فصل پنجم
نماز مقبول و آثار آن
امام صادق(عليه السلام) با بيان حديثى قدسى، برخى از شرايط و آثار نماز مقبول را چنين ذكر فرمودهاند:
يَا ابْنَ جُنْدَب قال اللهُ جلّ و عزّ في بَعضِ ما اَوْحى: اِنَّما اَقْبَلُ الصَّلاةَ مِمَّنْ يَتَواضَعُ لِعَظَمَتي و يَكُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اَجْلي و يَقْطَعُ نَهارَهُ بِذِكْري و لا يَتَعَظَّمُ عَلى خَلْقي و يُطْعِمُ الْجائِعَ و يَكْسوُ الْعارِيَ وَ يَرْحَمُ المُصابَ و يُؤْوِي الْغَريبَ فَذلِكَ يُشْرِقُ نورُهُ مِثْلَ الشَّمسِ اَجْعَلُ لَهُ في الظُّلْمَةِ نوراً و في الجَهالةِ حِلْماً اَكْلاَُهُ بِعِزَّتي وَ اَسْتَحْفِظُهُ ملائكتي يَدْعُوني فَاُلَبّيهِ و يَسْأَلُني فَاُعْطيهِ فَمَثَلُ ذلك الْعَبدِ عندي كَمَثَلِ جَنّاتِ الفِردَوسِ لا يُسْبَقُ اَثمارُها و لا تَتَغَيَّر عن حالِها.(1)
اى پسر جندب! خداوند عز و جل در برخى از بيانات قدسى خود مىفرمايد:
من نماز را از كسى قبول مىكنم كه در برابر عظمتم تواضع و فروتنى كند و خود را براى رضاى من از خواستههاى شهوانى نگه بدارد. روز خود را با ياد من سپرى كند و در مقابل آفريدگانم تكبّر و بزرگمنشى ننمايد. گرسنه را سير، برهنه را پوشيده، و مصيبتزده را ترحّم كند، و غريب را پناه بدهد. پس چنين فردى (كه نمازش قبول است) كسى است كه نور او مانند خورشيد مىدرخشد. من به او در تاريكىها نور، و در هنگام مواجهه با جهالتها بردبارى مىبخشم. او را به عزّت خود حفظ و به وسيله فرشتگانم حراست مىنمايم.
1. بحار الانوار، ج 78، باب 24، روايت 1، ص 285.
او مرا مىخواند و من نيز پاسخ مثبتش مىدهم و از من چيزى مىخواهد و به او مىبخشم. چنين فردى مانند بهشتهاى فردوس نزد من است كه ميوه آن پژمرده نمىشود و حال آن تغيير نمىيابد.
شرايط قبولى نماز
با توجّه به اين حديث شريف مىتوان شرايط و آثار نماز مقبول را چنين بيان كرد:
1. تواضع در مقابل عظمت پروردگار
نمازگزار بايد در هنگام نماز، عظمت خدا را به ياد آورد. انسان هرچه بيشتر به درك عظمت خدا موفق گردد، تواضعش در مقابل ذات اقدس خداوندگارى بيشتر خواهد شد و به كوچكى و ناچيزى خود پى خواهد برد.
2. پرهيز از هوسرانى براى رضاى خداوند
شرط دوم اين است كه نمازگزار به خاطر خدا از هوا و هوسهاى باطل خود دست برداشته و بگويد: خدايا! به خاطر اينكه تو را دوست دارم، دنبال شهوترانى و گناه نمىروم. همانطور كه انسان به خاطر دوستان خود از برخى خواستههايش صرف نظر مىكند، به خاطر خدا هم، بايد از شهوتهاى نامشروع خود چشم بپوشد. بين نمازِ خوب خواندن و دنبال شهوتهاى نامشروع رفتن نسبت معكوس وجود دارد؛ به اين معنا كه انسان هر قدر نمازش را بهتر بخواند، به همان ميزان از شهوتهاى نامشروع دور مىشود و به عكس، هرچه بيشتر شهوترانى كند، از نماز دور گردد.(1) قرآن كريم، اين مطلب را درباره برخى اقوام گذشته به زيبايى بيان كرده و پس از ذكر نام تعدادى از انبيا(عليهم السلام) مىفرمايد:
1. به عبارت ديگر، جنگ بين نماز و فحشا و منكر طرفينى است و آتشبس هر جبهه، موجب آتشافروزى جبهه مقابل مىگردد. (غياثى كرمانى)
إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا؛(1)
هرگاه آيات خداى رحمان بر ايشان خوانده مى شد، سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند.
