- مقدمه
- مقدمه معاونت پژوهش
- فصلاول:دانشور ژرفانديش
- فصلدوم:راز موفقيت
- فصل سوم:مدرس وارسته
- فصلچهارم:پاسخگوي نيازهاي زمان
- فصل پنجم:آفت زدايي از بوستان فرهنگ و عقيده
- فصلششم:سدي در برابر سيل تحريفات و شبهات
- فصلهفتم:افشاي گذرگاههاي الحاد
- فصلهشتم:قاطعيت در برابر التقاط
- فصلنهم:ميهمان قدسيان
- فهرست منابع
فصل سوم:
مدرس وارسته
نماد تکريم معلم
روز معلم نماد احترامي است که اسلام، پيشوايان دين و انقلاب اسلامي براي دانشآموز و معلم قايلاند. اين سنت اجتماعي ـ فرهنگي پسنديدهاي است که دستکم در يک روز از سال و گاه، در يک هفته، توجه آحاد جامعه و مراکز علمي و نهادهاي کشور را به سوي اين موضوع جلب ميکند. انسان به طور طبيعي، در معرض فراموشي است و اين نامگذاريها عنواني را در انديشهها زنده ميکند و مردم از آثار و برکات آن بهرهمند ميشوند.
در فرهنگ اسلامي، نام معلم جايگاهي بس والا دارد و در درجه نخست، خداي متعال اين ويژگي را به خويش اختصاص داده است؛ آنجا که ميفرمايد: اقْرَأ وَ رَبُّک الأکرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الإِنْسانَ ما لَمْ يعْلَم؛(1) «بخوان و پروردگارت ارجمندترين است؛ خدايي که با قلم آموزش داد و به آدمي آنچه را نميدانست، بياموخت» يا الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآن(2) فاعل علَّم خداست؛ پروردگاري که به انسان آموخت آنچه را نميدانست؛ يعني منشأ همه دانستههاي ما حقتعالي است. اوست که زمينه دانش و معرفت را برايمان فراهم کرده و برخي امور را بهگونه مستقيم و بدون واسطه به ما آموخته است. همه ميدانيم که روزي ما دست خداست؛ انّ الله هو الرزّاق؛ ولي اين روزيها از راه
1. علق(96)، 3ـ5.
2. الرحمن(55)، 1 ـ 2.
اسباب و ادواتي به ما ميرسد؛ خورشيد ميتابد؛ آب دريا گرم ميشود؛ بخار ميگردد؛ ابر تشکيل ميشود و سپس باران ميبارد و موجب رويش دانهها ميشود و بدينسان، غلات، حبوبات و ميوهها به دست ما ميرسد:
کسي که ميخواهد ناني به کف آورد، بايد زحمت بکشد تا بهاي آن را بهدست آورد. اينها يک جور روزي است که از راههاي گوناگون و پس از پيمودن مراحلي طبيعي و اکتسابي، به ما اختصاص مييابد؛ اما يک بار، خداوند براي مريم، وقتي در اتاقش سرگرم عبادت بود، روزي فرستاد. همچنين حضرت عيسي، به تقاضاي حواريون، از خدا خواست يک سفره آسماني نازل کند تا آنها از آن برکت تناول کنند و دعايش برآورده شد.
در زمينه علم و معرفت نيز اينگونه است؛ انسان با استاد يا کتاب، مطالبي را ميآموزد که شخصي ديگر آن را تدوين يا ابداع کرده است. البته چگونگي فراگيري، به ظاهر وابسته به استاد و دانشمندان علوم و معارف است؛ ولي خداوند اين ظرفيت، توانايي و خلاقيت را در ذهن و نهاد آنان به وديعه نهاده تا در اختيار تشنگان دانش قرار دهند؛ ولي گاه خداوند بدون واسطه، برخي را دانشور و صاحب معلومات ميسازد.
پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نه درسي خواند و نه چيزي مينوشت. قرآن ميفرمايد: وَ ما کنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيمِينِک إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون؛(1) «تو پيش از قرآن، هيچ کتابي را نميخواندي و به دست خويش، کتابي نمينوشتي. اگر چنان بود، اهل باطل به شک ميافتادند».
بنابراين دانش دو گونه است و معلّم هر دو خداست؛ ولي يکي با چندين واسطه، و
1. عنكبوت(29)، 48.
