صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 7.68 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
بيانات حضرت آيتالله مصباح يزدي در جمع دانشجويان دانشگاههاي مختلف کشور 02/09/1391
ولايت فقيه؛ حافظ اصالت اسلام و انقلاب
اغتنام فرصتها
تشريففرمايي برادران و خواهران بسيجي را خوشآمد عرض ميکنم. در اين جمع لازم است توجه عزيزان را به اين نکته جلب کنم که ساعات عمر ما به آساني ميگذرد و کمتر توجه ميکنيم که در برابر گذشت زمان، چه دريافت ميکنيم. به تعبير قرآن، ما دائما در حال تجارتيم. يعني در حال داد و ستديم؛ عمر و امکانات خود و آنچه خدا به ما عطا فرموده است را تدريجاً از دست ميدهيم. بايد ببينيم در مقابلش چه چيزي دريافت ميکنيم که براي زندگي ابدي ما ثابت و پابرجا بماند. در لحظات، ساعات، ايام يا در برهههايي از زمان، توفيق فوقالعادهاي براي آدم پيش ميآيد که بتواند اندوختههايي به دست بياورد که شايد امکان دستيابي به آن در تمام عمر فراهم نشود. در زندگي افراد بزرگ ديده شده که در موقعيت خاصي که براي آنان پيش آمده، از آن درست بهرهبرداري کرده و سرنوشت زندگيشان را تغيير دادهاند؛ به طوري که به جايي ميرسند که هيچوقت خيالش را هم نميکردند. گمان بنده اين است که براي شما جوانهاي عزيز، در اين عصر و زمان چنين فرصتهايي وجود دارد که با غنيمت شمردن آنها ميتوانيد بهرههايي ببريد که براي سابقين و پدرانتان در طول دهها سال هم فراهم نشده بود. نمونههايش در اين جنگ تحميلي پيش آمد. کساني با اغتنام فرصتها توانستند حماسههايي بيافرينند که در تاريخ کمنمونه بود و براي هميشه نام آنها در پيشاني تاريخ اسلام ميدرخشد و اجر و مزد آنها در پيشگاه الهي محفوظ است. خوشبختانه بخشي از داستانهاي فداکاريهايشان به صورت کتابها و مقالاتي ثبت شده و در دسترس است و چه بسا مقادير بيشتري از اينها ناشناخته مانده و چون رازي بين خود و خداوند خواهد ماند.
نبرد نرم و تکليف فرهيختگان
حقيقت اين است که آنچه در سرنوشت فردي و اجتماعي انسان مؤثر است، فعاليتهاي فکري است که تأثير آنها از فعاليتهاي فيزيکي که شامل جنگهاي نظامي هم ميشود، بيشتر است. برخوردهاي فکري سرنوشت انسان را تعيين ميکند. انتخاب مکتب، دين يا يک مذهب ناشي از فکر است و اينهاست که سرنوشت و مسير زندگي فرد يا جامعهاي را تغيير ميدهد. تأثيري که اينها دارد، عوامل فيزيکي و مادي و سلاحهاي نظامي ندارد. ما در دوران دفاع مقدس تجربه جنگهاي نظامي را داشتيم و آثارش را هم ديديم و البته هر قدر در بهرهبرداري از اين آثار تلاش شود، زياد نخواهد بود. اما بعد از آن، جنگهاي ما بيشتر جنگهاي نرم و جنگهاي فرهنگي است. اهميت اينها به مراتب بيش از برخوردهاي نظامي در ميدانهاي جنگ است و اين چيزي است که دستکم از دو دهه قبل، مقام معظم رهبري بارها بر آن تأکيد فرمودند و هشدار دادند؛ حال اينکه گوشهاي ما معمولا براي اينطور چيزها کمي سنگين است و آن طور که بايد و شايد به هشدارهاي ايشان پاسخ داده نشد. متأسفانه بعضي از آثار سوء اين بيتوجهيها را الان ميبينيم. اي کاش که باز هم هر چه زودتر متوجه خطر شويم و اهميت اين نبرد نرم و نبرد فکري را بهتر درک کنيم و خود را براي جهاد در اين مسير بيشتر آماده کنيم. در يک کلمه، بزرگترين وظيفه قشر تحصيلکرده و فرهيخته ما اين است که اين جنگ را اداره کنند. در آن جنگ (نظامي) تقريباً عموم مردم ميتوانستند به هر نحوي مشارکت داشته باشند؛ حتي پيرزني هم با دادن چند عدد تخممرغ ميتوانست به جبهه کمک کند. هر کسي اعم از تحصيلکرده يا بيسواد، متخصص يا غيرمتخصص به نحوي در جبهه شرکت ميکرد و مؤثر هم بود، اما در اين عرصه بيشتر افراد فرهيخته ميتوانند مؤثر باشند و عموم مردم چندان نقشي ندارند؛ بلکه بيشتر منفعل و اثرپذيرند. اثرگذار در اين عرصه قشر فرهيختهاند؛ دانشجو و طلبه. اين است که شما عزيزان بايد قدر اين فرصت را بهتر بدانيد. اين از همان فرصتهايي است که کمتر پيش ميآيد و بسيار ارزشمند است. بايد وظيفه سنگين خود را درک کنيم، آن را سرسري نگيريم و يک کار جنبي تلقي نکنيم. خوب درک کنيم که وجوب آن از وجوب جنگ نظامي کمتر نيست. همه ميدانيم در برخورد فکري، نه پول نقش اصلي را ميتواند ايفا کند، نه سلاح. هر دوي اينها به نحوي کمکهاي غيرمستقيمي ميتوانند داشته باشند. ممکن است اشخاصي را هم با پول بفريبند و به گرايشي متمايل کنند، اما آن گرايش واقعيتي نخواهد داشت. کساني هستند که به بعضي مذاهب و اديان بهخاطر کمکهاي مادي گرايش پيدا ميکنند. در کشور ما نيز کمابيش هست، ولي آنچه نقش اساسي را دارد فکر است. يعني شخص بفهمد و باور کند که چه بايد بکند. اگر حق را بشناسد، بپذيرد و باور کند، حاضر است تمام هستي خود و متعلقاتش را در آن راه صرف کند، چشمداشتي هم ندارد و آن را وظيفهاي ميداند که بايد انجام دهد، مثل سربازي که در جبهه حاضر ميشود. سربازي که در خط مقدم آماده شهادت است به فکر اين نيست که ماهيانه چقدر به او ميدهند. او ميرود تا شهيد شود.
