حزب يا گروه واحد و جامع تأسيس كرد.

به دنبال پيشنهاد ابتكاري امام خميني(رحمه الله) انديشة «ائتلاف هيئتها» و گروههاي انقلابيِ مذهبي شكل گرفت و اقداماتي عملي در زمينة ايجاد وحدت وهمكاري و برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي نيروها صورت پذيرفت، و بسياري از طرف‌داران نهضت براي دست‌يابي به اهدافي مشترك، از قبيل تداوم حركت انقلاب اسلامي، مبارزه با رژيم پهلوي، و پيروي از رهبري واحد با يكديگر همدل و همگام شدند و با كنار گذاشتن برخي سليقه‌هاي شخصي و گروهي، به نوعي وحدت و همكاري و سازمان‌دهيِ عملي دست يافتند.

اجراي راهكار امام به پيروزي نهضت،(1) و سرنگوني رژيم پهلوي و سرانجام برپايي نظام مقدس جمهوري اسلامي انجاميد.(2)

 

پيامد‌هاي تخطي از رهنمود امام(رحمه الله)

بررسي شكستها و ناكاميهايي كه در جريان مبارزات نهضت خرداد و نيز پس از


1. در اين باره مراجعه كنيد به: صحيفة نور، ج 6، ص 43؛ ج 22، ص 183.

2. گفتني است اين راهكار به گونه‌اي بسيار ضعيف در برخي جوامع ديگر نيز به كار مي‌رفته است؛ اما با نظر به ويژگيهاي طرح امام خميني(رحمه الله) بايد آن را ابتكار بي‌نظير ايشان دانست.

پيروزي آن تا به امروز رخ داده است حقيقتي تلخ را نمايان مي‌سازد: علت همه ـ يا دست كم بيشترِ ـ اين ناكاميها بي‌اعتنايي يا كم‌توجهي به انديشه‌هاي نوراني امام خميني(رحمه الله) و كوتاهي در كاربست دقيق و مو به موي راهكارها و تدبير‌هاي حكيمانه ايشان در زمينه‌هاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي و... بوده است. اگر ـ دانسته يا نادانسته ـ در زمينه فهم و به كار بستن انديشه‌ها و رهنموهاي رهبر انقلاب، انحرافي صورت نمي‌گرفت، بي‎ترديد، كشور دچار بسياري از ناكاميها و ناملايمات وانحرافهايي كه تاكنون رخ داده است، نمي‌شد.

پس از پيروزي انقلاب و اوج‌گيري فعاليت گروههاي مختلفي كه برخي، از الگوهاي غربي يا شرقي اثرپذير بودند و افرادي با فرهنگها و مكتبهاي فكري متعددي نيز در ميان آنها حضور داشتند، رفته رفته اين انديشه در فضاي سياسي كشور شكل گرفت كه كشور اسلامي ايران نيز بايد از الگوهاي حزبي معمول در دنيا پيروي كند. بر اين اساس، براي وحدت‌بخشي بين گروهها و طراحي وبرنامه‌ريزي براي امكانات و سازمان‌دهي قوي و منسجم نيروهاي متعهد نهضت و به منظور جلوگيري از پراكنده‌كاريها و هدر رفتن امكانات و نيروها، پاره‎اي از ياران امام و نيروهاي فكري نهضت، طرح تأسيس تشكيلاتي حزبي را ارائه كردند.

به اين ترتيب آنان اصرار مي‌ورزيدند كه اگر يك حزب قويِ اسلامي تشكيل شود، مي‌توان نيروهاي مؤمن و متعهد به نهضت و نظام را زير ساية آن جمع كرد و همگي آنان را به يك يَدِ واحد در خدمت اسلام و انقلاب تبديل ساخت.

به هر روي، با آنكه امام خميني(رحمه الله) چندان موافق تأسيس چنين تشكيلاتي نبود، سرانجام با اصرار برخي از فعال‌ترين يارانشان توصيه فرموده بود كه اگر در حزبي شركت مي‌كنيد، درحزب اسلامي شركت كنيد،(1) و به اين ترتيب بودكه حزب جمهوري اسلامي تأسيس شد. اما آنچه خودِ امام قبل از انقلاب


1. صحيفة نور، ج 11، ص 130.

طراحي كردند ساختار و شكلي ديگر داشت، كه با مفهوم حزب و ويژگيهاي غربي آن متفاوت بود. حزب با مفهوم و تعريف و اركان امروزينش، سازوكاري غربي است و يك انديشة اصيل اسلامي به شمار نمي‌آيد، و چه بسا در تطبيق با آموزه‌ها و ارزشهاي ديني و اسلامي ضعفها و تعارضاتي داشته باشد.

اين‌چنين بود كه در آن زمان امر داير شد بين اينكه كارها پراكنده و بدون سازمان‌دهي انجام پذيرد ـ كه البته در اين صورت آفات و پيامدهاي فراواني در پي داشت ـ يا براي آنكه چنين وضعي رخ ندهد و امور نظام در چارچوبي اصولي و منسجم و هدفمند، و با برنامه‌ريزي و سازماندهي صورت پذيرد، حزبي اسلامي تشكيل شود و فعاليت كند. اما به هر روي، با تمام حسن نيتي كه در تأسيس اين حزب در كار بود، و با تمام تلاشهايي كه در راه شكل‌گيري، فعاليتها و اصلاح معضلات پيش رويِ آن صورت گرفت، حزب پس از سيري صعودي، دچار مشكلاتي شد و رفته رفته روي به افول نهاد و سرانجام در زمان حيات امام خميني(رحمه الله) منحل و تعطيل شد.

تأمل در ريشه‌ها و رويه‌هاي اين ‌واقعه در بستر تاريخ نهضت بزرگ اسلامي و نگاهي آسيب‌شناسانه به فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي ـ و نيز ديگر فعاليتهاي مشابهي كه تا كنون صورت گرفته است ـ روشن مي‌سازد كه هر گونه كم‌توجهي يا بي‌اعتنايي به توصيه‌هاي امام موجب بروز بحرانها و ضعفهاي زيانباري براي مردم و نظام شده است. براي نمونه، همين امر سبب شد تا دشمنان داخلي و خارجي، سوء استفاده‌هاي فراواني از اين فرصت كنند و با دامن زدن به سياست تعدّد احزاب ـ كه منطبق بر الگوها و ضد ارزشهاي غربي است ـ ميان نيروهاي انقلاب و نيز ميان قشرهاي مختلف مردم شكاف و اختلاف ايجاد كنند. امروزه نيز روند مزبور ادامه دارد و درگيريهاي حزبي و كشمكشهاي سياسيِ حاصل از رقابتهاي حزبي و گروهي موجب تفرقه ميان نيروهاي انقلاب و از دست رفتن امكانات و سرمايه‌ها و فرصتهاست.

كثرت‌گرايي سياسي و ناكارآمدي الگوهاي غربيِ آن در ايران

كشمكشهاي سياسيِ ميان احزاب و گروههاي كشور، از آغاز پيروزي نهضت، و تداوم آنها تا به امروز زيانهاي پرشماري بر جامعه و نظام اسلامي تحميل كرده است. يكي از پيامدهاي اين اختلافات، به بن‌بست رسيدنِ فعاليتهاي پاره‌اي از تشكّلها و احزاب بوده است.

سرخوردگي و بدبيني مردم دربارة تلاشهاي حزبي يكي ديگر از اين پيامدهاست.

بروز بحرانهاي زيانباري همچون تورّم، بيكاري، گسترش فسادهاي اداري و اخلاقي محصول ديگر الگوي غربي پلوراليسم سياسي است. كاهش كمّي و كيفي فعاليت‌هاي سازندة عمراني واقتصادي و آموزشي و... نتيجة ديگر فعاليتهاي احزاب و رقابتهاي گروهي آنها براي يارگيري بيشتر و كسب قدرت افزون‌تر است.

حيف و ميل بيت‌المال وسرمايه‌هاي كشور نيز از جمله پيامدهاي تبليغات بسيار فراگير حزبي و رقابتهاي ميان آنهاست. هدر رفتن نيروهاي كارآمد نظام در اين گونه مبارزات و در نهايت فراهم آمدن زمينه براي نفوذ بيگانگان و دشمنان رهاورد اين سياستهاي غلط و خطرناك حزبي‌اند.

 

سياست تك‌حزبي و ناكارآمدي الگوي غربي آن در ايران

اينك با نظر به ناكار‌آمدي كثرت‌گرايي سياسي و الگوي غربيِ تعدّد احزاب و نيز ناسازگاري آن با روح تعاليم اسلام، اين سؤال مطرح مي‌شود كه با توجه به نامعقول و نامشروع نبودن «فعاليتهاي حزبي»(1) بهتر نيست به تأسيس حزبي


1. برخي مفسران و پاره‌اي پژوهشگران سياسي ـ مذهبي آية 46 سورة سبأ را دليل بر مشروعيت و معقوليت فعاليتهاي حزبي دانسته‌اند. در اين باره مراجعه كنيد به: ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 18، ص‎136.

همچنين اصل 26 قانون اساسي جمهوري اسلامي، قانوني بودن فعاليتهاي حزبيِ منطبق با شرع و مصالح كشور را تأييد مي‌كند.

واحد تن دهيم، تا از سويي از مخاطرات تعدّد احزاب بپرهيزيم، و از ديگر سوي به نتايج مثبت فعاليتهاي گروهي دست يابيم؟

پاسخ اين پرسش را مي‌توان در كارنامة حزب جمهوري اسلامي تا حدودي يافت. بايد اعتراف كرد كه تأسيس و فعاليت حزب جمهوري، تجربه‌اي ناموفق بوده است. گرچه تشكيلات مزبور با نيّتي خيرخواهانه و با تدبير و هدايت انديشه‌وران و مبارزانِ دين‌مداري همچون شهيد دكتر بهشتي، شهيد دكتر باهنر، مقام معظم رهبري، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني و جمعي ديگر از شخصيتهاي مهم كشور و چهره‌هاي دل‌سوز نظام تأسيس شد، پس از چندي آثار نقص و ضعف در آن آشكار شد؛ به گونه‌اي كه امام خميني(رحمه الله) نيز مايل نبود فعاليتهاي اين تشكيلات ادامه يابد و به اين ترتيب، حزب جمهوري اسلامي تعطيل شد. حال سؤال اين است كه دلايل اصلي عدم موفقيت اين تشكيلات، با آن اهداف پاك و مقدس چه بوده است؟

يكي از مهم‌ترين دلايلي كه فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي را به بن‌بست كشانيد، به كارگيري و اجراي نظام‌نامة غربي در آن بود. ترديدي نيست كه مؤسسان و مسئولان اصلي اين حزب، به دنبال ايجاد تشكيلاتي اسلامي و كاملاً منطبق با آرمانهاي شريعت و نظام جمهوري اسلامي بودند، ولي در برخي جنبه‌ها، به طور ناخواسته الگوها و شيوه‌هاي اجرايي غرب را به كار بسته بودند، و همين امر باعث بروز ناهنجاريها و اشكالات فراواني در اين فعاليتها شد و حزب جمهوري اسلامي را از اهداف مقدس آن منحرف كرد و دور ساخت. براي مثال، عضوگيري و ثبت نام از داوطلبان شركت در حزب به همان شيوه‌اي صورت گرفت كه در نظام‌نامه‌هاي غربي توصيه مي‌شد. همچنين دستورات از سوي كادر مركزي حزب صادر مي‌شد، و ديگر اعضا، به‌ناچار مي‌بايست به اين دستورها عمل مي‌كردند.

بديهي است اگر كسب موقعيت و قدرت بيشتر در گرو يارگيري بيشتر

باشد، سيستمهاي حزبي براي كسب قدرت بيشتر مي‌بايد به دنبال جلب افكار عمومي و افزودن بر اعضا باشند. در چنين وضعيتي اگر مسئولان و دست‌اندركاران حزب خود را ملزم به رعايت اصول و موازين شرعي ندانند، به راحتي مي‌توانند با اِعمال شگردهاي گوناگون و با بهره‌گيري از پول و تبليغات، آراي بيشتري به خود اختصاص دهند و با جذب اعضاي بيشتر قدرت خود را فزون‌تر سازند.

البته چنين شيوة نادرستي هرگز در دستور كار مسئولان اصلي حزب نبود و اعضاي تشكيل دهندة بدنة حزب نيز در پي اجراي چنين برنامه‌ها و شگردهايي براي كسب قدرت و موقعيت نبودند و همگي آنان موازين شرع را پاس مي‌داشتند و ملتزم به رعايت اصول اخلاقي بودند، اما به هر روي، با توجه به ماهيت تشكيلات و سازوكارهاي حزبي، و باز عمل كردنِ حزب در عضوگيري و نحوة ثبت نام از داوطلبان، رفته رفته اين تشكيلات گرفتار كاستيها و نقايصي شد، و آرام آرام از اهداف مقدسي كه براي آن در نظر گرفته بودند فاصله گرفت.

به طور قطع اگر يك تشكيلات حزبي ـ حتي با اهدافي مقدس و ديني ـ در عضو گيريِ خود دقت كافي به خرج ندهد و در پذيرش اعضا ويژگيها و صلاحيت آنان را به درستي ارزيابي نكند، معاندان و نيز افراد فرصت‌طلب به آساني خواهند توانست پس از ورود به تشكيلات و تثبيت موقعيت خويش، خرابكاري كنند و با سوء استفاده از امكانات و موقعيت خود، ضربات جبران ناپذيري بر سازمان وارد سازند. متأسفانه، اِعمال شيوة نادرست عضو‌گيري در حزب و فقدان دقت كافي در جذب افراد، موجب شد تا برخي فرصت‌طلبان براي سودجوييها و سوءاستفاده‌هاي مادي، و نيز به منظور تصاحب پست و مقام به عضويت حزب درآيند، و همين امر سبب بروز انحرافات و مفاسدي دراين تشكيلات شد و پس از چندي موقعيت و وجهة سياسي و اجتماعي حزب را مخدوش ساخت.