ديگري بدون واسطه. برخي دانشها بدون واسطه، موجب سعادت انسان ميگردد و برخي ديگر با واسطه. سعادتها، گاه موقتاند و حداکثر تا زمان مرگ آدمي پايدارند؛ مانند تشکيل خانوادهاي خوب، زندگي راحت و محبوبيت اجتماعي. امّا سعادتي ارزشمند است که در روح انسان باقي بماند. ايمان به خدا، اعتقاد درست، انديشه عالي و معرفت و بصيرت عميق، بدون واسطه سعادتآفريناند. البته همه آنان که براي پيشرفت دانش ميکوشند، شايسته احتراماند؛ ولي دانشي که با راه حق و مسير توحيد، نبوت و امامت فاصله دارد و واسطههاي زيادي را ميپيمايد، آسيبزا ميشود و ممکن است به جاي آنکه جامعهاي را از سعادت، آرامش و امنيت برخوردار سازد، هزاران انسان بيگناه را از بين ببرد؛ مانند اختراع بمب اتم.
اين مقدمات بيان شد تا به مسئله اصلي بپردازيم؛ چرا سالروز شهادت مطهري روز معلم ناميده شد؟ براي اينکه دانش او با ديگران تفاوت داشت. معارفي که او از راه تدريس، سخنراني و نوشتار به آگاهي مردم ميرسانيد، بهطور مستقيم، در سعادت انسانها مؤثر بود. او دانستههاي خويش را از قرآن و سنت و فرهنگ اهلبيت آموخته بود.
دانشي که مطهري به ما آموخت و با کتابهايش، همچنان به ما ميآموزد، در روح تحول ايجاد ميکند، انسان را دينشناس، خداباور و حقجو ميگرداند و به او يادآور ميشود که خويش را براي يک زندگي جاويد مهيا سازد؛ حياتي بس مهمتر و پايدارتر از زندگي دنيوي. کسي که ميخواهد به آن سراي گام نهد، نبايد دست خالي باشد و خداي ناکرده، پروندهاي تباه براي خويش تنظيم کند. استاد مطهري به علاقهمندان آموخت که سعادت ابدي آرامش دنيوي را نيز تأمين ميکند. بدينسان، چنين شخصيتي که افکار و معارفش تا عمق روح و دل و وجدان ما نفوذ کرده و برايمان سعادتي پايدار و همهجانبه به ارمغان آورده است، حقش بيشتر از معلمان علوم و فنون دنيايي است؛
دانشهايي که به کمک آنها، حداکثر ميتوانيم در دنيا راحتتر و با آسايش بيشتري زندگي کنيم.
امروزه، حتي دانشمندان غربي اعتراف کردهاند که فناوريها و محصولات تمدن جديد، چون با ايمان، عاطفه و عدالت فاصله دارد، پيامدهايي ناگوار به دنبال آورده است و خانوادهها در کشورهاي توسعهيافته صنعتي و مدرن، به لحاظ کمرنگ شدن روابط عاطفي، دچار مشکلات بسياري شدهاند. البته اگر اين دانشها با ايمان و خداباوري همراه شوند، رشد بهتري خواهند کرد و از چنين آفتهايي در امان خواهند بود.
به هر روي، دانش در اسلام، به خودي خود، ارزشمند و شايسته احترام است؛ ولي ارزش تمام علوم و معلمان رشتههاي علمي، با هم يکسان نيست. شهيد مطهري، افزون بر معلمي، مربي هم بود. او در روح و جان انسانها تأثير ميگذاشت و ايمان آنان را تقويت ميکرد و در معاشرتها و رفت و آمدها، افراد را به حياتي الهي و معنوي فراميخواند. افراد بسياري، در اثر ارتباط با او، مسير زندگي خود را دگرگون کردهاند و در راه تعالي و پيشرفت معنوي گام نهادهاند. بنابراين بايد بر پايه فرهنگ اسلامي، در ارزشگذاري براي علوم و معلمان دقت کنيم و آفرين بگوييم به کساني که سالروز شهادت استاد مطهري را روز معلم ناميدهاند تا همگان را با نماد معلمي آشنا کنند که نخست، محور معلوماتش دانش خدادادي بيواسطه، يعني قرآن و سنت است؛ دوم، تأثير دانشش در سعادت انسان، بيواسطه و موجب آسايش و آرامش روحي و رواني و خوشبختي ابدي انسانهاست، و سوم، مربي افراد است. مطلبي که اينگونه معلمان ميآموزند، تنها انتقال يک مفهوم به ذهن نيست، بلکه در روح و روان تأثير ميگذارد و به زندگي انسان جهت ميدهد. با مطالعه کتابها و مقالات ايشان، صفا و نورانيتي در وجود خواننده هويدا ميشود که دلش ميخواهد همنشين خوبان و پاکان شود و کاري کند که ذخيرهاي براي آخرتش باشد و به جامعه و مردم خير
برساند. آموزههاي اينان، تنها انتقال مفاهيم نيست، بلکه اثري آموزنده، ارزنده و مؤثر بر روح و روان انسان مينهد و مسير زندگي خواننده را به سوي خير، سعادت و قرب الهي سوق ميدهد.(1)
يک درس آموزنده
شهيد مطهري در يکي از سفرهايش به عتبات، با يکي از بندگان شايسته خدا ملاقاتي داشت و درباره نماز، حضور قلب و خشوع و خضوع در حال نماز، سخن به ميان آورده بود. و از آن مرد بزرگ، يک توصيه اخلاقي يا دستورالعمل براي افزايش حضور قلب در نماز درخواست کرده بود، آن مرد بزرگ از ايشان پرسيده بود: شما براي حضور قلب در نماز، چه ميکنيد؟ مرحوم آقاي مطهري پاسخ داده بودند: عالمان و بزرگان توصيه ميکنند براي افزايش توجه و حضور قلب در نماز، هر آيهاي که ميخوانيد يا هر ذکري که بر زبان جاري ميسازيد، در آغاز، معنايش را تصور کنيد و همراه اين توجه، آيه را بخوانيد يا ذکر را بگوييد.