در اين عرصه هم آن کساني که با اخلاص به جنگ فکري با دشمنان ميپردازند، چشمداشتي براي مسائل مادي، عناوين و پست ندارند. آنها براي خدا کار ميکنند. وظيفهاي بر دوششان هست و از خدا تشکر ميکنند که توفيقي داده که بتوانند در اين راه قدم بردارند. اين فرصتي است که براي شما عزيزان در اين زمان بيش از همه زمانها ميسر است. همان طور که در جنگ نظامي ردههاي مختلفي وجود دارد، احياناً سلاحهاي مختلفي هم بايد بهکار گرفته شود، براي موقعيتهاي مختلف در نبرد فکري نيز همينطور است. انواع فعاليتها را بايد انجام داد که جامع همه آنها به کار گرفتن فکر است. بيان يک فکر و انديشه و تبيين آن براي ديگران به صورتي که بفهمند، باور کنند و مؤثر واقع شود.
جنگ نرم؛ طراحيها و فريبها
يکي از چيزهايي که ما هميشه به آن نياز داريم اين است که اسلام را بهتر ياد بگيريم، شبهههايي را که در اطرافش هست بهتر جواب بدهيم. بايد مسائل و معارف تشيع را بهتر ياد بگيريم، امامت را بهتر بشناسيم و به طور کلي همه آنچه را که متعلق به دين اسلام و مذهب تشيع است بهتر ياد بگيريم و از آنها بهتر دفاع کنيم. در هر عصري چيزهايي برجستگي و ضرورت بيشتري پيدا ميکند. همه کساني که با مسائل جنگ آشنا هستند، ميدانند که امروز مسأله جنگ تنها برتري فيزيکي بدني نيست. کسي بدن و بازوهايش قويتر باشد، حتماً پيروز جنگ نخواهد بود. امروز مهمترين نقشها را در پيروزي يا شکست جنگها، نقشههاي جنگي و طراحيهاي متخصصين شکل ميدهد. بدين شکل که چگونه طراحي کنند که دشمن به دام بيفتد و غافلگير شود. اين امر چه در زمينه حق و چه در زمينه باطل، امر مشترکي است: الحرب کله خدعة . در راه حق هم کساني که در ميدان نظامي با ديگران مواجه ميشوند بايد حواسشان جمع باشد و دشمن را فريب دهند. در جنگ بايد فريب داد و فريب نخورد. مهمترين چيزي که در عرصه جنگ و نبرد مؤثر است، اين است که آدم حواسش جمع باشد، فريب نخورد و به دام نيفتد؛ البته عوامل ديگر هم مؤثر هستند. اما خيلي دردناک است که شخص آموزشديده و زحمت کشيده که پيشرفتهترين سلاحها در اختيارش است، يکمرتبه در کمند دشمن بيفتد و همه چيزش بر باد برود.
امروز در جنگ نرم و در جنگهاي فرهنگي، مهمترين عامل فريب دادن است. نقشههايي ميکشند تا شرايطي را فراهم کنند که طرف مقابل نفهمد در کجا هستند و چه دارند ميکنند. زمينههايي فراهم ميکنند که ديگران خيال کنند کارهايي که انجام ميگيرد به نفع آنهاست، در صورتي که به نفع دشمن است. همانطور که در جنگهاي نظامي ممکن است عدهاي را محاصره کنند و به دام بيندازند که نتوانند فرار کنند، در جنگهاي فکري، سياسي و اقتصادي امروز هم مسأله همينطور است. دشمن تلاش ميکند که طرف مقابلش را در عرصهاي قرار دهد که در چاله بيفتد و نتواند از آنجا بيرون بيايد و از اطراف محاصره شود. آنوقت ضربه نهايي را وارد و کار را تمام ميکند. اين است که بايد براي طراحي اين نبردها زحمت کشيد. همه کمابيش ميدانند که دشمنان در طول دوران انقلاب هر روز نقشه کشيدند براي اينکه ما را به دام بيندازند و به فضل خدا و به برکت رهنمودهاي امام و جانشين شايستهاش از اين دامها رهيديم.
