فصل اول
خاستگاهها
خاستگاههاي معرفتي
پيشينة ستيزههاي بشري
براي يافتن ريشههاي اصلي قيام خرداد، بهتر آن است كه پيش از پرداختن به زمينههاي اجتماعي و سياسي، و آنچه بين امّت اسلامي و سلطنت پهلوي گذشت، قدري به عقب بازگرديم و اصل ماجرا را با نگاهي معرفتي بنگريم. مقصودْ همان زماني است كه خداوند در كار آفرينش آدم بود!
آنگاه كه خداوند به فرشتگان گفت «من در زمين جانشيني قرار خواهم داد» ايشان پرسيدند «آيا كسي را در آن قرار ميدهي كه فساد و خونريزي كند؟!»(1)
آنان در آن مقام دريافته بودند كه در آدمي ويژگيهايي هست كه او را بر تباهكاري توانا ميسازد.
در بينش اسلامي، افزون بر موجودات محسوس و مادي، موجودات بسيار پرشماري نيز هستند كه از دسترس حواس و ابزار ادراكيِ ما به دورند. ملائك يا فرشتگان آسماني از اين جملهاند.(2) اين موجوداتِ مجرد، همگي در يك مرتبه نيستند بلكه مراتب و مقاماتِ گوناگوني دارند: وَ مَا مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُوم؛(3) «هيچ يك از ما نيست مگر آنكه مقامي معلوم دارد». از بعضي آيات
1. بقره (2)، 30.
2. و ليس في اطباق السّماء موضع اهاب الاّ و عليه ملك ساجد، اوساع حافد ...؛ «در تمام آسمانها جاي پوستيني نميتوان خالي يافت مگر آنكه فرشتهاي به سجده افتاده يا در كار و تلاش است ...» نهجالبلاغه، خطبه 91؛ محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 59، ص 174، و ج 77، ص 324؛ ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 345.
3. صافات (37)،164.
قرآن نيز برميآيد كه برخي ملائك بر گروهي ديگر فرمانروايي دارند؛ براي مثال جبرئيل ملكي است كه فرمانرواي گروهي از فرشتگان است، و آنان جملگي به فرمان او گردن مينهند: مُطَاعٍ ثـَمَّ أَمِين؛(1) همچنين گروهي حامل عرش خداوندياند يا گرد آن قرار دارند؛ گروهي ديگر مأمور رساندن وحي به پيامبراناند؛ برخي تدبير امور عالم را بر عهده دارند؛ شماري مسئول ثبت و ضبط اعمال بندگاناند؛ پارهاي هنگام موت و در عالم برزخ به مؤمنان بشارت ميدهند؛ عدّهاي در قيامت و در جايگاهي خاص بر مؤمنان درود ميفرستند؛ جمعي كارگزاران بهشت و نوزده نفري نيز موكلان و گماشتگان دوزخاند و...؛(2) اما به هر روي در ميان آنان هيچ درگيري و تزاحمي نيست.
انتخابگري انسان
چرا در عالم ملائك هيچ ستيزهاي در نميگيرد ولي در جهان مادي و ميان انسانها همواره جنگ و خونريزي و نزاع برقرار بوده است؟
بايد دانست آنچه موجب ارزش انسان ميشود اين است كه كارهاي او برگزيدة يك راه از ميان چند راه است. درونِ انسان گرايشهاي مختلفي وجود دارد كه معمولاً در مقام عمل با هم تزاحم مييابند؛ شبيه نيروهاي مختلفي كه از جهات مختلف بر يك جسم اثر ميكنند؛ جاذبهاي آن را به اين سوي ميكشاند و جاذبهاي ديگر به سويي ديگر. در طبيعت وقتي نيروها، بدينگونه، جهاتي مختلف داشته باشند، آنچه تحقق مييابد برآيند نيروهاست. اما دربارة انسان وضع به گونهاي ديگر است؛ يعني چنان نيست كه هر جاذبهاي قويتر باشد، خود بهخود انسان را مقهور خويش سازد. آدمي نيرويي دارد كه ميتواند در برابر جاذبههاي قوي نيز مقاومت كند. او نيرويي دارد كه با آن ميتواند از
1. «(در آسمانها) مورد اطاعت (فرشتگان) و امين است» تكوير (86)، 31.
2. محمّدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن (جهانشناسي)، ص 284.
حالت انفعال خارج شود و بر غرايز و جاذبههاي گوناگون حاكم گردد و خواستهاي را فداي خواستهاي ديگر سازد. اينجاست كه با ترجيح كاري بر ديگري، عمل او ارزش مييابد.
اين ارزش تنها دربارة موجودي صدق ميكند كه گرايشهاي متضاد داشته باشد، و اگر موجودي همچون فرشتگان، تنها يك نوع «ميل» داشته باشد، انتخاب نيز براي او مطرح نخواهد بود. لذت فرشتگان تنها در عبادت خداست و اساساً لذات شيطاني در آنان راه ندارد. به اين ترتيب، ملائك مختارند يعني مانند موجودات طبيعي بياراده نيستند و نيز تحت تأثير عامل جبري برخلاف ميل و خواستشان حركت نميكنند ولي انتخابگر نيستند؛ اما انسان داراي خواستههايي متضاد است و افزون بر اختيار خويش بايد دست به انتخاب بزند.(1)
جهان؛ عرصة امتحان الهي
اين انسانِ انتخابگر، به اقتضاي حكمت پروردگار و بنا بر شرايطِ تكويني عالم خاك، قوا و امكاناتي در اختيار دارد. از سويي چراغ عقل به دستش داده شده تا از درون راهنماي او باشد، و چون اين نور دروني براي هدايت يافتن او بسنده نيست، پيامبران بزرگواري نيز فرستاده شدهاند تا با تعاليم خود او را ياري كنند.(2)
لطف خداوند همچنان ادامه دارد. پروردگار متعال، فرشتگاني را نيز آفريده است كه در حق مؤمنان دعا كنند و در پيمودن راه حق مددكارشان باشند.(3)
همچنين از سوي ديگر، در سرشت آدمي غرايزي حيواني نهاده شده است. اين غرايز براي ادامة حيات و نسل او ضرورياند. هواهاي نفساني و وسوسههاي شيطان نيز انسان را به سوي خود فرا ميخوانند.
1. ر.ك: محمّدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن (انسان شناسي)، ص 378 379.
2. محمّد محمّدي ريشهري، ميزان الحكمة، ج 6، ص 401 402.
3. احزاب (33)، 43.
به اين ترتيب استعدادها و امكانات متنوع و متوازني در اختيار آدمي گذاشته شده و او راهها و گزينههاي خير و شري نيز پيش روي دارد و اينك هموست كه ميبايد گزينش كند و در عرصة امتحان الهي گام بگذارد.