آن بزرگ فرموده بود: شما در نماز، به مفاهيم توجه داريد، يعني به معاني که در ذهن شما شکل ميگيرد، پس چه وقت به خداوند توجه ميکنيد؟! ما که توفيق همين را هم نداريم؛ ولي شهيد مطهري که اين توفيق را داشت، از آن سؤال دريافت که چقدر عقب است؛ عمري زحمت کشيده و تمرين کرده بود تا بتواند به معاني و مفاهيم توجه کند، امّا توجه به مفاهيم ذهني تا توجّه به خداي متعال خيلي فرق دارد!
شهيد مطهري در زمره استاداني بود که همت والايي داشتند. او به لحاظ قيافه فيزيکي با امثال من و شما تفاوت چنداني نداشت؛ ولي به لحاظ مراتب ايمان، معرفت
1. سخنراني در جمع گروهي از كادر نيروي دريايي سپاه، (12/2/1385).
و قرب خدا، بسيار با ما متفاوت بود. اگر بخواهيم به راستي مبلغ دين، مروج قرآن و نشر دهنده فرهنگ اهلبيت باشيم، بايد محکمات قرآن را که همه ميفهمند و نيازي به تفسير، تبيين، تأويلات متون و... ندارند، درست به کار گيريم.(1)
در حوزه و دانشگاه
وقتي در سال 1331 شمسي به قم آمدم، سطوح عالي کفايه و مانند آن را ميخواندم و استاد مطهري همان سال از قم به تهران رفته بود. آشنايي بنده با شهيد مطهري بيشتر در زمينه کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم و حواشي او بر آن شکل گرفته بود. اين اثر تازه به چاپ رسيده و مورد توجه طلاب جوان قرار گرفته بود.
علاقه ما به استاد از همين جا آغاز شد و پس از آشنايي و رفت و آمد با علامه طباطبايي، استاد مطهري را نيز در آنجا ملاقات ميکرديم. وي گاه در مباحثههاي گوناگون يا جلسات شبهاي پنجشنبه و جمعه شرکت ميکرد. در سالهاي نخست، البته ارتباط زيادي برقرار نشد؛ به دليل اينکه بيشتر فرصت آن شهيد در دانشگاه سپري ميشد و ما نيز سرگرم تحصيل در حوزه بوديم. از هنگام آغاز نهضت روحانيت، به رهبري امام خميني(قدس سره) که حرکتهاي اجتماعي و سياسي در حوزه و دانشگاه و ساير قشرهاي مردم شکل گرفت، ارتباط ما با شهيد مطهري بيشتر شد. گاه، در زمينه مسائل سياسي، اجتماعي و موضوعات ديني، نشستهايي داشتيم و از رهنمودها و تجربيات آن انديشمند وارسته بهره ميگرفتيم و اين تا زمان شهادت وي ادامه داشت.