سپس در ادامه مىفرمايد:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ؛(2)
آنگاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروى كردند.
انسان اگر بخواهد بداند چرا آنطور كه بايد و شايد نمىتواند در نماز با خدا انس بگيرد، بايد ببيند چقدر به شهوتهاى ناروا و فكرهاى باطل دل بسته است.
3. ياد هميشگى پروردگار
شرط سوم اين است كه نمازگزار، روز خود را با ياد خدا سپرى كند. هستند كسانى كه هميشه و در همه حال به ياد خدا هستند و هرگز از ياد او غافل نمىشوند:
رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛(3)
پاكمردانى كه هيچ كسب و تجارتى آنان را از ياد خدا غافل نگرداند.
خداوند چنين مردانى دارد كه حتى كارهاى مادى دنيا، آنان را از ياد خدا بازنمىدارد.
مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) در اين باره كه انسان چگونه هم مىتواند به ياد خدا باشد و هم به امور زندگى خود بپردازد، مىفرمودند: همانطور كه هيچگاه از دست دادن عزيزى يا محبت داشتن به دوستى، مانع از كار و فعاليت روزانه نمىشود و انسان به رغم اينكه به امور دنيوى خود مشغول است، به
1. مريم (19)، 58.
2. همان، 59.
3. نور (24)، 37.
ياد عزيز از دست رفته و يا دوست خود نيز مىباشد، مردان الهى نيز به همين صورت همواره و در تمام حالتها به ياد خدا هستند.
4. تواضع در مقابل بندگان خدا
انسان همانگونه كه در پيشگاه الهى متواضع است، بايد به بندگان خدا هم بزرگى نفروشد.(1) بنابراين، پرهيز از فخرفروشى به خلق خدا، يكى ديگر از شرايط قبولى نماز است.
5. سير كردن گرسنگان
يكى از شرايط نماز آن است كه اگر گرسنهاى را ديد كه توان سير كردن شكم خود را ندارد، او را اطعام كند. اين خود يكى از مصاديق زكات است. در اصطلاح قرآن، زكاتْ فقط آن زكات واجبى نيست كه به اموال خاصى تعلق مىگيرد، بلكه مفهوم زكات در قرآن، انفاق در راه خداست. در اسلام، هم زكات واجب داريم و هم زكات مستحب؛ زكات واجب، فقط به برخى اموال تعلق مىگيرد، ولى زكات مستحب، شامل صدقهها، انفاقها و مواردى نظير آن مىشود. زكات و نماز هيچگاه از يكديگر جدا نمىشوند؛ قرآن از زبان حضرت عيسى(عليه السلام) مىفرمايد:
وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا؛(2)
و تا زندهام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است.
بنابراين، انفاق به نيازمندان، از ديگر شرطهاى قبولى نماز است.
1. طبيعى است كه تواضع در مقابل بندگان خدا، برخاسته از تواضع در پيشگاه خداوند است؛ چراكه آنان را مظاهر آثار قدرت و حكمت الهى مىبيند و از اين رو ظاهراً تواضع با خلق، و در واقع تواضع با حق است. (غياثى كرمانى)
2. مريم (19)، 31.
6. پوشانيدن لباس بر برهنگان
شرط ديگر قبولى نماز اين است كه انسان اگر برهنهاى را ديد كه توان پوشاندن خود را ندارد، او را بپوشاند. البته اين سخن بدين معنا نيست كه فرد حتماً بايد برهنه باشد، يعنى ساتر عورت هم نداشته باشد تا ما به او لباس بدهيم، بلكه منظور اين است كه اگر كسى احتياج به لباس داشت، براى او لباس تهيه كنيم.