سرشت انسان به گونهاي است كه تنها بر اثر اعمال و انتخابهاي ارادي خود رشد ميكند و كمال مييابد؛ و تمام كارگاه هستي و تعاليم وحي نيز از همين واقعيت خبر ميدهند. مقصود از آزمون يا امتحان انسانها نيز همين است كه خداوند آنان را ميان دو دسته از عوامل و زمينههاي متضاد و متزاحم قرار داده است كه هر يك از آنها آدمي را به سوي خود جذب ميكنند و او ميبايد با گزينش صحيح خود در امتحان الهي سربلند شود و در نتيجه كمال يابد و سعادتمند گردد، يا بر عكس، تن به غرايز حيواني و جان به وسوسههاي شيطاني ميسپارد و با انتخابهاي نادرست خويش به خيل گمراهان و مردود شدگان ميپيوندد.
برترينِ نعمتها و خدمتها
پروردگار كريم، نعمتهاي بيشماري به بندگان ارزاني داشته است و همگان غرق در احسانهاي ظاهري و باطني اويند.(1) اما با آنكه شمارش اين نعمتها از طاقت و بضاعت آدمي خارج است ميتوان با مدد جستن از تعاليم وحي به ارزيابي نعمتهاي مشهود و غير مشهود الهي پرداخت و برترينِ آنها را شناخت.
پارهاي از آيات و روايات گوياي آناند كه «هدايت» برترين نعمتهاي خداوند است؛(2) زيرا اگر انسان از اين نعمت بيبهره ماند، به مرتبة حيوانات و حتي پايينتر از آن فرو ميافتد.(3)
1. لقمان (31)، 20.
2. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 21، ص 361؛ ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ص 337.
3. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 21، ص 361.
بر اين اساس، ارزندهترين خدمتها نيز تلاش در ارتقاي انسانها به مقام شامخ «انسان حقيقي» است. هنگامي كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) أمير مؤمنان را براي ادارة جنگ به يمن ميفرستاد به ايشان فرمود:
يا علي لا تقاتلنّ احداً حتي تدعوهُ، و أيم الله لأن يهدي الله علي يديك رَجُلاً خَيرٌ لكَ مما طلعت عليه الشمس و غربت ...؛(1) «اي علي، با هيچ كس وارد جنگ مشو مگر آنكه [ابتدا به حق] دعوتش كني؛ زيرا هدايت يك نفر به دست تو، براي تو بهتر از هر آنچه تا كنون خورشيد بر آن طلوع و غروب كرده ميباشد...».
خداوند در قرآن كريم فرموده است: وَمَنْ أحْيَاهَا فَكَأنَّمَا أحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا(2)؛ «و هر كس انساني را از مرگ رهايي بخشد چنان است كه گويي همة مردم را زنده كرده است». امام صادق(عليه السلام) در تفسير اين بيان پروردگار فرمود: «تأويل اعظم اين آيه آن است كه وي را دعوت كند، و او بپذيرد».(3) علامه طباطبايي(رحمه الله) با توجه به همين روايت ميفرمايد: «كسي كه ديگري را به سوي ايمان هدايت كند، در واقع او را زنده كرده است».(4) البته خداوند، خود در بالاترين مرتبه، هدايت انسانها را بر عهده دارد، و پس از او، انبياي الهي و امامان معصوم(عليهم السلام) و فرشتگان و عقل انساني قرار دارند.
در مقابل نيز بزرگترين خيانتها، گمراه كردن بندگان از راه هدايت است. ابليس كه پس از سركشي در برابر فرمان خداوند از آسمانها و صفوف ملائكه بيرون رانده و تا قيامت مشمول لعنت خداوند شد، به منزلة مظهر باطل، تا روز برانگيخته شدن انسانها، از خداوند مهلت خواست، و تا روز و زماني معين
1. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 19، ص 167، (با اندكي تفاوت)؛ ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 13 14.
2. مائده، (5) 32.
3. عبدالعلي بن جمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 620.
4. محمّدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج 5، ص 317.
مهلت يافت. شيطان سپس به عزّت خداوند سوگند خورد كه همة انسانها را ـ جز بندگان خالص خدا ـ گمراه خواهد كرد.(1)
خاستگاه نزاعها و جنگهاي بشري
آيا هيچ برههاي از تاريخ ميتوان سراغ داد كه بشر در صلح و آرامش كامل زيسته باشد؟ آرامشي نسبي چطور؟ چه عواملي موجب تنش و درگيريها ميشوند و ثبات و صلح را بر هم ميزنند؟ آيا ميتوان قاعده يا عاملي كلّي يافت كه تمام دلايل فرعي و جزئي و موردي را در بر گيرد، و همة عاملهاي ديگر، نمود يا جلوهاي از آن علتِ اصلي به شمار آيند؟
اينها سؤالاتي است كه از ديرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته و بهخصوص در حوزههاي جامعهشناسي و انسانشناسي به آنها پرداخته شده است، و هر مكتبي بر اساس مباني خود كوشيده تا براي اين پرسشها، پاسخهايي متقن و درخور بيابد.
براي مثال ماركسيستها در قالب ماترياليسم تاريخي، بسيار به اين موضوع پرداختهاند و نزديك به نيم قرن جهان را در تسخير نظرية خود گرفتند. آنان بر اين باور بودند كه تضاد طبقاتي ميان مردم موجب پديد آمدن نزاعها و كشمكشهاست و اين درگيريها، در ادامه، به جنگها وخونريزيها ميانجامد؛ اما در نهايت با حذف اختلاف طبقاتي وتشكيل «كمون نهايي» است كه حكومتها از ميان برداشته ميشوند و جنگ و خونريزي پايان ميگيرد.
1. قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَي يَوْمِ الدِّينِ * قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ * قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ».
به اين ترتيب ماركسيستها جنگهاي جهاني، منطقهاي، و درگيريهاي محلي و قبيلهاي را بر اساس نزاع بر سر منافع مادي و در اختيار گرفتن ابزار توليد تفسير كردند.
اين ديدگاه ـ همان طور كه امام خميني(رحمه الله) سالها قبل پيشبيني كرده بود (1) بهخصوص پس از فروپاشي نظام سوسياليستي در شوروي و برخي كشورهاي مهم بلوك شرق محكوم به شكست شده و رو به اضمحلال است.
اما مكتب اسلام بدون آنكه نقش قدرتطلبي و منفعتجويي و... را در بروز تعارضات و جنگها انكار كند، تبييني عميقتر و بنياديتر ارائه ميدهد و به جنگها و ستيزهجوييها از زاويهاي ديگر مينگرد.
بنا بر آنچه گذشت، انسان در منظر اسلام، موجودي است انتخابگر، كه از درون و بيرون خود تحت تأثير جاذبههاي مختلفي قرار دارد. از يك سوي، عقل و وحي و فرشتگان وي را به سوي حق ميخوانند و او را به هدايت خداوندي رهنمون ميشوند، و از سويي ديگر، غرايز حيواني و هواهاي نفساني و وسوسههاي شيطان او را به جانب خود و طريق ضلالت ميكشند.
