- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس هيجدهم
بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
ـ جايگاه ذكرالهى در قرآن و روايات
ـ كميّت و كيفيّت ذكر
ـ ارتباط ذكر لفظى و قلبى
ـ دو فائده ذكر لفظى
بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
«يا أَباذَرٍّ؛ لِيَعْظُمْ جَلالُ اللّهِ فى صَدْرِكَ فَلا تَذْكُرُهُ كَما يَذْكُرُهُ الْجاهِلُ عِنْدَ الْكَلْبِ أَللّهُمَّ اخْزِهِ وَ عِنْدَ الْخِنْزيرِ أَللّهُمَ اخْزِهِ»
اى ابوذر؛ جلال و عظمت پروردگار عالم در دل تو افزون باشد و او را سبك ياد مكن، چنانكه مردمان جاهل و نادان، چون سگ و خوك را مىبينند، مىگويند: خدايا، او را خفه كن.
جايگاه ذكر الهى در قرآن و روايات
موضوع سخن در اين بخش ياد خداوند و بزرگداشت عظمت اوست. در قرآن كريم و روايات، اهميت فراوانى به ياد خداوند داده شده، تا آنجا كه موضوعاتى؛ چون تشويق به ذكر الهى، فوائد دنيوى و اخروى ذكر، كميت و كيفيت ذكر، مكان و زمان ذكر؛ به تفصيل در روايات بررسى شدهاند. همچنين در زمينه ذكر زبانى و قلبى و اينكه كدام يك مهمتر و والاتر است و يا اينكه ذكر در خلوت و تنهايى بهتر است يا ذكر در عيان و در جمع، بياناتى از سوى اهل بيت و علماى دين ارائه گرديده است.
در روايتى امام صادق(عليه السلام) فرمودند:
«ما اجْتَمَعَ قَوْمٌ فى مَجْلِس لَمْ يَذْكُرُوا اللّهِ وَ لَمْ يَذْكُرُونا اِلاّ كانَ ذلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»
هيچ قومى و مردمى در مجلسى جمع نگشتند كه در آن ياد خداوند و ياد ما را بر زبان جارى نساختند، مگر اينكه آن مجلس در قيامت براى آنها حسرت خواهد بود.
و نيز فرمودند:
«اِنَّ ذِكْرَنا مِنْ ذِكْرِ اللّهِ»(1) ياد ما هم ياد خداوند است.
باز نظر به اهميت ذكر و توجه به خداوند، امام صادق(عليه السلام) فرمودند:
هرگاه از مجلسى برخاستيد، اين آيات را بخوانيد: «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ. وَ سَلامٌ عَلىَ الْمُرْسَليِنِ. وَالْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»(2) پاك و منزه است پروردگار تو، همان خدايى كه مقتدر و بىهمتاست و از توصيف جاهلانه خلق بدور است، و سلام و تحيت الهى بر رسولان باد، و ستايش مخصوص خداوند است كه آفريننده جهانيان است.(3)
بنابراين، همواره انسان بايد ذكر خداوند را بر دل و زبان داشته باشد و اين ذكر مكان، مجلس و زمان خاصى نمىشناسد. در حديث قدسى وارد شده كه حضرت موسى(عليه السلام)عرض كرد: خداوندا، در برخى مكانها و حالات خجالت مىكشم ذكر تو را بر زبان جارى سازم و به ياد تو بيفتم. خداوند فرمود: ذكر من در هر حال نيكوست.
اين همه تكيه و سفارش به ياد و ذكر الهى، به جهت نقش ذكر در دور داشتن انسان از رذايل و كاستىهاى اخلاقى و رسيدن او به سعادت و خوشبختى است، چرا كه اگر انسان همواره به ياد حق باشد و خود را در پيشگاه ذات حق حاضر ببيند، از امورى كه خلاف رضاى اوست دورى مىجويد و نفس را از سركشى باز مىدارد.
