- پيشگفتار
- جلسه اول: «حق» و مفاهيم مختلف آن (1)
- جلسه دوم: «حق» و مفاهيم مختلف آن (2)
- جلسه سوم: حق و مفاهيم مختلف آن (3)
- جلسه چهارم: «حق» و مفاهيم مختلف آن (4)
- جلسه پنجم: خاستگاه و منشأ حقوق
- جلسه ششم: تقسيمات حقوق
- جلسه هفتم: ديدگاه اسلام درباره منشأ حقوق
- جلسه هشتم: خداوند و اعتبار حقوق
- جلسه نهم: خدا، منشأ همه حقوق
- جلسه دهم: تكليف، قدرت، مصلحت
- جلسه يازدهم: انسان، آزاد از بندگى خدا!
- جلسه دوازدهم: رابطه فاعليت و ثبوت حق
- جلسه سيزدهم: انسان و طلبكارى حقوق از خدا!
- جلسه چهاردهم: تفاوت «عبوديت» و «بردگى»
- جلسه پانزدهم: رحمت الهى در قالب «اوامر» و «نواهى»
- جلسه شانزدهم: تعيين «مصلحت» در قوانين حقوقى
- جلسه هفدهم: ملاحظاتى در تدوين نظام حقوقى
- جلسه هيجدهم: حق كرامت انسان (1)
- جلسه نوزدهم: حق كرامت انسان (2)
- جلسه بيستم: حق آزادى (1)
- جلسه بيست و يكم: حق آزادى (2)
- جلسه بيست و دوم: ديدگاه اسلام پيرامون حق حاكميت انسان بر انسان
- جلسه بيست و سوم: تركيب «ليبراليسم» و «پوزيتيويسم اخلاقى»
- جلسه بيست و چهارم: آزادى عقيده و بيان
- جلسه بيست و پنجم: آزادى بيان و مطبوعات
جلسه بيست و پنجم
آزادى بيان و مطبوعات
1. مرورى بر مباحث پيشين
در اين جلسه كه انشاءالله آخرين جلسه از سلسله مباحث ما با عنوان «حقوق در اسلام» خواهد بود ابتدا يك جمعبندى بسيار اجمالى و سريع از كل مباحثى كه از ابتداى اين سلسله مباحث تاكنون داشتهايم ارايه مىكنيم و در ادامه با بحثى درباره آزادى بيان و مطبوعات از ديدگاه اسلام به بحثهاى اين دوره خاتمه مىدهيم.
ما پس از ذكر موارد استعمال واژه «حق» در قرآن كريم، مفهوم متداول آن در حقوق و علوم سياسى را طرح كرديم و پرسشهايى را پيرامون آن مطرح ساختيم. در اين ميان مهمترين پرسش مربوط به «خاستگاه و منشأ حقوق» بود كه در اين باره نسبتاً به تفصيل بحث كرديم. پس از آن به اين بحث پرداختيم كه آيا آنچنان كه برخى از حقوقدانان و فلاسفه حقوق مىپندارند، براى انسان حقوقى مافوق قانون وجود دارد يا خير. منظور از «حقوق مافوق قانون» حقوقى بود كه قبل از وجود قانونگذار و تدوين قانون خود به خود براى بشر ثابت است و در هر نظام حقوقى معتبر مىباشد. تمام انسانها از هر نژاد، دين، قوم و مسلكى كه باشند، بايد اين حقوق را رعايت كنند و به آنها احترام بگذارند و هيچ قانونگذارى حق ندارد قوانينى وضع كند كه مخالف و مزاحم اين حقوق باشد. از اين حقوق با تعابيرى همچون: حقوق طبيعى و حقوق فطرى و برخى تعابير ديگر ياد مىشود. اشاره كرديم كه ادعا مىشود اين حقوق همانهايى هستند كه در اعلاميه جهانى حقوق بشر گردآورى و تنظيم شده است. به همين مناسبت و نيز به دليل آن كه با تبليغات فراوان، اينگونه به افكار عمومى القا كردهاند كه اين اعلاميه وحى مُنزل است و آن را تا حد تقدس بالا بردهاند، لازم شد درباره برخى از مواد و حقوق مطروحه در اين اعلاميه بحثهايى داشته باشيم. مهمترين اين حقوق را مىتوان حق حيات، حق حرمت و كرامت انسان و حق آزادى دانست. ما درباره هر يك از اين حقوق
مباحثى را طرح كرديم و ديدگاه اسلام را درباره آنها بيان داشتيم. حاصل همه آن بحثها اين شد كه اگر منظور از اعتبار اين حقوق اين باشد كه هر انسانى مطلقاً و با هر شرايط و اوصافى، گرچه مرتكب هزاران جنايت شده باشد از اين حقوق بهرهمند است، بايد بگوييم كه اين امرى نامعقول است. گفتيم كه اصولا چنين چيزى كه حقوق و آزادىها مطلق باشند و هيچ حد و مرز و قيد و شرطى نداشته باشند در هيچ كجاى دنيا پذيرفته شده و قابل اجرا نيست. كسى كه صدها نفر را عمداً و بدون هيچ جرم و گناهى به قتل رسانده، آيا مىتوان گفت حق حيات او محترم است و نمىتوان به اين حق او تجاوز نمود و او را اعدام كرد؟ البته امروزه در دنيا هستند كشورهايى كه مجازات اعدام را به كلى ملغا و ممنوع كردهاند و گروههايى درصددند كه به نام طرفدارى از حقوق بشر آن را در ساير كشورها نيز ممنوع كنند. اما علىرغم آن، هنوز در پيشرفتهترين و دموكراتترين كشورها همچنان مجازات اعدام در مقابل ارتكاب برخى جرايم وجود دارد و اِعمال مىشود و درست هم همين است كه وجود داشته باشد. اسلام نيز در قوانين كيفرى خود براى برخى جرايم مجازات اعدام را در نظر گرفته است كه از جمله آنها قصاص است؛ يعنى اگر كسى عمداً انسانى را در حالى كه هيچ فساد و جنايتى مرتكب نشده به قتل برساند مجازاتش اين است كه به قصاص او اعدام شود. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَا أُوْلِى الاَْلْبَاب(1)؛ و اى خردمندان شما را در قصاص زندگانى است. از نظر قرآن، حيات اجتماعى در گرو آن است كه قصاص وجود داشته باشد و اگر اين قانون ملغا شود حيات انسانها در مخاطره قرار خواهد گرفت.
همچنين در مورد حق حرمت و كرامت انسان گفتيم كه اسلام براى انسان ارزش خاصى قايل شده و او را برترين مخلوقات دانسته است، اما در عين حال از انسانهايى ياد مىكند كه از هر حيوانى پستتر هستند. اسلام براى چنين انسانهايى هيچ حرمت و كرامتى قايل نيست. انسان آنگاه حرمت و كرامت دارد كه فطرت انسانى و الهى خود را حفظ كند؛ اما اگر ارزشهاى انسانى را زير پا گذاشت و به فساد و جنايت روى آورد، خود به دست خويش حرمت و كرامت خود را شكسته و از بين برده است. انسانهايى هستند كه مرتكب اعمال و جناياتى مىشوند كه هيچ حيوانى به آن پستى و قساوت يافت نمىشود. امروزه به چشم خود مشاهده مىكنيم انسانهايى را كه در برخى نقاط دنيا بر سر مردم محروم مسلط شدهاند و خون
1. بقره (2)، 179.
آنها را به ناحق مىريزند و در اين راه از هيچ جنايتى فروگذار نمىكنند. جناياتى كه در سالهاى اخير در بوسنى اتفاق افتاد يا جناياتى كه رژيم غاصب صهيونيستى بر عليه مردم مظلوم و ستمديده فلسطين مرتكب مىشود، روى همه حيوانات را سفيد كرده است. اينان حتى به كودكان و اطفال شيرخوار رحم نمىكنند و فرزند شيرخوار را در دامان مادر مورد اصابت گلوله قرار مىدهند. زهى وقاحت و حيوانيت! چنين انسانهايى نه تنها كرامتى ندارند، كه از سگان درنده نيز پستتر و بىحرمتترند. در هر حال حرمت و كرامت انسان نيز مانند حق حيات او مطلق نيست بلكه مشروط به شرايط و محدود به رعايت حدود و ضوابطى است.
در مورد «حق آزادى» نيز به تفصيل بحث كرديم. گفتيم آزادى نيز به صورت مطلق نمىتواند معقول باشد و هيچ كجاى دنيا چنين نيست و حداقل اين است كه مىگويند آزادى هر فرد محدود به آزادى ديگران است؛ يعنى هر فرد تا آنجا آزاد است كه مزاحم آزادىها و حقوق ديگران نشود. اصلا خود وضع قانون و تدوين نظام حقوقى به معناى قرار دادن حد و مرز براى رفتار افراد است. همچنين اشاره كرديم حق آزادى فروعاتى نظير آزادى تجارت، آزادى انتخاب شغل، آزادى عقيده، آزادى بيان و آزادى مطبوعات دارد كه در اعلاميه حقوق بشر نيز به آنها اشاره شده است. نوع اين آزادىها را معمولا همه قبول دارند كه نمىشود مطلق و بىقيد و شرط باشد؛ مثلا هيچ كشور و دولتى اجازه نمىدهد به بهانه حق آزادى تجارت، مواد مخدر و مواد غذايى و داروهاى مضر و خطرناك آزادانه در جامعه خريد و فروش شود و دست به دست بگردد. مثالهايى را نيز در اين رابطه ذكر كرديم كه نمونه خيلى زنده و به روز آن مسأله شيوع بيمارى جنون گاوى در بين گاوهاى كشور انگلستان بود كه به تبع آن واردات گوشت گاو از اين كشور در تمام دنيا ممنوع شد و هيچ كس هم به ذهنش نيامد كه اين برخلاف آزادى تجارت است. ساير آزادىهاى سياسى و اجتماعى را نيز تقريباً همه قبول دارند كه در محدودهاى است كه به مصالح جامعه لطمهاى وارد نشود و منافع اجتماعى در مخاطره نيفتد.