به اين ترتيب، درون آدمي نزاعي شديد بين اين قوا در ميگيرد، و او به ارادة خود، سرانجام پاي در مسير حق و نور ميگذارد و در مسير كمال خويش به راه ميافتد، يا به عكس، تسليم خواستههاي نفس و فريبهاي شيطان شده، باطل را برميگزيند. حاصل اين نزاع، هرچه باشد، انسان را عضو حزب حق يا باطل ميسازد. اما هرچند كه اين نزاعهاي دروني اغلب ادامه مييابند و آدمي را، هر دَم، از جانب حق به سوي باطل يا به عكس ميكشانند، به هر روي انسان در هر زمان يا عضو جرگه حق است يا در گروه باطل. به همين ترتيب شبيه اين نزاع دروني، در بيرون نيز درميگيرد و كشمكشهاي بين انسانها نيز در حقيقت جلوهاي از همان تعارض حق و باطلي است كه در اندرون انسانها غالب آمده و
1. صحيفة نور، ج 21،ص 67.
آنان را به اين صورت درآورده است، و اين وضع تا زماني كه انسانها به اراده خود تابع حق گردند ادامه خواهد يافت.
بنابر اين نگره، جنگها، درگيريها و تعارضهاي بسيار گونهگون ميان ابناي بشر، همگي جلوههايي از نبرد ميان حق و باطلاند، و با تأملي دقيق و ژرف در آنها، ميتوان ريشههاي حق و باطل را از ميان آنها بازشناخت. ماجراي هابيل و قابيل، ابراهيم(عليه السلام) و نمرود، طالوت و جالوت، موسي(عليه السلام) و فرعون، مبارزات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با مشركان و حماسة عاشورا نمونههايي آشكار از اين ستيز هميشگياند، و همچنين تمام جنگها و قيامها و نزاعهاي بشري جلوههايي از ضديت حق و باطلاند.
بر اين اساس اگر تاريخ و پيشينة مبارزاتي را كه به قيام پانزده خرداد انجاميد ژرفكاوي كنيم، صفآرايي عناصر حق و باطل را خواهيم يافت. در يك سوي قيام، امامخميني(رحمه الله) به پشتيباني مرجعيت، روحانيت و مردم، خواستار برقراري و استيلاي اسلام بودند، و در جبهة مقابل، رژيم پهلوي با پشتيباني امريكا و انگليس و برخي قدرتهاي ديگر به گونههاي مختلفي در پي زدودن دين و مظاهر آن از جامعه بودند، و به اين ترتيب قيام خرداد نيز، ستيزي بود ميان حق و باطل.
وظايف حقپرستان و جهاد دفاعي
آيين اسلام بر اساس جهانبيني توحيدي خود، راه و رسم درست زيستن را به كاملترين وجه در اختيار انسانها نهاده است و براي كمال يافتن و رستگار شدن پيروان خود، در حوزههاي فردي و اجتماعي، احكام و اعمالي را وضع كرده است.
معرفت به «حق» و مصاديق آن، از جمله وظايف حق پرستان است.(1) پس
1. محمّد محمّدي ريشهري، ميزان الحكمة، ج 2، ص464 476.
از آنكه حق و مصاديق آن از همان راههاي پيشنهادي اسلام شناخته شد «پايبندي به حق و عمل كردن به آن» در تمام حوزههاي فردي و اجتماعي واجب است.(1) اما همانگونه كه پايبندي و عمل به حق بر مؤمنان لازم شمرده شده، بر آنان فرض است كه در دفاع از «حق» و «حقپرستان» نيز پايمردي كنند،(2) و در مبارزه با اهل كفر و جهاد با باطل از پاي ننشينند.(3)
همين جاست كه فريضة «امر به معروف و نهي از منكر»(4) با تمام مراحل و مراتب آن و همچنين وظيفة سترگ «جهاد دفاعي» مطرح ميشود و هر فرد مسلمان در قبال ديگر مسلمانان و جامعه و دين، مسئول به شمار ميآيد؛(5)چراكه در غير اين صورت جان و مال و ناموس آنان به خطر ميافتد و زمين به فساد كشيده ميشود و در نهايت هدف آفرينش عالم، كه كمال يافتن در پرتو پرستش و عبوديت خداوند است، نقض خواهد شد:
وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا....؛(6) «و اگر خداوند برخي از مردم را به دست برخي ديگر دفع نكند، ديرها و صومعهها، و معابد يهود و نصارا، و مساجدي كه نام خدا در آن بسيار برده ميشود ويران ميگردد...».
بنابراين حقيقت هدف مبارزات اهل باطل، به براندازي حق و شريعت الهي باز ميگردد، و پيروان حق نيز براي برپايي دين خدا به مبارزه و دفاع در برابر طاغوت ميپردازند و با آنان جهاد ميكنند، و اين دفاع جزو وظايف ديني مسلمانان به شمار ميآيد.
1. همان
2. همان
3. همان، ج1، ص 426 427.
4. همان، ج 6، ص 252 283.
5. همان، ج 2،ص 124 135؛ ج 4، ص 326 328.
6. حج (22)، 40.
چنين بود كه مردم شيعة ايران وقتي فرياد امام خميني(رحمه الله) را شنيدند و دين خدا را در خطر ديدند به گونهاي خودجوش بر ضد نظام باطل پهلوي قيام كردند.
خاستگاههاي اجتماعي سياسي
موضع مردم و رهبران مذهبي در قبال پادشاهان
با ظهور اسلام در جزيرة العرب و نفوذ آن در كشورهاي دور و نزديك، ايرانيان از جمله مردماني بودند كه با آيين توحيدي پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) آشنا شدند و به تدريج بدان تمايل يافتند و رفته رفته اسلام آوردند. پس ازمدتي فرهنگِ اين دين آسماني با فرهنگهاي باستانيِ ايران درآميخت و آرام آرام بر آنها غلبه يافت و سرانجام آيين اسلام به منزله مذهب رسميِ ايران پذيرفته شد.
در اين دوران از تاريخ ايران، همانند دورههاي پيش از اسلام، سلسلههاي گوناگون پادشاهي بر اين سرزمين حكومت كردند. برخي از اين سلاطين ميكوشيدند تا خود را علاقهمند به دين و هواخواه اسلام جلوه دهند، و به اين منظور، گاه دست به اقداماتي ميزدند. اما به رَغم اين تلاشها، مردمِ مسلمان، اغلب، آنان را حكّام جور ميدانستند و طبق باورهاي دينيشان حكومت آنان را غصبي ميشمردند. اين تلقي در قبال حكومتها و سلاطين، در رفتار مردم و پيشوايان و مراجعِ دينيشان ظهور و بروز ميكرد، و اساساً برخورد علماي دين با پادشاهان و گماشتگان آنان، خود، اين تلقي را دامن ميزد! براي نمونه موضع ميرزاي قمي(رحمه الله) در قبال پادشاهانِ معروف قاجار، يعني آغا محمّد خان قاجار و فتحعليشاه تا حدي گوياي اين باورِ نهادينه در قبال سلسلههاي پادشاهي است.