شهيد مطهري، به اقتضاي روحاني بودنش، علاقهمندان را در حوزه، دانشگاه و جامعه، با مسائل ديني و پرورشهاي مذهبي آگاه ميساخت؛ معارف ديني را تبيين
1. سخنراني در جمع طلاب سپاه و بسيج كرمانشاه،
ميکرد؛ و به موازات اين حرکت اعتقادي ـ تربيتي، از فرهنگ اسلامي، در برابر يورشهاي فرهنگي دفاع ميکرد. وي در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي نيز حضوري فعال داشت؛ ولي در درجه نخست، کارشناس دين بود. سخنراني در مجامع ديني و نشستهاي خصوصي، تدريس در دانشگاه و حوزه،(1) همه و همه، به دليل اهتمام بسيار او به نشر فرهنگ اسلام و دفاع از مباني آن بود. به حق، بايد گفت مطهري از معدود
1. در سال 1331 شمسي شهيد مطهري در حالي كه مدرسي مشهور به حساب ميآمد، به تهران هجرت كرد و به محض ورود به اين شهر، در مدرسه مروي آموزش فلسفه اسلامي را به شكل تطبيقي و مقايسهاي براي جويندگان حكمت و حقيقت آغاز كرد. در سال 1333 از طرف دانشكده معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي) يك فراخواني براي استخدام دانشيار در رشته معقول صورت گرفت كه مطهري آمادگي خود را براي اين وظيفه اعلام داشت و مدتي به صورت آزمايشي مشغول كار شد، كه به دليل قدرت علمي و تسلط بر روشهاي آموزشي و تربيتي و بيان جذاب، تلاش وي مورد توجه دانشگاه قرار گرفت. از بيستم آبان 1334 اين فعاليت را به طور رسمي ادامه داد و حدود بيست سال به نورافشاني در اين سنگر علمي و آموزشي پرداخت. يادآور ميشود شهيد مطهري در دانشكده الهيات و معارف اسلامي در دورههاي كارشناسي و دكترا، كليات علوم انساني (منطق، فلسفه، كلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حكمت عملي) فلسفه (شرح منظومه، الهيات شفا، مقاصد الفلاسفه غزالي، تاريخ فلسفه، تاريخ مجادلات اسلامي و روابط فلسفه و عرفان) تدريس مينمود. همچنين ايشان جلسات هفتگي تفسير قرآن در سال 1352 در دانشگاه صنعتي شريف داشت. در دانشگاههاي تبريز، مشهد، اروميه، شيراز، كرمان و آبادان هم به نورافشاني پرداخت و سخنرانيهاي جذابش در اين مراكز مورد استقبال دانشجويان و استادان قرار گرفت. همچنين ايشان از يازدهم آذر 1350 به سمت مديريت گروه آموزشي فلسفه و حكمت اسلامي دانشگاه تهران منصوب شد كه تا دو سال اين مسئوليت را عهدهدار بود.
استاد مطهري علاوه بر آنكه دروس اصولي، فقهي و فلسفي را در حوزه با ديگر طلاب مباحثه ميكرد، خود حوزه تدريس داشت و مُطوّل، شرح مطالع، كشف المراد، رسايل، كفايه، مكاسب، شرح منظومه و اسفار را به علاقهمندان درس ميداد.
مطهري بنا به توصيه امام خميني(رحمه الله) از سال 1351 تا 1357، هفتهاي دو روز به قم ميرفت و در حوزه علميه اين شهر دروسي چون شناخت اصل عليت، فلسفه هگل، معارف قرآن، ماركس و ماركسيسم، منظومه، نجات و اسفار تدريس مينمود. در اين ايام عشق، صفا، بيپيرايگي و بيتكلفيِ ايشان براي همه شاگردان درس بود. در همان زماني كه استادان باسابقه دانشگاه، با التماس در كلاس درس وي شركت ميكردند، او به حكم وظيفه به قم ميرفت؛ خودروي شخصي نداشت؛ و كسي هم وي را به مقصد نميرسانيد؛ يعني راننده ويژه نداشت؛ خود تا ميدان شوش ميرفت و از آنجا با اتوبوس به قم عزيمت ميكرد و اين ويژگي وقت زيادي را از ايشان صرف مينمود (گلي زواره).
افرادي است که ضرورت اين موضوع را به خوبي دريافت و با تمام وجود، براي پيشرفت آن کوشيد.(1)
استاد فلسفه
براي بررسي نقش استاد شهيد مرتضي مطهري در فلسفه نوين اسلامي، بايد به وضع فلسفه در کشورهاي اسلامي و بهويژه ايران، پيش از فعاليتهاي علمي ايشان و پس از آن، نگاهي اجمالي بيفکنيم تا تفاوت حاصلشده و تأثير او در اين تحول، روشن گردد.