بصيرت و شناخت دامهاي دشمن
امروز مهمترين وظيفه ما اين است که دامهاي دشمن را بشناسيم. بدانيم دشمن براي ما چه نقشهاي کشيده و چه شرايطي فراهم ميکند که ما به دام بيفتيم. متأسفانه در اين زمينه زياد کار نميشود و غالباً به کارهاي روزمره، موسمي و فصلي پرداخته ميشود که چهبسا همان کارها به نفع دشمن تمام ميشود. يعني، آدم خيال ميکند با دشمن مبارزه ميکند، در صورتي که در زمين دشمن بازي ميکند و کاري ميکند که به نفع او خواهد بود. آنچه لازم است همان است که مقام معظم رهبري ايدهاللهتعالي فرمودند و آن «بصيرت» است. انسان ببيند عرصه، چه عرصهاي است؟ دشمن در چه خطي کار ميکند؟ چه هدفي را دنبال ميکند؟ بدانيم چه نقشههايي را براي ما ميکشد تا مواظب باشيم و به دام نيفتيم. بايد بينديشيم، از تجربهها و از تعاليم آسماني استفاده کنيم و لااقل طرحهاي دشمن را بخوانيم و خودمان را براي مبارزه با آنها آماده کنيم.
کسي شک ندارد که دشمن، يعني استکبار جهاني در فکر تسلط بر جهان است. مسأله جهاني کردن و جهاني شدن و تئوريهاي توسعه فرهنگي و توسعه اقتصادي، فضاي باز، دموکراسي و ... براي اين است که فرهنگ غربي که بالاترين نمود آن فرهنگ آمريکايي است بر جهان مسلط شود و همه تحت تأثير اين فرهنگ قرار بگيرند تا بتوانند آنها بر جهان مسلط شوند؛ بهطوريکه اختيار کره زمين در دست آمريکا باشد و هر جا هر کاري که ميخواهد بتواند بکند و به قول خودشان کدخداي دهکده بزرگ باشند. اگر يادتان باشد هنوز اواخر دوره رئيسجمهور سابق آمريکا بود که وي گفت: بزرگترين خطري که ما را تهديد ميکند اين است که ميخواهند به فرهنگ ما لطمه بزنند و رسم زندگي ما را عوض کنند. يعني ما ميخواهيم اين فرهنگ مادي سلطهجويانه را در عالم توسعه دهيم و اين را ميخواهند از دست ما بگيرند و نقشه ما را به هم بزنند. اين يک حقيقت روشن و قابل قبول است.
استکبار و رخنه در کشورهاي اسلامي
مگر هيچ انساني بدش ميآيد که بر همه مسلط باشد؟ وقتي کسي قدرت، پول، تکنولوژي و سلاحهاي پيشرفتهتري داشته باشد، دلش ميخواهد همه تحت اختيار او باشند و اين طبيعي است. ولي براي آنها اين تنها يک ايده ساده نيست؛ بلکه به صورت آرماني است که روي آن حساب و برنامهريزي کردهاند و دارند کار ميکنند و ميبينيد که کشورهاي مختلف را به صورتهاي گوناگون در اين مسير پيش برده و به اين هدف نزديک کردهاند. زماني بزرگترين مانع براي اين پيشرفت، اردوگاه سوسياليستي، يعني روسيه و چين بودند که با اين فکر آمريکايي مخالف بودند و فرهنگ ديگري را که فرهنگ مارکسيستي بود ترويج ميکردند. بالاخره اندکاندک با همين برنامههاي نبرد نرم، شوروي را از اريکه قدرت به زير آوردند. جماهير شوروي سوسياليستي از هم پاشيد. آن قدرتي که آنها از آن ميترسيدند متلاشي شد. اما باور نميکردند که قدرت ديگري جايگزين اين قدرت شود. آنان متوجه شدند قدرتي در حال شکلگيري است که به مراتب از آن ريشهدارتر است و اگر جوانه اين نهال تقويت شود و رشد کند و به درخت تنومندي تبديل شود، قطعاً فرهنگ و تمدن آنها را نابود خواهد کرد و همانا آن تمدن اسلام است. بنابراين، سياستگذاران و استراتژيستهايشان به اين نتيجه رسيدند که اسلام بزرگترين دشمن براي فرهنگ الحادي غربي آمريکايي است؛ قدرتي پنهاني که آرامآرام رشد ميکند و جايگزين قدرت روسيه و قدرت سوسياليستي قبلي شده و بلکه بر آن هم برتري پيدا ميکند. از آن وقت که انقلاب اسلامي ايران پيروز شد ـ و آنها خيلي دلشان ميخواست در مدت ششماه آن را نابود کنند و در مدت سيسال هم نتوانستند به آن لطمهاي وارد کنند ـ به اين نتيجه رسيدند که مسأله جدي است و اين خطر به طور قطعي وجود دارد. مخصوصاً که هر روز به کشورهاي ديگر هم سرايت ميکند و فکرش صادر ميشود، بهطوري که بيداريهاي اسلامي نمونه آن است. آنها براي کساني که در مقابل آنها قد علم ميکنند و در مقابل اردوگاه امپرياليستي ادعاي استقلال ميکنند، تجربههايي دارند که با نفوذ در نهادها و قشرهاي مختلف جامعه ميتوانند قدرت آنها را تضعيف و سرنگون کنند؛ کاري که در مصر، الجزاير و در ترکيه کردند.