7. ترحم به مصيبتديدگان
يكى ديگر از شرايط قبولى نماز آن است كه اگر كسى به مصيبتى دچار شده به كمك او بشتابيم.
8. پناه دادن به غريبان
از ديگر شرطهاى قبولى نماز آن است كه اگر بيچارهاى سرپناهى ندارد، تا آنجا كه برايمان مقدور است، براى وى مسكن تهيه كنيم.
آثار نماز مقبول
1. درخشش چهره
كسى كه شرايط قبولى نماز را رعايت كند، چهرهاش در عالم معنا و ملكوت همچون خورشيد مىدرخشد و اين درخشش را كسانى كه چشم باطنبين داشته باشند، در همين دنيا مىبينند. ممكن است كه بيشتر افراد اين درخشش را نبينند، ولى هستند كسانى كه چشم دلشان به آن عالم باز است و به محض نگاه كردن به چهره كسى، متوجه مىشوند كه وى اهل معصيت است يا اهل عبادت. نورانى شدن دل و روح، يكى از آثار تكوينى عبادت است.
2. برطرف شدن تاريكى از زندگى
خداوند ظلمتهاى زندگى را براى بندهاى كه نمازش را قبول كرده، روشن مىسازد؛ چنانكه در قرآن مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛(1)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اينك خداترس شويد و به رسولش نيز ايمان آوريد تا از رحمتش شما را دو بهره نصيب گرداند و براى شما نورى قرار دهد كه بدان راه سپريد و بر شما ببخشايد و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
انسانهاى خداترس و متقى هنگامى كه دچار ظلمتهاى مادى مىشوند، خداوند حتى نور حسّى هم به ايشان عطا مىفرمايد. بودهاند افراد نابينايى كه قرآن را از رو تلاوت مىكردهاند. يكى از اين موارد كه خود من از افراد مورد اعتماد شنيدهام، اين است كه يك شب خادم مدرسه مروى تهران در يكى از حجرهها دو شعاع نور مىبيند. وقتى نزديك مىرود، مشاهده مىكند كه فرد نابينايى مشغول تلاوت قرآن است و از دو چشمش، دو شعاع نور بر قرآن مىتابد.
3. بردبارى در برابر نادانىها
انسان در دنيا خواه ناخواه با كسانى مواجه مىشود كه با برخوردهاى نابخردانهشان، صبر و تحمل را از او مىگيرند. بسيار مشكل است كه كسى بتواند در اين شرايط خود را كنترل نمايد، ولى خداوند به كسانى كه نمازشان را پذيرفته، بردبارى و صبرى عطا مىفرمايد كه بتواند در مقابل افراد نابخرد خود را كنترل كنند.
1. حديد (57)، 28.
4. حفاظت به وسيله فرشتگان
خداوند تا زمانى كه ادامه حيات به نفع چنين بندهاى باشد، او را به وسيله فرشتگانش حفظ مىكند.
5. اجابت خواستهها
و درخواست او را اجابت مىكند.
6. شادابى و طراوت
چنين بندهاى همچون گلها و ميوههاى بهشتى كه هيچگاه پژمرده و پوسيده نمىگردد، هميشه باطراوت و سرزنده است. تفسير عقلانى اين مطلب اين است كه بنده آنچنان با آموزههاى دينى خو مىگيرد كه هيچگاه اين حالت او تغيير نخواهد كرد؛ يعنى اين حالتها در او ملكه شده و به صورت صفتى ثابت براى نفس و روحش درآمده است.
پرسشى در پايان
در اينجا پرسشى مطرح مىشود و آن اينكه در روايات ما آمده است كه:
اَلصَّلوةُ معراج المؤمن؛(1)
نماز معراج مؤمن است.
و قرآن هم مىفرمايد:
إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛(2)
همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مىدارد؛
1. بحار الانوار، ج 82، باب 4، روايت 2، ص 303.
2. عنكبوت (29)، 45.
