صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 6.57 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
همايش جبهه پايداري (معرفي کانديداي اصلح) تالار سيدالشهدا ـ تهران، 1/2/1392
پایداری، حماسه سیاسی، معيارهاي اصلح
حمد و توجه به امام عصر عج
الحمد لله رب العالمين والصلوه والسلام علي سيدالانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين ابيالقاسم محمد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي کل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فيها طويلاً. تقديم به روح ملکوتي امام راحل و شهداي والامقام اسلام صلواتي اهدا ميکنيم.
حضور در حماسه سیاسی
خداي متعال را شکر ميکنم که حيات و توفيق عنايت فرمود که امروز در جمع ياران امام و دوستداران انقلاب، عرض سلام و ارادتي داشته باشم و به اندازه بهره وجودي ناقص و ناچيز خودم در اين حماسه سياسي که مقام معظم رهبري اشاره فرمودند، شرکت کنم.
روایت اهمیت اهتمام به امور مسلمین
براي تبرک و تيمن، روايتي که همه شما بارها شنيديد قرائت ميکنم و به اندازهاي که خداي متعال توفيق بدهد در اطراف آن صحبت ميکنم تا نکته شرکت بنده در اين مجلس هم ضمن توضيح اين روايت بيشتر معلوم بشود. روايتي است که به طرق مختلف - با اندکي تفاوت در عبارت- نقل شده است. روایت این است: من اصبح ولم يهتمّ بأمور المسلمين (يا من اصبح لايهتمّ بامور المسلمين) فليس بمسلم؛ کسي که صبح کند در حالي که اهتمامي به کار مسلمانها ندارد، چنين کسي از ديدگاه پيغمبر اسلام و اهلبيت، مسلمان واقعي نيست.
معنای مسلمان نبودن در این روایت
البته مسلمان نبودن به معنای کافر و مرتد بودن نیست تا حد ارتداد برايش جاري کنند؛ بلکه منظور اين است که بهره کافي از اسلام ندارد و اسلام واقعي را نشناخته.
معنای اسلام
اسلام در يک جمله عبارت است از راه رسيدن به سعادت حقيقي انسانها در دنيا و آخرت. به عبارت ديگر اسلام عبارت است از رنگي خدایی که در تمام عرصهها و جهات مختلف به زندگي انسان زده ميشود (صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً) در تفسير اين آیه آمده که (صبغة الله هي الاسلام یا هي التوحيد) [رنگ خدایی همان اسلام است یا همان توحید است] عقيده ما اين است که خداي متعال براي اينکه انسان را به کاملترين مراتبي که ممکن است هدايت بفرمايد، انبيا را فرستاد و ساير انبيا مقدمه بودند براي آمدن پيغمبر عظيمالشأن اسلام که کاملترين اديان و بهترين راه براي رسيدن به سعادت ابدي را به بشر نشان داد؛ بنابراين اسلام در واقع تمام جهات و ابعاد وجود انسان را به طرف هدف حقيقي که همان قرب خداي متعال باشد سوق ميدهد و اين هدف به يک جهت خاص از انسان اختصاص ندارد؛ یعنی اين طور نيست که فقط چشم یا گوش انسان در حوزه اسلام باشد؛ بلکه دست و پا و زندگي فردي و زندگي خانوادگي و زندگي اقتصادي و امور فرهنگي و نظامي تا بينالمللي، همه و همه در حوزه اسلام است؛ به تعبیر دیگر هر رفتاري که انسان باید در هر حوزهاي انجام دهد جزيي از اجزاي اسلام است.
توجه اسلام به بعد اجتماعی
با اين تعريف، عمده ابعاد وجود زندگي انسان که در ارتباط با انسانهاي ديگر تبلور پيدا ميکند (يعني بعد اجتماعي انسان) به طور قطع محل توجه اسلام است و خدا خواسته که راه صحيح را در بعد اجتماعي (يعني در ارتباطي که با انسانهاي ديگر دارد) به انسان ارائه دهد تا در هر لحظه و در هر مسير و در هر قدم، آنچه را که مرضي خداست انتخاب کند و بدین وسیله او را در معرض امتحان و آزمايش قرار دهد. حال چنين انساني که بايد در همه عرصهها اطاعت و بندگي خودش را نسبت به خدا نشان دهد اگر نسبت به بخش اعظم زندگياش که عبارت است از روابط اجتماعي، خدا را فراموش کند، روشن است که اسلام واقعي را نشناخته است.