با تأسف بايد گفت، فلسفه در جوامع اسلامي، چنانکه بايد رشد نکرده بود و نزديک سه قرن پياپي، يعني از زمان ملاصدرا به بعد، حکمت اسلامي راه رکود ميپيمود. اکنون در پي آن نيستيم که عوامل اين تنزل فکري و علمي را توضيح دهيم؛ ولي به دليل اين واقعيت اسفبار، نيازهاي فلسفي معاصر پاسخ داده نميشد. از آغاز پيدايش فلسفه در ميان مسلمانان، باروري اين شاخه از دانش به دست مشاهير اسلامي صورت گرفت که از سرچشمههاي قرآن و عترت بهره گرفته بودند و مباحث اعتقادي، همواره به کمک اين براهين فلسفي تبيين، و اشکالات پاسخ داده ميشد. شهيد مطهري در برخي نوشتههاي خويش، به اين نکته اشاره کرده است که متکلمان مسلمان چه نقش مهمي در پيشبرد فلسفه اسلامي ايفا کردهاند. حق نيز همين است؛ زيرا مردمي که به باورهاي خويش اهميت ميدهند و ميدانند همه چيز در پرتو اعتقاد شکل ميگيرد، بايد ميکوشيدند فلسفه را در خدمت به بنيانهاي عقيدتي به کار گيرند. متأسفانه در قرون اخير، اين کار انجام نشد. با تشريففرمايي علامه طباطبايي(رحمه الله) به قم، ايشان به اين خلأ در حوزه علميه پي برد و با ژرفنگري و دورانديشي، وظيفه الهي خويش دانست
1. مصاحبه با استاد مصباح بهمناسبت فرارسيدن دهمين سالگرد شهادت آيتالله مطهري، ارديبهشت 1369.
که مباحث فلسفي را براي بيان مباحث کلامي و اعتقادي به کار گيرد. وي به دفاع از عقايد اسلامي و جهانبيني الهي و پاسخگويي به شبهات مکتبهاي بشري همت گماشت و افرادي چون شهيد مطهري را براي اين برنامه تربيت کرد. بهراستي آن شهيد ژرفنگر بهترين بهرهها را در اين شاخه از علوم اسلامي، از محضر علامه برد و حتي در همان قدمهاي نخستين، مددکار علامه بود و در شکوفايي اين نهال پربار، سهم بهسزايي داشت. نمونه اين فعاليت و نتيجهاش کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم است(1) که پاورقيهاي محققانه و روشنگرانه مطهري که بسيار بيشتر از حجم متن کتاب است، درک مطالب آن را آسان ساخته است.
مطهري اشتياق بسيار به پيشرفت اين کار، يعني تحول فلسفه اسلامي براي پاسخگويي به مشکلات فکري و کلامي داشت و در اين زمينه، احساس مسئوليت ميکرد و از هيچ تلاشي رويگردان نبود؛ زيرا ميخواست اين مباحث ژرف و پيچيده آنچنان روشن شود که طبقات ميانه جامعه بتوانند از آنها بهره گيرند. اين کتاب که نگارش متن و پاورقيهاي آن از سال 1331 شمسي آغاز شد، همچنان از بهترين آثار براي پاسخگويي به شبهههاي ماديگرايان است. البته اين نخستين اثر بود و آنان که صلاحيت کار را داشتند، محصول خوبي عرضه کردند. اکنون لازم است افرادي توانا و مسلط بکوشند اين کتاب را تکميل کنند. هر وقت احساس کنيم کاري پايان يافته و نياز
1. نخستين جلد از اين مجموعه در سال 1332 چاپ شد كه مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفت. سال بعد جلد دوم به حليه طبع آراسته شد و جلد سوم در سال 1335 شمسي به طبع رسيد. در سال 1350 جلد پنجم كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم (مقاله چهاردهم) با عنوان خداي جهان و جهان، با مقدمه و پاورقيهاي شهيد مطهري در اختيار علاقهمندان قرار گرفت. علت تأخير در انتشار جلد چهارم را بايد در دقتهاي هوشيارانه مطهري جستوجو كرد. آن معلم بزرگ زماني مطلبي را به نگارش درميآورد كه همه ابعاد و جوانب قضيه را بارها ارزيابي كرده باشد و ابهامي در كار نباشد. علامه طباطبايي ميگويد: «در رسالهاي به نام قوه و فعل (از جلد چهارم) آنقدر ايشان شوق داشت كه بنده را وادار كرد به تهران بروم و يك هفته در منزلشان ماندم تا اين موضوع را حل كرديم؛ در عين حال اخيراً خودش هم صاحبنظر بود».