همه گرفتارىها و خطاهايى كه به وسيله نفس اماره و شيطان رخ مىدهد، به جهت غفلت از ياد حق و عذاب و عقاب اوست. به علاوه، غفلت از حق قلب را تيره مىسازد و در نتيجه شيطان و هواى نفس بر انسان چيره مىشوند. در مقابل، تذكر و يادآورى حضور حق به دل صفا مىدهد و موجب تصفيه روح و خالص گشتن او از رذايل و آزادى انسان از قيد اسارت نفس مىشود. در آن صورت، دل جلوهگاه محبوب گشته دوستى دنيا، كه سرچشمه همه خطاها و انحرافات است، از دل رخت برمىبندد.
1. بحارالانوار، ج 72 (چاپ بيروت) ص 468
2. صافات / 182 ـ 180
3. اصول كافى (با ترجمه) ج 4، ص 254، ح 3.
در روايتى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ خَيْرَ أَعْمالِكُمْ [عِنْدَ مَلِيكِكُم] وَ أَزْكاها وَ أَرْفَعَها فى دَرَجاتِكُمْ وَ خَيْرَ ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ذِكْرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى فَاِنَّهُ أَخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ: أَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَنى»(1)
بدانيد بهترين اعمال شما نزد خداوند و پاكيزهترين آنها و رفيعترين آنها در درجات شما و بهترين چيزى كه آفتاب بر آن مىتابد، ذكر خداوند سبحان است. زيرا كه خداوند از خود خبر داد و فرمود: من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند.
در روايت ديگرى امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند:
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: مَنْ شُغِلَ بِذِكْرى عَنْ مَسْأَلَتى أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ ما أُعْطى مَنْ سَأَلَنى»(2)
خداوند عزوجل مىفرمايد: كسى كه باز بماند به سبب ذكر من از سؤال و مسئلت از من، عطا مىكنم به او بهتر از آنچه به سؤال كننده از خودم عطا مىكنم.
خداوند عزوجل به عيسى فرمود:
«يا عيسى اذْكُرْنى فى نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فى نَفْسى وَ اذْكُرْنى فى مَلاَِكَ أَذْكُرْكَ فى مَلاَِ خَيْر مِنْ مَلاَِ الْآدَمِيّينَ. يا عيسى أَلِنْ لى قَلْبَكَ وَ أَكْثِرْ ذِكْرى فىِ الْخَلَواتِ وَاعْلَمْ أَنَّ سُرُورى أَنْ تُبَصْبِصَ اِلَىَّ وَ كُنْ فى ذلِكَ حَيّاً وَ لا تَكُنْ مَيِّتاً»(3)
اى عيسى، مرا پيش خود ياد كن تا ياد كنم تو را نزد خودم، و ياد كن مرا در بين مردمان، تا من نيز تو را در بين جمعى بهتر از جمع آدميان (فرشتگان) ياد كنم. اى عيسى دلت را براى من نرم گردان و در تنهايىها بسيار مرا ياد كن و بدان كه شادى من به اين است كه براى من تواضع كنى، دلت را براى اين كار زنده بدار و مرده (افسرده) مباش.
1. عدة الواعى، ص 238.
2. اصول كافى (با ترجمه)، ج 4، ص 261، ح 1.
3. همان، ص 264، ح 3.
تأكيد قرآن و توجه آن به ذكر خداوند تا به حدى است كه در قرآن هدف از نماز ذكر خداوند معرفى شده، با توجه به اينكه در اسلام نماز داراى منزلتى والا است و عمود دين شناخته شده است: «... وَ أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى»(1) [نماز را به جهت ياد من به پاى دار.]