معنای دقیقتر روایت
[بدین سان روایت] من اصبح ولم يهتمّ بامور المسلمين بدین معناست که اگر آدميزاد صبح کند در حالي که نسبت به بعد اجتماعي زندگي و ارتباط با انسانهاي ديگر وظيفهاش را نشناسد و دغدغهاي نداشته باشد، مسلمان نیست. به تعبیر دیگر، این فکر که ديگران هر چه ميخواهند باشند و هر کاری که ميخواهند بکنند و هر بلايي که ميخواهد به سرشان بيايد به من چه؛ من بايد فکر خودم باشم و کشک خودم را بسابم، فکر اسلامي نيست؛ انسان بايد صبح که از خواب برميخيزد، همان طور که به فکر سعادت خودش هست، به فکر همه انسانهاي ديگر هم باشد. منتها چون در بين انسانها برخی دشمن انسانيت هستند و عناد دارند - چنانکه نمونههاي آن را در هر زمان ديدهايم، و امروز هم ميبينيم- طبعا خدمت به اينها يعني دشمني با انسانيت. بنابراین طبق این روایت، انسان بايد اولين دغدغهاش صلاح و خير آن کساني باشد که در راه صحيح هستند و ميخواهند به کمال برسند؛ يعني آنهايي که دين اسلام را شناختهاند و در آن مسير حرکت ميکنند.
معنای اهتمام
حال سؤال ميشود که اهتمام به امور مسلمانها يعني چه؟ انسان بايد دغدغه چه چيزي را نسبت به مردم داشته باشد؟ با آن اشارهاي که کردم که همه ابعاد وجود انسان در معرض تکليف و در معرض امتحان است بدین معنا رهنمون می شویم که همه امور انسانها بايد مورد دغدغه آدمی باشد.
نیازهای اقتصادی
اولین آن امور نيازهاي مادي و به قول روانشناسان، نيازهاي فيزيولوژيکياست؛ يعني اگر انسان بداند که همسايهاش، رفيقش، فاميلش، دوستش، آشنايش، همشهرياش و ساير مسلمانهايي که در کشورهاي ديگر هستند از لحاظ مادي در مضيقه هستند، گرسنهاند، نيازهاي اوليهشان تأمين نميشود، چنين انساني اگر مسلمان باشد نميتواند آرام بگيرد؛ بايد به فکر ناراحتي آنها باشد و بررسی کند که چه خدمتي براي اقتصاد آنها و براي تأمين معيشتشان و رفع نيازمنديهايشان می تواند انجام بدهد. پس چون همه ما مادي هستيم و اول نيازهاي ماديمان را درک ميکنيم طبعا نسبت به تأمین نیازهای مادی ديگران هم بايد اهتمام داشته باشيم.
نیاز امنیتی
در مرتبه بعد، نياز امنيتي است (اعم از داخلی و خارجی که شبيه نياز اقتصادی است). اگر برای انسان ها غذا فراهم باشد؛ مسکن هم داشته باشند، اما امنيت نداشته باشند و دائما در اضطراب باشند که جان و مال و ناموسشان در خطر است، اين زندگي توأم با مرگ خواهد بود؛ پس دغدغه دوم دغدغه نسبت به امنيت ديگران است که آن هم بالاخره به نيازهاي مادي برميگردد.
سایر نیازهای مادی
در اطراف اين گونه نيازها، مسائل بهداشتي، درماني و معالجه بيماران، و نياز عمومي مردم به بيمه در مقابل امراض، به خصوص امراض واگيردار است و نيز بيمه بازنشستگان و از کارافتادگان و معلولين و جانبازان و امثال اين افراد که خودشان نميتوانند کار بکنند و نيازهايشان بايد از جاي ديگري تأمين بشود. هیچ یک از اين نیازها را آدمی نميتواند ناديده بگيرد.
همه اين نیازها (شکم، سلامتي بدن، امنيت جان و مال و ناموس و ...) به امور زندگي دنيایی برميگردد و طبعا دوامش تا هنگام مرگ است؛ يعني نیازی است در محدوه هفتاد هشتاد سال و حداکثر صد سال و ما همان طور که به فکر رفع اين نيازها از خودمان هستیم، بايد دغدغه رفع این نيازها از ديگران را هم داشته باشيم.