2. مسأله آزادى بيان و مطبوعات
يكى از آزادىهايى كه موضوع آن بيشتر در عصر مدرنيته پيدا شده و اين روزها نيز زياد بر آن تأكيد مىشود. مسأله «آزادى بيان» و «آزادى مطبوعات» است. قبل از رنسانس و دوران
مدرنيته امكانات چاپ و نشر وجود نداشت و وسايل ارتباط جمعى نظير راديو و تلويزيون پيدا نشده بود. انتشار مطبوعات و روزنامهها مربوط به همين دو، سه قرن اخير است. در هر حال صنعت ارتباطات روز به روز پيشرفتهتر مىشود و امروز با امكاناتى نظير رايانه، ماهواره و اينترنت مىتوان هر مطلبى را با سرعتى بسيار بالا و در زمانى بسيار كوتاه در همه جهان نشر داد.
از آنجا كه بسيارى بر اين تصورند كه اين آزادى نسبت به ساير آزادىها متفاوت است و تقريباً اين تلقّى عمومى وجود دارد كه مىخواهند هيچ حد و حصرى براى آن قايل نشوند و آن را كاملا آزاد و بىقيد و شرط بدانند، لازم است درباره اين موضوع بحثى داشته باشيم. مسأله ديگرى كه بحث پيرامون اين موضوع را ضرورى مىكند اين است كه برخى مىپندارند چون اين موضوع از مسايلى است كه جديداً پيدا شده و قبلا نبوده است، از اين روى اسلام نيز درباره آن سخنى نگفته و نظر خاصى ندارد؛ بنابر اين براى روشن شدن بحث آزادى رسانهها و مطبوعات بايد به افكار عمومى مراجعه نمود. بحثى كه در ادامه طرح خواهيم كرد صحت و سقم اين ادعا را روشن خواهد كرد.
قبل از آن كه وارد اصل اين بحث شويم نكتهاى كه بايد ابتدا به آن توجه كنيم اين است كه گاهى ما در اين مورد صرفاً مىخواهيم بحث نظرى و علمى داشته باشيم و كارى به واقعيت خارجى و آنچه در دنيا مىگذرد، نداريم؛ و گاهى بحث ما در اين باره ناظر به واقعيت خارجى است. بين اين دو نوع بحث تفاوت وجود دارد. نمونه شبيه اين مورد، بحث دموكراسى است كه در مقام سخنرانى و تئورىپردازى و روى كاغذ خيلى حرفها مطرح است و شعارهاى زيادى داده مىشود، ولى در واقعيت خارجى اثرى از آنها يافت نمىشود. شما امروز در هيچ كجاى دنيا دموكراسى به معناى واقعى كلمه و آنچنان كه روى كاغذها نوشته و در سخنرانىها گفتهاند، مشاهده نمىكنيد. در مورد آزادى بيان و مطبوعات نيز در غرب شعارهاى زيادى داده مىشود كه به آنها عمل نمىشود. در مقام حرف، چنين وانمود مىكنند كه در غرب و كشورهاى پيشرفته دنيا مطبوعات كاملا آزادند و نويسندگان هر چه بخواهند، مىتوانند بىهيچ محدوديت و مشكلى بنويسند. همچنين رسانههاى خبرى مىتوانند آزادانه هر خبرى را منتشر كنند و هيچ محدوديت و سانسورى بر راديو، تلويزيون و اينترنت اِعمال نمىشود. امّا اگر شما اندكى مطالعه و تحقيق كنيد، درمىيابيد كه واقعيت غير از اين است، كه در يكى از جلسات
قبل نيز نمونههايى از آن را ذكر كرديم. در هر حال در اين جا نمىخواهيم به سراغ نمونههاى عينى و واقعيت خارجى برويم و فقط منظور اين است كه متذكر اين نكته باشيم كه ما فعلا صرف نظر از اين كه واقعيت خارجى چيست، مىخواهيم در مقام بحث علمى ببينيم آيا اولا رسانهها بايد كاملا آزاد باشند و هيچ حد و مرز و شرط و قيدى در مورد فعاليت آنها نبايد وجود داشته باشد؟ و ثانياً آيا واقعاً اسلام در اين باره هيچ نظرى ندارد و چون از مسايلى است كه تازه پيدا شده و در زمان ظهور اسلام نبوده، هيچ حكمى در مورد آن داده نشده و ما بايد در اين باره به عرف و افكار عمومى مراجعه كنيم؟ يا اين كه مىتوان از اصول و قواعد فقه و معارف اسلام حكم اين مسأله را استخراج نمود؟
3. بيان نظر اسلام درباره آزادى بيان و مطبوعات