اما اگر از ابتدا در عضوگيري اين حزب دقت‌نظر كافي صورت مي‌گرفت، و فقط داوطلبان متعهد و كارآمد به عضويت اين تشكيلات سياسي پذيرفته مي‌شدند، حيات سياسي حزب جمهوري اسلامي دچار چنين آفات و آسيبهايي نمي‌شد؛ يعني تنها به كساني اجازة عضويت در حزب داده مي‌شد كه به‌دور از هواهاي نفساني و تنها بر اساس وظيفة ديني و احساس مسئوليت در قبال نهضت و انقلاب و فقط با قصد خدمت و فداكاري براي دين و امّت مسلمان قدم پيش نهاده بودند.

البته باز بايد به ياد آورد كه تمامي كادر مركزي حزب جمهوري اسلامي و بسياري از اعضاي بدنة حزب از ياران صديق و وفادار امام(رحمه الله) و از جمله نيروهاي متعهد و فعالِ نهضت بودند و در خلوص نيّت آنان ترديد نمي‌توان داشت. اما به هر روي، سابقة اِعمال سياستهاي حزبي با تكيه بر شيوه و نظام‌نامة غربيِ آن، در كشور ما تاكنون موفق نبوده است، و فعاليتهاي تشكيلاتي حزب جمهوري اسلامي يكي از همين نمونه‌ها به شمار مي‌آيد. همچنين تحليلهاي منطقي و دور از احساسات، گوياي آن است كه از اين پس نيز شيوه‎هاي تشكيلاتي تك‌حزبي با تكيه بر الگوهاي غربي در كشوري اسلامي همچون ايران موفق از كار در نمي‌آيند و فرجامي جز شكست در پي نخواهند داشت.

 

سياست تك‌حزبي و ناكارآمدي الگوي شرقيِ آن در ايران

بررسي تاريخ سياسي نهضت در زمينه كارآمدي الگوهاي غربي حزب ـ اعمّ از تك حزبي و چند حزبي آن است كه اين شيوه‌ها در كشور ما قرين توفيق نبوده‎اند. همچنين تأمل در مبانيِ ‌نظري و خاستگاههاي فكري الگوهاي تشكيلاتيِ‌ برخاسته از فرهنگ و انديشة غرب، و ناسازگاري آنها با آرمانهاي دين و اهداف فردي و اجتماعي اسلام، چشم‎انداز روشن و اميدبخشي از چنين سازوكارهايي فرا روي نمي‌نهد.

الگوي ديگر، همان سياست تك‌حزبي با شيوة شرقيِ آن است. اين نظامهاي تك‌حزبي دركشورهاي بلوك شرق نظير آلمان و شوروي سابق و چين رواج داشته‌اند. در چنين جوامعي در حقيقت رقابتي وجود ندارد و قدرت تنها در قبضه يك حزب است. در اين نظامها نيز عملاً تنها سران حزب‌اند كه تصميم مي‌گيرند و ديگران صرفاً به دستورات صادر شده از رئيس يا شوراي مركزي حزب عمل مي‌كنند. در چنين جامعه‌هايي اختلاف سليقه‌ها وتفاوت انديشه‌ها، همگي سركوب مي‌شوند، و بي‌شك هر جا حزبي يا گروهي مدتي طولاني حاكم بي‌رقيب باشد، عملاً به فساد كشيده مي‌شود. در اين نظامها اگر كسي خواهان مشاركت در قدرت سياسي باشد، راهي جز اين ندارد كه عضو حزب حاكم شود و رفته رفته مدارج قدرت را به دست آورد. تمركزگرايي و انضباط حاكم بر اين نظامها اساساً فضاي سياسي بسته‌اي مي‌طلبد و با توجه به فضاي باز سياسي كشور ايران، تحقق چنين الگويي ناممكن مي‌نمايد. مردم ايران در ساية نظام جمهوري اسلامي از آزاديهاي سياسي بسياري بهره‌مندند و در چارچوب قانون اساسي، مي‌توانند به فعاليتهاي سياسي بپردازند و در احزاب و گروه‌ها مشاركت كنند يا حتي به تأسيس حزب يا گروه اقدام كنند. از همين روي، در سالهاي نخست پيروزي انقلاب احزاب، گروهها و جمعيتهاي پرشماري تشكيل شدند. حزب جمهوري خلق مسلمان، جمعيت خلق عرب، و جمعيت خلق تركمن و ده‌ها تشكيلات سياسي ديگر اعلان موجوديت كردند و دست به كار انواع فعاليتهاي سياسي شدند. در سالهاي اخير نيز فعاليت كميسيون احزاب در مجلس شوراي اسلامي و وزارت كشور گسترش يافته است و احزاب پرشماري در قالب گرو‌ههاي مذهبي و پاي‌بند به ارزشهاي اسلامي و آموزه‌هاي وحياني، و نيز گروههايي با اهداف و سازوكارهاي غربي يا با مشخصة ملّي ـ مذهبي اجازة فعاليت يافته‌اند و به طور رسمي و در دامنه‌اي بسيار فراگير فعاليت مي‌كنند. به اين ترتيب جوّ سياسي حاكم بر

كشور، اساساً اِعمال سياست تك‌حزبي طبق الگوي بلوك شرق را ناممكن و منتفي مي‌سازد.

 

كدام راه حل؟

اينك كه ـ به اجمال ـ بعضي از مهم‌ترين نظامهاي تشكيلاتي احزاب در جهانِ ‌امروز بررسي شد، و بعضي نقصها وخطر‌هاي مترتّب بر هر يك از آنها در جامعه‌ها ـ وبه طور خاص در جامعة اسلامي ايران ـ گفته آمد، نوبت به اين پرسش مي‌رسد: آيا يافتن راه حلي نوين براي اين مسئله ممكن است؟ آيا مي‌توان راه جديدي يافت كه نه مفاسد ديكتاتوريِ نظام تك‌حزبي شرق را داشته باشد، و نه هدف در آنها كسب قدرت از طريق تبليغات و يارگيري و در گرو امكانات مالي و نفوذهاي سياسي و... باشد، و از سويي راه را براي طرح افكار متزاحم و تضارب آرا، و انتقاد و پيشرفت و تعالي باز بگذارد؟

نخست بايد به ياد داشت كه اگر تاكنون پاسخي در خور، براي اين پرسش پيدا نشده، بدين معنا نيست كه هيچ راهي براي يافتن آن وجودندارد. نيز نبايد پنداشت كه چون امروزه تمام كشورهاي دنيا يكي از اين چند راهِ موجود را برگزيده‌اند ما نيز موظف يا مجبوريم چنين كنيم و راهِ همانان را در پيش بگيريم. چه، اگر چنين باشد و همواره پيروي از رأي اكثريت ملاكِ‌ عمل ما فرض شود، نخست بايد دين اسلام را رها كنيم؛ چون امروزه اكثريت مردم جهان، اسلام را قبول ندارند. همچنين در اين صورت ما همواره بايد منفعل، ضعيف و محتاج ديگران باشيم. بر اين اساس، بايد با اتكا به فكر خودمان و به نيروهاي خدادادي‌مان و با توكل بر خداوند دانا و توانا ابتكار عمل را به دست بگيريم و در همة موارد و از جمله براي فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي روش يا روشهايي جديد بيابيم، يا به جرح و تعديل و اصلاحِ شيوه‌هاي موجود بپردازيم. اين امر، مسلماً ميسور است؛ چراكه در جامعة ما نيروهاي بسيار قويِ فكري

حضور دارند كه قادرند با ابتكار و خلاقيت و با كنار گذاشتن روحية تقليد از غرب و شرق، و انفعال در برابر فكر و صنعت و تبليغات آنها به فعاليتهاي فكري در زمينه‌هاي اجتماعي و سياسي و... دست زنند و با ارائه افكار و طرحهاي نوين و مطابق با تعاليم و آرمانهاي دين، جامعه و فرد را به سوي هدف والايي كه اسلام براي آنان ترسيم كرده سوق دهند.

البته بايد توجه داشت برخي الگوهايي كه تا كنون از نظامهاي غربي برگرفته شده، بنا به ضرورتها و مصالح زماني و موقعيتهاي خاصي صورت پذيرفته است. مجلس شورا، و نحوة برگزاري انتخابات ونيز انتخابات رياست جمهوري، نمونه‌هايي از اين جمله‌اند.

اما آيا به راستي، هيچ راه بهتري براي شناسايي و انتخاب كارگزاران و مسئولان كشور، بر اساس بينش اسلامي نمي‌توانيم يافت؟

در روزهاي آغاز پيروزي نهضت و در بحبوحة درگيريهاي داخلي ميان گروهها و ترورهاي پرشمار و خونبارِ آن زمان، تدوين سريع قانون اساسي ضرورتي انكار ناپذير بود، ولي اين امر، هرگز بدان معنا نيست كه قانون مزبور بهترين و آخرينِ راهها را پيش روي نهاده است و هيچ شيوة بهتري براي ادارة نظام وجود نخواهد داشت.

بنابراين بايد انديشه‌وراني متعهد و متخصص، به دنبال طرح تئوريهاي جديد علمي‌اي باشند كه بر مباني و آموزه‌هاي ديني منطبق بوده، سعادت و پيشرفت فرد و جامعه را تأمين كند.

براي نمونه مي‌توان انديشيد كه آيا براي انتخاب مسئول اجراييِ كشور، غير از همين شيوة مرسوم، راه ديگري وجود ندارد؟ آيا اگر اين انتخاب به شيوه‌اي شبيه انتخابات خبرگان صورت مي‌گرفت، فرد شايسته‌تر و كارآمدتري برگزيده نمي‌شد؟ اين شيوة جديد چه محاسن و چه معايبي در قياس با انتخابات رياست جمهوري طبق روشهاي قبل دارد؟...

ابتكار امام(رحمه الله) در وحدت‌بخشي، برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي نيروهاي نظام

امام خميني(رحمه الله)، بنيان‌گذار نظام جمهوري اسلامي، خود از پيشگامان ارائه طرحهاي ابتكاري سياسي و اجتماعي، براي هدايت و ادارة صحيح جامعة ديني به شمار مي‌رود. يك نمونه از اين طرحها، همان راهكار ايشان در زمينه وحدت‌بخشي ميان گروههاي مذهبي و انقلابي و سازمان‌دهيِ كلانِ نيروهايي است كه در زمينه‌هاي مختلفي با يكديگر اختلاف عقيده و اختلاف سليقه دارند.

در همان روزهاي آغازين نهضت، گروهي از سران هيئتهاي مذهبيِ فعال و پرجمعيت تهران، كه همگي پشتيبان مبارزات امام بر ضد رژيم بودند و نقش انكارناپذيري در تشكيل و تداوم و پيروزي نهضت داشتند نزد امام خميني آمدند تا از ايشان دربارة نحوة ادامه مبارزات و همكاري با يكديگر راهنمايي بخواهند.

فعاليتهاي اين هيئتها در پاره‌اي اصول با يكديگر همسو بود و همگي آنان در اصل مبارزات و رهبري امام و برخي مباني كلّي با هم اتحاد نظر داشتند؛ اما همان طور كه انتظار مي‌رفت اين گروهها در بسياري نظرها و عملكردها نيز با هم تفاوت سليقه داشتند.

سران اين هيئتها كه اهميت انسجام وسازماندهيِ نيروها در كارهاي مبارزاتي و فعاليتهاي اجتماعي را به خوبي در مي‌يافتند، از امام خميني در اين زمينه راهنمايي خواستند. سؤال آنان اين بود كه آيا بايد تمام اين گروهها و هيئتهاي مذهبي در هم ادغام شوند و تحت مديريت يك نفر و با برنامه‌ريزي واحد فعاليت كنند؟ در غير اين صورت ـ يعني با حفظ هويّت تك تك گروهها ـ چگونه ميان آنها وحدت و سازمان‌دهي ايجاد مي‌‎شود؟

امام(رحمه الله) در اين زمينه راه حلي ابتكاري پيشنهاد كردند. به اين ترتيب كه هيئتهاي مذهبي مي‌بايد تشكّلهاي پيشين خود را حفظ كنند و به فعاليت‌ها و

برنامه‌هاي گذشته‌‎شان ادامه دهند؛ چراكه در غير اين صورت دو مشكل بزرگ بر سر راه نهضت پديد مي‌آمد: نخست آنكه ادغام گروهها عملاً ناممكن بود؛ زيرا اين گروهها منشهايي متفاوت و فعاليتهايي گوناگون داشتند و به اين ترتيب تمام آنها نمي‌توانستند زير يك خيمه گِردِ هم آيند؛

دوم آنكه چنين راهكاري اساساً با روح تربيت اسلامي سازگاري نداشت؛ چراكه تفاوتها و اختلاف سليقه‌هاي ميان افراد وگروهها، خود، مي‌توانست موجب خلاّقيت و شكوفايي و پيشرفت گردد، و از سويي هرگروهي در كنار نقاط قوت خويش، اشتباهات و نقاط ضعفي داشت و نمي‌شد گروهي را يافت كه از هر جهت بي‌عيب و نقص باشد و تمام گروههاي ديگر زير ساية آن جمع شوند.

بنابراين، گروههاي مزبور مي‌بايد تشكّلهاي سابق خويش را حفظ كنند. اما در عين حال كه هر يك از آنها برنامه‌هاي مخصوص خود را ادامه مي‌دهند، لازم است با يكديگر ارتباط برقرار سازند. يعني هر هيأتي، يكي دو نماينده تعيين كند و از طريق اين نماينده‌ها شوراي مركزي هيأتها تشكيل گردد.

بدين ترتيب اين افراد مي‌بايد به منزله نمايندة هيأتهايشان در شوراي مركزي با يكديگر به شور و مشورت و همفكري بپردازند و براي نزديكي افكار و سازمان‌دهي منسجم و هدفمند نيروها و امكانات و... تلاش كنند. بر اين اساس بود كه رفته رفته اختلافات كم مي‌شد و افكار و سليقه‌هاي گروهها نيز به هم نزديك مي‎گشت و سازمان‌دهي نيروها نظم و نسق بيشتري مي‎گرفت.

همچنين امام نيز نمايندگانِ ‌خود، مرحوم مطهري و مرحوم دكتر بهشتي، را براي شركت درجلسات شوراي مركزي مأمور كردند تا به اين ترتيب ارتباط هيئتها با رهبري نيز برقرار باشد.