مادیگرایان و انبیاء
اما سؤال اين است که آيا نیازها فقط همينهاست يا انسانها نياز ديگري هم دارند که آدميزاد بايد دغدغه آنها را هم داشته باشد؟ آنهايي که تفکر ماترياليستي (مادی گرایانه) دارند؛ یعنی ماوراي ماده را يا نميشناسند يا قبول ندارند يا به آن اهميتي نميدهند، نيازها را در همين نيازهاي دنيوي که حداکثر تا دم مرگ همراه انسان است، خلاصه ميکنند؛ ولي انبيا آمدند تا به انسانها بفهمانند که شما يک نياز بسيار مهمتري از نيازهاي مادي داريد و آن نيازي است که تا بينهايت ادامه دارد و هيچ محدوديت زماني ندارد. به تعبیر دیگر، بعد از مرگ هم اين نياز موجود است. تا چه وقت؟ تا هزاران سال و ميليونها سال و ميلياردها سال و تمام شدني نيست (مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ) تا روح انسان هست آن حيات و آن نيازمنديها وجود دارد، ولو اينکه ما الان نميشناسيم و نميدانيم که اين نيازمنديها چگونه بايد مرتفع بشود.
دین و پاسخ به نیاز ابدی
در يک کلمه آنچه ميتواند اين نيازمنديها را برطرف کند اصالتا کار دين است؛ دين با ابعاد مختلفش، اعم از عقايد، اخلاق، ارزشهاي انساني و ساير مفاهيمي که در حول و حوش مسأله دين مطرح ميشود. نسبتي بين متناهي و نامتناهي وجود ندارد. اگر عمر انسان ميلياردها سال (و هر عدد بزرگ تری که فرض کنيم) هم بود و به مرگ تمام ميشد در مقابل نامتناهي هيچ نسبتي نداشت. ما باید به آن نيازهاي نامتناهي بيشتر فکر کنیم. چون ابتدا انسان خودش به آنها پيدا توجه نميکند خدا انبيا را فرستاده که مردم در کنار ايمان به خدا، ايمان به روز قیامت داشته باشند. در قرآن کريم موارد زيادي ميبينيم که اين دو کلمه با هم هست (آمَنُواْ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ) اين اولين شوکي است که دين به انسان وارد ميکند که فرجامت را بشناس که چيست و آن روز آخر کدام است، آن روز واپسين که تمام شدني نيست. آن چيست و براي آن چه کار خواهي کرد؟ براي آن هيچ چارهاي نداري جز اطاعت انبيا. چون هيچ تجربهاي از آن روز نداري که چه به درد آن عالم و به درد آن روز نامتناهي خواهد خورد؟ اگر انبيا نفرموده بودند به عقلمان ابدا نميرسيد که چه نيازی در آنجا داريم. اين است که مهمترين رسالت انبيا بعد از توجه دادن به خداي متعال توجه به معاد است. بعد از اينکه انسان به چنين نيازي توجه پيدا بکند، آن وقت به این فکر ميافتد که چه برنامهاي بايد پيش بگيرم براي اينکه در آنجا آسايش و سعادت داشته باشم. در این هنگام است که انسان ميفهمد دين به چه دردي ميخورد و می فهمد که دین غير از نيازهاي دنيا، نيازهاي ابدي او را هم برطرف ميکند. کسي که اين را باور کرد (يعني دين را و اسلام را شناخت) بيش از هر چيز بايد براي سعادت ابدي انسانها اهتمام داشته باشد، هم درباره خودش و هم درباره ديگران. چون بالاخره دنيا هر چه سختي داشته باشد ميگذرد و تمام ميشود؛ اما آن که تمامنشدني است چه فکري بايد براي آن کرد؟ آنجا که انسان دستش خالي باشد چه خاکي به سر کند؟ چه طور ميشود جبران کرد؟ هيچ راه جبراني وجود ندارد. از خدا ميخواهند: (رَبِّ ارْجِعُونِ×لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا) خدايا ما را برگردان در دنيا (أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ) حالا ديديم و شنيديم و باور کرديم که چنين عالمي هست و چنين نيازهايي وجود دارد؛ حالا ما را برگردان به دنيا تا زاد و توشهاي براي اينجا تهيه کنيم. چون ميدانند آن عالم جاي تهيه زاد و توشه نيست و فقط از هر چه در دنيا فراهم کردهاند ميتوانند استفاده کنند. در پاسخ آنها گفته می شود كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا: حرفي است که ميزنند؛ ديگر برگشتي در کار نيست.