اما در مورد سؤال اول بايد بگوييم اين بحث كه آيا مطبوعات و رسانههاى جمعى «بايد» آزادباشند يا «نبايد» آزاد باشند از گروه قضاياى «بايد و نبايد» و از سنخ قضاياى ارزشى است. بنابر اين بحث از اين مسأله بازمىگردد به يك بحث اساسى ديگر در مورد ملاك و منشأ تعيين ارزشها كه قبلا به تفصيل درباره آن بحث كردهايم. كسانى معتقدند ارزشها تابع خواست و سليقه مردم هر جامعه هستند و به همين دليل نمىتوان از «بايد و نبايدها» و «ارزش»هاى كلى و ثابت و هر زمانى و هر مكانى سخن گفت. طبيعى است كه بر چنين مبنايى بايد تعيين كنيم در چه زمانى و در چه جامعهاى قرار داريم تا ببينيم بر اساس خواست و سليقه مردم آن زمان و آن جامعه چه بايد بگوييم. اما همچنان كه قبلا اشاره كرديم اين مبنا از نظر ما مردود است و ما معتقديم كه همه ارزشهاى اجتماعى را نمىتوان با نظرسنجى و مراجعه به خواست عمومى تعيين كرد؛ بلكه بسيارى از ارزشها بر اساس مصالح واقعى انسانها تعريف مىشود. علاوه بر آن كه همه ارزشهاى اجتماعى يك جامعه نيز بالاخره بايد مبنايى عقلانى داشته باشند و از يك نظام منسجم و منطقى برخوردار باشند. بر اين اساس، در مورد سؤال دوم نيز طبعاً به اين نتيجه خواهيم رسيد كه بايد و نبايدهايى كه ما در زمينه آزادى مطبوعات مطرح مىكنيم تابع نظام ارزشى اسلام خواهد بود؛ همانگونه كه اين مسأله در هر نظام ارزشى ديگرى هم مطرح شود تابع همان نظام ارزشى خواهد بود.
اجمالا درباره نظام ارزشى اسلام بارها اشاره شد كه نظامى است هرمى شكل كه يك نقطه
مركزى در بالا دارد و سطوح پايين آن به ترتيب طورى روى هم چيده مىشوند كه از كنار هم قرار گرفتن و روى هم قرار گرفتن آنها به آن نقطه رأس هرم برسيم. آن نقطه نهايى ارزشها كه در رأس هرم قرار دارد همان چيزى است كه ما از آن با تعبير «قرب الى الله» ياد مىكنيم. به تعبير فلسفى، ما «كمال نهايى» انسان را «قرب الى الله» مىدانيم. همه ارزشها در اسلام به گونهاى طراحى و تنظيم مىشوند كه در جهت نيل به كمال نهايى انسان، يعنى قرب الى الله مؤثر باشند. به اين ترتيب ملاك و معيار ارزشها نيز مشخص مىشود. با قبول اين مبنا، هر چيزى كه نقشى در رسيدن به آن كمال داشته باشد ارزش مثبت پيدا مىكند و هر چه كه مانع رسيدن به آن كمال باشد ضد ارزش محسوب مىگردد. هر چيزى كه انسان را به سمت خداگونه شدن ببرد امرى است «خوب» و مطلوب و هر آنچه كه انسان را از خدا بازدارد و وى را به سمت ماديت و حيوانيت سوق دهد «بد» و داراى ارزش منفى خواهد بود. حكومت و دولت اسلامى نيز موظف است در جهت حفظ و تقويت ارزشها و نفى و ممانعت از رشد و گسترش ضد ارزشها تلاش نمايد.
پس يگانه ملاك براى تعيين «بايد و نبايد»، «خوب و بد»، «ارزش و ضد ارزش» و به تعبير فلسفى، «حسن و قبح» عبارت از اين است كه آيا در مسير كمال نهايى انسان و قرب الى الله قرار دارد يا خير. آزادى مطبوعات و رسانهها نيز با همين ضابطه مورد ارزيابى قرار مىگيرد.
اگر مطبوعات و رسانهها در جهت تكامل و نزديكى انسان به خدا مؤثر باشند امرى مطلوب و داراى ارزش مثبت خواهد بود و اگر موجب دورى انسان از خدا و بازماندن از پيمودن راه كمال او شوند ضد ارزش تلقى خواهند شد و در مواردى بر حكومت لازم است كه جلوى آنها را بگيرد؛ همانگونه كه براى حفظ سلامت و بهداشت جسمانى افراد، از توزيع گوشت آلوده و مواد غذايى يا دارويى مسموم و خطرناك جلوگيرى مىكند.