بر اين اساس، در عين آنكه استقلال فكر، استقلال سليقه، تضارب آرا و

نوعي رقابت سالم ميان گروهها برقرار مي‌شد، وحدت نسبي و برنامه‌ريزي و سازمان‌دهي مناسبي نيز در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي، در سطح كلان بين آنها ايجاد مي‌گشت.

اين رهنمود امام خميني(رحمه الله) در آن دوران تا حدي به اجرا در آمد و موفقيتهاي چشمگيري نيز در پي داشت. بي‌ترديد اگر پس از پيروزي نهضت و تأسيس نظام جمهوري اسلامي همة نيروهاي متعهد انقلاب در تمام زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي به اين رهنمود ـ و راهكارهاي ديگر امام ـ توجه مي‌كردند و درمقام عمل نيز به آنها پاي‌بند مي‌بودند، بسياري از آفتها و آسيبها مانع پيشرفت و تكامل نهضت و نظام نمي‌شد. امروزه نيز كه از بسياري جهات، اوضاع سياسي و اجتماعي كشور شبيه روزهاي نخستين نهضت است، بهترين راه براي رفع پراكندگيها و اختلافات ميان احزاب و سازمانها و گروهها روي آوردن به رهنمودهاي حكيمانة امام خميني(رحمه الله) است.

 

روحانيت، وظايف و مشكلات

روحانيت، از جمله اصلي‌ترين نهادهايي است كه در شكل‌دهي، رهبري و تداوم مبارزات قبل از انقلاب نقش داشته است، ‌و در حقيقت نقش عالمان ديني، در تمام مبارزاتي كه بر ضد حكومتهاي غاصب و غير ديني صورت گرفته، همواره سرنوشت‌ساز و انكارناپذير بوده است. بسياري از خيزشهاي مردمي، در تاريخ جوامع مسلمان ـ و حتي درجوامع دينيِ غير مسلمان ـ به رهبريِ پيشوايان مذهبي صورت مي‌گرفته است، و از همين روي اين نهاد، همواره كانون توجه مردم و نيز اربابان قدرت و سياست بوده است.

مردم همواره روحانيان را به چشم پيشوايان مذهبيِ خود و راهنمايان امور مختلف زندگي‌شان مي‌نگريسته‌اند و در بسياري مسائل و مصائب خويش به آنان مراجعه مي‌كرده‌اند، و اين مراجعات و وابستگيها جنبه‌ها و صورتهاي

بسيار متنوعي داشته و دارد:

يكي از زمينه‌هايي كه روحانيت و مردم را به هم پيوند مي‌زند احكام اقتصادي است. بر اساس دستورات اسلام، ‌مسلمانان مسائل و امور اقتصاديِ خود را نزد پيشوايان و عالمانِ ديني مي‌برند و همواره براي انجام تكاليف اقتصاديِ ديني خويش، ‌نظير خمس و زكات، ‌از مراجع و عالمانِ دينيِ خويش مدد جسته‌اند. همچنين انواع معاملات و مسائلي كه از رهگذر كسب و تجارت و امر معاش براي مردم پيش مي‌آمده نيز آنان را با روحانيون مرتبط مي‌ساخته است.

مسائل عبادي، ‌يكي ديگر از زمينه‌هاي پيوند مردم مسلمان با اهل‌ علم بوده است و مردم همواره براي آگاهي از وظايف عبادي خود، ‌نظير احكام نماز و روزه و حج، از مراجع تقليد خود فتوا خواسته‌اند و براي سؤال در اين‌باره به فارغ التحصيلان علومِ ديني مراجعه كرده‌اند.

همچنين از قديم‌الايام روحانيت مرجع حل و فصل بسياري از اختلافات خانوادگي و شخصيِ افراد بوده و عالمانِ خودساخته و جامع‌نگر همواره مرجع حل اختلافات اخلاقي و خانوادگي مردم بوده‌اند.

پيوستگيِ قلبي و دينيِ ميان مردم و عالمان دين چنان وثيق بوده است كه بسياري افراد ترجيح مي‌دادند مشكلات حقوقي و دعاوي قضايي خويش را هم نزد روحانيان پرهيزگار و مورد اعتماد خويش حل و فصل كنند تا اينكه به دستگاههاي قضاييِ حكومتهاي غاصب شكايت برند. به اين ترتيب روحانيت به نوعي، ‌مرجع قضاييِ امّت مسلمان نيز به شمار مي‌رفته و از اين جهت رقيبي براي دستگاههاي حكومتي محسوب مي‌شده است.

گذشته از اين امور، اعتماد همه‌جانبة مردم به عالمان وارسته و پيشوايان بزرگ ديني‌شان، ‌با توجه به جامعيت شخصيت و بينش عميق آنان در حوزة امور سياسي، رهبران ديني را به رهبران سياسيِ جوامع مسلمان نيز بدل

مي‌ساخت و معمولاً مردم مسلمان در امور حكومتي و سياسي نيز پيرو فرهيختگانِ مذهبي جوامعِ خويش بودند.

به اين ترتيب مردم مسلمان از جنبه‌هاي بسياري پيرو رهبران مذهبي خود بوده‌اند و همين امر موجب آن بود كه روحانيت همواره به منزلة نهادي مقتدر و ذي‌نفوذ در معادلات سياسي كشورهاي مسلمان نقش داشته باشد، و صاحبان قدرت و حاكمانِ وقت همواره افكار و سخنان و اعمال آنان را زير نظر بگيرند و براي حفظ موجوديت و قدرت خويش به شيوه‌هاي مختلفي با ايشان تعامل داشته باشند. بر اين اساس گاه با آنان از در مصالحه وارد مي‌شدند و مي‌كوشيدند خود را هواخواه و دوستدار دين و روحانيت جلوه دهند و با شگرد‌هاي گوناگون نظر ايشان را جلب كنند، ‌و گاه نيز در برابر آنان موضع مي‌گرفتند مي‌كوشيدند تا با تهديد و ارعاب و سركوب مردم و پيشوايان دينيِ آنان بقاي خود را تضمين كنند.

بنابراين، نهاد روحانيت در جوامع ديني و به‌خصوص شيعي و به طور خاص در تاريخ كشور ايران نقشي بسيار مهم و حساس بر عهده داشته و دارد. اما اين نقش پس از پيروزي انقلاب و برپايي حكومت جمهوري اسلامي بسيار برجسته‌تر شده، و به همين نسبت وظايف و مسئوليتهاي اين قشر را سنگين‌تر و ظريف‌تر ساخته است.

پس از پيروزي انقلاب و تأسيس جمهوري اسلامي، ‌حيات نهاد روحانيت وارد مرحله جديدي شد و از آنجا كه حكومت، ‌ساختاري اسلامي يافت، روحانيان خواه‌ناخواه مي‌بايست در ساختار و تشكيلات حكومتي وارد مي‌شدند و به انجام وظيفه مي‌پرداختند، و از اين روي، وظايف و مسئوليتها و همچنين مخاطرات و لغزشگاههاي فراروي اين قشر دو چندان گشته است.

بنابراين براي آسيب‌شناسي نهضت امام خميني(رحمه الله) از آغاز نهضت تا پيروزي، و نيز پس از برپايي نظام جمهوري اسلامي تا به امروز، ‌آسيب‌شناسي نهاد

روحانيت و يافتن نقاط ضعف و قوت حوزة‌ علميه ـ به منزله پايگاه اصليِ اين نهاد ـ يكي از مهم‌ترين مسائلي است كه بايد بدان پرداخت.

آسيب‌شناسي نهاد روحانيت را، در نگاهي كلّي، ‌مي‌توان در دو بخش بررسي كرد. بخش نخست ناظر به شگرد‌هايي است كه دشمنان داخلي و خارجي بر ضد رهبران و عالمان ديني انديشيده و به كار برده‌اند، و بخشي ديگر ناظر به آسيب‌شناسي درونيِ اين نهاد و يافتن نقاط قوت و ضعف آن است.

درباره بخش نخست تا حدي در فصلهاي پيشين بحث كرديم، و در اين مقام به بخش دوم خواهيم پرداخت.

 

جايگاه عالمانِ دين در منظر اسلام

اسلام، كامل‌ترينِ اديان است و تمام نيازهاي آدمي را به بهترين نحو برآورده مي‌سازد: مباني عقيدتي و ايدئولوژيكِ اين دينْ‌ بسيار مستحكم و متقن؛ نظام ارزشيِ آن جامعِ سعادت دنيا و آخرت؛ قوانين حقوقي و راهبردهاي سياسي و بين‌المللي‌اش قوي و غني؛ و آموزه‌هاي فراگير و جهان‌شمول آن مطابق و موافق فطرت آدمي، و براي تمام زمانها و مكانها نازل شده است. فرهنگ و قوانين جامع اسلام در عمل نيز ثابت كرده است كه توانايي ادارة جوامع را دارد و قادر است با نفوذ در تمدنها و فرهنگها، ‌مردم را هدايت كند و ملّتها را به نحوي جامع، سعادتمند سازد. تحولات شگرفي كه اسلام در جزيرة العرب دوران جاهلي پديد آورد و طيّ مدتي كوتاه، پيروان خود را به متمدن‌ترينِ جوامع دنيا تبديل كرد، شاهدي بر اين مدعاست. اروپا نيز بخش عظيمي از پيشرفتهاي علمي و فرهنگيِ خود را مرهون فرهنگ اسلام است كه از اندلس وارد اين قاره شد و به سرعت در آن گسترش يافت و موجب شكوفايي آن گشت. اين واقعيت تاريخي نيز گواه ديگري بر جامعيت و كارآمديِ نظام و فرهنگ اسلامي در عرصه‌هاي كلان اجتماعي به شمار مي‌آيد.

از سوي ديگر، معارف و تعاليم اسلام، خود به خود قابل شناسايي نيست و براي شناخت دقيق آنها مي‌بايد به كتاب و سنّت مراجعه كرد. رجوع به قرآن و سنّتِ معصومان(عليهم السلام) و استخراج احكام نيز امري است كه از عهدة هر كسي بر نمي‌آيد، و اشتباه در آن، ‌موجب بروز انحرافاتي خواهد بود كه از صدر اسلام تا امروز بارها دامن‌گير جوامع مسلمان شده است. اين انحرافات همگي به دست كساني صورت گرفته است كه به نام اسلام و با تمسك به نصوص ديني مدّعي هدايتگري و نجات انسانها شده‌اند و سرانجام موجب تأسيس مسلكهاي ضالّه، و گم‌راهي انسانهاي پرشماري گشته‌اند. معاوية بن ابوسفيان، ‌ابن ملجم مرادي، و عمر بن سعد نمونه‌هايي از اين جمله‌اند.

بنابراين ضروري است كه اسلام‌شناساني فرهيخته و باتقوا تربيت شوند تا بتوانند آموزه‌هاي ديني را از منابع حقيقي آن برآورند و در اختيار مردم قرار دهند. اين مهم نيز تا كنون بر عهدة حوزه‌هاي علمية شيعه بوده است، و بزرگ‌ترين اسلام‌شناسان و جامع‌ترين ميراث‌دارانِ علوم قرآن و اهل‌بيت(عليهم السلام) فرزانگاني بوده‌اند كه در دامان حوزه‌هاي شيعي پرورش يافته‌اند. بزرگاني همچون شيخ مفيد، شيخ طوسي، شهيد اول (محمّد ‌بن مكّي)، شهيد ثاني (شيخ زين‌الدين)، علامه حلّي، شيخ مرتضي انصاري، علامه طباطبايي و امام خميني، از جمله دين‌شناساني هستند كه تمام عمر خويش را صرف تعلّم و تعليم و ترويج معارف اسلام كرده‌اند.

از همين روست كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايند:

إذا كان يومُ القيامةِ وُزِنَ مداد العلماءِ بدماءِ الشهداءِ فَيُرْجَحُ مِدادُ العُلماءِ علي دماءِ الشهداء؛(1) «آن‌گاه كه روز قيامت در رسد، آثار علما را با خونهاي شهدا مي‌سنجند، ‌پس [در آن مقام]، آثار علما بر خون‌هاي شهيدان رجحان مي‌يابد».


1. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ‌ج2، ص 16 (ترجمة حديث از نگارنده است).

همچنين بسياري از روايات، عالمان دين را وارثان پيامبران مي‌خوانند. روزي پيامبر اكرم چنين دعا كردند:‌ اللّهم ارحم خلفائي؛ «خداوندا بر جانشينان من رحمت آور» و اين دعا را سه بار تكرار فرمودند. از ايشان سؤال شد كه مراد شما از جانشينانتان چه كساني هستند. ايشان پاسخ دادند: الذين يأتون بَعدي، يروونَ حديثي و سنّتي ... ثم يعلّمونها اُمَّتي؛(1) «كساني كه پس از من مي‌آيند، حديث و سنّت مرا روايت مي‌كنند و آنها را به امّت من مي‌آموزند».

عالمان دين سنگربانان قلبهاي شيعيان در برابر شياطين‌اند. امام صادق(عليه السلام) فرموده‌اند:‌ علماءُ شيعتنا مُرابطونَ بالثغر الذّي يلي ابليس و عفاريته، يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا، و أن يتسلّط عليهم إبليس و شيعته النواصب...؛(2) «عالمانِ شيعيانِ ما پاسداران مرز‌هاي هم‌جوار ابليس‌ و عفريتهاي اويند [و] آنان را از يورش بردن بر شيعيانِ ضعيفِ ما باز مي‌دارند، و نيز از اينكه ابليس و يارانِ كينه‌توزش بر ايشان چيره شوند ...».

بنابراين جايگاه و نقش عالمان ديني بسيار رفيع و دقيق است، و بر همة كساني كه استعداد و توانايي فراگيري علوم ديني را دارند لازم است كه در صورت نيازِ جامعه در اين عرصه قدم بگذارند و در امر ياريِ دين همت گمارند. بايد توجه داشت كه مي‌توان تمام نيازهاي جامعه را از طريق واردات و به خدمت گرفتن نيروهاي خارجي و... برآورده كرد؛ اما امر شناخت دين و استخراج احكام و قوانين اسلام و تعليم و تبليغ آن در سراسر جهان، تنها به كوشش دانش‌پژوهان و عالمان دين ميسور مي‌گردد.