اولين جايي که اين کار انجام گرفت در الجزاير بود، بعد در مصر و سپس در ترکيه. همه ما ميدانيم که حرکت در اين سه کشور مهم خاورميانه ابتدا با يک حرکت اسلامي شروع شد. مبارزه با امپرياليسم فرانسه در الجزاير، در ترکيه عليه حکومت لاييک و در مصر هم در مقابل حکومت آمريکايي مبارک نامبارک که به سرنگوني حکومت منجر شد. ولي آنها سعي کردند همه آن کشورها را باز به همان گرايشهاي مادهگرايانه، لائيسيسم و سکولار نزديک کنند. يعني تلاش کردند آن صبغه ديني و معنوياش را تضعيف کنند و آنها را با مسائل مادي درگير کنند و با کمبودهاي مادي و گرفتاريها و با وعدههاي کمک آنها را خام کنند و بالاخره هيمنه انقلاب آنها را آرام کنند. شايد براي ما عجيبتر از همه مسأله ترکيه بود. زماني که در دولت قبلي ترکيه ـ دولت اربکان ـ حزب اسلامي غالب شد، پديده بسيار نويدبخشي براي جهان اسلام اتفاق افتاد. چون حکومت نظامي در ترکيه بسيار قوي است. يعني نظاميها در ترکيه هم از لحاظ تعداد، کيفيت و امکاناتي که در اختيار دارند و هم از لحاظ قانوني قدرت فوقالعادهاي دارند. اين است که آنها هر کودتايي بشود و هر جرياني اتفاق بيفتد ميتوانند کنترل کنند. ولي با پيروزي حزب اسلامي اربکان اين وضع عوض شد، غربيها مبهوت شدند که چه طور شد اين حزب پيروز شد و کشورهاي ديگر نيز انتظار نداشتند و باور نميکردند که کشوري که اصالت وجههاش لائيسيسم است کشوري اسلامي شود. يعني نخستوزير کسي شود که اهل نماز و عبادت است. بالاخره تلاش کردند و گرايش منحرفي را در درون اين حزب به وجود آوردند و بالاخره آن حزب را شکست دادند و با نيروي ارتش و فعاليتهاي پنهاني آن، حزبي معتدل که هم اسلامي باشد، خانمش باحجاب باشد، در مسجد نماز بخواند، دم از اسلام بزند و هم گرايش ماديگرايانه و سلطهطلبانه داشته باشد، تشکيل دادند. حزبي که فقط به دنبال سازش با غرب و اتحاد با اروپاست. آرزو دارند که به عنوان يک کشور اروپايي، عضو اتحاديه اروپا باشند. آمريکاييها هم اين نقطهضعف را در مسئولين ترکيه درک کردند و آرام آرام زمينهاي را فراهم کردند که همان کسي که در مقابل فرستاده اسرائيل از جايش بلند شد و با او قهر کرد، بيايد بهترين رابطه را با اسرائيل برقرار کند و در خط اسرائيل با يک کشور اسلامي بجنگد!
مصر و فتنه استکبار
اين همان فتنه و نبردي است که عرض کردم پيروزي در آن به طراحيها وابسته است، نه به قدرت نظامي. همچنين، درباره مصر نيز بايد گفت: تقريبا اولين کشوري بود که بعد از دوران استعمار به فکر آزادي اسلامي و بيداري اسلامي افتاد. حزب اخوانالمسلمين در مصر شکل گرفت، نجيب پاشا اولين کسي بود که در مصر رئيسجمهور شد. وي در آنجا کودتا کرد و به عنوان يک کشور اسلامي يک حرکت اسلامي را شروع کردند. مصر مرکز فرهنگ اسلامي بود. کتابهايي که در ايران، متدينين ما؛ حتي وعاظ و علماي ما دنبال ميکردند، بيشتر نوشتههاي مصريها بود. ما اينها را فراموش نکردهايم. هنوز هم کتابهايي که در آن دوران، مصريها نوشتند مورد استفاده ماست و بسياري از نويسندگان و دانشمندان ما از آنها استفاده ميکنند؛ حتي در زمينه معارف اسلامي. خيلي از اين کتابها نوشته همين سران اخوانالمسلمين بود. سي سال اينها تحت سيطره حکومت آمريکايي ماندند، شکنجهها ديدند و چقدر از اينها را در دادگاههاي کذايي محکوم به مرگ کردند. آنها را در قفسهايي آهني ميآوردند، محاکمه ميکردند. بالاخره حرکت و نهضت مصر موفق شد و حزب اخوانالمسلمين حکومت را به دست گرفت؛ چيزي که هيچوقت آن را باور نميکردند. اما دشمنان توانستند با حيلههايي از تحرک اصيل اين حزب جلوگيري کنند. با مشکلات اقتصادي و وعده اينکه کمکهايي که به مبارک ميکرديم به شما هم ميکنيم بشرطها و شروطها، نقشه کشيدند. تنگناي اقتصادي و عدم آمادگي براي تحمل سختيها مخصوصاً در سطح مسئولين ـ آنهايي که تربيتشده دانشگاههاي غربي بودند و زندگيشان در آنجا شکل گرفته بود ـ مؤثر افتاد. الآن نيز ملاحظه ميفرماييد که هنوز دولت مصر اجازه نميدهد که راهي که غزه به مصر دارد باز شود تا از حصر بيرون بيايند. با اين همه فشارهايي که از طرف صهيونيستها وارد ميشود و اين همه کشتارهايي که ميکنند که ديگر کفّار عالم دل براي اينها ميسوزانند و برايشان تظاهرات ميکنند، دولت مصر هنوز راه رفح را باز نميکند و هنوز اجازه نميدهد ايران کمکهاي طبي و غذايي خود را از راه رفح براي مردم غزه بفرستد. اين همان دولت مصر اسلامي است که از حزب اخوانالمسلمين شکل گرفته است. چه چيزي مانع اينهاست؟
آنچه شيران را کند روبه مزاج ×××××××××× احتياج است، احتياج است، احتياج
ميخواهند زندگي مرفهي داشته باشند و چون الآن شرايط برايشان فراهم نيست، آمريکا ميگويد من به شما پول ميدهم، اگر با اسرائيل درگيري نداشته باشيد، همان کمکهايي که قبلا ميکردم الآن هم ميکنم. آن کمکها هم کمکهايي است که چشمپوشي از آن آسان نيست. اين همان تجربهاي است که ما بايد بدانيم دشمن براي عالم اسلام چه برنامههايي دارد. حتي اگر گروههايي در کشورهاي اسلامي مقاومت کنند و پيروز شوند، در آنها نفوذ ميکنند و آنان را با وعده و وعيدها، فشارهاي اقتصادي، و تحريمها رام ميکنند.