اگر از ديدگاه فلسفى به مسأله نظر كنيم، بيان و گفتار از جمله رفتارهاى انسان هستند. گر چه در عرف عام و فرهنگ عمومى ممكن است گاهى رفتار را در مقابل گفتار به كار بريم، اما از نظر فلسفى گفتار هم در واقع نوعى رفتار است. رفتار از ديدگاه فلسفى يعنى هر حركتى كه انسان با اراده و اختيار خود انجام دهد. به عبارت خلاصه: رفتار = حركت اختيارى. با چنين نگاهى، رفتار گاهى با دست انجام مىشود گاهى با زبان گاهى با مغز و گاهى با ساير اندامها صورت مىپذيرد. اكنون آن ضابطه كلى كه در مورد ارزشها گفتيم، در اين جا تطبيق مىشود؛
يعنى رفتارهاى انسان اعم از فردى و اجتماعى، بايد در چارچوب نظام ارزشى اسلام قرار گيرد و با حركت انسان به سوى رأس هرم (قرب الى الله) تنافى نداشته باشد.
البته همانطور كه تا به حال چندين بار در طول اين سلسله مباحث تكرار كردهايم، همه ارزشها مربوط به «حقوق» به معناى خاص آن نمىشود و يك سلسله ارزشها را اصطلاحاً «ارزشهاى اخلاقى» مىنامند كه خارج از حوزه حقوق است. به ارزشهاى اخلاقى گاه «ارزشهاى دينى» نيز گفته مىشود؛ گرچه در يك اصطلاح نيز ارزشهاى دينى خود به دو گروه ارزشهاى حقوقى و ارزشهاى اخلاقى تقسيم مىشوند. تفاوت مهم اخلاق و حقوق را نيز گفتيم در اين است كه اخلاق مربوط به حوزه زندگى شخصى، خصوصى و فردى انسانها است و قوانين حقوقى در زمينه رفتار اجتماعى انسانها وضع مىشوند و مسؤوليت تنظيم روابط اجتماعى را برعهده دارند. بنابراين ارزشهاى اخلاقى، يعنى ارزشهاى فردى و ارزشهاى حقوقى، يعنى ارزشهاى اجتماعى. به عبارت ديگر تا مادامى كه يك رفتار (با تعريف فلسفى آن كه اخيراً ذكر كرديم) كاملا در حوزه شخصى و خصوصى فرد انجام شود و هيچ اثر اجتماعى بر آن مترتب نگردد مشمول قوانين حقوقى نيست و دولت و حكومت (كه ضامن اجراى قوانين حقوقى است) به آن كارى ندارد. اما به محض اين كه يك رفتار جنبه اجتماعى پيدا كند و به نحوى ارتباطى با ديگران پيدا نمايد قوانين حقوقى بر آن سايه خواهند افكند و نظام سياسى و دولت به عنوان ضامن اجراى قوانين حقوقى به آن نظر خواهد داشت. پيش از اين يك بار ديگر نيز اشاره كرديم كه مثلا «آزادى انديشه» و «آزادى عقيده» اصلا تابع قوانين حقوقى نيست؛ چرا كه عقيده و فكر امرى كاملا درونى و قلبى و شخصى است. بلى، اگر عقيده و انديشه بخواهد بر زبان بيايد يا در روزنامه و مجله و كتاب نگاشته شود اين ديگر آزادى عقيده نيست بلكه وارد حوزه آزادى بيان مىشود كه بحث فعلى ما است.
و اما در مورد آزادى بيان و مطبوعات بايد بگوييم بديهى است كه مشمول قوانين حقوقى هستند؛ چرا كه گفتن و نوشتن دو رفتارى هستند كه فقط مربوط به خود شخص نمىشوند و مىتوانند به ساير افراد جامعه نيز ارتباط پيدا كنند، كه در چنين فرضى رفتارهاى اجتماعى هستند و مشمول قوانين حقوقى مىگردند. مگر اين كه فرض كنيم كسى مطلبى را فقط براى خودش مىنويسد يا براى خودش سخنرانى مىكند، كه البته روشن است منظور بحث و به اصطلاح محل نزاع در آزادى بيان و آزادى مطبوعات هيچ گاه چنين فرضهايى نيستند.