 

گريز از عالمان دين در عصر غيبت

آفات و آسيبهاي بسياري جوامع آخرالزمان را تهديد مي‌كنند. يكي از آفتهايي


1. شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 27، ص 91.

2. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ‌ج 2، ص 5 (ترجمة حديث از نگارنده است).

كه در متون روايي از آن ياد شده، بي‌‌اعتنايي و گريز از علماي دين است. در خبري از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين آمده است:‌

سيأتي علي الناس (علي أمتي) يفرّون من العلماء كما يَفِرّ الغَنَم من الذئب، (فاذا كان كذلك) ابتلاهم الله بثلاثة اشياء: الاول يرفع البركة من اموالهم، ‌و الثاني سلَّط الله عليهم سلطاناً جائرا، ‌و الثالث يخرجون من الدنيا بلا ايمان؛(1) زماني خواهد رسيد كه مردم (امّت من) از عالمان همان‌گونه كه گوسفند از چنگ گرگ مي‌گريزد، فرار مي‌كنند. (پس آن‌گاه كه چنين شود) خداوند آنان را به سه چيز گرفتار مي‌كند: اول آنكه بركت را از اموال آنان بر مي‌گيرد؛ دوم آنكه سلطان زورگويي بر ايشان مسلط مي‌سازد؛ و سوم آنكه آنان را بي‌ايمان از دنيا خارج مي‌كند.

بديهي است كه مراد اين روايت، دانشمندان فاسق امّت نيستند چراكه طرد و گريز از چنين كساني هرگز ناپسنديده نيست؛(2) بلكه مقصود، همان عالمان پرهيزگار و دين‌پرورند كه در راه اعتلاي كلمة حق مجاهده مي‌كنند. به هر روي، ‌يكي از علتهاي اساسيِ پيدايش چنين آفتي در ميان امّت، دشمنيها و كينه‌توزيهاي دين‌ستيزان بر ضد اسلام و روحانيت است، كه به‌خصوص امروزه به كمك امكانات بسيار گسترده و پيشرفته‌اي در سطح بسيار فراگيري صورت مي‌گيرد. پس بر عالمان و فرهيختگان واجب است كه امّت را از اين خطر آگاه سازند، و بر مردم مسلمان نيز لازم است انديشمندان فاسق و گم‌راه را از خود طرد كنند و پيوند قلبي خويش را با عالمان پرهيزگار و خداجوي وثيق‌تر سازند.

همچنين يكي ديگر از راهكارهايي كه براي رفع و دفع اين آفت خطرناك مي‌بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد آسيب‌شناسيِ درونيِ نهاد روحانيت و


1. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ‌ج 22، ص 453 ـ 454.

2. براي مثال مراجعه كنيد به: محمّد محمّدي ري‌شهري، ميزان الحكمة، ‌ج 6، ص 462، ش 13438.

برطرف ساختن نقاط ضعف، و نيز تقويت نقاط قوتِ آن است. بديهي است با تحقق اين امر و رشد و تعالي همه‌جانبة اين نهاد، ‌راه اصلاح و پيشرفت و تعالي جامعه نيز هموارتر مي‌شود و از سوي ديگر با تحكيم اتحاد ميان مردم و عالمان دين، بسياري از توطئه‌ها و ترفندهاي دشمنان دين و ملّت نيز رنگ مي‌بازد.

يكي از نخستين گامهاي اساسي براي بهبود وضع موجود، بازشناسي وظايف و مسئوليتهاي روحانيان، بر اساس نيازهاي امروز است، كه در اين مقام به اجمال بدان مي‌پردازيم.

 

وظايف دانش‌پژوهان و عالمان ديني

آيات كريمة قرآن و روايات و احاديث معصومان(عليهم السلام) همان طور كه در منزلت و فضيلت عالمان ربّاني و ارزش علم بسيار سخن گفته‌اند،(1) مسئوليتهاي سنگين و تكاليف بسيار خطيري نيز بر عهدة آنان نهاده‌اند.(2) در اين مقام به برخي از مهم‌ترين وظايف طلاّب و عالمان دين مي‌پردازيم.

 

فراگيري علوم دين

رسالت روحانيت همان رسالت انبياست، و هدفي كه روحانيت دنبال مي‌كنند نيز همان هدفي است كه اسلام براي آن نازل شده است. اما دانستن اينكه هدف نهايي انبياي الهي در حقيقت چه بوده است ما را در شناختن نخستين وظيفة روحانيت ياري مي‌كند.

با آنكه هدف بعثت پيامبران همچون آفتاب مي‌درخشد، گاه پي بردن به كُنهِ‌ آن همچون نگريستن در آفتاب، سخت و ديده سوز گشته و از چشمها


1. براي نمونه مراجعه كنيد به: محمّد محمّدي ري‌شهري، ميزان الحكمة، ‌ج 6، ص 456 ـ 468.

2. براي مثال مراجعه كنيد به: همان، ص 471 ـ 473، ‌493 ـ 495، ‌ص 500 ـ 504.

پنهان مانده است. برخي پنداشته‌اند هدف انبيا مبارزه با جهل و ناداني بوده، ‌و اينكه مردم را به فراگيري دانش تحريص و تشويق كنند و علوم نافع را در اختيارشان نهند. برخي ديگر گمان كرده‌اند گسترش قسط و عدل و مبارزه با ظلم و بيداد تنها مقصد ايشان بوده است، ... .

اما بايد توجه داشت كه اينها همه، تنها بخشي از رسالت انبيا را تشكيل مي‌دهند و در حقيقت مقدمه‌اي براي مقصود اصيل و نهايي ايشان به شمار مي‌آيند. گُلِ هدفِ انبيا(عليهم السلام) هيچ‌يك از آنچه برشمرده شد نيست. جوهرة رسالت آنان، اصلي فراتر از اينهاست، و بايد گفت غايت قصواي بعثت آنان بسي فراتر از درك انسانهايي همچون ما است. ديدگانِ كم‌سويِ ما توان تماشاي كمال نهايي و قوة يافتن اينكه اين كمال را با چه چيزهايي و از چه راههايي مي‌توان به دست آورد، ندارند. همچنين عقلهاي بشريِ ما نمي‌توانند فهميد كه حقيقتِ «معرفةالله» ـ هدف اصلي رسولان ـ چيست، و اين معرفت چگونه يافت مي‌شود.

اما به هر روي، عالمان دين، در مقام وارثانِ رسالت انبيا(عليهم السلام)، و به‌خصوص جانشينيِ رسالت حضرت ختمي مرتبت(صلى الله عليه وآله) ـ كه افضل و اكمل از تمام رسالتهاست ـ و نيز در مقام ميراث‌داريِ امير مؤمنان و ديگر معصومان(عليهم السلام)، مي‌بايد گوهر رسالت آنان را به خوبي بفهمند و حفظ كنند و به نسلهاي آينده منتقل سازند. يعني انسانها را به سوي كمال نهايي‌شان سوق دهند؛ كمالي كه بالاترين مرتبة وجودي‌اي است كه يك ممكن‌الوجود و يك مخلوق مي‌تواند بدان نايل آيد. اين مرتبه از كمال، معرفتي خاص است؛ معرفتي حضوري و شهودي، كه از آن به «قرب» ياد مي‌شود. پس مي‌توان گفت همة انبيا از سوي خداوند فرستاده شدند تا انسانها را به خدا نزديك كنند، و نزديك شدن به خداوند نيز مراتبي دارد كه برترينِ آنها مقام محمّدي است؛ مقامي كه در اصلْ مخصوص ذات مقدس حضرت خاتم(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت معصومِ اوست، و

ديگران در حقيقت ميهمانِ اين خوان‌اند و هر كس به قدر طاقت و لياقتي كه كسب مي‌كند از آن بهره‌مند مي‌گردد.

بنابراين روحانيت در مقام وارثان اين سلسلة نوراني و به منزلة كارشناسانِ دين، مي‌بايد در گام نخست، اين ميراث را به خوبي بشناسند.

اما شيوه صحيح اين شناخت كدام است؟

هر مسلماني معرفتي اجمالي از اسلام دارد و مي‌تواند اصول پنج‌گانة دين و مذهب و نيز فروع ده‌گانة آن را كمابيش بشناسد. همچنين با برخي احكام عبادي آن آشناست و آنها را با عنوان واجبات و محرمات و... مي‌داند و تا حد علم و همت خود بدان عمل مي‌كند، ‌ليكن اين شناختها به چندين دليل كافي نيست:

نخست آنكه مجموعة آگاهيهاي ما از دين، حاصل شناختهايي پراكنده است كه نام آن را «اسلام» گذاشته‌ايم. مفاهيمي كه به اسلام نسبت مي‌دهيم، سلسله‌اي است از مسائل اعتقادي نظير توحيد، نبوّت، عدل، امامت و معاد، و همچنين مسائل اخلاقي، ‌احكام عملي فرعي و عبادي، احكام اجتماعي، ‌احكام حقوقي، احكام جزايي، احكام سياسي و... كه حتي به اجمال نيز از تمام آنها با خبر نيستيم. اين در حالي است كه هر سلسه از اين مسائل، خود، بحري است بي‌كران، و ميان تمام اين سلسله‌ها و تمام اين مسائل، روابط حقيقي و تكوينيِ بسيار منسجمي برقرار است. در اين نظام منسجم، روابط و سلسله مراتبي بسيار دقيق وجود دارد و مسائل از نقطه مشخصي شروع مي‌شوند و در نقطة معيني پايان مي‌گيرند، و در اين ميان احكام و معارف چنان به هم پيوسته‌ و منظم و به هم مربوط‌اند كه نمي‌توان بعضي را از بعضي گسيخت و جداگانه شناخت و بررسي كرد. تنها كسي مي‌تواند دين را به گونه‌اي صحيح و دقيق دريابد كه قادر باشد مسائل آن را در نظام تكوينيِ منظم و منسجمِ آن بشناسد وگرنه حاصل تلاش او مجموعه‌اي از اطلاعات پراكنده‌اي خواهد بود كه ارتباط منطقي و درستي با همديگر ندارند.

چنين كسي در حقيقت يك اسلام‌شناس نيست و اين مجموعه نيز چيزي جز پيكره‌اي بي‌جان و مُثله شده به نام اسلام نخواهد بود. بر اين اساس يكي از جنبه‌هاي مهم و دقيقي كه عالمان دين مي‌بايد در شناخت اسلام بدان دست يابند و به ديگران بياموزند كشف رابطه‌اي است كه بين احكام و معارف دين وجود دارد (شناخت ارتباطات تكوينيِ حوزه‌هاي ديني با يكديگر).

جنبة ديگري كه در شناخت اسلام هرگز نبايد از نظر دور مانَد اين است كه اكثر پژوهشگران ديني تنها بُعدهاي خاصي را مدنظر گرفته‌اند و از ساير ابعاد اسلام به كلّي غفلت ورزيده‌اند يا به موضوع مورد علاقة خويش بيش از حد پرداخته‌اند. براي رفع اين نقيصه اولاً بايد اسلام را در «كلّ» شناخت و تمام ابعاد آن را در نظر گرفت؛ ثانياً جايگاه هر جزءِ آن را در اين مجموعه باز يافت. بر اين اساس بايد توجه داشت كه مبادا به دليل بروز شرايطي خاص، برخي ابعاد دين از آنچه هست برجسته‌تر جلوه داده شوند و ابعادي ديگر از آن، مغفول و ناشناخته وانهاده بمانند، يا بدتر از آن، از جايگاه واقعي‌شان فروكاسته شوند. بنابراين بايد كوشيد تا تمام ابعاد دين با همان نسبتي كه خداوند تكوين فرموده و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تبيين كرده است بازشناخته شوند.

نكتة بعد در آموختن معارف اسلام آن است كه هر دين‌پژوه بايد تلاش كند تا به شناختي يقيني و قطعي از آموزه‌هاي اسلام دست يابد و در اين راه به ظنّ و گمان، تَن ندهد.

براي رسيدن به اين مقصود نخست بايد معارف دين را چنان آموخت كه براي خود پژوهشگر، هيچ‌ شك و شبهه‌اي باقي نماند؛ و دوم آنكه از جهت اثبات آموزه‌هاي دين نيز بايد چنان قوي و عميق بود كه هم بتوان آنها را به خوبي براي ديگران ثابت كرد و هم بتوان شبهه‌هاي مخالفان را با قاطعيت و قدرت پاسخ گفت.

اين مهم امروزه يكي از كمبودهاي اساسي حوزه‌هاي علميه به شمار

مي‌آيد؛ يعني بسياري از طلاّب، نه مي‌توانند همة‌ ابعاد و مباني دين را اثبات كنند و نه قادرند تا در برابر هجمه‌ها و شبهات فراواني كه در برابر آموزه‌هاي اسلام طرح مي‌شود دفاع كنند.

برنامه‌ريزي و فعاليت در اين زمينه امروزه بيش از هر زمان ديگري اهميت و ضرورت يافته است؛ چراكه امروزه با گروههاي پرشماري مواجهيم كه هر يك براي رسيدن به مقاصد خود، بر بُعدي از اسلام مي‌تازند و مي‌كوشند تا مباني عقيدتي و ارزشيِ مسلمانان را در زمينه‌اي سست و ويران سازند.

پس تنها در صورتي مي‌توانيم در برابر اين هجمه‌ها مقاومت كنيم كه اولاً خودمان به يقين رسيده باشيم؛ و ثانياً بتوانيم ديگران را نيز به يقين برسانيم و شبهات را پاسخ گوييم. چه بسيار كساني بوده‌اند كه با خلوص نيت و فداكاري و صميميت، پاي در ميدان شناخت و دفاع از اسلام نهاده‌اند اما بر اثر ضعف در اين دو زمينه، ‌در مقام عمل شكست خورده‌اند و نه‌تنها در برابر شبهاتِ مخالفان نتوانسته‌اند دفاع كنند، بلكه رفته‌رفته افكار طرف مقابل در آنان اثر گذاشته و ايشان را دچار خودباختگي ساخته است. اين افراد پس از مدتي، خود، از مدافعان انديشه‌هاي مخالفان شده، و دانسته يا نادانسته بر ضد فرهنگ و آموزه‌هاي دين گام برداشته‌اند.