تقدم نیاز دین بر نیاز دنیا
ما اگر بخواهيم براي ديگران دغدغه داشته باشيم، يعني بر اساس عاطفه انساني بخواهيم درباره ديگران هم خير آنها را بخواهيم و به آنها خدمتي انجام بدهيم، اولين خدمت چيست؟ مهمترين خدمت کدام است؟ خدمتي است که به درد زندگي ابديشان بخورد. براي اينجا هر خدمتي بکنيم تمام ميشود. ما که باور داريم چنين زندگياي وجود دارد، بايد بيش از هر چيز نگران اين باشيم که مبادا زندگي ابدي آنها به خطر بيفتد و آن هيچ راهي جز اسلام ندارد. نيازهاي دنيا را به صورتهايي ولو ناقص ميشود بدون دين هم تأمين کرد. بالاخره انسان کار ميکند؛ زراعت ميکند؛ گندمي برميدارد يا ميوهاي تحصيل ميکند و شکمش پر ميشود یا ارتباطي با جنس مخالف پيدا ميکند و نيازهاي جنسياش برطرف ميشود. اما آن نياز ابدي را چگونه ميتواند جبران کند در حالی که هيچ شناختي و هيچ تجربهاي از آن عالم ندارد و نمی داند که چه چیزی به درد آنجا ميخورد؟ اين جاست که انسان بايد به فکر اين باشد که دين را ابتدا خود بشناسد و بعد به ديگران بشناساند و هر اندازه دوستدار انسان است بايد نگران اين باشد که مبادا انسانها به کجراهها بروند و به سعادت ابدي نرسند. در مرتبه بعد نوبت به گرسنگي و تشنگي و مسکن و ازدواج و کار و شغل و از اين قبیل نیازها ميرسد. ما که معتقديم چنين حقيقتي وجود دارد و چنين روزي را در پيش داريم هم خودمان بايد نگران آخرتمان باشيم و هم نسبت به ديگران بايد دلسوز باشيم و کاري کنيم که آنها هم خوشبخت شوند. اگر ما اهتمام داريم که ديگران اسلام را بشناسند غرضمان اين نیست که دار و دسته خودمان را (یعنی مسلمانان را در مقابل غیر مسلمانان) تقويت کنيم و مثلاً يک ميليارد و نيم مسلمان را دو ميليارد بکنيم تا جمعيتمان بيش از مسيحيها باشد، بلکه دلسوزي ما براي انسان های ديگر از یک طرف و انحصار راه سعادت در اسلام از طرف دیگر موجب می شود که آنها را به اسلام دعوت ميکنيم.
اولویت رتبی نه زمانی
بنابراين اولين دغدغه ما اين است که کاري بکنيم که انسان ها اليالابد سعادتمند باشند. مقصودمان از اولين، اولیت از لحاظ درجهبندي است نه اولیت از لحاظ زماني؛ زیرا از نظر زمانی ممکن است از نیازهای مادی شروع کنيم؛ اول باید غذايي به انسان برسانيم تا زنده بماند و به فکر عاقبتش باشيم. پس مهمترين چيزي که ما بايد نسبت به ديگران توجه داشته باشيم اين است که با دين حق آشنا بشوند و راه سعادت را که اسلام است بشناسند. طبعا در جامعه ما بالاترين دغدغه باید تأمین سعادت و رواج باورها و ارزش های اسلامی باشد؛ آنگاه نوبت به ماديات و مسکن و بهداشت و درمان و امنيت و چيزهاي ديگر میرسد.
نسبت متناهی به نامتناهی
اهميت دغدغه تأمین سعادت نسبت به تأمین امور دیگر بسان اهميتي است که نامتناهي نسبت به متناهي دارد. بچههاي دبيرستان و شايد بچههاي دبستاني هم بدانند که بين متناهي و نامتناهي هيچ نسبتي نيست. بنابراين کسی که ميخواهد به انسانيت خدمت کند در درجه اول بايد فکر دين و سعادت ابدی خود و مردم باشد.
انقلاب و بازگشت به دین
قرنها بود که در جامعه ما به دلايل مختلف دين کمرنگ شده بود؛ نهادهاي ديني چندان فعال نبودند؛ بعضيها به کلي تعطيل شده بودند؛ بعضيها قاچاق شده بودند؛ مدارس ديني تعطيل شده بود. برگزاري مراسم ديني ممنوع بود؛ روضهخواني قدغن بود و چيزهايي از اين قبيل. البته فکر نميکنم اينها را کسی از شما ديده باشد، ولي همه شما از پدرانتان و بزرگترها شنيدهايد که بر آنها چه گذشته است. خدا بر جامعه ما منت گذاشت و انساني را از تبار انبيا و از خاندان پيغمبر برانگيخت تا فرياد خداپرستي را در جامعه ما بلند کند و مردم را به اطاعت خدا دعوت کند. آنچه از دستش برميآمد در اين راه خرج کرد و چيزي کم نگذاشت؛ زندان، تبعيد، اتهام، بدگوييها، تهمتهاي مختلف سياسي و غير سياسي و ... همه اينها را با آغوش باز استقبال ميکرد و هيچ نگران نبود. آنچه از دستش برميآمد نسبت به خودش و افراد خانوادهاش همه را در طبق اخلاص گذاشت و زبان حالش در پيشگاه الهي این بود که خدایا من اينها را براي هدايت بندگان تو هزينه ميکنم. خدا هم اول کمکي که به او کرد اين بود که ياران پاکبازي براي او رساند (گرچه ابتدا عدهشان کم بود) (هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ) خدا هم خودش امام را ياري کرد و هم مؤمنيني را برانگيخت که اطرافش را بگيرند و براي اطاعت از او و حمايت از او، سر از پا نشناسند.