گفتار و نوشتار نه تنها در جامعه تأثير دارند و از اين جهت رفتار اجتماعى محسوب مىشوند، بلكه بايد گفت گاهى گفتار و نوشتار از چنان تأثير اجتماعى برخوردارند كه هيچ رفتار ديگرى آن تأثير را ندارد. بزرگترين تحولات اجتماعى، چه در بعد مثبت و چه در بعد منفى، نتيجه تأثير همين دو رفتار بوده است. پيامبرانى كه در طول تاريخ بزرگترين تحولآفرينان در عرصه زندگى اجتماعى بشر بودهاند مهمترين ابزارشان بيان و گفتار بوده است. بسيارى از هرج و مرجها و اخلالهاى سياسى و اجتماعى نيز در نتيجه تأثير گفتار و نوشتار ايجاد مىشوند. امروزه نقش روزنامهها و مطبوعات در عرصههاى مختلف جوامع انسانى قابل انكار نيست. بنابراين شكى نيست كه گفتار و نوشتار را بايد دو رفتار اجتماعى مهم به حساب آورد كه دولت و حكومت حق دارد در مجموعه قوانين حقوقى، مقررات خاصى را براى آنها در نظر بگيرد. به همين دليل كه گفتار يك رفتار بسيار مهم و اثرگذار است و به هيچ وجه رفتارى ساده نيست، اسلام نيز براى گفتار حساب خاصى باز كرده و احكام و تعاليم زيادى درباره زبان و سخن گفتن بيان داشته است.
4. بيان غيرگفتارى و رسانهاى
مطلبى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه كتاب، مطبوعات، رسانهها، فيلم، اينترنت و خلاصه هر چيزى كه به نحوى كار انتقال پيام را انجام مىدهد، همه در واقع انواع مختلفى از بيان و گفتار هستند. انسان براى آن كه افكار، عقايد، تمايلات و آنچه را كه در ذهن و قلب او مىگذرد به ديگران انتقال دهد از زبان و گفتار و از نوشته استفاده مىكند. همانگونه كه گاهى نيز براى انتقال پيام خود به ديگران از ساير اعضاى بدن مانند چشم، ابرو، پا و دست خود استفاده مىكند. گاه نيز اين كار را به وسيله نقاشى و رسم تصاوير انجام مىدهد. همه اينها ابزارهايى هستند كه براى انجام يك كار واحد، يعنى انتقال پيام فرد به ديگران به كار رفتهاند. با چنين نگاهى به روشنى معلوم است كه روزنامه، مجله، كتاب، تئاتر، فيلم، كاريكاتور، راديو، تلويزيون، اينترنت و... همگى در واقع «گونههاى مختلف بيان» هستند و هر حكم حقوقى كه بيان و گفتار داشته باشد مىتوان به آنها نيز سرايت داد. بنابراين مثلا اگر اسلام گفته، تهمت زدن يا ريختن آبروى ديگران يا بيان اسرار زندگى شخصى و خصوصى افراد از طريق زبان و گفتار جايز نيست و در مواردى قابل منع و تعقيب است و مجازات حقوقى دارد، انجام اين
اعمال از طريق فيلم، روزنامه، كتاب و كاريكاتور نيز همين حكم را دارد و فرقى نمىكند. چه تفاوتى مىكند كه كسى با زبان به ديگران تهمت بزند و آبروى آنها را بريزد يا با نوشتن در كتاب و روزنامه اين كار را انجام دهد؟ برخى فكر مىكنند كاغذ روزنامه قداست دارد، كه با زبان نمىشود بىدليل نسبت ناروايى به كسى داد اما بدون سند و مدرك و فقط بر اساس اين كه «گفته مىشود» يا «شنيده شده» مىتوان يك صفحه كامل روزنامه را پر از تهمتهاى ناروا بر عليه يك فرد كرد!
شما گاهى از نزديك و رودررو با كسى صحبت مىكنيد و به او اظهار محبت و ارادت مىنماييد و گاهى نيز همان اظهار محبت و علاقه و ارادت را در نامه مىنويسيد و براى آن شخص مىفرستيد. مگر اينها با هم فرق دارند و آنكه رودررو بوده اظهار محبت است و آنكه در كاغذ نوشتهايد اظهار نفرت؟! وقتى مطلب يكى است، چه با زبان گفته شود و چه با قلم بر روى كاغذ نوشته شود هيچ تفاوتى نمىكند. بلى اين فرق را دارد كه شما وقتى آن را در كتاب و روزنامه مىنويسيد و منتشر مىكنيد اثرش دهها و صدها و هزارها برابر مىشود. اگر فحش و ناسزا گفتن و تهمت زدن با زبان و روياروى به كسى بد است، نوشتن آن در نامه يا بيان آن به وسيله فيلم و نمايشنامه هم بد و ناپسند است و هيچ تفاوتى ندارد. اگر در حضور چند نفر و با زبان آبروى كسى را بردن بد است، بردن آبروى او نزد هزاران و ميليونها نفر از طريق چاپ يك مطلب در كتاب و روزنامه به مراتب بدتر است، نه اين كه به يك باره حكم عوض شود و چون روزنامه شده نه تنها بد نباشد بلكه بسيار هم مقدس تلقى شود!