در كتاب نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران آمده است فتحعليشاه قاجار با ارسال نامهاي براي عالمِ برجستة آن روزگار، مرحوم ميرزاي قمي،
ضمن ابراز علاقه و ارادتِ ويژه به ايشان مينويسد: «من اميدوارم در فرداي قيامت با شما محشور گردم».(1) اما ميرزاي قمي(رحمه الله) در پاسخ اين نامة شاه قاجار مينويسد: «من شما را دوست ندارم؛ زيرا ميترسم در قيامت با شما محشور گردم؛ چون در حديثي از پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده: لو أنّ رجلاً أحبّ حجراً لَحَشَرَهُ اللّه معهُ.(2) هر كس، كسي را دوست داشته باشد در قيامت با او محشور ميشود. اگر كسي سنگي را هم دوست داشته باشد در قيامت با همان سنگ محشور ميشود. من به خدا پناه ميبرم از اينكه با تو محشور شوم؛ براي آنكه تو ظالم هستي، و من تو را دوست ندارم».(3)
اين ابراز برائت، تنها، نمونهاي از روياروييهاي بزرگان مذهبي و مردم ايران در برابر حكومتهاي غيرديني و پادشاهي است، و از آبشخور فرهنگ اصيل شيعه سرچشمه ميگيرد كه حكومت و ولايت را، حقيقتاً از آنِ امامان معصوم(عليهم السلام) يا جانشينان آنان ميداند.
اين موضعِ ريشهدار مردم و رهبران مذهبيِ آنان در قبال دستگاههاي حكومتي، هرچند خود واكنشي در برابر حقستيزيِ حاكمان جور بود، تلاش بيشترِ اين دستگاهها را براي دينستيزي و دينزدايي در جامعة اسلامي دامن ميزد.
به اين ترتيب، حكومتها با شگردهاي مختلفي ميكوشيدند تا موقعيت و قدرت خود را حفظ كنند؛ گاه با تظاهر به جانبداري از دين و پايبندي به
1. عبدالهادي حائري، نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران، ص 348. گفتني است نامههاي ديگري نيز ار جانب فتحعليشاه براي مرحوم ميرزاي قمي ارسال شده است. براي اطلاع در اين زمينه مراجعه كنيد به: حسين مدرسي طباطبايي، پنج نامه از فتحعلي شاه قاجار به ميرزاي قمي، ج 10، ش 4.
2. محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 14، ص 502.
3. در نامههاي ديگري نيز كه ميرزاي قمي براي فتحعلي شاه ارسال كردهاند چنين برخوردهايي به چشم ميخورد. مراجعه كنيد به: عبدالهادي حائري، نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران، ص 327 ـ 328.
احكام شريعت، و گاه با طرح و اجراي نقشههاي مخفي عليه آن، و در نهايت مبارزة مستقيم بر ضد دين و دينداران.
با روي كار آمدن رضاخانِ ميرپنج و تأسيس سلطنت دستنشاندة پهلوي در آذرماه 1304 ه . ش، مبارزه با اسلام، صورتي آشكارا يافت. رضاشاه از يك سوي، با اقدامات عنادآميزي همچون صدور فرمان كشف حجاب و ممنوعيت برگزاري مجالس عزاداري براي سيدالشهداء(عليه السلام) با اصلِ اسلام مبارزه ميكرد، و از سوي ديگر با سركوبيِ مخالفان و ايجاد اختناق شديد در فضاي كشور، مانع هرگونه انتقاد و اعتراضي ميشد. پس از شانزده سال و بركنار شدن او، محمّدرضا پهلوي نيز راه پدرش را در پيش گرفت. اما وضعيت سياسي و اجتماعي دورة او تا حدودي با دورة اختناق رضاخان تفاوت داشت و حضور مرجع دينيِ بزرگي همچون آيتالله العظمي بروجردي و نفوذ و قدرت معنوي او در ميان ملّت شيعه ايران، مانع بسياري از اقدامات دينستيزانه دستگاه پهلوي بود.
ولي به هر روي اين پسر نيز با شيوههاي خود، راه پدر را ادامه داد.
اقدامات رژيم پهلوي در حوزة فرهنگ
تغيير تاريخ هجري شمسي به شاهنشاهي
رژيم پهلوي با افتخارآميز خواندن پيشينة سلسلههاي پادشاهي در ايران باستان، به نام احياي فرهنگ اصيلِ ايران، تاريخِ رسمي كشور را كه بر مبناي هجرت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از مكه به مدينه، و نماد رسميت دين اسلام در ايران بود، تغيير داد. بر اين اساس، تاريخ 2500 سالة شاهنشاهي به نشانة پيوند سلطنت پهلوي با سلسلههاي پادشاهي پيش از اسلام، با افزودن عدد 35 (سالهاي حكومت رژيم پهلوي)، به تاريخ رسمي ايران تبديل شد. براي تثبيت اين وضع نيز تلاشهاي فراواني صورت گرفت؛ از جمله اينكه كتابهاي درسي و
غير درسي، همگي با تاريخ شاهنشاهي به چاپ رسيد؛ رسانههاي جمعي اخبار و برنامههايشان را بر اين اساس پخش ميكردند و تمام اسناد رسمي و دولتي با تاريخ جديد به ثبت ميرسيد.
برگزاري جشنوارهها و سمينارهاي فرهنگي و هنري
دستگاه پهلوي براي تثبيت پايههاي خود و همچنين تضعيف باورها و اعتقادات مردم سعي ميكرد با برگزاري جشنوارههاي عظيم فرهنگي و هنري، ايرانِ پيش از اسلام را داراي تمدني مترقي و پيشرفته قلمداد كند و خود را نيز خلفِ شايستة آن فرهنگِ پيروز بخواند. نيز از سويي ورود فرهنگ اسلام به ايران را مايه تباهي و سقوط اين تمدن باستاني معرفي كند و به اين ترتيب ضربهاي ديگر به پيكرة فرهنگ شيعيِ ايران وارد آورَد.
چنين بود كه همهساله جشنهاي عظيم شاهنشاهي 2500 ساله و مراسم تاجگذاري، با هزينههاي هنگفت بر پا ميشد.
ترويج فساد و فحشا
تقويت مظاهر فساد و فحشا نيز از جمله راهكارهايي بود كه حكومت پهلوي براي بقاي خود به كار ميبرد. از سويي روي آوردن مردم ـ و بهخصوص جوانان ـ به فساد و فحشا، تضعيف باورها و غيرت ديني را به همراه ميآورد، و اين امر موجب ميشد كه مردم به دين و مرجعيت شيعه ـ به منزله بزرگترين مخالف رژيم ـ بياعتنا شوند، و از سوي ديگر نيز چنين جامعهاي با فرهنگ غرب و محصولاتِ آن بسيار سازگار ميشد.
اقدامات سياسي ـ اجتماعي رژيم پهلوي
موقعيت استراتژيك ايران در منطقة خاورميانه، و همچنين منابع سرشار طبيعي
و نيز بازار مصرف گستردة آن از ديرباز اين كشور را به كانون توجه و طمع قدرتهاي بيگانه بدل ساخته بود. لشكركشيها و مداخلهجوييهاي روسها، پرتغاليها، انگليسيها و امريكاييها در ايران گواه اين مدعاست.