براي مثال بسياري از دانشجويان بيشتر اوقات فراغت خود را صرف مسائل سياسي و مبارزاتي مي‌كنند و براي آنان چندان فرصتي براي تعمّق در مسائل ديني و اعتقادي باقي نمي‌ماند و چه بسا برخي از ايشان گمان كنند ژرف‌كاوي در مسائل عقيدتي و ايدئولوژيكي موجب عقب‌ماندگي در حوزه‌هاي عملي و پيشرفت كشور خواهد شد و بنابراين مي‌بايد در اين زمانه از تعمّق در امور مزبور دست شست و بيشتر به امور عملي پرداخت.

به اين ترتيب بسياري از جوانان به دليل ضعف بنية اعتقادي‌شان در زمينه ايدئولوژي و جهان‌بيني اسلامي، سرانجام تسليم و محكوم افكار انحرافي

شدند. از سوي ديگر برخي از آنان بر اثر فداكاريها و فعاليتهاي تحسين‌ برانگيزشان، در توده‌هاي مردم نفوذ كردند و محبوب جامعه شدند، و وقتي كسي در جامعه مقبوليت عامّ يافت و به يك قهرمان بدل شد به طور طبيعي تمام يا اكثر آراي او نيز پذيرفته مي‌شود، و به لحاظ رواني تفكيك ميان نظرات تخصصي و غير تخصصي او براي ديگران مشكل مي‌آيد. اين امر دربارة برخي گروهها نيز صادق است؛ يعني وقتي جامعه، ‌گروهي را به دليل برخي افكار و فعاليتها و شعارهايش پسنديد و به او روي آورد، همه واقعيتها را از نظرگاه آنان مي‌نگرد و مي‌پذيرد، ‌و اين نقيصه، خود، يكي از راهكارهايي است كه دشمنان نيز بسيار از آن سوء استفاده مي‌كنند.

به هر روي، آنچه گذشت حكايت از آن دارد كه بينش ما دربارة اسلام ضعيف است؛ چراكه اگر چنين نباشد و امر دين همچون آفتاب در دلهاي ما بدرخشد، با تغيير شرايط اجتماعي و هجوم برخي امواج فكري، رنگ نمي‌بازيم و در اعتقادات خود دچار شك و ترديد و نااميدي نمي‌شويم. اين از خصوصيات كساني است كه نفس و بينش آنان ضعيف است و بر اثر كاهلي در امر تحقيق و تعمّق در مباني اعتقادي، به فكر خود اعتماد ندارند، و شرايط اجتماعي و محيطي به سرعت بر آنان اثر مي‌گذارد.

يكي از امامان معصوم(عليهم السلام) دربارة شناسايي حقيقت به يكي از اصحاب خاص خويش مي‌فرمايد كه مي‌بايد حق را چنان بشناسي كه اگر تمام عالم جمع شوند و عقيدة تو را تكذيب كنند، ‌كوچك‌ترين ترديدي در دلت راه نيابد.

البته اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه يقين حقيقي، ‌گوهري است كه تنها از راه كسب علم و تقويت بنية علمي و فلسفي به دست نمي‌آيد. يقين، موهبتي است كه دست‌ يافتن به آن نيازمند تزكيه و تهذيب نفس و نيز لطف پروردگار است:

إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَم

بِالْمُهْتَدِين؛(1) در حقيقت تو هر كه را دوست داري نمي‌تواني هدايت كني؛ ليكن خداست كه هر كس را بخواهد راهنمايي مي‌كند، و او به راه‌يافتگان داناتر است.

بر اين اساس، براي نيل به مرتبة يقين، افزون بر تلاش و ممارست علمي بايد در تهذيب نفس و پرهيزگاري كوشيد و با دوري از معصيت خدا و هواهاي نفساني، خود را از لطف خداوند محروم نساخت:

أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةٍ أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُون؛(2) آيا نمي‌بينيد كه آنان هر سال، يك بار يا دو بار دچار فتنه مي‌شوند، باز هم توبه نمي‌كنند و عبرت نمي‌گيرند؟

در زمينة رفتار نيز بايد چنين بود. يك عالم ديني بايد افزون بر يقين قلبي و استواري در مباني معرفتي، روح خويش را چنان پرورش داده باشد كه اگر همة جامعه او را تحسين كردند، ستايش آنان در نفس او هيچ هيجاني پديد نياورد، و نيز اگر تمام مردم او را دشنام دادند و تهديد كردند در دل او ذرّه‌اي ترس و تأثر صورت نبندد.

امام باقر(عليه السلام) به يكي از ياران خاص خود، به نام جابر بن يزيد جُعفي مي‌فرمايد:

و اعلم بأنك لا تكون لنا ولياً حتي لو اجتمع عليك اهل مصرك و قالوا انك رجل سوء لم يحزنك ذلك، و لو قالوا انك رجل صالح لم يسرّك؛(3) «و بدان، تو اهل ولايت ما نخواهي بود مگر [چنان باشي] كه اگر تمام اهل شهر، ‌گِردِ تو آيند و بگويند تو مردي ناشايسته‌اي، و اين كار تو را محزون نسازد، ‌و نيز اگر همانان بگويند تو انساني نيكوكار هستي، [تحسين آنان] تو را شادمان نگرداند».


1. قصص (28)، 56.

2. توبه (9)، 126.

3. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 78، ص 162 (ترجمة حديث، از نگارنده است).

اين ويژگيها از خصايص بندگان حقيقي خداست؛ يعني اگر كسي فقط بندة خدا باشد، ‌تنها پسند و ناپسند خداوند براي او معنا دارد، ‌و از اين قرار، اگر پروردگار او از رفتار وي راضي باشد، ناخوشاينديِ هيچ كسِ ديگري در نظر او اهميتي نخواهد داشت، و همين‌طور اگر ارتكاب عملي نزد مقام ربوبي نافرماني به شمار آيد، تشويق و تحسين هيچ تنابنده‌اي موجب تحريص و تمايل وي بدان كار نخواهد شد.

امر ديگري كه در شناخت اسلام اهميتي بنيادين دارد، دريافت معارف دين از سرچشمه‌هاي حقيقي آن است.

عقل:درك پاره‌اي اعتقادات ديني جز به مدد عقل صورت نمي‌پذيرد. اثباتِ اصل وجود خدا و مسائل خداشناسي نظير توحيد و برخي اعتقادات ضروري همچون نبوّت و معاد بر عهدة عقل است. پاره‌اي مردم دربارة خداوند تصورات نادرستي دارند:‌ برخي خدا را عينِ طبيعت مي‌دانند؛ كساني او را روح جهان مي‌شمارند؛ ‌بعضي وي را قوانين كلّي يا رياضي عالم مي‌خوانند و ...؛ همچنين افرادي نيز اصلِ وجود خدا را انكار مي‌كنند و آفرينش را حاصل اتفاق و تصادف مي‌پندارند. يافتن پاسخ آن سؤالات و ردّ اين شبهات، همگي بر عهدة عقل است و دانشي كه به اين امر مي‌پردازد فلسفه نام دارد.

بنابراين اگر كسي بخواهد اين مسائل را به درستي بشناسد و از آموزه‌هاي دين در اين زمينه به درستي دفاع كند، ‌به‌ناچار بايد فلسفة اسلامي را بياموزد تا بعد بتواند پس از آشنايي با فلسفه‌هاي ديگر و تطبيق مسائلِ مشترك ميان آنها، به اثبات آموزه‌هاي دين و ردّ ادعاها و شبهه‌هاي مخالفان بپردازد.

گفتني است تقدم اين علم بر ديگر معارف دين، تقدمي عقلي و منطقي است، و نظم و ترتيب زماني و آموزشيِ علوم در نظر نيست.

كتاب خدا: پس از اثبات وجود خدا و آشنايي با برخي صفات و ويژگيهاي او، نظير حيات و علم و قدرت و... ، و نيز پس از اينكه روشن شد حكمت الهي اقتضا مي‌كند كه شناخت لازم را در اختيار همة انسانها قرار دهد، و راهي معين سازد كه بر اساس آن راه، آدمي بتواند هدف و كيفيت رسيدن بدان را بشناسد، و اين راه چيزي جز وحي و نبوّت نيست، نوبت به شناخت كتاب خدا مي‌رسد. قرآن به منزلة منبع عظيمي كه وحي ناب خداوند به بزرگ‌ترينِ پيامبران(صلى الله عليه وآله)، ‌و به مثابة كتابي مشتمل بر تمام معارفي كه آدمي براي خوش‌بختي دنيا و سعادت‌ آخرت بدان نياز دارد، دومين امري است كه بايد به دقت شناخته و آموخته شود.

سنّت معصومان(عليهم السلام): مرتبه‌اي از فهم قرآن با رعايت اصول و قواعد زبان عربي براي همگان ميسر است؛ يعني با شناخت معاني واژه‌هاي زبان قرآن و آگاهي از قواعد صرف و نحو و معاني و بيان، و قوانين عامِّ درك متن، مي‌توان تا حدي مقصود آيات را فهم كرد. اما شناخت كامل و دقيق دين، كه بخش بسيار بزرگي از آن وابسته به شناخت صحيح و كافي از قرآن است، بايد از طريق آشنايان معصومِ آن صورت گيرد. سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) از جهات مختلفي شرط ضروري فهم درست قرآن و احكام اسلام است، و خداوند وظيفة‌ تفسير و تأويل آيات را بر عهدة ايشان قرار داده است. براي نمونه، ‌قرآن كريم احكام شريعت را معمولاً به گونه‌اي مجمل يا مهمل بيان كرده، كه بر مصداقهاي گونه‌گوني قابل انطباق است. بيان تفاصيل و جزئيات اين احكام و آموزش آنها به مردم از وظايف حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و پس از ايشان بر عهدة امامان معصوم(عليهم السلام) بوده است.

همچنين بر اين اساس كه آيات قرآني معاني متعددي دارند و پاره‌اي از آنها معاني باطني و دروني قرآن به شمار مي‌آيند، ‌و به سادگي آشكار نمي‌گردند، بايد به امينان و آشنايان آنها عرضه شوند.

از سوي ديگر، بسياري از آيات قرآن ـ كه كتابي جهاني و جاويد است ـ مصداقهاي گوناگون و تازه‌اي مي‌يابند. اهل‌بيت(عليهم السلام) در فرمايشاتِ خود به بيان پاره‌اي از اين مصاديق ـ يا مصداق تام و برتر آنها ـ پرداخته‌اند.

به هر روي با توجه به وظايف پرشماري كه خداوند بر عهدة پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نهاده و نيز جايگاهي كه شريعت براي امامان معصوم(عليهم السلام) تعيين كرده است، سنّت پيامبر و عترتِ پاك‌نهادش، سومين و آخرين منبع سترگ و اصيل شناخت دين به شمار مي‌آيد، ‌و بر هر دين‌پژوهي فرض است كه آيين اسلام را از طريق معادن و راههاي درست و حقيقي آن باز شناسد.(1)

امر بسيار مهم ديگري كه هر روحاني مي‌بايد در كنار آموختن معارف دين بدان اهتمام ورزد عمل به آموخته‌هاست. اين در حقيقت وظيفة ديگري است كه بر عهدة هر عالِمي نهاده شده است. چنين كسي بايد به دانسته‌هاي خود عمل كند و بدان پاي‌بند بماند، وگرنه نور علم از او باز‌ستانده مي‌شود.(2)

امير مؤمنان(عليه السلام) مي‌فرمايد: العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم يهتفّ بالعمل فان أجابه و الاّ ارتحل عنه؛(3) «علم هم‌نشين عمل است؛ پس كسي كه دانست بايد عمل كند، و علم عمل را فرا خواند، اگر (عمل) پاسخش داد، مي‌ماند، ‌وگرنه كوچ مي‌كند».

 

شناخت اوضاع سياسي و اجتماعي زمانه

وظيفة ديگري كه يك روحاني كارآمد بر عهده دارد، شناسايي وضعيت اجتماعي و سياسيِ محيط پيرامون خود، و امروزه، آشنايي با شرايط سياسي


1. براي آشنايي بيشتر با نقش معصومان(عليهم السلام) در شناخت قرآن، ‌مراجعه كنيد به: محمّدتقي مصباح يزدي، قرآن‌ شناسي، نگارش غلامعلي عزيزي‌كيا، درس سوم.

2. در زمينة‌ اهميت عمل‌كردن به دانسته‌ها و به‌خصوص در اين‌باره مراجعه كنيد به: محمّد محمّدي ري‌شهري، ميزان الحكمة، ج 6، ص 503 ـ 516.

3. نهج‌البلاغه، حكمت 366؛ محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 36.

جهان و اوضاع بين‌المللي است. عالمِ دينيِ امروز مي‌بايد افزون بر شناخت دقيق و كافيِ تعاليم اسلام و احكام شريعت، ‌تا حد نياز جريانات مهم سياسي و اجتماعي جهان و به‌خصوص كشورِ خود را زير نظر داشته باشد و به اين ترتيب بتواند حركتهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگيِ جامعه را به درستي تحليل كند و هدف طراحان و مجريان آنها را دريابد. در طول تاريخ، و از جمله در تاريخ اسلام، شياطيني بوده‌اند كه همواره كوشيده‌اند عالمان ديني را فريب دهند و با زمينه‌سازيهايي، شرايط را به گونه‌اي تحريف‌شده و طبق مطامع خود، در نظر ايشان جلوه دهند، تا ايشان را با خود همراه ساخته‌، از موقعيت علمي و اجتماعي‌شان به نفع خويش بهره‌برداري ‌كنند. اگر اين ترفند‌ها كارگر افتد، چه بسا عالِم ديني، ناخودآگاه و با نيت انجام تكليفِ الهي و خدمت به مردم و دين، سخني بگويد يا اقدامي كند كه موجب تقويت دشمنان و تضعيف دوستانِ دين گردد.

