- جلسه اول: كبر سرچشمه همه پليديها (1)
- جلسه دوم: كبر سرچشمه همه پليديها (2)
- جلسه سوم: عبرت از سرگذشت ابليس
- جلسه چهارم: تاج تواضع
- جلسه پنجم: مستضعفان محكوم !
- جلسه ششم: بزرگترين بلا
- جلسه هفتم: حج، آزمون بندگى
- جلسه هشتم: كبر، كمند فراگير
- جلسه نهم: تعصب، ممدوح يا مذموم؟
- جلسه دهم: رمز عزّت و ذلّت
- جلسه يازدهم: عوامل عزّت و ذلت جوامع
- جلسه دوازدهم: الفت و وحدت؛ مایه اقتدار و امنیت
- جلسه سیزدهم: حد نصاب ایمان
- جلسه چهاردهم: مواجهه علی علیهالسلام با مثلث شوم
- جلسه پانزدهم: نشانههای دوران فتنه
- جلسه شانزدهم: علی علیهالسلام و تلقی وحی
- جلسه هفدهم: سرسختی در انجام وظیفه
- جلسه هجدهم: راههای مبارزه با رذیله تکبر
- جلسه نوزدهم: حقیقت تکبر در فرهنگ اسلامی
- جلسه بیستم: جایگاه تکبر مثبت و منفی در فرهنگ اسلامی
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 2.38 مگابایت |
قسمت دوم | 2.38 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) است كه در تاريخ16/8/1383 مصادف با 22 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبري (دام ظلهالعالي) ايراد فرموده؛ اند.
بحث ما در چند شب گذشته شرح خطبه شريفه قاصعه بود. محور كلي مطالب اين خطبه، نكوهش تكبر و ارتباط آن با مسأله آزمايش الهي است و اينكه تكبر ريشه بسياري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي است. گفتيم كه تكبر منشأ عصبيت ميشود و تعصبات بيجا و رفتارهاي نامعقولي كه از تعصبات كور و بيمنطق پديد ميآيد، مفاسد زيانباري را در سطح جامعه به وجود ميآورد. اين تعصبات منشأ اختلاف، دشمني و كينهتوزي ميشود و وقتي اين صفات در جامعه گسترش يابد، صفا و صميمت از جامعه رخت بر ميبندد و چنين جامعهاي محكوم به ذلت خواهد بود.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: درباره سرگذشت اقوام گذشته بينديشيد كه چگونه به عزت و تعالي رسيدند و چه وقت به عذاب خدا و ضعف و سقوط گرفتار شدند. از آنان عبرت بگيريد و بكوشيد كه آن چه را موجب عزت اقوام گذشته شده، در خودتان ايجاد كنيد و آن چه را سبب ذلت و خواري آنها شده، از خودتان دور كنيد؛ «وَ احذَروا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمثلاًتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ...»؛ از عقوبتهايي كه بر اثر رفتارهاي بد و اعمال ناشايست امتهاي پيشين بر آنان نازل شده، بپرهيزيد و حالاتشان را در خير و شر يادآور شويد. هم بهرهمندي ايشان از نعمتها را بنگريد و هم سقوط و پستيشان را؛ و سپس بكوشيد ترقي و تكامل آنها را در خودتان ايجاد كنيد. «وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ»؛ بينديشيد كه چه چيز سبب كرامت و بزرگي آنها شد. سپس خود حضرت نمونههايش را ميفرمايند: «مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ...»؛ آن چه موجب عزت و سعادت اقوام گذشته شد، پرهيز از اختلاف بود. تعصبات قومي و نژادي باعث ايجاد اختلاف بين افراد ميشود؛ پس شما سعي كنيد وحدت خودتان را حفظ كنيد و با همديگر الفت و مهرباني داشته باشيد. «وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُم...»؛ از جمله اسبابي كه پشت امتهاي گذشته را شكست و توان آنها را به سستي تبديل كرد، آن بود كه دلهايشان از كينه لبريز گشت، نسبت به هم دشمني ورزيدند و دست ياري همديگر را رها كردند.