تحريم با هدف سازش و تسليم مردم و مسؤولان
با توجه به اين سناريو، ما بايد بدانيم که چرا اين تحريمها را بر ما تحميل ميکنند؟ چرا در مذاکرات هر روز بهانهاي درميآورند و روش منطقي را در پيش نميگيرند؟ هر روز بهانه درميآورند و دروغي را که خودشان و ديگران هم ميدانند دروغ است، عنوان ميکنند. چرا؟ فقط براي اين است که به خيال خودشان ميبينند اين تنها راهي است که ميشود اين ملت را به زانو درآورد. ميگويند بايد آنقدر در فشار اقتصادي قرار بگيرند که دادشان در بيايد، کوتاه بيايند و اندکي به ما نزديک شوند. بنابراين، ما ميتوانيم خوب درک کنيم که چرا اين شرايط تحريم براي کشور ما پيش آمده و متأسفانه خائنين و منافقاني در داخل کشور ابزار کار آنها ميشوند و به اين گرانيها دامن ميزنند. همه اين گرانيها عادي نيست. همه آنها از تحريمها نيست. بسياري از اينها براي سودجويي قشرهايي است که سرمايهدار هستند و امکاناتي دارند و ارتباطات و قراردادهايي با کشورهاي خارجي دارند و از اين شرايط فراهم شده، بهرهگيري ميکنند و روز به روز نرخها را بالا ميبرند، گراني را بيشتر ميکنند تا مردم بيشتر در فشار بمانند؛ البته اينها به فکر فشار مردم نيستند و هدف اصليشان پر کردن جيب خودشان است. ولي آن کسي که در پشت پرده اينها را ميچرخاند و اين شرايط را فراهم ميکند، در نظر دارد که اين تحريمها منجر به گراني، و گرانيها منجر به فشار بر مردم و فشار به دولت شود. نامههايي براي ما مينويسند که: مثلا شما به فلان مقام توصيه کنيد که دست از اين لجبازيها با آمريکا بردارد، مردم ديگر اين فشارها را نميتوانند تحمل کنند، اين تحريمها کمرشکن شده. گرانيها چارهاي هم ندارد جز مذاکره با آمريکا. ديگر دست از اين تشديدها برداريد و مقداري کوتاه بياييد! به صورتهاي مختلف در شايعات، در اساماسها، در روزنامهها، به صورت شوخي، جدي، متلک و به هر صورتي که شده، ميخواهند زمينه فرهنگي فراهم کنند که مردم مذاکره با آمريکا را بپذيرند. يعني خط سازش تقويت شود تا ايران انقلابي بعد از اين پيشرفتها بار ديگر برگردد و مثل بعضي از کشورهاي اسلامي ديگر که رام شدند و تغيير مسير دادند جزو عمال امپرياليسم شود. آنها ميگويند چطور در ترکيه يا در بعضي از کشورهاي ديگر شد؛ چرا در ايران نشود؟ مخصوصاً که بالاخره به بعضي از عوامل داخلي هم چراغ سبز نشان ميدهند. چندي پيش در گزارشي که يکي از خبرگزاريهاي خارجي پخش کرده بود، معاون وزير خارجه آمريکا گفته بود که ما با سران اپوزسيون داخلي ايران بر سر تحريمها و گرانيها توافق کرديم. اين مسأله را رسما معاون وزير خارجه آمريکا گفت که ما با سران فتنه و مخالفين اين نظام توافق کرديم که تحريمها را توسعه بدهيم و فشارهاي اقتصادي را بر مردم زياد کنيم. چرا؟ تا مردم بيشتر صدايشان دربيايد و تدريجاً شروع به اعتراض کنند. احيانا با اعتراضات خياباني به دولت فشار بياورند تا آن را مجبور کنند که کوتاه بيايد. آن وقت، هم مسأله انرژي هستهاي حل ميشود و هم تحريمها و هم چيزهاي ديگر.