چنانكه هدف از وسيله مهمتر است، از اين آيه شريفه استفاده مىگردد كه ذكر خداوند مهمتر از نماز است و بواقع نماز وسيلهاى است براى ذكر خداوند متعال؛ (در حقيقت از نظر قرآن، ذكر داراى مفهوم و حقيقتى است كه نماز با همه اهميتش، براى آن ابزارى بيش بشمار نمىآيد.) سخن در اين است كه نماز با اينكه در برگيرنده اذكار و برخى از آيات قرآن و اعمال و حركات خاص است، چگونه وسيله براى ذكر خداوند است؟
در توضيح اين نكته بايد گفت: نماز با اين شاكله و ساختارى كه دارد و با حركات و سكنات و اذكارى كه در آن خوانده مىشود، ذكر بشمار نمىرود بلكه ذكر حالتى است قلبى و توجهاى است درونى و رابطه دل انسان با ذات بارى تعالى است. پس انسان نماز مىخواند تا آن توجه قلبى و ارتباط درونى بين او و خداوند پديد آيد. بنابراين، نماز خود وسيله است و هدف همان توجه و ارتباط قلبى است كه بىترديد شريفتر از خود نماز است.
كميّت و كيفيّت ذكر
از جمله مسائلى كه در قرآن و روايات مطرح گرديده، كميت و كيفيت ذكر است. در قرآن برخى از آيات روى كميت و فراوانى ذكر تكيه دارد؛ مثل آيه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِيراً.»(2)
اى كسانى كه به خداوند ايمان آوردهايد، ذكر حق و ياد حق را بسيار كنيد.
(در اين آيه تأكيد روى فراوانى ذكر است.)
در برخى روايات آمده است كه براى هر چيزى حدى معين شده، حتى براى نماز نيز حدى معين شده است: واجب شده هر مكلف بالغ در شبانه روز، در پنج وعده، هفده ركعت
1. طه / 14.
2. احزاب / 41.
نماز بخواند و مستحب است دو برابر عدد ركعات نمازهاى واجب نماز نافله بخواند، يا اينكه براى هر مسلمان بالغ، در صورت قدرت و تمكن مالى، در عمر يك بار حج واجب گرديده است. بنابراين براى هر چيزى حدى معين گرديده، بجز ياد و ذكر خداوند كه حدى ندارد. هر چه انسان ذكر بگويد و به ياد خداوند باشد، باز كم است.
در مقابل دسته اول از آيات و روايات، آيات و روايات فراوانى به كيفيت ذكر اشاره دارند، از جمله آيه:
«فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ اباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً ...»(1)
آنگاه كه اعمال حج را بجا آورديد، همان طور كه پدرانتان را به ياد مىآوريد، خداوند را به ياد آوريد، بلكه خداوند را بهتر و شديدتر به ياد آوريد.
در اين آيه درباره ذكر خداوند نمىفرمايد:«او اكثر ذكراً» يعنى خداوند را بيشتر ياد كنيد، بلكه مىفرمايد: خداوند را شديدتر ياد كنيد. پس در اينجا كمى و زيادى ذكر مطرح نيست بلكه ضعف و شدت آن مطرح است و اين به ذكر لفظى و زبانى مربوط نمىگردد. منظور اين نيست كه مثلا «لاالهالاّاللّه» را غليظ تلفظ كنيد بلكه اين شدت و ضعف متوجه ياد و توجه قلبى است.
مرحوم علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مىفرمايد: « رسم عرب جاهلى بر اين بود كه پس از اعمال حج، در منا، با شعر و نثر به ستايش و مدح پدران خود مىپرداختند. اما پس از اسلام خداوند دستور داد كه به اين رسم پايان داده شود و به جاى آن به ذكر و ياد خداوند روى آورند.
در اين آيه ذكر به «شدّت» توصيف گرديده، اين مىرساند كه ذكر چنانكه از نظر مقدار قابل افزايش است، در كيفيت نيز قابل شدت يافتن است. به علاوه، ذكر، در حقيقت، به لفظ نيست؛ بلكه امرى است قلبى كه با حضور قلب انجام مىگيرد و لفظ بيانگر آن است.»(2)
1. بقره / 200.
2. الميزان، ج 2، ص 81.
