فصل هفتم
نظام اسلامى و تهديدها
مبارزه دشمنان با مردم و نظام اسلامى
پرسش:
دورنمايى از چگونگى مبارزه دشمنان با نظام اسلامى و مردم ايران پس از پيروزى انقلاب اسلامى ترسيم نماييد.
پاسخ: مبارزه دشمنان با نظام اسلامى و مردم ايران جلوهاى از رويارويى حق و باطل است كه ريشه در تاريخ و سابقهاى به طول حيات بشر دارد. پيوسته زورمداران و فتنهجويان دنياپرست انبياء و پيروان آنها را كه به هيچ قيمتى زيربار ستمگران و زورگويان نمىرفتهاند، دشمنان خويش مىدانستهاند و با تغيير و پيشرفت زندگى بشر فعاليّت و دشمنى خود را به شكل علمىتر و پيشرفتهترى ادامه دادهاند.
بعد از جنگ جهانى دوم و خارج شدن كليسا يعنى مظهر قدرت دين در اروپا از صحنه، زورمداران و سلطهجويان عالمْ جهان را بين خود به دو قطب سرمايهدارى غرب و ماركسيستى شرق تقسيم نمودند و با تحميل قدرت خود و سركوب ديگران مجال ظهور قدرت ديگرى را نمىدادند. تا اينكه در سه دهه اخير در راستاى همان سير تاريخى با نهضت و حركت شگفتىسازى در خاورميانه و ايران مواجه شدند كه اينبار نيز دينداران و مؤمنان حقيقى و تسليمناپذير در برابر آنها ايستاده بودند و عليرغم سركوبها و فشارها بالاخره نهضت اسلامى ايران در پرتو هدايت بزرگمردى از پيروان انبياء و با كمك تعاليم دين اسلام و يارى مردم مسلمان بدون استفاده از روشهايى شبيه به كودتا و يا برخوردهاى نظامى تند و خشن توانست حكومت دستنشانده غرب را به زانو درآورد و با تشكيل حكومت اسلامى قدرتى بدون اتكاء به غرب و شرق در اين منطقه پديد آورد.
طبيعى بود كه دشمنان با تجربههايى كه در طول تاريخ در مبارزه با دينداران داشتند به انواع فعاليتها و توطئهها دست يازند. به علاوه آنچه كه به طور خاص به آنان كمك مىكرد آشنايى بود كه در مدت ساليان تسلط و استعمار خود در اين منطقه، از قوميّتها
و ويژگىهاى اجتماعى اين سرزمين داشتند و شناسايى و مطالعهاى كه روى جريانها و چهرههاى فعّال در تحولات اجتماعى و سياسى انجام داده بودند و اطّلاعى كه از ساختار قدرت و گروهها و اشخاص طالب قدرت و حكومت بدست آورده بودند كه با به كارگيرى تمام اين عوامل به طرّاحى دسيسههاى خود پرداختند.
با تحريك و دامن زدن به اختلافات قومى و به كارگيرى گروهكهاى معاند و قدرت طلب و تجهيز آنان، كشمكش و جنگ داخلى به راه انداختند و تجزيه ايران را دنبال كردند با نفوذ و جاى دادن افراد در دستگاههاى حكومتى و مديريتى سعى در انحراف مسير انقلاب نمودند و از سويى به ترور و كشتن چهرههاى اصلى انقلاب دست زدند. همزمان به تبليغات منفى جهانى و فشارهاى بينالمللى و تحريم و محاصره اقتصادى اقدام كردند كه شايد سختى معيشت و فشار زندگى مردم را مأيوس نمايد و به اين تصوّر كه نهال تازه نهضت را بخشكانند جنگ تحميلى و نابرابر هشت ساله را به راه انداختند.
با وجود تمامى اين توطئهها، از آنجا كه ملّت مسلمان ايران در پرتو اعتقاد و ايمان و چنگ زدن به ريسمان الهى و پيروى از رهنمودهاى رهبر بزرگ خود(رحمه الله)، مشمول عنايات و امدادهاى حق بود اين حركات با تمام خسارات و صدمههاى انسانى، طبق وعدههاى الهى نتيجهاى معكوس داشت و سبب تصفيه و خالص شدن جريان اصيل انقلاب و پيدا شدن خصلت خودباورى و اتكاء به نفس در ميان مردم گشت و به وحدت و عزت و استقلال و بارور شدن فرهنگ دينى و جلوهگر شدن ارزشهاى ايثار و شهادت انجاميد كه بدون اين وقائع و از طريق عادى ممكن نبود و يا ساليان درازى را طلب مىكرد.
فهم و قدرت دشمنان نارساتر از آن است كه تا اين ملت در افق والا و قله رفيع ايمان قرار دارند، بتواند از دسيسه و تلاش خود نتيجهاى بگيرد.
آنها به اين ضعف خود پى بردند و به مطالعه و شناسايى عامل اصلى حمايت مردم از حكومت اسلامى و انگيزه تحمل اين سختيها و گرفتاريها پرداختند و دريافتند كه اين حمايت عمومى ريشه در اعتقاد و دين آنها دارد. مردمى كه تابع مكتب اهل بيت(عليهم السلام)هستند و الگوى خودشان را از ائمه اطهار و از سيدالشهداء(عليهم السلام) گرفتهاند براى تحقق آرمانهاى اسلامى از جان و مالشان و همه عزيزانشان مىگذرند و تا اين اعتقاد هست كه بايد دين حاكم باشد و سر رشته حكومت در دست دينشناسان و دينمداران باشد كه در
رأس آنان ولى فقيه قرار دارد، امكانى براى سرنگون كردن حكومت اسلامى نخواهد بود. در نتيجه زنجيره توطئهها و فعاليّتهاى آنان اعتقادات و فرهنگ دينى مردم را نشانه گرفت و از آنجا كه نسل انقلاب رو به ميان سالى و پيرى نهاده است و آينده از آنِ جوانان است و اكثريت جامعه ما را قشر عظيم جوانان تشكيل مىدهند هدف اين تهاجم به طور عمده همين جوانان هستند يعنى كسانى كه به خاطر فاصله زمانى كينهها و توطئههاى دشمن در نظرشان محدود و يا كمرنگ است و نه از رژيم طاغوت و جنايات و ستمهاى آن اطلاع درستى دارند و نه از فداكاريهاى مردم مبارز در پيش از انقلاب و بعد از آن و تنها خواستههاى خودشان را دارند خواستههايى كه گاهى محور آنها را ماديات و هوسها تشكيل مىدهد. و از سويى، دسيسهها و توطئههاى دشمن را در نظرشان توهم وانمود مىكنند غفلت از اين حقايق راه را براى دشمن هموار كرده و تهاجم آنان را به يك شبيخون مبدّل كرده است.