یاران امام
افراد زيادي را در عمر محدود خود ديدهام که براي اجراي فرمان امام سر از پا نميشناختند. امام وقتي يک اعلاميه صادر ميکرد، براي به چاپ رساندنش آنچه ميتوانستند به کار ميگرفتند. يکبار در روز عاشورا، امام اعلاميهاي از نجف صادر کرده بودند و هيچ چاپخانهاي حاضر نميشد آن را چاپ کند. بعضي چاپخانهها بودند که گاهي نيمه شب بعضي اعلاميهها را چاپ ميکردند؛ ولي آن قدر ساواک سخت گرفته بود که هيچ چاپخانهاي حاضر نميشد آن اعلاميه را چاپ کند. يک نفر که در قسمت ذوب فلزات هم تحصيلاتي داشت پيدا شد و تصميم گرفت يک ماشين چاپ بسازد براي اينکه اعلاميه امام را چاپ کند (الان هم اين شخص هست و من او را ميشناسم). نيمه شبي بود آمد منزل ما و مرا از تصمیم خود مطلع کرد. گفتم تا تو ماشين چاپ بسازي دیر می شود! گفت من ماشين چاپ سادهاي درست ميکنم. گفتم معلوم نيست امام چنين تکليفي براي شما گذاشته باشد که براي چاپ اعلاميه بروي ماشين چاپ بسازي. گفت امام فرموده اين اعلاميه را چاپ کنيد؛ من هم هر چه از دستم برميآيد بايد خرج کنم. اگر خدا کمک کرد و ساخته شد، چه بهتر و اگر نه من کار خودم را کردهام تا پيش وجدانم شرمنده نباشم که امام دستوري بدهد و دستورش به زمين بماند. در زمان شاه با آن تسلطي که ساواک داشت، کساني بودند که شبها تا صبح بدون اينکه کسی بفهمد پشت بام منزل امام با سلاح کشيک ميدادند براي اينکه خطري متوجه امام نشود. به احتمال قوي خود امام هم نميدانست، نميدانم اصلا در اين عالم چند نفر باشند که از اين جريان اطلاع داشته باشند.
یاران در گهواره امام
خدا چنين ياراني براي امام رساند. آن وقت امام يک جمله عجیبی فرمود که نميدانم اسم اين جمله را چه بايد گذاشت. فرمود: ياران من در گهواره هستند! اين را از کجا استنباط کرده بود؟ چه کسي به او خبر داده بود؟ يعني نهضت آن قدر طول ميکشد که بچههايي که در گهوارهاند بزرگ ميشوند و آنها هستند که اين نهضت را به ثمر ميرسانند. حال اين شماييد که از گهواره آمدهايد امام را ياري کنيد. آن روز بسياري از شماها که مقداري سنشان بيشتر است در گهواره بودند و خيلي از شماها هم هنوز متولد نشده بوديد. اين کمکي بود که خدا در اين عالم به امام کرد.