برطرف شده، ابتداي رکود، جمود و خمودي است. هيچگاه نبايد مسائل فلسفه اسلامي، بهويژه در زمينه پاسخگويي به شبهههاي افراد و مکاتب گوناگون را پايان يافته بدانيم، بلکه همواره بايد در اين انديشه باشيم که اين کار را بارورتر کنيم و قدمهاي بلندتر و استوارتري در اين راستا برداريم.(1)
پيشگام احياي حکمت اسلامي
آري؛ مهمترين بُعد شخصيت استاد مطهري، بُعد فلسفي ايشان بود و در اين راه زحماتي بسيار کشيد. او هم از جهت تحصيل و هم به لحاظ تدريس و تحقيق، در پيدايش، احيا، شکوفايي و گسترش اين رشته از معارف اسلامي در سطوح گوناگون، نقش ارزندهاي را عهدهدار بود. براي اينکه ارزش تلاش اين متفکر را در اين راستا درک کنيم، بايد توضيحي دهيم:
اصولاً فلسفه در همه جوامع دانشي دشوار شناخته شده است؛ يعني داراي مفاهيم دقيق و ظريفي است که تمامي افراد به آساني نميتوانند درک کنند و فهم درست آن به ذوق و استعدادي ويژه نياز دارد. همين جهت کافي است تا جويندگان فلسفه کم شوند و شماري اندک در پي فراگيري آن باشند؛ در بين همين افراد نيز شمار افرادي که ميخواهند مباحث آن را ژرفيابي کنند، بسيار ناچيز است. نکته ديگر اينکه بيش از هر علم ديگر، واژههاي مشترک و مشابه در فلسفه وجود دارد؛ بهطوري که امکان دارد يک لفظ با معاني مختلفي به کار رود که حتي در ظاهر امر بين آنها تضاد باشد و در نقطه مقابل هم قرار گيرند. اين مطالب که هر مفهومي حکم ويژهاي دارد، براي کساني که از مباحث حکمت آگاهي درستي ندارند، چنين توهمي را به وجود ميآورد که بين کلمات
1. مصاحبه حجتالاسلام محمدي عراقي با دكتر احمدي و مصباح يزدي درباره شخصيت مطهري.
فيلسوفان تناقض وجود دارد و در جايي، براي اثبات مفهومي از اصطلاحي استفاده ميکنند، اما در عرصهاي ديگر آن را نقض مينمايند. اتفاقاً اين توهم از قرون پيش، براي اشخاص بزرگي چون غزالي به وجود آمده بود. او حتي کتابي به نام تهافت الفلاسفه(1) را به نگارش درآورده، که به زعم خودش تناقض گفتههاي فيلسوفان را در آن تدوين کرده است. از سوي ديگر، اين تشابهِ اصطلاحات موجب ميشود کساني که به معناي دقيق فلسفي اين مفاهيم آشنا نيستند، آنها را بر مبناي عرفياش حمل، و خيال کنند اين کلمات همان معناي رايج عرفي را در فلسفه دارد؛ و آن وقت نتيجه بگيرند فلان مطلب فلسفي با ديانت و مباحث اعتقادي و کلامي مخالفت دارد. اين اشتراک اصطلاحات موجب ميشود بسياري از افراد متعهد نيز چنين برداشت نمايند که مطالب فلسفي با مباني ديني در تباين است و با يک ترديد و حتي بدبيني به فلسفه بنگرند و اين گونه نگرش از رويکرد عدهاي ديگر به فلسفه ميکاهد.
بهعلاوه اين علم همچون دانشهاي ديگر مراحل مختلفي را گذرانيده است و مکتبهاي گوناگوني داشته و دارد. بنابراين مسائل فلسفي از ديدگاه مکاتب مختلف، راههاي گوناگون و پاسخهاي متفاوت خواهد داشت و تعدد نظريات بهطور طبيعي در نظر عدهاي، برخي را غير صحيح و نادرست جلوه ميدهد. البته آراي باطل هم در بين ديدگاههاي گوناگون ديده ميشود. اين روند و وجود اختلاف نظرهاي بسيار، براي عدهاي اين نتيجهگيري را به وجود ميآورد که اصولاً مسائل فلسفي بهطور يقيني قابل حل نخواهند بود؛ پس چرا ما بيهوده و بيجهت وقت خودمان را صرف اين مسائل لاينحل کنيم. اين هم وجه ديگري است که مشتريان معلومات فلسفي را کاهش ميدهد.
1. تهافت الفلاسفه يعني تناقضگويي فيلسوفان و معناي تشويش در ادعاها را هم ميرساند. اين كتاب شامل چهار مقدمه، بيست مسئله و يك خاتمه است. غزالي در كتاب المنقذ من الضلال و الموصل الي ذي العزه و الجلال اعتراف كرده است كه از شك شروع كرده و به شناخت رسيده است.
نکته ديگر اينکه در اروپا پس از رنسانس، علوم تجربي کمکم رواج بيشتري يافت و باعث پيدايش اختراعات، فناوري و صنايعي شد که در زندگي انسانها تحولي چشمگير به وجود آورد و براي بهبود رفاه فردي و اجتماعي مؤثر بود. اين مسئله موجب شد که توجه دانشمندان به علوم طبيعي معطوف شود و چنين استنتاجي شکل گيرد که علوم فلسفي بهاصطلاح تجريدي و انتزاعي هستند و قابل تجربه و محکزني نميباشند. بنابراين در اثر گسترش علوم طبيعي، بسياري از آثار فيلسوفان سابق باطل شد. براي نمونه وقتي نظريه افلاک نهگانه - در فلکيات قديم مطرح بود که زمين مرکز عالم است و خورشيد به دور آن ميچرخد - باطل شد، افرادي فکر کردند ديگر آراي فلسفي هم به همين نحو و غيرقابل اعتماد است. اين عامل نيز از گرايش به فلسفه کاست.