شكل اجراى اين توطئه يك برنامه دراز مدت فرهنگى است و آنها سعى مىكنند با محاسبات و تجارب زيادى كه دارند، از راههاى گوناگون به داخل كشور نفوذ كنند و مركزى جهت نشر افكار و ايدههاى خود فراهم نمايند و طبعاً نشر اين افكار به وسيله يك گروه روشنفكر ميسّر خواهد بود لذا سعى دارند پايگاهى را در ميان مراكز فرهنگى و دانشگاهى به وجود آورند و توسط عناصر دست نشانده و فريب خورده و با وسايط مرموز خود افراد ناآگاه و ضعيف الايمان را بفريبند و آنها را به سمت اهداف خود سوق دهند و شكوك و شبهاتى را كه موجب سستى عقيده و بىتفاوتى نسبت به دين و حكومت دينى و كسانى كه به نام دين حكومت مىكنند مىشود در جامعه ترويج و پخش نمايند تا زمينه را براى خواستهها و اهداف آنان فراهم سازد.
محورهاى مهم فعاليت دينستيزان
پرسش:
در حال حاضر دينستيزى و تلاش دشمنان براى حذف حكومت دينى در چه محورها و قالبهايى صورت مىگيرد؟
پاسخ: مىدانيم كه انقلاب ملّت ايران ماهيتى دينى دارد و عامل استقامت و بيدارى و وحدت و نفوذ ناپذيرى آنان، دلبستگى و اعتقاد به اسلام بوده است و دشمنان نيز اين را به خوبى دريافتهاند. لذا بعد از آنكه راههاى مختلف را براى به زانو درآوردن اين ملّت آزمودهاند، به دين ستيزى و دينزدايى روى آوردهاند.
از طرفى اگر دين تنها به برخى امور فردى و مربوط به آخرت محدود باشد براى آنان مانعى ايجاد نخواهد كرد و مورد ستيز قرار نمىگيرد بلكه اگر در نقش حكومت به اداره جامعه پرداخت و با ارائه برنامه براى تمام شؤون زندگى انسان به هدايت مردم دست زد ديگر سدّ راه شده و قابل تحمل نخواهد بود. از اين رو محور دينستيزى آنان، حذف حكومت دينى است البته حذف حكومت دينى هم به نوعى دين زدايى و كمرنگ شدن نقش دين در زندگى انسانها منجر خواهد شد.(1)
از سوى ديگر مبارزه با دين و ايمان يعنى چيزى كه با فكر و دل مردم پيوند خورده است جز از راه فكرى و فرهنگى ممكن نيست در نتيجه طرح كلى تهاجمى دشمن مبارزهاى فرهنگى در جهت دينزدايى و حذف حكومت دينى است.
يك بُعد از اين مبارزه ايجاد شبهات و القائات فكرى در خصوص مبانى نظرى دين و حكومت اسلامى است كه براى طبقات و گروههاى مختلف القائات متناسبى را در نظر مىگيرند تا اعتقاد و باور آنان به لزوم حكومت دينى و تبعيّت از دين سست شود آنها اين هدف را در سه محور تعقيب مىكنند:
1. در واقع اجراى احكام اجتماعى و سياسى اسلام كه بخش وسيعى از دين را تشكيل مىدهد منوط به وجود حكومت است و بدون آن معطل خواهد ماند و اجراى بخشى از احكام فردى دين نيز دچار اختلال خواهد شد.
الف: ترويج تفكر جدايى دين از سياست
براى تبليغ و ترويج اين تفكر هم مواد آمادهاى كه آن فكر را ترويج كند لازم است و هم افرادى كه آن فكر را بپذيرند و در جهت تبليغ آن گام بردارند و البته اين زمينه فراهم بود چون از يك طرف تفكيك دين از سياست مدتها در مغرب زمين جاى خود را باز كرده و طى قرنها تحقيقات گستردهاى روى آن انجام شده و كتابها در رابطه با اين مسأله نگاشته شده بود و از سوى ديگر در بين كسانى كه در انقلاب ايران نقش داشتند و در اداره حكومت هم وظايفى به عهده گرفتند چنين تفكرى وجود داشت. لذا اين افراد و كسان ديگرى كه متأثر از اين فكر بودند به وسيله كارهاى فرهنگى كه در مغرب زمين صورت گرفته بود و طرح مسائل مربوط به اين تفكر به ترويج و تقويت اين گرايش دست زدند.
برخى بحثها در رابطه دين و آزادى و يا وجود قرائتهاى مختلف از دين و طرح «پرتستانتيسم اسلامى» شبهات و مسائلى هستند كه در جهت ترويج همين تفكر مطرح مىشوند.
ب: انكار ولايت فقيه
بر اساس منابع اسلامى ولايت فقيه تنها شكل صحيح حكومت دينى است و بدون آن حكومت دينى بىمعنا است و واقعيّت پيدا نمىكند.
محور دوّم فعاليّت دشمنان و روشنفكران غربزده اگر نتوانند مردم را قانع كنند كه دين از سياست جداست اين است كه القاء كنند حكومت دينى به معنى حكومت فقها نيست بلكه يعنى احكام و قوانين، اسلامى باشند و اجرا كننده هر كه باشد ربط به دين ندارد و مردم هر كس را انتخاب كردند حاكم دينى خواهد بود.