چه بسا ما ذكر را در ذكر لفظى منحصر دانسته، وقتى سفارش به ذكر خداوند مىشود، تصور مىكنيم ذكر به گفتن «الحمدللّه» يا «تسبيحات اربعه» و از اين قبيل است؛ در صورتى كه همه اين الفاظ حاكى از ذكرند و بواقع ذكرى كه بدان تأكيد و سفارش شده، ياد خداوند و توجه قلبى به اوست. يعنى انسان در هنگام انجام وظيفه و تكليف، به ياد خداوند باشد تا با درك حضور خداوند به وظيفهاش عمل كند و نيز در هنگام ترك گناه به ياد خداوند باشد، تا درك حضور او موجب كنارهگيرى از گناه گردد. رابطه ذكر لفظى با ذكر قلبى و رابطه لفظ و معنا، مثل رابطه پوسته ميوه و مغز آن است. در واقع ذكر لفظى لباسى است براى ذكر قلبى و ذكر قلبى، لب و مغز آن است. پس اذكار لفظى مقدمه ياد و ذكر قلبى و درونى است و مسلماً بايد مورد توجه قرار گيرند. از اين جهت در روايات مقدار و موارد اذكار مشخص گرديده است، مثل اينكه بعد از نماز اذكارى به عنوان تعقيبات نماز معين شده است.
ارتباط ذكر لفظى و قلبى
در اينجا جا دارد ارتباط ذكر لفظى با توجه قلبى بيشتر توضيح داده شود و نيز مطرح گردد كه چرا اين قدر روى ذكر سفارش شده، تا آنجا كه به عنوان هدف نماز معرفى گرديده است. اساساً ذكر چه نقشى در زندگى انسان، سعادت و تكامل او دارد؟ مگر آنان كه ذكر نمىگويند و توجه قلبى به خداوند ندارند در زندگى كم مىآورند و شكست مىخورند.
وقتى سخن مىگوييم و چيزى بر زبان جارى مىكنيم، قبل از آن در دل خود معنايى را تصور كردهايم و قصدمان از سخن گفتن اين است كه آن معنا را به ديگران تفهيم و القا كنيم. معمولا سخن گفتن براى اين است كه مقصود و منظورى را به ديگران ارائه دهيم، گرچه گاهى مراد از لفظ و سخن گفتن ارائه معنا نيست بلكه مسائل روانى خاصى و يا تلقين مد نظر است.
يكى از توصيههايى كه روانشناسان و روانپزشكان، در ارتباط با كارشان، روى آن تكيه دارند تلقين است كه البته براى آن، الفاظ و آداب خاصى در نظر گرفتهاند، تا تلقين
اثربخش باشد. مثل اينكه گفتهاند: در جاى خلوتى بنشينيد و تا حد معينى صدايتان را بالا ببريد و چند مرتبه جملهاى را تكرار كنيد، تا در روح شما اثر بخشد. اين موارد استثناست و غالباً انسان به هنگام سخن گفتن معنايى را تصور مىكند و سپس با لفظ، آن را به ديگران القا مىكند. انسان عاقل هيچگاه بدون در نظر گرفتن معنا و مفهومى سخن نمىگويد، چون لفظ حاكى از معناست.
به هنگام گفتن ذكرهاى لفظى، مثل «تسبيحات اربعه»، كه معنايى را تصور مىكنيم و اين لفظ را بيانگر و حاكى از آن قرار مىدهيم، مقصود اين نيست كه آن معنا به خداوند متعال و يا ملائكه و ديگران تفهيم شود، چون قصد مكالمه و همسخن شدن نداريم بلكه مىخواهيم آن معنا در روحمان اثر بخشد. پس اثر از معناست و لفظ ابزارى بيش نيست.
وقتى ما «اللّه اكبر» مىگوييم و اين ذكر را به عنوان عمل مقدّسى تلقى مىكنيم، هدفمان تأثير معناى آن ذكر، در روح انسان و سعادت اوست والاّ الفاظ و حروف [الف، لام و كاف]، صرف نظر از معنا، تنها صوتى است كه از دهان خارج مىگردد و اثر نمىبخشد، از اين جهت به هنگام ذكر بايد كلام معنا دارى ادا گردد.