ميدانيد پيوند اقتصاد ايران با همه کشورهاي دنيا چيزي نيست که بشود آن را قطع کرد. نمي شود يک جزيره دربستهاي ايجاد شود که ما با جايي ارتباط نداشته باشيم. ما هم بايد اجناسمان را بفروشيم هم اجناس خارجي بخريم و مبادلات ارزي داشته باشيم. اينها لازمه زندگي در اين عالم است و همه اينها به نحوي در کمپانيهاي چند مليتي به دست آمريکاييها و غربيهاست. حتي آنهايي که در کشورهاي شرقي است، اما سرمايهگذاريهاي بينالمللي دارند و آنها ميتوانند در آنها نفوذ کنند و آنها را وادار کنند که به ما جنس نفروشند و تحريم کنند که حالا آثارش را کمابيش ميبينيد و چهبسا از اين سختتر هم بشود. تنها يک قدرت در اين کشور است که در مقابل خط سازش مقاومت ميکند. آنها اميد دارند همه سياستمداران را به نحوي رام کنند؛ چون بالاخره سياستمدار ميخواهد مملکت را اداره کند، حالا رئيسجمهور يا وزير باشد يا هر پست و مقام ديگري داشته باشد، ميخواهد مردم راضي باشند. مردم راضي باشند يعني جنس ارزان شود، بيشتر توليد شود، گراني کم و درآمدها بيشتر شود، رفاه بيشتر باشد و تحريمها برداشته شود. يعني آنچه توده مردم ميخواهند رفاه و آسايش است و اين در اثر ارتباط با آن کشورهايي است که سرنخش دست آنهاست و مانعش هم تحريمهاست. بنابراين، فکر ميکنند مسئولين کشور را به نحوي ميتوانند رام کنند و در آنها ميتوانند اثر بگذارند.
رهبري نظام؛ شکوه مقاومت و پايداري
فقط يک مقام است که انعطافناپذير است. در دوران انقلاب فقط يک نفر بود که پرچم صلابت، قدرت، اقتدار و عزت اسلامي را در دست داشت و او امام بود. بعد از رحلت او هم يک نفر هست که اين پرچم را به دست دارد و آن هم مقام معظم رهبري است.
اين دو مقدمهاي را که عرض کردم اگر بگذاريد کنار هم نتيجه چه ميشود؟ نتيجهاي که آنها ميگيرند اين است که براي اينکه ما بتوانيم در مسئولين کشور ايران نفوذ کنيم و نقشههاي خودمان را پياده کنيم، بايد رهبري را تضعيف کنيم. چون تنها کسي که مقاومت ميکند اوست. مردم هم هر قدر مقاومت کنند با اشارات اوست. اگر او اشاره نکند مردم هم آرام ميشوند؛ تا او انگشت مقاومت را بلند کرده همه پشت سر او ميروند. اگر بتوان اين قدرت را تضعيف کرد براي تسليم شدن ساير مسئولين راه باز ميشود. پس چه بايد کرد؟ بايد تمام طرحها را براي تضعيف رهبري متمرکز کرد. از چه راه؟ با هزارها شيوه شيطاني که من و شما خيليهايش به ذهنمان هم نميآيد. عزيزان من! کانون دشمني دنياي استکباري يک مقام است. از هيچ مقام ديگري اينقدر نميترسند. آنها همه را به نحوي قابل انعطاف ميبينند. تجربه هم نشان داده که کمابيش همينطور هست. از زمان ريگان بعضي از مسئولين به فکر مذاکره با آمريکا بودند. همان زمان که هنوز زمان حيات امام بود، وقتي با بسياري از مسئولين به مناسبتهايي گفتوگو ميکرديم، تأکيد ميکردند که تا چه وقت ما ميخواهيم با آمريکا بجنگيم؟ بعد از رحلت امام نيز اين گرايش شديدتر شد. صلابت امام بود که اجازه نميداد کسي در اين زمينه اظهارنظر کند. اما بعد از امام، آن فعاليتها قويتر و گستردهتر شروع شد. زمينههايي فکري به عنوان مسائل تئوريک مطرح شد که از آن جمله ميتوان به مواردي چون: محدود کردن دوره رهبري، محدوديت اختيارات رهبري و ... اشاره کرد، و در فتنه 88 نتيجه خود را نشان داد. فتنه 88 براي درهم شکستن قدرت رهبري بود و نه هيچ چيز ديگر. از آن هم که مأيوس شدند، باز به صورتهاي مختلف درصدد هستند و کساني را ميفرستند تا وسوسههايي در بعضي مسئولين ايجاد کنند که دست کم رفتارهايي از آنها سر بزند که در ظاهر چنين برداشتي از آن شود که موافق نظر رهبري نيست و اختلاف نظري با رهبري وجود دارد. اين آب ريختن به آسياب دشمن است. اين آرزوي آمريکاست که يک روزنهاي پيدا شود که از آن راه به مردم بگويند: آقا! شما ميتوانيد با رهبري مخالفت کنيد. ميشود اين قدرت را شکست. آنکه ما بايد بفهميم و لازمه بصيرت ما در اين عصر و زمان است، اين است که بفهميم کانون توجه همه شياطين عالم تضعيف مقام رهبري است. اين مقام است که ميتواند اصالت اسلام و انقلاب را حفظ کند. هم از نظر فکري و هم از نظر عملي تجربه نشان داده است که ما چه خطرهاي بزرگي را پشت سر گذاشتهايم و چه گرههايي را فقط به دست ايشان باز کردهايم.