مقام امام
بعد از رحلتش چه فيوضاتي شامل عالم اسلام شد و بعد در عالم ابدي چه اندازه خلايق مهمان امام باشند و امام شفاعتشان کند و آنها را به بهشت ببرد، به واسطه اينکه او واسطه در هدايتشان بود، خدا ميداند. شايد اگر کسي ادعا بکند که دست کم پنجاه درصد کارهاي خوبي که بعد از نهضت حضرت امام در ايران و ساير کشورهاي اسلامي انجام ميگيرد سهمي از ثوابش مال امام است حرف گزافي نگفته باشد. چون اگر حرکت امام نبود من که مطمئنم کجا بودم؛ اما شماها را نميدانم چه فکر ميکنيد؟ چه اندازه از اسلام و تشيع ميدانستيم؟ در کجا سير ميکرديم و چه خواستهها و انگيزههايي داشتيم و دنبال چه بوديم؟ من که خودم را ميشناسم نميگويم چه طور بودم. شماها خودتان فکر کنيد اگر اين حرکت امام نبود، اگر آن داستان دوهزار و پانصدساله احيا شده بود و تاريخ عوض شده بود و کمکم شعارهاي اسلامي يکي پس از ديگري ترک شده بود، حجاب به کلي ممنوع شده بود، چه ميشد؟ همه اينها به برکت امام بود. حالا من مبالغه نميکنم و اغراق نميگويم؛ اما دست کم نصف کارهاي خوبي که بعد از رحلت امام انجام ميگيريد امام در ثوابش شريک است. ميفهميد يعني چه؟ اين چه مقامي است؟ خدا چه رحمتي و چه فيضي به اين مرد ميدهد، در مقابل اینکه فقط ميگويد خدايا تو خدايي و من بندهام. گفتي اين کار را بکن؛ چشم؛ نتيجه چه ميشود، نميدانم. هر چه تو بگويي؛ ما مرد وظيفهايم. اينکه چه ميشود به ما مربوط نيست. ميگويي اينجا این کار را بکن؛ چشم. ميدانيد نتيجهاش چه ميشود؟ نه. اما ميدانم ـ به قول ما طلبهها ـ وظيفه ظاهريام اين است. حجت دارم که اين کار را بکنم. اگر نکنم کتک ميخورم. حالا اينکه صد در صد مطابق واقع هست يا نه، نميدانم. اما وظيفهام اين است. تعجب نکنيد. همه شما مقلد مراجع هستيد. آيا يقين داريد فتواي آن مرجعي که شما از او تقليد ميکنيد صد در صد مطابق با واقع است؟ اگر اين طور بود پس معنايش اين است که ساير مراجع فتوايشان باطل است! شما وظيفهتان اين است که به فتواي مرجعي که او را اعلم شناختهايد عمل کنيد، با اینکه مسلما در بعضی فتاواي آنها اشتباه هست. ولي وظيفه شما عمل به همين رسالهاي است که برايتان ثابت شده از يک مرجع اعلم است. امام ميفرمود من وظيفهاي را که برايم ثابت شد عمل می کنم. اينکه چه خواهد شد به من مربوط نيست. داستانهايي در اين زمينه هست و خود بنده چيزهايي از لبهاي امام شنيدهام که اگر بخواهم براي شما عرض کنم ساعتها وقت شما را ميگيرد. منظور اين بود که به برکت فداکاريهاي امام، يا به تعبير ديگري به برکت اخلاص امام، اين همه فضليت شامل کشور ما شد و اين کشور از يوغ بردگي استعمارگران به جايي رسيد که امروز در معادلات جهاني بدون حضور ايران مسائل حل نميشود. چه در زمينه علمي، چه در زمينه فضايي، چه در زمينه سياست، و چه در زمينه روابط بينالملل و ... ولي همه اين برکاتي که ما داريم و روي آن حساب ميکنيم، آنچه مربوط به منافع مادي و دنيوي است محدود است. اگر بدانيم در آخرت چه قدر برکات بر اين اطاعت امام مترتب ميشود آن وقت خواهيم فهميد که خدا چه برکتي به اين مرد داده که تا بينهايت ميلياردها انسان سر سفره او مينشينند.
معنای اهتمام به امور مسلمین
اين جامعه تشکيل شد و امروز ما به برکت آن فداکاريها و رهنمودهاي امام، اين امنيت را داريم، اين احترام را داريم، اين موقعيت بينالمللي را داريم و اين پيشرفتهاي مادي، علمي و تکنولوژي را داريم. معناي اينکه ما در اين جامعه اهتمام به امور مسلمانها داشته باشيم چيست؟ اول اين است که کسي که توان و ثروت دارد به فقرا رسيدگي کند، براي بيکاران کار توليد کند، به جوانهايي که ازدواج نکردهاند کمک کند. البته اين امور را همه ميفهمند. اما طبق مقدمهاي که عرض کرديم، بيش از همه بايد نگران دين جوانانمان باشيم. از این رو است که بارها مقام معظم رهبري فرمودند: دشمنان قلب جوانهاي ما را هدف قرار دادهاند و ميخواهند ايمان آنها را بدزدند. کساني باید سر کار بيايند که دين نسل آيندهمان را حفظ کنند و نگران تضعيف دین جوانان و کمرنگ شدن ارزشها باشند. اگر ارزشها کمرنگ شود ابتدا جوان از حرکت صعودي و تکاملی باز می ماند و سپس تنزل می کند. ما به توقف جوانان هم نبايد راضي باشیم، چه رسد به تنزل آنها. متأسفانه يکی از ضعفهای فرهنگي ما این است که بسياري از خواص ما وقتي صحبت از خدمت به جامعه ميشود، تنها خدمتهاي مادي، از قبیل تولید کار و مبارزه با گرانی مورد نظرشان است و اصلا به دین و سعادت ابدي انسانها و به خدمتهاي فرهنگي و معنوي و ديني و الهي نمیاندیشند.