هر ملتي، هر چند مشرك، در سايه وحدت، دوستي و صميميت به عزت دنيايي رسيدند و آن چه موجب ذلت اقوام گذشته شد، اختلاف، پراكندگي و دشمني بود. سپس حضرت(ع) به اين نكته اشاره دارند كه: بعضي از امتهاي مؤمن قبل از شما سختيهاي بسيار كشيدند، ولي اين بلاها به عزت و عظمت تبديل شد. درباره آنها به خوبي بينديشيد و ببينيد چه چيزي سبب شد تا از آن مشكلات نجات يابند؟ از شواهد و قرائن بر ميآيد كه منظور حضرت، قوم بنياسرائيل بود كه سالها در چنگال فرعونيان تحت شكنجه و اسارت بودند. به تعبير قرآن كريم «يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم»1؛ فرعونيان شما را به انواع عذاب مبتلا ميكردند؛ فرزندانتان را سر ميبريدند و زنهايتان را براي كنيزي به كار ميگرفتند. با همه اين بلاها، بنياسرائيل دست از ايمان به خدا برنداشتند و به توصيه علمايشان، با دعا و تضرع به درگاه خدا متوسل شدند؛ تا آن كه خدا حضرت موسي(ع) را براي نجات آنها مبعوث فرمود. در برخي روايات آمده كه مقدر شده بود بنياسرائيل چهارصد سال ديگر در چنگال فرعونيان باشند، ولي به واسطه تضرع و توبهاي كه كردند، آن چهارصد سال به چهل سال تبديل شد. از اين جا استفاده ميشود كه دعا و تضرع چگونه ميتواند تقديرات ما را عوض كند.
امير مؤمنان(ع) در ادامه ميفرمايند: «وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ...»؛ در سرگذشت مؤمنان پيشين بينديشيد كه وقتي خدا ميخواست امتحانشان كند، آيا گرفتاريشان از همه سنگينتر و بلاهايشان از همه سختتر نبود؟ بلا از اين سختتر كه ايشان اختيار جوانهايشان را نداشتند و به محض اينكه جواني در خانوادهاي از بنياسرائيل رشد ميكرد، سرش را ميبريدند؛ و يا حتي جاسوسها در خانههاي بنياسرائيل جستوجو ميكردند، تا اگر نوزاد پسري بيابند، نابودش كنند؟ چون منجمان پيشبيني كرده بودند كه بناست كسي از بنياسرائيل ظهور كند كه تاج و تخت فرعونيان را بر باد دهد. «فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِي ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَة...»؛ شربت تلخ و زهرآگيني را به آنها نوشاندند، و اين حال ذلت و بدبختي همچنان ادامه داشت. نه توانايي خودداري از اين تكاليف سخت را داشتند و نه ميتوانستند خود را از اين مهلكه نجات دهند. پس چگونه اوضاعشان دگرگون شد؟ چرا خدا موسي(ع) را براي نجات آنها فرستاد؟ از ديدگاه اسلامي و فرهنگ ديني ما، «اتفاق»؛ معني ندارد. همه چيز تحت تدبير الهي است و هيچ چيز به گزافه نيست. پس چه شد كه اينها از آن گرفتاريها نجات يافتند؟
«حَتّي إِذَا رَأَي اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَي الْأَذَي...»؛ وقتي خدا امتحانشان كرد و ديد براي حفظ ايمانشان همه سختيها را تحمل ميكنند، وقتي صبر و بردباري راستين آنان را درباره دين مشاهده كرد، ذلتشان را به عزت و ترس و ناامنيشان را به امنيت تبديل كرد. «فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً». روزگاري اينها برده بودند؛ ولي بعد از اين به سلطنت رسيدند و پيشواياني معروف و مورد توجه گشتند.؛ «وَ قَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الآمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ»؛ خدا به قدري آنها را عزيز كرد كه در خيالشان هم نميگنجيد. «فَانْظُرُواكَيْفَ كَانُوا حَيْثُ كَانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَِفقَةً»؛ بنگريد كه چه چيز موجب نجات آنان شد. آنان افزون بر اين كه در برابر خدا تسليم بودند و حاضر نشدند از دينشان دست بردارند و پذيراي كفر و شرك شوند، دلهايشان نيز با هم بود؛ به همديگر محبت ميورزيدند و نسبت به هم خدمت ميكردند. بعدها همين بنياسرائيل وقتي كه اين روح وحدت و الفت را از دست دادند و به دنبال اختلافات قومي و طايفهاي برآمدند، به چند دستگي و عصيبت مبتلا شدند.