فتنه استکبار: تضعيف رهبري
در فرمايش اخيرشان اشاره فرمودند که بسيار خوب، قوه مقننه حق داشته سؤال کند، کار خوبي کرده و وظيفهاش را انجام داده است. دولت هم آمادگي خودش را براي پاسخگويي ابراز کرده، آن هم کار خوبي است؛ اما همينجا بس کنيد ديگر. باز انگشت گرهگشاي ايشان است که مشکلات ما را حل ميکند؛ والا دشمنان نقشهشان اين است و تصريح هم کردند که تا يک روز قبل از پايان يافتن اين دوره رياستجمهوري، بايد ثابت شود که آقا در تأييد اين رئيسجمهور اشتباه کرده است. بايد کاري کرد که مجلس براي يک روز هم شده عدم کفايت اين دولت را اثبات کند تا ما اثبات کنيم که هشت سال رهبري در تأييد اين دولت اشتباه کرده است. اينها همانهايي هستند که سررشته گرانيها به دست آنهاست. اينها همان کساني هستند که در نهادهاي مختلف ريشههاي فاسدي دارند که ميتواند روزي خطرساز باشد. ما بايد حواسمان جمع باشد، به خصوص شما جوانهايي که دلهايي پاک داريد؛ هنوز دلبستگي به پول و مقام و اين آلودگيها پيدا نکردهايد. هنوز فرمايشات امام مثل آب زلال گوارايي در وجود شما مؤثر است. هنوز فرمايشات مقام معظم رهبري براي شما راهگشاست. هنوز آيات الهي در دلهاي شما اثر ميگذارد. مواظب باشيد و بدانيد خطر اصلي کجاست. بدانيد دشمن چه نقشههايي براي چه هدفي دارد؟ همه چيز را با اين مقياس بسنجيد؛ ببينيد اين کارهايي که انجام ميگيرد، طرحهايي که پيشنهاد ميشود و صحبتهايي که ميشود با اين هدف موافق است يا مخالف؟ بفهميد از طرف شيطان است يا از طرف بندگان شايسته خدا و آيا به قصد خدمت به اسلام و مسلمين است؟
ولايت فقيه؛ ضامن پيروزي کشورهاي اسلامي
آنچه از دست ما برميآيد اين است که اين قطبنما را از دست ندهيم. اين نعمت بزرگي است که خدا به ما افاضه فرموده است و در ميدانهاي جهالت ما را نجات ميدهد. چيزي که افغانستان فاقدش بود و به بدبختي مبتلا شد. همانکه مصر فاقدش هست و باز برميگردد به دامن آمريکا. آنچه ترکيه ندارد و شد رفيق اسرائيل. آنها وليفقيه نداشتند؛ والا مبارزات افغانيها کمتر از ايرانيها نبود. آنهايي که با تاريخچه مبارزات افغانستان آشنا هستند، ميدانند که مردم چه سختيهايي را تحمل کردند، چه گرسنگيهايي کشيدند و در کوهها در ايام زمستان چه بدبختيهايي را متحمل شدند. براي قوت لايموتشان از چه چيزهايي استفاده کردند که گفتني نيست. اينها مبارزه کردند، اما نتيجه کارشان به برادرکشي منتهي شد. چرا؟ چون يک رهبر واحد الهي نداشتند. مصر با اين همه اصالت و سوابق فرهنگياش در کل عالم اسلام که اصلاً انگيزه و فکر بيداري اسلامي در مصر رواج پيدا کرد، مبتلا به سيسال حکومت مبارک شد و الآن هم در معرض خطر است. چرا؟ براي اينکه امام ندارد. ولي فقيهي که مردم بدانند وظيفه دينيشان اطاعت از اوست ندارند. ناچار است به هر کس و گروهي باج دهد تا بتواند اينها را حفظ کند. آنچه خدا بر ما عنايت کرده اين است که کسي را به ما داده که به او عشق ميورزيم، اطاعت او را اطاعت امام زمان ميدانيم و اين را اگر از ما بگيرند ديگر چه داريم؟ سعي کنيد رابطه با ولايت را تقويت کنيد. اين ايام که ايام ولايت سيدالشهدا صلواتاللهعليه است و چيزي است که هميشه ضامن پيروزي ما در جنگها و در مبارزات بوده تقويت کنيم. البته اين نمودهاي ظاهري، مجالس و عزاداريها و سينهزنيها و ... ارزشمند است، اما ارزشمندتر، ارتباط قلبي با مقام ولايت است. همان مقام ولايتي که سيدالشهدا داشت، امروز امام زمان دارد و همان مقام امام زمان است که به ما دستور ميدهد از نائب من اطاعت کنيد؛ از وليفقيه اطاعت کنيد. اقتضاي برقراري اين نظام ولايت و تقويت اين رابطه اين است که ما رابطه خود را با مقام معظم رهبري تقويت کنيم، در اطاعت ايشان بيشتر بکوشيم و اين را بيشتر جلوه بدهيم. همين تظاهراتي که انجام ميشود و اظهار علاقهاي که به مقام ولايت صورت ميگيرد پشت دشمنان را ميشکند و نقشههايشان را بر باد ميدهد.