بنابراين، رسانهها در اسلام حكمى جداى از بيان گفتارى ندارند. اگر جايى «گفتارى» اخلاقاً مذموم دانسته شده، بيان آن از طريق رسانههاى ديگر نيز اخلاقاً مذموم است. اگر جايى گفتارى حرام شده، بيان آن از هر طريق ديگر نيز حرام است. اگر جايى براى گفتارى، قانونى حقوقى بيان گرديده و قابل منع و پىگرد دانسته شده و مجازاتى براى آن تعيين گرديده، حكم بيان آن از طريق ساير رسانهها نيز همان است. اگر هم به عكس، در جايى گفتن يك مطلب و عكسالعمل گفتارى واجب دانسته شده، در صورت داشتن امكانات، بيان آن به وسيله رسانههاى ارتباطى ديگر نيز واجب است.
5. «تكليف» بيان
البته تصور نشود كه اسلام به مقوله بيان (چه گفتارى و چه رسانهاى) فقط ديدگاه منع و حصر
دارد. چنين تصورى كاملا باطل است. بسيارى از بيانها (چه گفتارى و چه رسانهاى) از ديدگاه اسلام «جايز» شمرده مىشوند و منعى ندارند. بسيارى از بيانها نيز نه تنها جايز بلكه «واجب» هستند؛ و نه تنها واجبند، كه از «واجبترين واجبها» هستند. آن جا كه ارشاد يك جامعه و نجات آنان از گمراهى كفر و شرك و بىدينى در گرو استفاده از زبان، قلم، فيلم و هر رسانه ديگرى باشد واجب است انسان در صورت قدرت از همه آنها براى بيان حق و ابطال باطل استفاده كند. گاهى اين مسأله آن قدر مهم مىشود كه تقيه در مورد آن حرام است و به تعبير مرحوم امام خمينى(رحمه الله) «اقدام واجب است ولو بلغ ما بلغ». نهضت خود امام خمينى(رحمه الله)، اين بزرگترين حركت سياسى اجتماعى قرن بيستم، با قلم و بيان شروع شد. امام كار خود را با دادن اعلاميهها و ايراد سخنرانى آغاز كردند. ايشان آن سخن گفتن و «بيان» را بر خودش از هر واجب ديگرى واجبتر مىدانست و نه تنها جايز بود و «حق» داشت كه از «بيان» استفاده كند، بلكه «تكليف» داشت و «موظف» بود كه اين كار را انجام دهد. در مواردى نظر ايشان در مورد اين «تكليف» آن بود كه مىفرمودند، اگر داد نزند و فرياد برنياورد گناه كبيره انجام داده است. در قرآن كريم نيز در همين رابطه مىفرمايد: إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون(1)؛ كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم، بعد از آن كه آن را براى مردم در كتاب توضيح دادهايم، نهفته مىدارند، آنان را خدا لعنت مىكند و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند. آن عالمانى كه حقايق دينى را كه ما بيان كردهايم براى مردم بازگو نمىكنند و با بدعتها مبارزه نمىكنند و به جهت مصالح شخصى خودشان سكوت اختيار مىكنند، آنان مورد لعن خدا و لعن ملايكه و همه لعنتكنندگان هستند. در چنين مواردى به نص قرآن كريم، بيان از واجبترين واجبات است و ترك آن مستوجب لعن همه لعنتكنندگان مىگردد. مقصود از اين بيان نيز فقط گفتار نيست، بلكه اعم از نوشتار، راديو، تلويزيون و هر رسانهاى است كه ممكن است براى آن بتوان در جهت نشر حقايق و نجات انسانها از گمراهى و جهالت و بىدينى استفاده كرد. در اين گونه موارد، بيان نه تنها «حق» بلكه «تكليف» است، كه امر به معروف و نهى از منكر از جمله مهمترين آنها است. البته در تكليف آن نيز مراتبى وجود دارد. يك مرتبه از «تكليف بيانى» مربوط به عموم مردم است و يك مرتبه تكليف بيانى هم براى اشخاصى است كه از امكانات و
1. بقره (2)، 159.
قدرتها و توانايىهاى ويژهاى برخوردارند. در اين زمينه، بالاترين مرتبه تكليف بر عهده دولت و حكومت اسلامى است كه از بيشترين قدرت و امكانات در اين زمينه برخوردار است.
اصولا ملاك كلى اثبات تكليف براى حكومت نيز همان ضابطه كلى است كه براى ارزشها بيان كرديم؛ يعنى آنچه كه مربوط به «مصالح جامعه» و در جهت سير كلى جامعه به سوى «قرب الى الله» است، بر حكومت لازم است كه آنها را در حد توان و مقدورات خود تأمين كند، و آنچه را كه موجب ضرر براى مصالح جامعه، اعم از مادى و معنوى، و مانع تحقق كمال انسانى است وظيفه دارد برطرف نمايد؛ از جمله اگر بيان مطلبى (چه از طريق گفتار يا از هر طريق ديگرى) براى مصالح جامعه مضر است بايد از نشر آن جلوگيرى كند؛ همانگونه كه از توزيع مواد غذايى يا دارويى مسموم و فاسد و خطرناك در جامعه ممانعت به عمل مىآورد.