نتيجه مىگيريم كه پيش از بيان ذكر لفظى، مرتبه نازلى از ياد خداوند در انسان پديد آمده است و پس از آن، مرتبه عالىترى از ياد خداوند پديد مىآيد. وقتى انسان ذكر مىگويد، در ابتدا به ياد خداوند مىافتد؛ (والاّ اگر بكلى از خداوند غافل باشد، در مقام ذكر گفتن بر نمىآيد.)؛ هر قدر هم توجه انسان ضعيف باشد، قبل از ذكر به خداوند توجه مىيابد و سپس ذكرى مىگويد كه حاكى از ياد خداوند است. پس ارتكازاً قبل از ذكر مرتبهاى از ياد خداوند در ما وجود دارد.
دو فائده ذكر لفظى
اولين فائده و هدف ذكر لفظى اين است كه آن مرتبه ضعيف ياد خداوند قوى گردد تا توجه انسان به خداوند متمركز شود. در ابتدا، توجه مبهمى به خداوند داشت يا توجه او پراكنده
بود اما با ذكر لفظى، بخصوص نماز، آن توجه قوى، متمركز و به سمت خداوند جهت مىگيرد؛ اين يك هدف و فائدهاى است كه مىتوان براى ذكر لفظى تصوير كرد.
فائده ديگر ذكر لفظى اين است كه اگر با ذكر لفظى، آن توجه ضعيف قويتر نمىگردد لااقل استمرار يابد و محو نگردد. حالات و توجهات انسان، از جمله ياد خداوند، پيوسته در تغيير و تحول و در معرض زوال است. از اين جهت براى ابقا و استمرار آن توجه قلبى بايد از ذكر لفظى كمك گرفت، تا ياد خداوند فراموشمان نگردد. بنابراين دو فائده و هدف را مىتوان براى ذكر برشمرد و البته فائده و هدف اول بهتر و والاتر است.
گاه مىشود كه ذكر لفظى هيچ فائدهاى در بر ندارد و آن در صورتى است كه ذكر گفتن به صورت يك عادت صرف در آيد و تنها لقلقه زبان باشد و انسان توجهى به معناى آن نداشته باشد. مثل ساير عادتهاى زبانى و عملى كه افراد دارند، بدون اندك توجهى به آنچه بدان عادت كردهاند. برخى دائم تسبيح مىگردانند و اصلا توجهى به تسبيح و فائده استفاده از آن ندارند. يا برخى عادت كردهاند با انگشتان يا محاسن خود بازى كنند و به اين كار توجهى ندارند. در عادت زبانى، برخى كودكان عادت كردهاند كلماتى را بر زبان جارى سازند، بدون اينكه به آنها توجه قلبى داشته باشند.
براى بسيارى از ما، خواندن برخى از دعاها و اذكار به صورت يك عادت خشك درآمده است و اندك توجهى به محتواى آنها نداريم، از اين جهت هيچ تأثيرى و دگرگونى در درون ما ايجاد نمىشود. ممكن است در ابتدا با توجه كارى را شروع كنيم و ذكرى را بر زبان جارى سازيم، مثل اينكه مىشنويم كه در روايتى وارد شده است كه تسبيحات فاطمه زهرا(عليها السلام) يا فلان ذكر چقدر ثواب دارد، از اين جهت با توجه آن تسبيحات را مىخوانيم ولى رفته رفته از توجهمان كاسته مىشود، تا جايى كه آن الفاظ را به صورت يك عادت و بدون اندكى توجه بر زبان جارى مىسازيم. البته گفتن ذكرهايى چون «اللّه اكبر»، «لاالهالاّاللّه» حتى اگر انسان توجهى به آنها نداشته باشد، بهتر از حرفهاى پوچ و زشت است اما تأثير روحى مطلوب در انسان پديد نمىآورد.