آنها روى اين محور بسيار كار كردهاند و سعى دارند براى متدينين بخصوص جوانانى كه با مبانى اسلامى و فقهى آشنايى ندارند اين فكر را جا اندازند كه ولايت فقيه ملازم با حكومت دينى نيست.
برخى گفتگوهاى مربوط به دموكراسى و يا جامعه مدنى و عدم سازگارى آن با ولايت فقيه و نيز مباحث مشروعيّت و مقبوليّت در رابطه با همين محور انجام مىشود.
ج: خدشه در شكل ولايت فقيه
طبيعى است در مواجهه با كسانى كه معتقد به ولايت فقيه هستند از راه ديگرى بايد در آنها نفوذ كرد و آن القاء اين فكر است كه ولايت فقيه اشكال گوناگونى داشته باشد و اين شكل از ولايت فقيه كه در ايران اجراء شده است مخدوش و قابل تجديدنظر است. اين نحو ولايتى كه در ايران اجرا شده با اصول دموكراسى و با ليبراليزم نمىسازد و بايد كارى كرد كه با ارزشهاى پذيرفته شده در دنياى حاضر وفق پيدا كند.
دشمن در يك برنامه دراز مدت اين محورها را براى گروههاى مختلف جامعه اجرا مىكند و محورهاى سوّم و دوّم به ترتيب در جهت اجراى محور اوّل و به طور كلى دينزدايى انجام مىشوند و علاوه بر اين بُعد فكرى و نظرى ابعاد عملى ديگر را هم در كار فرهنگى خود اجرا مىنمايد.
استفاده از شيوههاى مخرب روانى و تكنيكهاى تبليغاتى نظير شايعه و دروغپردازى نسبت به شخصيتها و نهادهاى اساسى حكومت اسلامى و بزرگنمايى يا كمرنگ كردن برخى مسائل و اختلال در روند اداره جامعه از مواردى هستند كه براى بدبين كردن مردم و زشتنشان دادن چهره دين و حكومت دينى و ناكارآمدى آن به كار مىروند. همچنين رواج مسائلى كه خواستههاى نامشروع و عدم پايبندى عملى به شريعت اسلامى را سبب مىشود و موجب بىرغبتى به حكومت دينى و دين كه مقابل اين خواستههاى نامشروع است مىگردد، بعد ديگر فعاليت دشمن به حساب مىآيد.
اهداف دشمنان نظام اسلامى
پرسش:
دشمنان با اتخاذ شيوههاى تبليغاتى مخرّب و ايراد شبهات به معارف اسلامى و طرح مفاهيم و ارزشهاى غربى چه هدفى را دنبال مىكنند؟
پاسخ: ابتدا بايد توضيح دهيم كه منظور از ايراد شبهات به معارف اسلامى القاء افكارى است كه مبانى دينى و اعتقادى را مورد خدشه و شك و ترديد قرار دهد. امّا حاكم شدن شك و ترديد منجر به سستى و بىتفاوتى نسبت به باورهاى دينى خواهد شد در نتيجه، هم انگيزه براى دفاع از ارزشها و عقائد دينى از بين مىرود و هم زمينه براى جايگزين شدن انديشههاى باطل به جاى باورهاى صحيح فراهم مىگردد.
مراد از مفاهيم و ارزشهاى غربى آن مفاهيم و ارزشهايى است كه خاستگاه آن فرهنگ مادّى و الحادى غرب بوده و بر مبانى همخوان با اين فرهنگ استوار شده است در نتيجه تناسب و سازگارى با فرهنگ توحيدى اسلام نخواهد داشت لذا رواج و قبول اين ارزشها بستر مناسب با آنها را ايجاد خواهد كرد يعنى فرهنگ مسلمانان را به فرهنگ الحادى و مادّى تنزل خواهد داد. همچنين طرح اين مفاهيم خلاء ايجاد شده در فكر و ذهن افراد بوسيله شبهات را پر خواهد كرد.
در نتيجه افرادى همسو و پيرو انديشه خود به وجود مىآورند تا اهداف خود را بوسيله اين گروه پيگيرى كنند.
امّا در رابطه با نقش تبليغات بايد گفت دشمنان همواره با شيوهها و شگردهاى متنوع پيچيده عليه اسلام تبليغ نمودهاند و امروز نيز با استفاده از شيوههاى تبليغاتى و ادبى و هنرى كه طى قرنها آموخته و تجربه كردهاند و با استفاده از ابزارها و امكانات پيشرفتهاى كه در اختيار گرفتهاند تبليغات مستمر خود را ادامه مىدهند.
بررسى انواع و اقسام اين شيوهها و بيان جهت تخريبى آنها بايد جداگانه بحث شود با اين حال، آنچه در اينجا بايد توضيح داده شود چند نكته است:
نخست آنكه طرح شبهات به صورت يك جريان سالم علمى در يك محفل آكادميك يا مناظره با صاحبنظران و انديشمندان اسلامى براى دشمنان اسلام سودى در بر نخواهد داشت زيرا با پاسخهاى در خور عالمان دين مواجه خواهند شد. پس به ناچار در جهت هدف خود اين شبهات را از فضاى علمى و جايگاه صحيح خود خارج مىكنند و در ميان افرادى كه توانايى و تخصص پاسخ به اين سؤالات را ندارند طرح مىنمايند و در اقشار مختلف جامعه رواج مىدهند و اين كار را با شيوههاى مختلف ادبى و هنرى و از طريق همين شگردهاى مخرّب روانى تبليغاتى انجام مىدهند.
نكته ديگر آنكه: رواج ارزشهاى غربى بيش از آنكه به اتكاء مبانى نظرى انجام شود، عمدتاً از طريق روشهاى عملى و تبليغات غيرمستقيم صورت مىگيرد. ترويج بىبند و بارى و شهوترانى و كامجويىهاى غير اخلاقى و لذّتپرستى همه در جهت توسعه و رواج همين ارزشها و دستاوردهاى فرهنگ غرب است.