ارزش رأی به اصلح
هر کسي بخواهد خدمت به اجتماع بکند به ناچار از سرمايهاي از تجربيات و علوم و تخصصهايي استفاده ميکند. آیا کار و خدمتی سراغ داريد که مربوط به همه ابعاد زندگي یک جامعه بشود و تخصص و سرمایه خاصي هم نخواهد؟ بله؛ اين موقعيتي که امروز براي ما پيش آمده در تعيين کسي که مسئوليت مديريت کشور را عهدهدار بشود و همه ميتوانيم بدون نیاز به هیچ تخصصی دخالت کنيم. هر کس ميتواند يک رأي بدهد و اين رأي ها -اگر برای خدا باشد- باعث ميشود که با سرکار آمدن دولتي اصلح همه امور جامعه تحت تأثير واقع شود و به همه ابعاد زندگی مردم خدمت کند، مخصوصا اگر آن شخصي که سر کار ميآيد گرايشهاي فرهنگي و ديني هم داشته باشد و دلش براي دين مردم بسوزد. در این صورت يک رأي شما که در يک لحظه در صندوق مياندازيد خدمتي است براي ميليونها مسلمان و در همه ابعاد وجوديشان، بدون اینکه سرمايه یا تخصصي کسب کرده باشيد. البته شرطش این است که هواي نفس را کنار بگذاريم و فقط و فقط کسي را انتخاب کنیم که بتواند به اسلام و مسلمين بهترين خدمت را بکند، ولو در ظاهر اصلا رابطه دوستي با ما نداشته باشد و حتی فرض کنیم که با وی کدورت داشته باشيم. برکات چنین رأی دادنی تا بينهايت ادامه دارد.
توقع محدود و معقول
توجه داشته باشيم اين عالم، عالم محدوديتهاست؛ امکانات محدود است؛ تزاحمات زياد است؛ دشمنيها از داخل و خارج فراوان است؛ توقع اينکه کسي سر کار بيايد که همه مشکلات را در ظرف مدت کوتاهي اصلاح بکند توقع بهجايي نيست. از اول خلقت حضرت آدم تا حالا چند نفر را سراغ داريد که همه مشکلات يک جامعه را توانسته باشند حل کند؟ توقع بايد محدود و معقول باشد تا دشمنان سوءاستفاده و سياهنمايي نکنند.
حدیث نسیم الهی
حديث نبوی: انّ لله في ايّام دهرکم نفحات را فريقين نقل کردهاند که پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: شما در طول عمرتان (مثلا در صد سال) لحظاتي پيش ميآيد که نسيمهايي خاص ميوزد؛ سعي کنيد آن وقتي که آن نسيم ميوزد خودتان را در معرض آن نسيم قرار بدهيد و از آن استفاده کنيد. فرصت رأي دادن در صندوق انتخابات رياست جمهوري يا شورای شهر همشیه فراهم نميشود. هر چهار سال يک مرتبه اتفاق ميافتد. این فرصت يک نفحه و نسيم الهی است.
توجه به عنایت امام زمان عج
بناست در خرداد آينده انشاءالله در فضاي کشور ما نسیم الهی وزيدن گيرد. اگر براي خدا رأی دادیم خدمتي به هفتاد و چند ميليون مردم ايران و چه بسا براي کشورهاي اسلامي ديگر خواهيم کرد که آثارش تا بينهايت ممکن است ادامه داشته باشد. فقط يک شرط دارد و آن اين است که تلاش کنيم که اصلح را بشناسيم و هواي نفس را در آن دخالت ندهیم. به فکر اين باشيم که کسي را انتخاب کنيم که اگر خدمت امام زمان رسيديم حضرت با لبخند بگويند: آفرين! خوب کسي را انتخاب کردي، نه اینکه رويشان را از ما بگردانند و بگويند: تو در فکر اين بودي که با این رأی دادن به پول و شغل و دنیای خودت برسی! ما حتی اگر بتوانیم باید از جيبت خودمان هم خرج بکنيم، اما به کسي رأي بدهیم که بتواند به اسلام و مسلمين خدمت بکند. اميدوارم همه شما موفق بشويد که از اين نسيم الهي بهترين استفاده را ببريد.
خیانت غیر اصلح
دوستان [جبهه پایداری] به برادر عزيز ما [آقای دکتر لنکرانی] توصيه کردند که کانديدا بشوند. اما اگر خود ايشان [به اصلح بودن خود] باور ندارد و کس ديگري را صد در صد بهتر از خودش میداند، نبايد قبول کند، گرچه همه به او اصرار کنند. اگر با اينکه ميداند ديگري اصلح هست خودش را کانديدا بکند خيانت کرده و بايد جواب خدا را بدهد.