به هر روي كوتاهترين و كمهزينهترين راه براي رسيدن به اين هدفها، رويِ كار آوردن حكومتي دست نشانده در ايران بود، و بر همين اساس با تلاش قدرتهاي بيگانه ـ و بهخصوص انگلستان ـ رژيم پهلوي به قدرت رسيد.
پس از كودتاي 28 مرداد نيز، كه عملاً امريكاييها جايگزين انگليسيها شدند و عنان رژيم پهلوي را در دست گرفتند، اين وضع ادامه يافت و حكومت ايران همچنان آلت دست ابرقدرت جديد و برخي قدرتهاي ديگر بود.
دكترين امنيت ملّي و ژاندارميِ منطقه
با توجه به آنچه گذشت، اگر قدرتهاي بيگانه ميتوانستند امنيت داخليِ ايران را به نفع رژيم حفظ كنند و نيز قدرت نظامي و سياسي دستگاه پهلوي را تا حد لازم ارتقا بخشند، اهداف سهگانة آنها تحقق مييافت؛ يعني از سويي بر منابع و معادن سرشار ايران سلطه مييافتند، و بازار مصرف بزرگي براي محصولاتشان ميگشودند، و از ديگر سوي ميتوانستند از طريق نيروي نظامي ايران، تمام حركتهاي اسلام خواهانه و استقلالطلبانه را سركوب و متوقف سازند.
چنين بود كه ايران به منزلة ژاندارم منطقه انتخاب شد و پس از خروج نيروهاي انگلستان از خليج فارس (در سال 1350)، مسئوليت امنيت منطقه بر عهده آن قرار گرفت.(1) سركوب شورش فراگيري كه در منطقة «ظفار» كشور عمان، كه تا دو سال (1352ـ1354) طول كشيد، از جمله اقدامات حكومت پهلوي در اين زمينه بود.(2)
1. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 559 ـ 560.
2. همان، ص 56.
در حوزه سياست داخليِ ايران نيز، جان اف. كندي ـ رئيس جمهور وقت امريكا ـ معتقد بود براي حفظ موقعيت رژيم پهلوي بايد اقداماتي صورت گيرد كه مانع قيامهاي مردمي شود. به اين منظور دولتهاي امريكا و انگلستان طرحهاي چندگانهاي با عنوان «دكترين امنيت ملّي» به دولت ايران ارائه كردند كه ضمن تأمين هدف فوق، منافع چندجانبة استعماري آنان را نيز برآورده ميساخت.(1)
طرح اصلاحات ارضي، و لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي، از مفاد اين دكترين است كه به آنها اشاره خواهد شد.
طرح اصلاحات ارضي
پس از رحلت زعيم بزرگ، حضرت آيتالله العظمي بروجردي(رحمه الله) در فروردين ماه 1340 ه . ش. حكومت پهلوي با استفاده از خلأ بزرگي كه در مرجعيت متمركز و پر قدرت شيعه ايجاد شده بود، بهره جست و دست به كار تصويب و اجراي طرحهاي دكترين امنيت ملّي شد.
طرح اصلاحات ارضي، كه محمّدرضا پهلوي از آن با عنوان يكي از بزرگترين افتخارات خود در راه نجات ملّت ايران ياد ميكرد، از جمله سياستهاي دولتمردان امريكا، و بهخصوص جان اف. كندي بود.(2) مدافعان اين طرح، هدف آن را برقراري مساوات و بازگرداندن زمينهاي كشاورزي به صاحبان اصلي آنها، يعني كشاورزانِ زحمتكش، ميخواندند، و نويد ميدادند كه با اجراي آن كشاورزي و اقتصاد ايران رونقي فراوان ميگيرد.
سرانجام طرح اصلاحات ارضي در تاريخ 20 ديماه 1340 ـ ده ماه پس از
1. حسين فردوست در كتاب خاطرات خود شانزده فقره از دكترين امنيت ملّي را كه به دست محمّدرضا پهلوي در ايران اجرا شد نام برده است (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 282ـ287).
2. همان، ص 273 ـ 274.
رحلت آيتالله العظمي بروجردي(رحمه الله) ـ با تلاش دكتر علي اميني به تصويب هيئت دولت رسيد.
اما چندي پس از اجراي اين طرح، درست بر خلافِ شعارهاي طرفدارانِ آن، كشاورزان روزبهروز فقيرتر شدند و رفتهرفته به ناچار زمينها و روستاهايشان را رها كردند و براي يافتن كار و كسب درآمد به شهرها پناه بردند. به اين ترتيب كشاورزي ايران در مدتي كوتاه نابود گشت و گندم و گوشت، جزو واردات اصلي كشور شد.(1)
لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي
شش ماه بعد، در تيرماه 1341 ه . ش. رژيم گام ديگري برداشت. پس از دكتر اميني، اميراسدالله علم به نخستوزيري رسيد. علم، لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي را به كابينه برد و به تصويب رساند. در متن تصويبنامة اين طرح، قيد «اسلام» از جمله شرايطِ انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف شده بود.(2)
همچنين سوگندنامة منتخبانِ مردم در مجلس شوراي ملّي نيز تغيير يافته بود. به اين ترتيب نمايندگان موظف شده بودند به جاي سوگند به قرآن، به «كتاب آسماني» قسم ياد كنند.(3) البته توجيه طراحان و مدافعان لايحه اين بود كه چون برخي نمايندگان منتخب مردم از اقليتهاي مذهبيِ مسيحي، كليمي يا زرتشتي خواهند بود، موظف ساختن آنان به سوگند با قرآن بيمعناست. بنابراين براي متن سوگندنامه بايد عنوان عامي مانند «كتاب آسماني» انتخاب شود كه شامل كتاب مقدس هر ديني باشد،(4) و به اين ترتيب
1. همان، 273 ـ 275.
2. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 143.
3. همان.
4. صحيفة نور، ج 1، ص 33.
زمينة رسميت يافتن مسلكهايي مانند بهائيت و سوگند خوردن به كتابهايي همچون «ايقان» و «بيان» نيز پديد ميآمد.
پس از تصويب لايحة مزبور، رسانههاي جمعي متن آن را قرائت كردند و تبليغات گستردهاي در اين باره به راه افتاد.