پس چرا ما با وجود اينكه نماز مىخوانيم، آثار آن را در وجود خود مشاهده نمىكنيم؟ چرا يك بار احساس نمىكنيم كه به معراج رفته باشيم؟ چرا هنوز اين همه اعمال زشت مرتكب مىشويم؟ و چرا يكى از دهها اثرى كه در روايات و آيات آمده، در خود نمىبينيم؟
پاسخ اين است كه ما «نماز» نمىخوانيم. آنچه ما به جا مىآوريم، صورت ظاهرىاش شبيه نماز است و ما تنها اداى نماز را درمىآوريم! كسى كه پس از اتمام نماز تازه به ياد مىآورد كه نماز مىگزارده، آيا به راستى «نماز» خوانده است؟! بسيارى از ما مسايلى را كه در فرصتهاى ديگر نمىتوانيم به آنها فكر كنيم، به وقت نماز وامىگذاريم تا در هنگام نماز به تحليل و بررسى آنها بپردازيم! براى مثال، اگر بخواهيم پس از نماز مغرب و عشا درس بگوييم، چون فرصت مطالعه و تأمل نداشتهايم، نماز مغرب و عشا را مغتنم مىشماريم و با مرور مطالب در ذهن، خود را براى درس آماده مىكنيم! بسيارى از كسانى كه اهل معامله و كسب و كار هستند، در هنگام نماز به حساب طلبكارىها و بدهكارىها و چك و سفتههاى خود رسيدگى مىكنند! آيا به راستى اينها نماز است كه ما مىخوانيم؟!!
نمازهايى كه ما مىخوانيم، نهتنها موجب تكاملمان نمىشود، كه بايد از آنها توبه كنيم. ما افزون بر گناهان، بايد از عبادتها و نمازهاى خود به درگاه خداى تعالى توبه و استغفار كنيم. اگر كسى در پيش ديگران، براى تعريف از انسان الفاظ و عبارتهايى بگويد كه خودش هم نمىفهمد چيست، آيا اين مدح اوست يا آن را توهين و استهزاى به خود تلقى مىكند؟! اگر كسى كه به شما عرض ارادت مىكند و مطالبى از قبيل «مخلصم» و «ارادت دارم» مىگويد، ولى شما از قلب و دل او آگاه باشيد و بدانيد حواس او كاملا در جايى ديگر است و به معناى يك كلمه از حرفهايى هم كه مىزند توجه ندارد، چه
برخوردى با او مىكنيد؟! اگر كسى در حالى كه با شما سخن مىگويد، صورت خود را به سويى ديگر كرده و مرتب بالا و پايين و چپ و راست را نگاه كند، آيا آن را بزرگترين اهانت و بىاحترامى به خود تلقى نمىكنيد؟! به راستى عبادتها و نمازهاى ما «اهانت» است يا «عبادت»؟!
در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود:
اَما يَخافُ الَّذي يُحَوِّلُ وَجْهَهُ فِي الصَّلوةِ اَنْ يُحَوِّلَ اللهُ وَجْهَهُ وَجْهَ حِمار؟
آيا كسى كه در حال نماز صورت خود را به اين سمت و آن سمت مىگرداند، نمىترسد از اينكه خداى تعالى او را به صورت الاغى مسخ كند؟!(1)
وقتى انسان در حالى كه در نماز به زبان «الله اكبر» مىگويد و به بزرگتر بودن خداوند از هر چيز ديگرى گواهى مىدهد، در ذهن و قلب به كسى و چيزى ديگر چشم اميد بدوزد، اين بدان معناست كه آن كس يا چيز را مهمتر و بزرگتر از خدا مىداند. آنگاه آيا اين جمله نعوذ باللهـ به بازى گرفتن و مسخره كردن خدا نيست؟!! اگر كسى به تعريف و تمجيد ما بپردازد، در حالى كه ما يقين داريم هيچ اعتقادى به حرفهاى خود ندارد، آيا اين كار او را جز مسخره كردن، بر چيز ديگرى حمل خواهيم كرد؟ آيا كسى كه به زبان «الله اكبر» مىگويد و در آن حال، خداوند قلب و دل او را مىبيند كه واقعاً معتقد به اين امر نيست، آيا استحقاق آن را ندارد كه او را به صورت الاغى مسخ كند؟! ما وقتى با فردى عادى و معمولى صحبت مىكنيم، صورتمان را رو به سويى ديگر نمىكنيم؛ آيا ـ نعوذ بالله ـ خداى متعال به اندازه يك انسان معمولى
1. بحار الانوار، ج 84، باب 15، روايت 3، ص 211.