بطور كلّى، نقش تبليغات اين است كه با مغالطه و جوسازى و شيوههاى روانى ناسالم و انواع شگردها، تلاش عالمان دين و آگاهان به معارف اسلامى را براى پاسخ به شبهات دينى بىاثر مىكنند و جواب شبههها را از نظر دور مىكنند و با همين شيوه مخرّب چنان مفاهيم و ارزشهاى غربى را مطلق و مقدس جلوه مىدهند و آنها را به صورت بتى در مىآورند كه كسى جرأت نقد آنها را نمىكند و اگر سخنى در اين زمينه گفته شود گوينده آن متهم به ارتجاع و كهنهپرستى و واپسگرايى مىگردد.
حاصل آنكه: دشمن در راستاى هدف كلى خود يعنى دين زدايى و گستراندن تسلط و نفوذ خود، القاء شبهات را براى بىتفاوت كردن افراد؛ و طرح ارزشهاى غرب را به خاطر سرسپرده كردن آنها با بهرهگيرى از شيوههاى تبليغاتى انجام مىدهد.
استفاده از اين شيوههاى تبليغاتى مستمر مىتواند آثار عميق و خطرناكى در فرهنگ مردم بر جاى گذارد تا آنجا كه ممكن است نسل جديد كه هدف سمپاشىها و تبليغات ضد فرهنگى دشمن قرار گرفته است هويت ملّى و دينى و اصالت خويش را فراموش كند و تحت تأثير تبليغات فاسد دشمن شخصيت مسخ شدهاى را بپذيرد. و اين چيزى است كه نظريات روانشناختى و تجارب عينى آن را تأييد مىكند.
خودباختگى برخى روشنفكران در مقابل ليبراليسم
پرسش:
دليل همگرايى برخى روشنفكران مسلمان با نظام ليبرالى چيست؟
پاسخ: اسلام بر پايه خدامحورى، اصالت دين و طرفدارى از حق و عدل، به دنبال هدايت جامعه به سوى مصالح مادّى و معنوى است و در نقطه مقابل، فرهنگ غرب با حذف خدا و دين از فكر و زندگى انسانها و محور دانستن انسان براى همه ارزشها به اصالت آزادى و انجام دلخواه تن داده است و تنها، زمينه تحقق هوسها و خواستههاى اين انسان مادّى و خود محور را جستجو مىكند(1) ولى از ديدگاه اسلامى حفظ مصالح معنوى كه در سايه حاكميت دين تحقق پيدا مىكند، از اهداف اصلى و اوّليه مىباشد و با وجود اين اختلاف بنيادى و اساسى كه در اهداف حكومتى آنها هست نمىتوان در روش و وظايف حكومت اسلامى تابع غرب شد. زيرا نظام ليبرالى غرب شكلى از حكومت است كه با هدف آن فرهنگ هماهنگ است؛ و اين هدف يك حكومت است كه ساختار، شرائط، وظائف و اختيارات آن را تبيين، و سپس شكل حكومت را تعيين مىكند.
لذا اين شكل از حكومت با هدف اسلام از حكومت همخوانى ندارد و با پذيرش اسلام و آگاهى از اصول و اهداف آن نمىتوان نظام مبتنى بر ليبراليزم را پذيرفت.
با اين همه كسانى وجود دارند كه گر چه مغرض نيستند و اصل اسلام را پذيرفتهاند ولى هنگام عمل در مسائل سياسى و اجتماعى تابع غرب مىشوند و گرايش به نظام ليبرالى پيدا مىكنند و مىگويند دنيا، با اين رويه اداره مىشود و ما نمىتوانيم خلاف آن عمل كنيم. اين عدّه را مىتوان به دو گروه تقسيم كرد: يك دسته كسانى هستند كه اصولا دين را از سياست جدا مىدانند و مسائل زندگى اجتماعى را مرتبط به دين نمىدانند كه
1. ممكن است اشكال شود كه در غرب هم به ارزشهاى اخلاقى و معنوى نظير ايثار و فداكارى و توجه به محرومين و حمايت از كليسا پرداخته مىشود. در پاسخ بايد گفت كه منظور فرهنگ غالب غرب است نه اينكه هر كه در غرب زندگى مىكند اينگونه است و اقتضاى اين فرهنگ بخلاف فرهنگ اسلام توجه به ارزشها و معنويات نيست گرچه در مواردى ناچارند بخاطر تأمين همان مصالح مادّى خودشان به اين مطالب هم توجّه نشان دهند.
به نوعى مجذوب و تسليم فرهنگ غرب شده و واقعيت دين را از دست دادهاند. گروه ديگر علاوه بر قبول اسلام به وجود احكام سياسى و اجتماعى در اسلام هم معتقدند ولى بىبهره از التقاط و تأثيرات ناخودآگاه فرهنگ غربى نمىباشند و برخى روش و نظراتى را اعمال و بيان مىكنند كه سازگار با اسلام نيست و بعضاً به نام اسلام هم جلوه مىدهند.
متأسفانه در جامعه اسلامى، ما به خصوص در نيمقرن اخير تفكرات التقاطى فراوان پديد آمده است. افراد مسلمانند ولى بدون تخصص لازم در برخورد با مسائل مختلف، بدون اينكه بدانند با پايههاى دينى و معتقدات اسلامى آنها سازگار است يا نه هر نظريهاى در باب علوم مختلف انسانى را به دلخواه مىپذيرند و ضميمه دين مىنمايند و در مجموع به تفكرى التقاطى مبتلا مىگردند.