اما در اين ميان امام خميني(رحمه الله) اولين كسي بود كه به رغم ظاهر موجّه و فريبندة اين مصوبه، توطئه خطرناكِ نهفته در آن را دريافت. ايشان با شناختي كه از بانيان و طراحانِ اصلي اين گونه مصوبات داشت ميدانست تصويب و اجراي اين طرحها در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي مقدمهاي است براي از ميان برداشتن نام اسلام و استقرار حكومتهاي لائيك و دينستيز در اين كشورها. به اين دليل، امام خميني(رحمه الله) با اجراي اين طرح مخالفت كرد. با تدبير و روشنگري ايشان، در تاريخ اول مهرماه 1341 اولين جلسة مشورت و تصميمگيري مراجع تقليد و برخي ديگر علما در منزل مرحوم آيتالله حائري، مؤسس حوزة علمية قم تشكيل و تصميمات ويژهاي براي مقابله با اين اقدام دولت و رژيم پهلوي اتخاذ شد.(1)
امام خميني(رحمه الله) همچنين با ارسال تلگراف براي محمّدرضا پهلوي(2) و نيز اسدالله علم(3) تصويب و اجراي اين طرح را خلاف شرع و قانون اساسي خواند و با آن مخالفت كرد.
ايشان همچنين با تلاشي خستگيناپذير شبها تا هنگام سحر براي علماي شهرستانهاي ديگر نامهنگاري ميكرد و آنان را از جنبههاي دينستيزانه و استعماري اين ماجرا آگاه ميساخت.
1. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 149؛ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 376.
2. صحيفة نور، ج 1، ص 15.
3. جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 377.
امام خميني(رحمه الله) از سوي ديگر با ايراد سخنراني و صدور اعلاميه، از توطئه رژيم بر ضد اسلام و مملكت پرده برميداشت و به مردم ايران و مسلمانان در اين باره هشدار ميداد.(1)
عقبنشيني دولت عَلَم
با تلاشهاي بيوقفة امام و موضعگيريها و مخالفتهاي صريح علماي ديني، موج انتقادها از مصوبة انجمنهاي ايالتي و ولايتي بالا گرفت. دولت عَلَم نيز در مقابل، با صدور اعلاميهاي تهديدآميز، به مخالفان دربارة عواقب اقداماتشان هشدار داد.(2) اما بياعتنايي امام، مراجع و مردم به اين تهديد و گسترش دامنة اعتراضات عليه دولت، سرانجام عَلَم را وادار به عقبنشيني كرد. هيئت دولت در تاريخ هفتم آذرماه 1341 جلسه تشكيل داد و مصوبة خود را رسماً لغو كرد، و با ارسال تلگرافهايي برخي مراجع را از اين تصميم خود مطلع ساخت.(3)
عقبنشيني دولت علم، با آنكه اقدامي تاكتيكي به شمار ميآمد، پيروزي بزرگي براي مرجعيت، روحانيت و مردم بود. زيرا آنان توانسته بودند به رغم تهديد رژيم، مصوبة رسميِ دولت را بياعتبار و ملغا سازند.(4)
انقلاب سفيد شاه
42 روز بعد از لغو تصويبنامة انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي از جانب
1. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 162ـ 163.
2. جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 380ـ 387.
3. همان، ص 385.
4. اسدالله علم، روز شنبه10/7/1341 در مصاحبه با خبرنگارانگفت: «هيئت دولت تصويب نمود كه مقررات تصويبنامه شانزدهم مهر 1341 مربوط به انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي قابل اجرا نخواهد بود. دولت از آقايان علما، كه در حفظ امنيت كوشيدهاند و...تشكرميكند» (روزنامههاي كيهان و اطلاعات، 10/7/1341).
نخستوزير و هيئت دولت، شخص شاه وارد ميدان شد. محمّدرضا پهلوي در نطق رسمي خود، روز 19 ديماه 1341، از طرح جديدي با عنوان «انقلاب سفيد» سخن گفت. او تصميم گرفته بود طرح خود را در قالب شش لايحه به رأي عمومي مردم بگذارد، و به اين ترتيب، مانع از آن شود كه طرح جديد دچار سرنوشتِ مصوبة شكستخوردة قبل گردد.(1)
محمدرضا پهلوي، طرح امريكايياش را(2) در شش لايحه به شرح ذيل پيشنهاد كرد:
1. الغاي رژيم ارباب ـ رعيتي با تصويب اصلاحات ارضي ايران بر اساس لايحة اصلاحي قانون اصلاحات ارضي مصوب 19 ديماه 1340 و ملحقات آن؛
2. تصويب لايحة قانوني ملّي كردن جنگلها در سراسر ايران؛
3. تصويب لايحة قانوني سهام كارخانجات دولتي به منزله پشتوانة اصلاحات ارضي؛
4. تصويب لايحه قانوني سهيم كردن كارگران در منافع كارگاههاي توليدي و صنعتي؛
5. لايحة اصلاحي قانون انتخابات؛
6 . لايحة ايجاد سپاه دانش به منظور اجراي تعليمات عمومي و اجباري.
گفتني است بعدها نيز، شاه رفتهرفته بر مفاد اين طرح بندهايي افزود و اصول آن را به 21 اصل رسانيد، و با افزوده شدن هر اصل رسانههاي جمعي و روزنامهها و جرايد، هفتهها به تحسين و تمجيد نبوغ پادشاه ايران ميپرداختند. براي نمونه يكي از اين اصلها «تأسيس سپاه دين» بود. بنا بر اين بند، سازمان
1. جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 10.
2. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 510.
اوقاف، آقايان نصير عصار و منوچهر آزمون(1) ـ از سران معروف ساواك ـ را مأمور كرد كه به تقويت مباني ديني مردم در سراسر كشور بپردازند!(2)
انقلاب سفيد شاه، كه با ادعاها و شعارهاي جذاب و فريبندهاي آراسته شده بود، از سويي پارهاي از احكام شريعت اسلام را مخدوش ميساخت، و از سوي ديگر زمينة تسلط بيشترِ دولتهاي بيگانه و بهخصوص طراح اصلي انقلاب سفيد، يعني امريكا را بر كشور فراهم ميساخت.
اين بار نيز امام خميني(رحمه الله)، به مطامع طراحان انقلاب سفيد شاه پي برد،(3) و به افشاگريِ دربارة حقيقت تاريك آن، كمر بست. ايشان از طريق ارسال نامه و فرستادن شاگردان خود، نزد شخصيتهاي مذهبي و رايزنيهاي فراوان با آنان، توانست مراجع و علماي برجستة داخل و خارج كشور را متوجه خطرهاي بزرگ اين طرحِ رژيم كند. به اين ترتيب امام و ديگر مراجع موضع مخالف خويش را به طور صريح و مشروح، در قالب اعلاميه، پاسخ به سؤالات و استفتائات و... به اطلاع مردم ميرساندند. از جمله مراجع بزرگواري كه با انقلاب سفيد شاه مخالفت كردند ميتوان از مرحوم آيتالله العظمي حاج سيد احمد خوانساري نام برد. ايشان در اعلامية مشتركي كه با مرحوم آقاي بهبهاني صادر كردند، شركت در رفراندوم شاه را در حكم مبارزه با امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف قلمداد كردند.(4)
افزون بر اين، مراجع و علماي نجف، نظير آيتالله العظمي خويي و آيتالله حكيم نيز اعلاميه دادند و شركت در اين همهپرسي را در حكم محاربه با امام زمان(عج) دانستند.(5)
1. منوچهر آزمون از اعضاي ساواك بود كه در دولت هويدا به معاونت نخستوزير و رياست اوقاف دست يافت (حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 275).
2. جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 10 ـ 11.
3. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 225 ـ 227.
4. همان، ج 2، ص 234؛ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 14.
5. همان، ج 2، ص 14 ـ 19.
اما به رغم تحريمهاي صريح مراجع بزرگي چون امام خميني،(1) و مخالفتها و اعتراضات مردم و پارهاي از احزاب سياسي، رژيم در ششم بهمنماه 1341 ه . ش. رفراندومي فرمايشي ترتيب داد و پس از آن، «انقلاب سفيد شاه و مردم» را قانوني و قابل اجرا خواند.
فاجعة فيضيه
پس از برگزاري رفراندومِ شاه، موضعگيريها و مخالفتهاي رهبران مذهبي و اعتراضات فراگير مردم در برابر اقدامات دينستيزانه رژيم بالا گرفت؛ به گونهاي كه رفتهرفته موجوديت حكومت پهلوي ـ مسئول اجراي دكترين امنيتِ مليِ جان اف. كندي و نيز مأمور تأمين امنيت و مطامع امريكا و انگليس در منطقه ـ به خطر ميافتاد. بنابراين رژيم بر آن شد تا ضرب شستي به روحانيون و مردم نشان دهد و اعتراضات آنان را سركوب كند. اين كار روز دوم فروردين 1342، و با هجوم وحشيانة مزدورانِ حكومت، به مدرسة فيضيه انجام گرفت.
عصر روز دوم فروردين 1342 (25شوال 1382 ه .ق.) به مناسبت شهادت امام صادق(عليه السلام) از سوي مرحوم آيتالله العظمي گلپايگاني در مدرسة فيضيه مراسم عزاداري بر پا شده بود. با آغاز مراسم، گروهي از مأموران، با لباسهاي مبدّل و يكرنگ وارد مدرسه شدند و به طور پراكنده بين جمعيت نشستند. بعد از مدتي مأموران با صلوات فرستادنهاي پيدرپي نظم جلسه را بر هم زدند. سخنرانِ مجلس از مردم خواست كه صلوات بيجا نفرستند اما آنان همچنان به كار خود ادامه دادند. اين كار باعث اعتراض برخي طلاّب شد، و پس از اين اعتراض، مأموران به ايشان هجوم بردند و ضرب و شتم مردم آغاز شد.
1. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 2، ص 269؛ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 17ـ 18.
مردمِ حيرتزده كه دليلِ اين حملهها را نميدانستند با ترس و وحشت به سوي درهاي خروجي به راه افتادند. مزدوران رژيم نيز با فريادهاي «جاويد شاه» همچنان به طلاّب و مردم هجوم ميبردند. پس از مدتي كوتاه، نيروهاي شهرباني با اونيفورم و مسلح وارد مدرسه شدند و مردم را به گلوله بستند.
سپس مأموران به طبقههاي بالا هجوم بردند و طلبههاي بيگناه را از حجرههايشان بيرون كشيده، با ضرب و شتم به حياط مدرسه پرتاب كردند. سپس وسايل و لباسها و كتابهاي طلاّب را از حجرههايشان در حياط مدرسه جمع كردند و همه را به آتش كشيدند.
از سويي، همزمان با اين جنايات، هزاران نفر از مردمي كه در ميدان آستانه، تجمع كرده بودند به ضرب باتوم و به كمك گاز اشكآور و سرنيزه متفرق شدند.
روز بعد نيز مزدوران ساواك به مدرسة فيضيه حمله كردند و با ضرب و شتم طلاّب، گروه ديگري را مجروح ساختند.
در همين روزها طلاّب مدرسة طالبية تبريز هم به بهانه نصب اعلامية امام خميني بر ديوار مدرسهشان آماج يورش مأموران رژيم قرار گرفتند.(1)
به اين ترتيب محمّدرضا پهلوي، با اقدام خشونتبار خود روحانيت و مردم را از مخالفت با حكومت بر حذر داشت.
واكنش امام خميني در برابر كشتار فيضيه
دستگاه پهلوي قصد داشت با اين هجومها و قتل عامها مردم و رهبران دينيشان، و بهخصوص امام خميني(رحمه الله) را از ادامة مبارزات باز دارد؛ اما اين اقدامات، آتشِ دينخواهي و ظلم ستيزي مردم و رهبرانشان را تيزتر كرد:
1. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، 334 ـ 338.
مراجع تقليد و بزرگان حوزة علميه، اقدامات وحشيانة رژيم را محكوم كردند و با صدور اعلاميه و ايراد سخنراني، از چهرة واقعي حكومت پهلوي و نقشههاي آنان بر ضد اسلام و مسلمانان پرده برداشتند. مردم نيز به صحنه آمدند، و احزاب و جمعيتهاي سياسي ـ مذهبي، وعّاظ نويسندگان و شاعران مسلمان نيز با آنان همصدا شدند.
امام خميني(رحمه الله) نيز ضمن سخنراني و صدور اعلاميه و محكوم كردن اقدامات رژيم، تلگراف تسليت مراجع و ديگران را پاسخ گفت و با شركت در مراسم سوگواري شهداي فيضيه از همه مردم قدرداني كرد.(1) حضرت امام در پاسخ به تلگراف تسليت علماي تهران چنين نوشت:
«حملة كماندوها و مأمورين انتظامي دولت با لباس مبدّل و به معيّت و پشتيباني پاسبانها به مركز روحانيت، خاطراتِ مغول را تجديد كرد؛ با اين تفاوت كه آنها به مملكت اجنبي حمله كردند و اينها به ملّت مسلمان خود و روحانيين و طلاّب بيپناه. در روز وفات امام صادق(عليه السلام) با شعار جاويد شاه به مركز امام صادق(عليه السلام) و به اولاد جسماني و روحاني آن بزرگوار حملة ناگهاني كردند و در ظرف يك دو ساعت، تمام مدرسه فيضيه، دانشگاه امام زمان(عليه السلام) را با وضع عجيبي در محضر قريب بيست هزار مسلمان غارت نمودند و درهاي تمام حجرات و شيشهها را شكستند. طلاّب از ترس جان، خود را از پشتبامها به زمين افكندند، دستها و سرها شكسته شد؛ عمامة طلاّب و سادات ذرية پيغمبر را جمع نموده، آتش زدند؛ بچههاي شانزده ـ هفده ساله را از پشتبام پرت كردند؛ كتابها و قرآنها را، چنانكه گفته شد، پاره پاره كردند...».(2)
اين وضعيت حدود هفتاد روز ادامه يافت، تا اينكه عاشوراي 1383 ه . ق. فرا رسيد. عصر آن روز، يعني 13 خرداد 1342، امام خميني(رحمه الله) به فيضيه آمد و
1. صحيفة نور، ج 1، ص 38 ـ 53.
2. صحيفة نور، ج 1، ص 39.