شاخصهای اصلح
اولين شاخص اصلح، اهتمام به ارزشهاي اسلامي و خدمت به دین است. دوم ولايتمداري است؛ اگر وضع اين کشور را با کشورهاي همسايه، مثل افغانستان، عراق، سوريه و مصر کنوني مقايسه کنيد، ميفهميد که کمبود آنها چيست. چرا کشور ما سي و پنج سال پيشتر پيروز شد، اما مصر با اينکه در بعضي جهات پيش قدم بود، هنوز هم اندر خم يک کوچه است؟ چون آنها وليفقيه ندارند. شرط سوم، عمومي است؛ هر کسی هر پستي را بخواهد عهدهدار بشود بايد صلاحيت انجامش را داشته باشد. بايد کارآيي و تجربه مديريت داشته باشد. یعنی باید لااقل در بخشي از وظایفش اطلاعاتي به حد نصاب داشته باشد و در بخشي دیگر از مشاورین کمک بگیرد. چون انساني که در همه چيز تخصص داشته باشد در عالم پيدا نميشود. امام و رهبر هم در همه چيز تخصص نداشتند و ندارند، ولي در جايي که تخصص ندارند از مشاورين مورد اعتماد بهره میگیرند.
وظیفه ما در قبال نظر جبهه پایداری
مقام معظم رهبري فرمودند که کساني که نسبت به اصلح شناخت دارند بايد به ديگران معرفي کنند. فقط خودشان را به جهاتي استثنا کردند؛ زیرا ایشان نقش پدري نسبت به کل جامعه دارند و مصلحت نيست که نسبت به شخص خاصي ابراز تمايل کنند؛ اما ديگران اگر اصلح را شناختند وظیفه دارند وی را به جامعه معرفی کنند. همان طور که شما اگر پزشک خوبي ميشناسيد او را به بيمار معرفي میکنيد. رئیس جمهور هم پزشکي است براي مداواي دردهاي جامعه. بر این اساس، عزيزان جبهه پایداری ماهها مطالعه و فکر و تحقيق کردند تا اصلح را شناسایی و معرفی کنند؛ اما معرفي کردن کانديدا معنايش اين نيست که تکليف از شما ساقط ميشود، مگر اینکه با این معرفی شما به اطمینان برسید که در این صورت نیازی به تحقیق بيشتر نيست. اما اگر هنوز شک داريد بايد برويد و درباره فرد اصلح تحقيق کنيد.
محترم بودن سایر کاندیداها
نکته دوم این که: معنای معرفی اصلح این نيست که در کشور هيچ فرد صالح ديگري وجود ندارد. تلاشي که اينها [جبهه پایداري] کردند براي اين بوده که در حد تشخيص خودشان اصلح را بشناسند و به ديگران معرفي کنند و اين به هيچ وجه معنايش اين نيست که ما نسبت به ديگران بيمهري و بياعتنايي کنيم و کمترين اهانتي داشته باشيم و خدمات و صلاحيتهاي آنها را نديده بگيريم. الحمدلله در کشور ما، به خصوص در اين سالهاي اخير، افراد صالحي هستند که ما به وجودشان افتخار ميکنيم؛ اما طبعا از ميان آنها يکي اصلح است که اين عزيزان در صدد بودند وی را انتخاب و معرفي کنند. ما برای هر کسی که در اين کشور عهدهدار مسئوليتي است و صادقانه براي مردم خدمت ميکند احترام قائليم.
نکته سوم: ممکن است در بين آن کساني که ما انتخاب نکرديم، کساني باشند که براي پست ديگري از اين منتخب، اصلح باشند. مثلاً یک فرمانده ارتشي با تجربيات سي ساله در مسائل نظامي، ممکن است از اين شخص براي مسائل نظامي اصلح باشد. بنابراین اينکه گفته ميشود اصلح، يعني اصلح براي اين پست و در اين دوره. ممکن است در دوره ديگر کسي ديگر اصلح باشد. به اين نکته توجه داشته باشيد تا خدايي نکرده در گفتوگوهاي سياسي نسبت به شخصيتهاي ديگر توهين و جسارتي نشود. ما به همه کساني که واقعا از دل و جان به اين نظام و به اسلام خدمت ميکنند محبت داريم و برايشان دعا ميکنيم. گاهي که موفق به دعا کردن باشم به بسياري از اينها با اسم دعا ميکنم و واقعا از عمق دل دوستشان ميدارم.
توسل به امام زمان
آخرين جمله که به همه دوستان سفارش ميکنم اين است که توسل به وجود مقدس وليعصر اروحنافداه را فراموش نکنيد. والسلام عليکم و رحمهالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org