اهل تحقيق مجموعه نظرات عرضه شده را بررسى مىكنند و نقاط امتياز و اختلاف را آشكار مىنمايند و آنچه كه با باورهايشان سازگار نيست نمىپذيرند و در صورت عدم تخصص در يك رشته به كارشناس فن مربوطه رجوع مىنمايند. ولى در سطوح پايينتر، افراد بدون توجه و دقت همه مجموعه را مىپذيرند و توجّه به عدم سازگارى آنها با عقائد اساسىشان ندارند و نقاط اختلاف برايشان مبهم مىماند. اساساً در طول تاريخ همين اختلاطها و التقاطها و ابهامها منشاء مفاسد بسيارى براى جامعه اسلامى گرديده است.
بنابراين نكته اصلى گرايش برخى روشنفكران به برخى دستاوردهاى فرهنگ غرب نظير ليبراليزم با وجود بىغرضى و اعتقاد به اسلام، عدم آشنايى و اطلاع كامل آنها از دين و مسائل اساسى آن مىباشد كه بدين ترتيب يا اسلام را از صحنه اجتماع به در مىكنند و يا نظرات و آرائى را مطرح مىكنند كه با اصول و محورهاى اصلى دين ناسازگار است.
به جوانان عزيزى كه درصددند اعتقادات علمى پيدا كنند و اهل فكر روشن باشند و اهل تقليد نباشند، توصيه مىشود ابتدا مسائل اساسى بنيانهاى فكرى و اعتقادى خود را حل كنند و اگر به حقانيت قرآن معتقدند و اسلام را پذيرفتهاند از جنبه تئوريك و نظرى ديدگاه اسلام را آنگونه كه هست بشناسند و ببينند آيا آنچه را كه در غرب اعمال مىشود قبول دارد يا نه؟ و اگر در مقام عمل هم نتوانستند دستورالعمل اسلام را پياده كنند لااقل بدانند كه اسلام هر منش و روشى را نمىپذيرد و روش غيراسلامى خودشان را به نام اسلام جلوه ندهند.
تاريخ نفوذ فرهنگ غربى در كشور ما
پرسش:
ماز چه زمانى و توسط چه كسانى مفاهيم و ارزشهاى غربى در كشور ما رايج گشت؟
پاسخ: آنچه را كه به عنوان مفاهيم و ارزشهاى غربى، و در تقابل با باورهاى اسلامى مىدانيم در واقع همان ثمرات و دستاوردهاى برخاسته از فرهنگى است كه بر اساس دينستيزى، ماديگرايى و الحاد شكل گرفته است.
برآيند مجموعه شرائط و عواملى كه منجر به تحولات مبنايى و پيدايش رنسانس و عصر جديد در مغرب زمين گشت، به دنبال خود فرهنگ غالبى را شكل داد كه عمدهترين مؤلّفههاى آن اومانيزم، سكولاريزم و ليبراليزم است.
تحولات اروپا و مغرب زمين در عصر جديد با پيشرفتهاى شگفت تكنولوژيك و رشد جنبههاى مختلف علوم تجربى همراه بود كه چهره دنيايى مغرب زمين را دگرگون نمود و نمائى جذّاب و دلفريب به آن بخشيد. فرهنگ جديد غرب با تازگى و جذابيت و زرق و برق تمدن نو، همراه با سيطره اقتصادى گسترده، ديگر جوامع انسانى را به منظور استيلا و سيطره بر جهان، مورد هجوم قرار داد و كشورهاى ديگر، منفعلانه و كم و بيش، تحت تأثير اين فرهنگ قرار گرفتند و همانطورى كه انديشمندان جامعهشناس معتقدند با صدور تكنولوژى غرب، فرهنگ غربى نيز صادر شد و جوامع اسلامى نيز از اين تأثير بىبهره نماندند.
مجارى نفوذ و گسترش اين فرهنگ در جهان اسلام از راههاى متعددى بود. نخستين برخورد غرب با جهان اسلام كه به دنبال آن نفوذ غرب در سراسر جهان اسلام گسترش يافت، درگيرى نظامى بود. اشغال مصر از سوى ناپلئون (1797 م) و جنگهاى ايران و روس نقطه آغاز اين امر بود. به تدريج گروهى برخوردار از اخلاق و فرهنگ مهاجمان، و جريانى همسو و مروّج فرهنگ آن سامان به نام غربزدگى شكل گرفت و در اين هماوردى، غربزدگان برترى و سيادت غرب را پذيرفتند و تسهيلكننده نفوذ غرب بر جامعه شدند. آنان لازمه توسعه و پيشرفت را تمسّك به عقل و تعبّد به علوم تجربى مىدانستند و با آنچه ريشه در دين و ماوراء طبيعت داشت برخورد مىكردند و با هدف
ستيز با دين بر ترويج اباحىگرى و بىبندوبارى تأكيد مىنمودند. علاوه بر اين غرب براى نفوذ خود از راههاى ديگرى نيز بهره مىجست:
ميسيونرهاى مذهبى با ايجاد مراكز تعليم و تربيت و كانونهاى خيريّه در هموار كردن سيطره غرب و اشاعه انديشه آن نقش داشتند و مستشرقين با مطالعه فرهنگ جوامع و شناسايى نقاط قوّت و ضعف آن، راههاى استيلاى غرب را يادآور مىشدند.
اديان ساختگى، اقليتهاى مذهبى، تشكلهايى نظير احزاب، انجمنها و از جمله لژها و تشكيلات فراماسونرى، ترجمه كتابهاى غربى و گسترش رسانههاى جمعى به ويژه مطبوعات، كه عمدهترين سردبيران و روزنامهنگاران مطبوعات از عوامل نفوذى بودند، از ديگر مجارى نفوذ فرهنگ غرب به شمار مىروند.
بيش از همه، ضعف ساختارى نظامهاى سياسى حاكم بر جهان اسلام زمينهساز حاكميّت انديشه غربى بود. پديد آمدن دورانى از ركود، غفلت و بىخبرى، استبداد خشن حكام و سلاطين، جمود فكرى، رواج اخلاق انزواگرايانه، رواج خرافات و بدعتها و تهى شدن مفاهيم دينى چون صبر و زهد و انتظار و توكّل از معانى اصلى خود و نيز عوامل پيشتر ياد شده، منجر به دوگانگى فرهنگى و غربزدگى در چنين جوامعى گشت.