در جمع هزاران نفر از مردمي كه از تهران و ديگر شهرستانها و روستاها به قم آمده بودند زبان به سخن گشود. ايشان در سخنراني بسيار پرشوري وضعيت زمانة خود را با روزگار امام حسين(عليه السلام) و حكومت بنياميه مقايسه كرد و هدف رژيم پهلوي را همان هدف دستگاه بنياميه، يعني نابود ساختن اصل اسلام، دانست. سپس خطاب به محمّدرضا پهلوي فرمود: «... اي آقاي شاه، اي جناب شاه، من به تو نصيحت ميكنم، دست بردار از اين كارها. آقا اغفال دارند ميكنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز بخواهند تو بروي همه شكر كنند... اين قدر با ملّت بازي نكن، اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. نصيحت مرا بشنو. آقا چهل و پنج سالت است. شما چهل و سه سال داري، بس كن! نشنو حرفِ اين و آن را. يك قدري تفكر كن. يك قدري تأمل كن. يك قدري عواقب امور را ملاحظه كن. يك قدري عبرت ببر. عبرت از پدر ببر. آقا نكن اين طور. بشنو از من. بشنو از روحانيت. بشنو از علماي مذهب. اينها صلاح ملّت را ميخواهند. اينها صلاح مملكت را ميخواهند...».(1)
امام خميني، همچنين در ادامة سخنان خود، به شاه هشدار داد كه در صورت ادامة اين روند، او را از كشور بيرون خواهد راند.(2)
اين موضعگيريِ بيباكانه و صريح امام بر ضد محمّدرضا پهلوي، اصل حكومت او را به خطر ميانداخت و ضربة كاري و خطرناكي بر منافع و مطامع دولتهاي امريكا و انگليس و ديگر هوادارانِ رژيم وارد ميآورد.
دستگيري امام خميني(رحمه الله)
پس از سخنراني شورانگيز و افشاگرانة امام در روز عاشوراي 1383 ه . ق. و افشاي اهداف نهاني و نهايي رژيم و نيز بر ملا شدن رابطه شاه و صهيونيستها و ...،
1. همان، ص 55 ـ 56.
2. همان.
دامنة مخالفتها گسترش يافت، و ساواك در سراسر كشور بسياري از روحانيان مبارز و ديگر فعالانِ پيرو خط امام را دستگير و زنداني كرد.
همچنين، شب پانزدهم خرداد 1342، نيروهاي گارد ويژه از تهران به قم اعزام شدند و نيمههاي شب به منزل امام يورش بردند و ايشان را ربودند.(1)
بازتاب دستگيري امام و قيام خونين خرداد
با آنكه هجوم به منزل امام(رحمه الله) شبهنگام صورت گرفت، خبر دستگيري ايشان به سرعت منتشر شد و تا قبل از طلوع آفتاب، مردمِ تهران، ورامين و بسياري شهرستانهاي ديگر از ماجرا اطلاع يافتند.(2) صبح روز پانزدهم، ابتدا مردم قم و بعد تهران و برخي ديگر شهرها، به طور خودجوش به خيابانها ريختند. مغازهها و بازارها تعطيل ميشد و مردم دستهدسته گرد هم ميآمدند، و رفته رفته فريادهاي اعتراضآميزِ «يا مرگ يا خميني» بر ميخاست و دستههاي مردم خشمگين به سمت خيابانهاي اصلي حركت ميكردند.
با به هم پيوستن جمعيتهاي خودجوشي كه به خيابانها ريخته بودند، شهر
1. گفتني است امام همان شب به تهران منتقل و تا غروب روز بعد در باشگاه افسران نگهداري شد. سپس ايشان را به زندان قصر بردند، و پس از 19 روز، در چهارم تيرماه، به سلولي در پادگان عشرتآباد انتقال دادند.
23 روز بعد (11 مرداد 42) سرلشكر حسن پاكروان، رئيس ساواك، در پادگان عشرتآباد به ديدار امام رفت و خبر آزاديِ ايشان را ابلاغ كرد. سپس ايشان را به خانهاي متعلق به ساواك در داووديه انتقال دادند، و به اين ترتيب ايشان را در حصر نگاه داشتند تا مانع ارتباط مردم با ايشان شوند. اما هنوز ساعتي نگذشته بود كه سيل جمعيت، روانة داووديه شد و دستگاه مجبور شد امام را به منزلي ديگر در قيطريه انتقال دهد.
اين ماجرا حدود ده ماه ادامه يافت تا آنكه سرانجام در روز 17 فروردين 1343، دولت حسنعلي منصور دستور آزادي ايشان را صادر كرد و شب همان روز حضرت امام به قم بازگردانده شد (جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 42 ـ 43).
2. مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج 2، ص 18ـ30.
به يك پارچه قيام تبديل ميشد؛ خيزشِ خودجوشِ مردمي كه بين مرگ يا رهبرشان، يكي را به فرياد ميطلبيدند.
از سوي ديگر، سازمان امنيت رژيم كه اين وضعيت را پيشبيني ميكرد، نيروهاي نظامي و انتظاميِ خود را به همراه تجهيزات كامل براي سركوب مردم در خيابانها و ميدانهاي مهم مستقر كرده بود.
سرانجام به دستور شخص شاه تيراندازي مستقيم به مردم آغاز شد،(1) و شمار بسيار زيادي از زنان و مردان و حتي كودكان به خاك و خون غلطيدند. شدت درگيري چنان زياد بود كه اجساد شهدا و زخميها سراسر خيابانها و كوچهها را پوشانده بودند. در تهران، تا سحرگاهِ صبح روز بعد اجساد شهدا و حتي زخميهايي را كه هنوز ناله ميكردند، در كاميون ميانداختند و ميبردند و به گور ميسپردند.(2)
طبق نقل مشهور، تنها در روز پانزدهم خرداد بيش از پانزده هزار نفر از مردم قم، تهران و شيراز و ... به شهادت رسيدند.(3)
يكي از فجيعترين كشتارهاي اين روزها در باقرآباد ورامين رخ داد. انبوهي از مردم ورامين كه كفن بر تن كرده، پياده به طرف تهران ميرفتند در راه به نيروهاي مسلحِ امنيتي برخورد كردند و پس از پايمردي در برابر آنان قتل عامّ شدند. بر اساس اسناد موجود، بسياري از اين كفنپوشان، زير چرخهاي سنگين تانكها جان دادهاند و جسدهاي پاك آنان چنان در هم كوبيده شده بود كه شناسايي آنها حتي براي خانوادههايشان دشوار بود.(4)
به هر روي «كشتار 15 خرداد، از اعمال يك قشون با ملّت بيگانه بدتر بود. تا ملّت عمر دارد غمگين در مصيبت 15 خرداد است».(5)
1. صحيفة نور، ج 1، ص 247؛ ج 2، ص 66 و 194 و 271.
2. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 484.
3. صحيفة نور، ج 7، ص 167؛ ج 9، ص 92؛ ج 12، ص 137 و 179.
4. حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 487.
5. صحيفة نور، ج 1، ص 66.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org