بنياسرائيل فرزندان حضرت يعقوب بودند. آن حضرت دوازده پسر داشت كه نسَب هركدام از بنياسرائيل به يكي از اين پسرها ميرسيد. اين اختلافها باعث شد كه بنياسرائيل به دوازده تيره تقسيم شوند. آن قدر اينها نسبت به طايفه و تيره و عشيره خودشان عصبيت ميورزيدند كه حتي وقتي در بيابان گرفتار شدند و از فرط تشنگي در معرض مرگ قرار گرفته بودند، و حضرت موسي(ع) با عنايت الهي معجزه كرد و چشمه آبي جاري شد، گفتند: ما دوازده طايفه هستيم، بايد دوازده چشمه باشد؛ ما نميتوانيم با همديگر از يك چشمه آب بخوريم. وقتي چنين روحيهاي پيدا شد بار ديگر به ذلت و بدبختي گرفتار شدند.
مؤمنان بايد ميان خود محبت و الفت و صميميت برقرار كنند و از دشمنيها و اختلافات ــكه شيطان سببساز آن استــ بپرهيزند؛ «إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»2. هر جا شيطان ببيند كه دو مؤمن با يكديگر دوست هستند، بدنش ميلرزد؛ و هرجا ببيند بين دو مؤمن كدورتي ايجاد شده، شاد ميشود. بايد اسباب كدورت را از خودمان دور كنيم و دلها را از كينه خالي سازيم؛ البته كينههايي كه بر اثر امور دنيوي پيدا ميشود. اما نبايد در برابر كساني كه ميخواهند دينمان را از بين ببرند، محبت داشته باشيم. ما در كنار تولّي، تبرّي هم داريم. اگر تبرّي نداشته باشيم، تولّيمان هم ناقص است. «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّه و رسوله»3؛ نميشود مؤمني با دشمنان خدا و رسول خدا(ص) دوست باشد. منظور اين است كه حفظ وحدت و الفت و صميميت بين مؤمنين براساس وحدت ايماني آنهاست.
«فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانُوا حَيْثُ كَانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَة...». اگر تاريخ بني اسرائيل را بررسي كنيد، ميبينيد وقتي كه با هم يكي بودند، افتراق و دوئيت بين ايشان نبود و همه يك چيز را ميخواستند، نسبت به همديگر بغض و كينهاي نداشتند، دستها به كمك همديگر دراز ميشد و شمشيرها به پشتيباني هم كشيده ميشد، بصيرتها نافذ و عميق بود و فريب نميخوردند. مردمي كه سطحينگر هستند با چند تبليغ و فيلم و سخنراني فريب ميخورند. «أَ لَمْ يَكُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ الْأَرَضِين...»؛ آن وقتي كه چنين حالت وحدت و الفتي داشتند، در سراسر زمين آقايي ميكردند. اما وقتي عوض شدند و بينشان اختلاف به وجود آمد، نسبت به هم كينهتوزي و دشمني كردند، ببينيد سرانجام كارشان به كجا انجاميد. سخنها و دلها از هم جدا شدند؛ آرزو و آرمانشان يكي نبود؛ هر كدام براي خودشان هدف و آرماني خاص داشتند. «وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ»؛ گروه، گروه پراكنده شدند؛ تا جايي كه به جنگ همديگر رفتند. «قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ»؛ وقتي اين چنين شد، خدا هم لباس عزت و كرامت را از تن آنها بيرون كرد و خرمي نعمتها را از آنها گرفت. «وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنكم»؛ بعد از اين پراكندگيها، از آن همه عزت، عظمت و شكوه، امروز فقط داستاني از آنها براي شما باقي مانده، از اين داستانها پند بگيريد.
1؛ بقره: 49
2؛ مائده: 91
3؛ مجادله: 22
جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم|جلسه يازدهم
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org