بنابراين شناخت شرايط جامعه و به طور كلّي آشنايي اوضاع جهان، ‌موجب شناسايي دوستان و دشمنان مي‌شود، و امروزه ضرورت اين آشنايي دو چندان است. زيرا در عصر حاضر، مسلمانان و به‌خصوص انقلاب اسلامي ايران دشمنان بي‌شماري دارند، و هر روز ترفندها و توطئه‌هاي جديدي عليه آنان به كار مي‌افتد. در چنين شرايطي مي‌بايد بيش از هر زمان ديگري به‌هوش بود و دشمنانِ دوست‌نما را باز شناخت، و اين امر بدون آگاهي كافي از وضعيت‌ اجتماعي و سياسيِ زمانه ميسور نخواهد بود.

 

تهذيب نفس و عمل به آموخته‌ها

عالمان بي‌عمل، همواره در طول تاريخ يكي از بزرگ‌ترين عوامل انحراف در دين بوده‌اند:

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْد

مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَاب؛(1) در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است، و كساني كه كتاب آسماني به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر آنكه علم براي آنان [حاصل] آمد؛ آن هم به واسطة حسدي كه ميان آنان وجود داشت، و هركس به آيات خدا كفر ورزد، پس بداند كه خداوند زودشمار است.

اغلب بدعتها و كج‌رويها در دين، كه تا كنون موجب گم‌راهي مردمان بي‌شماري شده و نحله‌ها و فرقه‌هاي ضالة بسياري در تاريخ پديد آورده است، برخاسته از جاه‌طلبيها، برتري‌جوييها و حسدورزيهاي كساني بوده است كه جزو عالمان ديني شناخته مي‌شده‌اند؛ علمايي كه به حق خود راضي نبوده، ‌به ديگران رشك مي‌ورزيدند و به حقوق آنان تجاوز مي‌كردند. اين سركشيها، همگي به ناپرهيزگاري باز مي‌گردد. عِلم، براي نَفْسي كه پالايش نيافته باشد، همچون تيغ است در دست زنگيِ مست، و عالِم كم‌تقوا، هم خود تباه مي‌شود و هم ديگران را گم‌راه‌ مي‌سازد. همان‌طور كه از آية فوق به روشني برمي‌آيد، اين انحرافها به دليل نقص شناخت در زمينة معارف دين صورت نگرفته‌اند؛ ضعف آگاهي‌ دربارة اوضاع زمانه نيز موجب اين بدعتها نشده است؛ بنابراين آيا هيچ اميد يا تضميني هست كه همگان گرفتار اين بيراهگي‌ها نشوند؟ آيا مي‌توان از اين بلاي بزرگ در امان ماند؟

پاسخ آن است كه لطف پروردگار شامل حال كساني خواهد بود كه در راه او و به خاطر او توان خود را به كار گيرند و در كنار تحصيل و فعاليت خود به تهذيب نفس و تربيت آن كمر بندند. اگر كسي چنين كند و رابطه خود را با پروردگار عالم تقويت سازد و آنچه آموخته است به كار گيرد، خداوند او را از


1. آل عمران (3)، 19. همچنين براي مشاهده آياتي در اين باره مراجعه كنيد به: بقره (2)، 213؛ جاثيه (45)، 17.

سقوط در پرتگاههاي انحراف نگاه مي‌دارد و راههاي هدايت خويش را بر او آشكار مي‌كند:

وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين؛(1) و كساني كه در راه ما كوشيده‌اند به يقين راههاي خود را بر آنان مي‌نماييم، در حقيقت خدا با نيكوكاران است.

 

رفاه‌طلبي و معنويت‌گريزي؛ خطري براي نهضت

ساده‌زيستي و معنويت محوري، از جمله عوامل مهم موفقيت و پيروزي نهضت پانزده خرداد و تأسيس و بقاي جمهوري اسلامي بوده است. حضور پر رنگ اين دو ويژگي در ميان مردم و طرف‌داران و نيز رهبران نهضت مانعِ آن بوده كه مشكلات داخلي و تحريمهاي خارجيِ اقتصادي، كيانِ حكومت اسلامي را به خطر اندازد. اما نكتة مهمي كه بايد بدان توجه داشت و همگان را بدان توجه داد، ‌لزوم حفظ روحية زهد و ساده‌زيستي و معنويت‌گرايي در ميان تمام طبقات جامعه، و به‌خصوص قشرهايي است كه بيشتر در معرض آفات مزبور قرار دارند. سوداگران، بازاريان و اصناف و قشرهاي پر‌درآمد، از اين جمله‌اند.

امر به اين معروف، وظيفه‌اي است كه به طور كلّي بر عهدة تمام اعضاي جامعة اسلامي، و به طور خاص بر دوش نهاد روحانيت نهاده شده است، و طبق آنچه گذشت، كسي كه مردم را به امري توصيه مي‌كند، خود نيز بايد بدان پاي‌بند باشد. يكي از دلايلي كه زهد و ساده‌زيستي را بر روحانيان واجب مي‌كند آن است كه يك مبلغ، خود بايد الگوي عملي اسلام باشد، و چنان رفتار كند كه همگان به او اعتماد ورزند و صدق توصيه‌ها و گفته‌هاي وي را در عمل مشاهده كنند. رهبر قيام پانزدهم خرداد و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، خود يكي از برترين الگوهاي معنويت‌گرايي و وارستگي بود. از همان


1. عنكبوت (29)، 69.

هنگام كه امام خميني(رحمه الله) در نجف بودند، ‌همواره بر اين موضوع تأكيد مي‌كردند كه روحاني بايد ساده زندگي كند، و ايشان، خود با آنكه امكانات در اختيارشان بود با كمترين هزينه و با سادگيِ تمام روزگار مي‌گذراندند. پس از انقلاب نيز اين مسئله از توصيه‌هاي مداوم و اكيد ايشان به شمار مي‌آمد.

گذشته از اين، هر كس كه در پي سعادت آخرت و به دنبال كسب مقامات روحي و معنوي است، نمي‌تواند و نبايد زخارف دنيايي را در دل خويش راه دهد، و بهره‌گيري از مزاياي مادي براي مؤمن تنها بايد به منزله رفع حاجت و فراهم آوردن زمينه براي كسب مدارج معنوي و ارتقا در مراتب كمال باشد. امام علي(عليه السلام) رابطة دنيا و آخرت را اين‌چنين ترسيم مي‌فرمايد:

الدنيا و الاخرة ضَرَّتان؛(1) «دنيا و آخرت [با يكديگر] همچون دو هَوو (همشوي) هستند».

بنابراين بايد مانع گسترش خواسته‌هاي نفساني و مادي شد و از دل‌مشغوليهاي دنيايي كاست؛ چراكه اين امور مانع پيمودن راه كمال و موجب نقصان قدرت فكر و ظرفيت وجودي آدمي است.

 

جاه‌طلبي و برتري‌جويي؛ مغايرِ رسالت روحانيت

همان‌طور كه رفاه‌طلبي و مال‌دوستي از جمله آفتهايي هستند كه اگر بر جان جامعة اسلامي بيفتند آن را بيمار كرده، رفته‌رفته به فساد و تباهي مي‌كشانند، جاه‌طلبي و برتري‌جويي نيز از جمله آسيبهايي هستند كه نهضت و انقلاب اسلاميِ امام خميني(رحمه الله) را تهديد مي‌كنند. در متون ديني،‌ آيات و روايات پرشماري به آسيب‌شناسيِ جوامع و تمدنها پرداخته‌اند كه سهم قابل ملاحظه‌اي از آنها به اين خطرگاهها اختصاص يافته است. براي نمونه به يكي از اين روايات اشاره مي‌كنيم.


1. ابن ابي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج 19، ص 292.

امام صادق(عليه السلام) از قول پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد:

ما ذئبان ضاريان في غَنَم قد فازقها راعيها، احدهما في اولها و الاخر في آخرها بأفسد فيها من حب المال و الشّرف في دين المسلم.(1)

يكي از تفاوتهاي گرگ با ديگر درندگان اين است كه وقتي به گلّه‌اي حمله‌ور مي‌شود، ابتدا با حرص عجيبي شروع به دريدن و كشتن گوسفندان مي‌كند، و پس از آنكه شمار فراواني از آنها را كشت،‌ به خوردن يكي از گوسفندان بسنده مي‌كند. اگر حمله به گلّه،‌ از يك طرف و به دست يك گرگ صورت گيرد، ممكن است،‌ به دليل سررسيدن چوپان يا فرار برخي گوسفندان،‌ شماري از آنان بتوانند فرار كنند؛ اما اگر چوپان از گله دور افتد و نيز دو گرگ گرسنه از دو جهتِ مخالفْ به گلّه حمله‌ور شوند، هيچ‌يك از گوسفندان جان سالم به در نخواهند برد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خطر حب مال و برتري‌جويي را براي دين مسلمان با خطر دو گرگ گرسنه براي گلّه‌اي كه از چوپان خود دور افتاده است، مقايسه مي‌كند و آن را زيان‌بارتر مي‌خواند: «مال‌دوستي و برتري‌جويي در دينِ مسلمان فساد‌انگيزتر از آن‌اند كه دو گرگ گرسنه ـ يكي از ابتدا، و ديگري از انتها ـ در گله‌اي افتند كه چوپانش از آن دور افتاده است».(2)

همان‌طور كه از روايت مزبور به روشني بر مي‌آيد، اين آفتها، تهديدي براي همة دين‌داران به شمار مي‌آيند، اما اگر برخي قشرهاي جامعه به آنها مبتلا شوند، آسيبهاي فراوان‌تر و جبران‌ناپذيرتري به جامعه وارد مي‌آورند. يكي از اين قشرها، عالمان و دانش‌پژوهان علوم ديني‌اند.

هيچ يك از انديشه‌وران ديني نبايد از خطر اين آفات غفلت ورزد و بايد در


1. محمّد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 70، ص 144؛ همچنين شبيه همين روايت از قول پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به ابوذر(رحمه الله) آمده است. ر.ك: همان، ص 80 ـ 81.

2. (ترجمة عبارت عربي از نگارنده است) همين حديث با اندكي تفاوت از ديگر معصومان نيز نقل شده است. ر.ك: محمّدباقر مجلسي،‌ بحارالانوار،‌ ج 70، ص 14 ـ 15، 145.

كنار تلاشهاي علمي و نظري در شناخت معارف و احكام دين و ديگر وظايف و فعاليتهاي خود، به امر خطير تزكيه و تهذيب نفس خويش اهميت دهد، و براي ريشه‌كن ساختن رذايل نفس و زمينه‌هاي وسوسه و نفوذ شيطان به جِدّ كوشش كند؛ چه پس از آنكه كسي به مدارج عالي علمي و موقعيتهاي اجتماعي دست يافت،‌ به طعمه‌اي براي مطامع شيطان بدل خواهد شد،(1) و براي رهايي از كمند او مي‌بايست قبلاً با مجاهده و تهذيب نفس،‌ خود را براي مقابله با وساوس و ترفند‌هاي او و پيروانش آماده كرده باشد و در سركوب خواسته‌هايي چون شهرت‌طلبي، برتري‌جويي و ثروت‌پرستي به مقاماتي رسيده باشد.

اين مهم از آن روي اهميت دو چندان مي‌يابد كه عالمان دين، وظيفه تبليغ و نشر معارف اسلام، و از جمله امربه معروف و نهي از منكر را نيز بر عهده دارند، و در حقيقت، طبيبان روح مردم‌اند، و اگر طبيب خودْ بيمار باشد، اعتماد مردم از او سلب خواهد شد.

بنابراين تزكيه و تهذيب نفس از مهم‌ترين تكاليف نهاد روحانيت به شمار مي‌آيد.

 

نشر معارف و تبليغ دين

روحاني،‌ به منزلة وارث انبيا(عليهم السلام) تكاليف سنگيني بر عهده دارد. يكي از مهم‌ترين وظايف او آن است كه اندوخته‌هاي خود را به ديگران نيز بياموزد. اين آموزش مي‌تواند به همان صورت مبسوط و گسترده‌اي باشد كه خود آموخته است، يا به گونه‌اي مختصر و مفيد در اختيار عموم مردم قرار گيرد. به اين ترتيب يك روحاني از سويي وظيفة اساسي خود را در برابر دين و مردم انجام داده و از سوي ديگر دانش خود را اتقان و استحكام بخشيده،‌ بر غناي آن مي‌افزايد.(2)


1. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 81، ص 211؛ محمّد‌ محمّدي ري‌شهري، ميزان الحكمة،‌ ج 5، ص 81 .

2. محمّد محمّدي ري‌شهري، ميزان الحكمة، ج 6، ص 470 ـ 471.

در برابر، منابع ديني،‌ عالمان را از رذيلة «كتمان علم» و «خودداري از نشر معارف به ديگران» بر حذر داشته‌اند. بويژه هنگامي كه انحرافات فكري و تحريفها و بدعتها در جامعه پديد آيد. صاحب چنين رذيله‌اي گرفتار لعن و نفرين خداوند و مخلوفاتِ اوست و در قيامت نيز دچار آتش و عذاب پروردگار خواهد شد.(1)

اما آموزش معارف دين، همان‌گونه كه اشاره شد جنبه‌اي فراگيرتر و عمومي‌تر نيز دارد، كه ذيل عنوان تبليغ دين قابل بررسي است. اگر وظايف يك روحاني را به دو حوزة شخصي و اجتماعي تقسيم كنيم، حوزة‌ شخصيِ‌ آن شامل وظايفي خواهد بود كه وي در قبال خود و خانواده‌اش دارد. اين تكليفي است كه بر عهدة هر مؤمني نهاده شده است:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة؛(2) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، خودتان و كسانتان را از آتشي كه سوخت آن مردم و سنگهاست حفظ كنيد.

اين تكليف بر عهده‌ همگان است و هر كس بايد در قبال خود و نزديكان خويش احساس وظيفه كرده، همان طور كه در فراگيري معارف ديني و خودسازي مي‌كوشد، ديگران را نيز تا حد توان از گم‌راهي و تباهي بر حذر دارد.

اما روحاني به منزلة عضوي از قشري خاص وظايف اجتماعيِ به‌خصوصي بر دوش دارد. اين مسئوليت‌ اجتماعي را مي‌توان در سه حوزة مختلف ـ و البته متداخل ـ تقسيم‌بندي كرد.