در دوران اخير مکتبهاي مادي که مايههاي فلسفي محکم و استواري نداشتند و بيشتر در زمينههاي سياسي و اجتماعي کار ميکردند، براي آنکه حريف خود را خلع سلاح کنند و حريف در ميدان نبرد ايدئولوژيک دستخالي باشد، تبليغاتي به راه انداختند که اساساً فلسفه يک عامل رکود و بيتحرکي است و با تلاشهاي مبارزاتي و قيامهاي مردمي و جنبشهاي خودجوش مناسبتي ندارد و کساني که ميخواهند در عرصههاي سياسي و مبارزه با استکبار و استبداد گام بردارند بايد فلسفه را به کناري نهند.
متأسفانه اين تبليغات در قشر وسيعي از جامعه ما اثر گذاشت و حتي گويندگان و نويسندگان دلسوز و متعهدي که واقعاً ميخواستند براي اسلام و تقويت نهضت اسلامي کار کنند، ناآگاهانه در گفتهها و نوشتههاي خويش، گاه و بيگاه به فلسفه حمله کردند؛ ولي کساني در اين ميان بودند که چون صخرههاي استواري در برابر اين توفانها ايستادند و باور داشتند که فلسفه براي تبيين مباحث کلامي و اثبات بنيانهاي اعتقادي و دفاع از باورهاي ديني و الهي ضرورت دارد. با توجه به اين مشکلات بسيار، اهميت
نقش آن کساني که در اين شرايط آشفته و طاقتفرسا اقدام به احياي فلسفه اسلامي کردند، روشن ميشود.
اينها، تيرهاي اتهامات و حتي ملامتها و سرزنشهاي دوستان و آشنايان را به جان و دل پذيرا شدند(1) و فلسفه را از سقوط و ويراني نجات دادند. از جمله اين افراد که در خط مقدم قرار گرفت و به چنين عرصه آشفتهاي گام نهاد تا ابهامها را بزدايد و اوضاع را در اين جهت مهيا سازد و برهانهاي فلسفي را براي تقويت مباني ديني به کار گيرد، شهيد آيتالله مطهري بود.
1. امام خميني(رحمه الله) با چنين تنگناهايي مواجه بودند، چنانچه اشاره كردهاند: «خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم، مصطفي، از كوزهاي آب نوشيد؛ كوزه را آب كشيدند، چراكه من فلسفه ميگفتم. ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مييافت وضع روحانيت، حوزهها وضع كليساهاي قرون وسطا ميشد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزهها را حفظ نمود».
علامه طباطبايي در چنين فضاي آشفتهاي، وقتي نياز را تشخيص داد ابتدا در منزل خود براي شماري از فاضلان تدريس فلسفه را آغاز كرد و كمكم آن را به داخل حوزه آورد. آن مفسر عاليقدر در مسجد سلماسي، درس فلسفه (اسفار) تدريس ميكرد كه بر مذاق برخي خوش نيامد و براي تعطيل كردن درسش تلاشهاي بسياري صورت گرفت. رشكورزان، آتش حسد و بدبيني را شعلهور ساختند و براي جلوگيري از اين حركت از مرجع عاليقدرِ وقت، آيتالله بروجردي خواستند درس علامه را تعطيل كند. آن فقيه فرزانه به علامه پيغام داد درس را محدود نمايد و اين تقاضا به دليل فشارهاي شديد گروهي سطحينگر و اهل جمود صورت گرفت. علامه براي زعيم حوزه نوشت: «اين درس را وظيفه شرعي ميدانم و براي تأمين نيازهاي ضروري جامعه ميگويم، ولي مخالفت با شما را كه رهبر شيعيان هستيد جايز نميدانم». آيتالله بروجردي توسط خادم خود به علامه رسانيد: «هرگونه ميدانيد عمل كنيد؛ ما هم در زمان جواني در حوزه اصفهان نزد جهانگيرخان قشقايي اسفار ميخوانديم، ولي مخفيانه به درس ايشان ميرفتيم». با اين برنامه، آن مرجع بزرگ درس فلسفه علامه را تأييد كرد، ولي به دليل برخي مسائل از وي خواست چنين درسهايي را همگاني نكند. علامه پذيرفت و با تشكيل جلسات ويژه، با شاگرداني برجسته چون علامه شهيد مطهري به احياي فلسفه اسلامي پرداخت و نقد و بررسي فلسفههاي غربي و ماديگرايي را به طور جدي پي گرفت و موفق شد با اخلاص، اهتمام فوقالعاده و توانايي علمي، تحولي شگرف در اين عرصه به وجود آورد. شهيد مطهري در اين حركت بابركت، پربار و ماندگار سهمي وافر داشت و از اين رهگذر راه صحيح استدلال عقلي و دفاع از جهانبيني و اعتقادات اسلامي را به فراگيران آموزش داد (گلي زواره).