ارزش ندارد كه ما به هنگام نماز و در حالى كه با او سخن مىگوييم، چهره جانمان به سمت و سويى ديگر است؟!! به راستى كه ما به عدد سالهايى كه نماز خواندهايم، بايد به درگاه خدا زارى و تضرع كنيم و از او بخواهيم كه ما را از بابت نمازهايمان آرى، نمازهايمان، نه گناهانمان!ـ ببخشايد و بيامرزد؛ عبادتهايى كه نه عبادت، بلكه سراسر اهانت و استهزا بوده است.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ؛(1)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا بدانيد كه چه مىگوييد.
سخنان آدم مست چه ارزشى مىتواند داشته باشد؟! كسى كه در حال مستى است و عقل و ادراكش درست كار نمىكند، متوجه حرفها و سخنان خود نيست. در اين حال، ممكن است هر چيزى بگويد. از اين رو، اگر در اين حال از كسى تعريف و تمجيد كند، ارزشى ندارد و كسى به آن اعتنا نمىكند. از اين رو، خداى تعالى مىفرمايد در حال مستى كه سخنانتان هيچ ارزش و اعتبارى ندارد، به نماز نايستيد و با خدا سخن مگوييد. گرچه ظاهر اين آيه، درباره مستى و غفلتِ ناشى از خوردن شراب است، ولى با توجه به تعليلى كه در آن ذكر گرديده «حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»، در واقع خطاب به همه كسانى است كه در حال غفلت و بىخبرى به نماز مىايستند و با خدا سخن مىگويند؛ يعنى انسان مست چون نمىفهمد كه چه مىگويد، نبايد به نماز نزديك شود. پس همه كسانى كه در حال نماز از خدا غافلاند و هوش و حواسشان در جايى ديگر است، مشمول اين تعليل مىگردند؛ چراكه آنان نيز نمىفهمند كه چه مىگويند.
1. نساء (4)، 45.
بنابراين، علّت اينكه ما از نمازهايمان بهرهاى نمىبريم و رشد و تكاملى از آن در خود احساس نمىكنيم، اين است كه نمازهاى ما واقعاً نماز نيست. اميدواريم دست كم تكليف از ما ساقط شده باشد! حداكثر اثر نماز ما اين است كه در قبر و قيامت بازخواست نمىشويم كه چرا نماز نخواندهايم، ولى البته هيچ بهره تكاملى و معنوى هم از آن نمىبريم. متأسفانه بسيارى از ما اهميت و بهاى لازم را به نماز نمىدهيم. آنگاه كه خيلى مقدس شويم و بخواهيم خوب و مؤمن باشيم، سعى مىكنيم قرائت و تجويدمان را درست كنيم و نمازمان را با صوت و لحنى زيبا بخوانيم! فكر مىكنيم نهايت چيزى كه بايد در نماز مراقب آن باشيم، اين است كه حروف آن را از مخرج ادا كنيم. غافليم از اينكه اينگونه مسايل، تنها ظاهر و قالب نماز است و حقيقت و روح آن چيزى ديگر است. اين امور بيشتر حالت نمادين دارد؛ آنچه در حقيقت انسان را به خدا نزديك مىكند، اين است كه دل و قلبش با ذات خداوندگارى مرتبط شود. در واقع اين ظواهر بايد نمودى از آن توجه و ارتباط قلبى باشد. حقيقت و روح نماز، همان توجهات قلبى است و بدون آن، نماز كالبدى مرده است. آيا از كالبد مرده اميد حركت و تأثيرى هست؟!