همانگونه كه اشاره كرديم نفوذ فرهنگ غرب در ايران به اوان حكومت قاجاريه بازمىگردد و شكست ايران از روسيه كه موجب خودباختگى برخى مجريان و افراد جامعه شد، به تدريج منتهى به شكلگيرى غربزدگى در ايران گشت.
همراه با آغاز نهضت مشروطيّت كه ارتباط فرهنگى ما با غرب گسترش يافت اين مسئله به اوج خود رسيد فراماسونها و غربزدگان مفاهيم و ارزشهاى رايج در غرب را كه داراى رويهها و ابعاد گوناگونى بودند به عاريت گرفتند و به ترويج آنها در جامعه اسلامى ما پرداختند. البته به دلائلى زمينه رواج آن مفاهيم ـ از جمله مفهوم آزادى و مفهوم دموكراسى ـ در جامعه ما فراهم بود. از آنجا كه مردم ما از ظلم و ستم درباريان خودكامه و مستبد به تنگ آمده بودند، به راحتى به نداى آزادى پاسخ مىدادند و وقتى كسانى شعار آزادى سرمىدادند، مردم با آغوش باز از آن استقبال مىكردند و در نتيجه، آن شعار تبديل به يك شعار همگانى و مردمى شد و طرفدارى از آزادى و آزاديخواهى مقبوليت عام يافت. البته آنچه مردم به دنبال آن بودند، آزادى از قيد حكومتهاى خودكامه و مستبد و مخالف ارزشهاى اسلامى بود ولى آنچه غربزدگان و دستپروردگان غرب دنبال مىكردند، بُعد و رويه ديگر آن مفهوم، يعنى آزادى از قيد اسلام بود. آنها در پرتو
آن شعار و ترويج مفهوم آزادى در صدد بودند كه مردم را از اسلام دور كنند تا ديگرپايبند قوانين و مقررات و ارزشهاى اسلامى نباشند. همچنين مردمى كه از حكومت زورمداران، خوانين و فئودالها به تنگ آمده بودند از شعار دموكراسى استقبال كردند و در پرتو آن خواهان حاكميت مردم بر سرنوشت خويش بودند نه اينكه حاكمان زورمدار، فئودالها و سرمايهداران سرنوشت آنها را رقم زنند. اين، آن بُعد و برداشتى بود كه مورد قبول و پذيرش جامعه ما قرار گرفت امّا كسانى كه اين مفهوم را به طور عام ترويج مىكردند و به تقديس و پرستش اين ارمغان غرب مىپرداختند و ديگران را نيز به پرستش آن دعوت مىكردند هدفشان از طرح شعار دموكراسى اين بود كه ارزشهاى اسلامى كنار نهاده شود و دين از عرصه حيات سياسى جامعه حذف گردد و آراء و خواست مردم جايگزين ارزشهاى اسلامى و مذهبى گردد. كسانى كه به اين هدف پليد غربزدگان و فراموسونها واقف نبودند به طور مطلق اين شعار را مىپذيرفتند. امّا كسانى كه دورانديش و تيزبين بودند عكسالعمل نشان دادند و در راه روشن كردن مردم و آگاه نمودن آنان نسبت به توطئه عناصر خودفروخته، حتى حاضر شدند جانشان را فدا كنند و با همه وجود اعلان كنند كه آزادى و دموكراسى مطلق كه حتى مستلزم مخالفت با اسلام و قوانين اسلامى باشد از ديدگاه اسلام و شريعت مطرود و محكوم است. اين جدال و كشمكش بين اصولگرايان و اسلامخواهان از يك سو و دگرانديشان و غربزدگان از سوى ديگر تاكنون ادامه دارد.
بررسى فراز و نشيب و روند نفوذ و تهاجم فرهنگ غرب از آغاز تاكنون حاكى از آن است كه در هر مقطع جلوهاى و بخشى از فرهنگ غرب در جامعه ما خودنمائى كرده است. شعار ستيز با دين، آزادىگرايى، الحاد و ماديگرايى، انسانمدارى، ملىگرايى، اشاعه انديشههاى التقاطى، مطالعه اسلام از دريچه علوم تجربى و به اصطلاح علمزدگى، پروتستانتيسم اسلامى و فنگرايى از جمله اين جلوهگرىهاست. همچنين اين بررسى نشان مىدهد كه در آغاز غربزدگان مفاهيم و آموزههاى فكرى غرب را آشكارا و به صراحت طرح مىكردند امّا به تدريج دريافتند كه لازمه توفيق آنها در جامعه دينى، عرضه اين مفاهيم در قالبى اسلامى است.
در نتيجه شكل جديد تهاجم فرهنگ غرب و القاء آموزههاى آن، در قالب انديشههاى نوين اسلامى و توسط كسانى است كه خود را دينشناس و عالم دين معرفى مىكنند و اين خود، هوشيارى و تلاش و جديت بيشترى را براى مقابله مىطلبد.
تساهل و تسامح و نفى مطلق خشونت؛ ابزارهاى توطئه
پرسش:
دشمنان با نفى مطلق خشونت ـ اعم از قانونى و غير قانونى ـ و طرح تسامح و تساهل به عنوان ارزش مطلق چه هدفى را دنبال مىكنند؟
پاسخ: تسامح و تساهل مفهوم و اصطلاحى است خاصّ و برخاسته از فرهنگ غرب كه با شكاكيّت و نسبيت معرفت در آن فرهنگ همخوان است و بر اساس آن يك حالت بىتفاوتى نسبت به عقائد دينى، فلسفى و علمى در فرد ايجاد مىشود كه در ارتباط با هر نظريه بايد بپندارد كه شايد نظريّه درستى است، و اعتقاد يقينى و اينكه دين حق، نظريه حق و مذهب حق يكى است را نفى كند. به اين لحاظ تسامح و تساهل با مبانى اسلام كه پيروان خود را به ايمان و اعتقاد يقينى و حقجوئى و دفاع از حق فرا مىخواند، هيچگونه سازگارى ندارد.