ايشان مطالعات وسيع، دقت فکري، ريزبيني و موشکافي در حل مسائل فلسفي و به کارگيري اين دانش در گرهگشايي از معضلات کلامي و پاسخ به پرسشهاي فکري و اعتقادي داشت. در واقع ميتوان او را پيشگام پرتلاش احياي فلسفه اسلامي ناميد.
شهيد مطهري بهخوبي درک کرده بود که اگر مسائل فلسفي و به طور کلي معارف ديني در فضاي حوزهها محدود بماند، دير يا زود جامعه با يک خلأ فکري و ايدئولوژيک روبهرو ميشود و به همين دليل کوشيد دانشجويان، به ويژه آنهايي را که در آينده نقش مهمي عهدهدار خواهند بود، با اين مسائل آشنا کند و نسل تحصيلکرده را با تشويق و برخوردهاي صميمي به سوي تفکر اسلامي راغب سازد.(1)
فهمپذير کردن فلسفه
شهيد مطهري علاوه بر آنکه براي احياي فلسفه اسلامي در حوزه و دانشگاه کوشش فراواني کرد، کوشيد در چگونگي مباحث، تحولاتي پديد آورد و با بياني قابل فهم، پيچيدگيهاي مباحث را برطرف کند و فلسفه را از آن شيوههاي قديمي به قالبهاي بديع و ابتکاري منتقل سازد؛ يعني محتوا همان بود که علماي سلف و مشاهير گذشته مطرح کردهاند، ولي وي و استادش علامه طباطبايي به تدريس فلسفه سنتي بسنده نکردند، بلکه با همکاري عدهاي ديگر از اهل فضل، حکمت اسلامي را در يک قالب جديد و طرحي نو عرضه کردند که متناسب با نيازهاي عصر و پاسخگوي شبهات ماديگرايان و اهل الحاد بود. بايد اعتراف کرد که شهيد مطهري فلسفه اسلامي را وارد مرحله نويني کرد. اين تلاش در کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم و ساير دروس و نوشتههاي مطهري که به حکمت و فلسفه اختصاص دارد قابل مشاهده است.
1. سخنراني درباره شخصيت استاد فرزانه، مرتضي مطهري.
در آثار وي شکل و شيوه عرضه مطالب با آن روشهاي سنتي تفاوتي آشکار دارد؛ به گونهاي که براي خواننده قابل استفاده است و بهخوبي ميتواند از محتويات آنها سر در بياورد؛ البته خوانندهاي که زمينهاي در اين باره داشته و ظرفيتهاي لازم براي فهم مباحث فکري و حکمي را به دست آورده باشد. علاوه بر شيوه نوين و تلاش براي سادهنويسي و قابل فهم کردن مضامين، برخي مسائل در آثار اين شهيد مطرح شده که قبلاً در کتابهاي فلسفي مطرح نبوده است؛ براي نمونه مفاهيم اعتباري براي نخستين بار در کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم طرح شده است. از اينها که بگذريم شهيد مطهري برخلاف سبک قدما، موضوعات فلسفي را به زبان عربي تدوين نکرده که تنها عدهاي خاص از آن استفاده کنند؛ يعني حتيالمقدور کوشيده براي طرح مطالب از زبان فارسي سليس و روان بهره گيرد تا شمار بيشتري از خوانندگان بتوانند از آن بهره ببرند. اين نيز گامي است براي بيرون آوردن فلسفه از حوزه محدود و محصور متخصصين و فيلسوفان و گسترش اين بخش از علوم اسلامي در سطح جامعه. و به همين دليل نسل جوانِِ علاقهمند به موضوعات فلسفي بهراحتي ميتواند به اين نوشتهها مراجعه، و نياز خويش را با مطالعه آنها برآورده کند. هر چقدر که زمان ميگذرد، اهميت نوشتههاي شهيد مطهري براي دانشپژوهان حوزه و دانشگاه روشنتر ميشود و بيشتر و بهتر از اين کتابها استقبال ميکنند و براي بهتر شناختن حقايق اسلام و مجهز شدن به سلاحهاي فکري و مهيا شدن براي دفاع از اعتقادات، محصولات استاد مطهري را مأخذ و مرجع آگاهيهاي خود قرار ميدهند.(1)
1. مصاحبه راديويي بهمناسبت سالگرد شهادت استاد آيتالله مطهري.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org