6. آزادىِ «بيان سؤال»
مسألهاى كه باقى مىماند اين است كه گاهى غرض كسى از بيان يك مطلب، ترويج و تبليغ آن نيست، بلكه طرح سؤال مىكند؛ يعنى به عنوان يك بحث و مطلب علمى مىخواهد اين مسأله برايش روشن شود. حكم اين مسأله از نظر اسلام چيست؟
در اين مورد بايد بگوييم، اسلام براى طرح سؤال و بحث علمى، گرچه در مورد ضرورىترين اصول و معارف اساسى اسلام باشد، جايگاه و ارزشى خاص قايل است. اسلام هيچگاه جلوى سؤال كردن را نمىگيرد و مانع آن نمىشود. نه تنها مانع پرسش نمىشود، كه براى پاسخ به سؤال و رفع شبهه تا آن حد اهميت قايل شده كه حتى اگر كسى از دشمنان اسلام در ميان معركه جنگ و آتش و خون گفت، من در مورد حقانيت و حقيقت دين شما سؤال دارم، اسلام دستور داده شرايطى براى او فراهم آوريد كه بتواند بيايد و پاسخش را بگيرد: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قُوْمٌ لاَ يَعْلَمُون(1)؛ و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پس پناهش ده تا كلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مكان امنش برسان، چرا كه آنان قومى نادانند.
اما نكتهاى كه بايد در اين رابطه به آن توجه داشت اين است كه «هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد». سؤال و پرسش محترم است؛ اما بايد در چارچوب همان نظام ارزشى كلى اسلام
1. توبه (9)، 6.
قرار گيرد؛ يعنى نحوه و شرايط طرح سؤال به گونهاى نباشد كه موجب ضرر به ديگران و بازداشتن آنان از كمال نهايى و انحراف از مسير كمال باشد. سؤال و شبهه علمىِ دينى بايد در محل خودش طرح شود، نه اين كه مثلا در جمع بچههاى مدرسه يا هر جمع ديگرى كه با مبانى اسلام و بحثهاى فلسفى و كلامى آشنا نيستند طرح شبهه شود. اگر كسى سؤال دارد، سؤالش را در محافل علمى و در جمع متخصصان مربوط، در حوزه علميه و مجامع علمى نظير آن طرح كند و هيچ مشكلى هم ندارد. طرح سؤال، درست نظير ترتيب دادن مسابقه كشتى بين دو پهلوان است. مسابقه كشتى و زورآزمايى بدنى اشكال ندارد اما به شرط اين كه در شرايط مساوى باشد. اگر يك نوجوان سبكوزن را كه تازه پا به عرصه كشتى گذاشته با پهلوان و قهرمان اول كشتى در سنگين وزن رودرروى هم قرار دهند نتيجه كشتى از قبل معلوم است! كشتى و مبارزه علمى و دست و پنجه نرم كردن در مباحث دينى نيز هيچ اشكالى ندارد، اما به شرط اين كه با رعايت شرايط و ضوابط خاص خودش باشد؛ اگر اينگونه شد، نه تنها ضرر ندارد كه زمينه رشد و استحكام مبانى و معارف دينى را نيز فراهم مىكند. اما اگر كسى شرايط و ضوابط را رعايت نكرد و پرسش را بهگونهاى طرح نمود كه موجب فساد عقيده و گمراهى ديگران مىشود، بايد جلوى او را گرفت؛ همانگونه كه جلوى توزيع هر كالاى مضر ديگرى گرفته مىشود. آيا در مسايل پزشكى به بهانه اينكه آزادى است، مىشود هر ميكروبى را در سطح كوچه و خيابان پخش كرد؟! در حالى كه آوردن همين ميكروب در آزمايشگاه و نزد متخصصان، براى مطالعه و تحقيق روى آن هيچ مشكل و محذورى ندارد. نه تنها مشكلى ندارد، كه بسيار هم مفيد است؛ چون متخصصان با مطالعه بر روى آن مىتوانند راههاى پيشگيرى از ابتلاى به آن و نيز مبارزه با آن و درمان مبتلايان به آن را كشف كنند و جان هزاران و ميليونها انسان را نجات دهند. شبهات فكرى و دينى نيز دقيقاً همينگونه است كه انتشار آن در سطح افكار عمومى جامعه نتيجهاى جز زيانهاى سنگين و گاه غير قابل جبران و فاجعه بار ندارد؛ اما طرح آن در مجامع علمى و تخصصى مربوط، به رشد و شكوفايى و بالندگى هر چه بيشتر انديشه و معرفت و دين منجر مىگردد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org