نخستين حيطة‌ مسئوليت روحاني، تكليف او در قبال جامعة‌ خودِ اوست؛


1. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 67 ـ 68 و 72، محمّد محمّدي ري‌شهري،‌ ميزان الحكمة، ج 6، ص 272 ـ 273.

2. تحريم (66)، 6.

دومين حيطه وظيفه او دايره وسيع‌تري را در بر مي‌گيرد كه شامل ساير كشورهاي اسلامي است؛ و در نهايت وسيع‌ترين قلمرو وظيفة وي ناظر به بار امانتي است كه در قبال همة مردم جهان بر دوش دارد.

براي انجام وظيفه در اولين حوزه‌اي كه بر شمرده شد، توجه به چند نكته ضرورت دارد. نخست بايد توجه داشت و به ديگران توجه داد كه براي پيروزي نهضت الهي امام خميني(رحمه الله) چه خونهاي با ارزشي بر زمين ريخته؛ چه عُمرهاي گران‌باري كه در زندانها و تبعيد‌گاهها و اردوگاهها سپري شده؛ چه بسيار خانواده‌هايي كه بي‌سرپرست و آواره شده؛ چه جسمهاي پاكي كه مجروح و معلول شده؛‌ و چه هزينه‌هاي هنگفت و ويرانيهاي عظيمي كه دامن‌گير مردم اين مرز و بوم گشته است. ديگر آنكه بايد توجه داشت ارزش اين نظام به دليل اسلامي بودنِ آن، و اجراي آموزه‌ها، حدود و احكام دين خداست. بر اين اساس وظيفة روحانيت در قبال تبليغ در اين حوزه بيشتر شامل اطلاع‌رسانيِ درست و كافي در زمينه جايگاه انقلاب، اهداف و ارزشهاي دين و نهضت، و شگردهاي فرهنگي گوناگوني است كه بر ضد ضروريات اسلام ـ چه در زمينة باورها و چه در عرصة ارزشها،‌ چه از جانب دشمنان خارجي و چه از جانب دشمنان داخلي ـ به كار مي‌روند.

بديهي است كه تبليغ در اين عرصه قبل از هر چيز نيازمند شناخت جامع و عميقِ معارف اسلام است و در وهلة دوم عالماني پرهيزگار را مي‌طلبد كه با اوضاع اجتماعي و سياسيِ زمانه به قدر نياز آشنا باشند.

چنين عالِمي مي‌بايد خود را براي مبارزه با شيطاني مهيا كرده باشد كه از بدو آفرينشِ انسان براي فريفتن او كمر بسته بوده و هر روز با كوله‌باري سنگين‌تر از قبل و با تجربه‌ها و ابزارهاي جديدي به جنگ ايمان و اعتقاد انسانها مي‌آيد،‌ و هر روزه بر شمار فريفتگان و ياران خويش نيز مي‌افزايد.

اما آنچه از اسلام و گنجينة‌ نبوّت و امامت به دست ما رسيده،‌ ميراثي

است كه تنها به ما ايرانيان تعلق ندارد، همة‌ ما در قبال ادايِ‌ دينِ خود و تقديم سهمِ ديگران وظايفي داريم. اين همه در حالي است كه اغلب مسلمانانِ كشوري همچون اندونزي ـ با بيشترين جمعيت مسلمان در ميان كشورهاي اسلامي ـ هنوز از ضروريات دين خود اطلاع چنداني ندارند. وضع در بسياري از ديگر كشورهاي مسلمان نيز بهتر از اين نيست، و مسلمانان، تحت فشارهاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي،‌ علمي و فرهنگي از حقايق و معارفِ نجات‌بخش اسلام محروم‌اند. براي مثال در كشور فلسطين، مردمي كه نسل به نسل آواره بوده‌اند و در اردوگاهها و زير چادرهاي ناأمن به دنيا مي‌آيند و سراسر عمر خود را زير چكمه‌هاي رژيمي غاصب سپري مي‌كنند، تا چه حد با ميراث و فرهنگ اسلام آشنايي خواهند داشت؟! بنابراين دومين عرصة فعاليت اجتماعي نهاد روحانيت، كشورهاي اسلامي‌ است.

اما از آنجا كه اسلام، ديني جهان‌شمول است و تمام زمانها و مكانها را در پرتو تعاليم جاودانة خويش مي‌گيرد، داعيان آن، وظيفه‌اي جهاني نيز بر عهده دارند. به عبارت ديگر، نهاد روحانيت افزون بر نقشي كه در جامعة‌ ايران و همچنين در قبال كشورهاي اسلاميِ ديگر بر عهده دارد، مسئولِ صدور و نشر اسلام به تمام دنيا و رساندن پيام نجات‌بخش آن به گوش همة مردم روي زمين نيز هست. همان طور كه رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شامل همة‌ عالميان است، رسالت وارثان او نيز تمام اقطار زمين را بايد فرا گيرد:

تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرا؛(1) بزرگ [و خجسته] است آن كه بر بندة خود، فرقان (كتاب جدا سازندة حق از باطل) را نازل فرمود، تا براي جهانيان هشداردهنده‌اي باشد.

امروزه زمينة تبليغ و شناساندن اسلام در تمام جوامع و مناطق عالم وجود دارد؛ از بسته‌ترين جامعه‌ها گرفته تا بازترين و آزاد‌ترين آنها، از شرق تا غرب،


1. فرقان (24)، 1.

همه جا امكان عرضة اسلام به همگان برقرار است. امروزه جاذبة اسلام در دل مردم اروپا و امريكا و بسياري كشورها رسوخ كرده و بر نهاد روحانيت فرض است كه با برنامه‌ريزي صحيح و دقيق در اين زمينه به تربيت نيروهاي كارآمد بپردازد، و با پرورش معلمان و مبلغانِ دين‌آشنا و دل‌سوز به نشر اسلام در تمام عالم بپردازد.

 

شيوه‌هاي درست تبليغ و ارشاد

يكي از جنبه‌هاي آسيب‌شناختيِ نهضت امام خميني(رحمه الله) كه به وظايف و عملكردهاي نهاد روحانيت باز مي‌گردد، شيوه‌هاي درست تبليغ و نشر دين و پيام اصيل انقلاب است. همان طور كه پيش‌تر گذشت، پس از آنكه روحاني،‌ معلوماتي كافي در زمينه معارف و احكام دين به دست آورد و با شبهات و مناقشاتي كه برضد آموزه‌هاي ديني مطرح شده آشنا و براي پاسخ‌گويي به آنها مجهز گشت، بايد شيوه درست عرضه به ديگران را نيز به درستي بياموزد و به كار بَرَد. يعني براي نوشتن، قلمي خوب، و براي خطابه، بياني جذاب و شيوا و روز‌آمد، و براي گفت‌وگو شيوه‌اي دلنشين و متقن را به كار گيرد، و با تمام قشرها و گروهها متناسب با موقعيت آنان و ملائم طبع ايشان ارتباط برقرار سازد.

اما بايد توجه داشت كه موقعيت‌شناسي و ملائمت با طبعِ مردم و مخاطبان ـ به گونه‌اي افراطي ـ موجب بدعت و تحريف در دين نشود، و آموزه‌هاي اسلام به گونه‌اي «قرائت» نگردند كه «الزاماً» با افكار و عقايد امروزه در غرب و شرق هماهنگ و سازگار باشند. به عبارت ديگر، نبايد به بهاي خوشايند اكثريت و به بهانة يارگيريِ‌ بيشتر، اسلام را چنان معرفي كرد كه از واقعيت و حقيقتِ خويش منحرف و باژگونه گردد.

خداوند متعال دربارة نحوة دعوت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد:

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ *لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا

مِنْهُ الْوَتِين؛(1) و اگر [او] پاره‌اي گفته‌ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مي‌گرفتيم، پس رگ قلبش را قطع مي‌كرديم.

چنين خطاب سهمگين و قاطعي از جانب خداوند به خاتم و برگزيدة پيامبرانش(صلى الله عليه وآله)، وظيفة ديگران را در زمينة نحوة تبيين و قرائت دين روشن مي‌سازد. به اين ترتيب نمي‌توان اسلام را در روزگاري كه كمونيسم بر فضاي سياسي و اجتماعي كشورها حاكم است كمونيستي تبيين كرد، و در روزگار سيطره سوسياليسم، آن را بر وفق آموزه‌هاي اين مكتب تقرير كرد يا در روزگار پست‌مدرنيسم با قرائتي نسبي‌گرايانه و ... . اگر كسي خود را در مقابل خداوند مسئول بداند و تكليف خويش را در امر خطيرِ تبيين دين ـ كه همان ادامة رسالت انبياست ـ به درستي بشناسد، همواره به‌هوش است تا مبادا كلمه‌اي از خود بر اسلام بيفزايد، و مي‌كوشد تا به دقت در همان مسيري كه خدا و رسول معين فرموده‌اند گام بردارد.(2)

اما افزون بر مخاطب‌شناسي، و عرضة دقيق دين، جنبة ديگري كه در زمينه تبليغ و نشر معارف دين بايد در نظر داشت، تأثير دو چندان ارشاد مردم با شيوه‌هاي عملي است. براي درك بهتر نقش الگودهيِ عملي در معرفي و نشر دين، نگاهي به عوامل پيشرفت مسيحيت در جهان امروز مفيد است. ارزيابيِ‌ فعاليتهاي تبليغيِ مسيحيت نشان مي‌دهد كه موفقيتهاي آنان تنها به دليل عرضة انجيل در تيراژهاي بسيار بالا نبوده است. نگارش كتابها


1. حاقه (69)، 44 ـ 46.

2. خداوند در آيات 44، 45 و 47 سورة مائده (5) كساني را كه بر اساس آنچه او نازل فرموده حكم نمي‌كنند، كافر، ظالم و فاسق خوانده است: ... وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُون؛ «... و كساني كه به موجب آنچه خدا نازل كرده، داوري نكرده‌اند، آنان خود، كافران‌اند»؛ ... وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُون؛ «... و كساني كه به موجب آنچه نازل كرده، حكم نكرده‌اند،‌ آنان خود، ستمگران‌اند»؛ ... وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون؛«... و كساني كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند، آنان خود، نافرمان‌اند».

و انتشار مجلات و روزنامه‌ها و ارائه سخنرانيهاي كشيشان و داعيانِ مسيحي ثروتمند اروپايي، راهيِ‌كشورهاي افريقايي و مانند آنها شده و با تحمل وضعيتي بسيار رقّت‌بار، با بوميان فقير و ضعيف آن سامان محشور گشته‌اند، و مدتهايي طولاني در امر تربيت، بهداشت و تغذية آنان كوشيده‌اند. اين مبلغان مسيحي، چه بسا هر روز در تمام امور خانه، از جمله نظافت و نگهداري و تيمار فرزندان،‌ با اعضاي خانواده‌ها همراهي مي‌كنند و در ميان اين كمكهاي بي‌منّت و مهربانانة خويش، روزي يك بار به آنان مي‌گويند از عيسي‌ مسيح(رحمه الله) طلب آمرزش كنند، و روزهاي يكشنبه نيز از آنان دعوت مي‌كنند كه به كليسا بروند. بسياري از اين مبلغان، گاه بهترين سالهاي عمر خود را با فداكاريِ تمام در كلبه‌هايي متعفن و كثيف مي‌گذرانند، تا ـ بنا به اعتقاد خود ـ مردم را هدايت كنند.

به اين ترتيب، علت اصلي موفقيت ايشان، فداكاري و الگودهيِ عمليِ آنان در زمينة معرفي و نشر مسيحيت است.

بنابراين حفظ و تداوم و نشر فرهنگ دين، كه اصيل‌ترين هدف نهضت امام خميني(رحمه الله) و جمهوري اسلامي است در گرو تلاشهاي علمي و عملي روحانيت است: از نظر علمي، بايد بكوشيم تا كاستيها و نيازهاي فكري و فرهنگي و اعتقادي مردم را كشف كنيم و با پيش‌نگري و برنامه‌ريزي صحيح ـ پس از شناخت و تجهيز كافيِ خودمان ـ به رفع اين كمبودها و نيازها بپردازيم؛ از لحاظ عملي نيز بايد به‌هوش باشيم كه با رعايت دستورات حيات‌بخش اسلام، الگويي حقيقي براي همة مردم جهان باشيم.

حاصل سخن

همان طور كه پيش‌تر گذشت ـ بر اساس پيش‌بيني پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ «گريز از عالمان دين» از جمله آفات خطرناكي است كه در عصر غيبت جامعه‌ها را تهديد مي‌كند، و هرگاه چنين شود، پيامدهاي توان‌فرسا و بلاهاي خانمان‌سوزي گريبان مردم را خواهد گرفت. از سوي ديگر، همان‌طور كه شكل‌گيري و پيروزي نهضت امام خميني(رحمه الله) در گرو تلاشها و خدمات روحانيت و نيز هم‌بستگي و اعتماد متقابل ميان مردم و اين قشر خدمت‌گزار بوده است، حفظ و تداوم و تعالي آن نيز وابسته به اتحاد و تعلق قلبي مردم به نظام ولايت‌فقيه و نهاد روحانيت است. بنابراين دو مقدمه، بايد كوشيد تا زمينه‌هاي اين يكپارچگي را شناسايي و آنها را تقويت كنيم، و نيز عواملي را كه موجب نقصان و شكست آن‌اند باز شناسيم و راهكارهاي رفع آنها را بيابيم و به كار بنديم.

بر شمردن بعضي از مهم‌ترين وظايف يك روحاني، در زمينه شناخت دين و نيازهاي زمانه، تهذيب نفس و آراسته شدن به اخلاق اسلامي، تلاش در تهذيب جامعه، و معرفي و تبليغ دين در حوزه‌هاي مختلف و...، پاره‌اي از مشكلات و آسيبهايي را كه متوجه نهاد روحانيت و نيز جامعه و نظام اسلامي است، روشن ساخت. همچنين در خلال اين بحث برخي راهكارهاي رفع اين مشكلات و آسيبها روشن گشت.