پيروزي در سايه صبر و مقاومت
فراموش نکنيم و از ياد نبريم. خودمان بايد بدانيم که پيشرفت خط حق هميشه در عالم توأم با تحمل سختيها بوده است. از زمان حضرت آدم تا حالا، هر جا پيروزي نصيب خط حق شده در سايه صبر و مقاومت بوده است. قرآن يک مثال کوچکي را بيان ميکند: ميدانيد که حاکم ستمگري به نام جالوت، بنياسرائيل را خيلي اذيت ميکرد و به آنان فشار ميآورد. مردم را از خانهها بيرون و آوارهشان کرده بود. مثل مسلمانهايي که از ميانمار آوارهشان ميکنند! مؤمنان بنياسرائيل آمدند پيش پيامبري به نام سموئيل و از ايشان خواستند که از خدا بخواهد با اينها مبارزه کنند و پيروز شوند. پيغمبرشان گفت: إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا؛ خدا فرماندهاي برايتان تعيين کرده که اگر از او اطاعت کنيد ميتوانيد بر دشمنان پيروز شويد. بالاخره آنها با طالوت بيعت کردند و حاضر شدند به جنگ جالوت بروند. پس از طي کردن مسيري طولاني، به يک نهر آب رسيدند. آنان بيعت کرده بودند که دستورات طالوت را اجرا کنند. طالوت گفت: شما همه تشنهايد و اکنون به نهر آب رسيدهايد، اما من به شما ميگويم بيش از يک مشت آب حق نداريد تناول کنيد. فقط يک مشت آب! راه طولاني را طي کردهاند، عرق ريختهاند، تشنه هستند و حالا فقط به اندازه يک مشت آب حق دارند. عده کمي قبول کردند و ديگران سر باز زدند. گفتند ما اگر آب نخوريم که نميتوانيم برويم بجنگيم. بايد آب بخوريم تا طاقت داشته باشيم بجنگيم. اين حرفها چيست؟ قرآن ميفرمايد همان عدهاي که به دستور طالوت عمل کرده بودند در جنگ پيروز شدند. در ميان آنها داوود بود که به جالوت حمله کرد و او را شکست داد و بعد لشکر اسلام ـ به اصطلاح، بنياسرائيل ـ در آن زمان پيروز شدند. اين داستان را قرآن به تفصيل آورده است؛ حتي اينکه دستور داده است فقط يک مشت آب مصرف کنيد: إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ. اين تعبير قرآن است يعني از اين آب مصرف نکنيد مگر يک مشت. يعني پيروزي در جنگ در گرو تحمل سختيهاست. قرآن ميفرمايد: وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ. به پيغمبر خبر داده بودند که بناست جنگي اتفاق بيفتد که همه طوايف عرب عليه شما متحد شوند و به جنگ شما بيايند، حواستان جمع باشد. آن جنگ اتفاق افتاد و مشرکين عرب با يهوديها، منافقين و با نصاري اتفاقنظر کردند و جنگ احزاب راه انداختند. مسلمانها وقتي مواجه شدند با اين لشکر قوي، پرجمعيت و با ساز و برگ نظامي بسيار چه کردند؟ اگر من و شما بوديم چه کار ميکرديم؟ قرآن ميفرمايد: وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا؛ وقتي اينها را ديدند گفتند: هان! خدا و پيغمبر درست گفتند. گفتند بناست چنين بشود، شد. پس معلوم ميشود آنها خوب ميدانند. ظهور و حضور دشمنان باعث اين شد بر ايمانشان افزوده بشود و آمادگي تحمل سختيهاي بيشتر را پيدا کنند. نه اينکه بگويند کمر ما زير بار تحريمها خرد شد، ديگر بس است؛ کنار بياييد و فکري بکنيد. اين دستور اسلامي است: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ. سنت الهي اين است که پيروان حق بايد سختيها را تحمل کنند تا پيروز شوند؛ با نازپرودگي و راحتطلبي به جايي نميرسيم.
پيروزي با تمسک به ولايت و مقاومت
حاصل عرض بنده دو نکته است. اول تمسک به ذيل ولايت اهلبيت تا ولايتفقيه. اين حبل الهي را فراموش نکنيم و نگذاريم اين ضعف پيدا کند. دوم، آمادگي براي تحمل سختيها، مقاومت، صبر. فکر نکنيم هر دولتي سر کار بيايد که رفاه بيشتري فراهم کند، آن دولت مطلوبتري خواهد بود. نقشه آمريکا اين است که آنقدر عرصه را بر مردم تنگ کند که ديگر از مسئولين نااميد شوند و بعد شخصيتي را به عنوان ناجي امت و قهرمان ملي مطرح کنند؛ آدم معتدلي که بتواند همه مشکلات را حل کند، کسي که تجربههاي اقتصادي دارد بيايد قدرت را در دست بگيرد و با اين قدرت بتواند اهداف آمريکا را سامان بدهد. مقابله با اين نقشه، فقط با تحمل سختيها و آمادگي براي صبر ميسر خواهد بود. اگر مسلمانها در شعب ابيطالب صبر نميکردند، اسلام پا نميگرفت. اگر در جنگ احزاب از گرسنگي سنگ به شکم نميبستند، قلههاي فتح و پيروزي نصيبشان نميشد. بنابراين، ما اول خط ولايت را فراموش نکنيم. ثانيا صبر و تحمل خودمان را در مقابل اين مصائب و سختيها بيشتر کنيم. همديگر را توصيه کنيم به تحمل که فريب دشمن را براي رفاه و آسايش و اين حرفها نخوريم.
والسلامعليکم و رحمةالله
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org