نماز، اين گوهر گرانبها و بىبديل در اختيار ماست و ما متأسفانه به راحتى از كنار آن مىگذريم و به آن بها نمىدهيم. بسيارى از افراد، هنگامى كه در صدد پيمودن مسير تكامل و سير و سلوك برمىآيند، بىصبرانه به دنبال كسى مىگردند كه سرّى مكتوم و رازى مگو به آنها بگويد و ذكرى به آنان تعليم بدهد. آيا اگر در اين راه چيزى مهمتر از نماز بود، خداى تعالى بخل مىورزيد كه آن را به بندگانش بگويد؟! خدايى كه قرآن را «رحمتى براى جهانيان» فرستاده و عزيزترين بندگانش را به همراه آن براى هدايت بشر گمارده، آيا سرّ هدايت و سعادت و كمال بشر را ناگفته گذاشته، تا انسان ديگرى به جز پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهلبيت(عليهم السلام) آن را در نهانخانهاى، به صورتى مرموز براى عدهاى معدود ادا
كند؟!! اگر در مسير تكامل انسان، چيزى بهتر و مؤثرتر از نماز وجود داشت، قطعاً خداوند در قرآن بيشتر بر روى همان تأكيد مىكرد. اگر كارى مهمتر از نماز بود، انبيا و اولياى الهى بيشتر از هر چيز به همان اهميت مىدادند. چرا امير مؤمنان على(عليه السلام) از ميان همه كارها و عبادتها، نماز را انتخاب كرده بود و در شبانهروز هزار ركعت نماز مىخواند؟! نمازى كه ظاهرش جز تكرار پارهاى الفاظ و حركات نيست. در زندگى على(عليه السلام) اين تكرار، هر روز و روزى هزار مرتبه چه مفهومى و چه پيامى مىتواند داشته باشد؟! چرا آن حضرت مقيّد بود حتماً اين هزار ركعت ترك نشود و حتى در حال حركت كردن، شخم زدن و آب از چاه كشيدن نيز نوافل را مىخواند و قرآن تلاوت مىكرد؟!(1) خلاصه سخن اينكه، ما به ارزش و اهميت نماز پى نبردهايم؛ وگرنه چيزى و عملى بهتر از نماز نمىتواند انسان را به خدا نزديك كند. اشكال نمازهاى ما اين است كه «نماز» نيست؛ اگر «نمازِ» حقيقى شد، آنگاه خواهيم ديد كه چه اثرها و بركتهايى، هم براى زندگى دنيا و هم براى ترقى و تكامل معنوى و روحى ما دارد.
1. مىدانيم كه نمازهاى مستحبى بسيارى از شرايط نماز واجب را ندارد؛ رو به قبله بودن، آرامش بدن، خم شدن و سر به مهر گذاشتن براى ركوع و سجده، و بسيارى چيزهاى ديگر در آن شرط نيست. از اين رو، انسان مىتواند در هر حالى آن را بخواند. شايد بسيارى از هزار ركعت نمازى كه امير مؤمنان على(عليه السلام) در شبانهروز مىخواندند، به همين صورت بوده است. من خودم علما و بزرگان زيادى را ديدهام كه اينگونه نماز مىخواندهاند. اين مسأله به خصوص در زمانهاى سابق، متداولتر بود؛ چراكه وسايل نقليه امروزى وجود نداشت و ساعتها و دقيقههاى زيادى صرف پيمودن مسير راه مىشد. بسيارى از بزرگان و دانشمندان در سابق، از اين فرصت استفاده مىكردند و نماز نافله مىخواندند. خدا رحمت كند استاد ما مرحوم علامه طباطبايى را. گاه ما به همراه ايشان، براى جلسهاى، تا جايى مىرفتيم؛ من در بين راه مىديدم كه ايشان مشغول خواندن نماز نافله هستند. يا مرحوم شيخ غلامرضا فقيه خراسانى(رضي الله عنه) از علماى شهر ما، يزد بود كه بسيارى از اوقات در مسير منزلش تا مسجد يا جاهاى ديگر، نماز نافله مىخواند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org