بودهاند كسانى كه حتى اعتقادى به خداوند نداشتند اما از روى عادت نام خداوند را مىبردند و اين كار به صورت يك فرهنگ براى آنها درآمده بود. پيش از اين حتى برخى از كمونيستهاى خودمان كه اصلا به دين، معنويات و خداوند اعتقاد نداشتند، طبق رسم و عادت، وقتى از همديگر مىخواستند جدا شوند، براى احترام به يكديگر، «خداحافظ» مىگفتند، بدون اينكه توجهى به معناى آن داشته باشند. چنانكه براى ما مسلمانان نيز گاهى بردن نام خداوند به صورت رسم و عادت در مىآيد و به معنا و محتواى آن توجهى نداريم.
در بين عرب جاهلى و همينطور عربهاى صدر اسلام كه تازه به اسلام گرويده بودند بردن نام «اللّه» مرسوم بود و زياد نام خداوند را مىبردند. وقتى سگ و يا خوكى مىديدند از روى تنفر و بىزارى مىگفتند: «اللّهم اخزه» خدايا خفهاش كن بدون اينكه توجهى به خداوند و ياد او داشته باشند. اين يك عادت بود و چنان نبود كه اين الفاظ بيانگر يك اعتقاد قلبى و ترجمان توجه قلبى به خداوند باشد. مسلّماً اين الفاظ هيچ تأثيرى در انسان نمىبخشد و ياد خداوند بشمار نمىآيد.
در اين حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به ابوذر سفارش مىكنند كه چون مىخواهى خداوند را ياد كنى، ابتدا عظمت و جلال او را تصور كن. به ياد داشته باش خداوندى كه آفريننده همه جهان هستى است و همه چيز در يد قدرت اوست، همانطور كه خود داراى عظمت و جلال بىنهايت است، نام او نيز داراى بىنهايت عظمت و جلال است از اين جهت او را با توجه و عظمت ياد كن. اين در صورتى است كه در روح و دل تو خداوند عظمت يابد، تا با خشوع و خضوع نام او را بر زبان جارى سازى. چنان نباشد كه بسان مردم جاهل، كه بدون توجه نام خداوند را مىبرند، بر حسب عادت نام او را بر زبان آورى.
ذكرى در روح و روان انسان اثر مىگذارد، ذكرى موجب اطمينان قلب و هدف برپايى نماز شمرده شده است، ذكرى موجب تعالى و عروج روحى، معنوى انسان و باعث گذر از انديشههاى پوچ مادى و نگرش به جهان باقى آخرت و نعمتهاى گسترده خداوند مىشود، ذكرى سبب پديد آمدن پيوند مستحكم انسان با خداوند مىگردد كه با توجه به معنا و
محتواى آن و با در نظر گرفتن حضور خداوند بر زبان آورده شود. اين همان ذكرى است كه خداوند در توصيف آن مىفرمايد:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنوُنَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ...»(1)
مؤمنان كسانى هستند كه چون ذكرى از خداوند شود، دلهايشان ترسان گردد.
در پايان جا دارد به توصيف ميزان توجه برخى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ذكر و ياد خداوند در كلام على(عليه السلام) بپردازيم:
«... لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحابَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَما أَرى أَحَداً مِنْكُمْ يُشْبِهُهُمْ، لَقَدْ كانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ باتوُا سُجَّداً وَ قِياماً، يُراوِحُونَ بَيْنَ جِباهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكْبَ الْمِعْزى مِنْ طُول سُجُودِهِمْ...»(2)
من اصحاب محمد(صلى الله عليه وآله) را ديدم و نمىبينم كه يكى از شما به مانند ايشان باشيد. آنان صبح ژوليده مو و غبار آلوده بودند چون شب را بيدار به سجده و قيام گذرانده بودند. گاهى پيشانى و گاهى رخساره بر خاك مىنهادند. از ياد بازگشت (قيامت) مانند اخگر و آتشپاره سوزان، مىايستادند (از زيادى اضطراب و نگرانى) گويا پيشانىهايشان بر اثر سجدههاى طولانى بسان زانوان بزها (پينه بسته) شده بود.
1. انفال / 2.
2. نهجالبلاغه (ترجمه فيض الاسلام) خ 96، ص 286.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org