هدف اصلى دشمنان دين بيرون راندن دين از صحنه زندگى بشر و يا محدود كردن آن در تنگناى زندگى فردى است. چنان كه دينى با خصوصيات دين اسلام مانع اصلى سلطهجوئى و دنياپرستى و زيادهخواهى آنان است. از اينرو، تا مردم از ايمان خود دست برندارند و اطاعت كامل از مقرّرات دين را سرلوحه عمل خويش قرار دهند آنان به هدف خود نخواهند رسيد. پس براى راندن دين از صحنه اجتماع بايد باورها و اعتقادات مردم به اسلام و تعاليم آن سست گردد.
دشمنان همراه با عناصر سرسپرده و خودباخته كه اعتقاد درستى به دين ندارند، در طول تاريخ تا به امروز، بارها و بارها به هجوم عليه مقدّسات دينى و القاء شبهات فكرى و هتك ارزشهاى دينى پرداخته، و مىپردازند. و در مقابل عشق و علاقه مردم به اسلام همواره آنان را به واكنش متناسب و وسيع در برابر توطئه دشمن وادار ساخته است، و هرگاه عالمان و مراجع دين، امرى را مخالف اسلام تشخيص دادهاند مردم به پيروى از آنان و با شور و حرارت از كيان اسلامى دفاع نمودهاند، كه ماجراى كسروى و سلمان رشدى مرتد از اين نمونهاند.
اين حساسيّت به حق مردم همراه با احكام كامل اسلام، كه جهاد و برخورد شديد با دشمنان و منافقين و اهانتكنندگان به مقدّسات و ارزشهاى دينى را پيشبينى نموده است، عرصه را براى مروّجين خودباخته فرهنگ غرب تنگ نموده است كه نمىتوانند با
خيال آسوده به هتك و تخريب ارزشهاى اسلامى بپردازند و زمينه توسعه و همهگير شدن باورها و حتّى سلطه مجدّد غرب را فراهم آورند.
دشمنان دين براى گشودن راه خود و براى اينكه بتوانند آزادانه در دل جامعه اسلامى پايگاه ايجاد نموده و به افراد بدانديش و منحرف ميدان دهند كه به تبليغ بپردازند، سعى در از بين بردن اين عشق و علاقه و تعصب و غيرت دينى دارند. آنان با مطرح كردن خشونت و تسامح آنهم نه در جايگاه واقعى و به شيوه علمى بلكه با تبليغات مسموم و شيوههاى مخرب روانى سعى مىكنند تا مفاهيمى مانند تسامح و تساهل را به عنوان ارزش مطلق مطرح كنند و در مقابل قاطعيّت و خشونت را مطلقا محكوم نمايند. آنان تلاش مىكنند كه شجاعت و ايثار، شهامت و نيروى معنوى و غيرت دينى را از مردم بگيرند از اين رو انواع خشونتهاى منفى و غير انسانى و ظالمانه را كه در دنيا انجام گرفته است و نتائج شوم و دردناكى به بار آورده، به رخ مردم ما مىكشند تا چنين القاء كنند كه خشونت چنين آثار بد و زشتى را دارد پس خشونت مطلقا محكوم و مذموم است و بدين گونه احساس به حق و شريف مردم را در حراست از باورهاى خود زشت و حقير جلوه دهند و هر حركتى در مقابل خود را در پرتو نفى مطلق خشونت غيرانسانى و نامطلوب قلمداد كنند.
در نتيجه دشمنان با نفى مطلق خشونت و ترويج تسامح و تساهل سعى دارند اولا؛ اسلام و ائمه دين را به خاطر محترم شمردن آئين جهاد و مبارزه خشن معرفى نموده، و از اقبال و رغبت مردم به آنان بكاهند.
ثانياً، جوّى را به وجود آورند كه حاكمان اسلامى از اجراى احكام الهى و قاطعيت در برابر دشمنان، كه سلامت جامعه را تضمين مىكند، دست بردارند و فعاليّتها و بىبندوبارىهاى سرسپردگان آنان را تحمل نمايند.
ثالثاً، عالمان دين را به خاموشى و انزوا بكشانند تا در سايه شوم تسامح و تساهل غربى و اتهام خشونت چشم بر روى فتنهگرىها و تضعيف ايمان مردم از جانب دشمنان داخلى و خارجى ببندند و رواج عقائد منحرف، از جواب و ردّ شبهات مسموم آنان دست بكشند.
رابعاً، روحيه شهادتطلبى، ايثار، شجاعت و حضور مردم در صحنه و انگيزه دفاع و مقاومت را تضعيف نمايند. و در كل زمينهاى فراهم گردد تا دشمن بتواند آزادانه به ترويج عقائد و ارزشهاى خود پرداخته و با بيرون كردن اسلام از صحنه اجتماع به سيطره و استيلاى بر جامعه اسلامى دست پيدا كند.
برخورد دوگانه غرب در مورد حقوق بشر
پرسش:
به اختصار برخورد دوگانه غرب با حقوق بشر را ذكر كنيد.
پاسخ: ابتدا بايد توجه داشت كه منظور از برخورد دوگانه يا گزينشى اين است كه توجه و عكسالعملها نسبت به مسئلهاى كه به عنوان هدف اصلى و داراى اهميّت و اعتبار قلمداد شده است، صادقانه و يكسان نباشد زيرا اگر موضوعى هدف اصلى و مطلوب واقعى باشد همواره مورد اهتمام و ارزش است امّا اگر در حد وسيله و ابزارى در جهت دستيابى به اهداف ديگر درآمد اعتبار و ارزش آن در محدوده تأمين همان اهداف خواهد بود و در صورت ناسازگارى با مطلوب اصلى، ناديده گرفته و خلاف آن عمل مىشود.