با توجه به آنچه گذشت، هر فردِ بادرايتي همواره مي‌بايد پندارها و گفتارها و رفتارهاي خويش را به نقد بنشيند، و همچنين از انتقادات و حتي عيبجوييهاي ديگران بهره ببرد: اِنَّ المؤمن لا يمسي و لا يصبح الاّ و نفسه ظنون عنده...؛(1) «همانا مؤمن شب و روز نمي‌كند، مگر آنكه به نفس خويش بدگمان است...». بنابراين فرموده،‌ اگر برخي رفتارهاي ما ـ در مقام يك روحاني ـ از جانب دوست يا دشمن به نقد كشيده شد، بايد از اين وضعيت به بهترين نحو سود جست و با تحليل و بازكاوي آن، در راه اصلاح و بهبود وضع خود و جامعه كوشيد.


1. (ترجمة عبارت عربي از نگارنده است) ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج 10، ص 18.

 

 

 

كتاب‌نامه

1. قرآن كريم.

2. علي بن ابي‌طالبعليه السلام، امام اول، نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، دفتر نشر الهادي، 1379.

3. آقا بزرگ طهراني، محمدحسن، الذريعة الي تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء، 1403ه‍ . ق.

4. أمين، محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف، 1403 ه‍ . ق.

5. ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، قم، مكتبة آيت‌الله العظمي المرعشي النجفي، 1404 ه‍ . ق.

6. ابن بابويه،‌ محمد بن علي (شيخ صدوق)، الخصال، تصحيح و تعليق علي‌اكبر غفاري، قم، جماعة المدرسين بقم المشرفه، مؤسسة النشر اسلامي، 1362.

7. ــــــــــــــــــــ ، عيون اخبار الرضا، نجف، مطبعة الحيدريه، 1970 م.

8. ـــــــــــــــــــ ، معاني‌الاخبار، تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين حوزة علميه قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361.

9. ابن حنبل، احمد بن محمّد، المسند، بيروت، دارالفكر، 1414 ه‍ . ق.

10. اصفهاني كربلائي، حسن، تاريخ دخانيه، يا تاريخ وقايع تحريم تنباكو، به كوشش رسول جعفريان،‌ چاپ اول، قم، دفتر نشر الهادي، مؤسسة چاپ الهادي، 1377.

11. اميني، عبدالحسين، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366.

12. بحراني، هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 1374 ه‍ . ق.

13. بخاري الجعفي، محمّد بن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، احياء التراث العربي، 1408 ه‍ . ق.

14. بلاغي نجفي، محمدجواد، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، [بي‌تا].

15. پارسانيا، حميد، حديث پيمانه: پژوهشي در انقلاب اسلامي، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1376.

16. تيموري، ابراهيم، رژي: تحريم تنباكو، اولين مقاومت منفي در ايران، تهران، كتابهاي جيبي، 1361.

17. حائري، عبدالهادي، نخستين روياروييهاي انديشه‌گران ايران با روية تمدن بورژوازي غرب، تهران، اميركبير، 1367.

18. حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسائل‌الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعه، قم، مؤسسة آل‌البيت لاحياء التراث، 1409 ه‍ . ق.

19. حويزي، عبدعلي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، تصحيح و تعليق هاشم رسولي محلاتي، قم، مجاهدي، 1382 هـ . ق.

20. خميني، روح‌الله، رهبر انقلاب و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران، كشف الاسرار، تهران، محمّد، [بي‌تا].

21. ــــــــــــــــــــ ، صحيفة نور: مجموعه رهنمودهاي امام خميني(رحمه الله)، تهيه و جمع‌آوري مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران،‌ فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.

22. رسولي محلاتي، هاشم، تاريخ اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373.

23. روحاني، حميد، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني(رحمه الله)، تهران، راه امام، 1359 ـ 1372.

24. زمخشري، محمود بن عمر، ربيع الابرار و نصوص الاخبار، تحقيق سليم النعيمي، قم، الرضي، 1368.

25. سروش، عبدالكريم، قبض و بسط تئوريك شريعت: نظريه تكامل معرفت ديني، تهران، مؤسسة فرهنگي صراط، 1373.

26. شاملويي، حبيب‌الله، جغرافياي كامل جهان: شامل كلياتي دربارة آسيا، آفريقا، آمريكا ... ، [تهران]، بنياد، 1361.

27. شعراني، ابوالحسن، نثر طوبي يا دائرة‌ المعارف لغات قرآن مجيد، گردآوريِ ميرزا ابوالحسن شعراني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1398 ه‍ . ق.

28. طباطبايي، محمّدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة محمدباقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين حوزة‌ علميه قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363.

29. ـــــــــــــــــــ ، تفسير الميزان، ج 5، ترجمة محمدجواد حجتي كرماني و محمّد علي كراميِ قمي، چاپ دوم، [تهران]، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، با همكاري مركز نشر فرهنگي رجاء و مؤسسة انتشارات اميركبير، 1364.

30. طبرسي، ابي‌منصور احمد بن علي بن ابي‌طالب، الاحتجاج، تحقيق ابراهيم بهادري و محمدهادي به، چاپ دوم،‌ تهران، اسوه، 1416 ه‍ .ق.

31. عسكري، مرتضي، معالم المدرستين، تهران، المجمع العلمي الاسلامي، 1417 ق.

32. عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم، فقهاي نامدار شيعه، قم، كتابخانه آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي [1405 ه‍ . ق.]

33. عميد زنجاني، عباسعلي، انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن، تهران، نشر كتاب سياسي، 1368.

34. فتال نيشابوري، محمّد بن احمد، روضة الواعظين للفتال النيشابوري، قم، الشريف الرضي، 1368.

35. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: خاطرات ارتشبد حسين فردوست، تهران، اطلاعات، 1370.

36. فيض كاشاني، محمّد بن شاه مرتضي، محجة البيضاء في تهذيب الاحياء، تصحيح و تعليق علي‌اكبر الغفاري، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361.

37. قمي، عباس، سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، تهران، فراهاني، كتابخانة سناني، 1363.

38. ــــــــــــــــــــ ، فوائد الرضويه في احوال علماء المذهب الجعفرية، تهران، كتابخانه مركزي، 1327.

39. كدي، نيكي، تحريم تنباكو، ترجمة شاهرخ قائم‌مقامي، تهران، كتابهاي جيبي، 1358.

40. كليني، محمّد بن يعقوب، الاصول من الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، بيروت،‌ دارالاضواء، 1405 ه‍ . ق.

41. الگار، حامد، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1359.

42. مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(رحمه الله)، مفتاح صحيفه: راهنماي صحيفة نور دورة 22 جلدي، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(رحمه الله)، 1372.

43. مجلسي،‌ محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، [بي‌تا].

44. محمدرضا پهلوي، شاه مخلوع ايران، انقلاب سفيد، تهران، بانك ملّي ايران، 1345.

45. محمدي ري‌شهري، محمّد، ميزان الحكمة: اخلاقي، عقيدتي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، ادبي، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1362.

46. رجبي، محمود، انسان‌شناسي، قم، مؤسسه ‌آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1378.

47. محمودي، محمدباقر، نهج‌السعادة في مستدرك نهج‌البلاغه، تصحيح عزيز آل‌طالب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1376.

48. مدرس، حسن، نطق‌ها و مكتوبات و يادداشت‌هايي پيرامون زندگي (مجاهد شهيد) سيد حسن مدرس، [بي‌جا]، ابوذر، 1355.

49. مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، قيام 15 خرداد به روايت اسناد، تهران، وزارت اطلاعات، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1378.

50. مسعودي، علي‌ بن حسين ، مروج الذهب و معادن الجوهر، تهران،‌ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1374.

51. مصباح، محمدتقي، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، معاونت فرهنگي، 1364.

52. ــــــــــــــــــــ ،‌ آموزش عقايد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، معاونت فرهنگي، 1365.

53. ــــــــــــــــــ ، تعدّد قرائت‌ها،‌ نگارش غلامعلي عزيزي‌كيا، قم، مؤسسة‌ آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، مركز انتشارات، 1382.

54. ــــــــــــــــــــ ، چكيده‌اي از انديشه‌هاي بنيادين اسلامي، ترجمه و تدوين حسينعلي عربي و محمدمهدي نادري قمي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1380.

55. ــــــــــــــــــــ ، قرآن شناسي، نگارش غلامعلي عزيزي‌كيا، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، [در دست چاپ].

56. ــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن، قم، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1379.

57. ــــــــــــــــــــ ، نظرية سياسي اسلام، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1378.

58. مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، قم، صدرا، 1358.

59. معين، محمّد، فرهنگ فارسي: شامل لغات ادبي، رياضي، نجومي، پزشكي، ...، تهران، انتشارات اميركبير، 1371.

60. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه: تفسير و بررسي تازه‌اي دربارة قرآن مجيد...، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362.

61. ناظم الاسلام كرماني، محمد بن علي، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران، آگاه؛ نوين، 1362.

نمايه اعلام

آتاتورك                         54، 57

آدم                   15، 70، 72، 135

آغا محمّد خان قاجار                24

ابراهيم 22، 49، 72، 78، 91، 93، 95، 98، 154، 209، 210

ابن ابي الحديد          86، 207، 209

ابن سينا                             44

ابن ملجم                          182

ابوبكر                                83

ابوذر                   101، 199، 211

ابوسفيان            69، 84، 141، 182

ابوموسي اشعري                     85

امام باقر                            191

امام حسن                           87

امام حسين        38، 138، 139، 140

امام صادق 19، 35، 37، 140، 183، 199

بسر بن ارطاة                      148

بني‌اميه        38، 84، 86، 139، 140

بني‌صدر                            118

بني‌هاشم                  80، 84، 140

بهبهاني                              34

تالبوتِ                                91

جابر بن يزيد جُعفي                191

جان اف. كندي                 29، 35

جبرئيل                              16

حائري                    31، 60، 209

حاج سيد احمد خوانساري           34

حضرت محمّد 69، 78، 80، 81، 96، 98

حكيم             34، 115، 127، 152

حوّا                              70، 72

خويي                          34، 152

دكتر اميني                          30

زبير                                  84

سعيد بن نمران                    148

سفياني                             141

سيدجمال‌الدين اسدآبادي            59

شاه ولي‌الله صاحب الهندي            104، 106

شهيد اول                      89، 182

شهيد ثاني                     89، 182

شيخ بهايي                           44

شيخ صدوق             44، 101، 209

شيخ طوسي               44، 89، 182

شيخ فضل‌الله نوري            51، 63

شيخ مرتضي انصاري    43، 89، 182

شيخ مفيد                     89، 182

صاحب جواهر                        43

صدرالدين محمّد شيرازي           44

طالوت و جالوت                 22، 69

طلحه                                84

عايشه                                84

عبيدالله بن عباس                 ‌148

عتبة ‌بن ربيعه                       98

عثمان                      83، 84، 85

علامه اميني                       106

علامه حلّي                    89، 182

علامه طباطبايي      19، 100، 156، 182، 210

علامه مجلسي                      44

عمر                             83، 84

عمر بن سعد                       182

عمر بن عبدالعزيز                    86

عمروبن عاص                       85

عيسي              78، 80، 100، 155

فارابي                                44

فتحعلي‌شاه                     24، 25

فخرالدين رازي                    104

فرعون                           22، 77

كاشاني            63، 121، 147، 211

كليني                   44، 147، 211

گلپايگاني                      35، 152

محمدرضا پهلوي 26، 29، 31، 33، 36، 38، 110، 111، 211

مصدق                       113، 121

مطهري                 62، 177، 212

معاويه 84، 85، 86، 141، 148، 149، 150، 151

منوچهر آزمون                       34

موسي        22، 76، 77، 78، 79، 80، 98، 155

ميرحامد حسين              105، 106

ميرداماد                              44

ميرزاي شيرازي                 93، 94

ميرزاي ‌قمي                    24، 25

ناصرالدين شاه              91، 92، 93

نصير عصار                          34

نوح                   76، 78، 95، 154

هابيل و قابيل                  22، 69

وَليد بن مغيره                       98

نمايه مكانها

اتريش                                53

اروپا                     53، 181، 204

افريقا                      53، 82، 210

امريكا     22، 29، 34، 35، 38، 118، 204، 210

اندلس                              181

انگلستان                        28، 29

ايتاليا                                131

باقرآباد                               40

تبريز                              9، 36

تركيه                            54، 57

تهران 37، 38، 39، 40، 51، 52، 153، 165، 176، 209، 210، 211، 212

جزيرة‌ العرب                  24، 181

حبشه                           80، 98

حجاز                            53، 82

خاور نزديك                         53

خاورميانه                            27

خليج فارس                          28

روم                                  82

شِعب ابوطالب                       80

شوروي             21، 53، 162، 173

شيراز                                 40

ظفار                                 28

عمان                                 28

غدير خم                             47

، 153، 209، 210، 211، 212

كانادا                               134

كربلا                               140

مدينه                  26، 80، 81، 98

مكه             26، 81، 96، 98، 158

ورامين                          39، 40

وين                                  53

يمن          19، 86، 148، 149، 151

اصطلاحات

آزادي        9، 39، 114، 116، 132، 161، 163

استحالة فرهنگيِ             119، 122

انتخابات       32، 33، 51، 163، 175

11

اومانيسم               131، 132، 139

بهائيت                         31، 115

پوزيتويسم              132، 134، 139

تحريم تنباكو 50، 91، 92، 93، 94، 117، 209، 211

درجه‌بندي شهروندان              115

ساواك                      34، 36، 39

سپاه دانش                           33

سپاه دين                            33

سنّي                                 54

عاشورا                   22، 138، 139

عقل‌گرايي                          132

علم الحديث                   44، 101

غيرت ديني             27، 123، 139

كشف حجاب                        26

كمونيسم                     113، 205

كودتاي 28 مرداد              28، 113

لائيك                31، 54، 57، 115

ماركسيسم                         113

هجوم فرهنگي              119، 129

وحي 16، 18، 21، 46، 59، 74، 76، 80، 87، 89، 99، 103، 109، 125، 126، 128، 129، 130، 132، 155، 161، 193

ولايت فقيه                  118، 123

ولي فقيه                      63، 123

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org