از طرفى، تعريفهايى كه براى حقوق بشر ارائه مىشود، بسته به مبنا و خاستگاه فكرى و فرهنگى آنها متفاوت است و حقوق بشر مورد ادّعاى غرب الزاماً حقوق واقعى انسانها و در مسير سعادت حقيقى نيست، كه خود محل بحث جدايى دارد. با اين لحاظ، وقتى از برخورد دوگانه با حقوق بشر سخن مىگوئيم مراد اين است كه غربيها نسبت به همين تعريف و تفسير مورد قبول خود از حقوق بشر هم صادقانه و يكسان عمل نمىكنند و اين موضوع براى آنها مسئله اصلى و داراى اهميت و ارزش ذاتى نيست.
بىترديد غرب مقدم بر هر چيز تأمين و حفظ منافع خود را در نظر دارد. منافعى كه نوعاً از ديدگاه خاص و مادّى غرب معنا شده و ناشى از خوى استكبارى و روحيه سلطهطلبى آنها است و ساير فعاليتها و اقدامات غرب همه در راستاى همين هدف جهت مىگيرند. ادعاى حمايت از حقوق بشر و دمزدن از آزادى و دموكراسى نيز دنبالهروى از همين هدف و با انگيزههاى خاصّ مىباشد.
عمده هدف تبليغات آنها در نشان دادن تصويرى نامطلوب از برخى كشورها و معرفى چهرهاى طرفدار آزادى و دموكراسى و دلسوز حقوق بشر از خود، هدايت افكار
عمومى به سمتى است كه زمينه دخالت و سلطهگرى بر كشورهاى انقلابى و مبارز، و سركوب جنبشهاى مردمى و آزاديخواهانه و مخالف خود را هموار نمايد.
در چهرهاى ديگر همين غرب در تعقيب اهداف و منافع نامشروع خود از زشتترين جنايات فروگذار نكرده و ابتدائىترين حقوق انسانها را ناديده گرفته است.
نگاهى به تاريخ غرب و سابقه فعاليتها و توجه به عملكرد كنونى آنها اين ادّعا را به روشنى اثبات مىكند. به رسميت شناختن رژيم صهيونيستى و حمايت بىدريغ از اين رژيم در طول حاكميت غاصبانهاش، نمونه آشكار واهى بودن تبليغات غرب و بطلان ادعاى آنهاست.
پيدايش رژيم صهيونيستى به دنبال اشغال و غصب يك كشور اسلامى و كشتار هزاران نفر و تخريب خانه و كاشانه مردم و با آواره كردن ميليونها نفر همراه بوده است و آنها در طول حكومت نامشروع خود نيز همواره به شكنجه و آزار و قتل و غارت صاحبان اصلى آن پرداختهاند و حتى جنايت و تجاوز را به كشورهاى اسلامى ديگر ـ نظير سوريه و مصر و لبنان ـ سرايت و گسترش دادهاند و با قراردادها و پيمانها و قطعنامههاى بينالمللى هم مخالفت نموده و آنها را به رسميت نشناختهاند. در عوض نه تنها از سوى غرب توبيخ و مجازات نشده بلكه ميلياردها دلار كمك بلاعوض و سلاحهاى پيشرفته و فوق مدرن و زيردريايىهاى اتمى و تكنولوژى ساخت سلاحهاى كشتارجمعى اتمى، ميكروبى و شيميايى در اختيار او قرار داده شده است.
وقتى در كشور مسلمان الجزائر انتخاباتى بر اساس اصول دموكراسى انجام مىگيرد و نتيجه به نفع اسلام گرايان رقم مىخورد در كمال ناباورى انتخابات باطل مىگردد و پس از يك كودتاى خشن نظامى، گروهى از نظاميان حكومت را به دست مىگيرند و هر روز دهها نفر مردم بىگناه را كشته و مسلمانان آزاديخواه را به بند مىكشند، ولى به سرعت توسط غربيها به رسميت شناخته مىشوند و اقدامات آنان تأييد و مورد حمايت گسترده واقع مىشود.
همين كشورهاى مدّعى حقوق بشر توليد كنندههاى اصلى انواع تسليحات و ابزارآلات جنگى و فروشنده عمده آن در جهان محسوب مىشوند و منافع سرشارى را از اين راه به دست مىآورند و تقريباً درگيرى و برخوردى در منطقهاى از جهان نيست كه
به نوعى دخالت و تحريك و يا تجهيز و فروش سلاح به طرفين درگير از سوى غرب مشاهده نشود.
از همه ملموستر، حمايت غرب از تجاوز نظامى عراق عليه ملت ماست كه در طول جنگ تحميلى با تجهيز و تقويب رژيم صدام و سكوت در برابر جنايات او درصدد سرنگونى نظام اسلامى ملّت ايران برآمدند و يا طى ساليان بعد از انقلاب به حمايت و پناهدادن و پروراندن منافقين تروريست در دامن خود پرداختهاند كه شخصيتها و رجال دينى و سياسى و حتى مردم بىگناه كوچه و بازار مورد جنايت و ترور كور آنها قرار گرفتهاند. وقتى عدهاى آشوبگر كه در 18 تيرماه(1) به راه افتاده و اموال عمومى و بيتالمال و ماشينهاى شخصى و دولتى و حتى مساجد را به آتش مىكشند و به ناموس مردم توهين كرده و چادر از سر زنان بر مىدارند، آنها را اصلاحطلب و طرفدار دموكراسى و آزادى معرفى نمودند و در مقابل عليه حكومت اسلامى و بسيجيان فداكار و مردم ايثارگرى كه در مقام دفاع از دين و شرف و نظام مطلوبشان برآمدهاند به تبليغ سوء دستزده و آنان را مخالف حقوق بشر و خشونتطلب، و نظام ايران را نظامى ديكتاتورى و فاشيستى معرّفى مىكنند.
ملاحظه اين نمونهها و موارد بىشمار ديگر از اين قبيل، نوع نگاه غرب به حقوق بشر را به خوبى نمايان مىكند.
1. اشاره به وقايع 18 تير 1378.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org